آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

برترین و محورى‏ترین انگیزش و خواهانى انسانى زن چه در قلمرو روانشناختى فردى و چه در قلمرو جامعه شناختى ترقى و تعالى است. تئوریهاى توسعه‏اى زنان، همان انواع گفتمانهاى ترقى برآمده از همان خواهانى است. گفتمان دین شناختى ترقى زنان از سنت و زندگانى بانو فاطمه زهرا علیهاالسلام قابل استنباط است؛ گفتمان مزبور مى‏تواند در قالب مکتب تعالى روانشناختى و توسعه پایدار انسانى، بانگاه به امر توسعه‏اى زنان، سامان پذیرد.

متن

1ـ .برترین و محورى‏ترین انگیزش و خواهانى انسانى زن چه در قلمرو روانشناختى فردى و چه در قلمرو جامعه شناختى ترقى و تعالى است. تئوریهاى توسعه‏اى زنان، همان انواع گفتمانهاى ترقى برآمده از همان خواهانى است. گفتمان دین شناختى ترقى زنان از سنت و زندگانى بانو فاطمه زهرا علیهاالسلام قابل استنباط است؛ گفتمان مزبور مى‏تواند در قالب مکتب تعالى روانشناختى و توسعه پایدار انسانى، بانگاه به امر توسعه‏اى زنان، سامان پذیرد.
مکتوب نوبت اول(1) اجمالى از انگیزه این نحوه نگرش به موضوع و هم شناختهایى درباره بانوى بزرگ بود. اینک نوبت آن رسیده است تا از منظر روانشناسى کمال، وجهه روانشناختى تعالى خودى را از سنت و زندگانى بانوى بزرگ، به تأمل بنشینیم. مقاله در این فصل بر توضیح اصول نظرى و الگویى تأکید مى‏ورزد و مى‏کوشد وصفى از زندگى انسانى و سرشار از معنویت ایشان به دست دهد. پس از این تبیین کوتاه، در فصلى دیگر نقش زن را در اندیشه مدیریت و تغییر اجتماعى مورد توجه قرار مى‏دهیم.
2ـ در توسعه انسانى تنها وجهه جامعه شناختى آن مد نظر نیست، بلکه مفهوم فراگیر روانشناختى آن یعنى اهتمام به عنصر انسانى و فردى مورد توجه است.
بهترین تعریفى که مى‏توان براى تجدد روانى آنطور که این اصطلاح در متون نوسازى مورد استفاده قرار گرفته است، ارائه نمود، این است که «مفهوم وصل کننده‏اى» مى‏باشد که فرایندهاى تغییر را در سطوح فردى و اجتماعى بهم مرتبط و متصل مى‏سازد. تجدد روانى به مجموعه‏اى از حالات فردى (ایستارها، ارزشها، سبکهاى شناختى، ویژگى‏هاى شخصیتى، و غیره) اطلاق مى‏شود که در مجموعه تجارب اجتماعى، قابلیت جریان یافتن دارد.
مباحثات جدى و ضرورى زنان در توسعه (Wemen In Development) و دوره جدید این مباحثات، یعنى توسعه جنسیتى Development) (Gender و هم دست اندرکاران این مباحث از مدیران و سازمانها و الگوها و برنامه‏هاى عمل، آنچنان به وجهه جامعه شناختى این مباحثات خصوصا مقوله مشارکت و افزایش آن در عرصه معادلات اجتماعى ـ سیاسى گرویده‏اند که کانون انسانى این مباحثات، یعنى منظر روانشناختى و مقوله تعالى خود مورد غفلت قرار گرفته است. امروزه مباحثات علم الاجتماعى زنان و دغدغه‏ها و معادلات سیاسى آنها آنقدر فربهى یافته و سکه رایج گردیده که موضوع رویش و تعالى و سیر و سلوک زن مسلمان را به فراموشى سپرده است.
3ـ در شیوه نگرش به شخصیت بانو فاطمه زهرا علیهاالسلام ، سامان‏یابى دوباره‏اى در حال تکوین است. کانون و جهت تازه این نگرش، اندیشه ترقى در دو منظر «روانشناسى کمال» و «تحقیق و توسعه» خوانده مى‏شود.
هدف روانشناسى کمال، بیدارى و رهایى قابلیتها و استعدادهاى عظیم انسانى، براى از قوه به فعل رساندن و تحقق بخشیدن به تواناییهاى خویشتن و یافتن معانى ژرفترى در زندگى است. جویایى اصلى در روانشناسى کمال، تعالى بخشیدن به شخصیت انسانى مى‏باشد.
نگاه ما به زندگانى و سنت بانوى بزرگ از منظر روانشناسى کمال، توضیح اصول نظرى و کوشش براى طراحى الگوى تعالى خودى از منظر سنت بانوى بزرگ مى‏باشد.
4ـ بارى! مى‏توان کاملاً بهنجار بود و با این حال، احساس نگون بختى کرد و همچنان از دلتنگى‏هاى عذاب‏آور، نومیدکننده، بیهوده و بى‏معنا رنج برد و هیچ شادمانى بزرگ و اشتیاق وافر یا ایثار و تعهد و تعلقى را احساس نکرد و باز همچنان با خویشتن دغدغه داشت که حاصل کار امروزم چه خواهد بود؟ فردا چه خواهم کرد؟ حاصل همه عمرم چه خواهد بود؟ چرا باید زندگى کنم؟ چرا باید کارى را بکنم؟ آیا در زندگى هدفى هست تا مرگ گریزناپذیرى را که در کمینمان نشسته، نابود و ویران سازد.
نظریه تعالى خودى مى‏کوشد با ارائه یک دیدگاه روشن درباره زمینه‏هایى چون تحقق خود، انگیزش، سلامت روان، نقش کار و هدف، چگونگى ادراک خود و هستى، اهمیت احساس مسئولیت در برابر خود و دیگران و نکته‏هاى بسیار دیگر را در قالب یک الگوى شخصیت، ارائه دهد.
5ـ حجم ناگزیر اندک این مقال، ما را اجازت مى‏بخشد، به گزارش کوتاه از چند نکته بسنده کنیم: ابتدا نگاهى مقدماتى به چگونگى و ماهیت تعالى خود و ابعاد آن بیفکنیم؛ آنگاه با بانوى بزرگ مراحل پدیدار شدن خود را بیشتر دریابیم؛ اینکه خود در چه فرایندى پدیدار مى‏گردد تا در آستانه بستر رویش و رستگارى قرار گیرد. سپس مى‏توان در ابعاد و ساحات وجودى انسان بالنده با نظر به سنت و تعالیم بانو، تأملى داشت و از این رهگذر ویژگیهاى انسان بالنده را مرور کرد. در پایان نیز مى‏توان اشارتى به معنى‏دارى زندگى و تجربه عرفانى بانو نمود.
* رویش و تعالى خود
همه ما از استعدادهاى عظیم و کشف نشده براى کمال و دگرگونى و یافتن معنایى ژرفتر و توفیق بیشتر در زندگى بهره‏مندیم. آدمى مى‏تواند از مرز «بهنجارى»(2) فرا رود و به گنجینه استعداد، خلاقیت، نیرو و انگیزش پنهان دست یابد. از خویشتن فراتر رود و کمال خویش را در رویش و رستگارى و پیوستگى با هستى و کمال مطلق دریابد و در این پیوستگى، خلق را تا مراتب مطلوب اعتلا و ترقى، همراهى و راهبرى کند.
بانوى بزرگ فاطمه‏زهرا علیهاالسلام و زندگانى او الگوى تعالى و فراروندگى خودى است(3) که با او مى‏توان زمینه‏هایى چون تحقق خود، انگیزش، سلامت روان، نقش کار و هدف، چگونگى ادراک خود و جهان و جامعه و تاریخ و نقش آدمى در وسعت رابطه با اینها، اهمیت احساس مسئولیت در برابر خود و دیگران و شیوه راهبرى خود و مردم خویش به سوى برترین آرمانها و نکته‏هاى بسیار دیگرى را، دریافت و در قالب یک الگوى تعالى و کمال شخصیت پیشنهاد نمود و به اظهارنظر انتقادى در برابر دیگر الگوهاى روانشناختى رشد پرداخت.(4) مقاله فراتر از نگرش تفکیک جنسیتى از دیدگاه یاد شده، به تفسیر ابعادى از تجربه‏هاى روانشناختى سنت بانوى بزرگ مى‏پردازد.
هرگاه به نیازهاى اصیل و عمیق انسانى خویش خودآگاه باشیم، نیازهایى که در حالتهاى کمال خواستار تحقق همه ابعاد وجودى خویش‏اند. نیازهایى مانند: حقیقت، خوبى، زیبایى، یگانگى وتمامیت، اجتناب از دوگانگى، سرزندگى و فراشدن، یکتایى هویت، کمال، عدالت، نظم، استغنا، پرمعنایى و بسیارى دیگر از نیازها که همه در نیاز به رویش و رستگارى جمعند. در این حالت از خودآگاهى، هنگامى که در مى‏یابیم همراهى با فاطمه زهرا علیهاالسلام ، راه و روش شایسته بر آوردن این نیازهاست، به او روى مى‏کنیم و او را همواره پیش رو و راهبر خویش خواهیم نمود.
* انگیزه توسل به بانو
شناخت قابلیت آدمى براى تعالى و گسترش تواناییهاى خویش، در گرو شناخت سالمترین شخصیتها و بهترین نمونه‏هاى بشرى است. تحلیل و بررسى انواع جماعتهاى انسانى با شیوه‏هاى گوناگونى از قبیل تحلیل سیره، مصاحبه، تداعى آزاد و زندگینامه‏هاى خودنوشت و آراء و اندیشه‏ها و سخنان آنان، نشان مى‏دهد که همه انسانها با نیازهاى شبه غریزى(5) به دنیا مى‏آیند. این نیازهاى مشترک، انگیزه رشد و کمال و تحقق خود، قرار مى‏گیرد و انسان را به تبدیل شدن به آنچه در توان اوست، فرا مى‏خواند. بدین ترتیب، استعداد بالقوه براى کمال و سلامت روان از بدو تولد وجود دارد؛ اما اینکه استعداد بالقوه آدمى تحقق یا فعلیت مى‏یابد یا نه، به نیروهاى فردى و اجتماعى بستگى دارد که تحقق خود را مى‏پرورد یا باز مى‏دارد.
