زنان دین گستر در تاریخ اسلام
آرشیو
چکیده
یکى از موضوعات اساسى در مباحث زنان، مسأله مشارکت سیاسى آنها مىباشد. این امر تنها از یک قرن قبل در غرب به شکل جدى مدنظر قرار گرفته، لکن در میان مسلمین، از چهارده قرن قبل، همراه با اولین حضور اجتماعى مسلمانان همواره مورد توجه بوده است. از آنجا که سالیان متمادى تحجّر برخى مقدس مآبان و عداوت بعضى اسلام ستیزان، این جلوه روشن از مظاهر کمال اسلام را مخدوش نموده است، سعى شد تا نمونه هایى از گستره مشارکت سیاسى زنان در تاریخ اسلام عرضه گردد. در دو شماره قبل نشریه، بحث حضور فعال زنان در بیعت، یا به تعبیرى حضور فعال آنها در تصمیمگیریهاى نظام سیاسى اسلام و نیز مسأله هجرت به عنوان حرکتى اساسى در ساختن زیربناى تمدن باشکوه اسلامى و سپس روشنگرى و هدایت افکار جامعه توسط زنان ارائه شد.در بحث هدایت جامعه یا همان امر به معروف و نهى از منکر در عرصه سیاست، پس از اشارتى مختصر به آیات و روایات، مواردى از تاریخ صدر اسلام از ابتداى رسالت پیامبر صلىاللهعلیهوآله تا پایان خلافت معاویه ذکر گردید.در ادامه به نمونه هایى از این تلاش گسترده تا عصر حکومت منجى بشریت، حضرت مهدى موعود علیهالسلام اشاره مىشود.متن
یکى از موضوعات اساسى در مباحث زنان، مسأله مشارکت سیاسى آنها مىباشد. این امر تنها از یک قرن قبل در غرب به شکل جدى مدنظر قرار گرفته، لکن در میان مسلمین، از چهارده قرن قبل، همراه با اولین حضور اجتماعى مسلمانان همواره مورد توجه بوده است. از آنجا که سالیان متمادى تحجّر برخى مقدس مآبان و عداوت بعضى اسلام ستیزان، این جلوه روشن از مظاهر کمال اسلام را مخدوش نموده است، سعى شد تا نمونه هایى از گستره مشارکت سیاسى زنان در تاریخ اسلام عرضه گردد. در دو شماره قبل نشریه، بحث حضور فعال زنان در بیعت، یا به تعبیرى حضور فعال آنها در تصمیمگیریهاى نظام سیاسى اسلام و نیز مسأله هجرت به عنوان حرکتى اساسى در ساختن زیربناى تمدن باشکوه اسلامى و سپس روشنگرى و هدایت افکار جامعه توسط زنان ارائه شد.
در بحث هدایت جامعه یا همان امر به معروف و نهى از منکر در عرصه سیاست، پس از اشارتى مختصر به آیات و روایات، مواردى از تاریخ صدر اسلام از ابتداى رسالت پیامبر صلىاللهعلیهوآله تا پایان خلافت معاویه ذکر گردید.
در ادامه به نمونه هایى از این تلاش گسترده تا عصر حکومت منجى بشریت، حضرت مهدى موعود علیهالسلام اشاره مىشود:
ه) دوران امامت امام حسین علیهالسلام
با طرح خلافت یزید، در اواخر عمر معاویه، نمونههاى دیگرى از تلاش مؤمنان براى آگاهى مردم آغاز شد، زیرا فسق یزید آشکارتر از آن بود که وجدان نیمه بیدار مسلمانان بتواند آن را نادیده بگیرد. یک سال قبل از مرگ معاویه، امام حسین علیهالسلام جهت سفر حج، به مکه رفت و از مردان و زنان بنىهاشم و خدمتکاران آنان، خواست تا با مهاجران و انصار تجمع کنند. در کتابهاى تاریخى نوشتهاند که در منى بیش از هفتصد تن از تابعان و دویست نفر از صحابیان تجمع کردند. آن حضرت براى آنان سخنرانى نمودند و جنایات حکومت بنى امیه و فضایل اهل بیت علیهمالسلام را به آنان یادآور شدند و دستور دادند تا تمامى مردان و زنان شنونده، این کلام را به مسلمانان مورد اعتماد خود برسانند.(1) در این واقعه، آن حضرت از زنان نیز تقاضا نمودند تا روشنگر اذهان خفته امت گردند.
یک سال بعد، پس از مرگ معاویه، سلطنت یزید، آغاز شد. با بیعت نکردن امام حسین علیهالسلام با یزید، حجت بر شیعیان روشن شد.
- در بصره، شیعیان در خانه زنى از قبیله عبدالقیس به نام «ماریه دختر سعد» جمع مىشدند. از امام باقر علیهالسلام روایت شده که فرمودهاند: «انها کانت تشیع و کانت دارها مألفا للشیعة یتحدثون فیها.» «ماریه زنى شیعه بود و خانهاش محل اجتماع و مذاکرات شیعیان بود.» همین اجتماع درون خانه این زن موجب شد که یزید بن نبیط همراه دو پسر خود به امام حسین علیهالسلام بپیوندند و در کربلا نیز به شهادت رسند. عامر، سیف بن مالک، ادهم بن امیه نیز از خانه آن زن، عازم کربلا مىشوند.(2) در سرزمین پهناور حکومت اسلامى، امام حسین علیهالسلام فقط به کوفه و بصره و تا حدى مکه و مدینه، امید نشان دادند و به هیچ منطقه دیگرى از طرابلس، مصر، شام، خراسان، مرو، طبرستان، ارمنستان، کوفه و بصره امیدى نداشتند. امام حسین علیهالسلام نامهاى خطاب به هفت تن از بزرگان بصره نوشتند که در بصره یکى از آنان، نامه رسان را تحویل ابن زیاد داد و ابن زیاد نیز بىدرنگ او را کشت و جنازهاش را به دار آویخت. تلاش این زن در این میانه، اهمیت خود را به خوبى به ما مىنمایاند. بخصوص با عنایت به اینکه در بصره نیز ابن زیادِ غدّار و ستم پیشه تسلط داشت و هر حرکتى که نشانگر ولایت بود، سخت خطرآفرین مىنمود.
