نویسندگان:
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

متن

 به حسن و خلق و وفا، کس به یار ما نرسد
 تــرا در این سخن، انکار کـار مـا نرسـد
اگـر چه حسن فـروشان به جلوه آمـده انـد
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسـد
هــزار نقش بـرآیـد زکِلــک صنـع و یـکی
بــه دلپــذیــری نقش نـگار مـا نـرســد
هـــزار نقــد بــه بــازار کاینــات آرنـــد
یـکی بــه سکه صـاحب عیار ما نرســد
یکی از سنن ثابت در تاریخ بشر این است که مصلحان با اخلاص در مسیر حقیقت و مرشدان بی ریا در طریق بصیرت، گرچه در زمان حیاتشان گمنام و ناشناخته می زیند، لیکن به مصداق «انا لانضیع اجر من احسن عملاً»[2] شکوه رفتار و نورانیت افکار و زیبایی اعمالشان نه تنها در قاموس خلقت و نهاد طبیعت محو نمی شود، که سرشت هستی بر پایه ابراز محاسن و اظهار خصایص زیباست.
و از همین جاست که عظمت عاشورائیان به رغم مظلومیتشان روز به روز آشکارتر و ضرورت عبرت پذیری از آنان برای خردمندان روشنتر می گردد. آری این رمزی است که کلید آن را کردگار بی قرین و خالق زیبا آفرین در خلوص و نورانیت دل و سلامت اندیشه مردان بزرگ نهاده است، تا ایشان از فراسوی زمان و مکان، حیات بشری را نظاره گر باشند و از حلاوت عشق، طراوت سیما و جلالت حیاتشان، انسانهای آزاده را بهره مند سازند.
در فصلنامه زمستان به مناسبت سیزدهم بهمن ماه، هشتاد و یکمین سالگرد ولادت فقیه بصیر، حکیم اندیشمند، استاد زبر دست، اصلاح گر توانمند عرصه های اندیشه و عمل، شاگرد بی نظیر حضرت امام (ره)، استاد شهید مرتضی مطهری، مصاحبة مبسوطی با خانواده و اعضای محترم بیتشان صورت گرفت و نسبت به سلوک علمی و اخلاق عملی ایشان در عرصه زندگی، خانوادگی مطالب کلیدی و ارزشمندی در اختیار علاقمندان قرار دادیم.
و این بار به مناسبت فرارسیدن ایام شهادت استاد و روز تجلیل از مقام معلم به تحلیل و ارزیابی و ارائه گوشه هایی از زندگی علمی، سیاسی، اجتماعی این معلم بزرگ پرداخته ایم، امید است که بیان این مصادیق ره توشه ای برای همه دوستداران عرصه های علم و اندیشه باشد که «لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب».[3]
نکته ای که برای ره پویان راه ایشان بایستی مورد توجه قرار گیرد این است که استاد در عین تلاش و پایبندی که برای معرفی جامعیت دین، نظام مندی احکام و پویایی قوانین اسلامی، کلیدهای موفقیت عملی را در مسیر خودسازی،‌ اخلاص در بندگی، استمداد از مددهای غیبی و معنوی در حل معضلات روزمره زندگی سیاسی،‌ علمی واجتماعی در زیباترین صورت به منصه ظهور و تجربه گذاردند و از ابزارهای معنوی از قبیل: تهجد و توسل، طاعت و توکل و حضور در محضر پروردگار همان سان بهره می جستند که انسانها از ابزار های مادی در راه رسیدن به اهدافشان بر آن اصرار می ورزند. و پیش از آنکه در عرصه نظری انقیاد خویش را به اسلام نشان دهد در کاربرد و نمود عملی زندگی، به این امر پرداختند؛ لذا استاد تعبّد را در کنار تعقل، علم را آمیخته به عمل، ذکر را به همراه فکر و دنیا را ابزار کار آخرت می دید، و در لحظه لحظه حیات، ممات و معاد را مشاهده می نمود.
لذا مطهری، مظهری از جامعیت صفات انسانی در سایه جامعیت حقیقت دین بود.
اذا اراد الله بعبدٍ خیراً فقهه فی الدین[4]
سلوک علمی استاد
همه انسانهای بزرگ از آن جهت که از غلاف خودنگری رهایی یافته اند، نه تنها از تلاش و ایثار خسته نمی شوند، بلکه راحتی آنان مفهوم دیگری دارد و آن احساس رضایتی است که در خدمت به دیگران برایشان ایجاد می شود و شاید بالاترین لذت برای استاد این بود که بتواند طعم شیرین حقایق را به کام همه علاقمندان رساند.
اگر یک ماه هم در اتاق بنشینم و به وظایف علمی خود مشغول باشم، راحتم و احساس خستگی نمی کنم. خستگی من در اثر نداشتن فرصت مناسب برای انجام کارهای علمی خودم است. استراحت من این است که در فرصت مناسب مطالبی را که لازم می دانم بنویسم و در اختیار علاقه مندان قرار دهم.
کلام مقام معظم رهبری:
من به حال آقای مطهری غبطه می خورم این لطفی که خداوند در حق ایشان کرد واقعاً چیز عجیبی است. مثلاً زمانی که ایشان به قم رفت، همان اوایل کار، استادی مثل امام خمینی را پیدا کرد. کمتر کسانی بودند که توانسته باشند در آن برهه از زمان، از این سرچشمه مواج صفا و معنویت و عرفان و حکمت آن طور استفاده کنند که مرحوم شهید مطهری (رضوان الله تعالی علیه) استفاده کرد.
دوران طلبگی آقای مطهری جزو دوره های بسیار خوب حوزه بود تازه در قم آن نشو ونمای مجدد شروع شده بود.
ایشان در سال 1318 شمسی به قم آمدند و در سال 1320 قم از زیر آن فشار و اختناق که حکومت پهلوی ایجاد کرده بود خارج شد، ایشان دو سال از دوران اختناق قم و حوزه علمیه را لمس کرده بود بعد از دوران شکوفایی مجدد حوزه علمیه قم، سه مرجع معروف در قم بودند: مرحوم آیت الله حجت،‌مرحوم آیت الله خوانساری، و مرحوم آیت الله صدر که هر سه با هم و با همکاری، حوزه را اداره می کردند؛ دو سه سال بعد مرحوم آیت الله بروجردی آمدند و حوزه قم رونق گرفت.
دورانی که مرحوم مطهری در قم بود دوران پارسایی و تهجد و عنایت طلاب به جنبه های معنوی و اخلاقی بود. ایشان درس اخلاق و فلسفه را اول بار از امام (ره) آموختند. امام خمینی اوایل در قم درس فلسفه می دادند. بعد درس فلسفه را رها کردند و فقط فقه و اصول درس می دادند. از شاگردان دوره اول امام در مباحث فقه و اصول و نیز از شاگردان دوره فلسفه ایشان آقای مطهری بودند. پیداست که تأثیر استادی مثل امام خمینی بر شاگرد در آغاز نشو و نمای عملی چقدر زیاد است، آن هم در درسهای حضوری در آن زمان که درس حوزه محدود بود و استاد می توانست درست بر شاگردانش اثر بگذارد این هم در تکوین شخصیت ایشان مؤثر بود.
خدای متعال به ایشان لطف کرده بود و استادان، شخصیتها و بزرگانی را که خیلی کم اتفاق می افتد که انسان در مدت عمرش یکی دو تا از آنها را ببیند دیده بود و الحمدلله توفیقات الهی از همه جهت نصیب آن بزرگوار بود.
استاد در کلام علامه طباطبایی:
* لطفاً در باره دوران شاگردی استاد شهید مطهری توضیحاتی بفرمائید؟
مرحوم مطهری هوش فوق العاده ای داشت و حرف از او ضایع نمی شد،‌ حرفی که می گفتم می گرفت و به مغزش می رسید، هر چه می گفتم هدر نمی رفت و مطمئن بودم که نمی رود، وقتی که ایشان در جلسه درسم حاضر می شد (این عبارت، عبارت خوبی نیست ولی مقصود را بیان می کند) بنده از شوق و شعف حالت رقص پیدا می کردم. به جهت اینکه می دانستم هر چه بگویم هدر نمی رود و محفوظ است به همین ترتیب خودش مبدأ تحصیل دیگران شد و شروع به تألیف کتابها کرد و انصافاً هم کتابهایش خیلی عالی است.