چرا ما نیازمند توسل به بانوییم؟ باید تحلیل کرد که آدمى در سر سویداى وجودش، چه خواهانیها و نیازهایى دارد که وى را بر مى‏انگیزد تا براى تأمین آنها دست در ولاى فاطمه علیهاالسلام زند؟
علاوه بر نیازهاى اصلى جسمانى مشترک ما با حیوانات، به عنوان مؤثرترین عامل در شخصیت انسان، نیازهاى روانى نیز وجود دارند. به طورى که انگیزه انسان ـ خواه سالم و خواه ناسالم ـ نیازهاى روانى اوست و تفاوت میان آنها در طریقه ارضاى این نیازهاست. سنت بانو طریقه‏اى پویا براى تأمین نمودن این نیازهاست: «انّا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الى اللّه‏ و قدمناک بین یدى حاجتنا»(6)
خودآگاه شدن نیازهاى اصیل انسانى، همراه با شناخت درست بانو، آدمى را بر مى‏انگیزد تا با جهت‏دهى به جنبه‏هاى مختلف زندگى، یعنى پاسخهاى فکرى، عاطفى و حسى به خود، به مردم و موضوعها و رویدادها، خواه در جهان و خواه در خود، براى برآورده ساختن نیازهاى یاد شده به او روى کنیم و شیعه او باشیم، نیازهایى مانند:
ـ نیاز به صیانت، فعلیت و اعتلاى تمام جنبه‏هاى شخصیت و تحقق خود و روند خود شدن و پرورش ویژگیها و استعدادهاى یکتاى خود؛
ـ نیاز به حقیقت در همه عرصه‏هاى هستى؛
ـ نیاز به خوبى، نیکى، زیبایى و معنادارى زندگى؛
ـ نیاز به تعلق به وجودهاى برتر از خود، نیاز به پیوند و ایمان و عشق به جهان و هستى، عشق به خداوند و آرمانهاى برتر و نیاز به دورى از دوگانگى و سرزندگى و فرا شدن؛
ـ نیاز به فرار رفتن یا استعلاى از نقش فعل‏پذیر، نیاز به آفرینندگى و خلاقیت زندگى خویشتن (فرزند، اندیشه، هنر، تربیت خلایق و یا کالاى مادى) و از این طریق تأمین نیاز به آزادى و هدفدارى؛
ـ نیاز به حس هویت و فردیت ویکتایى، هویتى که آدمى را با این احساس و خودآگاهى و شعور که «چیست و کیست» به فردیت تکامل یافته، سوق مى‏دهد و به آن گونه که احساس مى‏کند زندگیش را تدبیر مى‏کند و در قلمرو فرمان خود اوست و دیگران بدان شکل نمى‏بخشند و در همین راستا:
- نیاز به یگانگى و تمامیت؛
ـ نیاز به نظم و قاطعیت؛
ـ نیاز به عدالت و قسط؛
ـ نیاز به استغنا، تمامیت و جامعیت؛
ـ نیاز به موازین و ضوابطى براى جهت‏گیرى بارور و همساز و همنواى تعامل با تمام هستى را مى‏توان نام برد.
همه این نیازها در نیاز به رویش و رستگارى و فلاح و کمال و توبه، یک جا حضور دارند. نیاز مداوم انسان به جستجو براى خویشتن، در حقیقت براى معنایى است که به هستى ما منظورى ببخشد و هرچه بیشتر بتوانیم پس از گذار به خود و عبور از دنیاى بیرون، از خود فراتر رویم و در این فراسوى خود شدن، خود را در راه آرمانهاى بالاتر ایثار کنیم. هنگامى که این نیازها خودآگاه بودند و آدمى عزم بر تأمین آنها با روشى زایا، بارور و خلاق نمود، دعا را به عنوان زبانى روشن برمى‏گزینند.
* ماهیت شخصیت بالنده
اى بلوغ انذار!
چشمه غدیر در باغ دستان تو رویید؛
و غدیریها از دامان عصمت تو به بلوغى رسیدند؛
و انسان مانده با انذار تو به رویش رسید.(7)
بانو تصویر روشنى از شخصیت بالنده به دست مى‏دهد. چنین انسانى اندیشه و بینش و شعورى بالا دارد و قوه تعقل و اندیشه و ادراکش را پرورده است. جهان و خود را به طور عینى ادراک مى‏کند، نگاه نقادانه‏اى به جامعه و تاریخ خویش دارد و عمیقا عشق مى‏ورزد. آفریننده است؛ هویت پایدارى دارد، با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد و حاکم و عامل خود و بر سرنوشت خویش است.
خود خویش را چگونه تفسیر مى‏کنیم؟ کیستى خود را با چه، معنا مى‏کنیم؟ ماهیت هستى انسان سالم چیست؟
خود یا نفس ـ جداى از ابهاماتى که جزء جدایى ناپذیر بخشهاى مربوط به آن است ـ عامل مدیریت حیات درون آدمى(8) و روابط با دیگر موجودات است و در برگیرنده همه جنبه‏هایى است که موجب یکتایى شخصیت مى‏شود.
یک آموزه بلند بانو آن است که شخصیت او سالم و رونده است، مسیر است، نه مقصد. به سمت تحقق خود، پیش مى‏رود، هیچ گاه پایان نمى‏پذیرد و وضعیتى ایستا ندارد. این هدف رو به آینده، فردا را به پس مى‏راند و همه جنبه‏هاى خود را دگرگون مى‏سازد و مى‏پروراند.
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ما را فرا مى‏خواند که او را راهبر خویش داشته باشیم: «... فاقتدوا بالزهرة»(9)
و امام باقر علیه‏السلام خطاب به زنى که پى جوى الگوى و معیار و ملاک و روش سزاوار زندگى است مى‏گوید:
تو اگر طالب فضیلتى، راه زهرا علیهاالسلام را پیش گیر.(10)
قسمت اول
بانو علیهاالسلام ، تجربه‏هاى کودکى و فرایند پدیدارى خود
پرورش و بالندگى شخصیت آدمى ابتدا در گرو پدیدار شدن خود براى حضور در بستر کمال و رستگاریست. خویشتن، از خردسالى تا دوران بلوغ در هفت مرحله، پرورش مى‏یابد. این مراحل پس از پدیدار شدن کامل، در مفهوم واحد خویشتن، یگانه مى‏شوند. بدین ترتیب خویشتن، پیوندى از این جنبه‏هاى خودبودن و شرط آغازین لازم براى شخصیت سالم است. این فرایند، خویشتن آدمى را در آستانه جریان عظیم تعالى خودى قرار مى‏دهد. فرایند یاد شده را با فرازهایى از تجربه‏هاى کودکى بانو علیهاالسلام ، مرور مى‏کنیم.
اول: پدیدار خودجسمانى(11)
ما با حس خود به دنیا نمى‏آییم، کودک شیرخوار نمى‏تواند میان خود یا «من» و دنیاى پیرامونش فرق بگذارد. با گذشت زمان، از راه آموزشى که همواره پیچیده‏تر مى‏شود و تجربه‏هاى ادراکى، میان چیزى «درمن» و چیزهایى «در بیرون» تفاوت مبهمى مى‏گذارد. هنگامى که کودک شیرخوار، خود یا دیگران و اشیا را لمس مى‏کند، مى‏بیند و مى‏شنود، این تمایز آشکارتر مى‏شود. حدود پانزده ماهگى نخستین مرحله پرورش خویشتن یعنى خودجسمانى پدیدار مى‏شود.
هنگامى که فاطمه را پاکیزه نمودند و قنداقه‏اش را در دامن خدیجه گذاردند، مادر مهربان مسرور مى‏شود و سینه‏اش را در دهان نوازادش مى‏نهد و از شیره جان سیرابش مى‏کند تا به خوبى رشد و نمونماید(12) ارتباط عمیق عاطفى مادر با فرزند به ویژه در دوران شیردهى و به ویژه تجربه آغازین عاطفى کودک از چیزهاى در بیرون (سینه مادر)، رکن جدى پیوستگى قلبى و درونى وى با جهان خارج در دوران بلوغ و پس از آن است.
دوم: پدیدارى تشخیص هویت خود(13)
در دومین مرحله پرورش، حس تشخیص هویت خود پدیدار مى‏شود. کودک از هویت مداومش به عنوان شخصى جداگانه آگاه مى‏شود. نام خود را مى‏آموزد و در مى‏یابد که آنچه امروز در آیینه مى‏بیند، همان شخص دیروزى است و معتقد مى‏شود که حس «من» یا «خود» به رغم تجربه‏هاى متغیر ادامه مى‏یابد و پایدار مى‏ماند.
مهمترین جنبه هویت خود «نام شخص» است که نمود هستى او مى‏شود. نام شخص، نشانه شخصیت الگویى و آرمان و خواسته پدر و مادر وخانواده براى فرزند خویش است. نام شخص، «خود» وى را باز مى‏شناسد، و او را از سایر خودهاى جهان متمایز مى‏سازد.
سرّ اسماء بانو:
او را فاطمه نام کردند، با لقبهایى براى توضیح منزلت الگویى او و جاودانگى اصل روانشناختى حس تشخیص هویت خود.
