آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

متن

ستاد نعمت اللّه‏ باوند، عضو هیئت علمى پژوهشگاه اندیشه معاصر، عضو هیئت علمى پژوهشکده سازمان انجمن اولیاء و مربیان و مشاور وزیر در آموزش و پرورش در امور فرهنگى مى‏باشند. تخصص اصلى ایشان در رشته عرفان بوده و تاکنون آثار قلمى بسیارى را تألیف نموده‏اند. برخى از آثار منتشر شده ایشان به قرار ذیل است:
«در اسارات آزادى» (بحران جهان معاصر)، «نقش امام خمینى در جهان معاصر»، «جایگاه عقل و دموکراسى در نظام ولایت»، «نقدى بر مکتب پلورالیسم»، «تحلیل فلسفى - تاریخى انقلاب اسلامى»
* به عنوان اولین سوال در خصوص تمایز میان دو مقوله تهاجم فرهنگى و تبادل فرهنگى توضیح دهید.
بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم. بحث تهاجم فرهنگى، مقوله‏اى غیر از تبادل فرهنگى است. زیرا تبادل فرهنگى امرى سازنده، مثبت و عامل تکامل تمدن بشرى مى‏باشد و در طول تاریخ هم همیشه این گونه بوده است. ارتباط بین تمدنهاى گوناگون در ادوار مختلف، مانند ارتباط تمدن یونانى و تمدن روم با تمدن اسلامى یا تمدن اسلامى با تمدن مسیحى و یونانى و تمدن ایرانى و ارتباط سایر تمدنها که گاه مستقیم و غیر مستقیم از هم تأثیر و تأثر پذیرفته‏اند، نوعى گفتگوى مثبت بین تمدنها و فرهنگها و موجب تکامل و ترقى حرکت بشر در طول تاریخ بوده است. زیرا انسان صاحب اندیشه در طرح، فهم و پاسخ به برخى مسایل با انسانهاى دیگر مشترک است، به همین جهت در تبادل فرهنگى لزومى ندارد که بزرگان دو فرهنگ یا تمدن رسما تشکیل جلسه دهند، بلکه امروزه به جهت وجود وسایل ارتباط جمعىِ جهانى، تبادل فرهنگى به راحتى صورت مى‏پذیرد، اما در گذشته این طور نبوده است و گاه جنگ میان دو کشور، منجر به نوعى انتقال و تبادل فرهنگى مى‏شده است. در جنگهاى بین مسلمین و کفار، مسلمانان از این امر استقبال مى‏کردند، همچنان که تمدن اسلامى به فرهنگها و برخى دستاوردهاى تمدنهاى دیگر چون تمدن یونان، و حتى تمدن کشورهاى باستانى مثل مصر و بین‏النهرین توجه نمود. البته سعه صدر لازمه این تبادل فرهنگى است، زیرا در غیر این صورت تعصب و جزم اندیشى، موجب انجماد و عدم تکامل فکرى و مادى مى‏شود. اما مقوله تهاجم فرهنگى از بسیارى جهات امرى مخرب و منفى است؛ زیرا هدف تهاجم فرهنگى، تبادل و دستیابى به حقیقت مشترک نبوده، بلکه تحمیل فرهنگ، تفکر، آداب، رسوم، سنن و تمدن یک ملت بر ملل دیگر است. لذا حفظ حقوق و مبانى فرهنگىِ تمدن مقابل براى آنها، مهم نیست و هدف تحمیل فرهنگ خود به سایر فرهنگهاست. امروزه جهان غرب خصوصا آمریکا با استفاده از وسایل بسیار پیشرفته‏ى ارتباط جمعى جهانى، درصدد دستیابى به چنین هدفى مى‏باشد، ولى تسامح فرهنگى، امرى منفى بوده و مقدمه پذیرش نوعى سلطه و استیلا است و کشف حقیقت به صورت جمعى و مشترک مد نظر نیست و فرهنگ سلطه‏گر مى‏کوشد سلطه خودش را بر دیگر ملل محقق کند. به عبارت دیگر تساهل و تسامح فرهنگى چیزى جز پذیرش مبانى فرهنگى و فکرى فرهنگ بیگانه نمى‏باشد.
