آسیب شناسی اجتماعی مسائل زنان
آرشیو
چکیده
آسیب شناسی یا پاتولوژی (Pathologie) از جمله اصطلاحات زیست شناسی و پزشکی می باشد که در جامعه شناسی بکار گرفته شده است. این اصطلاح حاصل تشبیه جامعه به یک کالبد زیستی و بررسی موضوعات اجتماعی همانند موضوعات زیستی می باشد. آسیب شناسی اجتماعی به مطالعه بی نظمی ها و نابسامانی های اجتماعی و اعمال و رفتاری می پردازد که در اجتماع غیر طبیعی تلقی می گردد و نیز شرایطی را مورد بررسی قرار می دهد که اصول و هنجارهای ارزشمند جامعه مورد بی توجهی و یا تخطی قرار می گیرد و اهداف متعالی زندگی فردی و اجتماعی انسان تحقق نمی یابد.متن
آسیب شناسی یا پاتولوژی (Pathologie) از جمله اصطلاحات زیست شناسی و پزشکی می باشد که در جامعه شناسی بکار گرفته شده است. این اصطلاح حاصل تشبیه جامعه به یک کالبد زیستی و بررسی موضوعات اجتماعی همانند موضوعات زیستی می باشد. آسیب شناسی اجتماعی به مطالعه بی نظمی ها و نابسامانی های اجتماعی و اعمال و رفتاری می پردازد که در اجتماع غیر طبیعی تلقی می گردد و نیز شرایطی را مورد بررسی قرار می دهد که اصول و هنجارهای ارزشمند جامعه مورد بی توجهی و یا تخطی قرار می گیرد و اهداف متعالی زندگی فردی و اجتماعی انسان تحقق نمی یابد.
اکثر جوامع کنونی با مشکلات و معضلات متعدد اجتماعی دست به گریبانند که حیات جوامع بشری را با تهدید مواجه می کند. از دیدگاه جامعه شناسان، مسائل اجتماعی شرایط یا وضعیتی است که جامعه آنها را به منزله خطری برای راه و رسم زندگی می داند و ناگزیر درصدد رفع یا تعدیل آنها برمی آید. از نظر رابرت مرتن وقتی میان معیارها و واقعیات اجتماعی فاصله و اختلاف بوجود می آید ـ خواه نیروهای ایجاد کننده این شرایط، انسان یا طبیعت باشد ـ مشکلات اجتماعی ایجاد می شود و نهایتاً اعضای جامعه نسبت به چنین وضعیتی واکنش نشان می دهند. اهمیت این واکنش بر طبق اصول جامعه شناختی، عمدتاً تحت تأثیر ساخت جامعه، نهادها و ارزشهای آن می باشد.
در یک تقسیم بندی کلی مشکلات اجتماعی دارای جنبه ذهنی و عینی می باشد. جنبه ذهنی آن در ادراکات و ارزشگذاری مردم جامعه در ردّ یا تأیید اینکه چه چیز مشکل اجتماعی می باشد، ظاهر می شود و جنبه عینی آن شرایط واقعی است که در آن مشکلات ارزیابی می شود. [1] از نظر میلز (Mills) مطرح کردن موضوعی مانند طلاق به عنوان مسئله اجتماعی مستلزم تبدیل آن از گرفتاریهای خصوصی به مسائل عام ساخت اجتماعی است، زیرا گرفتاریهای خصوصی ناشی از شخصیت فرد و رابطه نزدیک با آن است، اما مسائل اجتماعی اموری است که از سویی بر شرایط خاص و زندگی خصوصی افراد حاکم است و از سوی دیگر به شرایط و سازمان جامعه و چگونگی ساخت وسیع اجتماعی وابسته می باشد. در واقع وقتی مردم احساس کنند که ارزشهای اجتماعی آنها نادیده گرفته می شود و یا تهدید می گردد و بین مطلوب اجتماعی و واقعیات اجتماعی اختلاف وجود دارد، بحران اجتماعی یا مسأله اجتماعی ایجاد می شود.[2]
برخی صاحبنظران معتقدند: طلاق زمانی به صورت آفت یا بلای اجتماعی تجلی می یابد که از حدود معینی خارج شده و فراوانی آن غیر متعارف گردد. جهت تشخیص این وضعیت، می توان آمار طلاق را با آمار ازدواج مقایسه نمود. در شرایط کنونی جامعة ایران، آمار رو به گسترش طلاق، آن را به سمت یک معضل اجتماعی سوق می دهد.
مطابق آمار منتشره، در طی سه ماهه نخست سال 79، حدود 110494 فقره طلاق به وقوع پیوسته است که در مقایسه با سه ماهه نخست سال 78 حدود 13 درصد رشد نشان داده است. در حالی که در طی سه ماهه نخست سال 79 تنها 114195 مورد ازدواج ثبت شده است که در مقایسه با سال گذشته نرخ ازدواج 3 درصد افت داشته است.[3]
تبیین جامعه شناختی طلاق
وضعیت خانواده، چگونگی روابط بین اعضای خانواده و انحلال و فروپاشی آن از یکسو بازتاب شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است و خانواده به عنوان یکی از اجزای نظام اجتماعی و دارا بودن ویژگیهای یک نهاد اجتماعی، از تأثیر پذیری متقابل برخوردار است و از سوی دیگر معلول عوامل درونی در خانواده (سطح خرد) و کیفیت و چگونگی آن می باشد. بدین لحاظ جهت تبیین جامعه شناختی پدیده طلاق از نظریات خرد و کلان استفاده شده است تا چرایی و چگونگی این مسئله تبیین گردد.
1 – تئوریهای کلان
1-1) بحران ارزشها
در جوامعی که در حال انتقال از وضع اجتماعی و اقتصادی خاص به وضع و شرایط دیگری هستند، مشکلاتی پدید می آید که نتیجه تصادم نوگرایی و پایبندی به سنتهای دیرین و تشدید جنگ بین نسلهاست. در این مرحلة برزخی و حساس، عناصر اخلاقی و ارزشهای اجتماعی بیش از هر چیز دیگر تغییر وضع و موضع می دهند. بسیاری از موضوعات بی ارزش دیروز، در محدودة عناصر نوین و مقبول امروزی پای می نهند و بسیاری از عناصر مطلوب اجتماعی از قلمرو ارزشهای اجتماعی خارج می شوند. هر چقدر این تحول سریع باشد، تضاد و جابجایی ارزشها چشمگیرتر خواهد بود. در چنین شرایطی نیروهای حاکم بر جامعه جای خود را به نیروهای تازه می سپارند و نظام ارزشهای جامعه دستخوش آشوب می گردد، بازتاب این وضعیت را می توان در نظام ارزشهای خانواده مشاهده نمود. ولی از آنجا که سرعت حرکت هر فرهنگ با حرکت اقتصادی و نوآوریهای تکنولوژی یکسان نیست، نسل هایی که در معرض چنین تحولات سریع اجتماعی قرار می گیرند، نمی توانند معیارهای همه پسندی برای وظیفه، فداکاری و ارزشهای همانند آن داشته باشند، در این احوال کشمکش درون خانواده ایجاد می شود و نابسامانی خانواده و طلاق افزایش می یابد. [4]
به بیان دیگر در هنگامة بحران ارزشها، ارزشهای اساسی یک جامعه بر لذت طلبی Hedonism))،تمتع آنی، مصلحت گرایی فردی، سودگرایی(Utilitarianism) ، ماده گرایی Materialism)) و ابزار گرایی استوارند و انسانها صرفاً به تمتع می اندیشند و فقط مصالح خویشتن را در نظر می آورند و همه چیز در چارچوب امور مادی، ملموس و حتی جسمانی خلاصه می شود، ارتباطات انسانی نیز از این شرایط تأثیر می پذیرند. روابط انسانها از بعد معنوی تهی می شود و صرفاً در راه التذاذ آنی است. این نوع روابط بسیار سست و آسیب پذیر و شکننده اند و به محض آنکه مصلحت دیگری روی نماید یا بر اثر مرور زمان یا عوامل دیگر، رابطه ها از درون تهی شده و به بهانه های مختلف می شکند، در این شرایط روابط زوجیت نیز از این قاعده مستثنی نبوده و آمار طلاق روز به روز افزایش خواهد یافت.[5]
بروس کوئن معتقد است این یک واقعیت است که میزان طلاق در جوامع نوین زیاد شده است. این وضعیت از جامعه و ارزشهای متغیر ما سرچشمه می گیرد تا از گسیختگی و تباهی خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی. امروزه از انواع کارکردهای خانواده در گذشته کاسته شده است و زن و شوهر برای تأمین نیازمندیها و خدمات خود به خانواده متکی نیستند و گسست پیوند زناشویی آن هم در یک محیط زناشویی ننگ نیست.[6]
از منظر پیتریم سوروکین جوامع سه مرحله را طی می کنند:
1 – جامعه ایدئولوژیک (Ideological)
در چنین جامعه ای اولویت با پدیده های مادی نیست، بلکه ستون جامعه را معنویت می سازد و توجه انسانها به امور آسمانی است.
