نقد اندیشه: رواسازی خشونت علیه زنان در احادیث مجعول
آرشیو
چکیده
متن
زن در اسلام مورد تجلیل و تکریم فراوانی قرار گرفته و از ارزش و مقام بسیار والائی برخوردار است. با این وجود، در برخی متون دینی روایاتی دیده میشود که حداقل به ظاهر نگاهی بدبینانه به زن را تلقی مینمایند. این نگاه منفی به زن، معلول عوامل مختلفی است که مهمترین آن، مجعول بودن این گونه روایات است. منع کتابت حدیث و نفوذ تفکرات منفی خلیفه دوم بر زنان، از جمله مهمترین مبادی احادیث مجعول، از قبیل اسرائیلیات میباشد. این نوشتار به نحو گزینشی به بررسی بعضی از این روایات که از جهت سندی و دلالی مخدوش هستند، پرداخته و غیر مستند بودن آنها را آشکار میسازد. با توجه به دیدگاه والای اسلام نسبت به زن، پارهای از روایات در متون دینی دیده میشود که القا کننده نگاه بدبینانه، و تحقیرآمیز یا خشونت جویانه نسبت به جنس زن است. برای حل تعارض موجود، میان این گونه احادیث از یک سو و منزلت زن در آیات و دیگر روایات از سوی دیگر، لازم است این احادیث مورد بررسی سندی و دلالی قرار گیرند. بدین منظور در این نوشتار پارهای از این روایات که از جهت سندی مخدوش هستند، مورد نقد و بررسی قرار میگیرند. مبادی احادیث مجعول الف) منع کتابت احادیث یکی از عوامل راه یابی روایات مخدوش به مجامع روایی، منع کتابت حدیث از جانب خلفای جور است. آنها به واسطه این عمل نه تنها موجب گشتند که احادیث غیر مستند به پیامبر اکرم(ص)، از جانب صحابه نقل گردد، بلکه باب ورود اسرائیلیات به حوزهی روایات دینی را گشودند. اسرائیلیات مجموعه روایاتی میباشد که از جانب اهل کتاب به ویژه یهودیانی که در ظاهر به اسلام میگرویدند، وارد حوزهی اسلام شده است. علامه طباطبایی در این رابطه سخن بلیغی دارند: «از یک سو، مصادر امور و خلفای وقت در عین حال که در ظاهر از اهل بیت احترام میکردند؛ در باطن امر تا میتوانستند در تضعیف موقعیت اجتماعی آنها میکوشیدند... و کمکم امتیاز اهل بیت را از آنها گرفتند؛ از سوی دیگر، روز به روز بر احترام صحابه میافزودند... و مردم را در فرا گرفتن حدیث از آنها تشویق میکردند... قدر مسلم این است که روح تحقیق علمی در صحابه نبود و تألیف و کتابت در میانشان ممنوع و قدغن بود... صحابه به نشر حدیث پرداختند و مصدر تعلیم و تربیت قرار گرفتند. نبودن روح تحقیق در عامه صحابه از یک طرف و ممنوع بودن بحث و انتشار در معارف دینی از طرف دیگر و قدقن نمودن مقام خلافت از کتابت و تألیف از طرف دیگر و پیدا شدن عده قابل توجهی از ظاهرالاسلامهای اسرائیلی که اخبار و معارف انبیای سلف را آن طور که دلشان میخواست، نقل میکردند از طرف دیگر و اقبال بیرون از حد و اندازه عموم مسلمین به حدیث و محدثین؛ جمعی از جاهطلبان و سودپرستان را برای کسب امتیازات اجتماعی تطمیع نموده و وادار میکرد که از هر مصدری باشد و به هر مفهومی باشد، حدیث تهیه کنند یا طبق تمایلات و مقاصد سران امور، حدیث جعل کنند. طباطبائی، ظهور شیعه، صص 25 ـ 20 ب) نفوذ تفکرات منفی خلیفه دوم بر زنان در تاریخ اسلام ذهنیتها و دیدگاههای منفی برخی از منتقدان دربارهی زن که در صدر اسلام نیز از نفوذ عمیقی نیز برخوردار بودند، باعث راه یابی دیدگاه آنها، در قالب روایات و احادیث معصومین گردید. یکی از این شخصیتهای ذی نفوذ «عمربن خطاب» خلیفه دوم میباشد. وی به گواهی مورخان، به ویژه مورخان اهل سنت دیدگاه منفی و خشونتآمیزی نسبت به زنان داشته است و نسبت به آنها فوقالعاده سخت گیر و طرفدار خانه نشینی