* علت علاقه فوق العاده ایشان به فلسفه چه بود؟
او انسانی برهانی بود و برهانی فکر می کرد، و به برهان علاقه داشت از این جهت به حکمت علاقمند شده بود و در این زمینه کارهایی هم کرد و خوب هم از عهده بر آمد.
* وقتی ایشان درس را در خدمت شما شروع کردند حدوداً در چه سنی بودند؟
در حدود 26 – 25 سال داشتند. بعد مباحث و مقالاتی را که در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» آمده شروع کردیم. در آن مطالب هم یگانه کسی که از همه جهت مطمئن بودم که حرفم نزدش هدر نمی رود، ایشان بودند. قدری که گذشت نوشتن پاورقی بر کتاب «اصول فلسفه»[5] را شروع کردند و همان وقت اینها را نوشتند. آن جلدهایی که منتشر شده از درک و فکر خوب ایشان حکایت دارد.
در رساله قوه و فعل آن قدر ایشان شوق و شعف داشت که بنده را وادار کرد به تهران رفتم و یک هفته در منزلشان ماندم تا در باره این رساله بحث کنیم. زیرا مطالب آن برای ایشان حل نشده بود، یک هفته تمام شب و روز با ایشان سر و کار داشتم و در باره همین رساله صحبت می کردیم. اخیراً خودش صاحب نظر شده بود و نظر داشت یعنی حکم می کرد.
* در لحظه شنیدن خبر شهادت استاد مطهری چه احساسی به شما دست داد؟
دیگر اینها غیر قابل وصف است حقیقتاً بعد از فوت ایشان تأثر من تأثر در مرگ یکی از عزیزان است از دست رفتن ایشان ضایعه ای بود، خداوند کسانی را که این طور جنایات را جایز می شمارند، نابود کند.
خاطره ای از استاد آیت الله جوادی آملی:
وقتی ایشان از قم به تهران آمدند در اولین دوره امتحانات مدرسی معقول و منقول شرکت کردند. خدا خواست که ایشان بتوانند جامع بین حوزه و دانشگاه و ربطی باشند که قدیم و جدید یا دانشگاه و فیضیه را به هم متصل کنند.
در آن امتحان ایشان در رشته معقول شاگرد اول شدند و دوباره به قم آمدند و در حجره ماجرا را برای ما تعریف کردند و گفتند: هئیت ممتحنه به اتفاق گفتند «چه کنیم نمره ای بالاتر از 20 نیست و اگر نمره ای بالاتر از 20 بود به شما می دادیم.»
اما این نمره برای شهیدمان کوچک بود، نمره ای که باید او بگیرد فوق آن است. خاطراتی که از او داریم نشان می دهد که باید خدا به او نمره بدهد.
قرآن کریم گرچه در قسمتی می فرماید: مؤمنین دارای درجاتی هستند «لهم درجات» در بخش دیگر نیز می گوید «هم درجات» خود مؤمنین درجه اند.
مرحوم حجت الاسلام والمسلمین محمد تقی فلسفی
مرحوم آیت الله شهید مطهری قطعاً از مردان کم نظیر بود استعداد فوق العاده ای داشت فقه و اصول و فلسفه خوانده بود و خوب هم خوانده بود.
از نظر علمی در درجه بسیار عالی بود،‌ با جدیت کتاب های کمونیستی ] که مسأله روز و مورد توجه آن زمان بود[ مطالعه می کرد او به نظر آنها آگاه می شد و در رد آنها مقالات و کتاب هایی می نوشت. زمانی که ایشان به عنوان استاد در دانشکده الهیات تدریس می کرد روزی در منزل ما گفت:‌
فلان کس که استاد الهیات است وقتی سر کلاس می رود، مرام کمونیستی و نقض تعالیم دینی را به دانشجویان القاء‌ می کند. من هم سر کلاس در رد او صحبت می کنم. یک روز به او گفتم، این روش شما غلط است. اگر شما خودتان را در این قضیه قوی می دانید، من حاضرم در یک میزگرد تلویزیونی با هم بنشینیم و در این خصوص مناظره کنیم.
ولی او که می دانست مطهری بسیار قوی است حاضر به مناظره نشد.
مرحوم مطهری اضافه کرد: من در این فکر بودم که اگر او موافقت کند از شما خواهش کنم در این باره اقدام جدی کنید که برای این منظور تلویزیون هفته ای یک روز ساعتی را به بحث ما اختصاص دهد تا در ضمن آن بحث مردم بفهمند که مرام کمونیستی از نظر برهان و استدلال قابل اعتماد نیست.
چند سال پیش واعظ فهمیده و دانایی می گفت: «در یکی از سالهایی که زیارت عتبات آزاد بود من در نجف بودم. روزی سه چهار نفر از منبریهای محترم تهران را دیدم که با هم به جایی می روند پرسیدم کجا می روید گفتند: امروز آیت الله خویی ما را به ناهار دعوت کرده. او می گفت: مرا هم بردند و پنج نفر شدیم. در آن مجلس از آقای مطهری که در آن موقع برای زیارت به نجف آمده بود سخن به میان آمد.
حضرت آیت الله خویی فرمود: «مطهری بحر مواجی است».
شهید مطهری بارها به من می گفت: من در انقلاب شغل نمی خواهم من عاشق مطالعه و تألیف و تصنیف هستم و می خواهم برنامه علمی کار خود را ادامه بدهم.
حضرت آیت الله فاضل لنکرانی:
زندگی شهید مطهری را ابعاد مختلفی تشکیل می داد و می توان گفت در تمام ابعاد و از همه جهات ایشان از ویژگی های خاصی برخوردار بودند. با یک مصاحبه و یا نوشتن یک کتاب نمی توان خصوصیات زندگی ایشان را منعکس کرد. زمانی که در خدمت ایشان مباحث بیان را از «مطول» می خواندم، جاذبه بیان ایشان در طرح مطالب به قدری بود که هر چقدر درس به طول می انجامید هیچگونه خستگی در ما بوجود نمی آمد. ایشان مشکل ترین و مهمترین مسائل فلسفی را که در کمال پیچیدگی است با توجه به ابعاد مختلفش در قالب زبان فارسی به گونه ای بیان می کنند که هر کس با کمترین اطلاع از مسائل فلسفی می تواند با مراجعه به آثار استاد مسائل مشکل فلسفی را از تمام جهات درک کند.
شهید مطهری علاوه بر مسائل فلسفی، فقه را کاملاً می شناختند سالیان دراز علاوه بر استفاده از محضر امام امت از محضر آیت الله العظمی بروجردی کمال استفاده را بردند به طوری که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی کمال علاقه را به ایشان ابراز می کردند. آیت الله بروجردی در درس هزار نفری به شخص شهید مطهری عنایت خاصی داشتند و آن شهید توانسته بود نظر استاد را جلب کند.
در علم اصول نیز از تخصص کافی بهره مند بود. در تفسیر نیز تحقیقات ارزنده و والایی انجام داده اند. ایشان حقایق احکام اسلام و جهات مختلف و ابعاد گوناگون آن را در نوشته ها و سخنرانی هایشان با علاقه و اعتماد کامل به تمام مسائل اسلامی و خضوع در برابر احکام الهی، بیان و به جامعه معرفی می کردند. دوازده سال تمام نزد امام امت درس خواندند و در این مدت دو سال به طور خصوصی از محضر امام امت استفاده کردند. همیشه مجذوب امام و بیانات امام بودند.
ایشان می گفتند: روزهای پنجشنبه و جمعه که در درس اخلاق امام شرکت می کردم آن چنان مجذوب معنویات و بیانات امام می شدم و این جاذبه ها سر مستم می کرد که تا چند روز دیگر همچنان با شور و شوق احساسهای روز درس باقی می ماندم.
