آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

امام، انسان کامل بالفعلی است که حجاب های نورانی را خرق کرده و بدون واسطه اسماء‌ و صفات الهی به لقاء ذات حق رسیده، عبدی است که با اطاعت محض، عمل صالح و عبادت، ملک را به ملکوت گره زده و خلیفه خدا در روی زمین گردیده است. او حلقه پیوند قشر شریعت با باطن ملکوت عالم است و سکونت او در ملک و معیت او با ظاهر شریعت و حضورش در ملکوت و معیت با باطن شریعت موجب حفظ شریعت الهی در هر عصر شده است و ارتباط بین انسانها را از طریق دین با ملکوت وجود حفظ می کند. رسالت او، هدایت انسانها به سوی حق و صراط مستقیم است؛ اما چگونه انسانها را به دارالسلام و دارالقرار هدایت می کنند‌ و از چه رو میان خالق و مخلوق واسطه نیاز است و آیا با وجود پیشرفت های وسیع علمی که در جهان صورت گرفته برای وجود امام ضرورت و لزومی مترتب است؟ سوالاتی کلی است که پاسخ مشروح و کامل به آن نیازمند سالها تحصیل و تدقیق علمی است، لکن برای یافتن جوابی اجمالی و قانع کنندة ذهن پرسشگران حقیقت، به محضر دانشمند محترم، دکتر حاج علی اکبری رسیدیم و تقاضای بهره گیری از اندوخته وافر علمی ایشان را داشتیم که قبول زحمت فرموده و در کمال صبوری، متانت و دقت به تک تک سؤالات پاسخ عنایت فرمودند. ضمن سپاسگزاری از ایشان امید افادة‌ بیشتر برای خوانندگان را داریم.

متن

امام، انسان کامل بالفعلی است که حجاب های نورانی را خرق کرده و بدون واسطه اسماء‌ و صفات الهی به لقاء ذات حق رسیده، عبدی است که با اطاعت محض، عمل صالح و عبادت، ملک را به ملکوت گره زده و خلیفه خدا در روی زمین گردیده است. او حلقه پیوند قشر شریعت با باطن ملکوت عالم است و سکونت او در ملک و معیت او با ظاهر شریعت و حضورش در ملکوت و معیت با باطن شریعت موجب حفظ شریعت الهی در هر عصر شده است و ارتباط بین انسانها را از طریق دین با ملکوت وجود حفظ می کند. رسالت او، هدایت انسانها به سوی حق و صراط مستقیم است؛ اما چگونه انسانها را به دارالسلام و دارالقرار هدایت می کنند‌ و از چه رو میان خالق و مخلوق واسطه نیاز است و آیا با وجود پیشرفت های وسیع علمی که در جهان صورت گرفته برای وجود امام ضرورت و لزومی مترتب است؟ سوالاتی کلی است که پاسخ مشروح و کامل به آن نیازمند سالها تحصیل و تدقیق علمی است، لکن برای یافتن جوابی اجمالی و قانع کنندة ذهن پرسشگران حقیقت، به محضر دانشمند محترم، دکتر حاج علی اکبری رسیدیم و تقاضای بهره گیری از اندوخته وافر علمی ایشان را داشتیم که قبول زحمت فرموده و در کمال صبوری، متانت و دقت به تک تک سؤالات پاسخ عنایت فرمودند.                          
ضمن سپاسگزاری از ایشان امید افادة‌ بیشتر برای خوانندگان را داریم.
* با توجه به پیشرفت های علمی و فرهنگی که تاکنون بشر به آن دست یافته، آیا انسان همانند دوره های قبل، به امام و رهبر احتیاج دارد و اصولاً اساس و فلسفة این نیاز چه بوده و به چه دلیل از امام به عنوان واسطة‌ فیض الهی نام می برند؟
خداوند متعال از انسان تعبیر به «نفخت فیه من روحی»[1] ‌کرده است و می فرماید: زمانی که بدن انسان را آفریدم از روح خود در آن دمیدم. در این بیان، خداوند روح را منسوب به ذات خویش کرده، به این معنا که تمام کمالات حق و اسماء و صفات او در مقام روح است، پس روح اقرب حقایق به ذات مقدس حق است.
بارزترین صفات روح، یکی قداست مطلق است که سبب مبری شدن آن از نقائص مادی می شود، « و ایدناه بروح القدس».[2] دیگر امانت مطلق بودن آن است، « نزل به الروح الامین علی قلبک»[3] و دیگری قرب مطلق روح است که با آیة‌ کریمة «نفخت فیه من روحی»[4] بیان می شود. همچنین احاطة کلی به همه ملائکة الله است «ینزل الملائکة بالروح»[5] ملائکه و روح با هم تنزل پیدا می کنند، یعنی ملائکه بواسطه مقام روح تنزل پیدا کرده و تجلیات و ظهورات روح هستند. از طرف دیگر فرشتگان «مدبرات امر» می باشند. یعنی کل نظام هستی زیر پوشش تدبیر فرشتگان است. احاطة روح به ملائکه، نشان از این دارد که کل نظام هستی تحت پوشش مقام روح می باشد که بواسطه شرافت ذاتی، وحدت وجودی و جمعیت ذاتی، حاکم به کل ما سوی الله است و فرشتگان نیز جلوات و اشعة وجودی او هستند. حقیقتی که در مقام روح است و سبب شده تمام ملائکة الله در مقابل آن ساجد باشند و به اصطلاح، مملوک و منقاد آن حقیقت شوند؛ همان ظهور اسماء الهیه در مقام روح به نحو جامعیت است. لذا در مورد حضرت آدم می فرماید: وقتی خداوند تمام اسماء را به آدم تعلیم داد، به فرشتگان دستور فرمود به حضرت آدم سجده کنند. پس سجده و انقیاد ملائکه در مقابل آدم به خاطر آن حقیقت اسمائی است، یعنی وقتی روح در انسان دمیده شد این قابلیت را پیدا می کند که بطور تکوینی تمام ملائکه در پیشگاه او سجده کنند. البته این سجده برای مقام انسانیت است «علّم آدم الاسماء کلها»‌[6] نه برای شخص حضرت آدم، بلکه در حقیقت آدمی چیزی نهفته، که محیط بر تمام ملائکة الله و جامع همة اسماء الهی است «‌ لقد خلقناکم ثم صورناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لآدم. ..»[7]. خطاب آیه عام است به این معنی که ما همه شما را خلق کردیم، و پس از صورت بندی به فرشتگان امر کردیم که سجده کنند، البته این سجده، سجده تکوینی به معنای تسلیم و انقیاد ملائکه در مقابل مقام انسانیت است. از آیه مذکور دریافت می شود که آنچه مسجود ملائکة الله قرارگرفته و محیط بر ما سوی الله است، همان شخص و حقیقت انسانی است که از آن مقام، تحت عنوان روح یاد می کنند. وقتی از امام سؤال می شود که بزرگترین مخلوقی که خداوند خلق کرده چیست؟ امام می فرماید: «خلق اعظم»، که همان حقیقت روح است، حقیقتی که بین او و ذات خداوند هیچ حجابی نیست، زیرا این حقیقت، مظهر تمام اسماء الهی و محیط به جمیع ماسوی الله است. به همین دلیل از این مقام، به عقل اول، روح اعظم، کتاب مبین، لوح محفوظ، امام مبین، حقیقت محمّدیه، روح القدس و ولایت مطلق هم تعبیر می کنند. در معنای کلمه ولیّ آمده است که دو چیز هم جنس، طوری به هم نزدیک می شوند که حجابی غیر از خودشان بین آنها نباشد. بدین جهت خداوند می فرماید «نفخت فیه من روحی» یعنی از مقام روح خودم که اعظم، اشرف، اقدس و اطهر موجودات است و مدیریت کل نظام کیانی قائم به آن مقام است در کالبد انسان نفخ کردم. البته این نفخ به معنای جدا شدن جزئی از آن کلی نیست، زیرا آنجا مقام وحدت است و ترکیب معنا ندارد. بلکه نفخ به صورت تجلی است یعنی در عین اینکه روح اعظم در مقام قداست، امنیت مطلق، قرب مطلق و فنای مطلق حضور دارد در مقام نازلتر ظهور پیدا می کند و به صورت حقیقت «من» در انسان متجلی می شود. اصطلاح «من روحی» می رساند که خود حقیقت روح اعظم در انسان نفخ نشده، بلکه نازله آن در مراتب نازل وجودی در انسان به صورت روح متجلی گردیده است، پس آنچه از اسماء الهیه به نحو جامعیت در مقام روح اعظم موجود است در نازلة آن به صورت ضعیف و فشرده موجود است. مثلاً نور، همانطور که در مرکز شمس است در درجات پایین تر هم وجود دارد وتنها فرق آن تشکیک یا شدت و ضعف است. لازم به ذکر است که تجلی و تجافی با هم فرق می کنند، زیرا تجافی در موردی است که چیزی از بالا فرود آید اما در بالا دیگر موجود نباشد، در حالی که تجلی در جایی است که با حفظ و حضور آن در مرتبه بالا به مراتب پایین هم نازل می شود. بنابراین تجلی روح، تنزل و ظهور حقیقت اسمائی در انسان است البته در حد نازل آن، که درهویت جامعیت با هم مشترک و در درجه وجودی متفاوتند، به معنای دیگر می توان ادعا کرد، چیزی که در انسان وجود دارد در واقع هسته و فشردة همان چیزی است که در مراتب بالاتر به نام روح اعظم موجود است. «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله الّتی فطر النّاس علیها ….« [8] خمیرمایه و سرشت وجودی انسان، «الله » است. از آیة مبارکة « ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها» [9]استفاده می شود که «الله»، اسم جامع خداست و تمام اسماء ‌و صفات خداوند متعال را دربر دارد. حال این اسماء الهی به نحو جامع و کلی که شامل هزار و یک اسم یا چهار هزار اسم است، فشرده و نازله آن در روح انسان وجود دارد. «فطرت الله التی فطرالناس علیها»[10] بدین جهت انسان، طالب علم مطلق، قداست، امنیت مطلق، کمال مطلق و قدرت مطلق …. است. زیرا بین روح انسان و حقیقت روح اعظم رابطه تجلی و متجلی برقرار است.
خداوند متعال می فرماید:«لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم«[11] انسان را در بهترین وجه و صورت که همان مقام روح اعظم است آفریدیم.« ثم رددناه اسفل السافلین«[12] آنگاه او را به پایین ترین درجات دنیا فرستادیم با این حساب روح اعظم می بایست عوالم متعددی را از قبیل عالم «لاهوت» که عالم اسماء و ولایت مطلقه خداوند است و عالم «جبروت» که عالم عقل است و عالم «ملکوت» یا «مثال» را طی کرده، به عالم «ناسوت» که همان عالم طبیعت است برسد، این طی مسیر به نحو تجافی نیست بلکه به نحو تجلی است زیرا بین او و عوالمی که پشت سر گذاشته انقطاعی نیست، تنها مرحله به مرحله تنزل پیدا کرده و مقامات وجودی را طی نموده است. به همین جهت امام صادق علیه السلام فرمودند: « انّ روح المؤمن لاشد اتصالا بروح الله من شعاع الشمس بها« [13] اتصال روح انسان به مقام روح الله شدیدتر از اتصال شعاع شمس به شمس است، البته بعد از تنزل به طبیعت و تدبیر بدن، روح از بدن متأثر می شود و در واقع این بدن است که تکامل جوهری پیدا کرده وبالا می رود تا به نازله مقام روح می رسد. همین بدن با عالم طبیعت مرتبط شده و در اثر این ارتباط، تعلقات خارجی پیدا می کند. حال این تعلقات چه اضطراری، از قبیل تدبیر روح نسبت به کالبد جسمانی و چه غیر اضطراری، مثل اینکه انسان با اختیارِ خود روح را به عالم طبیعت مشغول می کند، منجر به تعلقات و رشته های مختلف بین نفس و عالم بیرون می شود، در نتیجه انسان در اثر گذر زمان مبدأ و منتهای خود و اینکه در عالم طبیعت برای چه ظهور کرده است را فراموش می کند.
امام علی (ع) در این باره می فرماید: «رحم الله امرء علم من این و فی این و الی این»[14]خدا رحمت کند انسانی را که بداند از کجا آمده، در کجاست و به کجا می رود.
گناهانی که سبب حجاب ظلمانی نفس شده و تعلقاتی که توسط اخلاق، عقاید و اعمال به عالم خارج پیدا می شود، همه و همه سبب غفلت انسان از خود لاهوتی، اسمائی و برین می گردد، زیرا بین نفس وبدن ارتباط متعاکس برقرار است. هر چه اشتغالات نفس به بدن و عالم دنیا بیشتر باشد، روح از حقیقت خود که فطرت الله و فطرت اسماء الهیه است، بیشتر محجوب می شود.
انسان کامل، انسانی است که تمام حقایق و اسماء غیبیة بالقوه ای که در وجود اوست به منصه ظهور و فعلیّت رسیده است، بنابراین به امام، انسان بالفعل گفته می شود، زیرا فطرت الله که فطرت همه اسماء الحسنی است در وجود او ظهور کرده است.
