آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

در فرهنگ شیوای وحی و در زبان گویای کلام حق، گستره تأثیر گذاری انسان ارزش آفرین به سیطره و کارآمدی یک امت پویا و حنیف است. چنین انسانهایی به ظاهر یک فرد محسوب می شوند، ولی حقیقت وجود و باطن روحشان عظمت یک امت بالنده را دارد و شاهد این مدعا، در قرآن کریم ابراهیم در سلک مردان و فاطمه(س) در بین زنان است، که در رخداد مباهله آیه «فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم»[3] از آن پرده بر می دارد. فاطمه یک تن است، اما به مثابه زنان امت معرفی می شود.

متن

 «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکه الّا تخافوا و لاتحزنوا وابشروا بالجنه»[1]
« بهشتی یک ملت بود برای این امت»[2]
در فرهنگ شیوای وحی و در زبان گویای کلام حق، گستره تأثیر گذاری انسان ارزش آفرین به سیطره و کارآمدی یک امت پویا و حنیف است. چنین انسانهایی به ظاهر یک فرد محسوب می شوند، ولی حقیقت وجود و باطن روحشان عظمت یک امت بالنده را دارد و شاهد این مدعا، در قرآن کریم ابراهیم در سلک مردان و فاطمه(س) در بین زنان است، که در رخداد مباهله آیه «فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم»[3] از آن پرده بر می دارد. فاطمه یک تن است، اما به مثابه زنان امت معرفی می شود.
ابراهیم(ع) که قرآن به عنوان برگزیده دنیا و آخرت در آیه «لقد اصطفیناه فی الدنیا و انه فی الاخره لمن الصالحین»[4] از او یاد می کند و خلیل خدا را سرسلسله نیکان و صاحب اسلاف پاکان می شمارد، در تبیین منزلت و نمود عبرت برای بندگان، او را به وصف «إنّ ابراهیم کان أمّه قانتا لله حنیفا و لم یک من المشرکین»[5] توصیف می نماید، کنایه از اینکه در نزد خدای جلیل، ابراهیم خلیل جایگاه امتی حنیف و قانت و مطیع را داراست و رمز این بایستگی در پیوستگی به حق و ظهور شایستگی و برائت از آفت شرک و شیاطین است. اینجاست که به «إصطفی»[6] و «إجتبه و هداه الی صراط مستقیم»[7] متصف می گردد.
او گاه با تبر استدلال به مقابله با فرهنگ شرک و کفر می رود و لباس «و حاجّه‌ قومه»[8] بر تن می کند و حقایق را اعلام و گاه با شجاعتی تمام پای به قصر نمرود می گذارد و با برهان «إنّ الله یاتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب»[9] بر سر خصم می کوبد، آنگونه که دشمن مبهوت از استدلال او، مصداق «فبهت الذی کفر»[10] می شود و گاه در عیدگاه عموم، جهت تنبیه افکار و بیداری دلها، به بتخانه می رود و بتها را یکی پس از دیگری نقش زمین می سازد و سپس تبر را بر گردن بت بزرگ می افکند، تا مردم را از خواب غفلت و خمود فکرت بیدار نماید و گاه عزم هجرتی شیرین می نماید و زمزمه «إنی مهاجر إلی ربی»[11] سر می دهد. گاه مأمور بنای خانه کعبه در بیرون می شود و دلهای محبوب را با خانه حبیب پیوند می دهد و لحظه ای دیگر به تعمیر بنای خانه دل همت می گمارد، تا دل مصفای او صاحب «قلب سلیم» و وجودش «عبدی منیب» گردد و چون آینه دل به زلالی چشمه ساران و به طراوات بهاران و نورانیت خورشید تابان گردید و رشته علائق گسسته و رنگها بیرنگ شد، به قربانگاه عشق فرا خوانده می شود و زمزمه «أنی اذبحک»[12] به گوش اسماعیل می خواند. اکنون ابراهیم بایستی با فرزندش آزمونی دیگر را تجربه کند، آزمونی به بزرگی «ان هذا لهو البلاء المبین و فدیناه بذبح عظیم».[13] اینجاست که ملائک همه سرود «سلام علی ابراهیم»[14] را سر می دهند و نغمه «إنهما من عبادنا المؤمنین»[15] می خوانند.
اما هنوز کار ابراهیم به انتها نرسیده و این بار آتش خشم نمرودیان فراروی او نهاده شده و او را گریزی از آن نیست، ولی از آنجا که وجود ابراهیم یکپارچه آتش عشق است، شعله های سوزان اهریمنان در برابر آن رنگ می بازد و شکوه «کونوا برداً و سلاماً علی ابراهیم»[16] نه تنها بر معاندان که بر فراز تاریخ بشری جلوه می نماید.
خلیل مسیر سخت «و اذابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن»[17] را در می نوردد و پیروزمندانه بر قله تابناک آزادگی می ایستد تا مهیای «إنی جاعلک للناس إماماً» گردد و کسوت موزون امامت و ولایت شایستگان بر قامت زیبایش تجلی نماید.
حال دیگر ابراهیم یک تن نیست، چون هیچکس تاب هماوردی با او را نیاورده او یک ملت بیدار و سراسر نوید است. بنابراین پدر و مقتدا و باب امت اسلامی معرفی می شود و در بیان مقام او پروردگارش می فرماید «مله ابیکم ابراهیم هو سمیّکم مسلمین من قبل»[18] و آزادگان تاریخ بشری را به اجابت و پذیرش امامت او می خواند و آیت «قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم»[19] تا قیامت پیش روی انسانهای مآل اندیش و فرانگر قرار می گیرد.
انسانهای زیبا آفرین و آزاد روش و بهشتی منش در هر زمان و مکانی به سوی ابراهیمی شدن سبقت می گیرند و«والسابقون السابقون»[20] را به منصه ظهور می گذارند و شهید مظلوم و عزیز انقلاب ما نیز در زمره طلایه داران مسلک ابراهیم در زمان خویش بود و در عرصه شکل گیری و قوام انقلاب الهی، مستقیم، حنیف و نستوه کوشید و جهاد کرد و از هیچ ملامتی نهراسید تا آنکه نسیم عطر افشان شهادت در حماسه ای عاشورایی مشام جانش را معطر ساخت و او را همراه با 72 راست قامت ابراهیمی به وصال معبود رساند.
او با سوز ابراهیم بر سینه و نشان سبز سیادت نبوی و نمودی از مظلومیت علوی و مدالی سرخ از پرچمدار نهضت گلگون حسینی در بستر انتظار، برای اصلاحگری و مهیا سازی قیام مصلح جهانی حق حضرت مهدی (عج) تلاش کرد او نه تنها نامش «محمد» که خلقی محمدی، صورت و سیرتی بهشتی و نشانی حسینی بر جبین و سینه داشت.
شهید بهشتی که به فرموده امام و مقتدایش مظلوم زیست و مظلومانه به شهادت رسید بعد از سپری شدن دو دهه از انقلاب اسلامی و شهادت مظلومانه اش، همچنان مظلوم است و احزاب و گروههای سیاسی اندیشه های صاف و زلال او را به جای نشر و ترویج، مورد تحریف و سوء استفاده خود قرار می دهند و نسبت به معرفی چهره واقعی او دریغ می ورزند و ابا دارند که بهشتی آنگونه که هست به نسل امروز و نسلهای آینده معرفی گردد.
