آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

گفتار گذشته در زمینه حقوق خانواده به بحث پیرامون ریاست مرد و نحوه تحقق آن از دیدگاه قرآن و نیز گستره وظایف زن و نقش او در حفاظت از ارزشها و صلاحیتهاى ایمانى و اخلاقى و حسن تدبیر نسبت به امور خانواده در ذیل آیه 34 از سوره نساء منتهى گشت.این بار ادامه آیه مبارکه را در زمینه حکم نشوز و نحوه تحقق آن از سوى زن پى‏مى‏گیریم «وَالّلاتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فی المِضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ»

متن

                                                      سُبْحانَ الذّی خَلَقَ الاَزْواجَ کُلَها مِمّا تُنْبِتُ الأرض وَ مِنْ اَنْفُسِهم وَ مِمّا لا یَعْلَمُون»
گرچه امروز حرکت سیاستمداران تمدن بشرى در جهتى است که انسان را از باورهاى طبیعى و ناب خویش خلع نمایند و او را هر چه بیشتر به وادى ناباورى‏هاى مخالف فطرت و حقیقت بکشانند و هر لحظه بر حیرت و تزلزل او بیفزایند، لیکن سنت آفرینش بر این است که حق را آشکار و باطل را به زوال رساند، اینجاست که فرقان حق و باطل به مدد انسان غافل آمده و او را به هشیارى دعوت و به سوى بندگى پروردگار هدایت و حقایق هستى را براى او آشکار مى‏سازد.
آیه مذکور در طلیعه کلام حامل پیامى راستین و حقیقتى دلنشین براى بشریت سرگشته امروز است که پرده از واقعیتى شگرف و سنتى زیبا برمى‏دارد، و آن حاکمیت اصل زوجیت و تداوم حیات بر اساس تکامل دوجنس و مؤانست و رفق و مداراى آن دو در کنار یکدیگر بنا بر تدوین قانون خلقت است، که این سنت اختصاص به نوع بشر ندارد و عرصه شمول آن به گستره همه موجودات عالم است.
آنچه در گستره یک تحلیل اجتماعى و تحقیق بنیادى براى اهل نظر و اندیشه ظهور دارد، این است که گرایشها، نمودى راستین از نگرشها، و نگرشها آینه‏اى صادق از بینشهاى آدمى است، بر این اساس رویکرد هر ملتى نسبت به پدیده‏هاى اجتماعى، سیاسى، اخلاقى، حقوقى و میزان انعطاف، موافقت و مخالفت او بر همین معنا شکل مى‏گیرد و در حقیقت مسایل روبنایى در هر جامعه ریشه در مبانى فکرى و عقیدتى آن دارد.
با کنکاشى درست در فرهنگها مى‏توان مبانى آنها را دریافت و به این حقیقت رسید که هر چه شاکله اعتقادى و اصول فکرى در یک جامعه به حقایق موجود در طبیعت و مستور در فطرت عالم نزدیکتر باشد و بین باورها و واقعیات در دایره هستى توازن و همگونى شایسته‏ترى برقرار گردد، امید به ثبات و نجات و استحکام و استقلال در آن بیشتر و سامان پذیرى نهایى براى آن ولو در دراز مدت قطعى‏تر است، گرچه بروز مشکلات، فتنه‏ها و مبارزه با دسایس و وساوس در راستاى رسیدن به اهداف اصولى در آن جامعه حتمى است.
از سوى دیگر در یک نظام اجتماعى هرچه بین مردم و حکومت همدلى و وحدت نظرى و عملى بیشترى باشد میزان موفقیت در آن چشمگیرتر و لباس استقلال و برومندى بر قامت آن زیباتر است، اینجاست که در یک نظام الهى - مردمى، همبستگى و پیوند مردم و حکومت بهترین پشتوانه محسوب مى‏شود و میزان مقبولیت یک نظام سیاسى در هر کشورى بر همین پایه شکل مى‏گیرد.
انقلاب اسلامى ایران که در عصر حاضر نسبت به این دو امر در عرصه جهانى نمودى سمبلیک و آشکار داشته و اساس توانمندیهایش را مبانى فکرى سالم با هویت اسلامى و همچنین یکپارچگى بین ملت و متولیان حکومت تشکیل مى‏داده است، لذا از سوى دشمنان خویش پیوسته از این دو حوزه مورد هجمه و حمله قرار گرفته است. و محور اهداف و آرمانهاى آنان را، ایجاد شکاف و اختلاف بین مردم و حکومت و دیگر ترویج فرهنگ جدایى دین از سیاست تشکیل مى‏دهد.
از این رو آنها تمام تلاش خود را بر این مى‏گمارند که اولاً مسلمین را از درک عمیق مبانى فکرى و سیاسى اسلام بازدارند و دین را محدود به یک دسته از احکام فردى و محصور در افعال عبادى، آن هم به صورتى بیروح نمایند و ثانیا با ناقص جلوه دادن احکام اسلامى و ناکارآمدى آن براى اداره امور زندگى دنیوى به سلب هویت فرهنگى و توسعه سلطه و فرهنگ بیگانه بیشتر بپردازند و با تمسک به القائاتى چون «نظم نوین جهانى» و «کنوانسیونهاى حقوقى» روز به روز بر بسط قدرت شیطانى خود بیفزایند.
به دنبال این اهداف حتى طرح ترویج رفرمیسم مذهبى که جوهر آن پشت کردن و عدول از اصول اصیل اسلام ناب است مطرح و در پشت این تجددطلبى و دگراندیشى مذهبى و نیز ارائه تئوریهاى به ظاهر اسلامى، دیدگاههاى لیبرالیسمى و یا اومانیسمى را که به توسعه فرهنگ و سلطه خود مقرون است، گسترش مى‏دهند.
رئیس جمهور اسبق آمریکا «نیکسون» توصیه‏اش راجع به نفوذ و مبارزه با فرهنگ اسلامى در کشورهاى مسلمان خصوصا ایران این است که بایستى آرمانهاى غرب را با فرهنگ و معیارهاى امت اسلامى ترکیب و در نتیجه منافع و سلطه‏گرى خود را تضمین نمائیم. او مى‏گوید: «ما باید تجدد طلبان را در جهان اسلام پشتیبانى کنیم، این هم به سود ماست و هم به سود آنها!!!»(1)
نشریه «اکونومیست» در سالهاى اخیر در یک ویژه‏نامه‏اى تحت عنوان «اسلام و غرب» با سینه‏اى مالامال از کینه مى‏نویسد: «مهم‏ترین مانع مهار پدیده اصولگرایى اسلامى، روحانیون و علما هستند، زیرا علما با سلاح عمده خود یعنى اجتهاد مانع از تحقق اهداف غرب مى‏باشند.»
امثال این نگرشها و گزارشها که در طول عمر انقلاب ما پیوسته در رسانه‏هاى غربى به گوش مى‏رسد، حاکى از تلاش مستمرى است که دشمنان انقلاب و اسلام در راه استحاله فرهنگى ملت ما بکار مى‏گیرند و براى رسیدن به این اهداف پلید تاکتیکها و راهکارهاى متفاوتى دارند که از عمده‏ترین آنها استفاده از وجود زنان براى تحقق اهداف خود است.
لذا در کنار ناکارا جلوه دادن قوانین اسلامى به ترویج جریان فمینیسم و یا زن‏مدارى پرداخته و با این دسیسه شوم هم سلب هویت فرهنگى و ملى و دینى مى‏کنند و هم براى استفاده ابزارى از زن، همه سعى خود را در سلب ارزشها و خلاقیّتها و توانمندیهاى او بکار مى‏گیرند.