موارد دیگرى از تلاش زنان در هدایت امت، زنانى هستند که مشوّق مردان خود براى یارى امام حسین علیهالسلام بودند.
- دیلم همسر زهیر یکى از این زنان است که اگر هشدار اولیه او نبود، زهیر توفیق نمىیافت تا با دریاى نور وجود مولا علیهالسلام آشنا گردد و خویش را در صفاى نگاه و کلام امام علیهالسلام شستشو دهد و بریده دل ازهرچه او را به ماندن مىخواند، بار سفر بربندد و به حیات جاوید دست یابد.
- نقش قمر همسر عبداللّه عمیر کلبى بر شوهرش، تأثیر ام خلف همسر مسلم بن عوسجه بر همسر و فرزند، اثر مادر و همسر وهب بن حباب بر او، نقش همسر جناده بر فرزندش عمروبن جناده را مىتوان نمونههاى دیگرى از امر به معروف زنان بر شمرد.
از بین این گروه که هر یک حماسه بزرگى را آفریدند، تنها به شرح عمل یکى از آنان بسنده مىکنیم.
- در روز عاشورا آنگاه که اصحاب هر یک در اثبات محبت خویش به مولایشان، امام حسین علیهالسلام از همدیگر سبقت مىگرفتند، بحریه، مادر عمروبن جناده است که پس از شهادت همسرش، عمرو، (پسرش) را که تنها یازده سال سن داشت، امر به رفتن به میدان و حمایت از امام علیهالسلام مىکند. وقتى پس از شهادت او، دشمن سرش را به سوى این مادر پرتاب مىکند، بحریه این سر بریده خون آلود را به سینه مىچسباند و بىهیچ شکوه و ناله و شیونى که متناسب آن لحظه است، تنها مىگوید: آفرین بر تو پسرم، اى شادى قلبم و اى نور دیدگانم! بعد آن چنان این سر را با شدت به سوى سینه مردى از سپاه دشمن پرتاب مىکند که او مىمیرد. آنگاه باز از پاى نمىنشیند و ستون خیمه را از جا مىکند و در حالى که این رجز را مىخواند به سوى دشمن حمله مىبرد:
انى عجوز سیدى ضعیفه خاویة بالیة نحیفه
اضربکم بضربة عنیفه دون بنى فاطمة الشریفه
«من زنى ضعیف و لاغر و ناتوانم که در حمایت از فرزند فاطمه (س) با شما مىجنگم».
سپس با رجز خوانى با همان تیرک خیمه، دو مرد از سپاه دشمن را به قتل مىرساند تا اینکه امام علیهالسلام مانع مىشوند و به او دستور بازگشت به خیمهها را مىدهند.(3) توجه به بیتهایى که این زن هنگام مبارزه مىخواند، بهترین گواه عظمت وجود اوست. او که همسر عزیزش را در راه مولا علیهالسلام فدا کرده، خود اسماعیلش را تا کشتارگاه بدرقه مىکند تا در حمایت از آن حضرت، جان خود را فدا کند و بعد در ابیاتى که پس از شهادت فرزندش مىخواند، حتى نامى از قربانیان خود به زبان نمىآورد بلکه با خلوصى که تنها مىتواند نتیجه علقه و علاقه کامل او به ولایت باشد، فقط نام فرزندان فاطمه (س) را بر زبان جارى مىکند. او از انتقام خون عزیزانش در این شعر حرفى به میان نمىآورد و آنچه هست، حمایت از فرزند فاطمه (س) است. هرچند نمونه این زنان را در لشکر امام حسین علیهالسلام باید یافت، ولى گاه حتى در لشکر دشمن نیز زنانى آسیه وار به جنایت ستم پیشگان کربلا اعتراض مىنمایند از جمله آنکه:
- بعدازظهر عاشورا زنى از بنى بکر که همسرش در لشکر عمربن سعد بود، آنگاه که جسارت لشکر را نسبت به خاندان امام حسین علیهالسلام مىبیند، شمشیرى به دست مىگیرد و به سوى آنان هجوم مىبرد و فریاد مىزند. «آیا حیا نمىکنید با دختران پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، چنین مىکنید؟ همسر شقى او با خشونت تمام دست او را مىگیرد و به زور او را درون خیمه مىکشاند و فریاد بیدارگر او را خاموش مىسازد.
و) پس از شهادت امام حسین علیهالسلام
پس از حماسه کربلا، آنگاه که مردان نامرد از وحشت خشونت یزید، سر در گریبان فرو بردند و کر و کور گردیدند، یا به طمع دنیاى دنى، در صف کاسه لیسان حکومت قرار گرفتند، در حلب، زنانى شجاع، بر علیه جور بپا مىخیزند.