* به نظر مى‏رسد به دلایل خاص، تهاجم فرهنگى گروه یا جنس خاصى (جوانان و زنان) را هدف قرار داده است، نظر حضرتعالى در این خصوص چیست؟
همان طور که مى‏دانیم جوانان و خصوصا بانوان قشر اصلى جامعه را تشکیل مى‏دهند. از سوى دیگر جوانان ما به این جهت که در عرصه اجتماعى حضور دارند و به زودى اداره جامعه را در دست مى‏گیرند، از حساسیت ویژه‏اى برخوردارند. زنان جامعه نیز بدان جهت که تعیین کننده سرنوشت عموم جامعه، على الخصوص جوانان مى‏باشند و در دامان آنها نسل آینده پرورش مى‏یابد و سرنوشت مملکت و مقدرات آن را بر عهده مى‏گیرد، مورد آماج حمله تهاجم فرهنگى در این مقطع حساس از کشور ما هستند.
در زمان پهلوى نیز این دو گروه مورد تهاجم بوده‏اند. البته روش و میزان این تهاجم فرهنگى در دو دوره قبل و بعد از انقلاب متفاوت است. در انقلاب اسلامى به فرمایش امام (ره) بانوان نسبت به مردان نقش مؤثرترى در وقوع انقلاب اسلامى داشتند. ایشان در جاى دیگر مى‏فرمایند: «شما جوانان امید من هستید». همین جوانان انقلابى، پشتیبان انقلاب در جنگ و دفاع مقدس بودند و مادران، بانوان و همسران نیز متحمل مشکلات مختلفى شدند، از این نظر استکبار جهانى کینه شدیدى نسبت به این دو قشر دارد. لذا دشمن براى شکست انقلاب اسلامى، این دو قشر (زنان و جوانان) را مورد هدف و حمله قرار داده و همواره آنها را تضعیف مى‏کند و مى‏کوشد از زن یک تصویر مخدوشى ارائه کند، تا در دامن او انسانهاى والا و انقلابى تربیت نشود.
* سیر تاریخى تهاجم فرهنگى علیه منزلت زنان و جوانان چگونه بوده است؟
هم زمان با انقلاب مشروطه و حتى قبل از مشروطه، زمینه‏هاى ارتباط ایران با غرب به واسطه روشنفکرانى که تحت تأثیر فرهنگ غرب بودند، مانند: میرزا ملکم‏خان، طالبوف، آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانى و بعضى از رجال دربار قاجار، فراهم گردید. این طیف درصدد یک نوع انقلاب و تغییر بنیادین در کشورمان بودند به طورى که تلاش آنها و دیگران نهایتا به مسئله انقلاب مشروطه منجر گردید و بعدها با رهبرى روحانیت و ارادت مردم، به پیروزى رسید، ولى پس از مدتى توسط روشنفکران غربزده مخدوش شده و به شکست انجامید. با روى کار آمدن رضاخان، استبداد مدرن جایگزین استبداد کهنِ گذشته شد. در زمان قاجار نوعى تحجر و انجماد فکرى در جامعه وجود داشت و به همین لحاظ بعضى از انقلابیون و روحانیون با اهداف ملى و اسلامى و یا افراد خودباخته و غرب زده با اهداف متضاد، در جهت تغییر وضع مملکت اندیشه تجدد را مطرح کردند، تا جهان بینى و فرهنگ غرب را در کشورمان اشاعه دهند. اندیشه تجدد که بعد از انقلاب مشروطه، ظاهرا توسط رضاخان تبلیغ و ترویج گردید، با یک رفرم اجتماعى اما تحمیلى و ضد اسلامى در راستاى کشف حجاب تلاش نمود، این سیاست، تغییراتى را در ظاهر و لباس مردم بوجود آورد. این اندیشه قوت گرفت که مدرنیته در ایران با اقتباس و الگو بردارى از فرهنگ غرب، به موفقیت مى‏رسد.