در این گونه تبلیغات، تلاش دشمن تا حدى است که نه تنها او را با واقعیات ملموس در طبیعت و مشهود در خلقت، به مبارزه کشانده، بلکه با مطالب و کاوشهاى علمى که از جانب خود ایشان به اثبات رسیده و در این تحقیقات، تفاوتهاى جسمى و روانى بین زن و مرد بر اساس یافته‏هاى علمى - تجربى قطعى گردیده و کرارا در مطبوعات خود، آنها را منعکس کرده‏اند، به مقابله پرداخته و دائما از برابرى و تساوى سخن مى‏گویند و با نادیده‏انگارى واقعیات و حیله‏گرى داعیه رفع تبعیض و تفاوت دارند؛ و به همسان‏سازىِ فراگیر و نامعقول در دو جنس زن و مرد مى‏پردازند تا بتوانند از هر دوى آنان سلب هویت نمایند و ایشان را دستخوش مطامع خود قرار داده و با به مقابله و مبارزه کشاندن هر یک در برابر دیگرى آرامش هر دو را برهم زنند.
اینجاست که مى‏بینیم حتى کار به جایى مى‏رسد که دفاع از حقوق مدنى در برخى از جوامع غربى نه تنها مخالف با دریافتهاى فطرى و طبیعى است بلکه مقابله با آموزه‏هاى علمى و تجربى است.
آیا نقش جنسیت که نه تنها در شکل ظاهرى زن و مرد، بلکه در سراسر هستى آندو تأثیرگذار است را مى‏توان نفى نمود؟ آیا تفاوتهاى افتخارآفرین و غرورانگیزى که به تناسب رسالت زن و مرد، در آنان به ودیعت نهاده شده، تا هر یک در نظام احسن به مسئولیت احسن خویش بپردازند، قابل نادیده‏انگارى است؟ گیرم که زن را به بهانه دفاع از تساوى حقوق به مقابله با مردان بخوانیم، آیا مى‏توانیم او را به مقابله با خویشتن خود هم وادار کنیم؟ و حتى اگر جنبه‏هاى ظاهرى و بیرونى، همچنین تفاوتهاى فیزیولوژیک از قبیل تفاوت در اندازه، وزن، مغز و سایر اعضاء را نادیده بگیریم، آیا از نظر روانى و درونى مى‏توان او را با نیازهاى ذاتى خود به ستیزه وادار ساخت؟
یا اینکه بایستى اذعان داشت که تفاوتهاى ظاهرى، خود رمزى است از تفاوتهاى درونى ،چنانچه در علوم روانشناسى از ظواهر اشخاص، حالات درونى آنان را مى‏یابند.
«ترمن» در کتاب «انسان موجود ناشناخته» گفته است: «هر سلول بدن انسان حامل علامت جنس خود مى‏باشد...» «... یکایک سلولهاى بدنش همچنین دستگاههاى عضوى و مخصوصا سلسله عصبى نشانه جنس او را بر روى خود دارد.»(2)
نحوه رشد، یا قدرت بدنى و کار ظاهرى، توانمندیهاى احساسى و عاطفى، تفاوت در وضعیت غدد جنسى و امثال این تفاوتها چیزى است که براى بشر پذیرش آن قطعى است و این تفاوتها نه تنها دلالتى بر تبعیض ندارد که خود مظهر زیبایى در خلقت است. پس چون تفاوت در تکوین لازمه خلقت است، تفاوت در نظام حقوقى و شریعت هم در راستاى همین تفاوت طبیعى است.
پس همانگونه که تفاوتهاى ظاهرى دلیل رجحان و برترى نیست، وجود بعضى از تفاوتهاى حقوقى در شریعت هم، نه دلیل تبعیض است و نه موجب رجحان و اولویت جنسى بر جنس دیگر و طبیعت، ظرف شریعت راستین و شریعت عامل رشد و کمال در طبیعت براى آدمیست بلکه وجود این تفاوتها در دین براى پاسخگویى درست به نیازهاى موجود در نهاد آدمى است و کارگردان نظام عالم همانگونه که بناى هستى را بر عدالت نهاده، در دین مبینش هم مبناى قوانین را بر قسط و عدل گذارده و افراط و تفریط بندگان دلیل نقص قانون او نیست. خصوصا اینکه بعضا سنتهاى دینى در گرایشات مردمى با بعضى از سنتهاى قومى و یا غیردینى به هم تنیده و ما به خطا آن را نمود مذهب مى‏شماریم.
گفتار گذشته در زمینه حقوق خانواده به بحث پیرامون ریاست مرد و نحوه تحقق آن از دیدگاه قرآن و نیز گستره وظایف زن و نقش او در حفاظت از ارزشها و صلاحیتهاى ایمانى و اخلاقى و حسن تدبیر نسبت به امور خانواده در ذیل آیه 34 از سوره نساء منتهى گشت.
این بار ادامه آیه مبارکه را در زمینه حکم نشوز و نحوه تحقق آن از سوى زن پى‏مى‏گیریم «وَالّلاتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فی المِضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ»
از جمله اتهاماتى که از سوى غرض‏ورزان مخالف دین و نگرشهاى منفى در افکار برون دینى مطرح مى‏گردد و در بعضى از اندیشه‏هاى درون دینى هم بر آن دامن مى‏زنند، طرح مسأله خشونت علیه زنان از سوى اسلام بر مبناى آیه مذکور است که تمسک به بدرفتارى و ضرب و خشونت را امرى مباح از سوى دین معرفى مى‏کنند و ما در این بخش از گفتارمان طى بحث مبسوطى به طرح و تبیین آن خواهیم پرداخت.
آنچه که در برداشت از آیات و روایات در استنباط احکام و استخراج قوانین از متون اسلامى در سیره فقها و اهل نظر و تحقیق در علوم اسلامى برمى‏آید و نیز با توجه به موضوعات و بخشهایى که در اصول فقه ما در نحوه جمع بین ادله مطرح است چون اطلاق و تقیید، عام و خاص، حکومت و ورود، تشخیص نص، از ظاهر، اظهر و دیگر مباحثى چون تعادل و تراجیح بیانگر این حقیقت است که اولاً در روشهاى استنباط دقایق و ظرایفى منطقى و اصولى و عقلایى مطرح است که رسیدن به آن سالها ممارست لازم دارد و هر از راه رسیده نا آشنا به فقه و بیگانه با مبانى خردمندانه و اصیل استنباط بر آن ورودى ندارد و ثانیا اینکه برداشت یک حکم فقهى بر اساس استناد به یک آیه و نادیده‏انگارى سایر احکام و قوانین، روشى کاملاً غیر منطقى و مردود است.
در مورد این آیه هم باید روشن شود که آیا ما در باب روابط خانواده همین یک آیه را داریم؟ ثانیا این آیه خود چه مراحلى را در بر دارد؟ ثالثا موضوعیت آن کجاست؟ و آیا در سیره بزرگان دین، این امر به عنوان یک راهکار عملى در زندگى خانوادگى مورد توجه بوده یا خیر؟
مضافا اینکه آیا ملاک احکام شرعى ارضاى مطامع نفسانى و دفع حب و بغضهاى ذاتى نسبت به افراد است یا غرض رجوع به حکم خدا و انقیاد در برابر او و تمسک به بهترین روشها براى تحقق قوانین الهى؟
براى جواب به این ابهامات، ابتداءً ما به آیاتى که در زمینه نحوه رفتار مردان با همسران در قرآن کریم آمده مى‏پردازیم.