آنها بوده است. رک. مطهری، ج 19، صص 542 ـ 541. به عنوان نمونه به یک مورد اشاره میگردد: ـ در سنن ابن ماجه چنین آمده است: «رسول خدا در تشییع جنازهای شرکت کرد، زنی از کسان متوفی شرکت کرده بود، عمر بر آن زن نهیب زد. رسول خدا(ص) فرمود: ای عمر! او را رها کن، چشم گریان، دل داغدار و عهد قریب است. از اینگونه جریانها در تاریخ زندگی عمر زیاد یافت میشود. رک. مطهری، ج 19، صص 542 ـ 541 ، به نقل از ابن ماجد، ح 1587. بنابراین منع کتابت حدیث و نفوذ عمیق تفکرات منفی خلیفه دوم بر مجامع روایی را میتوان از جمله مهمترین عوامل دانست که موجب گشتند در تاریخ، احادیث دروغینی به پیغمبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) منتسب گردد و در لسان علما و سپس عامه جاری شود که در پی آن زنان در طول تاریخ اسلام، حرمانهائی را متحمل شدند و خسارتهای مادی و معنوی زیادی بر آنها وارد گردد. در این نوشتار به نحو گزینشی به بعضی از این احادیث اشاره میگردد. مصادیقی از احادیث مجعول زن و تنبیه بدنی در پارهای از روایات و نیز کتب فقهی، از تنبیه بدنی در صورت عدم اطاعت زن از شوهر سخن به میان آمده است که به چند نمونه اشاره میگردد: «در تفسیر کلبی از ابن عباس چنین نقل شده است: زن را به کتاب خدا موعظه کنید و به او بگوئید که از خدا بترسد و از شما اطاعت کند، اگر قبول نکرد با او درشتی کنید وگرنه طوری او را بزنید که بدنش زخم نشود و استخوانش شکسته نشود.» طبرسی، ج 2، ص . ـ «از امام باقر(ع) نقل شده است که منظور از «واضر بوهن» در آیه کریمه، زدن با چوب مسواک است.» حویزی، ج 1، ص 478. ـ «روایت شده است که عمر همسرش را تنبیه بدنی کرد و به همین خاطر مورد ملامت واقع شد، او در جواب گفت: از رسول خدا شنیدم که میفرمود: مرد به خاطر زدن همسرش، مورد بازخواست قرار نمیگیرد.» قرطبی، ج 5 ، ص ناقلان اینگونه احادیث، دلیل صحت آن را تطابق با آیه 34 سورهی کریمه نساء معرفی میکنند. در این آیه مبارکه آمده است: «و اللاتی تخافون نشوز هن فعظوهنّ و اهجروهن فی المضاجع و اضربوهن»، «اگر شما [مردان] از نافرمانی همسرانتان نگرانید، نخست آنها را نصیحت کنید، اگر فایده نکرد، از همبستری با آنها دوری گزینید و اگر آن هم فایده نکرد، آنها را کتک بزنید.» نقد و بررسی ضعف سند روایات پیشین که بر تنبیه بدنی زن دلالت دارند، از جهت سندی ضعیف هستند. آنچه که در تفسیر مجمع البیان از تفسیر کلبی نقل شده است، سخن ابن عباس است، نه معصوم لذا از حجیت برخوردار نیست. همچنین روایتی که از امام باقر نقل شده است، به دلیل مرسله بودن ضعیف و غیر قابل اعتماد است؛ زیرا اولاً این روایت مرسله است؛ ثانیاً روایت عمر در نزد شیعه فاقد اعتبار است. ضعف محتوا ـ تنافی با لزوم احسان به زن در آیات و روایات بر اساس آیات، اصل در زندگی زناشوئی، رابطه نیکو، سازگارانه و ایثارگرانه است. قرآن کریم با عبارت دلنشین «عاشروهنّ بالمعروف» نساء، 19. به صورت یک قاعده، مردان را به معاشرت نیکو و درست با زنان فرمان داده است. این مضمون در روایات متعددی نیز دیده میشود که به پارهای روایات نقل شده از پیامبر اکرم (ص) اشاره میگردد: ـ «احب العباد الی اللَّه عزوجل احسنهم صنعاً الی عیاله»، حرّ عاملی، کتاب النکاح، ج 20، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب 88 ، ح 5 ، ص 170. «محبوبترین بندگان خدا کسانی هستند که نسبت به خانوادهی خویش، خوش رفتارترند.» ـ «خیر کم خیر کم لأهله و انا خیر کم لأهلی»، همان، ح 8 ، ص 171. «بهترین شما