رهبر آنان، زنى به نام درةالصدف است که پس از شنیدن حمل سر امام حسین علیهالسلام به سوى یزید، گروهى را جمع مىکند به قصد آنکه با حمله به سپاه حامل سر ابا عبداللّه علیهالسلام آن سر مبارک را بگیرد و به خانه آورد و دفن کند و بر تمام اهل زمین، بدان سبب افتخار نماید. در نتیجه سخنان روشنگرانه او، تعدادى از جوانان مسلح مىشوند و به لشکر یزید حمله مىکنند که در نتیجه درگیرى، خود به همراه دوازده زن دیگر و شش مرد به شهادت مىرسند.(4)
- فاطمه بنت الحسین، زن جوان، عالم عابد و فاضلى است که امام حسین علیهالسلام در وصف او فرموده بودند: «اما فى الدین فتقوم اللیل کله و تصوم النهار» فاطمه در رفتارهاى دینى چنان است که شبها را به عبادت مىگذراند و روزها را با روزه سپرى مىکرد.
سخنرانى فاطمه بنت الحسین علیهالسلام در کوفه، مصداق با شکوهى از نهى از منکر زنان در عالم سیاست است. تأثیر سخنان او بر اهل کوفه چنان بود که پس از سخنان بلیغ او صداى گریه مردم بلند شد که مىگفتند: «اى دختر پاکان بس است، دلهاى ما را کباب کردى و سینههاى ما را سوزاندى و آتش به جانمان افکندى.»
فاطمه پس از آن همواره مىکوشید در محیط پراختناق آن روز، روایاتى را در فضل اهل بیت علیهمالسلام براى مردم نقل نماید. او این روایات را زمانى بیان مىکند که امام باقر علیهالسلام وضع جامعه آن روز را چنین توصیف مىفرمایند: «شیعیان ما را در هر شهرى مىکشتند و هر کس را که گمان مىبردند از طرفداران ماست، دست و پایش را مىبریدند یا به زندانش مىانداختند و اموالش را غارت مىکردند و خانهاش را ویران مىساختند.»(5)
فاطمه بنت الحسین علیهاالسلام روایاتى از پیامبر صلىاللهعلیهوآله را که در فضایل حضرت على علیهالسلام بوده، نقل مىنماید. از جمله آنکه پیامبر صلىاللهعلیهوآله در شب عرفهاى به ما فرمودند: «ان السعید کل السعید من احب علیا فى حیاته و بعد موته.» بدرستى که سعادتمندى که به تمام سعادت دست یافته، آن کسى است که على علیهالسلام را در زمان حیاتش و نیز بعد از مرگش دوست داشته باشد. یکى از راویان حدیث غدیر نیز فاطمه بنت الحسین مىباشد. او روایات دیگرى در زمینههاى مختلف اعتقادى، اخلاقى، عبادى و سیاسى از پدر، عمو و برادران خود (امامان حسن و حسین و سجاد علیهمالسلام ) به امت مىآموزد. این بانو به قدرى در بیان احادیث مورد اطمینان بوده که امام باقر علیهالسلام نیز با اعتماد به احادیث او آن را براى دیگران نقل مىنمودند.
- از زنان دیگر خاندان بنىهاشم که پس از واقعه کربلا بیدارگر اذهان خفته بودند مىتوان از اسماء دختر عقیل نام برد. اسماء آنگاه که مشاهده مىنماید وابستگان حکومتى، قتل امام حسین علیهالسلام را به یکدیگر تبریک مىگویند در کمال شهامت، اشعارى هشدار دهنده را مىسراید و آنان را مورد عتاب قرار مىدهد: «در روز حشر وقتى که پیامبر صلىاللهعلیهوآله از شما سؤال کرد که با عترت من چه کردید، چه مىگویید؟ حال آنکه اگر به شما سفارش بدرفتارى با آنان را نموده بودم، باز هم اسارت و قتل و آغشته به خون کردن، جواب آنان نبود.»
اساسا آنچنان که امام صادق علیهالسلام بیان فرمودهاند: «مااکتحلت هاشمیة ولااختضبت... خمس سنین حتى قتل عبیداللّه بن زیاد» «هیچ زنى از بنى هاشم تا قتل ابنزیاد به مدت 5 سال زینت ننمود.» بدین گونه تمام زنان بنىهاشم با عکس العملى منسجم و همگانى نسبت به جنایات یزید، پرچم هدایتى براى امت در خواب فرو رفته آن ایامبودند. از فاطمه دختر على علیهالسلام نیز نقل شده: «زنان ما نه حنابستند و نه به چشمها سرمه کشیدند و نه آرایش نمودند تا زمانى که مختار سرِ ابنزیاد را از بدن جدا نمود.
فریاد پیام آوران کربلا بود که سبب بیدارى امت شد و تاریخ شاهد قیامهایى چند بر علیه بنى امیه بود. مشابه این حرکتِ تشکیلاتى زنان بنىهاشم، واقعهاى است که چند سال بعد تکرار شد. در تاریخ آمده بعد از شهادت یحیى بن زید تا یک سال هر زنى در کوفه پسرى مىزایید، نام او را یحیى مىگذاشت تا بدین ترتیب با حرکتى منسجم نام این شهید و قیام او بر علیه خلیفه ظالم ماندگار گردد.