فاطمه علیهاالسلام ، براى نشان دادن جداشدگى(14) او از آتش دوزخ(15) و بریدگیش از بدیها(16)
و زهرا علیهاالسلام ، براى نشان دهى خودشکوفایى و درخشندگى و روشنایى و برازندگى بانوى بزرگ در کمال و آدمیت و تقوا و بالندگى بر تارک انسان و تاریخ؛
صدیقه علیهاالسلام ، براى توضیح سلوک و سخن و روح همواره راست و درست او و تصدیق او نسبت به راه و آرمان و حقانیت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ؛(17)
بتول علیهاالسلام ، تا معلوم باشد که دختر الگو، پاک و پارسا و برجسته در فضل و دین است؛
و مبارکه علیهاالسلام ، که دختر الگو، برکت یافته از حیات و فلاح وکمال است؛
راضیه علیهاالسلام که دختر الگو، خشنود از خداوند است و به آرامش ژرف درونى رسیده است؛
و طاهره علیهاالسلام که دختر الگو، در اندیش و روح و سلوک پاکیزه است؛
و مرضیه علیهاالسلام ، که دختر الگو و در رضاى رب داخل شده است.
کودک با نام خویش به آینده مى‏نگرد. انتخاب نامهاى بیگانه با آرمان رشد و بلوغ و کمال براى فرزند، یعنى ناکامى و شکست در مرحله‏اى جدى از فرایند پدیدارى خود که به پیدایش مراحل بعدى لطمه مى‏زند. کودک در دوران بلوغ، خویش و نقش و روابط خویش را از منظر نام خود مى‏نگرد. پدر ومادر افزون بر گزینش نام نیکو براى فرزند، بایستى در همان دوران کودکى ابعاد ملموس نام شایسته‏اى را که براى وى برگزیده‏اند، تبیین کنند.
سوم: پایدارى احترام به خود(18)
سومین مرحله پرورش خویشتن، پدیدار شدن، احترام به خود است. پیامبر مى‏آموزد که:
«فرزندانتان درهفت سال اول، امیر و رئیس شمایند»
این مرحله با احساس اتکا به خود کودک، در نتیجه آموختن کارهایى به طور انفرادى و مستقل همراه است. در این مرحله کودک دو نیاز اصلى دارد؛ یکى نیاز به درک و اکتشاف و دیگرى نیاز به رسمیت شناخته شدن و مورد توجه واعتنا بودن به خصوص از طرف پدر و مادر. کودک میل دارد براى درک قابلیتهاى خود، چیزهایى بسازد (مانند گل‏بازى و ساختن مجسمه یک مرغ)، رفتارى مورد توقع و خلاق بیافریند (مانند ایفاى نقش مادر یا طبیب) و به اکتشاف بپردازد و کنجکاویش را درباره محیط پیرامون ارضا کند و به دستکارى در آن و تغییر آن بپردازد. این مرحله از پرورش بسیار حساس و تعیین کننده است. در این حال، طرح پرسش و شکل دهى دغدغه‏هایى که کودک در آینده زندگیش مطلوب است و با آنها دمخور مى‏باشد، در همین دوران شکل مى‏گیرد.
همپاى بارورسازى پرسشها و دغدغه‏هاى کودک و ارضاى کنجکاویهاى وى، کودک نیازمند به آن است که براى او اعتبار قایل شویم و او را به چیزى بگیریم و به تعبیرى به وى شخصیت دهیم تا از رهگذر آن با اعتماد به نفس لازم براى ورود به عرصه‏هاى تازه و تجربه‏هاى جدید، دچار خودکم بینى و زبونى نباشد. چنانچه پدر و مادر، نیاز کودک به اکتشاف و شخصیت را ناکام بگذارند، چه بسا «احترام به خود» که در حال پیدایش است، لطمه ببیند و به احساس حقارت و خشم بینجامد. پیدایش احترام به خود، با نیاز کودک به استقلال همراه است.
ادبى، همواره در سلوک پدر و مادر با فاطمه است؛ احترام گذاردن به دختر و تأمین نیاز مزبور. او را «حبیبتى» (محبوب بابا، عشق بابا) نام گذارده است و دختر که در کنار پدر است، جنبه‏هاى گوناگون حس احترام به خود را بانو به اولیا و مربیان مى‏آموزد:
* ارزش‏دهى به فرزند؛ پدر همواره مى‏گوید: «فاطمه پاره وجود من است. هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده و هر که او را بیازارد مرا آزار داده؛ فاطمه براى من عزیزترین مردم است.»(19)
* شخصیت‏دهى به وى؛ پدر هرگاه به دختر مى‏رسد دست و پیشانى او را مى‏بوسد.
فاطمه عزیزترین زن و عضو خانواده براى پدر است.(20) پدر احترام به او را وظیفه خود مى‏داند. به وقت خطاب، او را «دختر کوچکم» (یا بنیة)(21) مى‏خواند. به گاه دیدار با دختر، پیشانى او را مى‏بوسد، او را در جاى خویش مى‏نشاند و به او احترام مى‏کند.(22)
چهارم: پدیدارى گسترش خود(23)
مرحله بعدى پرورش «گسترش خود» است که از حدود سن چهارسالگى آغاز مى‏شود. اکنون کودک از وجود سایر مردم و اشیاء در محیط و این واقعیت که بعضى از آنها به او متعلق‏اند، آگاهى یافته است. «از خانه من» یا «مدرسه من» سخن مى‏گوید. با این که در این سن، دایره چیزها و کسانى که با عنوان «مال من» و از «آن من» شناخته مى‏شود محدودتر است، اما پایه پدیده‏هاى بزرگترى مانند «کشور من» ، «دین من» ، «مردم من»، «مربى من»، «راهنماى من» در این سن گذاشته مى‏شود. این مرحله آغاز توانایى شخص براى گسترش وسیع خود و فرا گرفتن نه تنها چیزها، بلکه مفاهیم مجرد، ارزشها و اعتقادات است. در دنیاى کودکى فاطمه علیهاالسلام ، در درون خویشتن او، الگو را بنگرید که همه کس‏ها و چیزها در آن حاضرند.
در درون کودک ما پدیده‏هاى گسترش یافته‏ترى از خانه من، پدر من، مادر من، حضور پیدا مى‏کنند. «مردم من»، «امت من» ، «اعتقاد و مذهب من» پدیده‏هاى برترى هستند که در دنیاى دختر ما، حضور مى‏یابند و جزو دغدغه‏ها و مسئله‏هاى او مى‏شوند. از همان سن چهارسال و پنج سال، یعنى آغاز بعثت پیامبر در درون دنیاى کودک ما، مى‏توان خبر از آن دغدغه‏ها گرفت.
پرورش زهرا در کنار پدرش، رسول خدا و در خانه نبوت بود؛ آنجا که فرودآمدِ نگاه فرشتگان و مرکز نزول وحى و آیه‏هاى قرآن است. آنجا که نخستین گروه مسلمانان به یکتایى خدا ایمان آوردند و بر ایمان خویش پاى فشردند. آنان که پروردگار دلهایشان را آزمود و در قرآن کریم بزرگشان داشت. تربیت دینى را هم از آموزگارى چون محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرا گرفت، پیامبرى که معلم انسانهاى جهان است و تا جهان باقى است مشعل دین و دانش به نام او فروزان.
دختر خردسال، این نو مسلمانان را مى‏بیند که هر روز با چه شور و سوزى به پیش پدر مى‏شتابند تا از او آیه‏هاى قرآن و شیوه سزاوار پرستش پروردگار و معنادارى زندگانى را بیاموزند. در این خانه بود که تکبیر گفتن، خداى را در وجود خویش از همه و همه بزرگتر داشتن و هر شبانه‏روز به هنگامى معین او را به یکتایى و بزرگى یاد کردن، آغاز شد. بانک «الله اکبر» در خانه دختر خردسال مکه است که برگوش جانها مى‏نشیند. او مى‏دید که چگونه این موحدان و خداباوران، عدالت را پاس مى‏دارند، غم مردمان دارند و در تکاپوى سعادت خویش و خلق خدایند. آن بانگ آسمانى و این تکاپوى خلایق مؤمن، در روح این طفل خردسال چه اثرى نهاد، سالها بعد آشکار شد.
رکن اصلى رخ نمودِ شایسته و اساسى گسترش خود، انس یافتن ذهن و روح کودک در همان اوان طفولیت با خداوند و اولیاى معصوم و در راستاى آن دوستدارى خلق و نیکى و پسندیدگى است.
پنجم: پدیدارى تصور از خود و نقش خویش(24)
کودک وقتى خود را با گستره عظیم رابطه‏هایش آرام آرام معنى کرد و درک وضعیت او به تدریج شکل گرفت، اکنون نوبت به ادراک شهودى و احساس نقش مى‏رسد. اولین مرتبه این احساس نقش را از پدر و مادر مى‏آموزد؛ به اینکه پدر ومادر چه توقع و انتظارى از او دارند. مرحله بعدى تصور از خود است و به این مربوط مى‏شود که کودک چگونه خود را مى‏بیند و چه تصورى از خودش دارد. این تصور یا تصورات، بر پایه روابط متقابل میان پدر و مادر وکودک است. از راه تشویق و تنبیه کودک مى‏آموزد که پدر و مادرش انجام دادن یا انجام ندادن کدام رفتارها را از او توقع دارند. ممکن است پدر و مادر در ازاى رفتارهایى، کودک را «خوب» و در ازاى رفتارهاى دیگر «بد» بخوانند. با شناختن انتظارهاى پدر و مادر، پایه حس مسئولیت اخلاقى و شکل‏گیرى هدفها و آمال گذاشته مى‏شود و پرورش مى‏یابد و از این رهگذر ادراک نقش کودکى، دخترى، پسرى، مادرى و پدرى در ذهن و باور او، شکل مى‏گیرد. کودک در این دوران به تدریج میان فرایند گسترش خود و گسترش رابطه با موجودات و پدیدارها و وضعیت خویش نسبت با آنها ـ نقش خویش را در عرصه این مجموعه روابط، در مى‏یابد. رفتار پدر و مادر بیانگر این طرز تلقى است که نقش پدر و مادر و مربیان کودک در آموزش او چیست! آیا کودک این نقش و توقع را ایفا مى‏کند یا نه؟ با شناختن انتظارهاى پدر و مادر و مربیان، پایه حس مسئولیت اخلاقى و شکل‏گیرى هدفها و آمال کودک، گذارده مى‏شود و پرورش مى‏یابد.