او انسان کاملی است که تمام قیود، حدود وجودی، منازل و مراحلی که از روح اعظم در قوس نزولی وجود طی نموده، در قوس صعود، خرق تمام حجب ظلمانی ونورانی را نموده و با اختیار به بالاترین مراحل وجود رسیده است. به عبارت دیگر خود نازل و خود سفلی را از تمام حجب، آزاد و منقطع کرده و خود برین، لاهوتی و عالی اش را که در وجود و باطن او مختفی بوده و همان ولایت مطلقه است، ظاهر نموده و با آن وجود، متحد و عین او شده است. بنابراین عین الانسان همان انسانی است که به مقام روح اعظم نائل شده و چون بین او و ذات حق حجابی نیست ولیّ الله است. پیامبر(ص) با حقیقت مقدسه ای که همان روح اعظم است اتحاد پیدا می کند بدین جهت می فرمایند:» اول ما خلق الله روحی« لذا از روح اعظم به صادر اول تعبیر شده و از آن جهت که نفس ناطقه قدسیه پیامبر (ص) و ائمه طاهرین (ع) در قوس عروجی و صعودی وجود با آن مقام اتحاد پیدا کرده و عین آن حقیقت می شوند، از آن مقام به حقیقت محمّدیه نیز یاد نموده اند.
با توجه به این که انسان کامل مظهر همه اسماء الهیه شده است، سمت ولایت تکوینیه الهیه برای او ثابت می شود، زیرا نسبت روح اعظم به سایر موجودات، نسبت تجلی و اشراق است به این معنا که سایر موجودات، تجلیات او هستند. به همین جهت او، امام و حجت حق می شود. «کل شی احصیناه فی امام مبین« .[15] ما همه چیز را در امام مبین قرار دادیم. وقتی از پیامبر (ص) راجع به امام مبین سؤال می شود، ایشان به امام علی (ع) اشاره می فرمایند، زیرا بین امام و خداوند فاصله ای نیست، پس او مدبر و مالک هر چیز غیر خدا و به اذن اوست؛ هرفیضی بخواهد در عالم خلق ظهور کند، باید از مقام روح اعظم که مقام ولایت مطلقه است عبور کند، به اصطلاح متجلی شود. بنابراین از مقام امام به واسطه فیض مطلق الهی تعبیر می شود. بین انسان های بالقوّه و مقام روح اعظم ارتباط اشراقی وتجلی وجود دارد، یعنی انسان های بالقوّه در همان مقام هستند اما در مرتبه نازل آن، «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»،[16] سپس او را به اسفل سافلین که همان عالم طبیعت است بازگردانیدیم » ثم رددناه اسفل السافلین».[17] بین این عوالم، همان عوالم اسماء الهی و باطن وجود است که انسان ها از آن عبور کرده اند، لکن انسان بالفعل و امام سمت برزخیت کبری دارند، زیرا روح او آنقدر سعه وجودی پیدا کرده که در عین حضور در مقام قدسی، در عالم طبیعت هم حضور دارد. به تعبیر دیگر در عین اینکه در قرب مطلق حق است و به همة هزار و یک اسم الهی متخلق شده و بین او و خدا هیچ حجابی نیست، در عالم حس وماده هم با بدن عنصری حضور دارد، بدین جهت امام دارای مقام جامعیت است. لذا در هر عصری انسان کامل باید حضور داشته باشد تا ارتباط بین ظاهر دین که شریعت و قوانین اعتباری است با باطن شریعت که ولایت مقامات باطنی ملکوتی و تکوینی است برقرار باشد. انسان کامل حلقة پیوند ظاهر و قشر شریعت با باطن ملکوت عالم است و این مقام برزخیت، یعنی حضور در ملک و معیت با ظاهر شریعت و حضور در ملکوت و معیت با باطن شریعت موجب حفظ شریعت الهی در هر عصر شده و ارتباط بین انسانها را از طریق دین با ملکوت وجود حفظ می کند. نکته ای که باید توجه شود این است که امام، مافوق انسان نیست بلکه انسان کامل بالفعل یا انسان مافوق است. کلام امام علی (ع) نیز به این معنا دلالت دارد که ایشان می فرمایند: «نزّلونا عن الربوبیة و قولوا فینا ما شئتم «‌[18] ما را از مرتبه خدائی پائین بیاورید و هرچه می خواهید به ما بگوئید. آنچه خدا دارد، انسان کامل هم به نحو مظهریت داراست لذا خلیفة الله است. تعبیر فلسفی مطلب این است که «کلما بالعرض ینتهی الی ما بالذات» همانطور که هر شوری به عین شوری که نمک است ختم می شود و هر رطوبتی به عین تری و رطوبت که آب است ختم می شود، هر حقیقت انسانی باید به عین انسان که انسان کامل بالفعل است رجوع کند. زیرا انسانیت، امری تشکیکی است، یعنی انسان، انسان تر و انسان ترین داریم. بنابراین واقعیت انسانیت به امری که عین الانسان است رجوع می کند. لذا هر انسانی برای رسیدن به کمال انسانی باید به انسان کامل بالفعل که امام است نظر کند و خود را با او که میزان آدمیت است بسنجد. ارتباط روح اعظم با مقام انسان کامل، ثمره شکافتن معدن وجودی اوست که حجاب ها را کنار زده و به اصل معدنی خود که مقام ولایت مطلقه و مقام فناست، برسد. پس از آن، سفر حق به حق است که رسیدن به مقام اصیل و ریشه ای است. دراین سفر، هر کسی مرتبه ولایتش مشخص می شود، برخی به اسماء متعدد و بعضی به اسماء کمتری سیر می کنند و این همان مرحله ای است که فضلیت بین انبیاء مشخص می شود. امام در این سفر، حجب اسمائی را کنار می گذارد زیرا «اسماء الهی معرف صفات جمالی و جلالی ذات اقدس حق اند و این اسماء به اعتبار جامعیت، بعضی را بر بعضی فضل، زینت و مرتبت است تا منتهی می شوند به کلمه مبارکة‌ جلاله «الله» که اسم اعظم و کعبه جمیع اسماء است که در حول او طائف اند، همچنین مظهر اسم اعظم و تجلی اتم آن انسان کامل، کعبه همه است» [19] و سپس از وحدت به کثرت رجوع می کند، که مقام بقاء بعد از فنا یا صحو بعد از محو است. با این توصیف که دراین مرحله سفر من الحق الی الخلق بالحق است، از این مرتبه سعه وجودی انسان کامل مشخص می شود که چقدر می تواند در ممکنات تصرف کرده و در عالم خلق سیر کند. قرآن کریم از آن، به مقام هدایت امری تعبیر می کند که امام قادر است در تمام نفوس انسانی و موجودات عالم هستی تصرف کند. مقام بقای بعداز فنا برای امام آنچنان گسترده است که نه تنها در موجودات و نفوس سیطره دارد بلکه بر جزئیات افعال، افکار، خاطرات، نیات و اراده های انسان تسلط دارد. البته مرحله تأثیر و تصرف دارای مراتبی است که نازل ترین آن، تأثیر روح بر بدن انسانی است که سبب حرکت بدن وتصرف در این کالبد عنصری می گردد. اگر این مرحله نازل را تقویت کنیم به مرحله «توجه» می رسیم بدین معنا که هرچه انسان توجه خود را متمرکز کرده واشتغالاتش را به عالم حس و کثرت کم کند، روح دارای جمعیت وجودی می شود و قدرتش متمرکز شده و چیزهائی را می تواند در عالم ذهن انشاء کند، که عارف آن را به صورت «همت» نشان می دهد. همت، همان توجه است ولی به نحو عالی تر؛ عارف دراین مرحله می تواند در موجودات دیگر تصرف و یا چیزی را در عالم خارج خلق کند البته این عادی است. «العارف یخلق بهّمته» [20]زیرا همانطور که روح می تواند در بدن تصرف کند، قادر است در عالم خارج نیز تصرف کند به این دلیل که روح از عالم سطوت، قدرت، عظمت و ملکوت است لذا قدرت خلق کردن دارد. مرحله عالی تر همت، همان تصرف به امر می باشد که مختص امام است.