پس از گذشت چندین سال از شهادت امام حسین علیهالسلام و سستى مردم کوفه در یارى نمودن امام، حکومت استبدادى حجاج بن یوسف بر عراق و ایران آغاز گردید و خونهاى فراوانى ریخته شد. حجاج بزرگترین لذت را کشتار و خونریزى مىدانست او همچنین مىگفت: «کارهایى را انجام دادهام که هیچ کس جرأت انجام آن را ندارد.»(6) او تعداد غیرقابل شمارشى از صحابه و تابعان را، علاوه بر سایران به قتل رساند.(7) در زمان حکومت حجاج، بیش از پنجاه هزار مرد و سىهزار زن که نیمى از آنها مجرد بودند، در زندانهاى مختلط به صورتى وحشتناک بسر مىبردند.(8) حجاج بیش از همه، شیعیان و دوستداران على علیهالسلام را مورد آزار قرار مىداد. کینه او نسبت به اهل بیت علیهمالسلام به میزانى بود که با افتخار مىگفت: «هیچ کس از قبیله ما نبوده که به او گفته شود بر ابوتراب لعنت بفرست و او لعنت نکند و حسن و حسین و فاطمه را نیز بر آن نیفزاید.» در میانه این همه زجر و آزار، بسیارى از اعتقادات خویش دست شستند و عافیت دنیا را بر سعادت اخرى ترجیح دادند و تنها اندکى، با وجود این همه سختى، مردانه ایستادگى نمودند.
- از جمله این آزادگان، حره دختر حلیمه سعدیه بود که وقتى حجاج درباره على علیهالسلام از او سؤال کرد، در کمال شهامت با تسلط فراوان بر آیات قرآن، در مقابل هر سؤال حجاج، با استناد به آیات، فضایل على علیهالسلام را نسبت به آدم و نوح و لوط وابراهیم و داوود و سلیمان و سایر انبیاى الهى بیان نمود.(9)
- نمونه دیگر از زنان اهل ولایت، حبابه والبیه مىباشد. او در عصر امام سجاد علیهالسلام و حکومت حجاج خونریز، به حدى پیر بود که با وجود لرزش دایمى بدنش به نزد امام علیهالسلام آمد تا دریابد که آیا امام سجاد علیهالسلام ، امام واجب الاطاعه است یا خیر، تا مبادا از خط رهبرى جدا گردد. حبابه در عصر چند امام زیسته بود و در تمامى دورانها، سعى فراوان مىنمود تا امام علیهالسلام را بشناسد و تابع مطلق او گردد. او که اهمیت ولایت را بخوبى دریافته بود در زمانه تهدیدهاى شدید علیه راویان احادیث مربوط به ولایت، مىکوشید تا روشنگر اذهان گمراه باشد و احادیثى را در این زمینه براى امت بازگو نماید. از جمله آنکه مىگفت: «سمعت الحسین بن على علیهالسلام یقول: نحن وشیعتنا على الفطرة التى بعث اللّه علیهما محمدا صلى اللّه علیه و آله و سائر الناس منها براء» ما و شیعیانمان بر فطرتى هستیم که خداوند، محمد صلىاللهعلیهوآله را بر آن فطرت مبعوث گرداند و سایر مردم از ما جدا مىباشند.
در دیدارى دیگر وقتى که حبابه براى زیارت امام حسین علیهالسلام نزد آن حضرت مىرود، حضرت از او مىپرسند: حبابه چرا کم به دیدار ما مىآیى؟ حبابه مىگوید: بیمار مىباشم. حضرت در حق او دعا مىنمایند و او شفا مىیابد. آنگاه پس از تصرف تکوینى، انوار هدایت را بر وجود او مىتابانند که «یا حبابه لیس احد على ملة ابراهیم فى هذه الامة غیرنا و غیرشیعتنا و من سواهم منها براء» اى حبابه! در این امت، کسى جز ما و شیعیانمان بر ملت ابراهیم علیهالسلام نیست و سایر مردم از ملت ابراهیم علیهالسلام جدا مىباشند.» به این ترتیب امام علیهالسلام اتصال موحدان را در طول تاریخ بیان داشتهاند و کسى را که تابع ولایت امام علیهالسلام نباشد، جدا شده از امت واحده، معرفى مىنمایند.
حبابه با فراگیرى معارف و هدایت امت به مرحلهاى از فضل رسیده بود که امام صادق علیهالسلام در مدح او فرمودند: «ان حبابة الوالبیة کان اذا وفدالناس الى معاویه و فدت هى الى الحسین علیهالسلام و کانت امرأة شدیدة الاجتهاد» «بدرستى که حبابه زنى است که وقتى مردم گروه گروه به معاویه مىپیوستند او به امام حسین علیهالسلام روى آورد. حبابه زنى پرتلاش بود.»
حبابه در کانون خانواده خود نیز در جهت هدایت نزدیکانش سعى فراوان مىنمود. او فرزندش، فاطمه را چنان مىپرورد که از زنان فاضله وعالمه و در زمره اصحاب امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام (10)مىگردد. امام صادق علیهالسلام بیان مىکنند که چگونه حبابه نگران از گمراهى نزدیکان، پسرعموى خود را نزد امام سجاد علیهالسلام مىبرد تا حضرت بیان فرمایند که آیا او اهل ولایت وتابع رهبرى و نجات یابنده است یا خیر. حضرت به او اطمینان مىدهند که آن مرد، تابع رهبرى است و لذا اهل نجات مىباشد.(11)
- نمونهدیگرى از زنان آمر به معروف، ام الاسود مىباشد. ام الاسود اولین فرد از خاندان آل اعین است که انوار هدایت الهى را دریافت و به مذهب تشیع، مشرّف شد. او که حقیقت را دریافته بود، منشأ هدایت خاندان خود گردید تا به آن حد که کم کم آل اعین، بزرگترین خاندان شیعه اهل بیت علیهمالسلام شدند. هدایتگرى این زن سبب شد تا برادرانش زرارة، بکیر، حمران، عبدالملک، عبدالرحمان، مالک، قعنب و عبداللّه به امامت امام صادق علیهالسلام معتقد گردند و در زمره بهترین اصحاب آن حضرت قرار گیرند.(12) در مدح زراره امام صادق علیهالسلام فرمودهاند: «اگر زراره نبود به گمانم تمام احادیث پدرم از بین مىرفت.»