دکتر حسین غفاری:
یک روز در همین سالهای قبل از انقلاب در منزلشان خدمت ایشان بودم به مناسبتی مطالبی گفتند از جمله اینکه: من امروز بیشتر از گذشته در خودم آمادگی برای آموختن احساس می کنم من امروز دلم می خواهد که، دائماً مطالعه کنم و بیاموزم و تدریس کنم و بیاموزانم. یکی از تفضلات الهی بر من این است، در حالی که بسیاری از دانشمندان اهل نظر هر چند سال یک بار در نظریات خود تجدید نظر می کنند و به اصطلاح تغییر رای می دهند و گاه تا آخر عمر به چندین عقیده متفاوت و متضاد گرایش پیدا می کنند، من از ابتدای جوانی تا حال حتی یک سطر هم ننوشته ام که بعداً ببینم غلط بوده است. بحمدلله هر چه از همان روزهای اول تا حالا نوشته ام و اندیشیده ام هنوز بر همان عقیده ام، گاه به نوشته های سی سال پیش خودم نگاه می کنم؛ می بینم که البته تکامل پیدا کرده اند یعنی نظری اجمالی داشته ام که اکنون آن را تفصیل داده ام و پخته تر شده، یا یک دلیل برای مطالبی داشته ام و به دلایل دیگری رسیده ام ولی این طور نیست که ببینم چیزی گفته ام یا نوشته ام که اکنون به آن معتقد نیستم و نظرم چیز دیگری است. من این را یکی از الطاف بزرگ الهی به خودم می دانم.
حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی:
ما دانشمندان بزرگ و متبحر و پرهیزگار فراوانی داشته ایم و داریم، مفسران، فقیهان، فیلسوفان، متکلمان، متفکران که بسیاری از آنان دارای جامعیت علمی نیز بوده اند اما چرا مطهری استثنایی و کم نظیر است؟‌ و آنچه مطهری را مطهری کرده است چیست؟
برخورداری از معارف و سرمایه های علمی و معنوی حوزه ها در مورد آیت الله مطهری کاملاً مصداق دارد اما شرط مهم دیگری نیز برای ظهور شخصیتی مثل ایشان لازم است. یعنی مطهری، اگر مطهری است به خاطر این است که مرد زمان خویش است. مرد زمان و زمان شناس بودن نیز شرط اساسی برای اسلام شناسی و نیل به مقام اصلاح جامعه دینی است. و مطهری این چنین بود، عالم برجسته اسلامی که زمان شناس بود و درد انسانیت داشت.
اگر دوری از حوزه ها و جهل نسبت به روش اجتهادی موجود در آنها متفکر را به وادی خطرناک اباحه گری و التقاط باطل و خدای ناخواسته الحاد می کشاند، نباید تردید کرد که فقدان شرط زمان شناسی، متفکر و عالم دینی را به وادی خسارت بار و ویرانگر جمود و تحجّر خواهد کشانید.
نقش زمان و مکان در شناخت اسلامی که امام و مطهری ها معرف آن بودند و امروز می خواهیم مبنای نظاممان باشد تعیین کننده است.
دغدغه بزرگ خاطر این عالم ربانی و فیلسوف و جامعه شناس و فقیه زمان شناس در مورد انسان و جوامع انسانی، مسأله عدالت اجتماعی بود و این دغدغه را جا به جا در آثار خود اظهار کرده است.
استاد باور خود را در این باره چنین اظهار می کند:
اصل عدالت از مقیاسهای اسلام است که باید دید چه چیزی بر او منطبق می شود. عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات. نه این است که آنچه دین گفت عدل است، بلکه آنچه عدل است دین می گوید، ‌این مقیاس بودن عدالت است برای دین پس باید بحث کرد که آیا دین مقیاس عدالت است یا عدالت مقیاس دین؟ مقدسی اقتضا می کند که بگوئیم دین مقیاس عدالت است اما حقیقت اینطور نیست این نظیر آن چیزی است که در باب حسن و قبح عقلی میان متکلمان رایج شد و شیعه و معتزله، عدلیه شدند یعنی عدل را مقیاس دین شمردند نه دین را مقیاس عدل.
«انما یخشی الله من عباده العلماء»[6]
هر آنکه مشعل راهش فروغ تأیید است
 دلش زپرتو انــوار رشک خورشیداست
شــود یـگانه آفــاق همچــو مهر منیر
هر آنکه سینه او جلوه گاه توحید است
به سان صبح رخ افروزد از شفیـع کمـال
کسـی که معتکف آستان تجریـد است
الا شهیــد مطهــر که نـور بــینش تـو
 به راه سالک صــادق چراغ امیـد است
 
سلوک عملی استاد
 
مقام معظم رهبری: ایشان مرد جامع الاطرافی بود، هم سیاسی و هم ایدئولوگ، هم عارف بود و هم اهل تهجّد و اهل ذکر و یاد و گریه و دعا.
اتاق ایشان هم وضعیت خاصی داشت که توجهات ایشان را مشخص می کرد. در اتاق یک تابلوی «الله» بود که با نئون سبز نوشته شده بود و فقط در شب و تاریکی جلوه داشت و مشخص می کرد که استاد همان نیمه شب ها که مشغول ذکر خداست و ذهنش به یاد خداست می خواهد از همه حواس خود نیز استفاده کند، تا یاد خدا را هر چه بیشتر در خودش زنده نگه دارد. من خیال می کنم بسیاری از توفیقات مرحوم مطهری(رضوان الله تعالی علیه) بر اثر همین حالات و برکات معنوی بود و آن حال و توجه و عبادت و عرفان، ایشان را موفق کرد.
تربیت رجال معنوی بر ایشان خیلی اثر داشت، رجالی مثل مرحوم میرزا علی آقای شیرازی که عکس او در اتاقش نصب بود و با حالی ویژه از میرزا علی آقا یاد می کرد.
از جمله عناصر دیگری که] علاوه بر حضرت امام خمینی[ بر شخصیت مطهری تأثیر داشت علامه طباطبایی بود ایشان بارها از علامه همچون یک مراد و یک معشوق اسم می برد.
استفاده از مرحوم آقا نجفی قوچانی هم از عوامل مؤثر بر شخصیت ایشان بود. مرحوم آقا نجفی به قم می رفت و با آقای مطهری هم حجره می شد.
مرحوم مطهری می گفت: ماه رمضان که می شد آقای نجفی با آن وجهه و اعتباری که در قوچان داشت، می آمد و در مدرسه دارالشفا با من هم حجره می شد. بعد هم بزرگان آن روز قم مثل مرحوم خوانساری، مرحوم صدر، و . . . . به دیدن ایشان می آمدند و احترام می کردند و از ایشان می خواستند منبر برود و تقاضا می کردند که نماز جماعت بخواند، ولی ایشان قبول نمی کردند.
حجت الاسلام علی دوانی:
مدرسه فیضیه از طلاب موج می زد که یا در آمد و رفت و یا دسته دسته در گوشه و کنار ایستاده و نشسته مشغول گفتگو و مذاکرات علمی بودند. جمعی از طلاب دور یکی از روحانیون با وقار حلقه زده بودند و گوش به سخنان او داشتند، طلبه ای بهبهانی گفت: او شیخ فاضلی است به نام شیخ مرتضی خراسانی. او استاد مطهری بود خوب که نگاه کردم، دیدم تسبیحی در دست دارد و در حالی که آرام آرام با انگشتان دست دانه های آن را رد می کند، جواب سؤالات طلاب را می دهد.
آقای فخرالدین حجازی:
از رفتار شخصی و اخلاص شهید مطهری چیزهایی دیده ام که اکنون افسوس می خورم که ای کاش بیشتر از آن چشمة فیض استفاده می بردم.
او را در حال احرام دیدم که می گریست و در طواف کعبه بی تاب بود و در برابر ضریح پیامبر خاشعانه می ایستاد و به روی شنهای عرفات تنها به نیایش می پرداخت و باز به جمع می پیوست و در جمع نیز می گریست.
از هر امامی و از هر کتابی و از هر آیه ای سرودها داشت و برداشتها، و از هر عالمی یادگارها، ساده می نوشت، خطش خوش بود ساده سخن می گفت گاهی به مبارزه کانت و دکارت می رفت و راجع به شناخت سخن می گفت و مسائل را چنان از هم باز می کرد که چیز ناشناخته ای باقی نمی گذاشت. هرگز در او آثاری از غرور علمی نبود،‌بارها دیدم که در نماز جماعت به شاگردان خود اقتدا می کرد. و گویا هنوز می بینم که در خیابان وسایل و لوازم زندگی را در زیر عبا حمل می کند.