* استاد، لطفاً بفرمائید آیا بین هدایت امام و نبی تمایزی وجود دارد؟ و بارزترین صفت امام از منظر قرآن کریم را بیان فرمائید؟
برخی از آیات قرآن تا حدودی مقام امامت را تبیین کرده است، بعنوان نمونه: «و جعلناهم ائمةً یهدون بامرنا»[21] و در جای دیگر در مورد حضرت ابراهیم(ع) می فرماید:« انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین»[22] از آیات فوق در می یابیم که مقام امامت برتر از مقام رسالت و نبوت است و جعل امامت پس از ظفر در ابتلائات رحمانی است که سیر عبودی او به تمامیت می رسد. امامت، جعل حضرت الهیه است و به اسم فاعل آمده «جاعلک»، که جعل خلافت برای آدم آمده و به معنی استمرار و امتداد این مقام در حیات انسانی است. یعنی مقام امامت در حیات آدم الی یوم القیامة استمرار و استناد به ذات مقدس الهی دارد، «انی جاعلک للناس اماما» و همچنین یک نحوه ربطی بین این مقام و انسان وجود دارد. نکتة بعدی اینکه دعای حضرت ابراهیم (ع) مستجاب شده و ذریة ابراهیم به این مقام نائل می شوند به شرطی که از ظالمین نبوده و عصمت علمی و عملی در تمام حیات خود داشته باشند و نکته آخر اینکه امامت، عهد الله است،‌ انتخاب الهی است نه گزینش انسان، که امام خویش را انتخاب کند. بلکه فقط خداوند آن را جعل می‍کند. هیچ رسولی نمی تواند امامت را برای دیگری جعل کند. «انی جاعلک» جعل امامت مختص ذات حق است.
البته در ادامة‌ آیه اشاره دارد که از ذریه ابراهیم(ع)، بعضی مؤمن و بعضی فاسقند؛ به تحقیق در ذریة ایشان مؤمن و فاسق وجود دارند ولی امامت مختص کسانی است که معصوم در دو مرحلة‌ علمی و علمی بوده و معصوم از مراتب ظلم باشند. حاصل آنکه چون دعای حضرت ابراهیم(ع) مستجاب شد، حتماً جعل امامت در ذریه حضرت استمرار پیدا کرده است، ولی نه همة آنها، بلکه بعضی از آنها را جعل کردیم.
در یک بیان کلی می توان گفت: ائمه جمع امام و در لغت به معنای مقتدا و پیشواست. موجودی که دیگران باید به او اقتدا کنند. در اینجا برای مقام امامت چند ویژگی ذکر شده است: اول هدایت؛ شخصی که حائز مقام امامت است دارای مقام هدایت نیز هست، منتهی تفاوت هدایت امام و رسول در آن است که هدایت امام، مقید به امر است نه هدایت مطلق. البته هدایت امام به معنای ابلاغ و دعوت نیست که انسانها را دعوت به صراط مستقیم کرده، یا صراط مستقیم را برای آنها در حد ابلاغ پیام الهی داشته باشد، بلکه این هدایتی است که مختص دستگاه رسالت است، «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک»[23] مقام رسول، ابلاغ و هدایت تشریعی است که طریق رسیدن به لقاء حق را به انسانها می آموزد و در معیت خلق است نه در مقام امر خداوند. رسالت، از ملکوت آسمانها خبر می دهد، چون عقل انسان قادر نیست از حجاب ملک عبور و ملکوت اشیاء را مشاهده کند و همینطور قوة عاقله نمی تواند ملکوت خُلق، عمل و عقیده را که روح انسان با او متحد می‍شود، مشاهده کند که مثلاً ملکوت نماز و روزه چیست؟ ملکوت اخلاق، عقاید و اعمال در باطن نشئه ملک است لذا قابل مشاهده عقل نیست. عقل، مفاهیم کلی را درک می کند اما حقایق جزیی خارجی که در ملک و ملکوت حاضر است قابل مشاهده و ادراک عقل نمی باشد.
از طرفی همه اشیاء، چه تکوینی و چه تشریعی، دارای ملکوتی هستند «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی»[24] هر عمل، عقیده یا خُلق، یک شیء است و ملکوتی دارد. پس چگونه انسان می تواند با عقل خود تشخیص دهد که باطن آن، نار یا جنت است؟
جهنم و بهشت، خزائن ملکوت اعمال، اخلاق و عقاید است. «ان من شیءٍ الا عندنا خزائنه»[25] هیچ چیزی نیست مگر آنکه در نزد ما دارای خزائن است. قوه عاقله هم نمی تواند از مفاهیم کلی گذشته و حقایق اشیاء را شهود کند، لذا انسان برای وصول به سعادت و اصل خویشتن محتاج دستگاه نبوت تشریعیه است.
تا این جا روشن گردید، انسانی که با سیر عبودی به مقام نبوت نائل شده، ملکوت اشیاء، جنت و نار را شهود کرده، قیامت او بر پا شده و حشر برزخی، جبروتی و لاهوتی برای او پیدا شده است، انسانها را از ملکوت عالم خبر می دهد. ارائه طریق الی الله کار نبوت است که این حرام است و این حلال، این عمل صالح است و این عمل غیرصالح، این عقیده حق است و این عقیده باطل و .. . زیرا ملکوت برای نبی ظهور کرده یعنی باطن نبوت، ولایت و قرب به عالم اسماء الهی و غیب وجود است. هدایت نبی که یک سری قوانین اعتباری است از طریق شریعت ظهور می کند، این قوانین و اعتباریات، قشر و پوسته شریعت است اما در باطن این پوسته، مغزی است که در ملکوت عالم وجود است. مغز و لبّ شریعت، مقام ولایت است که مقام شهود ملکوت اشیاء است، یعنی اگرچه کالبد دین اعتباری است اما باطن آن متصل به حقایق تکوینیه است و به ملکوت سماء و ارض اتصال دارد، لذا کسی حق ندارد بر دین اجتهاد نموده و چیزی را به عنوان قانون، شریعت الهی و قواعد دستگاه نبوت وضع کند و بگوید این حلال است و این حرام. اجتهاد بر دین امکان پذیر نیست، گر چه اجتهاد در دین میسور است، اما به صورتی که از عناوین کلی قوانین شریعت بر اساس قواعد عقلی و احکامی که در خود شریعت است قواعد دیگری را اجتهاد کند. این اجتهاد در حقیقت دین است،‌ اما اجتهاد در برابر و بر دین، باطل است. چون عقل انسان به ملکوت دین و شهود باطن همه اشیاء که ولایت مطلقه الهیه است، راه نفوذی ندارد.