رسالت زن و مرد در زندگى مشترک
دسته اول آیاتى است که به خمیر مایه و گوهره خلقت مرد و زن اشاره دارد و از یکى بودن حقیقت انسانى خلقت آن دو سخن به میان مى‏آورد و رسالت مشترک هر دو را به نسبت حفظ ارزشها و کمالات در زندگى طرح مى‏سازد، سپس به بیان اصل زوجیت مى‏پردازد و دو جنسى بودن انسان را از جهت برقرارى علقه و روابط بر پایه صفا و صمیمیت و سیطره رحمت و مودت بر زندگى بشر لازم مى‏شمارد و در کانون گرم زندگى، رسالت طمأنینه و آرامش اعضاى خانه را به دوش جنس اناث وامى‏گذارد و بعنوان کارگردانى توانمند او را مبدأ تحولات در سرشت و سرنوشت افراد خانه مى‏شمارد. این آیات مانند:
الف - «یا اَیَّها النّاسُ اتَقوُ رَبَّکُم الذّى خَلَقَکُم مِن نَفسٌ واحِدةٍ و جَعَلَ منها زَوجَها» (3)
ب - وَ مِنْ آیاته اَنْ خلق لَکُمْ مِنْ اَنفُْسَکُم اَزْواجاً لِتَسکُنُو اِلَیِها وَ جَعَلَ بینکم مودة و رحمة.(4)
ج - «نِساءُکُمْ حَرْثٌ لَکُم»(5) و «وَ البَلَدُ الطَیِبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذن رَبِّهِ وَ الّذى خَبُتَ لا یَخْرُجُ اِلاّ نکدا»(6)
د ـ «یآ ایّها الناسُ اِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذکرٍ وَ اُنثى وَ جَعَلْناکُم شُعُوباً وَ قَبائلَ لِتعارَفُو اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللّه‏ِ اَتقیکُمْ»(7)
چنانچه مشاهده مى‏کنید در اینگونه آیات نه تنها بناى جوامع انسانى را بر مبناى استوارى ارزشها، ارتباط مسالمت‏آمیز، شناخت و درک متقابل انسانها و جوامع از یکدیگر معرفى مى‏نماید، بلکه محیط خانواده را حریم امن انسانها معرفى مى‏کند و آن را کانون گرمى بر پایه مودت و رحمت متقابل مى‏شمارد، که لازمه بر پایى چنین خانواده و جامعه‏اى، دورى از خشونت و غضب و تمایلات فردى و خواسته‏هاى انسانى صرف است. خصوصا اینکه مبدأ رشد و تکامل شخصیت انسانى و ارائه ثمره مفید براى زندگى بشر را دامن زن معرفى مى‏کند و تمثیل «نساءکم حرث لکم» تبیین حقیقتى است گویا، مبنى بر اینکه شکوفه‏هاى شاخسار حیات انسانى، زمینى شایسته مى‏خواهد، که حامل این ارزش دامان مادر است.
نقش زوجین در استقرار اصل معروف در خانواده
دسته دوّم: آیاتى است که استقرار اصل معروف را بعنوان وظیفه‏اى در روابط بین زوجین مطرح مى‏سازد و در دوازده مورد به نهادینه کردن این اصل در خانواده مى‏پردازد، که غالب این آیات در خطاب به مردان در رعایت تعادل رفتارى در برقرارى روابط انسانى و اخلاقى با همسر است، که در اینجا بعض آنها ذکر مى‏گردد.
«وَ عاشِرُوهنَّ بالمعروف»(8) با همسران خود به شایستگى و معروف رفتار نمائید.
در باره معروف مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان مى‏فرماید: «معروف همان چیزى است که متضمن هدایت عقل و حکم شرع و فضیلت و محاسن خلق نیکو و سنتهاى حسنه در آداب است»(9)
آیه دیگر «وَ أَتَمِرُو بَیْنَکُمْ بِالْمَعْروف»(10) در باره «ائتمروا» سه معنا آمده:
اول: مشاوره کردن است؛
دوم: هر یک دیگرى را به نیکویى فراخواندن؛
سوم: پذیرش گفته و امر یکدیگر آنگاه که گفته و دستورى نیکو باشد.
که اگر هر یک از سه معنا را لحاظ کنیم حاکى از دعوت اسلام به انعطاف و بر خورد معقول و منطقى و صمیمى زن و شوهر است، مؤید این نکته، آیه «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ و اَنتم لِباس لِهنَّ»(11) است که هر یک از زن و شوهر را محافظ و مدافع و حامى یکدیگر معرفى مى‏کند و هر کدام را مأمن و پناهگاه دیگرى مى‏داند.
آیه دیگر «وَلَهُنَّ مِثلُ الّذی عَلَیْهِنَ بِالمَعْرُوف»(12) از براى زنان حقوق شایسته‏اى است مطابق وظایفى که ایشان نسبت به همسران بر عهده دارند، در اینجا هم اصل معروف را بنیان روابط متقابل زن و مرد در استقرار حق و تکلیف، قرار مى‏دهد.
حتى نسبت به زنان مطلقه مى‏فرماید: «فَاَمْسِکُوهنَّ بالمعروف اَوْ سَرِحوهُنَّ بمعروف و لا تُمْسکوهُنَّ ضرارا لِتَعْتَدُوا»(13) اشاره به اینکه یا با صمیمیت و رفتار شایسته و ملاطفت همسران را نگه دارید و زندگى زناشویى را بر اساس معروف ادامه دهید و اگر هیچگونه زمینه سازش و آرامش بین شما نیست با رفتارى منطقى و معقول و به دور از هر گونه اذیت و آزار و انتقامجویى از یکدیگر جدا شوید، سپس در خطاب به مردان مى‏فرماید: مبادا به قصد ضرر رساندن و یا تعدى به حقوق و آبروى آنان ایشان را نگه دارید و در ادامه آیه مى‏فرماید: «وَ مَنْ یَفعل ذَلک فَقَد ظَلَم نَفْسَه وَ لا تَتَّخِذوا آیاتِ اللّه‏ِ هُزُوا» اشاره به اینکه گمان مبرید که اگر زن را در تنگنا قرار دادید و ظلم کردید، از عملکرد ناشایسته خود درامانید، بلکه دود جهنمى که به دست خود برپا مى‏کنید شما را هم مى‏سوزاند و ظلم به همسر دامنگیر خودتان هم مى‏شود و سپس در مقام هشدار مى‏فرماید: «هرگز آیات خدا را مورد استهزاء و ملعبه و بى‏اعتنایى قرار ندهید و با بى‏عدالتى خویش نسبت به همسر به مقابله با آیات حق برنخیزید.»
منع زوج از تعدى به مال و حیثیت بانو
دسته سوم: آیاتى که مرد را از هر گونه تعرض و تجاوز به اموال و حقوق مالى و نیز تعدى به عرض و آبروى زن شدیدا منع مى‏نماید «ولا یَّحلُ لَکُمْ اَن تأخُذُوا مِمّا آتَیْتُمُوهُنَّ شیئا اِلاّ اَن یَخافا اَلاّ یقیما حُدُود اللّه‏»(14) مى‏فرماید: و براى شما حلال نیست آنچه به ایشان داده‏اید (چه به عنوان مهریه و چه به عنوان غیر آن) از آنان پس بگیرید، مگر اینکه زن و یا شوهر خوف رعایت نشدن حدود الهى را داشته باشند که در این آیه تأکید بر این است که زن و مرد همه تلاش خود را بایستى در برقرارى و اجرا و اقامه وظایف و حدود الهى بکار گیرند.