- زن دیگرى که هادى امت بود، ام احمد دختر امام کاظم علیهالسلام مىباشد. امام کاظم علیهالسلام هنگام مسافرت به عراق که منجر به زندانى شدن و شهادت آن حضرت شد، امانات امامت و مواریث پیامبران را نزد او به امانت گذاشتند تا پس از شهادت آن حضرت، به امام رضا علیهالسلام بسپارد. آن حضرت ام احمد را از شهادت خویش مطلع ساختند و امام بعد از خود را نیز به او معرفى نمودند، لذا ام احمد پس از شهادت امام کاظم علیهالسلام هشتمین امام را به افراد امین و مورد اطمینان، معرفى نمود. وصیت نامه بسیار پراهمیتى که امام کاظم علیهالسلام نوشتهاند و به وسیله آن، امامت امام رضا علیهالسلام را پس از خود مشخص نمودهاند طبق بیان خود آن حضرت دو گواه داشت، یکى امام رضا علیهالسلام و دیگرى ام احمد.(13)
- از دیگر زنان هدایتگر مىتوان از سعیده نام برد که از اصحاب امام کاظم علیهالسلام مىباشد. در مدح او امام رضا علیهالسلام به فرزندشان امام جواد علیهالسلام مىفرمایند: «فأما سعیدة فانها امرأة قوى الجزم فى النحل والصواب فى دقة النظر» بدرستى که سعیده زنى است که در مذهب و دین قوى مىباشد و در دقت نظر نیز به خطا نمىرود.(14)
- تنى چند از دختران امام کاظم علیهالسلام نیز در عصر اختناق عباسیان، تلاش فراوان مىنمودند تا امت را با حقایق آشنا سازند. فاطمه، زینب، ام کلثوم و حکیمه دختران امام موسىبن جعفر علیهالسلام مىباشند که با نسلى مواجه بودند که به جهت خیانت اجدادشان، نسبت به فضایل على علیهالسلام ، نادان بودند. خلفا و حکّام نیز بر استمرار نادانى مردم در امر ولایت اهل بیت علیهالسلام اصرار داشتند.
- فاطمه کبرى - حضرت معصومه (س) - به همراهى زنان دیگر، به رغم تهدیدهاى حکّام، سخت مىکوشیدند تا روایاتى را که بیانگر فضایل على علیهالسلام بود براى مردم بیان کنند. از فاطمه، دختر امام کاظم علیهالسلام و خواهرانش زینب و ام کلثوم نقل شده(15) که ام کلثوم دختر حضرت على گفت: آیا کلام پیامبر را در روز غدیرخم فراموش نمودید آنگاه که فرمود: «هرکس که من مولاى اویم، على علیهالسلام مولاى اوست» و آیا گفته پیامبر صلىاللهعلیهوآله را به باد فراموشى سپردهاید که فرمودند: «یا على تو براى من چون هارون براى موسى مىباشى» و یا روایاتى چون «على ولى اللّه (على ولى خداست)» یا«بخ بخ من مثل شیعه على علیهالسلام .» بَه بَه، به شیعیان على علیهالسلام و «على وصى المصطفى» على وصى پیامبر صلىاللهعلیهوآله است یا «شیعة على هم الفائزون» شیعیان على علیهالسلام ، ایشان رستگارانند.
آنان علاوه بر یادآورى فضایل على علیهالسلام و تأکید بر حقانیت شیعیان آن حضرت علیهالسلام ، در فضایل سایر اهل بیت علیهمالسلام بویژه سیدالشهداء علیهالسلام نیز روایاتى را نقل مىنمودند تا فرهنگ عاشورا براى همیشه در اذهان زنده بماند.
فشارى که در عصر امام حسن عسکرى علیهالسلام بر امام علیهالسلام و شیعیان آن حضرت وارد مىآمد، از حدّ فزون شده بود. در بین مسلمانان در رابطه با تولد مهدى موعود (عج) و اینکه دوازدهمین امام یا نهمین فرزند امام حسین علیهالسلام یا چهارمین فرزند امام رضا علیهالسلام ... است، روایاتى مشهور بود. لذا جهت محو نور الهى در زمین و قطع نسل حجّت خدا، مردان و زنانى را مأمور ساخته بودند تا اگر از خبر تولد فرزندى براى حضرت عسگرى علیهالسلام ، آگاه شدند، او را نابود سازند.(16)
در چنان وضعیت حساسى، چند زن، بدان مرحله از قرب نزد خدا و ولىّ خدا رسیده بودندکه ناظر تولد حضرت مهدى علیهالسلام و یا شاهد وجود مبارک او شدند و آنان در زمانه سرگردانى مردم در تشخیص رهبرى پس از شهادت امام عسکرى علیهالسلام ، پرچم هدایت بودند و مردم را به سوى حق رهنمون شدند. حکیمه، خدیجه، سوسن از جمله این زنان مىباشند.