اندیشه مشروطه با طرح مسئله دموکراسى و آزادى درصدد تحقق قانون‏گرایى در جامعه بود. البته در این خصوص در جامعه استبداد زده ما خلاء وجود داشت. آنچه در مورد حقوق زنان و جوانان در اسلام مطرح شده بود، با اهداف و عملکرد دولتمردان قاجار در قبل و بعد از مشروطه تفاوت داشت. در جامعه آن روز، حقوق سیاسى - اجتماعى تمام مردم اعم از زن و مرد نادیده گرفته مى‏شد و وجود همین استبداد، نقش سرنوشت ساز یک قشر یا نسل خاصى را به خطر مى‏انداخت. یکى از محورهاى اصلى که رضاخان و روشنفکران وابسته به غرب در مورد زنان به آن توجه نمودند، کشف حجاب و تضییع حقوق اسلامى زنان بود. این نوع تفکر، مبتنى بر غرب گرایى و در مقابله با مبانى اسلام، درخصوص مسئله زنان بود. زیرا نگاه اسلام به زن بسیار مترقى است، ولى در جامعه استبداد زده قاجار، فرهنگ اسلام مطرح نبوده و تصویر نامتعادل و غیرواقعى از زنان و جوانان ترسیم شده بود، به طورى که رضاخان در برابر این جریان تفریطى (یعنى بى اهمیتى به این دو قشر)، سیاست افراط را با تقلید از غرب در پیش گرفت و بیش از حد روى آزادى زن، البته به معنى آزادى نفسانى نه آزادى اجتماعى و سیاسى، تکیه نمود. در دوره بعد از رضاخان نیز به موجب اهمیت مسئله زنان برنامه‏ریزى‏هایى انجام گرفت و تشکیلات خاصى بوجود آمد. به طور مثال سیاست اختلاط بین دختران و پسران در مدارس به اجرا درآمد، همچنین تلاشهایى در دستگاههاى دولتى در زمینه هنر غربى و بسط اندیشه روشنفکران وابسته به غرب درخصوص ارائه و تبلیغ الگوى زن غربى انجام شد و همین امر موجب گردید تا برخى از زنان ایرانى و تحصیلکرده، تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار گرفته و دچار بحران هویت شوند. اینها بخشى از زمینه‏ها و شیوه‏هاى تهاجم فرهنگى نسبت به شخصیت زن در ابعاد سیاسى، اجتماعى و فرهنگىِ کشور ما بود که در دوره قبل از انقلاب وجود داشت. البته تفصیلش مجال دیگرى را مى‏طلبد. لیکن بعد از انقلاب خصوصا در سالهاى اخیر که بلوک شرق سقوط نموده و کمونیسم (رقیب غرب) شکست خورده است، غرب با احساس یکه تازى خود مى‏خواهد جهان را در کام خویش فرو برد، ولى با مقاومت جهان اسلام و انقلاب اسلامى در مقابل خویش مواجه شده است، لذا غرب، اسلام را یک رقیب جدى در برابر اهداف سلطه گرانه خود مى‏داند و به همین خاطر با کینه‏اى بیشتر از زمان قبل از انقلاب، تهاجم را شدت بخشیده است. البته در دوره قبل از انقلاب که وسایل ارتباط جمعى، همچون ماهواره، کامپیوتر، اینترنت و ... گسترش نیافته بود و ارتباط ما با غرب یک ارتباط صرفا فیزیکى، علمى یا هنرى و در حد محدود بود، اما امروزه وسایل ارتباط جمعى این ارتباط را سرعت بخشیده و تهاجم را در وسعتى زیاد و با شدتى بیشتر دامن مى‏زند.
*همانطور که مى‏دانیم دشمنان فرهنگى نظام سعى در مخدوش کردن نقش و الگوى زن ایرانى و مسلمان نموده‏اند، به نظر حضرتعالى روشها و ابزارى که در این مسیر از آن بهره جسته‏اند چیست؟
همانطور که اشاره کردم، کشور ما قبل از انقلاب مشروطه و زمان مشروطه و مابعد آن دچار چالش شد و برخى متفکران جامعه توصیه نمودند که به صورت غربى مدرن شویم و رویکردى جدید به مدرنیته داشته باشیم و از قالب تفکرات سنتى خارج شویم. این مسئله، از اندیشه تجدد در برابر اندیشه تحجر الهام مى‏گرفت. البته تقابل سنت و مدرنیته جامعه ما را با معضل و چالشى عظیم مواجه نمود. به طورى که لزوم تبیین جایگاه و ارتباط اسلام با جهان، جامعه و ادیان دیگر مطرح گردید. اینکه اسلام چه تعریفى را از مفاهیمى چون انسان، زن، مرد، جوان، خانواده، سیاست، فرهنگ،... ارائه مى‏دهد، اهمیت داشته و پیامدهاى اجتماعى زیادى را به همراه دارد.