بنابراین معلوم شد که هدایت نبی و رسول، از سنخ ارائه طریق ولایت و سلوک الی الله به انسان است و انسان در برابر این هدایت مختار است «انا هدیناه السبیل إمّا شاکراً و إمّا کفورا»[26] یا امر و اراده الهی را که دستگاه شریعت الهی و هدایت الهی است، می پذیرد یا نمی پذیرد. پس هدایت نبی، در معیت خلق ظهور می کند و طریق را به آنها ارائه می نماید.
هدایت تشریعی که ارائه طریق است، در برابر پذیرش و عدم پذیرش انسانها، منفعل است. اینگونه نیست که کسی را وادار و مجبور به پذیرش امر کنند، تنها طریق ارائه می کند، بلکه همان هدایت تشریعیه است. اما هدایتی که در این آیه برای امام آمده، مطلق و بدون قید است؛ «یهدون بامرنا» و اضافه شدن کلمه «نا» به «امر» اشاره به تمام اسماء الهیه دارد. یعنی امام به تمام اسماء الهیه هدایت می کند، برخلاف فرشته که تنها برای یک یا چند اسم الهی مظهریت دارد. مثل اسرافیل که فقط حیات را در موجودات نفخ می‍کند و مظهر اسم «الحی» است. اما امام مظهر اسم «الله» است و هدایت به امر او جامع بوده و به سوی اسم جامع و جامعیت انسانی سیر می دهد و هدایت به امر امام همه اسماء الهیه را که در روح انسان به صورت فطرت الله بالقوه است به فعلیت می رساند و مأموم، با اقتدا و تبعیت از امام، زمینه را برای ظهور هدایت امری امام در روح خود فراهم می سازد. تشیع، اقتدا و تبعیت از امام، علت مُعِدِّه برای ظهور هدایت غیبیه امریّه امام است.
* هدایت امری امام چگونه تحقق می یابد؟
امر الهی همان «کُن» وجودی است که بدون اسباب و وسائل تحقق پیدا می کند. و در آیة مبارکه «انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون»[27] توصیف می‍کند که امر الهی، کلمه «کُن» وجودی است و برای ظهور در عالم هستی، محتاج قوه، استعداد، تحول و تبدل تدریجی مادی نیست، موجودی فوق نشئه زمان، مکان و ماده است و منزّه از قیودات طبیعی است؛ حرکت، کثرت، تحول و انقلاب در او راه ندارد و همین که خداوند تعالی اراده کرد یکباره موجود می شود.
« و ما امرنا الا واحدة کلمح بالبصر»[28] امر الهی واحد است، اسباب و وسائل نمی خواهد، واقعیت امری با ملکوت اشیاء متصل است و معیت دارد. در جای دیگر می‍فرماید: «فسبحان الذی بیده ملکوت کلّ شیء»[29] یعنی وجه امری اشیاء، وجه ملکوت شیء می باشد که «بیدالله » است. هر شی دو وجه دارد: وجهی که در نشئه کثرت، ظهور می کند و مقید به تدریج، حرکت و زمان است که وجه خلقی اشیاء است و وجهی که مطهر از قیودات زمانی و مکانی است که وجه امری اشیاء می باشد و در برابر وجه خلقی اشیاء، ثابت و مجرد است. «الاله الخلق و الامر».[30]
انسان، ملک و ملکوتی دارد، ملک همان بدن است که به تدریج از نطفگی در مراتبی دگردیسی پیدا می کند تا کامل شود و ملکوت انسان، نفس ناطقه او است. «یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی»[31] روح انسان در عالم امر و امر از مقام ربوبیت است، نه خلق ربوبی؛ و بدون تدریج، تحول و خارج از زمان و مکان ظهور می‍کند و از مقام امر عالم است. پس این نکته تا حدی روشن شد که امر عالم، ملکوت عالم وجود است و ملکوت در برابر ملک است. نشئه برزخ و نشئه عقل هر دو تحت پوشش ملکوت هستند. ماسوای ملک، ملکوت است و آنچه به ملک احاطه دارد چه لاهوت و جبروت که ملکوت اعلی است و چه مثال و برزخ که ملکوت سفلی است، بهر حال امر الهی است که همان ملکوت عالم وجود است و منزه از زمان، مکان، تدریج، وسائل و وسائط می باشد.
امر الهی «کن فیکون» است، آن کلمه وجودی است که تحقق و ظهورش محتاج اسباب و وسائل نیست.
هدایت امام در ملکوت انسان ظهور می‍کند، اینگونه نیست که انسان در برابر هدایت به امر دو راه داشته باشد، بپذیرد یا نپذیرد؛ مثل هدایت تشریعیه نیست که مختار باشد. چون با ملکوت و غیب انسان که روح الهی انسان است ظهور می‍کند، در برابر هدایت به امر یک راه بیشتر نیست و آن، تحقق و ظهور هدایت به امر در روح اوست که در مدارج و منازل ولایت سیر می‍کند. هنگامی که امام هدایت به امر می کند، هدایت، همان و اهتدای مهتدی و مأموم همان؛ برعکس، هدایت تشریعی به انتخاب انسان نیست. هدایت به امر، روح انسان را در مراتب ملکوت عالم وجود سیر می دهد، یعنی «ایصال الی المطلوب» است نه ارائه طریق گرچه مقدمات آن به انتخاب و اختیار انسان است. یعنی فرد مأموم، با اختیار خود به امام و انسان کامل بالفعل اقتدا می کند اما پس از اقتدا و پیروی، ظهور هدایت باطنی و امری امام در وجود انسان به اختیار او نیست.
از آیة «کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین»[32] چنین می فهمیم که ابراهیم(ع) که فائز به فوز امامت و حائز مقام امامت بود، ملکوت سماوات و ارض را شهود می کرد. این آیه دلیل شهود را «یقین» می‍داند، مقام یقین مقامی است که حجاب ملک را خرق نموده و ملکوت آن را مشاهده می فرماید. زیرا او ولیّ الله است. وقتی دو چیز هم جنس، طوری به هم نزدیک شوند که حجابی غیر از خودشان بین آنها نباشد تعبیر به «ولیّ» می شود. «ولیّ از اسماء‌ الله است و اسماء الله باقی و دائم اند،‌ لذا انسان کامل که مظهر اتم و اکمل این اسم شریف است صاحب ولایت کلیه است و می تواند باذن «الله » در ماده کائنات تصرف کند و قوای ارضیه و سماویه را تحت تسخیر خویش در آورد».[33]
بنابراین مقام امام، مقامی است که با ملکوت ما مرتبط و حقیقت روح ما را هدایت می‍کند و هدایت او تخلف پذیر نیست. چون هدایت باطنی ملکوتی و «کن فیکون» است.