ز) دوران غیبت صغرى
سالهاى پس از شهادت امام حسن عسکرى علیهالسلام را دوران حیرت و محنت(17) شیعیان نامیدند. از سویى فرقههاى گوناگونى پیدا شدند که در رابطه با امامت، افکار متضادى داشتند و مردم را تردید مىکردند به گونهاى که تاریخ نویسان مىگویند: مردم پس از امام حسن عسکرى علیهالسلام ، بیست فرقه شدند و هر کدام بر عقیدهاى بودند.(18) از طرفى دیگر ادّعاى امامت جعفر کذّاب، بسیارى را گمراه ساخته بود و اوضاع به صورتى بود که امام رضا علیهالسلام از قبل توصیف فرموده بودند: «بعد از درگذشت سومین فرزندم، فتنه فراگیر و طاقت فرسایى فرا مىرسد که بسیارى از خوبان و برگزیدگان در آن فرو مىافتند.»(19)
شیعیان که از اطراف و اکناف سرزمین پهناور اسلامى در سامرا و یا گاهى در مکه و مدینه از وجود دوازدهمین حجت خدا سؤال مىنمودند، راه به جایى نمىبردند. در این موقعیت، تنها تعداد انگشت شمارى از اصحاب حضرت مهدى علیهالسلام مردم را هدایت مىکردند. نمونههایى از این موارد را ذکر مىکنیم.
محمدبن عبداللّه مطهرى نقل مىکند که پس از شهادت امام عسکرى علیهالسلام نزد حکیمه، دختر امام جواد علیهالسلام رفتم تا ازایشان در ارتباط با حجّت عصر علیهالسلام و آنچه سبب حیرانى مردم شده بود، سؤال کنم. ایشان به من فرمودند: «اى محمد! بدان که خداوند تبارک و تعالى زمین را از حجت خویش خالى نمىگذارد و نیز آگاه باش که به جز امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام سایر ائمه علیهمالسلام با یکدیگر نسبت برادرى نخواهند داشت و امامت از آن فرزند امام عسکرى علیهالسلام مىباشد که تولد و حیاتشان مخفى نگه داشته شده است.» ایشان سپس به مطهرى مىفرماید که امام عسکرى علیهالسلام او را از امر تولد حضرت مهدى علیهالسلام از قبل، با خبر ساخته بودند و خودش ناظر بر زایمان نرجس (س) بوده است. در حالى که امام عسکرى علیهالسلام با انبوهى از رنج فرمودهاند: «عمه جان! حکیمه! بدان که همسرم، چون مادر موسى مىباشد که فرعون در جستجوى موسى، زنان حامله را تهدید به قتل فرزندانشان مىنمود و به همین دلیل، موسى آن گونه مخفیانه بدنیا آمد و غریبانه رشد نمود. عمه جان! بدان که فرزند من نیز چون موسى مخفى بدنیا خواهد آمد و مخفى خواهد زیست.» آنگاه حکیمه پس از ذکر وقایع تولد و رشد حضرت مهدى (عج) از آخرین روزهاى حیات امام عسکرى علیهالسلام با محمد بن عبداللّه مطهرى سخن مىگوید و اینکه چگونه حضرت ما را از شهادت خویش با خبر ساختند و در ارتباط با وجوب اطاعت از حضرت مهدى (عج) به من فرمودند: «فاسمعى له و اطیعى» به اوامر او گوش سپار و از او اطاعت نما. حکیمه سپس به مطهرى گوشزد مىنماید که: «متأسفانه شیعیان پس از شهادت امام عسکرى علیهالسلام راه را گم کرده و متفرق گردیدند ولى آگاه باش که من هر روز و شب، مهدى (عج) را مىبینم و او مرا از آنچه شما سؤال مىکنید، با خبر مىسازد و من شما را مطلع مىکنم و قسم به خدا که چه بسا من اراده مىکنم تا از او سؤالى بنمایم و او قبل از پرسش من، جواب مىگوید و چه بسا قبل از واقع شدن امرى و طلب فهم مطلبى، او مرا آگاه مىسازد از جمله آنکه او مرا از آمدن تو به نزدم با خبر ساخت و به من امر نمود تا تو را از حقیقت مطلع سازم.»(20)
مطهرى گوید: به خدا سوگند، حکیمه مرا از امورى مطلع ساخت که هیچ کس جز خدا از آن مسایل، با خبر نبود و من متوجه شدم که او در کلام خویش، راستگوست.
- خدیجه، دختر دیگر امام جواد علیهالسلام نیز چون خواهرش، مردم سرگشته را به سوى امام راهنمایى مىکرد. نمونه آن فردى به نام احمدبن ابراهیم است که توسط خدیجه هدایت یافت و خدیجه او را از حیات فرزند امام عسکرى علیهالسلام با خبر ساخت. خدیجه، در جواب پرسش احمدبن ابراهیم که شیعه به چه کسى باید پناه ببرد و از او راهنمایى بخواهد؟ مىفرماید: «الى الجد»، «ام ابى محمد» به جدّه مادر امام عسکرى علیهالسلام . احمدبن ابراهیم از این سخن بسیار متعجب شده و مىپرسد: چگونه از کسى تبعیت نمایم که ما را سفارش مىکند تا از زنى راهنمایى جوییم؟ حکیمه پاسخ مىدهد: چرا از این سخن تعجب مىنمایى؟ اقتدا به امام حسین علیهالسلام بنما که به خواهرش زینب (س) سفارش نمود و مردم حقایق را توسط حضرت زینب (س) در مىیافتند و حضرت زینب (س) واسطه در فیض امام سجاد علیهالسلام براى امت شد تا بدین وسیله وجود مبارک امام سجاد علیهالسلام از انظار دشمنان مخفى ماند.(21)
- جدّه یا سوسن، مادر امام عسکرى علیهالسلام مىباشد که صاحب فضایل فراوان بوده است. او که بدان مرحله از شرافت رسیده بود تا وجودش ظرف تکوین حجت خدا و امام معصوم علیهالسلام گردد، به امر حضرت مهدى علیهالسلام واسطه بین امت و امام غایب شد و مردم را به سوى حق راهنمایى فرمود. امام هادى علیهالسلام در مدح سوسن فرمودند: «سلیل مسلول من الآفات والعاهات والأرجاس والانجاس» «او از آفات و پلیدیها و آلودگیها منزه مىباشد.»