در این نوشتار سعی شد تا که از طریق سرکار خانم بهشتی، فرزند ارشد این شهید بزرگوار و جمع آوری آثار فکری و قلمی و زبانی ایشان، در حد بضاعت اندک و مجال به ارزیابی بعضی از زوایای زندگی و اندیشه این شهید مظلوم پرداخته شود.
* با نثار خالصانه ترین درودها به ارواح شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی و با تشکر و سپاس از سرکار خانم بهشتی که کمال مساعدت را در تدوین این مصاحبه داشتند، در اولین سؤال از ترکیب فرهنگی خانواده و چگونگی نشو و نمای ایشان جویا می شویم.
بنده نیز متقابلاً از تلاش و برنامه ریزی مسئولین و کارشناسان فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان نسبت به تدارک اینگونه برنامه ها جهت شناساندن فرزانگان و نخبگان تاریخ انقلاب اسلامی و ایجاد انگیزه اندیشیدن به سلامت نسل و خانواده از طریق بهره مندی از الگوهای رفتاری برتر، خصوصاً در عصر ما که خانواده با بحران و مشکلات متعددی روبروست، تشکر می نمایم.
در دوم آبان سال 1307 در شهر اصفهان (محله لومیان) در خانواده ای از اهل علم و فضیلت و تقوی فرزندی چشم به جهان می گشاید که خانواده مدتهای مدیدی بعلت وجود مرگ و میر نوزادان، آمدنش را انتظار می کشند. مادر این کودک که خود نمونه کامل تقوی، علم، ذکاوت، ذوق، ادب و اندیشه است، در کانونی پرورش یافته که یکی از فرهیختگان حوزه علمیه اصفهان بر آن ولایت دارد و جدّ این بانو از اساتید بنام در پایگاههای علمی آن زمان است. او هر روز درسهای پدر را از پشت پرده تلمذ می کند و با تلاش فراوان به فراگیری علوم اسلامی می پردازد به گونه ای که تقریرات درس پدر را طلاب از ایشان می گرفتند و از آن بهره می جستند.
پدر شهید بهشتی، هم روحانی بودند و در جهت تعلیم و تزکیه چند روز هفته را در شهر به کار و فعالیت و بخشی را هم برای اقامه نماز جماعت و رسیدگی به کارهای مردم در روستاهای نزدیک شهر اختصاص می دادند. بهر حال زمینه های رشد مساعدی برای بروز شخصیتی چون شهید بهشتی در این خانواده مهیا بوده است.
وقتی پدر بزرگم به خواستگاری مادر شهید بهشتی می روند، ایشان به دلیل علاقه وافر به فراگیری علوم، نسبت به خواستگاران جواب رد می دادند، به همین جهت نسبت به این پیشنهاد از پدرشان مهلت فکر کردن می خواهند. در همان شب پدر در عالم رویا می بیند که یکی از ائمه به او می فرمایند: به سید روحانی که برای خواستگاری دخترتان آمده، جواب رد ندهید، زیرا حاصل این ازدواج فرزندی با تقوی و سرشار از توانمندی و ذکاوت و صاحب مدارج علمی و هدایتگر اهل ایمان خواهد شد. نهایتاً ازدواج صورت می پذیرد و پس از مرگ و میر نوزادانی چند، این بار مادر به سلامت فرزند را به دنیا می آورد، او در دوران باروری مراقبت های اخلاقی ویژه ای را بکار می گرفت و پیوسته یاد آن رویا او را بر آن می داشت که در هر ماه یک ختم قرآن داشته باشد تا فرزندی که خداوند به او وعده داده با سلامت جان و روان پا به عرصه حضور گذارد.
بعد از ولادت هم زمزمه های شیرین تلاوت قرآن با در آغوش گرفتن فرزند و شیردهی همراه بود به گونه ای که گاه چشمهای زیبای این طفل با مادر سخن می گفت و درک آیات قرآنی را به مادر بشارت می داد.
دوران کودکی در محیطی آرام و با صفا، با مراقبتهای دقیق پدر و مادر سپری می شود. نبوغ سرشار و ذکاوت او به تدریج آشکار می شود تا اینکه در چهار سالگی آموختن را آغاز می کند به زودی خواندن و نوشتن فرا می گیرد و در اولین مراحل آموزش، قرآن را کاملاً می آموزد.
استعداد و هوش او به گونه ای بود که وقتی قرار می شود که به مدرسه بروند از ایشان امتحان ورودی می گیرند، می گویند او آماده است که به کلاس ششم برود، اما چون از نظر سنی نمی تواند، در کلاس چهارم پذیرفته می شود. در پایان دوره ابتدایی در شهر اصفهان رتبه دوم را بدست می آورند و سپس تحصیلات دبیرستانی را آغاز و در کنار آن به فراگیری علوم دینی می پردازند، کم کم عشق به علوم دینی موجب می شود که در سال 1321 دبیرستان را رها و به مدرسه صدر اصفهان وارد شوند و از سال 21 تا 25 در آنجا ادبیات عرب، منطق، کلام، سطوح فقه و اصول را با سرعت می خوانند و در سال 25 به قم می روند و درس را آنجا ادامه می دهند. (در حالیکه در سن 18 سالگی هستند و قبل از ورود به قم در اصفهان یک دوره زبان انگلیسی را فرا گرفته اند).
* راجع به اساتید ایشان چه اطلاعاتی دارید؟
ایشان در مدت شش ماه دوره سطح را از مکاسب و کفایه تکمیل و از سال 1326 وارد درس خارج می شوند و درس خارج فقه و اصول را نزد حضرت آیه الله محقق داماد می گذرانند، در ضمن در محضر درس حضرت امام خمینی (ره)، مرحوم آیه الله بروجردی و مدتی هم در درس مرحوم آیهالله خوانساری و خیلی کم هم در درس مرحوم آیه الله کوه کمره ای حاضر می شوند و از سال 1330 که دوباره به قم بر می گردند تا سال 1335 بیشتر اوقات خود را به کار و آموزش فلسفه اختصاص می دهند، در حالیکه در درس علامه طباطبایی (ره) نیز حاضر می شوند و شفا و اسفار را در محضر ایشان تلمذ می نمایند و ماحصل بحثهای گرم و پرشوری که ایشان در طی 5 سال با دوستانی چون استاد مطهری داشتند، کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم شد.
* تحصیلات دانشگاهی را چگونه و از چه زمانی آغاز می نمایند؟
در سال 1327 تصمیم می گیرند که در کنار تحصیلات حوزوی، علوم دانشگاهی را نیز فرا بگیرند به همین دلیل با گرفتن دیپلم ادبی به دانشکده معقول و منقول (دانشکده الهیات و معارف اسلامی کنونی) وارد می شوند و در سال 1330 با درجه لیسانس از دانشگاه فارغ التحصیل و برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم باز می گردند و ضمن تحصیل در حوزه، در دبیرستان حکیم نظامی به تدریس زبان انگلیسی می پردازند.