او کاملاً از مرز مکتبی اسلام دفاع می کرد و اگر تجاوزی به این مرز می دید فریاد می کشید. کسانی بودند که به نام اسلام سخنانی زیبا می گفتند و گروهی انبوه را جذب می کردند، ولی او خطر تهمتها را می پذیرفت و بر ضد جریانی که به وجود آمده بود، یک تنه بر ]می[ خاست. گروهی از طبقات روشنفکر اسلامی از او رنجیدند که چرا در حسینیه ارشاد چنین و چنان کرد ولی او می گفت: آنچه اسلام ناب است باید گفته شود و نویسنده باید احاطه به مسائل اسلامی داشته باشد شیوایی سخن دلیل نیست محتوا باید صحیح باشد اکنون هم من در گوشه اتاقم همان جا که استاد مطهری سوره ضحی را تفسیر می کرد به نماز می ایستم شاید از برکت آن وجود، نمازم پذیرفته شود.
حجت الاسلام دکتر سید مهدی امامی:
در مدتی که من با ایشان در دانشکده الهیات از نزدیک معاشرت و آشنایی داشتم یکی از جهاتی که همیشه مرا تحت تأثیر قرار می داد مسأله نظم و به موقع حاضر شدن ایشان سر کلاس بود مرد بسیار منظم و مرتب و دقیقی بود.
ویژگی دیگر ایشان این بود که خیلی بزرگوار و آقایی و گذشت داشت. شهید مطهری به دلایل مختلف کم کم دشمنانی پیدا کرده بود، آنها یا کسانی بودند که واقعاً نمی توانستند ایشان را از لحاظ ایدئولوژیکی بپذیرند و یا عده ای تنگ نظر بودند. ] یکبار در اختلافی که با یکی از فضلا پیدا کرده بودند[ آقای مطهری دیگر کاری به کار او نداشت ولی او دائماً پشت سر ایشان غیبت می کرد.
آن آقا فوت شد. یک روز به آقای مطهری گفتم:« آقا من می خواستم خواهشی از شما بکنم. گفت: چه خواهشی. گفتم: می خواهم هر حقی که شما به گردن ایشان دارید حلالش کنید. گفت: به خدا قسم کسی به من تلفن کرد و گفت فلانی فوت شده و از دنیا رفته عین همین مطلبی که شما از من می خواهید به ذهنم آمد. گفتم خدایا! هر حقی که من به گردن این دارم از او گذشتم توهم او را ببخش.
حجت الاسلام دکتر سید محمد باقر حجتی:
استاد ارزشمند به هنگام تدریس گاهی آن چنان غرق در تفکر و هیجان می شدند که حتی سرمای شدید و یا گرمای سخت فضای جلسه درس را احساس نمی کردند و عاشقانه و نستوهانه سرگرم تفکر و تدریس می شدند. استاد در تمام فصول در حجره ای تدریس می کردند که نه به هنگام شدت حرارت ایام گرما وسیله خنک کننده ای در آن وجود داشت و نه به هنگام سوز سرمای پاییز و زمستان که گاهی تا مغز استخوان را می آزرد. با این وجود در ایام شدت سرما، در حجره به هنگام تدریس باز بود و استاد عزیز ما هنگام تدریس آن چنان در بیان مطالب از خود علاقه و حرارت نشان می داد که ما درحین درس، سرمای محیط خود را غالباً احساس نمی کردیم. در طول مدت قریب به 10 الی 12 سال که در مدرسه مروی از محضر فیاض استاد در حکمت و فلسفه اسلامی بهره می جستیم هرگز سخنی که حاکی از خودستایی باشد از ایشان نشنیدیم. علی رغم مایه های فراوان علمی آنچنان فروتنانه و بی ریا سرگرم بحث می شدند که همه حاضران درس خود را مجذوب می ساختند. از کوچه آبشار از منزل خود با پای پیاده قبل از طلوع فجر به راه می افتادند و حوالی طلوع فجر به مدرسه مروی وارد می شدند نماز بامدادان را در مدرسه برگزار و لحظات پربرکت تدریس استاد در پرتو روشنایی چراغ آغاز، تا آنکه نور چراغ نوبت خود را به پرتو آفتاب می سپرد. برای ما عجیب می نمود که استاد قبل از طلوع فجر این همه راه را پیاده در می نوردیدند و ما برای شرکت در درسی که در کنارمان آماده بود، آن هم در چنان ساعاتی احساس دشواری می کردیم.
اتاق استاد در دانشکده:
استاد بزرگوار در قسمت شمال دانشکده اتاق بسیار محقری داشتند که عرض و طول آن شاید از 3 متر تجاوز نمی کرد و اثاث آن عبارت بود از:
- میز تحریر کوچکی که روی آن انباشته از کتاب و اوراق و یادداشت بود.
- تختخوابی چوبی که در باریکی به نیمکت های قهوه خانه ها بیشتر شباهت داشت و تشکی باریک بر آن بود، و واردین به هنگام مذاکره به جای صندلی از آن استفاده می کردند.
- دو سه صندلی کهنه و فرسوده نیز در آن اتاق به چشم می خورد.
اتاقی این چنین، عرصه را چنان بر واردین تنگ می کرد که همواره شخص در ورود و خروج با تختخواب یا میز تحریر یا صندلیها و اوراق و کتابها اصطکاک پیدا می کرد.
یک روز استاد همگی استادان معمم را به چنین اطاقی احضار کردند که مرحوم شهید مفتح هم از جمله آنها بود وقتی همگی آمدند ایشان قریب به این مضمون گفتند:
ما باید در این دانشکده از نظر کار و کوشش برای دانشجویانی که عده زیادی از آنها به منظور کسب معارف اسلامی با اخلاص به این دانشکده روی آورده اند، نمونه باشیم تا مخالفان ما نتوانند از ما خرده گیری کنند، همه ما باید برای نشر دین و دانش و حمایت از حریم اسلام و علم در این دانشکده مساعی خود را به کار گیریم، و از زیر کار شانه خالی نکنیم و فرصت کافی برای تدریس دانشجویان و پاسخ به سؤالات آنها فراهم کنیم. وجوهی که به عنوان حقوق ماهیانه دریافت می کنیم با شائبه درآمدهای ناپاک و آلوده و شبهه ناک است. باید آنچنان برای اسلام و علم در این دانشکده بکوشیم که حقوق شبهه ناک بر ما گوارا و حلال شود. و باید بیش از دیگران سعی و کوشش به کار بریم.
استاد گرامی ما پر ابهت و دارای جذبه ای بودند که دانشگاهیان اعم از دوست و دشمن به ایشان ارج می نهادند، لذا وقتی در جلسات شورای دانشکده پیشنهادی را مطرح می کردند، همگی گوش می شدند و با دقتی هر چه تمامتر احترام می گذاشتند.
قبل از کنکور اختصاصی دانشکده، استاد گرانمایه تعداد زیادی روسری تهیه کردند و در روزهایی که از کشف حجاب تعریف و تمجید می کردند بخشی از روسریها را به نگهبان در جنوبی و بخشی را به نگهبان در شمالی سپردند به آنان گفتند: هر داوطلب دختر که بدون حجاب وارد دانشکده می شود یکی از این روسریها را به او هدیه کنید تا سر و گردن خود را با آن بپوشاند و بدون حجاب به دانشکده ای که بسان یک مکان مقدس اسلامی است در نیاید.
این کار در آن روزگاران کاری دشوار و احیاناً خطرناک و بسان وارد کردن دست برهنه در لانه زنبور بود.
مرحوم آقای سید محمود مدنی:
آشنایی من با استاد حدوداً به سال 1347 بر می گردد بنده چون کارمند دانشکده الهیات بودم خیلی دلم می خواست از نزدیک ایشان را ببینم و به اتاق استاد بروم موقعی که استاد می خواستند به اتاقشان بروند من جلو می رفتم که شاید ایشان به من فرمانی بدهند. یک روز ایشان تلفن زدند که: آقانی مدنی بیا با شما کار دارم.
من رفتم پیش ایشان نشستم، خودشان برای من چای ریختند وقتی چای را خوردیم گفتند: آقای مدنی من می خواهم شما بیائید برای ما کار کنید. باور کنید وقتی این حرف از دهان استاد بیرون آمد انگار دنیا را به من دادند. من حتی راضی بودم از کارم بگذرم و پیش استاد باشم گفتم چشم، من آن قدر وقت دارم که در خدمت شما باشم. از همان روز کار من شروع شد. یک روز مرا صدا زدند و گفتند آقای مدنی: شما فردا افطار تشریف بیاورید منزل ما.