نام زنان دیگرى که راهنماى امت سرگشته بودند در تاریخ ثبت شده است.
از جمله زنى که سبب شد محمدبن ابراهیم بن مهزیار که پدرش از وکیلان امام عسکرى علیهالسلام بوده و پس از شهادت آن حضرت علیهالسلام ، مدتى در تشخیص امامت مردد بود توسط این زن هدایت یابد و امام خویش را بشناسد.(22)
یا زنى لاغر اندام و زرد چهره که در سفر حج، حسن بن وجناء را که در زیر ناودان خانه خدا، سخت در حال تضرّع و دعا بوده، صدا مىزند و طبق مأموریتى که از جانب حضرت مهدى علیهالسلام داشته، به سوى خانه حضرت خدیجه (س) راهنمایى مىکند. حسن در آنجا موفق شد تا حضرت مهدى علیهالسلام را ببیند. حضرت نیز نسبت به او عنایاتى مىنماید و نیز ادعیه گرانبهایى را به او تعلیم مىدهند.(23)
- همچنین پیرزنى از خادمان امام عسکرى علیهالسلام که رابط بین شیعیان و امام علیهالسلام بوده و پس از دریافت سؤالات مردم، جواب را از حضرت مهدى علیهالسلام آموخته و به آنان عرضه کرده است.(24)
البته توجه به این مطلب لازم است که عملکرد این بانوان با وظائف نائبان خاص حضرت مهدى علیهالسلام کاملاً متفاوت بوده و مسئولیت ارتباط شیعیان با امام علیهالسلام تنها بر عهده چهار نائب خاص بوده است.
زنان دیگرى نیز بودهاند که مىکوشیدند تا با انحرافات عقیدتى مبارزه نمایند و مردم را از ضلالت و گمراهى نجات دهند. یکى از این گونه زنان، زن فاضلى به نام کبیره است. کبیره که همان ام کلثوم دختر ابوجعفر، دومین نایب خاص حضرت مهدى علیهالسلام در عصر غیبت صغرى است، مىگوید: روزى در دیدار با مردم، ابى جعفربن بسطام بر روى پاى من افتاد و ابراز خشوع فراوان نمود. علت را جویا شدم. او گفت: ابا جعفر محمدبن على با عهد گرفتن از ما که سرّ را فاش نسازیم، به ما گفته که روح پیامبر صلىاللهعلیهوآله در پدر تو، محمدبن عثمان و روح على علیهالسلام در بدن شیخ ابوالقاسم بن روح (سومین نایب خاص حضرت مهدى (عج)) و روح فاطمه نیز در وجود تو حلول کرده است.
کبیره مىداند تاریخ همیشه شاهد افرادى بوده که کوشیدهاند دلهاى مردم را که بیت اللّه، است با نام خدا و اولیاى خدا، از خدا رویگردان نمایند و متوجه خویش سازند. او متوجه مىشود که ابوجعفر وانمود مىکند که عالم به اسرار است تا بدین ترتیب خود را صاحب سرّ معرفى نماید. لذا کبیره، وارسته از کید شیطانى حبّ مقام، دل را مصفا و زلال به خدا سپرده، از ترس اینکه توجه مردم به غیر امام علیهالسلام معطوف شود، شتابان به سوى نایب خاص حضرت مهدى علیهالسلام شیخ ابوالقاسم بن روح مىرود و ماجرا را به او باز مىگوید و پس از آن نیز در رفتار و گفتار خویش، از گروهى که اعتقاد خاصى به او پیدا کرده بودند، بیزارى مىجوید.(25) این رفتار کبیره موجب مىشود تا بطلان ادعاى ابوجعفر بر همگان روشن شود. ابوجعفر که از وکیلان امام علیهالسلام بود، به جهت مقام دوستى، عقاید خاصى چون عقیده حلول را پذیرفته و فرزندان بسطام را مىفریفت. او با بیان ادعاهاى خویش، یکى از بزرگترین بدنامىها را براى شیعه امامیه ایجاد نموده است.
اهمیت تلاش این زنان، آنگاه آشکار مىشود که جایگاه ولایت آنان به خوبى تبیین گردد.