لازم به ذکر است که اصل در مهریه به عنوان یک دین بر عهده مرد است که به زن بپردازد. چنانچه مى‏فرماید: «وآتُوا النّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحلَة»(15) مهریه زنان را به طور کامل به عنوان یک بدهى (ویا یک عطیه) بر شماست که به آنها بپردازید. و این مال به عنوان بخشى از پشتوانه اقتصادى است که به واسطه پذیرش همسرى و به سبب صداقت زن بر او تعلق مى‏گیرد، و اگر امروز سنتهاى حاکم بر جامعه باعث مى‏شود تا مادامى که زن در زندگى مشترک خویش است، از مهریه‏اش بهره‏اى نبرد، این یک سنت تحمیلى غیر الهى است و حاصلش همین است که اولاً مرد نسبت به مهریه به عنوان یک دین نمى‏نگرد و ثانیا مقدار مهریه روز به روز به گونه‏اى تقلیدى و سرسام‏آور رو به ازدیاد مى‏گذارد، لیکن در مرحله پرداخت براى غالب مردان توانمندى در اداى آن نیست.
آیه دیگر در این موضوع «یا اَیُّهَا الذین آمنوا لا یَحِلُّ لِکُمْ اَنْ تَرِثوا النساءَ کَرْها وَ لا تَعْضُلُوهُنَ لِتَذهبوا بِبَعْضِ ما آتیتُمُوهن»(16) اى کسانى که ایمان آورده‏اید بر شما حلال نیست که از زنان از روى اکراه ارث ببرید، آنها را تحت فشار قرار ندهید که قسمتى از آنچه را به آنها پرداخته‏اید تملیک کنید.
مرحوم طبرسى در مجمع از امام باقر علیه‏السلام نقل مى‏کند که این آیه درباره کسانى نازل گردید که همسران خود را بدون اینکه همچون یک همسر با آنها رفتار کنند، نگه مى‏داشتند، به انتظار اینکه آنها بمیرند و اموالشان را تملک کنند.
و متأسفانه در سنتهاى حاکم بر جوامع فعلى هم شاهد این قضیه هستیم که بعضى از مردان به خاطر اموال پدر همسر و بهره‏مندى از ارث و مایملک زن با او ازدواج مى‏کنند و یا پیوسته از همسر خود مى‏خواهند که بهره‏مندیهاى مالى خویش را در اختیار شوهر قرار دهد و اینها معضلاتى است که بایستى براى آن چاره‏اى اندیشید.
آیه دیگر: «واِنْ اَردتم اسْتبیدالَ زَوجٍ مَکان زَوجٍ وَ آتَیْتُم اِحدیهن قِنطارا فَلا تَأخُذُوا مِنْهُ شَیئا اَتأخُذُونَهُ بُهْتانا و اِثما مبینا»(17) این آیه مورد اتهام قرار دادن و به بهانه‏هاى واهى متعرّض آبرو و حیثیت همسر شدن و براى گذشتن از حقوق مالى، او را در تنگنا قرار دادن را شدیدا نفى مى‏کند و مى‏فرماید: شما به واسطه ازدواج پیوند محکمى بسته‏اید که این پیوند و میثاق با این نوع از رفتار موافقت ندارد. لذا در آیه بعد در قالب استفهام توبیخى مى‏فرماید: چگونه حقوق زنان را رعایت نمى‏کنید و اموال آنان را مى‏گیرید؟!! در حالى که همسر به عهد خود وفاى کامل نموده و بر سر پیمان خود با شما وفادار بوده است، ولى شما بر خلاف پیمان خود به او بى‏مهرى مى‏کنید و بر عهد خویش در زندگى مشترک پایدارى نمى‏ورزید.(18)
اینجاست که قرآن کریم هر گونه رفتار غیر معروف و ناعادلانه و برخاسته از تمایلات و غضب و خشونت را علیه زنان شدیدا نفى مى‏کند، و غور و تفحص در آیات قرآنى این مطلب را اثبات مى‏کند که: اولاً توصیه‏هاى قرآن کریم به مردان نسبت به زنان در رعایت حقوق و احوال آنها به مراتب بیشتر از خطابات به زنان است و این خود مبین حمایت اسلام از حقوق زن است و ثانیا مى‏فرماید حتى در صورت کراهت از ایشان اگر به مصالح والاى زندگى بیندیشید و کانون خانواده را گرم و خانواده را به آشوب و انحلال نکشانید، خداوند در عوض به شما خیر کثیر عنایت مى‏کند.»(19)
در جاى دیگر مى‏فرماید: «والصُلْحُ خَیرٌ وَ اُحْضِرَت الاَنْفُسُ الشَحّ»(20) اگر سایه صلح و آرامش بر خانه سایه افکند بهتر است لذا زن و مرد نباید براى منافع شخصى خود متوسل به بخل و صفات ناشایست و خشن شوند.
اصل گذشت در زندگى مشترک
یا مى‏فرماید: «لاتَنْسَوُا الفُضلْ بَیْنَکُم»(21) گذشت را هرگز در زندگى مشترک به فراموشى نسپارید.
بر این اساس روش قانونگذارى در اسلام به گونه‏اى است که از سویى تأکید بر فضایل اخلاقى و ترویج روشهاى پسندیده و مطلوب انسانى مى‏کند، و از طرف دیگر در قالب نهى و نفى، دست مرد را از اعمال هر نوع بى‏عدالتى و وارد ساختن ضررو ضیق و مشقت مى‏بندد و ریاست او را همراه با عدالت جستجو مى‏کند و با آیاتى چون «لا تُضارُّوهُنَّ لِتُضَیّقوا عَلَیْهن»(22) حمایت همه جانبه خود را از جایگاه ارزشى و حقوق انسانى زن اعلام مى‏دارد.
اکنون با توجه به سیاق اینگونه آیات و تأکیدى که مکتب وحى بر استحکام روابط خانواده بر مبناى محاسن اخلاقى و سجایاى انسانى دارد باز هم سزاوار است که عده‏اى اسلام را به خشونت متهم، و یا به نادیده گرفتن حقوق زنان محکوم نمایند؟!
روایات و منشهاى شایسته رفتارى نسبت به زنان
با نگرش به روایات در زمینه خانواده و روابط زوجین انسان به این نکته مى‏رسد که در تعالیم اسلامى یک نوع جانبدارى اصولى و خاصى نسبت به زنان و دختران شده که بسیار ارزشمندتر و بالاتر از رعایت تساوى حقوق صرف است. به گونه‏اى که هم در رفتار بزرگان دین و هم در توصیه‏هاى آنان توجهى بى‏بدیل و زیبا به نحوه رفتار یا جنس اناث شده است.
از آن جمله در سخنى از رسول خداست که: «مَنْ دَخَل السُّوقَ فَاشْترى تُحْفةً فَحَمَلها اِلى عیاله ... ولَیَبْدُ بالاناث»(23) وقتى مردى به قصد خرید تحفه‏اى وارد بازار مى‏شود و ارمغانى را براى خانواده فراهم مى‏سازد بایستى در تقسیم آن از دختران آغاز کند.