همین که امام به جان، قلب و ملکوت ما نظر کند، هدایت امام همان و اهتدای روح ما که سیر در ملکوت است همان. هدایت به امر، فاصله پذیر و تدریج پذیر نیست. لذا همین که هدایت کند، «کن فیکون» است و انسان اهتدا پیدا می‍کند، چون به ملکوت ما مرتبط است. از اینجا می فهمیم که می بایست امام به ملکوت همة انسانها محیط باشد. هر انسانی در هر حالی، در هر لحظه ای و در هر جایی تحت احاطه هدایت به امر امام است. و این مهم محقق نمی شود مگر امام به ملکوت همة انسانها و در همه حالات آنها محیط باشد.
مقام امام، مقامی است که به جزئیات و کلیات حیات انسان احاطه کلی و جزیی دارد، تمام هویت انسان در منظر امام مشهود است و به ملکوت همة انسانها احاطه دارد. این مقام برای دستگاه نبوت نیست، گر چه نبی به مقام ولایت سیر کرده و به فرمان الهی، هدایت تشریعی دارد اما اینطور نیست که این مقام را حائز بوده، به ملکوت همة انسانها محیط باشد بلکه کار نبی ارائه طریق است، اما مقام امام در صحابت امر است و حقیقت انسانی را به مطلوب می رساند. هدایت امام، «ایصال الی المطلوب» یعنی «ایصال الی الله» است. دست نفس را می گیرد و در منازل ولایت سیر می دهد. تا به مقام جامعیت که «علم آدم الاسماء کلها»[34]است نائل کند.
همة القائات، اشراقات، الهامات ربانی و همة توفیقات که در سیر عبودی برای سالک پیدا می شود، از مقام هدایت به امر نشأت می گیرد.
* چنانچه به ظاهر در همه زمانها، چه در زمان حضور امام و چه زمان غیبت، همواره اکثریت ناس در سیری خارج از این هدایت دیده شده اند. آیا تمام انسانها اعم از سعید و شقی مشمول هدایت امام قرار می گیرند؟و یا فقط اختصاص به عده ای خاص دارد.
«و کذلک جعلنا کم امة‌ وسطا لتکونوا شهداء علی الناس»[35] بشر از دو نوع هدایت امری امام بهره می برد: یکی، هدایت عامة تکوینی و دوم، هدایت خاصه تکوینی.
در هدایت عامه تکوینی، جمادات، گیاهان، حیوانات و انسانها تمام سیر وجودی و کمالات وجودی خود را از طریق هدایت عامة مطلق امام می گیرند و در اخذ هدایت عامة تکوینی که از نوع امری است، بین مؤمن، کافر و منافق فرقی نیست. بهر حال انسانها یا در سعادت به کمال می رسند، یا در شقاوت کامل می شوند. تمامی اختراعات و اکتشافات انسانها مشمول هدایت امری عامه می گردد، که سبب سیر انسان در عالم دنیا می شود. به این معنا که هیچ احدی موفق به اختراع نمی‍شود مگر از قلب امام عبور کند، البته این الهام نازل است. معلوم می شود که ولایت و هدایت امام، مطلق و نامحدود می باشد زیرا او مظهر اسم مبارک «الهادی» است. اما هدایت امری خاصه تکوینی، حاوی دو مرحله است:
مرحله اول شامل علم و اندیشة‌ انسانی است، به این معنا که امام در اندیشه و علم انسانها تصرف می کند. تمام الهامات، اشراقات، مکاشفات، درخشش ها و تجلیات روحانی که از خود برین و از عالم قدس به انسانها می رسد و در مرتبه علم و اندیشه از یک بینش الهی و روحانی خاص برخوردار می شود به دلیل تصرف امری امام است. این اشراقات خاص امام، منطبق با شریعت الهی است که سیر در عوالم ولایت و کسب درجات عالی است. هدایت در این مرحله، تنها شامل افرادی می شود که پذیرای مقام ولایت و امامت بوده، به او عشق ورزیده از او تبعیت نموده و امام را در اخلاق، عقاید و اعمال مشایعت کنند. بدین جهت شیعه به معنای کسی است که در همة حالات با طریق امام مشایعت دارد، زیرا این هدایت سبب اتصال انسان به منبع لاهوتی و اشراقی است، پس هدایت امری نصیب افرادی می شود که سالک طریق بوده و آیینه قلب خود را به سوی آن شمس هدایت متوجه کرده باشند. انسانی که یکباره از خواب غفلت، سهو و نسیان بیدار شده، به مرحله یقظه رسیده و به سوی خداوند حرکت کند، مطمئناً مشمول هدایت امری گردیده است. زیرا اشراقات امام همچون اشعة نوری دائماً به قلب انسانی می تابد.
مرحلة دوم از هدایت خاصة امام، شامل عمل، توفیقات، گرایشات و جذبات می شود، مثل توفیق عمل صالح، ذکر دائم، نماز اول وقت، تشرف به حج و نماز شب؛ کلاً کشش ها و کوششهایی که در مرحلة عمل نصیب انسان سالک می شود، از تصرفات امری امام است. بنابراین هدایت امام دارای دو شعبة تصرف علمی و عملی است، زیرا انسانی که می خواهد منازل وجودی خود را طی کند باید دو مرتبه علمی و عملی نفس ناطقه او فعال و پویا باشد و این دو مرحله توسط تصرف امری امام فعال می شوند.
* بهترین راهی که سبب بهره گیری انسانها از اشراقات نوری امام می گردد را بیان فرمائید.
نکته اساسی در بهره مندی از هدایت امری خاصه امام، اعم از علم و عمل، برقراری رابطه بین انسان و امام است. برای روشن شدن مطلب مثالی عرض می کنم، اگر دستگاه فرستنده ای پیامی را بفرستد، این پیام به صورت امواج به افرادی می رسد که گیرنده آنرا داشته و در ضمن دستگاه گیرنده آنها روشن، سالم و تنظیم شده باشد تا ارتباط برقرار شود، بهر حال باید میان فرستنده و گیرنده پیام سنخیت، مشاکلت و مشابهت باشد؛ گیرنده سالم باشد و روی فرکانسی که از فرستنده امواج ساطع می شود تنظیم شود، امواج زائد وجود نداشته و اختلالی در خود گیرنده موجود نباشد. در مسئله هدایت امری امام نیز همین طور است، برای اینکه انسان لاهوتی بالقوه از مخزن عینی وجود خود، امواج و تشعشعات اسمائی را دریافت نموده تا به فعلیت برسد، باید اولاً گیرنده موجود باشد که خداوند تبارک و تعالی آن را تحت عنوان «فطرت الله»[36] در انسان ایجاد کرده است. ثانیاً «اقم وجهک للدین»[37] یعنی قلب انسان به آن جهت متمرکز شده تا انوار هدایت امری امام را دریابد. فرستنده، اشراقات و اشارات باطنی ملکوتی قلب خلیفة الله و گیرنده، اشراقات فطرت الله است که در همة انسانها موجود است.