2 – جامعه معنوی مآب (Idealistic)
در این جامعه، ارزشهای معنوی به طور رسمی وجود دارد، اما عمل نمی شود، زیرا در درون رسوخ نکرده است. انسانها به ظاهر پدیده های معنوی اولویت می دهند و آن را مقدس می شمارند ولی در عمل و در رویارویی با واقعیت به آنچه که گفته اند عمل نمی کنند، بین امور و مظاهر صوری (Formalistic)و واقعی تفاوت پدید می آید. همچنانکه بین گفتار و عمل و زبان و قلب انسانها تفاوت ایجاد شده است.
3 – جامعه حسی
در این جامعه، تنها امور مادی، جسمانی و ملموس ارزشمند است. در اینجا کالاها و اشیاء ارزشگذاری می شوند و بها و ارزش انسانها به میزان دارایی های آنان تعیین می شود، و انسانها از جوهر و ذات خود بیگانه می شوند، در چنین زمینه اجتماعی، طلاق بسط و تعدد می یابد و اخلاق انسانی سقوط می کند و امنیت در روابط انسانی کاهش می یابد. در چنین جامعه ای ازدواج دیگر پیوند مقدسی نیست، بلکه رابطه ای است که مانند سایر روابط اجتماعی که می تواند به سادگی قطع شود. [7]در واقع در این جامعه فردگرایی مفرط (Rugged Individualism) پیوندهای اجتماعی را متزلزل نموده است و آنچه که برای جمع ضرورت دارد، در برابر منافع فردی خرد شمرده می شود. در حالی که حیات جمع (اعم از خانواده یا جامعه) موجد حیات یک یک اعضا و افراد است.[8]
اودری (Udry) کاهش پایبندی به ارزشهای مذهبی و دینی را در افزایش طلاق مؤثر می داند و به نقش دین به عنوان عاملی در راه جلوگیری از طلاق اشاره می کند. به نظر او افرادی که ایمان مذهبی دارند، کمتر به طلاق روی می آورند تا آنانکه چنین ایمانی ندارند. با تضعیف ایمان و عدم پایبندیهای مذهبی در اکثریت افراد و تغییر ارزشها میزان طلاق در جامعه افزایش می یابد.[9]متأسفانه امروزه در کشورهای اسلامی نیز با تحولات اجتماعی و اقتصادی سده اخیر، ایمان مذهبی به سستی گرائیده است و مردمان با نادیده گرفتن موانعی که از لحاظ شرعی برای افزایش طلاق وجود دارد، از اختیار خود سوء استفاده می نمایند و آمار طلاق رو به فزونی است.[10]
2-1) تئوری آنومی (Anomy)
از دیدگاه جامعه شناسان، آنومی به مفهوم فقدان اجماع در مورد اهداف اجتماعی، انتظارات جمعی و الگوی رفتار برای اعضا جامعه است. این حالت منجر به محو و غیبت تدریجی آتوریته و ضابطه اخلاقی می شود و جامعه کنترل اجتماعی خود را از دست می دهد. هنگامی که جامعه در حال گذار و دگرگونی است، بسیاری از انسانها دچار سرگردانی می شوند و قواعد و ارزشهای جامعه، برای آنها بی اهمیت و کم ارزش می شود. از سوی دیگر ارزشهای جدید و منطبق با شرایط نیز، هنوز در جامعه جا نیفتاده است. در واقع جامعه دو ساخت دارد. در این جامعه برخی از ساخت کهن و برخی از ساخت نوین تبعیت می کنند.[11] از هم پاشیدگی هنجارها و آنومی، وضعیتی را ایجاد می کند که آرزوهای بی حد و حصر ایجاد می شود و از آنجا که طبعاً این آرزوهای بی حد نمی توانند ارضا شوند، در نتیجه وضعیت نارضایتی اجتماعی پدید می آید که در جریان اقدامات منفی اجتماعی نظیر طلاق، خودکشی و غیره ظاهر می شود، که از نظر آماری قابل سنجش است.[12]
3-1) بحران وجدان جمعی
وجدان جمعی یکی از مهمترین ضمانتهای تحقق اهداف و ارزشهای جامعه است. شخص یا اشخاص می توانند هنجارهای جامعه را تحقیر کنند، اما در برابر وجدان جمعی جز اطاعت راهی ندارند. به اعتقاد دورکیم هر چقدر وجدان جمعی قوی باشد، خشم عمومی در مقابل هنجارشکنی حادتر است. با ضعیف شدن وجدان جمعی، ارزشهای منفی منتسب به طلاق کاهش می یابد و جامعه مطلقه ها را به عنوان مطرودین اجتماعی تلقی نمی کند و بدین ترتیب بر میزان طلاق افزوده می شود. به عبارت دیگر جامعه ای که طلاق را پدیده ای عادی و طبیعی می داند، رواج آن را نیز موجب خواهد شد، بر عکس آنجا که طلاق منفور، زشت و ضد ارزش محسوب می شود، خواه ناخواه از کمیت آن کاسته می شود. طلاق و تعدد آن در جامعه کنونی نوعی تساهل را نسبت به آن ایجاد می کند که از قبح آن می کاهد و به تبع آن، انسانها در برخورد با اولین مشکل به طلاق می اندیشند.[13] از سوی دیگر در قرن حاضر این گرایش وجود دارد که طلاق را بیش از آنکه پدیده ای اجتماعی بدانند، آن را امری حقوقی تلقی کنند، این نگرش می تواند موجب افزایش آمار طلاق شود.