*آشنایی و ارتباط پدر بزرگوارتان با حضرت امام (ره) چگونه و از کجا آغاز گردید؟
وقتی حضرت امام به قم می آیند اولین زمینه های آشنایی ایجاد می شود و پدرم بعنوان یک طلبه بصیر و فعال در درس فقه و فلسفه امام (ره) حضور پیدا می کنند. کم کم متأثر از بینش سیاسی و اجتماعی امام (ره) به عنوان یک رهبر خبیر و بی بدیل در عرصه دین و سیاست از ایشان الگو می گیرند. با روحیه شهامت و شجاعتی که در این استاد و شاگرد دیده می شد، بعد از قیام خرداد 42 ایشان جزء خواصی می شوند که بطور مدام از طرق مختلف با حضرت امام چه در داخل و چه در خارج از ایران ارتباط برقرار می نمایند و پیامها و رهنمودهای امام راحل از طریق ایشان و شهید مطهری به مقلدین و انقلابیون انتقال می یابد و بعد از تبعید حضرت امام، به عنوان رابط برگزیده می شوند و بعد از رفتن به آلمان از طریق ترکیه، سوریه، لبنان به عراق عزیمت و با امام(ره) دیدار می کنند. در لبنان روزهایی را در کنار امام موسی صدر که از دوستان و همفکران ایشان بودند، به سر می برند و جلساتی را با سران مذاهب برگزار می نمایند.
قدرت بیان مطالب علمی و اسلامی و تسلط به زبانهای خارجی پدرم را از موقعیت خاصی برخوردار ساخته بود.
* شهید دکتر بهشتی چه احساسی نسبت به رهبر کبیر انقلاب اسلامی داشتند؟
ایشان معتقد بودند «گاه در طول تاریخ یک امتی، صحنه ها تقریباً شبیه به هم تکرار می شود و چهره ای، الگوی تازه ای از چهره تابناک دیگری می گردد» و در یک بیان زیبا، شباهتی چند جانبه را، بین شخصیت، حرکت و انقلاب حضرت امام، با بسیاری از وقایع زمان رسولخدا(ص) و الگوپذیری این مرد بزرگ، خمینی کبیر از زندگانی پیامبر خاتم، برای مخاطبین ارائه داده بودند که من به بعضی از آن فرازها اشاره می کنم: «اولین شباهت اینکه رسولخدا(ص) از مکه که مرکز دعوت مردان الهی و یادبودی از ابراهیم خلیل است و در آن خانه کعبه که به تعبیر قرآن «فیه آیات بینات مقام ابراهیم»[21] قرار دارد، مبارزه خود را با شرک و طاغوت آغاز کرد و همرزمان جان برکف و سخت ایمان از همین جا با پیامبر اکرم(ص) هم عهد شدند که تا آخرین نفس در صدد تبلیغ و گسترش دین راستین خدا برآیند. در عصر ما هم مردی از سلاله این پیامبر از شهر قم که مرکز پیوند با اسلام و کانون دعوت الهی است قیام کرد و در این شهر زندگی حضرت امام دو مرحله داشت یک مرحله قبل از اعلان مبارزه که همان دوره تحصیل، تدریس، خودسازی و شاگرد پروری امام بود و مرحله دوم که مرحله مبارزه بود همانند تاریخ پیامبر اکرم که چهل سال از زندگی پر برکتش را در مکه سپری کرد، سپس مرحله دوم زندگی خود را که ابتدای پیام رسانی حق و مبارزه با شرک بود را آغاز فرمود.
شباهت دیگر اینکه، پیامبر هنوز بدنیا نیامده بودند که پدرشان را از دست دادند و حضرت امام هم بسیار خردسال بودند که پدرشان مرحوم آیت الله سید مصطفی بدست عمال خوانین به شهادت می رسند.
همانطور که هجرت حضرت پیامبر در دو مرحله بود، یکی هجرت به طائف و دیگری هجرت پر ثمر به مدینه، هجرت حضرت امام هم دارای دو مرحله بود، یکی از ایران به ترکیه و دیگری اقامت اجباری در عراق.
دوران دعوت پیغمبر قبل از پیروزی نهایی انقلاب 13 سال به طول انجامید و دوران دعوت امام از 15 خرداد 42 تا پیروزی انقلاب 16 سال طول کشید چیزی نزدیک به هم.
در دوران تبعید و هجرت حضرت امام، یارانش همانند یاسرها و همسران آنان مانند سمیه ها در زیر شکنجه و زجر رژیم طاغوت بسر بردند و چه فراوان انسانهایی که به خاطر حمایت از این رهبر الهی در سالهای سیاه به زندانهای مخوف شاه افتادند و از این جهات سالهای بین 42 تا 57 مانند سالهای دردناک صحابه پیامبر(ص) در مکه بود.
در سالهای عسرت، امیرمؤمنان می فرمود: هر وقت ما در برابر مشکلات و سختیها دچار ناراحتی و دلهره می شدیم، برای آرامش دست به دامن پیامبر می زدیم و رسولخدا کلامش، عملش، دیدارش برای ما مایه آرامش بود. امام عزیز نیز برای همه کسانی که در سالهای عسرت با او مکاتبه یا دیدار داشتند کلماتش و وجودش امید بخش بود. در سال 1348 وقتی من توفیق دیدار امام را در نجف داشتم با اینکه خانه ایشان شدیداً تحت مراقبت بود و آن روز چهار پنج نفر بیشتر آنجا حضور نداشتند و مصادف با برگزاری جشنهای 2500 ساله رژیم بود، وقتی انسان به چهره امام نگاه می کرد هیچ اثری از نگرانی و ضعف دیده نمی شد و همچنان مطمئن و آرام، دیدار کننده را به آینده امیدوار می ساخت، زیرا او پیرو راستین محمد(ص) بود».
* از شروع زندگی مشترک ایشان، نحوه همسر گزینی، همسرداری و برخوردشان با فرزندان در منزل توضیحاتی را برای خوانندگان محترم بفرمائید.
ایشان حدود سن 24 – 25 سالگی در سال 1331 به منظور انتخاب همسر و ازدواج به اصفهان می آیند و به خانواده سفارش می کنند که برایش همسری با تقوی و اندیشمند که در خانواده ای شایسته پرورش یافته، انتخاب کنند. خود ایشان از رفتار و سلوک و نورانیت مرحوم حاج آقا سید محمد باقر مدرس مطلق، پیوسته به نیکی یاد می کردند. در خانه این مرد بزرگ سه دختر پرورش یافته بودند که دختر دوم مورد خواستگاری قرار می گیرد و با وجود پیشنهاد شهید برای رفتن به قم و زندگی در آنجا و عدم تمکن مالی ایشان پدر خانواده به خاطر پرهیزگاری، ذکاوت و توانمندی علمی و عملی داماد این درخواست را می پذیرند و بعد از برگزاری یک مراسم ساده ازدواج، عروس و داماد راهی قم می شوند و در دو اتاق اجاره ای با وجود مشکلات مالی دوران سخت طلبگی، زندگی شیرینی را پایه گذاری می کنند و تا سال 1342 که فرزند سوم خانواده متولد می شود، با خانواده در قم بسر می برند.