در واقع مهمترین شیوه آنها براى مخدوش کردن نقش و جایگاه زن مسلمان، همان تهاجم فرهنگى است. روشنفکران وابسته با تحریف اذهان نسبت به تعریف صحیح مفاهیمى که ذکر شد، شخصیت و هویت زنان را مسخ نمودند، آنها در علومى که از مبانى غربى اقتباس شده بود، تصویر دیگرى از جایگاه زن در اسلام ارائه دادند. امروزه غرب در داخل و خارج از کشور درخصوص این مسئله، سرمایه گذارى مى‏کند. به طور مثال سران بهائیت در بنگاههاى فرهنگى کشور آمریکا دائرة المعارف و شناسنامه‏هایى شبه فرهنگى اما نادرست در جهت معرفى وارونه‏اى از اسلام و ایران تهیه نموده‏اند که احتمالاً در آینده آن را به صورت غیر رسمى منبع و مرجع درسى و فکرى جوانان کشور ما قرار خواهند داد. این شیوه در سطح خواص اعمال مى‏شود، اما در سطح عوام این عملکرد به صورت ترویج ابتذال و فساد جلوه مى‏کند؛ متأسفانه امروز تا حدودى در جامعه ما این روش در میان زنان خودباخته و وابسته به فرهنگ غرب مشاهده مى‏شود. آنها هیچ اطلاعى از باطن غرب و فرهنگ و تفکر مادى آن ندارند، لذا نحوه پوشش، شیوه زندگى و معاشرت آنها، از تمدن به ظاهر فریبنده غرب تبعیت مى‏نماید. این دسته افراد دچار زرق و برق ظاهرى غرب شده‏اند، در حالى که در غرب به مقدارى که نقاط ضعف وجود دارد، نقاط قوت نیز وجود دارد، لیکن این افراد به جاى توجه به برخى مبانى عمیق فکرى در غرب، تنها به ظواهر زندگى در فرهنگ غرب توجه کرده‏اند. غرب در سطح خواص توانسته با تکیه بر آزادى و نفوذ تفکر اومانیسم در مقولاتى چون فلسفه، سیاست، اخلاق و ... انسان را در برابر هر حقیقتى حتى خدا و دین به طغیان وادارد، در عصر حاضر شاهد این طغیان در غرب هستیم.
تمدن غرب براى خروج از قدرت و سیطره کلیسا و پاپ و فردى شدن دین و امکان تعیین سرنوشت فرد توسط خود، تفکر اومانیسم و سکولاریزم را تبلیغ نمود. بعدها متفکران بسیار برجسته این اندیشه را وارد حوزه‏هاى مختلف نمودند. در این تفکر، نفس اماره نه تنها بار ارزشى منفى ندارد، بلکه گناه و فساد نیز امورى اساسا منفى نبوده و در شرایط خاصى مى‏تواند نشانه فرهیختگى و روشنفکرى باشد، لذا در قرن 16 (دوره رنسانس) با بازگشت به اندیشه یونانى مبانى اومانیسم و تجدد، ترویج و تحکیم گردید. این‏اندیشه روشنفکرى به تدریج عامل پیوند میان جامعه و حضور زنان در غرب گردید و زن از تحقیر قرون وسطى به سوى طغیان در برابر هر مرجعى که حقوق او را نقض نماید، کشیده شد و بدین وسیله، نفسانیات و رهایى بشر از بندگى خدا، تحت تفاسیر فکرى و فلسفى در غرب اشاعه یافت.