4 –1) مشکلات اقتصادی
به نظر کانگر (Conger) دوران های سخت اقتصادی در جامعه نتایج زیانباری بر خانواده ها دارد، از جمله آنها، احتمال وقوع گسیختگی خانواده و بی سامانی آن است. محرومیت اقتصادی تعاملات مثبت زوجین را کاهش می دهد و آنها را به سوی طلاق سوق می دهد. مشکلات اقتصادی در بین زوجینی که منافع خانوادگی آنها برای بقای زندگی در سطح استاندارد مناسب نمی باشد، زندگی زناشویی آنها را بی ثبات می کند و مردان در این خانواده ها بیشتر تعامل منفی دارند.[14]
کاهش درآمدها و تورم در ایران، موجب افزایش تنشها و ستیز در داخل خانواده شده است و علیرغم آنکه هنوز نگرش منفی نسبت به طلاق در جامعه وجود دارد، اما میزان آن رو به افزایش است. طلاق، نتیجه جامعه ای است که هیچ رابطه نرمالی بین درآمد و هزینه برقرار نکرده است. از سوئی مانور تجمل در جامعه سرداده می شود و از سوی دیگر برنامه تعدیل اقتصادی ارائه می شود که موجب شکاف بین مطالبات و امکانات گردیده و معضلات اقتصادی منجر به افزایش طلاق شده است. به نظر می رسد برنامه تعدیل ساختاری از طریق تورم فزاینده و گسترش و تعمیق فقر، علاوه بر اینکه در کوتاه مدت، اثر از هم گسیختگی و طلاق را بر جای می گذارد، در بلند مدت آثاری بر نهاد خانواده می گذارد که بسیار عمیق تر است و بیشتر مترتب بر فرزندان می باشد. [15]
2 – تئوریهای خرد
1 – 2) تئوری توزیع قدرت
گاه بین زن و شوهر تضادی ایجاد می شود و هر یک برای احراز منزلت خود و رسیدن به اهداف خویش، از طریق توسل به امکانات مالی، فرهنگی و …. قصد تسلط بر دیگری را دارد. تداوم این وضعیت، تنش و کشمکش بین زوجین را افزایش داده و در نهایت منجر به جدایی و طلاق آنها می شود. در چند دهة اخیر با تغییرات اجتماعی و تقابل سنت و مدرنیته، درخواست نفوذ و کنترل هر یک از زوجین بر سرنوشت خود و خانواده افزایش یافته و این وضعیت، یکی از عوامل مؤثر در ایجاد اختلاف و جدل در خانواده بوده است. از یکسو آشنایی بانوان با جایگاه حقوقی خویش، کسب استقلال اقتصادی، درخواست دخالت در امور خانواده و توزیع مساوی قدرت (البته در برخی موارد جهت تغییر قدرت به سمت قدرت زنانه بوده است) و از سوی دیگر عدم پذیرش و درک مردان از شرایط جدید و ناآگاهی آنها از حقوق و تکالیف متقابل زوجین، موجب اختلافات و تعارضات شدید در خانواده شده است. همچنین با پیشرفت اقتصادی ـ اجتماعی،گسترش رسانه ها و آموزش بیشتر، زنان از فرهنگ سنتی فاصله گرفته اند و این امر باعث شده است تا آنها کمتر نقشهای سنتی را بپذیرند و یا در صورت پذیرش آنها ارزیابی منفی نسبت به نقش خود داشته باشند و این باعث نارضایتی از زندگی می شود.
2-2)تئوری نیاز ـ انتظار
هر موقعیتی هنجارهایی دارد که صاحب آن موقعیت، باید بر اساس آن عمل کند و افرادی که با وی در کنش متقابل هستند، از او انتظار دارند بر اساس هنجارهای آن موقعیت عمل کند.«انتظار» معیاری برای ارزیابی فردی است که دارای موقعیت معینی می باشد. در واقع فرد باید در آن موقعیت وظایفی را انجام دهد تا مناسب موقعیت مورد نظر باشد.[16] عدم تحقق انتظارات، عدم تعادل بین خواسته ها می باشد. هر کدام از زن و شوهر با تصورات خاصی در بارة زندگی زناشویی اقدام به ازدواج می کنند و زندگی را با انتظارات مشخصی در مورد اینکه همسرشان چگونه با او رفتار خواهد کرد، آغاز می نمایند. اگر این انتظارات برآورده نشود، ناراضی و پشیمان خواهند شد. ازکمپ معتقد است که احساس رضایت با نحوة انطباق کامل امیدها و انتظارات با پیشرفتهای فرد تعیین می شود، در حالی که نارضایتی معلول ناکامی در رسیدن به انتظارات است.[17]
در برخی جوامع، جوان درک رمانتیک از ازدواج دارد و بعد از پیوند زناشویی در بهترین صورت آن را خسته کننده و یکنواخت و در بدترین شرایط آن را رنجی روانیPerceptual ache) )می یابد. در اکثر جوامع جوانان می آموزند که از همسر خود فقط انتظار احترام و انجام وظایف همسری داشته باشند نه الزاماً خوشبختی.[18]
3-2) تئوری تسری(Spill – over theory)
گرونبرگ بیان می کند که رضایت و عدم رضایت از یک بخش از زندگی بر روی رضایت و عدم رضایت از بخشهای دیگر زندگی تأثیر دارد. بطور مثال نارضایتی فرد از زندگی اجتماعی می تواند موجب نارضایتی او از زندگی خانوادگی شود.
4 -2) تئوری خود میان بینی(Anthropomor phism theory)
هر گاه انسان یا انسانهایی، دیگری یا دیگران را با خود و ارزشهای خود ارزیابی نمایند، دچار خود میان بینی گردیده اند، این وضعیت جلوه ایی از خود گرایی ( Egocentrism) است. این حالت بر روابط انسان با دیگران تأثیر منفی می گذارد و به سستی ارتباط، عدم امنیت، انزوای اجتماعی در سطح زندگی خانوادگی و اجتماعی منجر می شود. از همین روست که امروزه سخن از بسط انسان گرایی نوین و دیگردوستی و تقویت همدلی می شود.[19]گسترش اخلاق خودگرایی و عدم توجه به خواسته ها و نیازهای فرد مقابل در زندگی زناشویی می تواند موجب اختلاف و ستیزه در کانون خانواده گردد. امروزه با اصالت قرار گرفتن «خود»، ارقام طلاق روبه فزونی است.
تبیین پیامدهای منفی طلاق
در دین مبین اسلام، ازدواج پیوند مقدسی می باشد که اثرات فردی و اجتماعی قابل توجهی بر آن مترتب است و بدین سبب از فروپاشی و برهم زدن چنین میثاق غلیظی اظهار نگرانی شده و طلاق به عنوان نهایی ترین راهکار در اختلافات خانوادگی محسوب می شود. در اسلام مکانیزمهای متفاوتی اعم از مقررات، احکام و ممانعت از تصمیم گیریهای آنی و احساسی و . . . . جهت کاهش نرخ طلاق وجود دارد تا از اثرات زیانبار طلاق جلوگیری شود. بخشی از آثار طلاق در سطح فردی، خانوادگی و اجتماعی به اختصار عبارتند از:
1 – بعد فردی
1 –1) ترس از آینده
تصمیم به پایان دادن به یک رابطة نزدیک، کار ساده و بی اهمیتی نیست، این تصمیم با احساس تأسف و سرزنش خود همراه است. ترس از تنهایی پس از طلاق، احساسی است که زنان بیش از مردان ابراز می کنند. این ترس بیشتر ناشی از این نگرانی است که آیا شریک زندگی دیگری خواهند داشت؟ ترس و یأس از اینکه نتوانند بدون یک مرد زندگی کنند و فرزندان خویش را به تنهایی اداره کنند و شغلی بیابند و از نظر مالی خود و فرزندانشان را اداره کنند، . . . . این ترسهای واقعی ناشی از تردیدهای واقع بینانه درباره مسائل مالی، بازار کار، مشکلات بزرگ کردن فرزندان به تنهایی و تغییر در زندگی فردی و اجتماعی است.[20]
جدایی از همسر به طور ناگهانی یا پیش بینی شده برای همة اعضای خانواده، علی الخصوص فرد، یک شوک محسوب می شود. در این هنگام بحران عاطفی رخ می دهد. احساس انسان با عقل منطبق نیست و واکنش های فرد غیر ارادی است و در اکثر موارد دچار درماندگی می شود. در اولین مرحله انسان هنوز نمی داند باید واقعیت جدایی را بپذیرد یا نه؟ آیا تنها خواهد ماند؟ آیا در آینده همسری مناسب پیدا خواهد کرد؟[21]. . ..
2-1) احساس گناه
گاهی زنان مطلقه با احساس گناه زیادی در مورد متلاشی شدن خانواده دست به گریبان هستند. به اعتقاد برخی از صاحبنظران مهمترین احساسی که پس از طلاق در پدر و مادر متارکه کننده پدید می آید، احساس گناه و خیانت نسبت به خوشبختی فرزندان است، به علاوه بیم از آینده ای مبهم برای خود و فرزندان، واکنشهای گوناگونی را در آنان پدید می آورد و این وضعیت، احساس گناه را شدت می بخشد.[22]
3-1) احساس تنهایی
بعد از مدتی که از طلاق می گذرد، فرد احساس تنهایی می کند، زیرا از محیط امن خانواده که دیگران علیرغم تمام مسائلشان در آن زندگی می کنند، جدا شده و باید با تمام مسائل تنها زیستن و طلاق رو در رو شود. تحقیقات نشان می دهد زنان بیش از مردان، پس از طلاق احساس تنهایی می کنند.