از اقدامات پدرم در آن سالها تأسیس مدرسه دین و دانش در قم می باشد که خود نیز به عنوان مدیر مدرسه فعالیت داشتند. بعد از 15خرداد 42 به تهران تبعید می شوند تا اینکه مقدمات اعزام ایشان به مرکز اسلامی هامبورگ تدارک می شود. به هر تقدیر در طول تمامی این سالهای دشوار مادرم نقش یک همسر صبور، فداکار، همفکر را در کنار پدرم ایفا می کنند و همین تلاش و همفکری است که ایشان را در رسیدن به اهداف علمی و اجتماعی موفق می نماید.
شهید مظلوم در منزل رفتار کریمانه و همراه با احترام را نسبت به همسر خود داشتند و همواره از زحماتشان قدردانی می کردند و به فرزندان توصیه می نمودند که به مادر کمک کنند و از همکاری با او دریغ نورزند. بنابراین نمونه ای کامل از تعاون و همبستگی در خانه ما به چشم می خورد.
پدر علیرغم کارهای خارج از منزل گاه (اگر مادر مشکلی داشتند) حتی غذا طبخ می کردند، ظرف می شستند و به پرورش گل و گیاه در خانه می پرداختند که از امور خاص ایشان بود. وقتی از راه می رسیدند با همه خستگی و مسئولیتهایی که بر دوش داشتند، با رویی گشاده و لبخندی شیرین تک تک اعضای خانواده را مورد تفقد و توجه قرار می دادند و از مشکلات هر یک سؤال می کردند و سعی می نمودند برای هر کدام راه حلی را پیشنهاد نمایند. درباره جریانات سیاسی و اجتماعی از فرزندان سؤال می کردند به همین دلیل خانه ما یک محفل سیاسی اندیشمندانه به نظر می رسید. هیچ کس در بحث ها یا تقسیم کار بر دیگری رجحان نداشت و همه امکانات بین پسرها و دخترها به صورت مناسب و عادلانه و یکسان تقسیم و تنظیم می شد. ایشان به دخترها علاقه خاصی نشان می دادند.
برای حضور سیاسی خانواده جایگاه خاصی قائل بودند، لذا در جریان فعالیتهای مختلف خویش خانواده را پیوسته دخالت می دادند و در جلسات گوناگون ما را با خود می بردند خصوصاً در اروپا، برای اینکه زن مسلمان با حجاب به جامعه اروپایی معرفی شود. رفتار پسندیده و زیبای ایشان موجب شده بود که با وجود تبلیغات مسمومی که در اروپا نسبت به زن در اسلام بود، نگرش اشخاص تحصیل کرده نسبت به روحانیت و همچنین موقعیت سیاسی و اجتماعی زن در اسلام کاملاً عوض شود. رفتار شایسته پدر، خانواده را ترغیب به حضور در مسایل دینی، سیاسی، اجتماعی می کرد و دیگران را هم تحت تأثیر قرار می داد.
در کارهای داخل منزل به همه حق رای می دادند معتقد بودند که هر فرد دارای شخصیت و فکر مستقل است و بایستی رای و نظرش لحاظ شود، در رعایت حجاب و موازین شرعی هرگز اهل اجبار نبودند بلکه با صحبتهای شیرین و دلنشین خود تفکری را در جوانان و نوجوانان و فرزندان ایجاد می کردند که خود بتوانند منطقی تصمیم بگیرند. مثلاً در خارج از کشور نسبت به انتخاب حجاب، با اینکه من در سن 10 سالگی بودم پدر ساعتها راجع به مقایسه بین مسیحیت و اسلام و جایگاه زنان و دختران در اسلام و مسئولیت پذیری، صحبت کردند تا در آن شرایط و محیط ما بتوانیم شایستگی های لازم را در خود حفظ کنیم.
در مطالعه کتب مختلف ما را تشویق و ترغیب می نمودند و در جایگاه پدر، خود نقش مرشد و استادی توانا را داشتند.
* در باره منش اخلاقی این شهید بزرگوار برایمان مطالبی را بفرمائید.
ایشان از جهت خلق وخوی واقعاً یادآور منش کریمانه پیامبر (ص) و اهل بیت بودند. یکی از خصوصیات ایشان، این بود که دائم الذکر بودند و لحظه لحظه عمر خود را با حساب و کتاب و با یاد خدا سپری می کردند. به هنگام انجام ساده ترین کارها مثل رسیدگی به گل و گیاه سیمای نورانی و متبسم ایشان را می دیدی که زیر لب زمزمه ذکر دارد. هیچ لحظه ای از عمر پربرکت ایشان به غفلت نمی گذشت. حتی زمانی که در معرض نیش ها، تهمتها و افتراها بودند به ایشان می گفتیم آخر شما جوابی بدهید و عکس العملی نشان دهید می فرمود: «حیف از وقتی که ما بخواهیم برای جوابگویی به این سخنان که غالباً برخاسته از حسادت و اتهام است بگذاریم».
خصوصیت دیگر ایشان سعه صدر و موضعگیری کریمانه و برخورد صبورانه و متین شان در برخورد با اتهامات، ملامتها و ناجوانمردیهایی بود که نسبت به این شهید بزرگوار صورت می گرفت. شخصیتی که با قدرت علمی و اجتماعی و سیاسی و با تجربه حضور در کشورهای اروپایی و غربی و خصوصیات خاص اخلاقی، مثل شجاعت، صراحت در بیان، ‌قاطعیت در عمل،‌ نفوذ کلام و جذابیت، استقامت و ثبات در اندیشه اسلامی، تسلط به چهار زبان زنده دنیا، مدیریت کلان و با تدبیر و نظم، مجموعه این شرایط برای دشمنان میادین کفر و استکبار و نفاق، به فرموده‌ امام راحلمان: «بهشتی خار چشم دشمنان بود».
ما انسانها گاه در برخورد با معنویات آنچنان آرمان خواه فکر می کنیم که از زندگی مادی یا واقعیتهای عینی چشم می پوشیم و گاه آنچنان مادی نگر می شویم که آرمانهای عقیدتی و اخلاقی را نادیده می گیریم که اسلام از هر دو دسته ضربه خورده است. لیکن این شهید بزرگوار همیشه در کلام و رفتارشان این اعتدال و میانه گزینی را داشتند. ایشان می فرمودند:« انسان آمیزه ای از تمنّیات مادی و آرمانهای متعالی است و این تمنیات و آرمانها باید با یکدیگر حرکت کنند و حرکت بیافرینند و اشباع و ارضا شوند. قوانین و مقررات و مراسم و آیین و بینش ما همین گونه باید همه سونگر باشد . . . . مسلمان باید دارای بازو پیکر و روان توانا و با اراده و مستحکم باشد».[22]
و معتقد بودند«مسلمان بیش از هر چیز در راستی ودرستی، در صدق، امانت، صراحت، مبارزه، جهاد، فداکاری، انفاق، عبادت، نماز، روزه، حج، تعهد اجتماعی و امر به معروف و نهی از منکر متجلی می شود. بنابراین دروغ تاکتیکی گفتن، تهمت زدن برای بیرون کردن رقیبان را از میدان، شایعه سازی و دروغ پردازی جزء تاکتیکهای مسلمان علوی نیست».[23]
نکته عمده در روش اخلاقی ایشان التزام عملی نسبت به گفتارها و افکارشان بود هرگز دوگانگی در گفتار و کردار ایشان دیده نمی شد و عمدتاً معتقد بودند که دوگانگی گفتار و رفتار موجب می شود که مردم از مدیران جامعه و اصل نظام دلسرد شوند.