مرحله اول که همان گیرندگی است در همه انسانها بالفطره موجود است، مرحله دوم در اختیار بشر است که باید گیرنده را روی امواج روحانی اسمائی، که از قلب امام ساطع می شود، تنظیم و آنرا سالم نگه داشته باشد. شهوت، غضب، اخلاق رذیله، گناهان و تعلقات جسمانی مثل زیاد خوردن، زیاد سخن گفتن، زیاد خوابیدن و کثرت اشتغال به طبیعت و محبت به غیر خداوند منجر به بیماری قلب، محرومیت انسان از این امواج روحانی و تصرفات امری امام شده و سبب بوجود آمدن امواج زائد حسی و خیالی و مسدود شدن کانال گیرنده بوسیله حجابهای ظلمانی و مانع رسیدن اشراقات و الهامات به قلب می گردد. به همین دلیل است که در عرفان ناب دینی به مسائلی چون پرهیز از گناهان، کم سخن گفتن، کم خوردن، کم خوابیدن، تداوم در ذکر و بیداری سحر سفارش دارند که موجب کاهش امواج زائد حیوانی در قلب و تمرکز آن به جانب خود برین و لاهوتی که مقام امام است می شود. بنابراین اشراقات اسمائی علی الدوام از قلب امام که مرحله عالی وجود خود انسان است منتشر می شود، منتهی کسانی از این الهامات بهره می برند که بین گیرنده، که همان قلب و فطرت الله است و فرستنده که بانک اسماء الهی می باشد، سنخیت برقرار کنند. به واسطه سنخیت و تمرکز روحانی به قلب انسان کامل، امواج هدایت اشراقی الهی دریافت می گردد.
ابن سینا، عارف را اینگونه تعریف می کند: «المنصرف بفکره الی قدس الجبروت مستدیماً لشروق نورالحق فی سرّه یخصّ باسم العارف» یعنی «عارف کسی است که قلب خود را علی الدوام به جانب قدس متمرکز نموده و امواج لاهوتی و اشراقات ملکوتی را به وسیلة گیرنده فطرت اللهی خود دریافت کند». ‌در دانش فرا روانشناسی از «سنخیت» به عنوان «سینتونی» نام می برند، این مطلب در مکتب یوگا هم وجود دارد، آنها از عنوان استاد یا مراد بهره می برند و بین شاگرد و استاد از طریق معنوی ارتباط برقرار می کنند که به آن، تله پاتی از نزدیک یا «دور آگاهی الهامی» هم گفته می شود. لازمه این ارتباط، هم نوایی بین روح استاد ونفس شاگرد است، اگر سینتونی کامل باشد روح شاگرد وارد حوزه معنوی می شود که در زبان آنها معروف به «ماندالا» است. البته باید بدانیم که هیچ مراد و استادی دارای سعة وجودی امام در هدایت باطنی اشراقی نیست و تنها حوزة معنوی روح امام است که می تواند سبب وسعت حقیقی انسان و دامنة سیر و صعود انسان گردد و احدی جز امام نمی تواند انسان را به حقیقت اصلی خود و خود برین لاهوتی که لقاء‌الله است نائل گرداند.
به جهت برقرار شدن سنخیت بین انسان بالقوه و انسان بالفعل (امام)، عرفان دینی راه هایی را ارائه می دهد: اول؛ اظهار عشق، محبت و مودت به آن مقام کامل است، زیرا عشق و مودّت موجب وحدت و تمرکز روح به جانب محبوب و معشوق می شود تا جایی که با محبوب اتحاد پیدا می کند و هر چه آن محبت و مودّت شدیدتر باشد اتحاد و سنخیت کاملتر و انسان از هدایت امام بیشتر بهره می برد. زیرا محبت، موجب مشابهت و مشاکلت عاشق و معشوق می شود. نفس ناطقه انسان مجرد از مکان است و در عین حضور کامل در بدن جایی را اشغال نمی کند، لذا انسان به هر چیز و هر جا توجه کند در نظر آن چیز و در آن مکان حضور لطیف روحانی پیدا کرده و با آن نوعی اتحاد پیدا می کند، محبت و علاقه به یک چیز موجب توجه شدید و تمرکز روح به جانب آن شده و نوعی اتحاد ملکوتی باطنی با آن شیء پیدا می شود، محبت ثمره معرفت است، هر چه انسان کمال و زیبایی خیر را بیشتر شناخته باشد قلب او بسوی آن خیر مجذوب تر خواهد شد. لذا هر چه معرفت به امام که خود برین انسان است بیشتر شود و جمال و حسن حقیقت امام را بیشتر شناسایی کند، محبت او به انسان کامل بیشتر خواهد شد و بالتبع اتحاد او با حقیقت انسان بالفعل و خود برین کامل تر می شود، این معرفت و محبت مبنای همة معارف بوده و میزان محسوب می گردد، بدین جهت پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیة‌ً».[38] وقتی انسان کسی را دوست داشته باشد اخلاق، اوصاف و حالات او هم در آن فرد سرایت می کند.
دوم؛ تبعیت، مشایعت، اقتداء و اطاعت در مسئله ولایت است یعنی انسان در اخلاق، عقیده و عمل از مولای خویش تبعیت کند. مثلاً وقتی می داند که امام او اول وقت به نماز می ایستد، در همان زمان به نماز بایستد. یعنی گیرنده اش را که فطرت الله است با قلب مبارک فرستنده که قلب انسان کامل بالفعل است منطبق و هماهنگ نماید تا هدایت امام در قلب او منتشر شود، به عبارت دیگر سینتونی یا هم خلقی، هم عقیدگی و همکاری به معنای تنظیم روح انسان بالقوه با روح انسان بالفعل است و این همان مشایعت کامل از حقیقت اصلی خود است که معروف به تشیع می باشد. حال انسان چه از این اتصال آگاهی داشته یا نداشته باشد، مشمول هدایت باطنی امام قرار می گیرد.