امروزه تحت تأثیر فرهنگ اومانیستى، دیگر تظاهر به نوعى زندگى غیر اصیل و توأم با فساد در غرب موجب شرمندگى نیست، بلکه نشانه رشد و آزادى و فرهیختگى است. به عبارت دیگر با تأثیرپذیرى از مکتب اومانیسم، پیروى از نفسانیت و آزادى‏هاى غیرمشروع و به ظاهر فریبنده، نوعى جاذبه کاذب را براى گرایش زنان و جوانان در غرب بوجود آورد. فمینیسم در غرب با این زمینه‏هاى فکرى خاص ایجاد شد، ولى در شرق هم به گونه‏اى دیگر شکل گرفت. تقابل سنت گرایى و مدرنیته در غرب منجر به ظهور رنسانس گردید؛ غرب با اعتقاد به مکتب اصالت بشر در برابر مرجعیت کلیسا و عبودیت خدا ایستاد. فمینیسم به عنوان شاخه‏اى افراطى و تند از اومانیسم بنیان خانواده را تهدید مى‏کرد، تا بدانجا که فمینیسم در اشکال افراطى‏تر، تولید مثل با لقاح مصنوعى را ترویج مى‏نمود. البته ظهور فمینیسم زمینه‏هایى تاریخى دارد و عمدتا به تضییع حقوق زنان در قرون وسطى بازمى گردد. در عصر جدید نیز این ظلم ادامه دارد. لیکن در غرب سوءاستفاده‏ها و بهره‏برداریها از زن شکل دیگرى به خود مى‏گیرد و زن دوباره تحقیر مى‏شود. زنان در غرب تا قبل از قرن بیستم حق شرکت در انتخابات را نداشتند، همین مسایل زمینه طغیان آنان را فراهم کرد. لذا نمى‏توانیم بگوییم این جریان صد در صد بدون زمینه بوده است، بلکه یک مشکلات و معضلاتى در ارتباط با حقوق زنان در غرب وجود داشته است. اگر در تاریخ کشور خود و غرب دقت کنیم، دو چهره از زن ارائه شده، یک چهره در اندیشه تحجر مطرح مى‏شود که این اندیشه در دیدگاه اسلام، عدول از مبانى اسلام در ارتباط با حقوق زن است؛ یعنى اندیشه تحجر نتیجه دورى از رویکرد فکرى اسلام، نسبت به زن است، به همین خاطر در این اندیشه، زن موجودى ضعیف مى‏باشد، عواطف زن را غالب بر عقل او مى‏داند که این در واقع نوعى توهین به زن است. در مقابل این اندیشه، مکتب تجدد قرار دارد که در غرب شکل گرفت و بعدها به صورت ناقص در جامعه ما همزمان با انقلاب مشروطه و ظهور یک نوع روشنفکرى وابسته و بیمار بوجود آمد. اما در هر صورت این اندیشه هم اکنون وارد کشور ما شده است و تکیه بر بزرگنمایى بیش از حد و کاذب زنان مى‏کند. یعنى در برابر آن تحقیرى که اندیشه تحجر نسبت به زن روا داشته و او را موجودى ضعیف مى‏پندارد، از نظر اینها، زن موجودى قوى و برتر از مردان است. این اندیشه، نوعى رویکرد نامتعادل است، در حالى که رویکرد متعادل همان رویکرد اسلام است که زن و مرد بر اساس انسانیت و سیر به سوى حق، کاملاً برابر و مشترک هستند. لیکن از نظر ساختار و سازمان وجودى و نقش، تفاوتهایى دارند، لذا در دیدگاه اسلام، تبعیض وجود ندارد، اما تفکیک و تفاوت هست و اختلاف ظاهرى میان زن و مرد درواقع تنوع در خلقت است به طورى که آن دو در مسیر زندگى مکمل یکدیگر هستند. البته نگرش فمینیستى در سطح عموم و خانواده تبعاتى درونى دارد که اختلال در تربیت افراد از جمله آنها مى‏باشد، زیرا یک چهره غربى و غیر بومى از زن که مطابق با فرهنگ و آداب رسوم ما نیست به جامعه القا میشود و این نوعى احساس بیگانگى با فرهنگ را در بانوان ایجاد مى‏کند، به طورى که نسلى که در دامن آنها تربیت مى‏شود، نسلى سرگردان خواهد بود و اگر کار فکرى براى آنها نشود دیگر تعلقى به فرهنگ و هویت خودى نخواهند داشت. بنابراین تبعات این اندیشه در مرحله اول متوجه زنان مى‏شود و تغییرى در الگوى زنان ایجاد مى‏کند که اختلال اجتماعى و خانوادگى را دامن مى‏زند و در تربیت نسل و در آینده سرنوشت یک جامعه تأثیر سوء مى‏گذارد و بیگانگى و بحران هویت را در جامعه بوجود مى‏آورد. همچنان که در غرب مدرنیته نتوانست به اهداف خود دست یابد و دچار بحران شد. پس تبعات فمینیسم از خانواده آغاز مى‏شود و بعد وارد جامعه مى‏شود و سپس دوباره به خانواده برمى‏گردد و در تربیت و هویت نسل اختلال ایجاد مى‏کند. بنابراین یکى از روشهاى غرب براى ایجاد اختلال در الگوى زنان مسلمان طرح و نفوذ جریانى چون فمینیسم و دفاع دروغین از حقوق مادى و طبیعى (همراه با نفى ابعاد معنوى زن) مى‏باشد.