معتقد بودند: «محور جامعه اسلامی عدل است آن هم نه فقط عدل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بلکه عدل اقتصادی و عدل سیاسی بر پایه اعتدال بینشی و اخلاقی در جامعه اسلامی. زیرا زیر بنای همه عدلها عدل اخلاقی است».
توصیه همیشگی شهید بهشتی به همکاران و مخاطبان خود این بود که: «همواره آنچه انجام می دهید با آنچه می گویید منطبق باشد، زیرا جامعه نمونه ای که در آن به معتقدات و مقررات عمل می شود بهترین وسیله دعوت دیگران به مکتب است».[24]
خصوصیت دیگر پدر نظم در کارها بود. تمامی کسانی که با این شخصیت برجسته ارتباط داشتند یکی از عوامل عمده موفقیت شان را نظم در کارها می دانستند. به رغم مسئولیتهای اجتماعی که این مدیر لایق و شایسته چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب داشتند در کارها بسیار منظم بودند و مدیریت ایشان همواره زبانزد افرادی بود که با این شهید بزرگوار همکاری داشتند.
پشتوانه کار سیاسی، اجتماعی اینگونه افراد عمدتاً عشق به خداست و محور تلاششان عبودیت و بندگی است. چون به اعتقاد آنها:«عالی ترین خواست در انسان عشق به خدا، عشق به خیر و حق و عدل مطلق هست که به دنباله {آن} علاقه خدمت به انسانها، خدمت به خلق در راه رضای خالق را می توان نام برد، بنابراین در جامعه اسلامی پیشرفته باید تقرب الی الله بعنوان مهمترین و مؤثرترین انگیزه محسوب شود».[25]
نماز او فقط از باب ساقط شدن تکلیف نبود در حال قنوت گویی با پروردگار ملاقات می کردند در باره نماز می فرمودند:« نماز اسلام را باید سرود توحید و یکتا پرستی، حفظ شخصیت انسان، پاکی و فضیلت، صفا و صلح با همه بندگان نیکوکار خدا نامید. سرودی که همه مسلمانان باید روزی پنج بار بخوانند تا یاد خدا و ملکات عالی انسانی همواره در آنان زنده بماند و از انحراف، از آلودگی به شرک، خودباختگی در برابر زیباییها یا مرعوب شدن در برابر قدرتهای خودکامه، ناسازگاری با بندگان نیکوکار خدا و از مفاسد دیگر روحی مصون بمانند».
* از فعالیتهای پدر در خارج از ایران چه خاطراتی دارید؟
بعد از تبعید امام به ترکیه و سپس به عراق که ایشان نیز از قم به تهران تبعید شدند، مبارزین از رهبر انقلاب اسلامی در خواست کردند که به عنوان رابط افرادی را معرفی کنند که شهید مطهری و شهید بهشتی بعنوان رابطین با حضرت امام معرفی شدند. شهید مظلوم فعالیتهای گسترده ای را در قالب جلسات قرآن داشتند. ساواک که متوجه حضور فعال و مؤثر ایشان در تهران شده بود با دستگیریها و بازداشتهای مکرر او را مجبور به مهاجرت به خارج از کشور نمود. او نیز به آلمان رفته به توصیه مراجع وقت، مدیریت جامعه اسلامی هامبورگ و اداره مسجد آنجا را به عهده گرفتند و در آنجا به جذب، سازماندهی، و تشکل جوانان مسلمان اقدام نمودند. حاصل این تلاش تشکیل اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مقیم اروپا بود که با این عمل برای اولین بار جوانان تحصیل کرده مسلمان، احساس هویتی مستقل کردند و اهدافی مکتبی، آنان را گرد هم آورد. تسلط شهید دکتر بهشتی بر زبان آلمانی در عین آشنایی به مبانی اسلامی خود موجباتی را برای گسترش این جلسات، حتی در حد فیلمبرداری و پخش از تلویزیون آلمان را فراهم آورده بود. علاوه بر این در زمینه تقریب بین مذاهب اسلامی فعالیتهای چشمگیری را در آنجا داشتند و حتی بحث هایی را با سران کلیسا در سطح کشورهای اروپایی برقرار می نمودند و از طرفی پیوسته با دانشجویان انجمن های اسلامی در کشورهای فرانسه، انگلیس، ایتالیا، امریکا و شمال اروپا تماس و ارتباط داشتند. خود ایشان در یک مصاحبه در این زمینه می گویند: «اقامت من در هامبورگ بود، ولی حوزه فعالیت من کل آلمان بخصوص اتریش و یک مقدار کمی هم سوئیس و انگلستان بود. اما ارتباط ما با همه کشورها و ارتباط کتبی با سوئد، هلند، بلژیک، آمریکا، ایتالیا و فرانسه بود».
دکتر بهشتی یک مباحثه علمی – دینی با اسقف اعظم اتریش در حضور دانشجویان دانشگاه وین داشتند که این گفتگو بواسطه استدلال قوی ایشان به نفع اسلام پایان یافت و دانشجویان مسلمان بسیار خوشحال شدند که دارای چنین مکتب جامعی در جهان هستند. اینها گوشه هایی از فعالیت این شهید مظلوم در خارج از ایران بود.
* از ارتباط و سلوک شهید با اقشار دانشگاهی و جوانان بفرمائید.
با توجه به حضور پیوسته پدر در داخل و خارج از کشور و در میان جوانان و دانشگاهیان ایرانی و غیر ایرانی و تسلط بر فرهنگها و زبانهای خارجی و مکاتب علمی، از نفوذ عجیبی در بین این قشر برخوردار بودند و حتی سیمای ظاهری شان برای بسیاری از اشخاص مجذوب کننده و محبوب بود و همین ویژگیها بود که دشمن را به تبلیغات گسترده علیه ایشان وادار می نمود.
از عمده ترین اهداف شهید مظلوم پرورش طلاب جوان و کارآمد ساختن قشر حوزوی و آشنایی آنان با علوم روز و پیوند با دانشگاه بود، لذا در دوران تحصیل بواسطه استعداد سرشار و فوق العاده نه تنها در علوم حوزوی به عالی ترین مدارج علمی یعنی اجتهاد نائل می شوند و از محضر اساتیدی چون علامه طباطبایی، آیت الله بروجردی، محقق داماد، امام خمینی بهره های وافری می برند بلکه همزمان با فراگیری و تدریس این علوم در تهران با ورود به دانشکده الهیات تا اخذ درجه دکتری پیش می روند و رساله دکترای ایشان تحت عنوان «خدا از دیدگاه قرآن» تدوین و بعدها به صورت کتاب چاپ می گردد. در حالیکه نیازی به تحصیلات دانشگاهی نداشتند ولی برای ورود و نفوذ در افکار دانشجویان این کار را انجام می دهند گستردگی در مطالعات و تحقیقات و عمق اندیشه و تفکرشان از ایشان متفکری بزرگ در عرصه علوم اسلامی می سازد که نه تنها نیازمندی قشر جوان و دانشجو را درمی یابد، بلکه در زمینه نیازمندیهای جوامع اسلامی و به خصوص ایران اسلامی کاملاً دردها و روشهای درمان را به خوبی می شناسد و قاطعانه در صدد درمان بر می آید، دریغا که دشمن او را نشانه می رود.