اشاره به اینکه در روشهاى رفتارى ملاطفت و شفقت را نسبت به جنس اناث بیشتر بکار گیرید.
در روایت دیگرى از رسول خدا که: «خداوند تبارک و تعالى نسبت به اناث مهربانتر و رقیق‏تر است تا به ذکور» و این دقت را به خوبى در دستورات و قوانین اسلامى مى‏یابیم.
چنانچه در وسایل الشیعه که از عمده‏ترین کتب روایى ماست و مرحوم حر عاملى آن را بر اساس ذخایر کتب اربعه شیعه تدوین نموده، بابى را تحت عنوان «باب استحباب زیادة‏الرقةِ على الاناثِ» اختصاص مى‏دهد.
و حتى در رعایت حقوق والدین، براى مادر اولویتهایى را قایل مى‏شود که براى پدر نیست لذا در روایتى از رسول خداست که فرمود: «اِذا کنتَ فِى صلاةِ التّطوع فَاِن دَعاک والِدُک فلا تَقْطعها وَ اِنْ دَعَتْکَ والِدَتک فَاقْطَعها»(24) «اگر در نماز نافله هستى و پدر تو را صدا کرد نماز را بر هم نزن اما اگر مادر ترا صدا زد آن را بر هم زن»
و روایات متعددى که در توصیه به رعایت حقوق و احترام، پیوسته مادر را مقدم مى‏دارد. و نسبت به او نه تنها رعایت تساوى نمى‏شود که رحجان و تقدمى خاص براى او قایل است که از جهت اختصار بدان نمى‏پردازیم.
در روایت دیگرى رسول خدا فرمود: «مازالَ یُوصینی بِالمَرئَةِ حتّى ظَنَنْتُ أنَّه لا یَنْبغى طلاقُها اِلاّ مِن فاحِشةٍ مبینةٌ»(25) کلمه «مازالَ» معنایش روشن است و بیان واقعیتى را مى‏کند که جانبدارى بیش از حقوق را بیان مى‏نماید، اشاره به اینکه پیوسته و هرگاه که فرشته وحى مى‏آورد، نسبت به زنان سفارش مى‏کرد و به پیامبر خدا این موضوع مهم را تذکر مى‏داد تا بدانجا که مى‏فرماید گمانم رفت به اینکه زن از آنچنان جایگاهى برخوردار است که اصلاً طلاق و جداساختن او سزاوار نیست مگر اینکه عمل زشت آشکارى که منافى حقوق زناشویى شوهر است از او سرزند.
روایت دیگر: «اَحْسَنُ الناسِ ایمانا اَلْطَفَهُم بِاَهْله وَ اَنا اَلطَفکُمُ باهلى»(26) بهترین مردم در دریافت حقیقت ایمان کسى است که نسبت به همسر و اهل خویش مهربانتر باشد و من «رسول خدا» نسبت به خانواده‏ام از همه شما مهربانترم. در جاى دیگرى مى‏فرماید «خیارکم خیارکم لِنسائِهمْ»(27) شایسته‏ترین شما خوش رفتارترین شما با زنانشان هستند.
در کلام دیگرى از امیرمؤمنان است که در خطبه‏اى به بعضى از ناهنجاریهاى گفتارى و رفتارى بعضى از زنان اشاره مى‏فرماید، سپس در بیان راهکار تغییر رفتارى در آنان مى‏فرماید: «... فَدارُوهُنَ عَلى کلّ حالٍ وَ اَحْسِنُوا لَهَنَّ المَقالَ، لَعَلهُّن یَحسُنُ الفعال»(28) اشاره به اینکه در روشهاى رفتارى - تربیتى خود پیوسته و در تمامى حالات برخوردى همراه با مدارا و سازش با ایشان داشته باشید و با گفتارى نیکو و پسندیده با زنان گفتگو کنید، که از این روش رفتارى و گفتارى شما براى ایشان پند و عبرت حاصل آید و سرانجام به تغییر در رفتار آنان انجامد و کردارشان شایسته گردد.
در نقل دیگرى از امام حسین علیه‏السلام است که وقتى گروهى به منزل ایشان مى‏آیند و خانه و نحوه آراستن آن و بکارگیرى ابزارى چون فرش و پشتى را مشاهده مى‏کنند که با منش ساده‏گزینى حضرت سازگارى ندارد، در اینجا آنان لب به اعتراض مى‏گشایند و مى‏گویند «نرى فى منزلِکَ اشیاءً نکرِهُها» حضرت در جواب مى‏گویند: «اِنَّنا نَتَزوَّجُ النّساءَ فَنُعْطیهنَّ مُهُورَهُنَّ فَیَشْتَرینَ ما شِئْنَ لَیس لنا منه شى‏ءٌ»(29) ما وقتى ازدواج مى‏کنیم با زنان پس مهریه آنان را مى‏پردازیم و آنان با کابین خود (بر اساس سلیقه خویش) آنچه را که دوست دارند مى‏خرند و ما در این مسأله دخالتى نداریم.
در روایت دیگرى از امام صادق علیه‏السلام است که مى‏فرماید: «مَنِ اتَخَذَ اِمْراةً فَلْیُکْرِمها فَاِنّما امرَاةُ اَحدِکم لُعبةٌ فَمَنِ اتَخَذَها فَلا یُضَیعُها»(30) کسى که زنى را به عنوان همسرى برمى‏گزیند بایستى او را گرامى بدارد، که همانا همسر هر یک از شما به منزله گوهرى است که بعد از گرفتن آن: ضایع ساختن آن شایسته نیست.
همانگونه که مشاهده مى‏کنید آنچه که از روش عملى و توصیه‏هاى معصومین به دست مى‏آید حاکى از این است که در خانه و خانواده با هیچ بهانه‏اى نمى‏توان به خشونت متوسل شد و فضاى زندگى خانوادگى را با صفا و صمیمیت و حاکمیت مودت و عطوفت بایستى نگه داشت و از سویى چون قرآن کریم اقتداى به سیره نبوى را براى امت لازم مى‏داند مى‏فرماید: «لقد کان فى رسولِ اللّه‏ اُسوةٌ حَسَنة»(31) و در سیره رسول خدا چه از طریق عامه و چه خاصه توسل به ناراحتى و ضرب اصلاً به چشم نمى‏خورد بلکه در جانب مخالف آن مطالب متعددى در روایت مى‏یابیم و حضرتش توسل به ضرب را در افراد دیگر هم به شدت منع مى‏نماید. به عنوان نمونه حضرت فرمود: اَیَضْرَبُ اَحَدَکم اِمرَاَتُه کُما یضرب العبد ثُمَ‏یجامَعُها فى آخر الیوم»(32) آیا از شما کسى است که همسرش را کتک مى‏زند چنانچه بنده خود را مورد تأدیب قرار مى‏دهد؟ و سپس در آخر وقت با او مجامعت مى‏نماید؟
که در این بیان اولاً جایگاه بلند و متفاوتى که همسر انسان با بنده و برده او دارد مشخص مى‏کند. اینجاست که تبلیغات دشمنان اسلام که زن را بمثابه اسیر و برده مرد مى‏دانند، کاملاً نفى مى‏شود و ثانیا اینکه اعمال و رفتار خشونت‏آمیز با روابط عاطفى و صمیمى که بایستى بین زوجین باشد منافات دارد، و این دو با هم قابل جمع نیست. در بیان دیگرى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «لا تَضْربُوهُنَّ و لا تَقْبَحُوهُنَّ»(33) در روشهاى رفتارى خود با همسران، نه ایشان را به واسطه ضرب مورد اذیت قرار دهید و نه با زشتى و رفتار قبیح با آنان برخورد نمایید.