4-1) مشکلات روحی و جسمی
فقدان همسر و تنهایی پس از طلاق موجب می شود که اکثر زنان پس از جدایی به ناراحتی های روحی و جسمی دچار شوند و همچنان نیازهای عاطفی خود را در شوهر قبلی خود جستجو نمایند. کمبود معاشرت و تفریح به علت مسائل شهرنشینی در کلانشهر، مشکلات عاطفی زن را می افزاید.[23] البته مشکلات روحی پس از طلاق به مراتب بیش از صدمات جسمانی آن می باشد. بعد عاطفی طلاق علی القاعده برای زن و مرد مساوی است، مگر شرایط دیگری آن را تغییر دهد. لذا احساس خسارت بیشتر توسط زن در مسئله طلاق، به دو گانگی موقعیت اجتماعی و اقتصادی زن و مرد در جامعه باز می گردد. زن مطلقه به علت عدم استقلال اجتماعی فاقد پایگاه اجتماعی معینی بوده و به خانواده پدر یا برادر وابسته است. تفاوت زن و مرد در ازدواج مجدد پس از طلاق نیز به موقعیت اجتماعی ـ اقتصادی متفاوت آنها باز می گردد. در واقع طلاق یک تهدید اجتماعی ـ اقتصادی برای زن محسوب می شود.[24] لذا مشکلات زنان در ابعاد مختلف پس از طلاق، بیش از مردان می باشد.
5 – 1) مشکل دوگانگی نقش
زنان در ارتباط با فرزندان خود علاوه بر مشکل اقتصادی با دوگانگی نقش مواجه می شوند و نبود نقش پدر، فرزندان را دچار مشکل می کند. زن مطلقه برای فرزندانش هم باید پدر باشد هم مادر و مرد نیز متعاقباً چنانچه کودک با او زندگی کند، باید هم نقش مادر و هم نقش پدر را بر عهده بگیرد.[25]
6-1) مشکلات اقتصادی
مهمترین مشکل زن پس از طلاق مسئله اقتصادی است. این موضوع برای زنان کم سواد و فاقد مهارت به صورت حادتری جلوه می کند. واکنش اعضای خانواده نسبت به طلاق و جدایی مختلف است. در برخی موارد آنان نگرانند که فرد متارکه کننده از نظر اقتصادی و مالی به آنها وابسته شود. طلاق می تواند موقعیت اقتصادی ـ اجتماعی فرد مانند شغل او را تحت تأثیر قرار دهد. بسیاری از افراد مطلقه (اعم از زن یا مرد) پس از طلاق شغل خود را از دست می دهند.[26] از دیگر مسائل و مشکلات زنان مطلقه، تهیه مسکن و مکانی برای زندگی است. کمتر کسی حاضر است به یک زن مطلقه اتاقی اجاره دهد.
7-1) انزوای اجتماعی و اختلال در هویت اجتماعی
وضعیت زن و شوهر پس از طلاق روندی از محرومیتهای گوناگون، طرد اجتماعی، اختلال در مناسبات اجتماعی دوران زندگی مشترک در یک دوره کوتاه و یا یک دوره طولانی عدم ارتباط با محیط بیرونی، فقدان همدل و همراز و نبودن محل زندگی مستقل برای طرفین است. طلاق شرایطی را ایجاد می کند که منجر به از دست دادن حمایت اجتماعی خانواده از فرد مطلقه، کاهش نفوذ اجتماعی وی و حتی گاه تضعیف موقعیت ها و فرصتهای اجتماعی فرد می شود. در برخی مواقع رفتار جامعه با زنان مطلقه به گونه ای است که احساس می کنند دیگر جایی در جامعه ندارند. فرد مطلقه نه در مقام یک مجرد است و نه در مقام یک متأهل. جامعه تعریف و جایگاه مناسبی را برای وی در نظر نمی گیرد و نگرش منفی نسبت به فرد مطلقه وجود دارد، گوئی آنان افرادی بوده اند که از تمایلات و خواهشهای خود پیروی کرده و از برخورد با واقعیات زندگی خودداری کرده اند و منافع خود را بر مصالح خانواده ترجیح داده اند.[27] در واقع ارزیابی بسیار منفی جامعه از طلاق به ارزیابی منفی از شخصیت زن و شوهری که جدا شده اند، تعمیم داده می شود.[28]
زنان مطلقه از گزند طعنه ها و نگاههای کنجکاوانه دوستان، اطرافیان و آشنایان در امان نیستند، به طور مثال بعضی معتقدند که وجود زن مطلقه در اتاق عقد خوش یمن نمی باشد .. . . مذموم بودن طلاق در جامعه و مقصر شمردن زن در طلاق، منجر به تنگی روابط اجتماعی زن مطلقه می شود و بدین ترتیب ارزشهای حاکم بر جامعه بیش از مشخصات فردی بر مشکلات زنان مطلقه می افزاید.[29]
از سوی دیگر روحیه جامعه ایرانی به گونه ای است که شخصیت زن را درچارچوب خانواده می بیند، لذا با شکستن این کانون شخصیت و هویت خانوادگی زن دستخوش اختلال می شود.[30]
8-1) کاهش فرصتهای ازدواج
زنان مطلقه معمولاً نسبت به مردانی که متارکه نموده اند، کمتر ازدواج مجدد می کنند. از جمله علل اجتماعی این وضعیت، وجود فرزندان، سن زن و عدم پذیرش مردان جهت ازدواج با زن مطلقه می باشد. البته این امر به علل عاطفی مانند شکست در ازدواج قبلی و عدم تمایل برای ازدواج و نیز عدم اعتماد مردان به موفقیت زنان مطلقه در زندگی زناشویی و عدم روحیه مناسب جهت آغاز زندگی جدید باز می گردد.[31]در فرهنگ ایرانی زنان مطلقه برای ازدواج، از اعتبار کمتری برخوردارند و مردی که ازدواج نکرده کمتر به سراغ آنها می رود و در اغلب موارد مردانی که زنان خود را از دست داده اند یا همسر خود را طلاق داده اند، به خواستگاری آنها می آیند، در این شرایط زن مطلقه دیگر نمی تواند آزادانه حق انتخاب داشته باشد و سطح توقعات او از طرف متقابل، بسیار تنزل می کند و بسیاری از شرایط ناگوار را به اجبار پذیرا می شود، زیرا در غیر اینصورت برای همیشه تنها خواهد ماند.[32]
9-1) ارتکاب به جرم و بزهکاری
از آنجا که یکی از کارکردهای خانواده، ارضاء تمایلات جنسی بوده است، با فروپاشی خانواده، فرد با فقدان ارضاء جنسی مواجه می شود.[33] چنانچه فرصت ازدواج و تمتع جنسی از طریق مشروع میسر نشود و فرد چنین نیازی را به دلیل تجربه جنسی قبلی شدیدتر از گذشته احساس نماید، به سوی انحرافات جنسی و فساد اخلاقی (روسپیگری) کشیده می شود. احتمال وقوع این شرایط علی الخصوص زمانی که فرد با مشکلات اقتصادی و تأمین معاش دست به گریبان باشد، شدت می یابد و فرد مطلقه را به سوی مفاسد مالی و اخلاقی سوق می دهد.