کسی است که نسبت به خانوادهی خود بهترین رفتار را دارد و من بهترین شما نسبت به خانوادهام هستم.» روایات فراوانی به این مضمون آمده است که سزاوار است مرد از بدیها و آزار همسرش بگذرد و به انتقام و خشونت روی نیاورد. همان، باب 90؛ 88. مورد استثنائی دستور تنبیه بدنی تنها در یک صورت است و آن جایی است که زن به مهمترین حقوق زناشویی یعنی حق استمتاع جنسی و عمل زناشویی گردن نمینهد و آن را به رسمیت نمیشناسد و بر مخالفت خود اصرار میورزد و همه راههای دیگر جهت متقاعد کردن وی، برای گردن نهادن به قانون بیفایده باشد، در چنین صورتی چه راه حلّ دیگری میتوان داد؟ یا مرد باید با چنین زنی بسوزد و بسازد که به طور یقین هر چند این رفتار نامشروع نیست امّا نمیتوان به صورت یک قانون بر مردان الزام کرد یا اینکه اقدام به طلاق نماید که با توجه به مبغوض بودن آن در اسلام و عوارض سویی که برای کانون خانواده به همراه دارد، به هیچ وجه به عنوان بهترین و نزدیکترین راهحل، قابل توصیه نیست یا راه سومی را برگزیند، یعنی مرد راه دادگاه را در پیش بگیرد و از این راه بخواهد مشکل خویش را حلّ و حقّ خویش را استیفا نماید که به طور یقین بهترین راه نخواهد بود؛ زیرا در این صورت اسرار جنسی و مسائل خصوصی زناشویی علنی میگردد. علاوه بر اینکه، وی در صورت عدم اعتراف همسرش برای اثبات ادعای خویش، لازم است اقامه بینه و ارائه شهود نماید که صرف نظر از اینکه در بسیاری از موارد ناممکن است، باعث برملا شدن یک مسئله خصوصی خواهد شد و حتی ممکن است یک مسئله سادهی قابل حل به یک مشکل جدی، پیچیده و لا ینحل تبدیل گردد. از این رو در آیه 34 سورهی مبارکه نساء و بعضی روایات، از این جهت تنبیه بدنی زن، جایز شمرده شده است؛ اما این جواز به معنای وجوب تنبیه بدنی و نیز به معنای پذیرش هر نوع تنبیه بدنی نمیباشد. بنابراین لازم است در این رابطه دو نکته ذیل مورد توجه قرار گیرد: الف) ـ دستور تنبیه بدنی در آیه و روایات، از نوع دستورات ارشادی است نه مولوی و تعبّدی، یعنی آیه مبارکه و روایات درصدد این نمیباشند که یک راهکار تعبدی و الزامی برای حلّ مسئله خانوادگی ارائه دهند بلکه به دنبال ارائه یک راهکار عقلایی و منطقی هستند. بنابراین، در صورتی که بتوان با راه معقول و کم هزینهتری مشکل را حل کرد، نوبت به تنبیه بدنی نمیرسد. حتی شاید بتوان گفت، اگر فرهنگ عصر و زمانه بهگونهای باشد که تنبیه بدنی، عملی ناپسند، خلاف شأن، منزلت زن و توهین ناروا نسبت به وی شمرده شود، دلیلی وجود ندارد که به آن توصیه گردد. آنچه در دستورات ارشادی اصل است، رسیدن به غرض است و راهکار خاصی مدخلیت توقیفی و تعبدی ندارد. ب) ـ هر چند تنبیه بدنی مجاز شمرده است امّا همانگونه که در منابع روایی و فقهی مشخص شده است، این تنبیه باید خفیف و ملایم باشد؛ به گونهای که نه موجب شکستگی یا جراحت گردد و نه باعث کبودی یا سرخی بدن شود. در غیر این صورت موجب ثبوت حق قصاص یا دیه برای زن خواهد بود. به همین خاطر در متون روایی شیعه و سنّی از زدن با چوب مسواک سخن به میان آمده است که بیانگر توصیه اسلام بر نازلترین مرحله ضرب است. آفرینش زن از مرد روایات متعددی بر این مدعا دلالت دارند که زن از یکی از دندههای مرد خلق شده است. به بعضی از این روایات اشاره میگردد: ـ «طاووس یمانی از امام باقر پرسید: چرا حوا را حوا نامیدند؟ فرمود: زیرا از دنده موجود زنده، یعنی آدم آفریده شده است.» مجلسی، ج 11، ح 3، ص 100. ـ «امام صادق(ع) فرمود: «خداوند آدم را به خواب کرد و از دنده کج او حوا را خلق کرد، وقتی آدم بیدار شد حوا را بر بالین خود دید.» همان، ج 15، ص 33. برخی از مفسران نیز، در تأیید این روایات به بعضی آیات تمسک کردهاند که به بکی از آن موارد اشاره میگردد: ـ «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهمار رجالاً کثیراً و نساءً»، نساء، 1. «ای مردم! بترسید از پروردگارتان، آن که شما را از یک تن بیافرید و از آن تن، همسر او را آفرید و از آن دو، مردان و زنان بسیار پدید آورد». رک. اعراف، 198؛ زمر، 6. در این آیه مبارکه عبارت «خلق منها زوجها» در واقع بر اشتقاق وجود زن از وجود مرد دلالت دارد که این تأیید همان چیزی است که در تورات و برخی از روایات آمده است. نقد و بررسی ضعف سند روایات منقول از نظر سند ضعیف میباشند؛ روایات مذکور، به طور دقیق موافق با مطالبی است که در تورات آمده است و از همین جا به خوبی میتوان حدس زد که از نوع اسرائیلیات و مجعولات میباشند. ضعف محتوایی دستهای دیگر از احادیث وجود دارند که معارض با این روایات هستند و مضمون آها را مورد خدشه و انکار قرار میدهند که به یک نمونه اشاره میگردد: ـ ابو مقدام میگوید: «از امام باقر(ع) پرسیدم: خدا از چه چیز حوا را آفرید؟ فرمود: دیگران چه میگویند؟ گفت: میگویند خداوند او را از دندهای از دندههای آدم آفرید. امام فرمود: دروغ میگویند. آیا خداوند عاجز بود، وی را از چیزی دیگری بیافریند؟ گفتم: جانم فدای تو باد! پس وی را از چه آفرید؟ فرمود: پدرم از پدرش به من خبر داد و گفت: پیامبر(ص) فرموده است که خداوند تبارک و تعالی یک قبضه از خاک برداشت آن را به هم زد و از آن آدم را آفرید، سپس قسمتی از خاک باقی ماند و حوا را از آن آفرید.» صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ح 4336، ص 379؛ طباطبایی، المیزان، ج4، ص همچنین روایات متعددی به این مضمون وجود دارد که خداوند حوا را از اضافی گل آدم به شکل او بیافرید. رک. مجلسی، ج 11، ح 42، ص 115، ج 9، ص 299. این دسته از روایات نه تنها از جهت مضمون و مدلول معارض با دسته اول هستند، بلکه به صراحت مضمون آنها را هم تکذیب میکنند و آن را مخالفت با قدرت و علو شأن حق تعالی میدانند و در حقیقت ساختگی بودن آن روایات را برملا میسازند. بنابراین روایات دسته دوم، ناظر بر روایات دسته اول و مقدم بر آن هستند. بسیاری از مفسرین معتقدند که مقصود از کلمه «من» در این آیه، «من اشتقاقیه» نیست بلکه «من نشویه» است. علامه طباطبایی در ذیل آیه فوق میگوید: «منظور این است که زوج این فرد هم مثل خودش از همین نوع است. بنابراین لفظ «من» نشویّه است و این آیه همان معنایی را بیان میکند که در آیات 21 روم، 72 نحل، 11 شوری یا جمله «خلق لکم من انفسکم ازواجاً» یا «جعل لکم من انفسکم ازواجاً» به صورت صریح و روشن بیان میدارد. بنابراین در مجموع میتوان گفت آیات قرآن با دسته دوم از روایات سازگارتر هستند و همین امر میتواند مؤید دیگری برای این دسته از روایات باشد. زن و فریب شیطان از بعضی روایات ـ هر چند تعداد آنها ناچیز است ـ استفاده میشود که حوّا در ابتدا با اغوای شیطان فریب خورد و مرتکب گناه گردید و سپس آدم با اغوای وی فریب خورد و به گناه آلوده شد. به تعبیر دیگر، شیطان چون نتوانست به طور مستقیم مرد را به گناه بکشاند، در ابتدا زن را طعمه وسوسههای خویش قرار داد و سپس با دست وی میوه ممنوعه را به مرد خوراند. در تفسیر البرهان روایتی به این مضمون آمده است: «هنگامی که خداوند ابلیس را به خاطر امتناع از سجده بر آدم لعنت کرد، به آدم و حوا دستور داد که وارد بهشت شوند و به آنها فرمود: ای آدم تو و زنت در این بهشت سکونت گزینید و از هر کجای آن هر اندازه که خواستید بهره بگیرید، ولی نزدیک این درخت نشوید.