گفتم: حاج آقا من که همیشه اینجا هستم.
گفتند: نه می خواهم با بچه ها باشید.
گفتم: باشد می آئیم.
گفتند: من آقای کریمی] راننده [ را می فرستم شما را بیاورد. خلاصه راننده آمد و ما را به منزل آقای مطهری برد بعد هم زنگ زد که آقای مدنی آمد. یک موقع دیدم استاد با خانمشان پابرهنه و با دهان روزه به خیابان برای استقبال ما آمده اند. من گفتم: پا برهنه آمده اید؟ می دانید من چقدر گناه کرده ام؟
گفتند: نه شما اولاد پیامبر (ص) هستید من به پیامبر اکرم(ص) به علی بن ابی طالب (ع) و به فاطمه زهرا(س) اصلاً علاقه دیگری دارم من شما را به چشم دیگری نگاه می کنم. چرا این حرف را می زنید؟ بعد استاد به یک یک بچه های من تفقد کردند روی سر آنها دست کشیدند و مرتب از من پرسیدند (این بچه چه کار می کند، آن یکی چه کار می کند؟ این یکی چرا ضعیف است؟) یکی از بچه ها کمی لاغر بود ایشان از من سؤال کردند که آقای مدنی چرا این بچه ضعیف است. گفتم: او مریضی ای دارد که باید ماهی یک آمپول بزند کمی هم روماتیسم دارد. دیدم یک مرتبه قیافه آقای مطهری تغییر کرد و گفت: برادر! چرا این موضوع را با من در میان نگذاشتی؟
روز بعد استاد مطهری گفتند: آقای مدنی شما ماشین را بردار و برو، من عصر خودم با تاکسی می روم الان می روی آن بچه را بر می داری و می آیی تا او را به دکتر ببریم. گفتم: حاج آقا بچه را دکتر برده ایم. گفتند: نه شما برو بچه ات را بیاور من خودم با تاکسی می روم. گفتم: چشم.
وقت استاد مطهری هر دقیقه اش ارزش داشت ولی با وجود این دو ساعت تمام در ]مطب [ روی صندلی نشستند و ابداً خودشان را هم به دکتر نشان ندادند که مثلاً ملاحظة ایشان را بکنند تا خدای نکرده سوء استفاده ای شده باشد بچه را با استاد پیش دکتر بردیم و وقتی از مطب بیرون آمدیم شب شده بود باز استاد گفتند: من با تاکسی می روم شما بچه را به منزل ببرید که ناراحت نشود. باور کنید ]از رفتار ایشان، من[ یاد خلق و خوی ائمه معصومین (ع) می افتادم. من از استاد خاطرات زیادی دارم از بزرگواری این مرد، از کمک هایی که به مستضعفان می کرد که مرا همیشه شگفت زده و متعجب می کرد. هر چه بگویم کم است.
یک روز به من خبر دادند که مریضی در فلان بیمارستان خوابیده و پدرش از نظر مادی وضعش زیاد خوب نیست من جریان را به آقای مطهری گفتم. ایشان گفتند: هر وقت از این مریض ها دیدی به من بگو.
من رفتم مریض را دیدم، پول هم بردم. تمام مخارج بیمارستان را استاد داده و من را مأمور کرده بودند که آن مریض را از بیمارستان ]از جهت تدارکات[ مرخص نمایم.
صفای باطن استاد:
گاهی اوقات کنار رودخانه می رفتیم نزدیکی های مغرب، استاد بنا می کرد به زمزمه خوانی، هوا خنک بود، استاد اول پیش خوانی می کرد بعد اذان می گفتند. باور کنید صفای خاصی داشت اصلاً توی عالم دیگری بودند. شبهای جمعه اگر در اتومبیل می نشستند و مشغول دعا می شدند هر چه با ایشان حرف می زدی متوجه نمی شدند. یک روز همان طور که می رفتیم در شهر تهران گم شدیم، در حدود نیم ساعت تمام ]من[ می گشتم اما استاد که مشغول دعا بودند متوجه نبودند بعد که دعایشان تمام شد گفتند: کجا هستیم، گفتم: حاج آقا معلوم نیست. گفتند: مگر راه را گم کرده ای؟ گفتم: بله، بعد مرا راهنمایی کردند و ما رفتیم.
در دانشکده الهیات موقعی که امتحانات شروع می شد، یا کنکوری بود رسم بر این بود که تمام استادان ظهر به اتاق شورا می رفتند، غذا هم برایشان چلوکباب می آورند. سر ظهر استاد بلند می شدند تا نماز اول وقت را بخوانند، بعد همان غذای ساده و خوبی را که از خانه می آوردیم یا نان و پنیری را می خریدیم، با هم می خوردیم. زیرا استاد حاضر نبودند غذای دانشکده را بخورند. خدمتگزاری از ایشان سؤال کرده بود که استاد چرا از این غذا نمی خورید؟ غذا مال استادان است. استاد گفته بود: از کجا می دانید غذا مال استادان است این مال بیت المال است به شما هم چنین غذایی می دهند؟
خدمتگزار گفته بود نه آقا، به ما کوبیده می دهند. استاد خیلی ناراحت شده بودند و بالاخره یک روز به دبیرخانه اعتراض کردند: شما آخر چرا تبعیض می گذارید؟ چرا این قدر اینها را ضعیف حساب می کنید؟‌اینها هم شخصیتی دارند.
مبارزات سیاسی:
«و الذین اجتنبوالطاغوت ان یعبدوها و انابوا الی الله لهم البشری»[7]
وقتــی مطهـری شـرف نســل انقلاب با خون خود به سوی خدا راه می سپرد
در دست خویش پرچـم این انقلاب را تا اوج قلــه هـای زمینهــای تازه بـرد
اینـک به کـوچه کوچــه شهر بزرگ ما فــریاد او چو نیزة نوری نشستـه است
پشت نفــاق در برهــوت ریا و رنـگ از هیبت رفیـع کلامـش شکستـه است
بالاترین خصیصه متفکران دینی و صاحبان اندیشه که به نام «اولوالالباب» در قرآن معرفی شده اند، اجتناب از منش طاغوت و مبارزه با سلوک آنان است که این حقیقت در بطن اصول دین و فروع آن نهادینه شده، لذا شرط توحید را قرآن پشت کردن به طاغوت معرفی می نماید زیرا « فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی»[8] آری تا دیو شرک و وابستگیِ به غیر خدا در دل باشد ایمان واقعی به درون این خانه راه نمی یابد. لذا یکی از ابعاد شخصیتی مردان بزرگ، بُعد مبارزاتی زندگی آنان است و چون مطهری خود سرباز عرصه علم و اندیشه بود لذا چهره مبارزاتی این شهید بزرگ جلوه ای آمیخته با شکوه فرهنگ و اندیشه الهی داشت. و عرصه میدان مبارزه با طاغوت در زندگی او،‌به گستره تلاش او در عرصه تبیین علوم اسلامی بود. او خود انگیزه قدم نهادن در عرصه علوم اسلامی را مبارزه با طاغوت معرفی می کند و چنین می گوید: در زمان رضا خان که حوزه های علمیه را تعطیل کرده بود و مدارس علوم دینی را بسته و جلو عزاداری را گرفته بود، فقط در قم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی تعدادی طلاب تربیت می کردند، من در آن هنگام برای طلبگی داوطلب شدم و تقریباً همه به خاطر اوضاعی که پیش آمده بود و ناامیدی همگانی، مرا منع کردند. من یک دایی داشتم که ایشان گفتند: « بگذارید برود درس بخواند. خود این شوق و علاقه ای که برای رفتن به حوزه دریک نوجوان بوجود آمده نشانة آن است که خداوند برای مسلمانان و حوزه های علمیه و اهل علم فرجی بوجود خواهد آورد» من رفتم و همان طور هم شد که دایی من پیش بینی کرده بود.
تلاشهای استاد در به ثمر رساندن انقلاب
آیت الله هاشمی رفسنجانی:
رژیم پهلوی پس از کودتای ننگین 28 مرداد مشغول تحکیم مواضع نظامی و پلیسی خویش و سرکوب مخالفان و آزایخواهان بود.