* چنانچه نگاه تاریخى به وضعیت زن داشته باشیم، مى‏بینیم در زمانى که غرب هیچ ارزشى براى جنس زن قایل نبود، اسلام زن را کرامت بخشید، اما به تدریج با پیشرفت اقتصادى غرب این تصور ایجاد گردید که زن غربى به تمام حقوقش دست یافته و علت عقب ماندگى زن شرقى به اعتقادات مذهبى او باز مى‏گردد. به نظر حضرتعالى زمینه‏هاى ایجاد این تفکر و هجوم فرهنگى چه بود است؟
در پاسخ به این سؤال باید تبیینى از تصویر زن در اسلام ارائه کنیم. البته به جاى مفاهیم از مصداق کمک مى‏گیریم و در مورد دو شخصیت، حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت زینب علیهاالسلام صحبت مى‏کنیم، زیرا تبیین شخصیت آنها جایگاه زن در اسلام را مشخص مى‏کند. جمله‏اى حضرت امام دارند که مى‏فرمایند: «اگر فاطمه زهرا علیهاالسلام ، مرد بودند، هیچ تفاوتى با رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نداشتند و همان مقام معنوى که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله داشتند، ایشان هم داشتند.»
دقت شود که حضرت امیر المؤمنین را مد نظر ندارد، زیرا ایشان با تمام جلالتى که دارند، از یک جهت فاقد مرتبت حضرت زهرا علیهاالسلام هستند. ایشان بعد از وفات پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بسیار بى تابى مى‏کردند، در مدتى که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بیمار بودند، حضرت جبرییل بر حضرت زهرا علیهاالسلام وارد مى‏شد و با ایشان گفتگو مى‏کرد و کرامات و مقامات ایشان را بازگو مى‏کرد و تسلیت مى‏گفت، زیرا هیچ بشرى در مقامى نبود که به ایشان تسلیت بگوید، لذا جبرییل از مقام و نقش آنها در دنیا و قیامت صحبت مى‏کرد، تا آنکه حضرت زهرا علیهاالسلام روزى به حضرت على علیه‏السلام فرمودند: جبرییل مى‏آید و با من صحبت مى‏کند. حضرت فرمود: هر زمان که با جبرییل وارد صحبت شدید به من اطلاع دهید تا صحبتهاى شما را یادداشت کنم، ایشان این صحبت‏ها را نوشتند و در آن سرنوشت بشر تا قیامت را تشریح کردند، این مطالب در کتابى به نام مصحف فاطمه علیهاالسلام گردآورى شده و حضرت على علیه‏السلام تقریرات جبرییل و حضرت زهرا علیهاالسلام را املا نموده‏اند.
این مصحف از طریق حضرت على علیه‏السلام به ائمه اطهار علیهم‏السلام رسیده و امروز در نزد حضرت امام زمان علیه‏السلام است که کلیات و جزییات سرنوشت بشر در آن آمده است. این مقام مختص حضرت زهرا علیهاالسلام است و حضرت امیر علیه‏السلام فاقد آن مرتبه است. لذا ایشان مى‏فرماید: «من بنده‏اى از بندگان پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هستم.»
البته حضرت امیر باطن وجود پیامبر هستند و اینها همه نور واحدند و تمایزى میان آنها نیست، ولى اگر از یک جهت به کثرت حقیقت آنها نظر کنیم، نشانگر دید مترقى اسلام است. یعنى اگر حضرت زهرا علیهاالسلام این مقام را نمى‏داشتند که همطراز با پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله باشند، در واقع میان زن و مرد در سیر الى اللّه‏ تفاوتى وجود داشت و اما در صحنه کربلا، حضرت امام حسین علیه‏السلام و حضرت زینب علیهاالسلام به عنوان دو انسان کامل نقش زن و مرد را در دیدگاه اسلام روشن مى‏کنند. امام حسین علیه‏السلام با صلابت و عظمت روحش مظهر تجلى جلال الهى مى‏شود و تمام صفات جلالى بر او تجلى مى‏کند. ایشان در این مسایل تحمل مى‏کنند و لازمه تحمل، صفات جلالى فنا فى اللّه‏ است به همین جهت ایشان هم از نظر روحى و هم از نظر جسمى فانى مى‏شوند. از نظر جسمى کشته مى‏شوند، قطعه قطعه مى‏شوند، حتى قبل از شهادتشان آب این مایه حیات از ایشان گرفته مى‏شود که این هم نوعى مقدمه فناى در عرصه ناسوت است و ایشان با این فنا و تحمل این ماجرا، مظهر جلال حق مى‏شود، از سوى دیگر تحمل و صبر حضرت زینب علیهاالسلام اگر نگوییم برتر از کار امام حسین علیه‏السلام بوده است، کمتر از آن نیست. یک شیرزن، بدون وجود مردانى مسلح، بعد از کشته شدن همه عزیزان، چنین مصایبى را تحمل مى‏کند، سپس در رأس یک کاروان از اسراى بى‏سرپرست که اکثر آنها زن و کودک بودند و در کنار سربازان جبهه خونخوار و جرّارى که برادران و همسران آنها را به شهادت رسانده‏اند، مقاومت مى‏کند. این روح آنقدر والاست که وقتى یزید با تمسخر به او مى‏گوید: دیدى چه شد، ایشان مى‏گویند: «ما رَأیتُ اِلاّ جمیلاً» من جز زیبایى ندیدم، در اینجا امام حسین علیه‏السلام مظهر جلال حق مى‏شوند و به فناى کامل مى‏رسند و حضرت زینب علیهاالسلام با تحمل این حوادث مظهر جمال مى‏شوند و مى‏گویند من جز زیبایى چیزى ندیدم.