ششم ـ «خود» چون حریفى معقول(25)
شناخت نقش، با حضور اجتماعى کودک، گسترش یافته و ژرفاى معنایى بیشترى مى‏یابد. هم نقش اجتماعى خود را در مى‏یابد و هم اینکه در ایفاى این نقش با محیط خود درگیریهایى دارد. با آغاز آموزشهاى رسمى، کودک در مدرسه، مکتب یا مانند آنها، خود چون مخاطبى معقول پدیدار مى‏شود. کودک از آموزگاران و همکلاسى‏هایش، قانون و انتظارات تازه‏اى را مى‏آموزد و از آن مهمتر فعالیتهاى فکرى و درگیریهایش نمایان مى‏شود. کودک مى‏آموزد که با استفاده از منطق و روندهاى عقلانى مى‏تواند به حل مسایل بپردازد.
زهرا علیهاالسلام دوران خردسالى را به تنهایى گذراند(26) و این تنهایى انگیزه قوى‏ترى شد که از همان دوران کودکى، توجه وى به آموزشهاى روحانى و یا ریاضتهاى جسمانى معطوف گردد تا پیش از بعثت(27) که در بسترى از آموزشهاى عمیق انسانى پدر و مادر، در نحوه رابطه پدر ومادر ارجمندش و در آموزگارى پدر مى‏بالد و رشد مى‏کند و با آغاز بعثت، به الله اکبر، اشهدان محمدا رسول الله و... و سپس آیه‏ها مى‏رسد و درسهاى وسیع‏تر داده مى‏شود، درسهایى از اخلاق قرآنى و سفارشهایى براى تحصیل خوى و منش انسانى در دو لایه، نقش انسانى، نقش جنسى و جنسیتى خویش مى‏آموزد، تا هستى خود وجهان را از نگاه حضور خداوند و پیامبران و اولیاى الهى و قیامت و وحى وملائکه، بنگرد.
«مردم! همه در برابر خداوند و حکم الهى یکسانید، کسى بر کس دیگر برترى ندارد؛ برده و ارباب در پیشگاه خداوند مساویند. شما موظفید با بردگان، با اسیران، با مستمندان، مهربانى کنید و با آنان خوشرفتار باشید. به دختران چون پسران حرمت نهید و با آنان درشتى نکنید! و اى بر جاهلان که دخترکان بالنده خویش را با آن همه قابلیتهاى زندگى‏ساز، به گور خاک و ذلت و تباهى سلطه مى‏سپارند.»
لایه‏ها و سطوح قابل تحلیل نقشها که به تدریج و به زبان کودک و از طریق ارتباط عاطفى ذهنى و به ویژه از طریق عملکرد خود والدین و مربیان، مى‏تواند به دنیاى وى در آید، در ابتدا نقش انسان در هستى، یعنى عبودیت او است و براساس آن، رسالت انسان در این وسعت و در این راستا، نقش روانشناختى و جامعه شناختى وى در زندگى فردى واجتماعیش مى‏باشد.
هفتم: پدیدارى سلوک از سرتکلیف(28)
تلاش اختصاصى با آخرین مرحله پرورش «خودشدن» در سنین بلوغ پدیدار مى‏شود. این دوران بسیار حساس و تعیین کننده است. شخص با نگرشى کاملاً متفاوت از آنچه در دوسالگى در پى تشخیص هویت خود بود، به جستجو مى‏پردازد. این پرسش که: «من کیستم؟»، والاترین اهمیت را مى‏یابد. نوجوان با نقشهاى گوناگون خود را مى‏آزماید و مى‏کوشد شخصیت بالغى بیابد و در راههاى گوناگونى که پدر ومادر و همسالان در پیش پایش مى‏نهند، حیران مى‏ماند، که کدام را برگزیند.
انگیزه شخصیت سالم، آمال و آرزوها و امیدهاى اوست. این «هدفهاى تعیین کننده» براى شخصیت سالم امرى حیاتى است.
در آخرین مرحله پرورش «خودشدن» و مهیا شدن براى سیر و سلوک ارادى خود در سنین بلوغ، تلاش و عمل از سرتکلیف پدیدار مى‏شود. نوجوان با بروز حالات بلوغ جنسى(29) در این مرحله مکلف به تنظیم رفتار خویش در مجموع روابطش و تحقق نقش خویش است، چنانچه مراحل پیشین به درستى طى شده باشد، فعل ارادى او این ضوابط را بر خود مى‏گیرد. این دوره براى شکل‏گیرى سزاوار فرایند تعالى شخصیت آدمى، بسیار حساس و تعیین کننده است. مهمترین جنبه این جستجوى هویت، تعریف هدف زندگى و در راستاى آن ارزیابى نقش خویش در مجموع روابطش، مى‏باشد.
اهمیت این جستجو در آن است که شخص براى نخستین بار متوجه آینده و هدفها و خواسته‏هاى بلند و دور و دراز و نیازهاى اصیل روانشناختى مى‏شود. بایسته است پدر ومادر و دیگر اولیاى دختر در حال بلوغ او را بیاموزند که بنیان زندگى ومعنادارى آن با سلوک جهت‏دار و بارور قابل دستیابى است و این نیز با عبودیت در آستانه خداوندى حاصل مى‏آید. نقش عبودیت خداوند، نقش آدمى در هستى است که به عنوان محور سامان بخش مجموعه نقشهاى جنسى و جنسیتى، انسانى و اجتماعى، هرگاه در مراحل پیشین در ذهن و باور کودک مى‏نشست، مى‏تواند پایه روانشناختى و جامعه‏شناختى تبیین نقشهاى گوناگون او باشد.
انگیزش شخص در این زمان بیدار مى‏شود و پرورش مى‏یابد و پشتوانه سلوک و رفتار وى مى‏شود. رفتار هدفدار و قانونمند، بیان و بروز شخصیتى است که نگاه معلوم و شناسایى نسبت به هدف زندگى و آرمانهاى خود دارد.
قسمت دوم
حضرت فاطمه علیهاالسلام ، از منظر فرایند رشد شخصیت
ابعاد و ساحات وجودى انسانى، بعد فکرى، روحى و رفتارى و جریان رویش انسانى در مراحل شناختى، روحى، رفتارى تا مرحله عرفان و دعا دانسته شده و بر این اساس، جریان تعالیم بانو، در این ساحتها و جریان تربیت، مرور مى‏شوند. آموختگان و پروردگان این تعالیم هم، خود، آموزگار این جریان عظیم انسانى‏اند و هم پیشتر، با زندگى‏شان تبلور این آموزه‏هایند.
مبحث اول
آموزه ‏هاى بانوى بزرگ در وجه تربیت و سازندگى فکرى
اولین گام جریان تربیت و نخستین بعد رشد وجودى انسان، تربیت فکرى و شکل‏گیرى بر صواب آگاهیها و رشد شناختها و بینشها و شعورهاى انسانى است که اسوه‏هاى پرورده دین مانند بانوى بزرگ خود، آموزگار آنند؛ شناختهایى که با خودآگاهى و روشن‏بینى پیوند خورده‏اند و جهت‏دهنده گرایشهاى انسانى ما هستند.
اول: تعالى‏یابى بینش و نگرش نسبت به هستى
فرآیند عظیم خودآگاهى، انسان‏شناسى، خداشناسى، جهان‏شناسى، جامعه و تاریخ‏شناسى، شناخت دنیا، آخرت و قیامت، شناخت زندگى و بسیارى شناختهاى دیگر، از زمره اولین آموزه‏هاى دین است. خطبه آن حضرت در مسجد مدینه در برابر مهاجرین و انصار در احتجاج با ابوبکر، نمونه‏اى از اندیشه‏هاى آن بزرگوار است که نوع این تعالیم را در خود دارد. زمانى که این شناختها براى آدمى شکل بگیرد، خود قلمرو و پهناورترى از اشیاء و اشخاص را فرا مى‏گیرد و در این راستا، خود گسترش مى‏یابد، برخى از این تعالیم مانند:
* بینشها و شناختها درباره خود و انسان
شرط اول براى ساخت «خود» وتهذیب و تربیت آن، شناختن آن است. آدمى تا به نیازها، استعدادها، ابعاد و ارزشهاى وجودى و خلقت خویش پى‏نبرد و تا کرامتها و نقش و جایگاه رسالت و مسؤولیت خود را در جریان عظیم رویش و رستگارى براى خویش نشناسد و به «خودآگاهى» نرسد، براى تربیت و ساختن و فعلیت بخشیدن و رویش خویش تلاش نمى‏کند و براى بهره جستن بر صواب از آنها همتى به کار نمى‏بندد.
در شناخت و فهم «خود»، بانوى بزرگ براى ما آموزه‏هاى بلندى دارد، مانند:
«شما بندگان خدا! نگهبانان حلال و حرام وحامل دین و احکام و امانت‏دار حق و رسانندگان آن به خلقید»(30)
* بینشها و شناختها درباره جهان (جهان‏شناسى)
برخى از تعالیم «زن الگو» درباره شناخت جهان است. این آموزه‏ها در بردارنده مباحثى چون، آفرینش جهان، پدیده‏هاى عالم غیب مانند فرشتگان و شیطان و... و سنتهاى الهى در تدبیر عالم و آفرینش انسان و جهان و معاد و قیامت مى‏باشد.
«همه چیز را از هیچ پدید آورد و بى‏نمونه‏اى انشاء کرد. نه به آفرینش آنها نیازى داشت و نه از خلقت آن سودى برداشت. جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد و آفریدگان را بنده‏وار بنوازد. و بانک دعوتش را در جهان اندازد...(31)
* بینشها و شناخت درباره خداوند
با بانوى بزرگ در کانونى‏ترین و بالاترین و والاترین شناختها به شناخت خدا و حاکم و پروردگار خویش مى‏رسیم، که او ما را آفریده و با ما مهربان است و بى‏نیازمان کرده و قدرتمان داده و بر سلوک و زندگانى ما بیناست و در ما آگاهى و عشق به خیر و خوبى را گذارده و ما را به آدمیت و عبودیت فرا خوانده است. آدمى با این شناخت، در آن خودآگاهى نیز راکد نمى‏ماند. از خود اینجایى عبور مى‏کند و در جریان والایش خودى به شناخت خدا مى‏رسد و در مى‏یابد که تنها با او مى‏توان آرام گرفت.