نیروهای مذهبی در همان شرایط در سایه وجود شخصیت هایی مثل شهید مطهری و به کمک انتشارات نوپای «مکتب اسلام»و . . . و تلاشهای استادان فاضل و متدین دانشگاه و دانشجویان پرجرأت مسلمان و طلاب فاضل جوان فعالیتهای سازنده ای داشتند که در جریان مبارزات 16ساله روحانیت به رهبری امام خمینی آثار آن تلاشها به خوبی محسوس بود.
نقش مطهری در آن تلاشهای سازنده قابل توجه و تقدیر است ایشان تغذیه ایدئولوژیک نهضت سازنده را از طریق خطابه ها و مقالات فلسفی و اجتماعی و مناظره ها بیش از هر کسی برعهده داشت.
] ایشان[ جوابگوی شبهات و سمپاشیهای فکری فراوانی بود که عمال شرق و غرب برای انحراف نسل جوان مسلمان در رسانه های جمعی با خواست رژیم کودتا پخش می کردند. در عین حال به دلیل حضور در دانشگاه و مدارس علوم دینی پلی بود میان دو قشری که سالها با توطئه های شرق و غرب از هم جدا نگه داشته شده بودند.
سخنرانی هایش در جلسات مکتب توحید، سمینارها، کنفرانسهای دانشگاهیان و مساجد و تکایا، مظهر وحدت جناحهای از هم دور شده بود و مسجد و دانشگاه و مدرسه جدید و قدیم را به هم وصل می کرد. مردم مسلمان که از شکستهای پی در پی نهضتهای اسلامی سیاسی گذشته دچار یأس شده بودند، از تعلیمات جدید جان و نشاط می گرفتند و با تحلیلهای مناسب زمان، برای پذیرش مسئولیت ایجاد نهضت اسلامی - سیاسی آمادگی پیدا می کردند. آثار این دوره که ابتدا امیدی در دلها بود، با اولین جرقه یعنی مبارزه روحانیت در سال 1341 به صورت عینی به جریان افتاد.
شهید مطهری هنگام شروع مبارزه از این نظر نقش و اثر ممتازی داشت. امام خمینی(ره) رهبر مبارزه، سخت به ایشان اعتماد داشت و به تعبیر خود امام، ایشان ثمره عمر امام بودند. روحانیت و مراجع دیگر هم با اعتماد کاملی که به صلاحیت علمی و عملی ایشان داشتند از مسئولیت پذیری استاد مطهری راضی و خشنود بودند.
]من [ نظرم این است که در مرحله اول نهضت اسلامی ایران آقای مطهری نقش عظیمی ایفا کرد و سهم بزرگی در شکل گرفتن و توسعه انقلاب داشت.
ایشان مثل یک تیر سه شعبه از سه جهت بر قلب دشمن می زد از بازار، دانشگاه و حوزه نیرو می گرفت و با انتقال قدرت از امام به این سه مرکز مردمی به عنوان نقطه ارتباط، بسیار ارزنده و کارآمد و حلاّل بسیاری از مشکلات انقلاب جوان ما بود.
فراموش نمی کنم که در آن روزها برای کاری به مدرسه مروی رفته بودم ایشان به من گفت: این دفعه مثل گذشته نیست مبارزه بسیار دشوار است اینها رفته اند در جلد اصلاحات عمیق اجتماعی و شعارهایی را مطرح کرده اند که رد آن کار مشکلی است.
من و بعضی از دوستان دیگر می دانیم که شهید مطهری چه نقش عظیمی در حوادث محرم 42 که منجر به انقلاب 15 خرداد یا 12 محرم شد، داشتند. نقشی که بخش ناچیزی از آن را رژیم فهمیده بود به همین جهت ایشان جزء شصت و چند نفر علمایی بودند که در ارتباط با حادثه 15 خرداد به عنوان عامل محرک بازداشت و در زندان شهربانی محبوس شدند.
خاطره ای از زندان استاد:
در زندان که بودم مأموری که بسیار بی حیا و بی تربیت بود، می خواست از جوانی به نام ذوالانوار که معلوم بود زجر و شکنجه دیده است بازجویی کند. در اواسط بازجویی به آن جوان گفت: «این کلت مرا بگیر و خودت را بکش و ما را راحت کن».
من که آنجا حاضر بودم گفتم: «او مسلمان است و مسلمان خودکشی نمی کند» آن شخص با کمال وقاحت و جسارت گفت: «بله این قرآن و نهج البلاغه است که اینها را اینطور کرده».
یکی از سخنرانی های ایشان در مسجد هدایت در باره حدیث امام حسین(ع)«. . . .من رأی سلطاناً جائراً. . . . » بود که جهت مبارزه را در آن سخنرانی به طرف شخص شاه و رژیم سلطنت هدایت کرده بود.
چیزی که آن روز، هم در مبارزه تازگی داشت و هم برای رژیم غیر قابل تحمل بود، جرم وی در پرونده هم همین مسأله بود که می گفتند چرا مسأله را به این شکل مطرح کردند.
استاد سخت مورد سوءظن و بغض رژیم و همه جا و همه وقت، تحت مراقبت از افراد و عمال ساواک قرار گرفت. با تبعید امام سنگینی بار هدایت مردم و ادامه انقلاب بر دوش شاگردان امام افتاد و مطهری از مشخص ترین شان بود. در چنین مقاطعی در غیاب امام حفظ کردن مسیر فکری انقلاب بسیار مشکل بود، زمینه بروز افکار انحرافی و التقاطی فراهم می آید.
کتابها و سخنرانیهای مرحوم مطهری اغلب متعلق به این دوره هاست که بعد از چند سال هنوز به تبلیغات ما حیات می دهد. سالهای 50 تا 57 به لحاظ فکری سالهای پر بحرانی برای مردم و سالهای نگران کننده ای برای افرادی مثل ایشان بود. مجاهدین خلق با افکار انحرافی در صحنه بودند و به علت محور بودن آنها در مقاطعی، در خیلی از جوانها زمینه انحراف ایجاد شده بود که نگرانی شدید شهید مطهری را برمی انگیخت.
کلام استاد در این باب:
ما هنوز یک ایدئولوژی صحیح و مدون ارائه نداده ایم و جوانهای خود را آموزش اسلامی نداده ایم و مفاهیم را روشن نکرده ایم. اینها که در حال حاضر با عصای احساسات پیش می روند و اطلاعاتشان در بارة اسلام کم و ضعیف است. فردا که ما این کار را شروع کنیم، اگر تحت تأثیر نیروهای الحادی قرار بگیرند، ما که آمده ایم کاری اسلامی کنیم و جوانهای خود را با اسلام آشنا کنیم و اهداف اسلامی را پیش ببریم، نتیجه عکس می گیریم؛چرا که بچه های خود را به دست نیروهای الحادی وکمونیستها داده ایم.
در واقع شیوه مبارزه سیاسی استاد مطهری بنا بر نقل یاران و شاگردان ایشان یک نوع تاکتیک مکتبی و هدفدار بود. وی در نوشته ها و گفتارهایش پرخاشگر و متظاهر به انقلابی بودن نبود او اعتقاد داشت که مبارزه بایستی با نقشة صحیح باشد تا به نتیجه برسد. او درصدد بود که اصول صحیح اسلامی را در روح یک جامعه رو به انقلاب ایجاد نماید. در میدان مبارزه حق از تهمتها باک نداشت و با همان روش حکیمانة خود مردانه در مقابل انحرافات فکری چه از ناحیه التقاطیون و چه از سوی افراطیون مذهبی ایستادگی می کرد.
دفاع از اسلام تنها دغدغه استاد
استاد شهید مفتح
آنچه بیشتر ما را می سوزاند جنبة علمی مرحوم مطهری نیست؛ علم را می شود تحصیل کرد آن که بیشتر ما را ناراحت کرد تقوی، معنویت، عرفان و پاکی مرحوم مطهری است. به حق جز برای خدا و اسلام به هیچ چیز نمی اندیشید، بارها در مسائلی که پیش می آمد، بنده به ایشان عرض می کردم «فلان مطلب را عنوان نکنید فعلاً مصلحت نیست». می گفت: این حرفها نیست این را باید گفت، عقیده است، انحراف فکری به وجود می آید و من نمی توانم در برابر انحراف عقیده و فکری که در جامعه اسلامی به وجود آمده آرام باشم.