10-1) کاهش رضایت از زندگی
کمبل و همکاران وی اثر متغیرهایی چون وضع ازدواج و سن را بر رضایت از زندگی مطالعه کرده اند. یکی از قوی ترین همبستگی های آماری، میان رضایت از زندگی و وضع ازدواج بوده است. افراد مطلقه، کمترین میزان رضایت را ابراز کرده اند. کمبل اظهار می کند که سه نوع رضایت قابل تفکیک است. رضایت ناشی از برخورداری و درآمد مناسب( Having )دوم رضایت ناشی از بودن و این که ما چه کسی هستیم(Being ) و سوم رضایت ناشی از ارتباط( Relating ) که به رابطه اجتماع از حیث شدت و درگیری عاطفی برمی گردد. به اعتقاد وی رضایت ناشی از بودن با احساس کنترل بر زندگی خود در مقابل این احساس که زندگی توسط نیروهای بیرون از ما کنترل می شود، مرتبط است. رضایت از رابطه نیز از دو جهت بر رضایت از زندگی اثر دارد. از یکسو با تأمین نیازهای عاطفی ـ شناختی و حتی مالی و از سوی دیگر از طریق مهار تمایلات افراد، از آرزوهای بی پایان و ارضاء نشدنی آنان جلوگیری می کند.[34]
2 – بعد خانوادگی
1-2) تأثیر بر فرزندان
1-1-2) ارتکاب به جرم و بزهکاری
طلاق واژه ای است که ذهن بسیاری از کودکان و نوجوانان را به خود مشغول می کند. آنان خود را نخستین قربانیان این عفریت عصیانگر می دانند. به بیان دیگر طلاق آثار مخرب معنوی و مادی زیانباری در پی دارد که بارزترین نتیجه آن از نظر کمی و کیفی بر روی کودکان است.
بی گمان بعضی از بزهکاران جوان متعلق به خانواده هایی می باشند که دچار تعارض و کشمکشهای خانوادگی و اختلالات روانی و عاطفی هستند، وجود تنشهایی روانی و اختلالات عاطفی در خانواده کودک می تواند او را وادار به فرار از خانه نماید تا با گروه بزهکاران همکاری و تشریک مساعی نماید. در روانشناسی جنایی، بروز انحرافات اجتماعی یا جامعه زدگی و تشکیل گروه آسیب دیدگان اجتماعی، ثمرة جراحت عاطفی کودکان در خانواده های طلاق تشخیص داده می شود.[35]
آمارها مؤید این نکته است که بیشتر جرم و بزهکاریهای کودکان و نوجوانان ریشه در مسائل و مشکلات خانوادگی، طلاق و از هم پاشیدگی کانون گرم خانواده دارد. میزان جرائم و خودکشی در اطفال باقی مانده از طلاق به نحوی بارز افزایش می یابد. این اطفال خیلی بیشتر از دیگر همسالان خود مورد سوء استفاده جنسی قرار می گیرند و بی بند و باری و اعتیاد نیز در میان آنان شیوع بیشتری دارد. تحقیقات انجام شده در باره علل بزهکاری کودکان نشان می دهد که کودکان طلاق از امنیت روانی و عاطفی برخوردار نبوده و وجود جانشین مادر در محیط خانواده منجر به ناسازگاری، انحراف و فرار کودک از محیط خانواده می شود. [36]
بر اساس مطالعات انجام شده در ایران، 95% نوجوانان و جوانانی که به اتهام دزدی در مراکز بازپروری بسر می برند، فرزندان خانواده هایی هستند که پدر و مادرشان از هم جدا شده و یا یکی از والدین اقدام به ازدواج مجدد کرده اند.[37]
2-1-2) مشکلات روحی و جسمی
طلاق علاوه بر ناراحتی های روانی و گرفتاریهای زندگی، فرزندانی را برجای می گذارد که به علت پرورش در شرایط نامساعد از نظر روانی و جسمانی وضع طبیعی ندارند. طلاق موجب افسردگی نوجوانان می شود، به نحوی که کمتر از زندگی لذت می برند، بی اشتهایی بر آنان چیره می گردد و خسته به نظر می رسند. همچنین روحیه وسواسی و اضطراب، پرخاشگری و عصیان، بی قراری، حسادت، سوء ظن و سماجت از دیگر حالاتی است که در بچه های طلاق دیده می شود.[38]
البته سن کودک در زمان طلاق، در واکنش او نسبت به این رویداد مهم است. تجربه طلاق برای تمام اعضای خانواده اضطراب زا می باشد و رفتار کودکان بعد از طلاق، نشان دهندة این اضطراب است. پس از جدایی، بلافاصله میزان اختلالات عاطفی و رفتاری در کودکان بالا می رود. کودکان تا سن 4 سالگی، استنباطی از طلاق ندارند و به طور کلی نمی فهمند که چه اتفاقی افتاده است، اما چون طلاق در نهایت منجر به فقدان یکی از والدین می شود، بر وابستگی کودک تأثیر می گذارد و اثرش در رفتارهای کودکان نمایان می باشد. کودکان 6 – 4 ساله مفهوم ساده ای از طلاق را می دانند و در صورت بروز طلاق، خودشان را مسبب آن می دانند. کودک پس از 6 سالگی، به خوبی مفهوم طلاق را می فهمد.[39]
پاسخ فوری اکثریت کودکان در هر سنی در خصوص خبر جدایی والدین، اضطراب و پریشانی است، به طوری که برخی از آنها هیجانی شده یا رفتار واپس گرایی نشان می دهند. طلاق والدین بر ویژگیهایی چون اضطراب، گوشه نشینی، پرخاشگری، بهانه جویی، انتقام جویی، بی رحمی، غمگین بودن، زود رنجی، نزاع و درگیری، بدخوابی، بی اشتهایی، بیزاری از زندگی، شک و دودلی و احساس بیماری در کودکان اثر فزاینده دارد. اغلب بررسیها نشان می دهد که فرزندان طلاق به مشکلات جسمی، عاطفی، تحصیلی (افت تحصیلی، فرار از مدرسه، ترک تحصیل) دچار می شوند و این مشکلات در رشد شخصیت و سازگاری آنان اثرات نامطلوبی بجا گذاشته و احتمال ابتلای آنان را به اختلالات روانی افزایش می دهد.[40]
- از نظر والرستین، طلاق زنجیره ای از حوادث بهم پیوسته است که برای همیشه زندگی قربانیان خود را دگرگون می کند. طلاق والدین نه تنها برقراری روابط عاطفی را برای کودکان دشوار می کند، بلکه روابط گذشته آنها را با والدینشان مخدوش می کند.
- پژوهشهای انجام شده نشان می دهد آسیب پذیری پسرها در مقابل طلاق به مراتب بیش از دختران است، معمولاً دو سال طول می کشد تا دختران با محیط جدید سازش پیدا کنند، ولی پسرها زمان بیشتری لازم دارند تا سازگاری جدید بیابند. گاهی کودکان پریشانی خود را با گریه به بزرگترها نشان می دهند، البته پسران این ناراحتی را به صورت افت تحصیلی، پرخاشگری وعصیان و دختران با انزوا و غمگین بودن نشان می دهند. والدین روی بچه های همجنس خود کنترل بیشتری اعمال می کنند، به همین دلیل مادران بیش از پدران به دختران سخت می گیرند و پدران بیش از مادران با پسران جدی هستند. از طرفی پسران و دختران به یک اندازه نیازمند محبت و توجه از طرف والدین خود هستند. اما والدین پس از جدایی، نسبت به دختران محبت بیشتری دارند. لذا عکس العمل پسران شدیدتر و سازگاری آنها کندتر از دختران است.[41]
بنا به بررسیهای انجام شده، کودکان پس از طلاق والدین در سنین گوناگون دچار حالات روحی متفاوتی می شوند، مثلاً در سال اول جدایی والدین، کودکان دچار احساس خشم، ترس و افسردگی می گردند و در سنین پیش از دبستان پسران نسبت به دختران معمولاً ناآرامتر و خشن تر می شوند و به جای شرکت در فعالیت گروهی با کودکان، به حالت پرخاشگری و بی نظمی بیشتر تمایل نشان می دهند، خواسته های آنها افزون تر می شود و از گریه برای برطرف کردن نیازهایشان بهره می جویند. جوانان در مقایسه با خردسالان سازش پذیری بیشتری نشان می دهند، شاید این حالت به دلیل احساس استقلال آنها در این سنین است. دوری از والدین برایشان چندان رنج آور نیست. واکنش آشکار آنان رفتار خشونت آمیز، پرخاشگری، بی نظمی و سرپیچی از قوانین است.