گواهى مى‏دهم که خداى جهان یکى است و جز او خدایى نیست. ترجمان این گواهى دوستى بى‏آلایش است و پایبندان این اعتقاد، دلهاى با بینش و راهنماى رسیدن به آن، چراغ دانش....(32)
* بینشها و شناختها درباره حجت خداوند (نبوت، قرآن کریم، امامت)
بینش و شعور و شناخت باور ساز به حجت (نبوت و رسالت و وصایت و ولایت و امامت)، آموزه دیگر بانوى بزرگ است.
گواهى مى‏دهم که پدرم محمد بنده او و فرستاده اوست. پیش از آنکه او را بیافریند، برگزید و پیش از پیمبرى، تشریف انتخاب بخشید و به نامى نامید که مى‏سزید... خاندان ما را در میان شما به خلافت گماشت و تأویل کتاب اللّه‏ را به عهده ما گذاشت. حجتهاى آن آشکار است و آنچه درباره ماست پدیدار و برهان آن روشن...(33)
* بینشها و شناختها درباره جامعه و تاریخ
نیز با تعالیم بانوى بزرگ، جهان، جامعه، و تاریخ را مى‏شناسیم و جایگاه خود را در عرصه هستى در مى‏یابیم تا نقش و رسالت خویش و واقعیتهاى اجتماعى را خودآگاهانه فهم کنیم و عبرت آموزى از تاریخ داشته باشیم.
پس از آن همه رنجها که دید و سختى که کشید؛ رزم آوران، و سرکشان درنده خو، و جهودان دین به دنیافروش، و ترسایان حقیقت ناشنوا، از هر سو بر وى تاختند و با او نرد مخالفت باختند... و گاهى که گمراهى سر برداشت، یا مشرکى دهان به ژاژ انباشت، برادرش على را در کام آنان انداخت.. هنوز دو روزى از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته، آنچه نبایست، کردید. و آنچه از آنتان نبود، بردید و بدعتى بزرگ در دین پدید آوردید... پسر ابوقحافه!... اکنون تا دیدار آن جهان این ستور آماده و زین بر نهاده ترا ارزانى! وعده‏گاه، روز رستاخیز(34)
* بینشها و شناختها درباره دنیا و آخرت
و هم با تعالیم فاطمه علیهاالسلام ، دنیا وآخرت و قیامت را در مى‏یابیم.
سیر در دنیا و حضور از سرتربیت و تدبیر در آن در گرو شناخت درست دنیا، زندگى دنیا و رخدادها و آدمها و عناصر آن است.
وعده‏گاه روز رستاخیز! خواهان محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و داور خداى عزیز! آن روز ستمکار رسوا و زیانکار و حق ستمدیده برقرار خواهد شد! بزودى خواهید دید که هر خبرى را جایگاهى است و هر مظلومى را پناهى.(35)
آدمى پس از شناخت خودبر مدار شناخت خداشناسى خودى و حیات و همنشینى با درون خود در مى‏یابد که براى تأمین آن همه نیازهاى عظیم انسانى و سیرابى عطش وجدان باید از خود هجرت کند به حقیقت از خود، به من نهایى خود، به من مطلق، هجرتى به نزدیکتر از خود،: به سوى نامحدود آگاه مهربان. این سیر و سلوک اندیشه‏اى و بینشى و شعورى با آگاهى و شناخت خداوند و هستى و... شکل مى‏گیرد. هنگامى که آدمى در مى‏یابد که خداوند از او به او نزدیکتر است، دیگر نمى‏تواند از او جدا شود، حتى اگر خودش را از دست بدهد. انسان بى‏خداوند با خود چه کند در حالى که انسان بى‏خودش با اوست و با انتخاب و در انتخابش ادامه مى‏یابد.
با آن تفکرها و شناخت به خود و در نتیجه تفکرها و شناخت‏ها درباره خدا، نوبت به والایش عشق و ایمان در وجود آدمى مى‏رسد.
نشر و گسترش بینش الهى و خداباورى در شناختها و باورها، زمینه دیگر شکل‏گیرى آرامش درون است.
وسعت یابى این دید و بینش انسان، از همین وجهه معرفتى چند دستاورد را در پى دارد:
دوم: معیارهاى شناختى شخصیت فرا رونده
* واقع ‏بینى
بانو مى‏آموزد که انسان سالم بایستى از دنیاى پیرامون خود شناخت عینى داشته باشد، این ادراک عینى همان شناخت هستى است. او مى‏آموزد که انسان در تب و تاب تعالى، هستى را آن گونه که هست مى‏بیند و نه آنگونه که مى‏خواهد و یا نیاز دارد که باشد. داورى خواستاران تحقق خود، درباره دیگران به عنوان بخشى از عینیت ادراک دقیق است و آنها قادرند ریاکارى و نادرستى را به سرعت تشخیص دهند. نگاه کنید، دید و بینش بانو درباره ریاکارى اولى، بى‏همتى و بى‏غیرتى مردان انصار و مهاجرین را در همان خطبه مى‏توان دید. دانایى و خردمندى از اولین ویژگیهاى بانوى بزرگ است:
فاطمه علیهاالسلام را از آن رو فاطمه نام نهاده‏اند که خداوند از علم خویش آن قدر او را سرشار ساخته است که از هر استادى بى‏نیاز باشد.(36)
اشخاص سالم به جهان خویش عینى مى‏نگرند، به عکس روان نژندها که ناچارند واقعیتها را تحریف کنند تا با خواسته‏ها، نیازها و ترسهایشان سازگار شود. انسان بالنده بر پایه ادراک و جهان‏بینى ژرف و گسترده خود و تجربه‏ها و پختگى‏ها و ظرافت‏هایش، مردمان و موقعیتهاى پیش روى خویش را یکسره نیک مى‏یابد و واقعیت را همان گونه که هست، بى‏واهمه و بدون سانسور مى‏پذیرد و تبیین مى‏کند.
نگاه تحلیلى بانو به وضعیت عصر خویش را بنگرید که:
به خدا، دنیاى شما را دوست نمى‏دارم و از مردان شما بیزارم درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند ناخشنودم! چون تیغ زنگار خورده و نابرّایند که در پیش روى واپس‏گرایند و خداوندان اندیشه تیره و نارسایند. خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند.(37)
* گسترش مفهوم خود
زمانى که خود گسترش مى‏یابد، قلمرو پهناورترى از اشیاء و اشخاص را فرا مى‏گیرد. در ابتدا خود، تنها معطوف به فرد است، اما با افزایش تجربه، خود وسعت مى‏یابد و ارزشهاى مجرد و آرمانها را در بر مى‏گیرد. بلوغ آدمى از جمله در گرو توجه به گستره عظیم روابط خویش است. اما داشتن رابطه با چیزى یا کسى فراسوى خود فردى، به تنهایى کافى نیست. انسان بایستى نقشى مستقیم و کامل بیابد. ادامه شناخت ارکان دیگر هستى و درک روابط آنها، درک وضعیت در این وسعت است که از رهگذر آن نوبت به بینش نسبت به نقش خود در عرصه این روابط مى‏رسد. چنین نقشى را مى‏توان «مشارکت انسان در قلمروهاى تلاش انسانى» خواند. آدمى نقش خود را در این عرصه با فعالیتى که از سر احساس مشارکت در عالم روابط رفتارى مى‏یابد و گسترش مى‏بخشد. خود در این فعالیتهاى معنادار، گسترش مى‏یابد و این فعالیتها دامنه گسترده حس «خود» مى‏شوند.
زمانى که «خود» گسترش مى‏یابد، قلمرو پهناورترى از اشیاء و اشخاص را فرا مى‏گیرد. در ابتدا، خود تنها معطوف به فرد است؛ اما با گسترش و ژرفاى جهان بینى و تعالى، انگیزه خود شکوفایى و نگرشهاى ایمانى و نیز افزایش تجربه، وسعت مى‏یابد و ارزشهاى مجرد وآرمانها را در بر مى‏گیرد. هستى مطلق با همه اوصاف و اسمأش (جهان، جامعه و تاریخ) مى تواند در گستره فکر و روح و سلوک آدمى حضور یابد و همپاى بلوغ و پختگى و ظرافت وى، دنیاى درون را بستر جریان اسماء و اوصاف کمال مطلق الهى گرداند. این رابطه، به یافتن وضعیت بسیارى از اجزاء در این مجموعه و شکل‏گیرى نقش انسان در این گستره مى‏انجامد. نقشى که در هر وضعیتى و به تناسب هر موضوعى، حکمى و تکلیفى را بر آدمى هموار مى‏سازد، چنین نقشى همان «مشارکت مطمئن در قلمروهاى متنوع تلاشهاى انسانى» است. رابطه رفتارى با خود (فعل اخلاقى)، با خداوند (فعل عبادى)، و با جامعه (حقوق اجتماعى) و با طبیعت (حقوق طبیعى) است که این رفتار و عمل، حکم خداوند را با خود دارد و «خود» را در آدمى گسترش مى‏بخشد. خود در این فعالیتهاى پرمعنا، سرمایه‏گذارى مى‏شود و این فعالیتها، دامنه‏هاى گسترده حس خود، مى‏شوند. بسیارى از مردمان، ادراک از عالم و از هستى دارند، اما دنیاى گسترده خودشان خالى از حضور آنهاست؛ دنیایى کوچک، با چشمهاى ذره‏بینى که کاشف رخدادهاى بزرگ بیرون از دنیاى او مى‏باشد.