در کلامى دیگر حضرتش مى‏فرماید: «اِنّى اَتَعَجَّبُ مِمَنْ یَضْربُ اِمراتَهُ و هُوَ بالضربِ اَوْلى»(34) در تعجبم از کسى که همسر خود را مى‏زند در حالى که خود براى کتک خوردن سزاوارتر است. در ادامه این روایت بیان دیگرى دارند که بسیار قابل توجه است، مى‏فرماید: «لا تَضْربونَ نساءکم بالخَشَبْ فَاِنَ فیه القِصاصَ وَ لکن اضْرِبوهُنَّ بالجوعِ والعَرى حَتى تُریحُوا فى الدنیا والاخرة»
هرگز با چوب همسرتان را نزنید که اینگونه ضرب داراى قصاص است، بلکه در تخلفات و تنبیه همسرانتان از روشهاى دیگرى چون منع از تغذیه یا لباس استفاده کنید (و با ندادن نفقه آنان را مورد مؤاخذه قرار دهید) که این روش موجب راحتى در دنیا و آخرت است.
اینجاست که مى‏توان دریافت شاید مراد از ضرب در قرآن کریم بکارگیرى روشى باشد که زن را به اصلاح برگرداند و در انقیاد نسبت به مسایل زناشویى او را به تمکین کشاند.
اکنون با این توضیحات و تمهیدات به سراغ آیه مربوط به نشوز زن مى‏رویم که مى‏فرماید: «الّتى تَخافون نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِى الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبوهُنَّ فَاِن اَطَعْنَکُم فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سبیلاً»(35) و زنانى را که علایم و امارات عدم تمکین نسبت به امر زناشویى در آنها آشکار گردید و نشانه تمرد و گریز از وظیفه همسرى در ایشان یافت گردید، بنابر رعایت مراتب امر به معروف و اعتدال در بازگرداندن و رجوع به صلاح و فلاح در اولین انعکاس رفتارى ایشان را پند و موعظه نیکو نمائید و از راه مؤانست و رفق و تذکر او را از ادامه روش مذموم در رفتارش بازدارید، که این پند و اندرز فقط در قالب کلام نمى‏گنجد، بلکه رفتار و روش عملى باید به گونه‏اى باشد که طرف مقابل را به تسلیم و انقیاد کشاند زیرا تحقق پند و اندرز بدون راهکارهاى عملى و شایستگى‏هاى رفتارى ممکن نیست و این مرحله مؤثرترین و کاراترین اثر را با توجه به روحیات و احساسات زن دارد.
لذا امیرمومنان به محمد بن حنیفه مى‏نویسد «با بانوى خود خوش صحبت باش، [و] خود را همراه خوبى چه در گفتار و چه در کردار بر او قرار ده، تا عیش و زندگى بر خالص شود»(36) و اگر مرد در رفتارش متوسل به خشونت و کج خلقى نشود قطعا پند و موعظه او مؤثر است و نیازى به مراحل دیگر نیست. چنانچه در گفتار دیگرى هم که از امیرمؤمنان قبلاً بدان شاره کردیم فرمود: مداراى شایسته شما در همه احوال و گفتار نیکوى شما، ایشان را به رفتار شایسته مى‏کشاند. (37)
«وَاهْجُروهُنَّ فِى المَضاجِعِ» مرحله دوم و راهکار دیگرى را که در به انقیاد کشاندن همسر، قرآن معرفى مى‏کند این است که اگر پند و اندرز رفتارى و گفتارى مؤثر نشد، ایشان را در خوابگاه آنان ترک کنید که در معناى «وَاهْجُرُوهُنَّ فى المِضاجِعِ» دیدگاههاى مختلفى ارائه شده:
1- با او همخوبى نداشته باشد و ترک رختخواب او را نماید.
2- کلام و سخن گفتن را با آنها ترک کند (قول ابن‏عباس، ضحاک، سدى)
3- آمیزش را ترک کند.
4- در رختخواب پشتش را به همسر کند.
در مقام ارزیابى بایستى گفت قول سوم بعید است زیرا وقتى تمکین خاص از سوى زن محقق نشود ترک آمیزش امرى است قهرى. مادر گفتار قبل به اهم وظایف زن و موارد تمکین او اشاره نمودیم و گفته شد: چون هدف ازدواج یکى شدن و به وحدت رسیدن زوجین و ایجاد انس و الفت و حفظ و بقاء نسل است در دایره ترسیم وظایف طرفین آنچه که مخلّ به اینگونه موارد باشد، موجب نشوز مى‏شود؛ و در بررسى روایات مشروحا به بیان وظایف الزامى و غیر الزامى زن و موارد تخلف خواهیم پرداخت.
و قول دوم هم اخص از معناى «هجر» است زیرا مفهوم هجر به معناى ترک هست، ولى ترک سخن گفتن از آیه بر نمى‏آید و قول اول هم با ظاهر آیه چندان همسویى ندارد.
آنچه که ظاهر آیه مذکور بر آن بیشتر دلالت دارد این است که مرد از رختخواب بیرون نرود و در خوابگاه همیشگى، حالت هجر داشته باشد. چناچه عده‏اى از فقها گفته‏اند که: در رختخواب پشتش را به بانو کند و این معنا هم با سیاق آیه مناسبت بیشترى دارد و هم با روشهاى تربیتى اسلام موافق‏تر است؛ زیرا وقتى مى‏فرماید: «وَاهجروهن فى المضاجِعِ» یعنى اختلاف و اسرار مربوط به زندگى مشترک زوجین، نه تنها شایسته نیست از منزل بیرون رود که حتى از رختخواب آنها نباید به بیرون سرایت کند و زوجین به گونه‏اى باید رفع اختلاف کنند که حتى اعضاى خانواده هم از مسایل آنان اطلاع پیدا نکنند و همچون روحى واحد در دو کالبد نسبت به حفظ اسرار زندگى کوشا باشند و این نظر با سیاق آیاتى چون «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ و اَنتم لِباس لِهنَّ»(38) موافق‏تر است.
این روش را بایستى از نکات دقیق روانشناسى خانواده در اسلام و از مختصات این مکتب دانست و اینکه اسلام با جنجال و هیاهو و رو در روى ایستادن زوجین خصوصا به صورت علنى مخالف است و خانه و خانواه را حرم امنى مى‏داند که از رخنه عوامل خارجى باید مصون و محفوظ بماند، تفاهم و تسالم در آن به گونه‏اى باشد که حتى محارم زوجین نسبت به مسایل شخصى آنان دخالتى نداشته باشند و از همین جاست که در فرهنگ اسلامى رخنه و ورود دولتمردان و حاکمان را به این سراى خصوصى‏اصلاً موفق نمى‏بیند و در موارد تشدید اختلافات و به تعبیر قرآن کریم در هنگام «شقاق» از حَکَم خانوادگى استفاده مى‏برد و به آنها توصیه به «اراده اصلاح» ودورى از بى‏عدالتى مى‏نماید.