- در زندگی پس از جدایی والدین که کودک تک والدی است و مادر سرپرست وی می باشد، به دلیل فقدان، پدر مسائل روحی و روانی بسیاری برای دختران ایجاد می شود که از جمله آنها بدبینی به جنس مرد، بی خبر ماندن از روحیات و ساختار وجودی مردان است که گاه آسیبهای آن در ازدواج چنین دخترانی آشکار می گردد. همچنین احساس بی پناهی و ضعف شخصیت در این دختران بروز می کند. در صورت فقدان مادر نیز آسیبهای عاطفی و شخصیتی و اختلال در رشد ذهنی، اجتماعی و اخلاقی فرزند پدید می آید. یک پدر هر چه تلاش کند و بتواند نقش مادر را با موفقیت بازی کند، نخواهد توانست نیاز به عواطف مادرانه را در کودکان ارضا کند، به ویژه اگر محرومیت کودک از مادر با ازدواج دوباره پدر، وجود مادر دوم یا نامادری مواجه گردد که در این حال فرزندان پدر را از دست می دهند و بر کمبودهای آنان افزوده می شود. [42]
- آسیب طلاق بر نوجوانان کمتر از آسیب این واقعه بر کودکان نیست، فقط این دو آسیب، کیفیت متفاوتی دارند. یکی از مسائلی که همیشه در رابطه با طلاق مدنظر قرار می گیرد، سطوح رشدی است. مطالعات نشان می دهند که واکنش های مربوط به طلاق متناسب با سن صورت می گیرد. تحقیقات والرستین و کلی و کاردک و برگ نشان می دهد که نوجوانان تا حدی بهتر از کودکان به طلاق سازگاری مجدد نشان می دهند، اما با این وجود باید با نوجوانان طلاق زده و آسیب دیده از جدایی والدین، احتیاط بیشتری را لحاظ نمود.[43]
3-1-2) مشکلات تربیتی
وقتی طلاق اجتناب ناپذیر می شود، مسئله مهم سرپرستی کودکان است. تک والدی مشکلات خاص خود را به همراه خواهد داشت، از جمله اینکه اگر کودک با هر دو والد در ارتباط باشد، یعنی یکی از والدین، کودک را سرپرستی نماید و دیگری هم بتواند با او دیدار کند، ناهماهنگی میان دو الگو، دو نوع روحیه و شخصیت را به او خواهد آموخت. به ویژه اگر والدین در رفتار و سخنان خود سعی در موجه کردن رفتارهای خود داشته باشند، کودک قادر نخواهد بود هماهنگی و سازگاری میان این دوگونه رفتار را بیابد. از طرفی زندگی با یک والد و بی ارتباط بودن با والد دیگر موجب می شود که کودک شناخت صحیحی از جنسیت و صفات روحی و بیولوژیکی والد دیگر پیدا نکند، لذا پسرهایی که با مادر زندگی می کنند، ممکن است با بسیاری از صفات مردانه بیگانه و بی تجربه بمانند و برعکس دخترانی که تنها با پدر زندگی می کنند، احتمال دارد از شناخت الگوهای رفتاری زنان و اصول خانه داری و همسرداری محروم بمانند.[44]دختران نوجوان نیازهای دیگری دارند، آنها فکر می کنند که والدین مدلهای اساسی نقش آموزی هستند و بدون حضور آنها رشد مناسب رفتار بزرگسالی در نوجوان مشکل خواهد بود، علی الخصوص زمانی که این عدم حضور در اثر طلاق باشد. کاملاً بدیهی و منطقی است که اگر الگوئی وجود نداشته باشد، نقش آموزی دچار مشکل می شود و منطقی تر اینکه این فقدان در صورتی که ناشی از یک ضد ارزش باشد، نقش آموزی سخت تر می گردد. به عبارت دیگر فرزندان باقی مانده از طلاق در همانند سازی مشکلات زیادی خواهند داشت. پسر در همانند سازی از پدر و دختر در الگوپذیری از مادر. از سوی دیگر با فقدان حضور پدر کنترل فرزند پسر توسط مادر به دشواری انجام می شود. زیرا والدین بر روی کودکان همجنس خود کنترل بیشتری دارند، با فقدان حضور پدر، در واقع پسر، مهمترین منضبط کننده خود را از دست می دهد، با توجه به اینکه سرپرستی کودکان پس از طلاق غالباً با مادران است.[45]
- زندگی با یکی از والدین نمی تواند شخصیت کامل و متعادلی را در کودک پدید آورد. اینگونه زندگی نمی تواند همه نیازهای کودک را برآورده سازد. زیرا کودک در این نوع زندگی برای رفتارهای خود تنها یک مربی و الگو دارد و از لحاظ محبت و سرپرستی تنها به یکی از والدین تکیه می کند. از سوی دیگر جامعه هرگز نخواهد توانست نقش پدر و مادر را برای طفل ایفا کند و همه نیازهای عاطفی و روانی و معنوی او را تأمین نماید.[46]
4-1-2) مشکلات زندگی آتی
مشاهده تعارض والدین و روابط زناشویی ضعیف آنان، احتمالاً تأثیر نامطلوبی بر موفقیت ازدواج فرزندان می گذارد. بیشتر بچه هایی که با خانواده های طلاق و یا با سرپرستی یکی از والدین زندگی می کنند علاوه بر اینکه دچار انحرافات جنسی و اخلاقی می شوند، ازدواجشان نیز به طلاق ختم می شود و درصد طلاق در این گروه که پیشینه طلاق والدین را دارند، در مقایسه با دیگران بیشتر است.[47] طلاق و جدایی موجب می شود فرزندان نسبت به زندگی، دلسرد و غمگین شوند و در زندگی اجتماعی و خانوادگی ناسازگاری داشته باشند و این به زندگی آتی آنها لطمه وارد خواهد ساخت. از سوی دیگر افراد جامعه به دلیل تقبیح طلاق و نگرش منفی نسبت به آن، تمایل چندانی به وصلت و انتخاب همسر از خانواده های طلاق گرفته و فرزندان طلاق ندارد، لذا احتمال ازدواج این فرزندان نیز نسبتاً پایین است.
5-1-2) اختلال در هویت فردی و خانوادگی
هنگامی که طلاق زنجیره خانواده را از هم پاره می کند، پدر و مادر هویت جداگانه ای دارند، ولی آن کسی که دیگر نامی ندارد و بی پناه و متزلزل در اجتماع رها شده است، فرزند می باشد، حتی اگر زیر چتر حمایتی یکی از والدین هم باشد، باز جامعه به دیده یک فرزند درمانده به او می نگرد که ولیّ و سرپرستی ندارد. جدایی پدر و مادر یک اثر آنی و زودگذر نیست و در تمام مراحل زندگی فرزندان اثر منفی خواهد داشت. پراکنده شدن اعضاء خانواده و محرومیت فرزندان از سرپرستی مشترک والدین پس از فروپاشی و انحلال خانواده، آنها را از داشتن مواهب و مزایای زندگی خانوادگی محروم کرده و هویت فردی و خانوادگی خود را مختل می نماید.
برداشتی که کودکان از مسئله طلاق دارند با برداشت والدین آنها متفاوت است. کودکان می خواهند از محبت و همراهی والدین خود برخوردار باشند و مطمئن باشند که هر دو آنان در کنارشان هستند، با طلاق و جدایی، تعلق و دلبستگی فرد به خانواده کاهش می یابد و هویت خانوادگی او مخدوش می شود.