* ذکر و یاد ورزى خداوند، وجهه‏اى از بالندگى روح و آرامش درون
... اللهم قد ترى مکانى و تسمع کلامى و تطلع على امرى و تعلم ما فى نفى... و انت الرب الجواد بالمغفرة .. و انا فقیر الى رحمتک فاسألک بفقرى الیک و غناک عنى و بقدرتک على و قلة امتناعى منک...(38) با این تجربه درونى از حضور خداوند، گرایش به نبوت و امامت و قیامت در درون وجود آدمى شکل مى‏گیرد و در این راستا، حضور جامعه و تاریخ در وجود خویش وتجربه خودآگاهانه از آنها مى‏باشد. رنجها و شادیهاى مردمان نیز در دنیاى وى رخ مى‏دهد و درد خلق و شفقت بر آنان را دارد.
امام صادق علیه‏السلام از پدران خویش از حسن بن على علیه‏السلام روایت مى‏کند:
مادرم شبهاى جمعه را تا بامداد در محراب عبادت مى‏ایستاد و چون دست به دعا بر مى‏داشت. مردان و زنان با ایمان را دعا مى‏کرد، اما درباره خود چیزى نمى‏گفت. روزى به او گفتم:
ـ مادر! چرا براى خود نیز مانند دیگران دعاى خیر نمى‏کنى؟ گفت:
ـ فرزندم همسایه مقدم است(39)
آنچه درون زهرا مى‏گذرد در سلوک و رفتار وى (مانند ایثار و انفاق) نمایانگر است. از زمره سلوک جمعى وى با مردمان همین ایثار (ترجیح دیگران بر خود) اوست.
گرسنه‏اى در مسجد از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله طعامى خواست. على علیه‏السلام در پاسخ به پرسش پیامبر که آیا کسى مى‏تواند گرسنه‏اى را در مسجد اطعام کند، به منزل فاطمه وارد مى‏شود و درخواست پیامبر را با او در میان مى‏گذارد. فاطمه علیهاالسلام مى‏گوید:
آنچه پیش ماست، تنها قوتى به اندازه دختربچه است، لیکن آن گرسنه را بر خود و فرزندمان ترجیح مى‏دهم. او میهمان ماست خوراکى را به او برسان(40)
و از این نمونه‏ها در زندگانى فاطمه علیهاالسلام و على علیه‏السلام بسیار است.
نمونه‏اى دیگر از سلوک جمعى فاطمه علیهاالسلام ، انفاق او با محرومان است:
روزى زهرا علیهاالسلام دو دستبند نقره و گوشواره و پرده‏اى که به تازگى سهم على علیه‏السلام از غنایم شده بود، براى رسول خدا مى‏فرستد با این پیام که:
اى پیامبر خدا، دخترت تو را سلام و ادب دارد و مى‏گوید این سهم ما را در راه خدا انفاق کنید. پیامبر از این رفتار دخترش آنچنان مسرور مى‏شود که سه بار مى‏گوید: «فداها ابوها» پدر فاطمه فداى او باد.(41)
* عینیت بخشیدن به خود
این معیار، تجسم فراخوانى به خودشناسى است. کوشش براى خودشناسى عینى از ابتداى زندگانى آغاز مى‏شود و هیچگاه پایانى نمى‏پذیرد. شناخت کافى از خود مستلزم داشتن بصیرت است، روشن‏بینى نسبت به آنچه که مى‏پنداریم هست و آنچه که واقعا هست.
شناخت کافى از خود مستلزم روشن‏بینى در بصیرت آدمى و نگاه انتقادى به خویش است. انسانى که به مرتبه برترى از عینیت و بصیرت نفس رسیده است، در هر رتبه وجودى که باشدخود را با وضعیت برترى که مى‏تواند باشد، مى‏سنجد و کمبودهاى خویش را اذعان مى‏کند و جویاى جبران آن کمبودهاست.
دعا در تعالیم بانو،سزاوارترین زبان بیان نقدى وضعیت خود، نگاه به آینده و تلاش براى بالندگى خویش است.
«خداوندگار من، تو وضعیتم را مى‏بینى و سخنم را مى‏شنوى و به آنچه بر من مى‏رود آگاهى و به آنچه که روانه‏ام مى‏کنند، آگاهى؛ من نیازمند رحمت توأم»(42)
انسان مسلمان، این گونه بینش و شعور و شناختى دارد. این، اولین بعد رشد انسانى و تربیت وجودى آدمى است و بانو آن را به ما مى‏آموزد و اگر زنان خواهان تعالى خویش هستند، اولین گام تجربه دینى، وسعت و ژرفایى باورهاست.
آن روشن‏بینى و معرفت در جریان بلوغ، خواهشها و نیازها و انتظارات آدمى را شفاف مى‏کند و روح و باورهاى انسانى را به جهتى برتر فرا مى‏خواند، به طورى که احساسات و باورهاى جهت یافته در سمت و سوى بالندگى و فلاح، همان ایمان است.
مبحث دوم
آموزه‏هاى بانوى بزرگ در وجهه تربیت و سازندگى روحى
دومین بعد تربیت انسانى، تربیت خواهشها و احساسات و عواطف انسانى است. بعد دوم رشد انسانى، رشد روحى و اخلاقى و گرایشى (ایمان) است که خوشبختانه تعالیم بانوى بزرگ، آموزگار ماست.
شخصیتهاى بالنده به جلو مى‏نگرند و انگیزه آنها، هدفها و برنامه‏هاى درازمدت است؛ اینها هدف جویند و قلب و روح و عاطفه و اندیشه خویش را با آرمانهاى انسانى خویش وجامعه گره زده‏اند، همچنانکه که در ادبیات دینى «ایمان» نام گرفته است و همین است که شخصیتشان را تداوم مى‏بخشد.
سلوک و زندگانى صدیقه طاهره این ایمان و عشق راستین را نشان مى‏دهد. رسول بزرگ نیز بر این سرشارى ایمان گواهى مى‏دهد:
اى سلمان! خداوند آنچنان قلب و روح و سلوک و اندام فاطمه، تا همه وجودش را سرشار از ایمان ساخته است که براى بندگى و طاعت در آستانه او، خود را از همه چیز آزاد و فارغ ساخته است.(43)
بالندگى روح در ایمان به خداوند، وحى، پیامبران، امامان، انسان، غیب، قیامت، قرآن، ملائکه و انسانیت و رستگارى، تبلور دارد.(44)
ایمان همین عشق و باور به آرمانهاى بلند الهى و انسانى و در راه خدا و براى او ونفرت و بغض در راه او و به خاطر اوست.(45)
ایمان، پیوند دو بعد زندگى دنیایى و عینى و اخروى، پیوند میان بینشها و شناختها و شعورها با تصمیم و عمل و اقدام است؛ حضور با زندگى و با قلب و عشق در عرصه‏اى است که عوالم قابل تجربه حسى و عقلانى را و هم عوالم غیرقابل آزمون تجربى و عقلانى را، یکسره فراگیر است.
عمل و سیره و سلوک صالح و تبلور ایمان در روایت اصول کافى، باب ایمان و کفر وارد شده است که: «انّ الایمان مبثوت على الجوارح.» (ایمان بر تمامى وجود انسان پراکنده است.)
سلوک و زندگانى صدیقه طاهره این ایمان و عشق راستین را نشان مى‏دهد. رسول بزرگ نیز بر این سرشارى ایمان گواهى مى‏دهد:
اى سلمان! خداوند آنچنان قلب و روح و سلوک و اندام فاطمه، تا همه وجودش را سرشار از ایمان ساخته است که براى بندگى و طاعت در آستانه او، خود را ازهمه چیز آزاد و فارغ ساخته است.(46)
بارى ایمان، محبتها و نفرتهاى شکل گرفته در راه خداوند و به خاطر اوست. ایمان، رهبرى و جهت دادن به عشقها و نفرتهاى درونى خویش در راستاى عبودیت خداوندى است. امن و آرامش و تسلط و شهادت و انتظار براى انسانى است که به درجه ایمان رسیده است. در وسعت امن وآرامش اهل ایمان، خوف و حزن و حیرت و اضطراب و ذلت راه ندارد.
تعالیم بانوى بزرگ آموزگار آنند که چگونه عشقها و نفرتهاى خویش را جهت دهیم و راهبرى کنیم تا در همه وجودمان جریان یابد و در دست و گوش و چشم وفکر و خیال و رفتار و سلوک ما راه بیابد و عمل و سیره و سلوک ما تبلور ایمان ما، باشد. جنبه‏هایى از گرایش ایمانى انسان سالم را مرور مى‏کنیم:
1ـ فلسفه یگانه‏ساز زندگى
این انگیزش یگانه ساز، وجهه شناختى گرایش ایمانى است. ایمان یا جهت داشتن، همه جنبه‏هاى زندگى شخص را به سوى هدف (هدفهاى برگزیده زندگى) هدایت مى‏کند و به او دلیلى براى زیستن مى‏دهد. ما به کشش ثابت هدف‏هاى پرمعنا نیازمندیم و بدون آنها به پوچى و بى‏معنایى زندگى، به کفر و فسق، به اضطراب و دلهره و فشارها و زحمتهاى خودساخته، گرفتار مى‏شویم. داشتن شخصیت سالم و بالنده بدون داشتن خواسته‏هاى ناب(47) میسر نیست.
فلسفه یگانه‏ساز زندگى حول یک وجهه ایمان است که بانو با زندگیش آموزگار ماست.
2ـ گرایش بر مدار ارزشها جنبه دیگر ایمان آدمى.