این درخت همان چیزی است که هر کس از آن تناول کند، بدون تعلم و اکتساب به علم اولین و آخرین نایل شود... شیطان به قصد فریب ابتدا به نزد آدم آمد اما آدم زیر بار فریب و اغوای شیطان نرفت وقتی ابلیس از آدم مأیوس گردید، به همان صورت به نزد حوا آمد توانست حوا را فریب دهد. زن از آن درخت تناول کرد و سپس رو کرد به آدم و گفت: آیا اطلاع نداری که این درخت بر ما حلال شد، من از این تناول کردم اما کسی متعرض من نشد. اینجا بود که آدم گول خورد و دچار لغزش گردید و از آن تناول کرد.» بحرانی، البرهان، ج 1، ص 80 ـ 79. نقد و بررسی: ضعف سند اولاً؛ این روایت به دلیل اینکه از تفسیر امام حسن عسگری (ع) نقل شده است، ضعیف است، چون در صحّت انتساب این تفسیر به امام(ع) هیچ دلیل روشنی در دست نمیباشد. ثانیاً؛ به دلایل متعددی این روایت از اسرائیلیات میباشد، زیرا دقیقاً مطابق با همان چیزی است که در کتاب مقدس (بخش تورات) در داستان آدم و حوا آمده است. ضعف محتوایی ـ تنافی با آیات آیات قرآن کریم، نه تنها بر مضمون روایت پیشین (اینکه حوا آغاز به تناول کرد و آدم به دنبال او دچار لغزش گردید) دلالتی ندارند بلکه ظهور قریب به تصریح خلاف آن را اثبات میکند. قرآن کریم در داستان آدم و حوا، آنجا که وسوسه و فریب شیطان را مطرح میکند، همهجا ضمیر «تثنیه» میآورد، یعنی هر دو را در یک سطح و به یک اندازه مقصر معرفی میکند: ـ «و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة و کلا منها رغداً حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین ـ فازلهما الشیطان عنها فأخر جهما ممّا کانا فیه...»، بقره، 36 ـ 35. «به آدم گفتیم که تو و همسرت در بهشت سکونت گیرید و هر دو از آن هر جا که خواستید فراوان استفاده کنید ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد. پس شیطان هر دو را دچار لغزش کرد و از آنچه که در آن بودند، بیرون کرد.» تنافی با روایات «از امام صادق(ع) نقل شده است که ابلیس به نزد آدم(ع) آمد و به او گفت: اگر شما از این درخت تناول کنید، دو فرشته میگردید و به صورت جاودانه در بهشت خواهید ماند و اگر چنین نکنید، شما را از بهشت بیرون میکنند و بر این گفته خویش سوگند یاد کرد... آدم گفته او را پذیرفت، پس هر دو از آن تناول کردند.» بحرانی؛ البرهان، ج 1، ص 80 ؛ رک. حویزی، ج 1، صص 61 ـ 59. زن و نهی از علمآموزی در پارهای روایات، از نویسندگی و علم آموزی زنان نهی کرده است که به یکی از آنها اشاره میگردد: ـ کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش از نوفلی از سکونی از امام صادق(ع) نقل کرده است که پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند: «زنان را بر غرفهها اسکان ندهید، نوشتن به آن نیاموزید و به آنها ریسندگی و سوره نور بیاموزید.» کلینی، ج 5 ، ح 1، ص 516. نقد و بررسی ضعف سند اکثر روایات در این زمینه از جهت سند ضعیف و غیر قابل اعتماد هستند. ضعف محتوائی آیات و روایات فراوانی است که بر یادگیری علم، ترغیب، تشویق و تأکید دارند و بر فضیلت علم، اهمیت طلب علم، ارزش علما و برتری اهل علم بر اهل عبادت و... دلالت میکنند، همان گونه که آیاتی است که فلسفه بعثت انبیا را تعلیم کتاب و حکمت معرفی میکنند. لسان همه این آیات و روایات به گونهای است که ابا و امتناع