سوم؛ جلب رضایت آن حضرت است، هر چه انسان در جلب رضایت امام بطور مستمر تلاش و سعی نموده و نظر امام را بدست آورد، فاصله میان انسان و حق تعالی برداشته می شود. مأموم باید بداند که در همة حالات مشهد، محضر و منظر امام خود می باشد، لذا مراقبت محضر امام را نموده و ادب حضور را مراعات کند. چنانکه در زیارت مبارکه جامعه کبیره آمده است: « یا ولی الله اِنَّ بینی و بین الله عزوجل ذنوباً لایاتی علیها الا رضاکم» از این دعا به خوبی فهمیده می شود که برای بخشش گناهان غیر از استغفار، محتاج به رضایت امام هم هستیم.
چهارم؛ تجدید عهد، توسل و استشفاع از امام است، ‌به همین دلیل به زیارت امام و خواندن دعای توسل، عهد و ندبه سفارش شده است. پس تشیع یا مشاکلت بین مأموم و امام یعنی مأموم اعمال، اخلاق و عقاید خود را با امامش هماهنگ ساخته به او اقتدا کند. اقتدای خلقی، عقیدتی و عملی موجب اتصال قلب او به قلب انسان بالفعل کامل شده و وارد حوزة معنوی خود برین و لاهوتی قلب مبارک امام خواهد شد و هدایت به امر امام در او ظهور می کند و به مدد هدایت باطنی امام، به لقاء حق واصل خواهد شد و وسعت وجودی خود را در آن مقام مشاهده خواهد کرد. اینکه چه عقیده و خلق و عملی موجب سنخیت بین مأموم و امام می شود،به وسیلة شریعت الهی از طریق انسان کامل بیان شده است. اهتمام به واجبات و مستحبات و ترک مکروهات،محرّمات و مباهات بر اساس هندسه شریعت الهی و تزکیه و تطهیر نفس با میزان ریاضت دینی و اعتقاد به عقاید حقه الهیه همه پوسته و قشر حقیقت دین است و باطن و لبّ و مغز آن، ارتباط باطنی ملکوتی با انسان بالفعل کامل است که از آن به «ولایت» تعبیر می شود، با چنین اتصالی، انسان به باطن دین و شریعت که مقامات ولایت و سیر در ملکوت وجود و وصول به خود برین ملکوتی است نائل می شود و این ثمرة هدایت باطنی و ملکوتی امام است.
* به عنوان مثال برخی از اسماء خداوند که در امام به منصه ظهور رسیده است را عنوان فرمائید.
امام، جامع تمام اسماء‌ الهی است زیرا مظهر اسم الله است «لله الاسماء الحسنی». به عنوان مثال «نفاح» به معنای فرستنده نسیم است، امواج قدسیه ملکوتی را تنها به انسان مؤمن می فرستد زیرا مؤمن، گیرندة فطرت الله را روی فرستندة خلیفة الله تنظیم نموده است.
او «مُذَکِّر» به معنای منشاء ذکر و ایجاد کنندة‌ ذکر است. «مُرَغِّب» یعنی طلب ترغیب از امام، در صورتی که انسان حجابها را کنار زده و ارتباط برقرار شود، رغبت روحانی در او ایجاد می گردد. «مُقَلِب»، تحول قلوب بوسیله اشراقات امری امام است. «مُلَقِّن»، به معنای تلقین کننده هدایت در قلب مؤمنین است. «مُلْهِم» یعنی الهام کننده به بهترین کارها است. «خَیرالذاکرین» به معنای بهترین یاد کننده است. «مُنیب»، یعنی امام برای هدایت انسانها انابه می کند و آنها را به سوی حق فرا می خواند. «مُیَسّر»، به این معنا که راه را برای وصول به خود حقیقی آسان نموده، زیرا به مجرد نیت بازگشت انسان مؤمن به خویشتن خویش، از او دستگیری کرده و مشمول هدایت امری امام می گردد. «شاهد»، یعنی امام شاهد ظاهر و باطن همة انسانهاست و به عنوان شاهد ضبط و ثبت می کند. «قل اعلموا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهاده . ..»[39] «بگو خدا و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را مشاهده می کنند». وقتی از رسول خدا(ص) سؤال می‍شود که «والمؤمنون » چه کسانی هستند، پیامبر (ص) فرمودند: امام است. یعنی اعمال تمام انسانها بر امام عرضه می شود. برخی روایات حاکی از این مطلب است که، هر روز اعمال انسانها بر امام عرضه می شود و برخی دیگر اشاره به روزهای دوشنبه و پنج شنبه دارند. این جایگاه، مقام بسیار عظیمی است که اعمال چندین میلیارد انسان با تمام جزئیات آن به امام عرضه می شود و امام تحمل این شهادت را حتی بر نیات، اراده ها و افکار انسانها هم دارد. البته راز مطلب این است که قلب امام، متصل به مقام قلب کلی مطلق است. « و ما ادریک ما علیون کتاب مرقوم یشهده المقربون»[40] کتاب ابرار در مشهد مقربون است و آن را مشاهده می کنند. «کتاب ابرار» یعنی همان مخزن اعمال، اخلاق و عقاید آنها که در مشهد مقربان است. امام می تواند از راه حضور، رؤیت و مرحله تحمل اعمال و عقاید آنها در قیامت، بر اعمال شهادت دهد. عرضه اعمال بر امام نشان دهندة‌ سعه ولایت امام و احاطة امام بر ماسوی الله است.
به امید آن که بتوانیم خود را در مسیر وزش این نفخات قدسی قرار داده، از شمیم معطر وجودشان بهره جوئیم و از چشمه فیضان و جوشان هدایتشان سیراب شویم.
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشید
شاید که نگاهی کند آگاه نباشید.

 
پی نوشتها:

1- حجر ، 29
[2] - بقره،‌ 253
[3] - شعرا،‌ 193
4- حجر ، 29
[5] - نحل، 2
[6] - بقره، 31
[7] -اعراف، 11
[8] - روم ، 30
[9] - اعراف، 180
[10] - روم، 30
[11] - تین، 4
[12] - همان، 5
[13] - کافی،‌ جلد 2، باب اخوة المؤمنین بعضهم لبعض، حدیث 4.
[14] - غرر الحکم و درر الکلم امام علی(ع).
[15] - یس ، 12
[16] - تین ، 4
[17] - همان
[18] - آیت الله حسن زاده آملی، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 82.
[19] - همان
[20] - فصوص الحکم، محی الدین عربی.
[21] - سجده، 24
[22] - بقره، 124
[23] - مائده، 67
[24] - یس، 83
[25] - حجر، 21
[26] - انسان، 3
[27] - یس، 82
[28] - قمر، 50
[29] - همان، 83
[30] - اعراف، 54
[31] - اسراء، 85
[32] - انعام، 75
[33] - آیت الله حسن زاده آملی، انسان کامل در آیینه نهج البلاغه، ص 52.
[34] - بقره، 31
[35] - بقره، 143
[36] - روم، 30
[37] - همان
[38] - الغدیر، ج 10، ص 359
[39] - توبه، 105
40 - مطففین، 19

تبلیغات