در اسلام مرد با صلابتش مظهر جلال خداست و زن با عطوفت و رحمت و مهرش مظهر جمال خداست و این دو با هم، مظاهر تجلى جمیع صفات حق تعالى مى‏باشند. هر چند به فرمایش حضرت امام على علیه‏السلام در هر صفت جمالى، جلالى هست و برعکس؛ وحدت صفات با همدیگر در واقع از اصول عرفان نظرى است. امام حسین علیه‏السلام در همان جمال، جلال را مشاهده کردند و حضرت زینب علیهاالسلام هم در همان جمال، جلال را.
اما فرهنگ غرب تلاش نمود به جاى چنین الگوهایى والا، الگویى از زن ارائه دهد که از اندیشه تجدد و جریانهاى فمینیستى نشأت گرفته و زن را از صفات و ویژگى‏هاى خود دور مى‏کند و ظلم مضاعفى بر زن روا مى‏دارد. البته این هم در اشکال مختلفى که به آن اشاره مى‏شود، اعمال شد.
زن که در فرهنگ ما مظهر حیاء و عفاف است وسیله ارضاى تمنیات نفسانى مى‏شود، در حالى که این بزرگترین توهین به قداست و معنویت زن است. زیرا زن با غوطه‏ور شدن در فساد، آن حقیقت و گوهر پاکدامنى را از دست مى‏دهد و این بزرگترین ظلمى است که در طول تاریخ به زن روا شده و مى‏شود، و به همین خاطر حضرت امام (ره) فرمودند: «یکى از مقاطعى که ظلم به زن شد، همین زمان رضاخان بود که کشف حجاب کرد.» زیرا آزاد شدن زن از حجاب مصادف با گرفتارى او در دامن فسادى است که حقوق معنوى او را تضییع مى‏کند و حیا، وقار و متانت او را به یغما مى‏برد و سیماى معنوى و حقیقى او را از بین مى‏برد و به همین جهت، زن در غرب با این ستم معنوى دیگر مظهر مهر و عطوفت نیست. اساسا در جامعه غرب و برخى از خانواده‏هاى ایرانىِ تحت تأثیر فرهنگ غرب به جاى مهر و عطوفتى که مشخصه بارز زن است، خشونت حاکم مى‏شود. لذا هرگاه زنان جایگاه واقعى خود را درک نکنند، مهر و محبت در جامعه رشد نکرده و خشونت فراگیر مى‏شود. بحران غرب ریشه در دورى از دامان پر عطوفت و مهربان مادرى است که حیا و شرم و وقار را از دست داده و تبدیل به یک موجود تصنعى و مفلوک شده است. این وقاحت منجر به خشونت مى‏شود و به دنبال آن پایه‏هاى خانواده سست شده و جامعه را دچار بحران مى‏نماید.