از دیگر اقداماتشان این بود که از سال 1330 رسماً تدریس زبان انگلیسی را در دبیرستان قم آغاز می کنند و کراراً می گفتند: «هدف من از این کار دو چیز بود:
1 – حقوقی که از فرهنگ می گرفتم در ازای آموزش علوم دینی نباشد.
2 – دانش آموز بداند که روحانی فقط در چارچوب حوزه ها محصور نیست و با علوم روز هم آشنایی کامل دارد». و در سال 1333 اقدام به تأسیس دبیرستان دین و دانش که اولین سنگر مبارزه علیه رژیم و مرکزی برای اتحاد بین روحانی و دانشگاهی است می نماید و در تهران نیز مؤسساتی از قبیل مدرسه رفاه تأسیس می نماید، تا از طریق تربیت سالم فکری و علمی، افکار دانش آموزان را در جهت مصالح دینی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی اسلام سوق دهد. تأسیس اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا نمونه ای از ارتباط ایشان با این قشر بود. در مورد اعتماد به جوانان و نسل جوان می فرمود: «باید نسل جوان با ایمان را به میدان کار بیاوریم و با خامی هایشان بسازیم و از خود سازی هایشان لذت ببریم و آینده را به دست آنان بسپاریم».[26] لذا پیوسته در صدد کشف نیروهای پرتوان و متعهد برای واگذاری کارها بودند و بدور از روابط سعی داشتند که افراد شایسته را برای مسئولیتهای سنگین تربیت و پرورش دهند و در این میان نسبت به جوانان بصیر و پرتوان توجه خاصی داشتند. دشمن که تاب تحمل این شخصیت بی نظیر را در جهت دادن جوانان و هدایتگری آنان نداشت به زشت ترین روشهای منافقانه توسل جست، تا مانع از تشکل و سازماندهی، مدیریت و هدایت و روشنگری چنین شخصیتی نسبت به جوانان شود.
* شنیدن این همه بزرگی و کمال نسبت به ایشان انسان را بی اختیار متوجه کلام امام راحلمان می کند که «بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خارچشم دشمنان» بود. و اینکه فرمودند «آنچه من راجع به ایشان متأثر هستم و شهادت ایشان در مقابل آن ناچیز است مظلومیت ایشان در این کشور بود»، سؤال من این است که اواخر عمرشان که جبهه گیری خطوط انحرافی علیه ایشان موجب شده بود مطالب ناروایی راجع به ایشان بگویند یا بنویسند یا تبلیغ کنند. ایشان با این مسأله چگونه برخورد می کردند؟
جامعیت و احاطه کامل او بر علوم اسلامی، فقه و فلسفه از او فیلسوفی ساخته بود که فلسفه غرب و شرق را آموخته و از نزدیک هر دو را تجربه کرده بود. تسلط ایشان بر علوم روانشناسی، جامعه شناسی و درایت و روشن بینی، اندیشه عمیق و چهره مصمم و با صلابت ایشان چیزی نبود که برای دوست و دشمن قابل اغماض باشد. لذا حضور او در میان دوستان؛ احساس بی نیازی، استقلال و استغنا و در معاندین؛ ایجاد کینه، عداوت و حقارت می نمود و این خصوصیات ممتاز بود، که دو گروه را علیه ایشان به مقابله کشاند، یکی گروهکها و عناصر وابسته به شرق و غرب که عموماً با اصالت و ریشه گیری چنین انقلابی در صفحه جهان مخالفت می ورزیدند و دیگر، افراد خود بین و قدرت طلب و بی تقوی که در برابر عظمت وجودی شهید بهشتی احساس حقارت می کردند و نفی او را با اثبات خود مساوی می دیدند. بر این اساس در طول مبارزاتی که جبهه متحد منافقین و لیبرالها علیه روحانیت و انقلاب داشتند بیشترین حملات متوجه شخص شهید مظلوم آیت الله بهشتی بود.
آنان به خوبی دریافته بودند که با حضور بهشتی «که به تنهایی یک امت بود» نمی توانند کاری از پیش ببرند بنابراین هم بایست او را ترور شخصیت می کردند و با اتهامات و دشنامها و تهمتهای ناروا از میدان انقلاب اسلامی بیرون می راندند و هم نقشه شوم قتل او و یارانش را طراحی کنند تا شاید بتوانند انقلاب را از وجود چنین افراد جامع و ارزشمندی تهی سازند. ولی روح بلند او را نه تعریف ها راضی می کرد و نه تکذیب ها و ملامت ها از مسیر باز می داشت چون ایشان معتقد بودند که:«اگر آدم اسیر درود شد مشرک شده است، این شرک است، این یک نوع دنیا پرستی است، ما باید در راه خدا بکوشیم ولو بگویند مرگ بر ما. مرگ بر بهشتی من را ناراحت نکند که بهشتی هستم و درود بر بهشتی من را خوشحال نکند. . . .اگر اینجور فکر کنم مشرک می شوم. این، من را از خود بیخود نکند «لکیلا تأسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم»[27] این بیان قرآن است. . . . اگر یک خط درستی را انتخاب کردید در کار خودتان، در راه خودتان، در عقیده خودتان دیگر نگاه نکنید که فلان کس چه می گوید چه جوی علیه شما می سازد، این خط را بگیرید بروید جلو. درود این و مرگ گفتن آن شما را از این خط صحیحی که انتخاب کرده اید خارج نکند».[28]
سکوت او در برابر اتهامات سکوتی انقلابی، شجاعانه و متعبدانه بود زیرا امام به ایشان فرمودند که: «شما سکوت کنید» و این فراز از زندگی شهید مظلوم درس بزرگی است. گاهی انسان در اوج تفکر انقلابی و در اوج حقانیت بایستی با مظلومیتی تمام چون علی بن ابی طالب سکوت کند، زیرا این سکوت به مصلحت ملت، انقلاب و اسلام می باشد و سکوت شهید بهشتی در برابر نامردمی ها که متأسفانه هنوز هم نسبت به او روا می شود سکوتی علوی بود و مظلومیت جدش علی(ع) را در اذهان تداعی می کرد به گونه ای که حتی خودیها نیز ایشان را به درستی نشناختند.
یکی از دوستان نزدیک شهید بهشتی می گفتند این اواخر که تهمتهای ناروا نسبت به ایشان زیاد بود و در نهایت مظلویت بسر می بردند در یکی از جلسات عرض کردم آقا در برابر این همه تهاجم و تهمت، از امام بخواهید که یک جمله فقط در باره شما بگویند تا از همه این مسائل مصون بمانید. شهید نگاهی به من کردند و دستشان را روی شانه بنده گذاشتند و گفتند: «آقای . . . . ما امام را برای چیزهای بالاتری می خواهیم ما امام را برای این نمی خواهیم که برای ما مایه بگذارند امام یک سرمایه گرانبهاست که ما نباید ایشان را برای دفاع از خودمان خرج کنیم. عمل خود ما باید ما را به مردم معرفی بکند. بگذارید هر چه می گویند بگویند، ما درست عمل می کنیم تا همین عمل ما باعث بشود مردم ما را بشناسند و نادرستی صحبت دشمن را بشناسند».