6-1-2) احساس گناه و سردرگمی
ویژگیهای مشترک فرزندان پس از طلاق، احساس گناه است از اینکه آیا آنان در جدایی میان والدین خویش نقشی داشته اند؟ آیا آنان نسبت به ادامه زندگی پدر و مادر خود دچار قصور و کوتاهی گشته اند؟ احساس دیگری که در رفتار این کودکان آشکار می گردد شگفتی و نگرانی از گزینش یکی از والدین است، به دلیل اینکه پدر و مادر هر دو نزد فرزند به یک اندازه محبوب و دوست داشتنی هستند، کودکان از پذیرش یکی از آنان و دوری از دیگری دچار ترس و اضطراب می گردند، بنابراین رؤیایی که همواره در ذهن آنان وجود دارد، امید به بازگشت پدر و مادر و زندگی دوباره در کنار آنان است و حتی گاه کوششی را هم برای سازش و ایجاد پیوند میان والدین به عمل می آورند که معمولاً به شکست منجر می شود. بحران عاطفی در صورت توجیه و ناامیدی از زندگی دوباره با والدین، سازگاری فرد را با زندگی پس از طلاق بیشتر می کند. اثرات درازمدت طلاق بر کودکان بسیار زیاد و گاه جبران ناپذیر است.[48]
7-1-2) ایجاد خانواده های ناتنی
از دیگر آثار طلاق، خانواده های ناتنی هستند، این خانواده ها کودکانی را دربرمی گیرند که دارای زمینه های خانوادگی متفاوتی هستند و ممکن است انتظارات مختلفی در مورد رفتار مناسب در خانواده داشته باشند و از آنجا که اکثر فرزندان ناتنی به دو خانواده متفاوت تعلق دارند، احتمال برخورد در عادات و شیوه نگرش قابل ملاحظه است.[49]ازدواج مجدد والدین موجب می شود که فرزندان طلاق، خود را در حال تجربه مشکلات جدیدی بیابند. قرار گرفتن در خانوادة نامادری یا ناپدری که روابط آنها برای کودک ناآشنا و مشکل است و ممکن است نامادری یا ناپدری همچون میهمان ناخوانده ای به نظر آید که والد واقعی را از میدان به در کرده است. ناپدری یا نامادری ممکن است از نظر اعمال نظارت و انضباط مشابه والدین واقعی کودکان نباشد.[50]
2-2) تأثیر بر سایر اعضای خانواده
1-2-2) ایجاد خانواده اضطراری
از جمله آثار طلاق ایجاد خانواده های اضطراری است. یعنی یکی از زوجین (اکثراً زن) بعد از جدایی در خانه پدری حیات می گذراند و هر شرایطی را تحمل می کند. زیرا جامعه هیچ جایی را برای زنان مطلقه در نظر نگرفته است و امکان امرار معاش و گذران زندگی به هیچ وجه برایش وجود ندارد، هر چند اکنون اکثر زنان مطلقه باسواد هستند و می توانند شغلی داشته باشند، ولی وابستگی و احساس سربار بودن هنوز برای زنان مطلقه وجود دارد.[51]
2-2-2) برهم خوردن تعادل روحی و روانی اعضا خانواده
طلاق، تعادل روحی اعضای خانواده، فرزندان، وابستگان و نزدیکان را بر هم می زند. «هولمز» و «راهه» لیست حوادث مهم زندگی را که تغییرات عمده ای را در جریان زندگی ایجاد می کند، ارائه کرده اند که از جمله این حوادث «طلاق» است. طلاق یکی از فقدانهای عمده زندگی است. این فقدان نه تنها برای افراد مطلقه بحران ایجاد می کند، بلکه آسیبی شبیه مرگ والدین بر فرزندان و اعضای خانواده وارد می کند. در مقیاس دگرگونی زندگی، بعد از حادثه مرگ همسر، طلاق بیش از سایر رخدادهای زندگی، مقتضی سازگاری مجدد افراد مبتلاست.[52]
در تحقیقی که جی هبر در سال 1990 انجام داده است مشخص گردید که طلاق منجر به کاهش اعتماد به نفس اعضای خانواده می شود، چنین کمبودی می تواند ماهیتی اجتماعی، رفتاری یا جسمی داشته باشد. کاهش اعتماد به نفس پس از طلاق، می تواند منشاء ایجاد آشفتگی در بین اعضای خانواده شود. [53]
3-2-2) تقسیم کار مجدد در خانواده
اکثر خانواده های گسسته با مشکل تقسیم کار دوباره در خانواده مواجه هستند. به دلیل فقدان حضور مادر، انجام امور منزل بین فرزندان و پدر تقسیم می شود. یا با حضور فرد طلاق گرفته در خانواده پدری، مجدداً تقسیم کار بین اعضای خانوادة پدری انجام می شود.
4-2-2) مشکلات ازدواج سایر اعضاء خانواده
شکست در ازدواج یکی از اعضاء خانواده می تواند احساس عدم موفقیت در ازدواج را در میان سایر اعضا خانواده ایجاد کند. از سوی دیگر چون انسانها به نحو آشکاری تمایل دارند که یافته های خود را تعمیم دهند و قاعده سازند، بدین سبب با طلاق یکی از دختران خانواده، ناخودآگاه این موضوع به عدم موفقیت در زندگی زناشویی و قدرت سازگاری سایر اعضا خانواده تعمیم داده می شود، به نحوی که فرصتهای انتخاب همسر را برای سایر اعضا خانواده کاهش داده و شرایط ناگواری را برای آنها فراهم می آورد.
5-2-2) طرد اجتماعی اعضا خانواده
به اعتقاد صاحبنظران هر چقدر که یک رفتار در فرهنگی، هنجار یا گرامر اجتماعی باشد، عدم رعایت آن (هنجار شکنی) با مجازات بیشتری همراه است. ازدواج و حفظ بنیان آن در فرهنگ سنتی ایرانیان اهمیت خاصی داشته و نقض آن با طرد و انزوای اجتماعی افراد جدا شده و خانواده های آنان همراه بوده است.
3- بعد اجتماعی
طلاق در زمرة غم انگیزترین پدیده های اجتماعی است. طلاق، تعادل انسانها را برهم زده و آثار شومی را در جامعه بر جای می گذارد و منجر به کاهش انسجام و یکپارچگی اجتماعی (Solidarity) می شود وسنگ بنای اجتماع را از هم می گسلد. طلاق پدیده ای است به تمام معنی اجتماعی و همانند نهاد اجتماعی عمل می کند. زمانی که جامعه در معرض آسیبهای بنیادی است، روابط اجتماعی بیمار می باشد و فساد گوشه گوشة جامعه را دربرگرفته است. طلاق یک معلول است، از آن رو که تابع شبکة پیچیده و به هم پیوسته ای از عوامل اجتماعی است. [54]
هر چند ازدواج امری مربوط به دو فرد است، لیکن طلاق امری اجتماعی می باشد که صدمه و زیان آن دامان جامعه را نیز فرا می گیرد و جامعه را از حرکت باز داشته و آن را عقیم و سترون می کند. طلاق روح پویایی را می کشد و علاقه و اشتیاق جوانان را به تشکیل خانواده سست می کند و اعتماد اجتماعی را سلب و مخدوش می نماید.
طلاق همچنین پدیده ای جمعیتی است که به لحاظ کمیّ و کیفی بر ساخت جمعیت اثر می نهد زیرا تنها واحد مشروع و اساسی تولید مثل، خانواده می باشد که با وقوع طلاق از هم می پاشد. از سوی دیگر طلاق بر کیفیت جمعیت تأثیر دارد، چون فرزندان و نسلی که از نعمت خانواده محروم هستند، به احتمال زیاد فاقد شرایط لازم در احراز مقام شهروند مسئول خواهند بود.
طلاق اثرات اقتصادی نیز برای جامعه دربرخواهد داشت، زیرا تعادل روحی نیروی انسانی تولید و خدمات را در جامعه برهم می زند و منجر به بروز اثرات سهمگینی در حیات اقتصادی جامعه خواهد شد.
طلاق نماد یک مشکل ارتباطی سالم و صحیح بین افراد است، این مشکل ارتباطی در سطح کوچک (خانواده) می تواند در بعد وسیعتر (جامعه) نیز شیوع و گسترش یابد و ارتباطات انسانی را مختل نماید.