از تخصیص و تقیید دارند. آیا میتوان آیات و روایات زیر را مختص به مردان دانست؟! ـ «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»، «آیا آنها که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟» ـ «انما یخشی الله من عباده العلماء»، فاطر، 28. «همانا از میان بندگان خدا، دانشمندان از خداوند میترسند.» آیا میتوان گفت روایاتی که ترغیب بر طلب علم از گهواره تا گور یا جستوجوی علم تا چین دارند و حکمت را گم شدهی مؤمن میدانند و علم را به عنوان فریضه بر هر مسلمانی معرفی میکنند و...، اختصاص به مردان دارند؟ از این رو، با توجه به معیار و ملاکی که پیغمبر اکرم(ص) برای تشخیص صحت معرفی نمودند که آن عبارت است از: «روایت ما را به قرآن عرضه کنید، در صورتی که مخالف آن باشد، از آن دوری گزینید»، پس به جرأت میتوان گفت: روایات پیشین که بر مذمت طلب علم نسبت به زن دلالت دارند، مخالف با کتاب و سنت هستند، لذا اعتباری برای آنها نیست. همچنین آیاتی که بر اهمیت نویسندگی دلالت دارند، مانند آیه «الذی علّم بالقلم» علق، 4. یا «والقلم و ما یسطرون» قلم، 1. هرگز نمیتواند مختص برای مردان باشد، بنابراین نمیتوان نویسندگی را تنها برای مردان کمال دانست. از این رو فقها فتوا دادهاند، یادگیری احکام و مسائل دینی بر همگان ـ چه مرد و چه زن ـ واجب است، چنانکه یادگیری قرآن و روایات و فهم، درک و تفسیر آنها بر همگان مستحب و پسندیده است. گواه دیگر بر این مطلب، الگو برداری از سیرهی نبوی، ائمه اطهار و علمای بزرگوار اسلام است. بسیاری از زنان و دختران ائمه اطهار، اصحاب و یاران پیامبر(ص) و همچنین فقها و علمای بزرگ، اهل فضل، دانش، اجتهاد و اجازه حدیث بودهاند و این نشان میدهد که علمآموزی زنان نه تنها ممنوع نبوده بلکه ممدوح و مستحسن هم بوده است. علاوه بر این، در روایات بالا، آنچه نهی شده است، نویسندگی است، نه علم آموزی و معلوم است که میان آن دو ملازمهای نمیباشد. زن و خانه نشینی مفاد برخی از روایات این است که وظیفه زن خانهنشینی و شوهرداری است، از این رو حق ندارد، در صحنههای اجتماعی حضور پیدا کند و در امور سیاسی و اجتماعی مشارکت نماید. به چند روایت در این رابطه اشاره میگردد: «از زنان اذان، اقامه، نماز جمعه، نماز جماعت، عیادت مریض، تشییع جنازه، بلند گفتن تلبیه و هروله بین صفا و مروه، استلام حجر الاسود و داخل شدن در کعبه و سر تراشیدن برداشته شده است.» صدوق، خصال، جزء 2، ابواب السبعین و مافوقه، ح 12؛ همان، ج 4، باب النوادر، ح 5762 ، ص 364. ـ «النساء عورة احبسو هن فی البیوت»، مجلسی، ج 100 ص 250؛ کلینی، ج 5 ، ص 535. «زنان باید پوشیده نگه داشته شوند، آنها را در خانه نگه دارید.» ـ «ادنی ما تکون المرأة من ربها ان تلزم قعر بیتها»، مجلسی، ج 43، ص 92. «نزدیکترین حالت زن نسبت به پروردگارش، آن حالتی است که در اندرون خانه خود میماند.» ـ «خیر مساجد نسائکم البیوت»، حر عاملی، ج 3، ص 510. «بهترین مسجدهای زنان، خانههاست.» نقد و بررسی با عنایت به آیات و روایات فراوان و نیز سیره عملی پیامبر(ص) و امامان(ع) این دیدگاه به هیچ وجه مورد قبول نمیباشد بلکه بر حسب آنها زن به عنوان یک انسان، همانند مرد در ارتباط با مسائل اجتماعی و سیاسی زمانه خود مسئول است و بر اساس آن باید در جامعه حضوری مؤثر و فعال داشته باشد. بعضی از این مسئولیتهای مهم به عبارت ذیل میباشد: ـ امر و به معروف و نهی از منکر امر به معروف و نهی از منکر فریضه بسیار مهم و تعیین کننده در قلمرو امور فردی و