* یکى از نمونه‏ هاى تهاجم فرهنگى دشمن، انتساب خرافات خاص زنان به باورهاى دینى و اعتقادى مى‏باشد، راههاى پیشنهادى حضرتعالى در رابطه با آگاه سازى بانوان از چنین ترفندهایى چیست؟
در ابتدا باید شناخت کافى نسبت به فرهنگ و مبانى اسلامى درخصوص زن و جایگاه زن در منابع اسلامى حاصل شود. یعنى باید پرسش جدیدى از منابع اسلامى خصوصا قرآن و روایات و عترت و سنت مطرح نمود تا دریابیم که در این شرایط زمانى و مکانى زن چه نسبتى با جامعه و با انسانهاى دیگر مى‏تواند داشته باشد. این تعریف نه متأثر از اندیشه تحجر است و نه متأثر از اندیشه تجدد، بلکه جریان سومى است که تعلق به امت وسطى دارد که قرآن از آن یاد مى‏کند، پس لازم است در ترسیم سیماى زن از افراط و تفریط بپرهیزیم و متعادل بنگریم. این نوع نگرش در زمان ما در دیدگاه حضرت امام (ره) و متفکرانى چون شهید مطهرى یا علامه جعفرى و برخى دیگر مطرح شده است. با این تعریف بانوان به موج انقلاب پیوستند و شهادت بسیارى از جوانان و همسران خود را تحمل نمودند و در حال حاضر نیز در تمام صحنه‏هاى سیاسى و اقتصادى و اجتماعى حضور فعال و نیرومندى دارند به صورتى که زنان غربى نسبت به این امر متعجب هستند، و غبطه مى‏خورند. در کشور آلمان در مدت کوتاهى، هزاران زن به اسلام گرویدند و حجاب اسلامى را برگزیدند و اکنون در کلاسهاى قرآن شرکت مى‏کنند، یا گفته مى‏شود اگر در کشورهاى فرانسه و انگلیس اسلام به همین منوال پیشرفت کند، در آینده‏اى نه چندان دور نخستین دین در کشورهاى انگلیس و فرانسه و.... اسلام خواهد بود.
امروزه در جامعه آمریکا، زنان على رغم این شعارها و ظواهر فریبنده با سخت‏ترین تنبیهات فیزیکى از سوى همسرانشان روبرو مى‏شوند. آنها بسیار تشنه و علاقمند به یک نگرش متعادل از زن و حقوق او هستند و همین مسئله باعث مى‏شود که دولتمردان غرب احساس خطر کنند. در کشور فرانسه که مهد آزادى است، على رغم ادعاى حقوق بشر، به بانوان اجازه داده نمى‏شود تا حجابى را که مزاحم هیچ کس نیست، بلکه محافظ عفاف زنان است، انتخاب نمایند.
پس ابتدا باید نظر اسلام را در مورد جایگاه زن روشن نمود و سپس آن را تبلیغ کرد، باید نسبت به فرهنگ غرب آگاهى داشته باشیم و بدانیم زنان غربى على‏رغم تمام زرق و برق ظاهرى دنیاى غرب، هنوز از نظر فکرى و ارائه الگویى از زن، سرگردان و ناتوان هستند. اگر متوجه شویم که غرب دچار بحران فکرى در تمام عرصه‏هاى فلسفى، اجتماعى، سیاسى، اخلاقى و خانوادگى مى‏باشد، حجم گرایش به غرب تقلیل مى‏یابد و بلکه به کلى ریشه کن مى‏شود. بنابراین باید بدانیم مبانى تمدن غرب چه تعریفى از زن مى‏کند و زنان غربى تا چه حد از حقوق واقعیشان برخوردار هستند. اگر به بعضى محدودیتها و بحرانهاى فکرى غرب در رابطه با زن و خانواده توجه کنیم، آن وقت با یک دید عمیق‏ترى، با زن غربى برخورد مى‏کنیم و همین مسئله باعث مى‏شود که در صحنه عمل و اخلاق، آسیب‏پذیرى جامعه ما، بسیار کمتر باشد. متأسفانه امروز بعضى از رسانه‏هاى داخلى آگاهانه یا ناآگاهانه، رگه‏هاى فمینیستى را ترویج مى‏کنند و از زن یک چهره پرخاشگر و شخصیتى که در برابر مرد و شوهرش مى‏ایستد و به اصطلاح مى‏خواهد از حقوق خودش دفاع کند، ارائه مى‏دهند. اسلام این نحو دفاع را جایز نمى‏داند، این یک نوع تأثیر پذیرى از فرهنگ غرب است. اسلام بر اساس معنویت رابطه بین زن و شوهر، زن و مرد را مبتنى بر معنویت و احترام متقابل و وفا و حیا نسبت به هم و نه پرده‏درى و گستاخى ترسیم مى‏کند، در حالى که بخشى از رسانه‏ها براى دفاع از حقوق زن دچار نوعى عدم تعادل شده‏اند، لیکن اسلام مبناى رابطه زن و مرد را بر اساس تشریک مساعى، تفاهم و محبت پایه ریزى نموده است.

تبلیغات