در اوج مبارزات به من می گفت: به خدا اگر امام و رهبرما پیروز شود، من هیچ پستی نمی خواهم همین زندگی که الان دارم و کتابخانه ام برای من بهترین لذت است،‌ من همین را می خواهم که بنشینم و کتاب بنویسم؛ بنشینم و تحقیق کنم، بنشینم از اسلام عزیز دفاع کنم،‌این هدف من است.
آری صراحتاً و کراراً می گفت:‌ شخصیت من کوبیده می شود یا اعتقاد و اصولی که من برای آنها کار می کنم؟ اگر دین من کوبیده شود نمی توانم صبرکنم من برای دفاع از دینم، باید این کار را بکنم حتی اگر شخصیت من و خود من فدا شود. و نیز می گفت: می دانید چیست، اگر قرار باشد که انسان از دنیا برود، چه بهتر که در راه اصلاح عقاید و دفاع از اسلام باشد و من در این راه کوچکترین تردیدی ندارم.
و این نگرش استاد بود که تمامی زندگی او را به عرصه میدان مقابله حق در برابر باطل قرار داده بود لذا در تمامی دوران حیاتش به عنوان یک عنصر مقاوم، پویا، مجاهدی بی ریا و سربازی مخلص در همه عرصه های مبارزه خردمندانه جنگید. لذا در عین مبارزه سیاسی مقابله با انحرافات فرهنگی می کند و به موازات مقابله اش با رژیم دیکتاتور رضاخانی و فرزندش، پاسداری خود را از حریم اسلام و اصول و فروع و اعتقادات و مبانی اندیشه، یک لحظه از یاد نمی برد، و از همین جاست که دشمنان دین و انقلاب و خائنان تا به دندان مسلح، در اولین شکارهای خود بعد از پیروزی انقلاب او را نشانه می گیرند.
اندیشه مطهری اولین هدف دشمن
استاد محقق داماد
یادم نمی رود که حدود یک هفته قبل از ترور ناجوانمردانة آن مرد بزرگ او در قم در منزل بنده تشریف داشت و روزنامه ای در دست مبارکش بود،‌ نگاهی به روزنامه انداخت و مرا صدا کرد و گفت: روزنامه خبری را نقل کرده که یکی از مقامات ارتشی ]سپهبد قرنی [ توسط گروه فرقان ترور شد. اعلامیه گروه فرقان در روزنامه این چنین است که در برنامه گروه فرقان ترور یک شخصیت مذهبی نیز هست به نظرم می رسد شخصیت مذهبی و روحانی که در برنامة ترور گروه فرقان است من باشم». گفتم: خدا نکند. گفت: یقین دارم، آنهایی که از استقلال فرهنگ اسلامی می ترسند و هراس دارند که این فرهنگ غنی اسلام گسترده تر شود، با کسی که بسیار دشمنی دارند و بغض او را در سینه دارند منم. گفتم: استاد! اگر این یقین را دارید خوب است که پیشگیری کنید و برای خود محافظی در نظر بگیرید. گفت: مرگ در دست خداست و من آرزو دارم که اگر می میرم، مرگی در راه عقیده ام داشته باشم، اگر مرا بکشند، یقین دارم که در راه اعتقادم و در راه آنچه سالها برایش قلم زده ام و فریاد کشیده ام، کشته می شوم.
آری این پرنده عشق دیگر وعده وصلش رسیده بود، گویی کالبد دنیا با همه وسعتش دیگر برای او تنگ بود و زندان بدن روح بزرگ مطهری را می فشرد، شراب عشق او را سرمست محبوب ساخته و سر از پا نشناخته،‌ انتظار نوشیدن جرعه های «شراباً طهوراً» و لحظات لقاء محبوب را می کشید.
مطهری و امام خمینی(ره)
«آن رادمرد رشید را چنین مرشدی سزد»
آن که با «روح خدا» همسفــر دلهــا بـود
آن که در خلوت اندیشة خود با ما بود
داشت یک آتش افروخته، یک دل، یک جان
داشت یک موسی و یک سینه که چون سینا بود
فرزند امام
در این زمینه کنکاش زیاد شد، اما حقیقتی گویاتر از کلام روح الله که جان کلام بود در این باب نیافتم. کلماتش تداعی «انت منی بمنزله هارون من موسی» را در عصر انقلاب تداعی می کرد و به زیباترین صورت و گویاترین هیبت بیان ارتباط بین آن مرشد و این مرد رشید را می کرد. دست تقدیر کردگار و حکمت پروردگار در پیچ و خم تاریخ و در فراز و نشیب روزگار، شفیق و مشفقی را ملازم و مراد و مریدی را کنار یکدیگر قرار داد که هر یک در وصف دیگری چون زمینیان سخن نمی گفتند، بلکه از عشق و پیوندی آسمانی سخن بر زبان می راندند. «من فرزند بسیار عزیزی را از دست دادم و در سوگ او نشستم که از شخصیتهایی بود که حاصل عمرم محسوب می شد در اسلام عزیز با شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه ای وارد شد که هیچ چیزجایگزین آن نیست.
مطهری که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأ اعلی پیوست لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفی اش نمی رود. من به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهد توصیه می کنم که کتابهای این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه های غیر اسلامی فراموش شود».
شاگرد ویژه امام
برادر استاد:
رابطه ایشان با امام رابطه مراد و مریدی نبود بلکه سرسپردگی بود. کلمه «حاج آقا روح الله» برایش کلمه متبرکی بود. امام چهره شناخته شده ای بودند از نظر اخلاق و تقوی برای همه الگو بودند. حاج آقا روح الله خمینی در قم یک فرشته اخلاق بود.
استاد درس خارج را با مرحوم آیت ا‌لله حجت و آیت الله خوانساری شروع کرد بعد به مرتبه ای رسید که دروس آنان ایشان را قانع نمی کرد تصمیم گرفت که خدمت امام خمینی (ره) مشرف شود. ایشان از امام (ره) تقاضای یک دوره کامل درس خارج کرد. آنها در حجره خودمان درس خارج را شروع کردند اما مشتاقان آن درس به حدی زیاد شدند که از حجره به مدرسه بالا سر و بعد به مسجد سلماسی رفتند این درس 12 سا ل ادامه داشت.
وقتی استاد به حدی رسید که می توانست فلسفه بخواند «منظومه» را نزد امام شروع کرد و ارتباط صمیمانه استاد با حضرت امام از همان جا شروع شد.
حضرت امام شاگردان را امتحان می کردند و هر کس را که خوب بود قبول می کردند و اگر از نظر درک و اخلاق ناباب بود او را رد می کردند.
استاد از شاگردانی بود که در همان مرحلة‌ اول جذب امام شد و امام هم به ایشان علاقه خاصی پیدا کردند. امام زیاد به حجره ما می آمدند، خیلی استثنایی به حجره دیگران می رفتند.
در سال 1327 امام به مشهد تشریف آوردند و استاد امام را به فریمان دعوت کرد و امام همراه با حاج علی اکبر نوغانی و حاج غلامحسین بادکوبه ای به فریمان آمدند. چهار شب در فریمان بودند و آن قدر به ما خوش گذشت که نفهمیدیم این مدت چطور سپری شد در جمع آن بزرگان خنده و تفریح توأم با روحانیت حاکم بود.
خواهر زاده استاد:
استاد رساله های امام را به فریمان می فرستادند این رساله ها توسط آقای موحدی ساوجی به فریمان می رسید.
یادم می آید در سال 46 که کسی جرأت نداشت اسم امام را ببرد وقتی از ایشان می پرسیدیم از چه کسی تقلید کنیم می گفتند: در درجه اول آقای خمینی، به نظر من در بودن آقای خمینی بی انصافی است که از کس دیگری تقلید کنید.
می گفتیم: ما به ایشان دسترسی نداریم.
می گفتند: رساله ایشان را بخوانید.
حجت الاسلام والمسلمین محدثی
سال 50 یا 51 بود که استاد همراه برادرانشان به «تایباد» آمدند و یک شبانه روز مهمان ما بودند. در همان سفر از بنده پرسیدند: مردم اینجا از چه کسی تقلید می کنند؟
بنده بعضی از مراجع را نام بردم. استاد گفتند: مردم را به آیت الله خمینی ارجاع دهید.