هیچگاه مطالعه آسیب شناسی اجتماعی و انحرافات اجتماعی بدون توجه به طلاق امکان پذیر نیست. وقتی بنیان نهاد خانواده دستخوش ضعف و عدم استواری می گردد، بنیانهای اخلاقی و اجتماعی کل نظام اجتماعی متزلزل شده و آن جامعه به سوی جرائم گوناگون سوق داده می شود. طلاق می تواند موجب افزایش آسیبهای اجتماعی از قبیل اعتیاد، الکلیسم و انحرافات جنسی شود، از سوی دیگر طلاق یکی از عوامل مؤثر در افزایش نرخ خودکشی می باشد. طلاق در یک جامعه به مثابه تزلزل اجتماعی و عدم ثبات جامعه است که می تواند منجر به کم بها شدن خانواده و ارزشهای خانوادگی در آن جامعه شود. [55]
پی نوشتها:
[1] - مرتن، رابرت، مشکلات اجتماعی و نظریه های جامعه شناختی، ترجمه نوین تولایی، انتشارات امیرکبیر، سال 1376، صص26- 25- 33.
2 - Mills. C . w. Sociological Imagination. Newyork. 1976. P.9.
[3] - روزنامه ایران، 27/7/79.
[4] - دکتر مساواتی، مجید، آسیب شناسی اجتماعی ایران، جامعه شناسی انحرافات، انتشارات نوبل (تبریز)، 1374، ص281.
[5] - دکتر ساروخانی، باقر، طلاق ـ پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن، انتشارات دانشگاه تهران، 1376، ص هفت.
[6] - بروس کوئن، درآمدی بر جامعه شناسی، محسن ثلاثی، انتشارات فرهنگ معاصر، 1370، ص 133.
[7] - دکتر ساروخانی،باقر،طلاق ـ پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن، انتشارات دانشگاه تهران، 1376، صفحة چهارده.
[8] - دکتر ساروخانی،باقر، جامعه شناسی ارتباطات، انتشارات اطلاعات، 1372،ص 67
9-Udry. R. Social control of marriage. Newyork . 1971. P.456.
[10] - دکتر عراقی، عزت الله، آیا می دانید طلاق و مسائل آن کدامند؟ چاپخانه پلیکان، 1369، ص 22.
[11] - دکتر ساروخانی، باقر، طلاق - پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن، انتشارات دانشگاه تهران، 1376، ص128.
[12] - دکتر رفیع پور، فرامرز، آنومی یا آشفتگی اجتماعی، انتشارات سروش، 1378،ص 18.
[13] -دکتر ساروخانی، باقر، طلاق. پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن، انتشارات دانشگاه تهران، 1376، ص89.وص12.
14 - Conger & Elder , Linking Economic hardship to material quality in stability. Journal of marriage and the family. 1900. P.646.
[15] - بابایی، فاطمه، تعدیل ساختاری و فقر و ناهنجاریهای اجتماعی، انتشارات کویر، 1380، ص 163.
[16] - هرسی و بلانچارد، روانشناسی اجتماعی، 1365،ص 26.
[17] - ازکمپ،استوارت، روانشناسی اجتماعی کاربردی، ترجمة فرهاد ماهر، انتشارات آستان قدس رضوی، 1369 ، ص260.
[18] - ویلیام، جی، گود، خانواده و جامعه، ویدا ناصحی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352، ص 253.
[19] - دکتر ساروخانی، باقر، طلاق ـ پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن، انتشارات دانشگاه تهران، 1376، ص157 .
[20] - سوزان فوروارد، مردان زن ستیز، ترجمه شیما نعمت اللهی، انتشارات خجسته، 1377، ص335و ص340.
[21] - کگی کریستیان، بعد از جدایی، ترجمه مهشید میرمعزی، نشر بانو، 1377، ص78.
[22] - دکتر تایبر، بچه های طلاق، ترجمة توران دخت تمدن، انتشارات روشنفکران، 1369، ص 106.
[23] - دکتر فرجاد، محمد حسین، آسیب شناسی اجتماعی و ستیزه های خانوادگی و طلاق، نشر منصوری، 1372، ص163.
[24] - اورعی، غلامرضا، بررسی مسائل اجتماعی ایران،انتشارات خوشه،1366، ص 64.
[25] - دکتر فرجاد، محمدحسین، آسیب شناسی اجتماعی و ستیزه های خانوادگی و طلاق، نشر منصوری، 1372، ص 153.
[26] - همان.
[27] -همان، ص155.
[28] - ادیب، محمد حسین، جامعه شناسی ایران، نشر هشت بهشت(اصفهان)، 1374،، ص 87 .
[29] - دکتر فرجاد، محمدحسین، آسیب شناسی اجتماعی و ستیزه های خانوادگی و طلاق، نشر منصوری، 1372، ص165.
[30] - ادیب، محمد حسین، جامعه شناسی ایران، نشر هشت بهشت(اصفهان)، 1374، ص87..
[31] - دکتر فرجاد، محمدحسین، آسیب شناسی اجتماعی و ستیزه های خانوادگی و طلاق، نشر منصوری، 1372، ص165.
[32] - حسینی، بیرجندی، سید مهدی، مشاوره ازدواج، انتشارات آوای نور، 1377،ص264.
[33] - ویلیام، جی، گود، خانواده و جامعه، ویدا ناصحی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352، ص 265.
[34] - عبدی، عباس، گودرزی، محسن، تحولات فرهنگی در ایران، انتشارات سروش، 1378، صص164-163.
[35] - دکتر کی نیا، مهدی، پژوهشی در عوامل اجتماعی طلاق، مطبوعات دینی(قم)، 1373، ص476.
[36] - دکتر مساواتی، مجید، آسیب شناسی اجتماعی ایران ـ جامعه شناسی انحرافات، 1374، ص 164.
[37] - روزنامة ایران، 27/7/79، افزایش طلاق و سرگردانی بچه های طلاق.
[38] - حسینی، بیرجندی، سید مهدی، مشاوره ازدواج، انتشارات آوای نور، 1377، ص264.
[39] - بیرامی، منصور، خانواده و آسیب شناسی آن، انتشارات آیدین، 1378،ص64.
[40] - مجله علمی ـ پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا ـ ش 10 و 9، ص 62.
[41] - دکتر تایبر، بچه های طلاق، ترجمه توراندخت تمدن، انتشارات روشنفکران،1369، ص 106.
[42] - گواهی، زهرا، بررسی حقوق زنان در مسئله طلاق، چاپ سازمان تبلیغات اسلامی، 1373،ص 147 و ص154.
[43] - دکتر ساروخانی، باقر، طلاق ـ پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن، انتشارات دانشگاه تهران، 1376،ص66.
[44] - ایوت والچاک و شیلا برنز، طلاق از دید فرزند، ترجمه فرزانه طاهری، نشر مرکز، 1366، ص 232.
[45] - دکتر تایبر، بچه های طلاق، توراندخت تمدن، انتشارات روشنفکران، 1369،ص99.
[46] - گواهی، زهرا، بررسی حقوق زنان در مسئله طلاق، چاپ سازمان تبلیغات اسلامی، 1373، ص 155.
[47] - دکتر آزاد، تقی، بررسی مسائل اجتماعی، نشر جهاد دانشگاهی، 1377،ص 203.
[48] - گواهی، زهرا، بررسی حقوق زنان در مسئله طلاق، چاپ سازمان تبلیغات اسلامی، 1373، ص147.
[49] - گیدنز، آنتونی، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، 1373، ص434.
[50] - کلارک و فریدمن، رشد کودک از نوزادی تا نوجوانی، 1978، ص 371.
[51] - دکتر ساروخانی،باقر،طلاق ـ پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن، انتشارات دانشگاه تهران، 1376.
[52] - بیرامی، منصور، خانواده و آسیب شناسی آن، انتشارات آیدین، 1378،ص61.
[53] - آتش پور، سید حمید، اثرات روانی – اجتماعی طلاق، مجله بهداشت جهان، سال یازدهم(1375)، شماره دوم، ص46.
[54] - دکتر ساروخانی، باقر، طلاق – پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن، انتشارات دانشگاه تهران، 1376، ص120.
[55] - دکتر آزاد، تقی، بررسی مسائل اجتماعی، نشر جهاد دانشگاهی، 1377، ص203.