باید توجه داشت که: مسأله «هجر» از نظر فرهنگ وحى خود یک روش تربیتى است که در موارد متعددى بدان توصیه مى‏شود، لیکن نوع آن با قهر همراه با تنفر و خشونت که در بین جوامع متعدد رواج دارد، بسیار فرق مى‏کند، لذا به پیامبر خطاب مى‏شود که «واهْجُرْهُمْ هَجْرا جمیلاً»(39) یعنى قهر تو با دشمنان خدا هم بایستى قهرى همراه با زیبایى‏هاى تربیتى باشد، تا مؤثر واقع گردد لذا در بحث خانواده هم قهر زوج باید کاملاً همسوى با اهداف خانواده باشد و این قهر نباید برخاسته از غضب و اعمال هواهاى نفسانى باشد، بلکه قهر فقط براى رجوع همسر به حکم خدا است و وقتى در مکتبى هجر نسبت به دشمنان خدا بایستى «هَجْر جَمیل» باشد، قطعا هجر زوج نسبت به زوجه، زیبایى‏هاى مخصوص به خود را مى‏طلبد؛ یعنى قهرى که زوجه را از تخلف خویش پشیمان و خجلت‏زده نماید و او را به اراده و تمایل خویش به عرصه رجوع و تمکین کشاند.
و اما راهکار سوم: که بیان «فاضْربوهُنَّ» در این مرحله است
با توجه به اینکه در متون مختلف اسلامى علاوه بر نفى ضرر و ضرار، نسبت به بعضى از انواع ضرب که دیه تعلق مى‏گیرد و خصوصا نسبت به بعضى از مواضع چون صورت که شدیدا نفى ضرب شده است و از سویى منع از زدنى که موجب درد یا قرمز شدن یا کبود شدن است، گردیده و از طرف دیگر در متون روایى وقتى از نحوه ضرب سؤال مى‏شود اشاره به خفیف‏ترین آنها که چوب مسواک باشد، مى‏گردد و با توجه به آیات متعدد و روایات متواتر (مفهومى) که دربر دارنده نحوه رفتار مرد با همسر است و به گونه‏اى مبسوط در این گفتار بدان پرداخته شد، این حقیقت روشن مى‏شود که مراد از این زدن بیشتر به یک نوع برقرارى ارتباط عاطفى و عاشقانه بین زوجین شبیه است و در واقع هیبت آن مخوف‏تر از هویت آن است و اینکه اسلام به هیچ وجه مایل به ایجاد سردى و فاصله عاطفى و اخلاقى بین زن و مرد در زندگى مشترک نیست و با راهکارهاى مختلف مى‏خواهد به روابط زوجین صفا و اعتدال ببخشد و روح مودت و محبت را بر آن حاکم سازد.
اینک سخن را در زمینه بیان آیه به کلامى ارزشمند از استاد مطهرى به خاتمه مى‏بریم.
«... در اینجا چون این سؤال در فقه اسلامى مطرح است پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: زدن ممکن است زدنى باشد که دیه‏اى وارد کند؛ به این صورت که در اثر ضربه، بدن انسان سیاه شود، لذا به این نوع زدن دیه تعلق مى‏گیرد، اگر در اثر ضربه بدن انسان قرمز شود، مثلاً بر اثر سیلى اثر انگشت بر روى پوست ظاهر شود، به این نوع زدن هم دیه تعلق مى‏گیرد....
با توجه به این مقررات فوق، آیا زدنى که اسلام اجازه داده، در حد وارد شدن دیه است؟! یعنى در حدى که مثلاً اگر با دست مى‏زند، اثر آن قرمز شود؟ شما مى‏دانید که اگر سیلى یا ضربه محکمى زده شود مخصوصا بر روى پوست زن که حساس‏تر است، فورا محلش قرمز شده و در نتیجه دیه وارد مى‏شود، آیا اسلام زدن زن را در حدود دیه وارد کردن اجازه داده است؟ ابدا. پس چگونه؟ زدن در واقع امر زدن نیست، پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: با این مسواکهایى که شما از آن استفاده مى‏کنید و به اندازه بند انگشت است زن را بزنید تا مبادا دیه‏اى بر اثر ضربه آن وارد شود.
در ادامه استاد مطهرى مى‏فرماید:
بنابراین زدنى که اسلام اجازه مى‏دهد سیلى زدن نیست. کتک زدن به آن معنا که دردآور باشد نیست. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: «ضَرْبا غَیْرَ مَدْمیع» یعنى این زدنى نیست که درد بیاورد. اشتباه نشود اگر دردناک باشد اسلام اجازه نمى‏دهد، تا چه رسد به اینکه دیه وارد کند. پس این زدنى که در قرآن به ضربه تعبیر شده است. به معنى عملى است که بیش از تنفر اثر دیگرى ندارد. زدنى که درد نداشته باشد و اثرش پیدا نباشد، خوب معلوم است که این گونه زدن، زدن واقعى نیست بلکه فقط علامت تنفر و اظهار تنفر است و نه چیز دیگر.
... آیا شما در تاریخ شنیده‏اید که پیامبر زنان خودشان را زده باشند؟ یا امیرالمؤمنین چنین کارى کرده باشد ولو براى غیر حضرت زهرا علیهاالسلام یا ائمه دیگر یا صحابه، به علاوه این همان پیامبرى است که هیچ کس به اندازه وى در ارتباط با خوش رفتارى با زنان توصیه نکرده است. در حجة‏الوداع که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مهمترین نصایح و مواعظ خودش را در طى «هفده ماده» فرمود یکى از آنها این بود که «... اى مردان اگر پاى مبارزه با قوت و قدرت باشد، بدیهى است که مردان بر زنان پیروزند، خدا این زنها را در اختیار شما به صورت امانت قرار داده است، این امانتها را حفظ و رعایت کنید.»
جمله دیگرى از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روایت شده که فرمود: «اِنّ المراة رَیحانة لَیْست بِقَهرمانه»(40) یعنى زن مانند یک دسته گل است، مانند یک قهرمان نیست. با زن به همان شکلى که با یک قهرمان رفتار مى‏کنید، رفتار نکنید؛ بلکه آن طورى که با یک دسته گل رفتار مى‏کنید با زن رفتار کنید.
پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره مردانى که زنها را به معناى واقعى مى‏زدند... فرمود: «اَیَضْرِبُ اَحَدکُمْ اِمراتَهُ بِیَدِهِ ثُمَّ یزل یُعانِقُهُ بِها» تعجب مى‏کنم از مردمى که زنان را با دست خودشان مى‏زنند و با همان دستها با او معانقه مى‏کنند، یعنى این دست را خداوند براى معانقه با زن آفریده است نه براى کتک زدن او.
یا مى‏فرمود: «کَیْف تُعانِقُ المرأةَ بِیَدٍ ضَرْبَتها لها» تو با دستى که به سوى همسرت براى زدن دراز کرده‏اى چگونه معانقه مى‏کنى؟
در همین راستا در فراز دیگرى از مطالب استاد این گونه آمده «اگر تاریخ پیامبر را مطالعه کنید مى‏بینید که بعضى از صحابه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مخصوصا عمربن خطاب [که به نقل کتب اهل سنت هم ] یک آدم خشن است گوئى اصلاً دل ندارد و همیشه مى‏خواهد به زنها احجاف کند، مرتب پیش پیامبر مى‏آید و مى‏گوید: یا رسول اللّه‏ تو به زنها خیلى رو مى‏دهى، از بس به زنهایت رو داده‏اى این زنهاى ما هم بر ما مسلط شده‏اند، یا رسول اللّه‏ اجازه بده اینها را کتک بزنیم.