اجتماعی است که اختصاص به جنس مرد ندارد و فرد زمانی میتواند به این فریضه مهم بپردازد که حتماً در اجتماع حضور داشته باشد. قرآن کریم میفرماید: «مردان و زنان مؤمن همه نسبت به یکدیگر یار و دوستدار هم هستند، یکدیگر را به معروف دستور میدهند، از منکر باز میدارند، نماز میگذارند، زکات میدهند و از خدا و پیامبرش فرمان میبرند. خدا اینان را رحمت خواهد کرد.» توبه، 71. ـ بیعت با حاکم اسلامی از سیرهی نبوی، این حقیقت استنباط میشود که بیعت کردن با پیامبر و امام که به منزله مشارکت در تعیین سرنوشت اجتماعی و انتخاب نخبگان سیاسی و اجتماعی در دنیای امروز است، اختصاص به جنس مرد نداشته است. ـ جهاد دفاعی بر طبق دیدگاه فقها، وجوب جهاد دفاعی اختصاص به مردان ندارد بلکه بر همگان ـ چه زن و چه مرد ـ واجب است که در آن شرکت کنند. جهاد ابتدایی هر چند از زنان برداشته شده است اما باید دانست که اولاً آنچه در فقه اسلامی مطرح گردیده، عدم وجوب پیکار مسلحانه در جهاد ابتدایی بر زن است نه عدم جواز و معلوم است که این حکم از باب ارفاق و تسهیل بر زن است، نه اینکه وی را از یک حق محروم سازد؛ ثانیاً آنچه که از زن برداشته شده است، مشارکت در پیکار مسلحانه است ولی در صورت نیاز جبههها، یا صلاح دید حاکم اسلامی، آنها موظف هستند در امور خدماتی مانند مداوا، پرستاری مجروحان و بیماران، آشپزی، تهیه پوشاک، با رزمندگان همکاری نمایند. ـ نماز جمعه و جماعت از روایات متعددی استنباط میشود که در عصر پیامبر اکرم(ص)، زنان مؤمن همانند مردان در مجامع عمومی مانند جمعه و جماعت شرکت میکردند. پیامبر اکرم(ص) پس از مدتی که درب ورودی و خروجی مسجدالنبی برای مردان و زنان یکی بود، دستور میدهد برای زنان درب دیگری قرار دهند که باب النساء نامیده شد و هنوز هم به این نام معروف است. بنابراین روایت مذکور (عدم شرکت در نماز جمعه، جماعت و...) بر خلاف سیره نبوی میباشد. همچنین بر فرض پذیرش روایات مذکور حداکثر این موضوع استنباط میشود که این امور از زنان برداشته شده است، یعنی آن الزام یا انتظاری که در این امور نسبت به مردان وجود دارد، نسبت به زنان وجود ندارد؛ نه اینکه امور فوق بر زنان حرام باشد. به عنوان مثال، آنچه که در فقه اسلامی در مورد شرکت زن در نماز جمعه آمده است، نفی وجوب آن است نه نفی جواز؛ یعنی آن الزام و انتظار اخلاقی و حقوقی که دربارهی مردان برای شرکت در تشییع جنازه یا رفتن به عیادت مریض و... وجود دارد، در مورد زنان وجود ندارد. برداشتن این امور همانند برداشتن جهاد ابتدائی از زن، از باب ارفاق و امتنان است، نه از باب محروم کردن از حقوق اجتماعی. به تعبیر دیگر، امور فوق که از جنس تکلیف و مسئولیت هستند، از زنان برداشته شده است؛ یعنی همان گونه که آنها از وجوب قضای نماز، روزهی والدین و نیز تأمین نفقه خود و دیگران معاف شدهاند، از امور فوق نیز معاف شدهاند. با این وجود، آیا میتوان گفت شرکت در نماز جمعه و جماعات یا رفتن به عیادت مریض برای زن در صورت رعایت همه آداب، استحباب و ثواب ندارد؟ آیا میتوان گفت در صورت رعایت حدود و شرایط، استلام حجر و دخول کعبه برای زنان قابل توصیه نیست؟ از این گذشته چه فرقی میان نماز، حج و عمره است؟ اگر خارج شدن زن از خانه و شرکت در جمعه و جماعت برای یک عمل عبادی، مذموم و ممنوع میباشد، به چه دلیل در فقه اسلامی وجوب یا استحباب حج و عمره اختصاص به مردان ندارد و اسلام نه تنها به زنان اجازه شرکت در فریضه عام و جهانی حج را داده بلکه در صورت استطاعت بر آنها واجب کرده است و به مرد نیز این حق و اجازه را نداده که همسرش را در صورت استطاعت، از شرکت در آن باز دارد. عجیب این که شارع مقدس با این که مناسک حج و عمره مانند طواف، سعی، رمی جمره و... به صورت مختلط انجام میشود، باز حکم به وجوب و استحباب آن برای همگان کرده است و عجیبتر این که شارع میدانسته این اختلاط در زمانی صورت میگیرد که مردان به خاطر مُحرم بودن از پوشش درستی برخوردار نیستند و حتی بر زن نیز پوشیدن چهره، پوشیه و نقاب زدن ممنوع میباشد. به تعبیر رساتر، شارع مقدس عملی را بر زن و مرد واجب یا مستحب کرده است که طبیعت و ساختار آن اقتضا میکند، به صورت جمعی و مختلط انجام گیرد. ـ طلب علم در روایات متعددی آمده است، زنان برای سؤال از احکام شرعی، معارف و امور دیگر به نزد پیامبر(ص) میآمدند و مسائل و مطالب خود را بدون هیچگونه واهمه و نگرانی مطرح میکردند و پیامبر(ص) با روی گشاده به جواب آنها اقدام میکرد و به جهت اینکه از منزل خود بیرون آمدهاند نهی نمیکرد. از آنچه گذشت میتوان به خوبی معانی روایاتی را که بر لزوم خانهنشینی یا حسن آن دلالت دارند، حدس زد. این دسته از روایات همان معنایی را افاده میکنند که در این آیه بیان شده است: «و قرن فی بیوتکنّ و لا تبرجن تبرّج الجاهلیة الأولی»، احزاب، 33. «(ای زنان پیامبر) در خانههای خویش قرار گیرید و مانند دوران جاهلیت نخستین به خودنمایی و خودآرایی از خانه بیرون نشوید.» به طور یقین مقصود از این دستور، زندانی کردن زنان پیامبر اکرم(ص) در خانه نبوده است؛ زیرا تاریخ اسلام به صراحت گواه است که پیغمبر اکرم(ص) زنان خود را به سفر میبرد و آنان را از بیرون شدن از خانه منع نمیفرمود؛ بلکه مقصود این بوده که آنها به منظور خودنمایی از خانه بیرون نشوند. شهید مطهری در مورد این گونه احادیث میگوید: «در کتاب کافی، برخی روایات بدین مضمون نقل شده که توجه مرد به زمین است و توجه زن به مرد، پس زنان را در حصار خانه قرار دهید. خود صاحب کافی (کلینی) معتقد است که مقصود این است که هرچه زودتر آنها را در حصار ازدواج قرار دهید. ولی یک عده روایات دیگر وجود دارد که ممکن است آنها را توصیه اخلاقی به مردان نسبت به زنان شمرد که از خطرات تماس با زنان آگاه باشند. صاحب وسائل، این روایات را بر استحباب حمل کرده است... اگر ما بودیم و چنین تعبیراتی (تعبیراتی که در روایات آمده است)، بدون شک آنچه استنباط میشد، بیش از «توصیه اخلاقی» بود، ولی علت این که فقها به مضمون چنین جملههایی فتوا ندادهاند، ادله قطعی دیگر از آیات، روایات و سیرهی معصومین بر خلاف مفاد ظاهر این تعبیرات است و به اصطلاح، ظاهر این جملهها «معرض عنه» اصحاب است. لهذا این جملهها حمل به توصیه اخلاقی شده است و ارزش اخلاقی دارد نه فقهی... آنچه اسلام لااقل به صورت یک امر اخلاقی توصیه میکند، این است که تا حدّ ممکن اجتماع مدنی غیر مختلط باشد.» مطهری، ج 19، صص 548 ـ 547. وی در جای دیگر همان، صص 538 ـ 537. «قابل توجه است که مرحوم حرّ عاملی (صاحب وسایل الشیعه) که خود محدّث متبحری است با توجه به مجموع روایات اسلامی میگوید: از مجموع روایات استفاده میشود که برای زنان رواست که برای مجالس عزا یا برای انجام حقوق مردم یا تشییع جنازه بیرون بروند و در این مجامع شرکت کنند، همچنان که حضرت فاطمه(س) و نیز زنان ائمه اطهار(ع) در مثل این مورد شرکت میکردهاند. پس جمع بین روایات حکم میکند که روایات منع را حمل بر کراهت کنیم.» مطهری، ج 19، صص 541 ـ ، به نقل از حر عاملی، ج 1، ص 72 .v