آن وقت امام در عراق بودند. پرسیدم: آیا به خاطر اینکه ایشان در حال مبارزه اند و باید تقویت شوند، مردم را به ایشان ارجاع دهم؟
گفتند: نه،‌ از لحاظ علمی هم ایشان ابتکاراتی در فقه دارند که مخصوص خودشان است.
بعد اضافه کردند: اگر تا ده سال دیگر، خداوند این آقا را زنده نگه دارد، تحولی در ایران به وجود خواهد آمد.
مرحوم حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی فلسفی
او به امام خیلی علاقه مند بود. یادم هست که جایی در کتابش در باره ایشان نوشته است «روحی فداه» در مدت اقامت امام در پاریس افراد زیادی از ایران به پاریس رفتند از جمله آنها مرحوم مطهری بود، ایشان قبل از رفتن به منزل ما آمد و گفت:
شما پیامی برای آقا ندارید؟
دو سه موضوع را به طور خصوصی تذکر دادم، ایشان خداحافظی کرد و رفت.
وقتی مرحوم مطهری برگشت به دیدن ایشان رفتم. آن هم هنگامی که کسی نزد ایشان نبود.
موضوعاتی را که گفته بودم به امام گفته بودند و جواب هم گرفته بودند ولی آقای مطهری گفت: آقا! من مبهوت هستم.
گفتم: چرا؟
گفت: نتیجه تصمیمی که امام گرفته اند، با این همه نظامیان تا دندان مسلح با آن همه حمایتهای آمریکا و انگلستان و فرانسه چه خواهد شد؟ آیا واقعاً این تصمیم برای ما موفقیت به بار می آورد؟
ایشان می گفت: به امام گفتم: آقا! خطر خیلی جدی است خودتان را چطور می بینید؟
امام در جواب فرمودند: «علی التحقیق پیروزیم».
شهید مطهری می گفت: یک روحانی اگر این حرف را بزند، غیر از یک کاسب است. دیدم که امام خمینی است، عظمت دارد و من نمی توانم بپرسم چرا پیروزیم.
ولی پرسیدم: آیا به محضر امام عصر (عج) شرفیاب شدید و او این خبر را داده است؟
امام نفی و اثبات نکردند و فقط گفتند: قطعاً پیروزیم.
گفتم: به شما الهامی شده است. گفتند: قطعاً پیروزیم.
از هر دری که من وارد شدم ایشان نگفتند که واقعیت چیست؟ ولی همچنان با قاطعیت می گفتند: «پیروزیم و اعتنا به این همه تانک و توپ و نظامی و غیره نکنید. «علی التحقیق پیروزی با ماست».
شهید مطهری با حال بهت این سخنان را به من گفت و خود متحیر بود و می گفت: من نفهمیدم که امام از چه منشا و منبعی به این حقیقت رسیده اند.
ورود امام به ایران
مرحوم آقای سید محمود مدنی:
روزی که خبر دادند که می خواهند به ایران تشریف بیاورند و فرودگاه را بستند وقتی ورود ایشان به عقب افتاد، باور بفرمائید وقتی من به چهره آقای مطهری نگاه می کردم دگرگون می شدم، رنگشان عین کهربا زرد شده بود. چرا که در فکر حفظ جان امام بودند. دوشنبه ای که قرار بود امام بیایند ولی آمدنشان به عقب افتاد، من با آقای مطهری بیرون رفته بودم، ایشان اصلاً در عالم خودشان نبودند. مرتب زیر لب زمزمه می کردند. پرسیدم: حاج آقا جریان چیست؟
گفتند: امام گفته اند که روحانیت مبارز چرا حکومت تشکیل نمی دهد.
و بالاخره روزی که قرار شد به طور قطعی امام تشریف بیاورند من صبح ]که[ آقای مطهری را سوار کردم ایشان اصلاً در عالم خودشان نبودند. وقتی من به رنگ و روی این مرد نگاه می کردم، ناراحت می شدم. تمام مدت به فکر امام بودند. امام را از یک پدر بیشتر دوست داشتند. در مدرسه رفاه باور کنید ایشان سه یا چهار شب اصلاً امام را تنها نگذاشتند. همیشه در اتاق امام بودند. دائماً دوندگی و برنامه ریزی می کردند.
دکتر علی مطهری:
هنگامی که استاد شهید نام امام را بر زبان می آورد حالت گریه به او دست می داد و اشکش جاری می شد.
قبل از پیروزی انقلاب و زمانی که روزنامه ها، هم جانب انقلابیون را داشتند و هم جانب رژیم را، روزی یکی از روزنامه ها پیام امام را در صفحه دوم در میان سایر اخبار به صورت نامشخص به چاپ رسانده بود. استاد شهید پس از مشاهده روزنامه به قدری ناراحت شد که فوراً تلفن را برداشتند و با یکی از مسئولین آن روزنامه تماس گرفتند و با تندی به او گفتند: فکر نکنید ما متوجه این مسائل نمی شویم اگر به این کارهایتان ادامه بدهید ما ماهیت واقعی شما را برای مردم آشکار خواهیم کرد.
آری باید اعتراف کرد که وصف زیبای ارتباط این مراد و مرید و این شفیق و مشفق را قلم نمی تواند ترسیم کند. او تجلی همه ارزشهایی که به یک عمر عاشقانه آنها را می آموخت و پی می گرفت در وجود بی قرین استادش «روح الله» به وجدان مشاهده می نمود. مسیحا دمی که همه تشنگان حقیقت نادیده از او جان می گرفتند و ابراهیم مسلکی که مستکبرین از فریادش به لرزه می افتادند و از وحشت می غریدند.
و مطهری نماد فرزندی بی نظیر برای پدری بی بدیل چون روح الله خمینی بود، و به حق چنین استادی چنین شاگردی را سزد و چنین مریدی چنان مرادی را و پیوستگی و وابستگی این دو آن گونه بود که حتی در زمان حیاتشان تداعی «اولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبییّن. . . »[9] را می نمود و رویای صادقه مطهری گواهی بر این حقیقت بود.
دکتر علی مطهری: از مادرم شنیدم که استاد در آخرین شب جمعه حیاتشان یعنی پنج روز قبل از شهادت نیمه های شب ناگهان پاهای خود را به زمین کوبیدند و با هیجان از خواب پریدند. مادرم از ایشان می پرسند: چه شده است؟ گفتند: خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم که من و امام در صحن مسجدالحرام در کنار کعبه هستیم. پیغمبر اکرم(ص) دارند به طرف ما می آیند و به من نزدیک شدند. من به امام اشاره کردم و گفتم: آقا فرزند شمایند. رسول اکرم (ص) به طرف امام رفتند و با ایشان روبوسی کردند. بعد به طرف من آمدند و مرا محکم در آغوش خود فشردند و صورت مرا بوسیدند به طوری که اکنون گرمی لبهای حضرت را احساس می کنم. پیش بینی می کنم که حادثه مهمی در زندگی من اتفاق خواهد افتاد.
و این مهر تأییدی بود که حضرت خاتم النبیین وسید اولاد آدم بر روی زمین در آخرین روزهای زندگی این مرد بزرگ بر پرونده این استاد و شاگرد می زند تا به حق مصداقی بر«و حسن اولئک رفیقاً»[10] باشد.
«خدایا به روح مطهر آن مراد و مرید به ما اراده تحقق بندگیت را عنایت فرما.»
 
 
پی نوشتها:

 [1] - احزاب، 23.
[2] - کهف، 30.
[3] - یوسف،‌.111
[4] - اصول کافی، ج 1، ص 39، ح 3.
[5] - لازم به ذکر است که پاورقی های این کتاب، خود بحث های مبسوطی است که دیدگاه مکاتب فلسفی قدیم و جدید و ارزیابی و نقد و یا رد و ابطال آن توسط استاد بطور مبسوط به ضمیمه اصل مقالات فلسفی با استاد علامه در 5 جلد به تحریر در آمده و یکی از ارزشمندترین آثار استاد در فلسفه است.
[6] - فاطر، 28.
[7] - زمر، 17.
[8] - بقره، 256.
[9] - نساء، 69.
[10] - همان.

تبلیغات