4- جایگاه ولایت زنان در روایات
هدف از خلقت انسان، رسیدن به کمال نهایى و قرب الهى است. دستیابى به این مرتبه تنها در پرتو ولایت انسانهایى تکامل یافته میسر خواهد شد. رجوع به امام معصوم جهت شناخت مسیر از ابتداى ظهور اسلام در خطاب به اولین زن و مرد مسلمان، مطرح گردیده تا همواره سرلوحه حرکت آنها قرار گیرد. در روایتى امام کاظم علیهالسلام به نقل از پدرشان امام صادق علیهالسلام مىفرمایند: پیامبر صلىاللهعلیهوآله پس از ایمان آوردن على علیهالسلام و خدیجه (س) به آن دو فرمودند:
«انّ جبرئیل عندى یدعوکما الى بیعة الاسلام یقول لکما: انّ للاسلام شروطا والجهاد فىسبیل اللّه والوقوف عندالشبهة الى الامام فانّه لاشبهة عنده»(26) جبرییل شما را به بیعت اسلام مىخواند و مىگوید: اسلام شروطى دارد که از جمله آن شروط، جهاد در راه خدا و نیز توقف در شبهات و رجوع به امام مىباشد چرا که نزد امام شبههاى وجود ندارد. ]و حقایق نزد او ظهور تمام دارد.]
خطاب پیامبر صلىاللهعلیهوآله تنها به زنى به نام خدیجه نیست بلکه تمامى زنان مسلمان مخاطب این کلام مىباشند.
در روایات دیگر نیز لزوم ولایت زنان مطرح شده است؛ از جمله روایتى که امام باقر علیهالسلام در ارتباط با اهل بیت علیهمالسلام مىفرمایند: «هؤلاء الذین افترض اللّه مودتهم و ولایتهم على کل مسلم و مسلمة» ایشان کسانى هستند که خداوند دوستى و ولایت آنان را بر هر مرد و زن مسلمانى واجب نموده است.
در روایات دیگر، اشاره بدین معنى نیز نمودهاند که مراد از این ولایت، پذیرش ساده امامت آنان نیست بلکه معرفتى عظیم براى چنین ولایتى لازم مىباشد. لذا حضرت على علیهالسلام در جواب سلمانفارسى و ابوذر غفارى که پرسیده بودند، «یا امیرالمؤمنین، نسئلک عن معرفتک بالنورانیة» (تقاضاى ادراک نورانى معرفتت را داریم)، فرمودند: «لعمرى انّ ذلک الواجب على کل مؤمن و مؤمنة». به جانم سوگند که چنین معرفتى بر هر مرد و زن مؤمنى واجب مىباشد.
سپس فرمودند: «انا امیر کل مؤمن و مؤمنه ممن مضى و ممن باقى»(27) من رهبر تمام مردان و زنان در طول اعصار مىباشم.
5- زنان در عصر ظهور
در عصر اقتدار اسلام در سراسر گیتى و هدایت مردم به دست ولىّ اعظم خدا، حضرت مهدى (عج)، انسانها هرچه بیشتر مطابق فطرت و منزلت انسانى خود زندگى مىکنند و زنان به آنچنان رشدى دست مىیابند که در خانههاى خود، حکیمانه مطابق کتاب خدا و سنت پیامبر صلىاللهعلیهوآله وظایف را در مىیابند و به آنها عمل مىنمایند.
امام باقر علیهالسلام در این رابطه مىفرمایند : «و تؤتون الحکمة فى زمانه حتى ان المرأة لتقضى فى بیتها بکتاب اللّه تعالى و سنة رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله (28) در زمان مهدى علیهالسلام حکمت عطا مىشود تا اینکه زن در خانهاش مطابق کتاب خدا و سنت پیامبر صلىاللهعلیهوآله قضاوت خواهد کرد. همچنین ایشان درخصوص نحوه عمل زنان در عصر ظهور امام زمان (عج) مىفرمایند:
«انّه ینادى باسم القائم و اسم ابیه حتى تسمعه العذراء فى حذرها فتحرّض اباها و اخاها على الخروج.(29) جبرییل به اسم قائم علیهالسلام و نام پدرش ندا مىدهد تا اینکه زنان محجبّه این ندا را درمىیابند و پدران و برادران خود را براى قیام تشویق مىنمایند.
پى نوشتها
1- اسرار آل محمد - سلیم بن قیس
2- تاریخ طبرى ج5 ص353 ـ تنقیح المقال ج3 ص83 ـ اعیان النساء ص590.
3- ریا حین الشریعه ج3 ص304.
4- اعلام النساء المؤمنات ص336 و 337
5- بحارالانوار ج 8 ص 139 - سفینة البحار ج 1 ص 477
عن ابى عبداللّه علیهالسلام قال: «حدثنى ابى عن فاطمه بنت الحسن علیهالسلام قالت: سمعت ابى یقول....»
6- وفیات الاعیان ج2 ص30
7- تاریخ الخلفاء ص221.
8- مروج الذهب ج3 ص166.
9- اعلام النساء المؤمنات ص291.
10- رجال شیخ طوسى ص71 و 88
11- بحار الانوار ج26 ص122 - بصائر الدرجات ص47.
12- اعلام النساء المؤمنات ص127.
13- اصول کافى ج1 ص316ـ317
14- اعلام النساء المؤمنات ص424
15- آنان از فاطمه دختر امام صادق علیهالسلام از فاطمه دختر امام باقر علیهالسلام از فاطمه دختر امام سجاد علیهالسلام از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیهالسلام از ام کلثوم نقل نمودهاند.
16- ینابیع المودة ص455.
17- کتاب الغیبه نعمانى ص185.
18-مروج الذهب ج4 ص199.
19- کتاب الغیبة نعمانى ص180.
20- بحار الانوار ج51 ص11 تا 14.
21- الغیبه ص138 ـ بحارالانوار ج51 ص363.
22- بحار الانوار ج 51 ص 326
23- همان ج52 ص32.
24- همان ج52 ص20.
25- همان ج51 ص369 تا 373.
26- همان ج77 ص294.
27- همان ج 26 ص1
28- همان ج52 ص352.
29- همان ج52 ص231