ارزشها (همراه با هدفها) پرورنده فلسفه یگانه سازندگى مى‏باشند. آدمى در راستاى آن وسعت بینش و شکل‏گیرى انگیزش خود شکوفایى و این انگیزش یگانه‏ساز و اراده خلاق، ارزشهاى تعالى بخش خود و خلایق را بر مى‏گزیند، ارزشهایى استوار و پایدار که تمامى جنبه‏هاى زندگیش را به هم پیوند مى‏دهد و یگانه مى‏سازد. ارزشهایى که مى‏تواند به شخص او مربوط باشد (مانند مباهات به کار) و مى‏تواند وسعتش تمامى جامعه را دربرگیرد و دیگران هم در آن سهیم باشند (مانند انفاق و انصاف با خلق) که مى‏تواند پرتویى از کشش گرایش به انسان کامل (مانند توسل به اهل بیت) و کشش و گرایش و سلوک براى رضاى خداوند مى‏باشد.
مباهات به کار زهرا علیهاالسلام از بیان على علیه‏السلام درباره همسرش بر مى‏آید:
فاطمه آنقدر از چاه آب کشید که اثر آن بر سینه‏اش باقى ماند و آن قدر با آسیاب آرد کرد که دستهایش پینه بست و آن قدر خانه را رفت و روب مى‏کرد که لباسش را گرد و خاک مى‏گرفت وآنقدر آتش زیر دیگ روشن مى‏کرد که پیراهنش سیاه مى‏شد...(48)
و در انصاف ورزى با خلایق مانند آنکه زهرا علیهاالسلام در پاسخ به سلمان از چرایى کار در منزل علیرغم حضور بانو فضّه خدمتکار منزل فاطمه، مى‏گوید:
پیامبر خدا مرا سفارش کرده است که روال و شیوه کار در خانه اینگونه باشد که خدمت کردن روزى براى او و روزى از آن من باشد. دیروز روز خدمتگذارى فضّه بوده است و امروز نوبت من است.(49)
3ـ «اراده معطوف به معنا»(50)
اراده معطوف به معنا، در فرایند بالندگىِ گرایش ایمانى، انگیزش چنان نیرومندیست که بر مدار عبودیت خداوندى مى‏تواند همه انگیزشهاى انسانى دیگر را تحت‏الشعاع قرار دهد. در واقع «اختیار خلاق » همان «اراده معطوف به معنا» است که مضمون اصلى سلوک از سرتکلیف مى‏باشد به طورى که معناى زندگى سالک و وظایف زندگى او و نیز تکالیفى که او در راستاى نقش انسانى، اجتماعى و جنسیتى برعهده دارد سرنوشت ما را مى‏سازد.
بانو در موعظه‏اى ما را مى‏آموزد که: «کسى که سلوک و عبادتش را در جهت خداوندى پرورش دهد، خداى بزرگ، او را از برترین مصلحت‏ها سرشار مى‏کند.»(51) الحمداللّه‏ رب العالمین ولا حول و لا قوة الاّ باللّه‏ العلى العظیم و حسبى اللّه‏ نعم الوکیل(52)
سنت بانوى بزرگ نشان مى‏دهد که براساس ایمان، برخى ویژگیها براى مومنان شکل مى‏گیرد که نشانه سلوک و سیره ایمانى ایشان است.
* استغنا، وجهه‏اى از بالندگى روح
زهرا و فرزندانش چند روزى است بى‏قوت و خوراک‏اند و سلمان براى نیازمندى از وى استمداد مى‏کند، بانو پیراهنش را به سلمان مى‏دهد تا گرو بگذارد و خوراکى براى آن محتاج فراهم آورد، سلمان مقدارى از خوراک را براى زهرا و فرزندان مى‏آورد. زهرا نمى‏پذیرد و مى‏گوید:
سلمان، اگر کارى و بخششى داشتم، براى خداوند بوده است و ابدا از آن چیزى براى خود برنخواهم داشت.(53)
* امیدوارى صادق، وجهه‏اى از بالندگى روح
با قوت روح، آدمى به آنچنان استغنا و استحکام روح مى‏رسد و به فرجام خویش، روشن بین است که مرگ نیز براى او انتخابى شوق برانگیز است. براى زهرا علیهاالسلام مرگ نیز مژده وصال است و با تصور مرگ، چهره به لبخند مى‏نشیند.
خدایا مرگ مرا زودبرسان(54)
* سوز و شور پاک و همیارى عاطفى، وجهه‏اى از بالندگى روح
سوز و اشک فاطمه علیهاالسلام ، پاک از رنجیست که بر آدمیت تا قیامت مى‏رود، این است که «رأس البکایین»(55) نام گرفت. هیچ گاه براى خود چیزى نخواست. خود در پاسخ احوالپرسى ام سلمه مى‏گوید:
با غم و اندوه ایام مى‏گذرانم، بر نبود پیامبر و ستم بر وصایت مگر مى‏توان در غم و رنج جانکاه نبود(56)
* ورع، وصفى دیگر از سالک راه
«ورع» از اوصاف ایمانى اهل سلوک است، به معنى ترس. این ترس نگرانى سالک است از اینکه به سبب کارى ناپسند او را طرد کنند و شایسته راه عشق ندانند و از این رو، سالک در این منزل تمام در حال مراقبت نفس است، بدین معنى که پیوسته در کمین نفس خود نشسته و هر دم خود را مى‏نگرد تا مبادا کارى برخلاف میل معشوق انجام دهد. ورع دور باش دادن و جلوگیر بودن همواره خویش از ناپسندیها و گناهان و اجتناب از محرمات الهى و بازدارى خود از آرزوها و خواهشهاى اغوابرانگیز است.
ورع یکى دیگر از ویژگیهاى شخصیتى زهرا علیهاالسلام است. در زیارت فاطمه زهرا علیهاالسلام آمده است: یا حلیفة الورع والزهد(57)
* خلوص و اخلاص، وجهه‏اى دیگر از بالندگى روح
اخلاص، ویژه داشتن و خالص داشتن دانش و انگیزه واحساس و سلوک و زندگانى خویش براى خداوند است. اخلاص، پاکیزه داشتن قلب وشیوه زندگى (دین)(58) است. اخلاص آن است که دانش و نیت و خواستنها و قلب و عواطف و سخن و سلوک و شیوه زندگى از غیرحق مبرا آید و روى با حق تعالى داشته باشد و قطع نظر از مدح و ذم خلایق باشد.
و بتول علیهاالسلام ، همه زندگانیش، انگیزه‏ها و اندیشه‏ها و عواطف و سلوکش، آموزگار اخلاص است. بانوى بزرگ در پاسخ به پدر از پرسش جبرییل که هرچه بخواهى همان مى‏شود، مى‏گوید:
مرا هیچ نیازى و خواهشى از خداوند مگر خود او و جهت‏دارى و نظر به پیشگاه باکرامتش نیست.(59)
در روایت از حسین بن روح ـ از نواب امام زمان علیه‏السلام ـ نقل شده که:
دو خصلت خدادادى زهرا علیهاالسلام به پاداش اخلاص در نیتش، مایه فضیلت اوست: یکى وراثت از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و دیگرى اینکه نسل رسول خدا از ذریه اوست(60)
بانو علیهاالسلام ، خود در فرازى مى‏گوید:
کسى که نیایش و عبادت خالصانه خود را به سوى خداوندگار پیش فرستد و بالنده‏تر بدارد، خداوندگار بزرگ، نیکوترین و برترین مصلحت او را به سوى این بنده فرو مى‏فرستد.(61)
4ـ وجدان بالغ اخلاقى، وجهه‏اى دیگر از ایمان
وجدان بالغ اخلاقى به گرایش یگانه ساز زندگى کمک مى‏کند. وجدان اخلاقى نابالغ، تنها سرشار از ممنوعیات و محرماتى است که به ویژه از دوران کودکى در شخصیت فرد بر جاى مى‏ماند و با عقاید صلب و بسته دینى تأیید مى‏شوند. ویژگى وجدان «بایدها» و جنبه‏هاى دستورى و تکلیفى به جاى «بهتر است»ها و «شایسته‏است»ها مى‏باشد. وجدانهاى نابالغ اجتماعى، هیچگاه از سطح تنجیزى تجربه تکالیف (باید اینگونه رفتار کنم) به لایه‏هاى عمیقتر یعنى تجربه ارزشها و تجربه اختیار خلّاق وارد نمى‏شود. حال آنکه شخص بالغ با دیدگاه «بهتر است این گونه رفتار کنم» که حاکى از حس وظیفه‏شناسى نسبت به خود، خداوند و دیگران است، از سطح تجربه تکالیف در مى‏گذرد. بانو علیهاالسلام اصول وجدان بالغ اخلاقى را توضیح مى‏دهد مانند:
* صداقت زهرا علیهاالسلام
صداقت، ادبى دیگر از آداب بالندگى جان با سلوک و اقدام است. همگان گواهى بر صداقت زهرا علیهاالسلام دارند و او از این وجهه بالندگى جان را نیز مى‏آموزد. از همین روست که او را «صدیقه»(62) نیز نام نهاده‏اند و در موارد مختلف از او به این نام یاد کرده‏اند(63)
عایشه مى‏گوید:
هیچ‏کس را راستگوتر از زهرا نیافتم مگر تنها پدرش را(64)
* خشیت زهرا علیهاالسلام
در مکتب تربیتى زهرا علیهاالسلام ، خشیت از خداوند و خشوع در برابر او از دیگر وجوه بالندگى روح است. او خود در خشیت بدانجا رسیده است که به وقت نماز از خوف خداوندگار نفسهایش به شماره مى‏افتد.(65)
در روایتى دیگر آمده، روزى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر فاطمه وارد شد، او را گریان یافت. گفت:
ـ نوردیده‏ام! چه چیز مایه گریه‏ات شده؟ گفت:
ـ سخن خداوند که مى‏گوید: و حشرنا هم فلم نغادر منهم احد؟(66)
* امنیت و آرامش روحى
امنیت و آرامش روحى از آثار گرایش ایمانى آدمیست.(67)
1ـ ویژگى شخصیت مومن، چند خصوصیت را در بر مى‏گیرد که یکى از عمده‏ترین آنها، پذیرفتن خود است. شخصیتهاى سالم مى‏توانند همه جنبه‏هاى هستى خود را، از جمله کاستیهاى خود را ببینند، بدون آنکه منفعلانه تن به آنها دهند. اینان در هر مرتبه و منزلت وجودى که باشند تا سر حد توانایى و وسع خویش مى‏کوشند بهترین کارها را در هر لحظه انجام دهند و در این فرایند به اصلاح و بهبود خویش بپردازند.