و او با همین روش تا لحظه شهادت زندگی کرد و هرگز احساس نیاز برای دفاع از سوی هیچ شخصیتی ننمود، لذا خود شجاعانه ایستاد و قدرتمندانه حرفها را زد که این موضوع امروز بایستی برای همه کسانی که از نام امام (ره)، سخن امام و حتی از شخصیت شهید بهشتی سوء استفاده می کنند، مورد توجه باشد. زیرا بنیان شخصیت ما کردار و رفتار ماست نه شعارهای عوام فریبانه و بدون محتوا.
* تقریباً مردم ایران کم و بیش با خدمات این مرد رشید و عالم وارسته و اندیشمند آشنا هستند، ولی برای آگاهی نسل جوان، از خدمات بعد از انقلاب شهید بزرگوار مطالبی را بیان بفرمائید.
اگر بخواهم جواب این سؤال را در عین اختصار، کامل بیان کنم باید بگویم که ایشان به منزله معمار نظام جمهوری اسلامی بودند و این نظر همه صاحبنظران در انقلاب اسلامی است. تدوین قانون اساسی حاصل کار ارزشمند و مدیریت توانای او در اولین مجلس خبرگان بود. شما می دانید افراد توانمند علمی، مجتهدین، مراجع بزرگی که امروز تعدادی از آنان به عنوان عالی ترین مقامات علمی حوزه ها و مراجع تقلید به شمار می روند، در آن مجلس حضور داشتند ولی آنها آیت الله بهشتی را برای مدیریت و ریاست آن مجلس انتخاب می کنند و این نبود مگر به خاطر جامعیت علمی و عملی، تفکر قوی، اندیشه روشن، طراحی بالا، نظم خاص و احاطه بر همه مطالب منقول و معقول و علوم حوزه و دانشگاه از طرف ایشان.
این قانون اساسی که مترقی ترین اصول قانونگذاری در آن رعایت شده و خونبهای همه گلگون کفنان وشهیدان تاریخ اسلام و انقلاب اسلامی است، حاصل تلاش بی وقفه همه اعضای خبرگان خصوصاً شهید آیت الله دکتر بهشتی است که مدیریت بی بدیل و نبوغ فوق العاده ایشان در طول چند ماه توانست چنین دستاوردی داشته باشد.
ایشان به رغم زمان کوتاهی که بعد از انقلاب حضور داشتند خدمات ارزشمندی می کنند از جمله: حضور فعال و مستمر در شورای انقلاب اسلامی و ایستادگی و مقابله با انحرافاتی که غرب باوران به آن می اندیشیدند، تلاش برای ریختن شالوده ای اسلامی جهت ایجاد یک دستگاه قضایی مستقل، ایفای نقش حیاتی از طریق حزب جمهوری اسلامی و تلاش برای تشکیلاتی کارکردن در تدوین برنامه های مناسب و اسلامی، استفاده از تمامی فکرهای خلاق و پرتوان در گردانندگی نظام جمهوری اسلامی، پرورش نیروهای فعال و پرتوان و متعهد و متدین برای مناصب مختلف و پست های حساس، تلاش برای تشکیل اولین مجلس شورای اسلامی با اکثریتی معتقد به خط اصیل اسلام، امام و انقلاب، مبارزه صریح و بی امان با جریاناتی که از سوی بیگانگان رهبری و هدایت می شد که در رأس آن کسانی چون بنی صدر قرار داشتند و مأیوس و ناامید ساختن ضد انقلاب در داخل و خارج کشور. این تلاشهای بی امان حقد و بغض دشمنان را در فاجعه آفرینی به جایی رساند، که در یک لحظه، بهشتی و 72 تن از یاران صادق و خالص او را به خاک و خون کشاندند.
امروز هم فرزندان هوشیار این انقلاب بایستی متوجه باشند که دشمنان دیرینه اسلام در صدد هستند تا با بدنام ساختن چهره های متعهد و متدین و اندیشمند جای پای دشمن را در این مرز و بوم باز کنند و ما باید از تاریخ انقلاب درسها و عبرتهای لازم را بگیریم.
* همانگونه که مستحضرید در شرایط کنونی با القائات کاذبی چون حمایت از آزادی و . . . بر چهره زیبا و مقدس آزادی انسان خدشه وارد می شود و ارزشها، ضد ارزش معرفی می شود. با توجه به روحیه آزاد اندیش و آزادمنش شهید بزرگوار، نظر ایشان را در مورد آزادی تبیین فرمائید.
یکی از وظایف امروز ما تمییز، جداسازی و تبیین دقیق معانی اصطلاحاتی است که مورد سوء ‌و خدشه قرار می گیرد مثل واژه آزادی، اصلاحات، که خیلی ها دنبالش هستند و حرفش را می زنند ولی مرزش دقیقاً مشخص نیست، خصوصاً اینکه فرهنگ بیگانه امروز در نظر دارد قالب و فرهنگ خاص خود را به نام آزادی به جهان تحمیل نماید. ایشان معتقد بودند: «انسان را فقط از یک راه می شود قالبی ساخت و آن از راه سلب آزادیهاست. باید همه آزادیها را از انسان گرفت تا انسان قالبی ساخت و انسان قالبی انسان نیست. سلب آزادی از انسان یعنی سلب انسانیت انسان، یعنی گرفتن اصالت از انسان، مسلمان تربیت شده اسلام در برابر همه صاحبان قدرت و ثروت، جاه، مقام سرخود را راست می گیرد و هرگز در برابر این و آن تعظیم نمی کند»[29]هیچ چیز جز حق، انسان را به تسلیم نمی کشاند.
تعبیر ایشان در مورد شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» این بود که ملت ما با این شعار خواستار فسق و فجور نبود. یعنی منظور ما از آزادی افزایش تبهکاری و نادیده انگاری مصالح اجتماعی نمی باشد، بلکه آزادی در رشد و کمال و فضلیت می باشد.
* نظر ایشان در مورد آزادی مطبوعات چه بود و با حرکتهای مطبوعاتی چگونه بـرخورد می کردند؟
از نظر شهید، بیان افکار و اندیشه ها در چارچوب اسلام به طور کلی آزاد است زیرا در این زد و خورد فکری، افکار رشد می نمایند. به همین دلیل معتقد به حمایت از آزادی مطبوعات بودند. ولی در عین حال معتقد بودند که اگر بیان افکار موجب تزلزل عقاید و افکار مردم شود، نمی توان آزادی مطلق داد. ایشان در صحبتی که با اصحاب مطبوعات داشتند خطاب به آنها می گویند: «هیچ کس در این کشور با هیچ روزنامه ای خصومت ندارد، روزنامه ها و مجلات . . . .، چاپ شوند ولی به شرط اینکه این روزنامه ها عامل توطئه بر ضد انقلاب، رهبری انقلاب و نهادهای انقلابی ما نباشند. چه کسی خواسته آزادی مطبوعات را در ایران محدود کند، زمانی که به آنها آزادی کامل داده شد، چه کردند؟ هر روز یک گروه، هر روز یک شایعه، هر روز یک تهمت، من خودم به برخی از مسئولان این نشریات گفتم، ما از شما یک انتظار بیشتر نداریم و آن این است که در روزنامه ها و سرمقاله هایتان دروغ به مردم نگوئید.آیا شما می فرمائید ما چون مسلمانیم و انقلاب اسلامی کردیم باید به هر دروغگو و دروغ پردازی مهلت ابدی بدهیم؟ هر قدر اخطار شد باز هم ترتیب اثر داده نشد. از هر شماره این روزنامه و از هر صفحه آن یک توطئه مسموم، بر ضد انقلاب ما به چشم می خورد».