[یا] یک وقتى یک عده زنى به خدمت رسول اللّه‏ رسیدند تا از شوهرهایشان شکایت کنند، گفتند شوهران ما را کتک مى‏زنند.
رسول اکرم فریاد زدند «آنهایى که چنین مى‏کنند خوبان شما نیستند. لذا عاطفه داشتن مرد به زن یک اصل مهم است»(41)
نکته قابل توجه و اهمیت این است که سیاق آیات و روایات در این زمینه پرده از واقعیتى روشن و زیبا برمى‏دارد، و آن اینکه پیوسته سعى فرهنگ اسلام بر این است که در قالب وضع قوانین، ایجاد و القاء عاطفه در مرد نماید، و با توجه به روحیات عاطفى و احساسات زن و حتى انتظارات روانى او از شیوه‏هاى رفتارى همسر خویش از سویى و از طرف دیگر توجه به مسئولیت مرد در کارگردانى مسایل سخت و خشن زندگى و هماوردى او با حوادث مختلف اجتماعى و توانمندى بیشتر بدنى و نیز حس قدرت‏گرایى در او، دائما مردان را به سوى تعدیل در رفتار و تلطیف در گفتار دعوت مى‏نماید، لذا پیشگامان در زندگى و الگوهاى راستین دینى همواره در سیره خویش بر این شیوه اهتمام ورزیده‏اند.
درست مانند شیوه‏اى که در سیاق آیات و روایات وارده در زمینه وظایف فرزندان نسبت به والدین مشاهده مى‏شود، مثلاً قرآن هیچگاه به پدر و مادر نمى‏گوید تو به فرزندت احسان کن، زیرا روحیات والدین نسبت به فرزند تکوینا و فطرتا برخواسته از عشق و علاقه و احسان به فرزند است و به خودى خود آنها هر چه در کف دارند در طبق اخلاص قرار داده و به فرزندان تقدیم مى‏کنند.
اما آنجا که سخن از وظایف و عملکرد فرزند نسبت به والدین است، پى‏درپى توصیه به اکرام، احسان، نفى خشونت، مضایقه نکردن از خدمت، و گسترش بالهاى مهربانى و رأفت نسبت به آنها مى‏شود، گویا که ایشان در سیرى صعودى قرار دارند و در این سیر مرتب نیاز به نیرو و انرژى جدید دارند.
در موضوع مورد بحث ما هم شیوه‏هاى معمول در آیات و روایات همین گونه است و توجه به روحیات مرد و وظایف سنگین او در رویاروئیش با مشکلات و حوادث ایجاب مى‏کند که مکررا نسبت به رفتارش با همسر توصیه‏هاى مؤکد و مکرر آید.
لذا در قسمت پایانى آیه ذات اقدس حق خطاب به مردان مى‏فرماید: «فَاِنْ اَطَعْنَکُم فلا تَبْغوُا عَلَیْهِنَّ سبیلاً» اشاره به اینکه اگر زنان در انجام وظایف همسرى نسبت به شما دریغ نورزیدند و در حیطه رسالت همسرى خویش نسبت به شما مطیع بودند، شما نسبت به ایشان بغى و ظلم روا مدارید و به بهانه‏هاى واهى به اذیت و آزار آنان متمسک مشوید و به واسطه فزونى در قدرت، بى‏عدالتى نکنید و دلیل این نهى را با این عبارت زیبا بیان مى‏نماید که «اِنَّ اللّه‏َ کِان علیا کبیرا» برترى و علو ذاتى از آن بنده نیست و این دو صفت از صفات خاص پروردگار است که دست بنده سراپا فقر و نیاز از آن به دور است.
چنانچه امیرالمؤمنان علیه‏السلام در خطبه قاصعه مى‏فرماید: «اَلْحَمْدللّه‏َ الذّى لَبسَ العَزَّ والکبریاءَ وَ اخْتارَهما لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، و جَعَلَهُما حِمىً و حَرَما عَلى غیره»(42) «سپاس خداوندى را که جامه عزت و کبریایى بر قامت او سزاوار است و این دو صفت را براى خود برگزید نه براى خلقش، و دیگران را از ورود به حریم این دو صفت منع نمود.»
و در عهدنامه مالک اشتر مى‏فرماید: [اى مالک] اگر تو را به واسطه مسؤولیتى که دارى و واگذارى ولایت مصر در جایگاهى فوق جایگاه مردم قرار دادیم لازم است بدانى دست ولى امر تو و کسى که این جایگاه را به تو سپرده، بالاى دست توست و دست خداوند فوق او، اوست که از تو خواسته که امور ایشان را به بهترین صورت اداره کنى و تو را به واسطه ایشان مورد آزمایش قرار داده است.
در عرصه خانواده هم اگر خداوند رسالت گردانندگى امور خانه را به مرد واگذار نموده و او را به عنوان قوام و سرپرست خانواده معرفى کرده تمام رمز و رازهاى ایفاى صحیح این نقش را به بهترین صورت بیان داشته است. که به گونه‏اى مبسوط در گفتار قبلى بدان اشاره گردید و اما راجع به موارد اطاعت زن نسبت به شوهر و دلالت آیه مبارکه «فَاِنْ اَطَعْنَکُم فلا تَبْغوُا عَلَیْهِنَّ سبیلاً» و حدود گستره وظایف زوجه و نیز موارد نشوز و تخلف زنان در گفتار آتى بر اساس متون وارده و نصوص روایى متعدد به تشریح وظایف الزامى و غیرالزامى زن خواهیم پرداخت.
 
 
پى‏نوشت
1- (فرصت را دریابیم) از ریچارد نیکلسون
2- انسان موجود ناشناخته - ص100
3- نساء، 1
4- روم، 21
5- بقره، 223
6- اعراف، 58
7- حجرات، 12.
8- نساء، 19
9- المیزان ج 2، بقره، 228
10- طلاق، 60
11-بقره، 187
12- بقره، 228
13- سوره بقره: 231
14- بقره، 229
15- نساء، 4
16- نساء، 19
17- نساء، 19
18- نساء، 20
19- اشاره به آیه 19 از سوره نساء «فَاِنْ کرهتموهُنَّ فَعَسى اَن تکرهوا شیئا و یجعل اللّه‏ فیه خیرا کثیرا»
20- نساء، 128
21- بقره، 237
22- طلاق، 6
23- وسایل الشیعه: 21/514
24- مستدرک الوسایل: 15/181
25- کنزالعرفان، ج 2/56/ بحار ج 103/253
26- وسایل الشیعه ج 14 / باب 11
27- نهج الفصاحه، ش 1477
28- وسایل، ج 7، 130
29- فروع کافى، ج 6، 476
30- مراة النساء، ص 7 / المیزان، ج 8، ص 190
31- احزاب، 21
32- روح المعانى، ج 5، ص 25 و 26
33- مراة‏النساء، ص 8
34- بحار الانوار، ج 100، ص 249
35- نساء، 34
36- وسایل الشیعه، کتاب النکاح، ح: 25329
37- نهج الفصاحه، ش 1477
38- بقره، 187
39- مزمّل، 10
40- این روایت از امیرالمؤمنین علیه‏السلام در نهج‏البلاغه ضمن وصایاى آن حضرت به امام مجتبى هم وارد شده. نهج البلاغه فیض، ص 939
41- شماره 1160، مجله زن روز، اسفند 1366، به نقل از مطالب منتشر نشده استاد مطهرى
42- خطبه 234 (قاصعه) از نهج البلاغه فیض (1)

تبلیغات