و در مورد انتقاد می فرمود: «هر انسانی در اظهار نظر نسبت به مسئولان در هر موقعیت و مقام که باشد آزاد است با دو شرط:
1 – اظهار نظر و مطالبی که می گویند راست باشد، دروغ پردازی، شایعه سازی، تهمت و برچسبهای باطل نباشد.
2 - با زبان و بیان دلسوزانه و بی غرضانه باشد. به نام انتقاد اختلاف افکنی نشود.
* با توجه به پویایی و توانمندی فقه شیعه بر اساس اصول و قواعد فقهی کارا، دیدگاه شهید بهشتی در برخورد و مواجهه با مسائل جدید چه بود؟
دکتر بهشتی در نگرشهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی خود شدیداً پایبند به اسلام فقاهتی بودند و از امتیازات بزرگ ایشان این بود که در کلیه این مسائل با وجود بهره مندی از دانش، علوم و مناسبات اجتماعی، سیاسی و بین المللی در ارائه نظرات از چارچوب فقه اسلامی هرگز خارج نمی شدند و پیوسته به این مسأله تکیه داشتند که در عین پرهیز از تفکر وارداتی به پویایی و کارآمدی فقه توجه لازم بشود. در این زمینه معتقد بودند: «برای اینکه جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی بماند باید اجتهاد انقلابی داشته باشیم، یعنی اجتهادی که محافظه کارانه نباشد، و با همه مسائل و همه نهادها با روحیه انقلابی برخورد کند. . . . در برخورد با مسائل یک وقت مجتهدی است که خودش را به آراء گذشته ملتزم می کند و یک وقت مجتهدی است که در برخورد با شهرت قبلی با کمال شهامت و پویا برخورد می کند که ما در این صورت دو نوع مجتهد داریم و نمونه های فراوانی در تاریخ فقه خودمان داریم».
ضمن احترام به آراء سایر فقها، از جمود پرهیز داشتند و قائل به پاسخگویی کامل و پویایی فقه بودند. به نظر ایشان: «هر قدر مطالعات ما در زمینه مسائل گوناگون و آگاهی ما بر آراء‌و عقاید در تمام زمینه های عقیدتی و علمی، اجتماعی،اقتصادی، فرهنگی بیشتر باشد و با این آگاهی بیشتر به مأخذ اسلامی و کتاب و سنت مراجعه کنیم، برداشتهای روشن تر و جا افتاده تر و کاملتری از اسلام خواهیم داشت. اما به یک شرط و آن اینکه نخواهیم اسلام را بر هر چیزی تطبیق کنیم . . . به شرط اینکه آیات قرآن را تفسیر به رای نکنیم. . . . . والا اصالت یک مکتب را فدای توجیهات سلیقه ای کرده ایم».[30]
* نظر دکتر بهشتی درباره ارتباط با قدرتهای خارجی چه بود؟
این کلام معروف ایشان که « ای آمریکا از ملت ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر». خود بیانگر نقطه نظر ایشان است در جایی دیگر نیز به صراحت اعلام می دارند: «انقلاب اسلامی ایران وقتی می تواند موفقیت آمیز به جلو برود که هیچ گونه سازش با قدرت بیگانه در طرح و نقشه رهبری انقلاب و اداره انقلاب رخنه نکند».
ایشان بر این عقیده بودند که سازش با قدرتهای بزرگ یا سازش خیانتکارانه است یا سازش مصلحت اندیشانه که هر دو مردود و منفور به شمار می آید. زیرا آن کس یا آن گروهی که با ابرقدرتی وارد سازش می شود تا زیر پای حکومت قبلی را خالی کند و با حمایت او، خود به قدرت برسد، این سازش خیانتکارانه است و از نظر اسلام کاملاً محکوم است. نوع دیگر سازش این است که دولت در خط مشی حکومتی به جای مبارزه قوی با ابرقدرتهای استعمارگر به یک نوع مذاکره و ارتباط مصلحت جویانه تن در دهد، که این هم از دیدگاه ایشان مردود بود و در این زمینه می فرمود: «هیچ گاه برای گفتگو با ابرقدرتهای دشمن قدمی به جلو نگذاشته ام و حتی با افراد و گروههای اجتماعی محترمی که به این راه معتقد بودند، مکرر بحث می کردم که این روش، روش صحیحی نمی باشد. و با روحیه انقلاب سازگار نیست».[31]
* به عنوان آخرین سؤال نظر ایشان نسبت به سرپرستی و اداره جامعه اسلامی توسط ولایت فقیه چه بود؟
ایشان از متفکران و نظریه پردازان بزرگ اسلامی بودند که بر ضرورت تشکیل حکومت بر اساس تفکر دینی و نظام ولایی تأکید و تلاش فراوان داشتند و در این زمینه می فرمودند: «مقام حکومت بر مردم بالاصاله از جانب خدا برای امام زمان (عج) است ولی حکومت آن حضرت عملاً موقوف بر ظهور می باشد پس در زمان غیبت، امر حکومت چه می شود؟ و مردم باید چه کنند؟‌ آیا بدون حکومت زندگی کنند؟ . . . .» با این بینش ایشان اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی به شکل اصل پنجم مطرح و با جدیت و تلاش در صدد تصویب و تبیین آن برمی آمدند و آثاری را بر این نوع از حکومت مترتب می دانستند از جمله پایان دادن بر تز استعماری جدایی دین از سیاست، رسیدن جامعه به رستگاری، پویایی فقه در جهت یافتن راهکارهای عملی برای حل مشکلات، حاکمیت مکتب و ارزشها بر جمیع شئون و رشد فضائل اسلامی.
با تشکر فراوان از شما و حضورتان در این مصاحبه، آرزوی توفیق روز افزون برای خانواده محترم و فرزندان آن شهید عزیز داریم.
 
 
پی نوشتها:

[1] - فصلت، 30
[2] - امام خمینی(ره)
[3] - آل عمران، 61
[4] - بقره، 30
[5] - نحل، 120
[6] - آل عمران، 33
[7] - نحل، 121
[8] - انعام، 80
[9] - بقره، 258
[10] - همان
[11] - عنکبوت، 26
[12] - صافات، 102
[13] - همان، 107
[14] - همان، 109
[15] - همان، 122
[16] - انبیاء، 69
[17] - بقره، 124
[18] - حج، 78
[19] - ممتحنه، 4
[20] - واقعه، 10
[21] - آل عمران، 97
[22] - جاودانه تاریخ، ج 8(مجموعه مقالات)، ص 37
[23] - همان، ص 38
[24] - همان، ص116
[25] - همان، ص 27
[26] - همان
[27] - حدید، 23
[28] - جاودانه تاریخ، ج 8(مجموعه مقالات)، ص 28
[29] - همان، ص36
[30] - همان، ص 124
[31] - همان(مصاحبه ها)، ص 190

تبلیغات