2ـ شخصیت مؤمن بى‏آنکه زندانى هیجانها یا عواطف خویش باشد، احساسات خود را مهار مى‏زند، تا این احساسات سد راه فعالیتها و روابط با دیگران نباشد. چیرگى بر احساسات، فرو کوفتن احساسات نیست. بلکه هدایت آن در مسیرى سازنده است. اما روان نژندها در همه حال احساس خود را آزاد مى‏گذارند و آنرا به بهایى ولو اندک با هرکس وناکسى معامله مى‏کنند. و اى کاش چند صباح بعد آن را مى‏یافتند، زیرا انگشت افسوس بر لب و فرجامى تباه پیش رو خواهند داشت.
3ـ خصیصه دیگر امنیت عاطفى «صبورى در برابر ناکامى» است. این خصیصه نمایانگر واکنش شخص در برابر فشارهایى است که بر خواسته‏هایش وارد مى‏آید و سدهایى که سر راه آرزوهایش ایجاد مى‏شود. اشخاص سالم موانع را تحمل مى‏کنند، تسلیم ناکامى نمى‏شوند، بلکه براى دست یافتن به همان هدفها یا هدفهاى دیگرى که جایگزین هدفهاى پیشین ساخته‏اند، شیوه‏هاى متفاوتى را که از ناکامى کمترى برخوردار باشند، به کار مى‏گیرند. ناکامیهایى که غالبا روان نژندها را از پاى در مى‏آورد، شخصیت‏هاى سالم را درمانده نمى‏کند.
4- هنگامى که آدمى در مى‏یابد داده‏هاى خداوندى از استعدادها و قابلیتهاى وجودى فرد، ملاک افتخار نیستند و ملاک و منزلت تقوا است(68) و هنگامى که دریافت داده‏ها و نعمتها بازدهى مى‏خواهند و از هرکس به اندازه سرمایه‏اش سود مى‏گیرند(69) و هنگامى که یافت به وقت پاداش نسبتها را در نظر آورند(70) و هنگامى که یافت حتى نسبتها و سعى‏ها و عملها را با هدف مى‏سنجند.(71) در این هنگام به رضا وخشنودى مى‏رسد.
زهرا علیهاالسلام ، منزل رضا را تجربه کرده است:
از سلمان روایت شده است که به وقت ازدواج زهرا علیهاالسلام با على علیه‏السلام ، روزى از فرط طعنه‏زنى حسودان، درد خویش را به پدر شکایت کرد تا پدر خود آن جماعت را چاره کند. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله او را گرامى داشت و گفت:
این پیمان به فرمان خداوند بوده است و شما دو تن برگزیده او و کفو یکدیگرید.
زهرا علیهاالسلام شاد از این بیان و گرامیداشت، گفت:
راضى به آنچه مرضى خدا و پیامبر اوست هستم.
و پیامبر سخن را ادامه داد و از منزلت و بزرگوارى شویش با او گفت تا آنجا که زهرا علیهاالسلام از سر سرور و بهجت بى‏اختیار گفت:
راضیم خداى را که پروردگار من است و تو را که پیامبر اویى و پسرعمم را که ولى اوست.
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روزى در کنار زهرا علیهاالسلام ، حسین علیه‏السلام را در بغل مى‏گیرد و بر فرجام سرخ حسن مى‏نالد، و ماجراى آینده را براى وى توضیح مى‏دهد و زهرا علیهاالسلام است که مى‏سوزد و زمزمه مى‏کند:
پدرجان تسلیم و راضى ساحت خداوندیم و بر او توکل داریم.
مبحث سوم
تعالیم بانوى بزرگ در وجهه تربیت و سازندگى رفتارى
تعالیم بانوى بزرگ، آموزگار زندگى پاکیزه (حیات طیبه) است و فراخوان ما به تقوا مى‏باشد. و این سومین بعد تربیت انسانى و دینى است؛ یعنى تربیت و راهبرى و هدایت رفتار و روابط رفتارى ما بر پایه بینشها و باورهاى بالنده و وسعت روحى و ایمان است.
تقوا، عمل صالح (اصلاح خویش و اصلاح جامعه) بر پایه ایمان است و زندگى پاکیزه نیز با همین عمل صالح بر پایه ایمان شکل مى‏گیرد.
زندگى و سلوک انسانى سه وجهه و سه بعد دارد؛ یکى رابطه عملى با خویش که «اخلاق» است و دیگرى رابطه رفتارى با خداوند که «عبادات» است و دیگر رابطه رفتارى با خلایق است که «حقوق» نام دارد. آموزه‏هاى تربیتى بانوى بزرگ در همین ابعاد با نسبتهاى گوناگون، است:
* سلوک اخلاقى، بیان وجهه‏اى از بالندگى سلوک و حیات
در وجهه اخلاقى زندگى ـ رفتار و ارتباط رفتارى با خود ـ تعالیم بانوى بزرگ، زندگى را با صداقت و صلابت و استوارى و صبورى و شجاعت و حماسه و ایثار و فتوت و زهد و... مالامال مى‏کند و به ما مى‏آموزد.
* زهد، خویشتن بانى و تهذیب نفس
زهد، گذر از کمى‏ها و نارساییها و نقصها ـ که دنیا خود نمونه آن است ـ به خاطر عشق بزرگتر به خوبیها و خداست. زهد، آزادى از عشقهاى کوچکتر و رهایى از اسارتها به خاطر عشق بزرگتر (ایمان به خداوند) است.
امام صادق علیه‏السلام فرمود: ... بل الزهد فى الدنیا ان لا تکون بما فى یدک اوثق منک بما یداللّه‏ عزوجل.(72)
زندگى زهرا علیهاالسلام ، همه آموزگار زهد و خویشتن بانى است. قناعت او، بخششهاى او و پذیرش سربلند سختى‏هاى زندگى همه نشانه زهد اویند:
دنیاگذارى او براى آخرت نمود دیگر زهد اوست:(73)
* پایدارى و مجاهدت و صبورى و استقامت
دوپاى سلوک و عمل براى رشد، یکى شکر است و یکى صبر، شکر، بهره بردارى براى حق در هنگام داراییها و صبر به پاى باطل نچسبیدن در هنگام نداریها است. همپایى زهرا علیهاالسلام با پدر در دوران تبلیغ و سامان یابى مدنیت اسلام و آن قصه‏هاى مکرر خاکستر و شکمبه و جراحتهاى رسول و نداریها و قناعتها و پاس داشتن هدف، بى‏توسل جستن به هر وسیله‏اى در اوج غمناکیها و حصرهاى سیاسى و روحى و دوستان ناپایدار و دشمنان پایدار و نیز دورویان، نقل همه زندگانى آن آموزگار است. در هنگامه احزاب، روزى زهرا علیهاالسلام براى فرزندانش قرص نانى پخته، دل نگران پیامبر است، دلش آرام نمى‏گیرد، به سوى پیامبر مى‏شتابد، همان قرص نان را تقدیم امام مى‏کند و بچه‏ها در خانه گرسنه‏اند.(74)
* سلوک عبادى، بیان وجهه‏اى از بالندگى سیر و حیات
در وجهه عبادى زندگى نیز ارتباط رفتارى با خدا، عبادت و سلوک و رفتارهاى متناسب براى ارتباط و پرستش و نیایش، و سرّ پرستش و آداب آنها و جایگاه و نقش آنها را با زندگى خود به ما مى‏آموزند؛ با نماز، با امر به معروف و نهى از منکر، با جهاد و...
* در نیایش خداوند
رسول خدا بر روحیه عبادى و این وجهه زندگى ساز زهرا علیهاالسلام گواهى مى‏دهد:
هنگامى که زهرا در محراب عبادت مى‏ایستد چونان ستاره‏اى براى فرشتگان مى‏درخشد. در این حال خداوند به فرشتگان مى‏گوید: بهترین بنده من، فاطمه را بنگرید. او در مقابل من از فرط خوف با لرزشى جارى بر همه وجودش ایستاده است. او با تمامى حضور قلب خویش به عبادت من مى‏پردازد.(75)
فاطمه علیهاالسلام در شب ازدواج خود با على علیه‏السلام مى‏گوید:
اجازه بده با هم به نماز بایستیم و در این شب خداى را عبادت کنیم.(76)
امام مجتبى علیه‏السلام یکى از این لحظه‏هاى ناب را توضیح مى‏دهد:
شب جمعه مادرم را دیدم در محراب، به تمامى در حال نیایش است. مدام در رکوع و سجود بود تا سپیده سرزد.(77)
* به عنوان الگو در دیگر روحیات عبادى
زهرا علیهاالسلام ، حرمت حجاب را همواره پاس مى‏دارد. نابینایى با اذن فاطمه علیهاالسلام به منزل او وارد مى‏شود، فاطمه علیهاالسلام بى‏درنگ برخاست و خود را پوشاند. پیامبر گفت: دخترم این مرد نابیناست. زهرا علیهاالسلام پاسخ گفت:
اگر او مرا نمى‏بیند من که او را مى‏بینم، او نیز بوى مرا استشمام مى‏کند. پیامبر با این پاسخ گفت: گواهى مى‏دهم تو پاره تن منى(78)
حضور اجتماعى زن در جامعه از دیدگاه زهرا علیهاالسلام منعى ندارد، لیکن این اصل رفتارى همواره بایستى مورد توجه مردان و بانوان باشد که پوشش را رعایت کنند:
خیر وخوبى زن در این است که نه او مردان را ببیند و نه مردان او را ببینند.(79)
این نگرش عبادى زهرا علیهاالسلام حتى هنگام مرگ را نیز مورد نظر دارد:
تو را وصیت مى‏کنم که براى من تابوتى بسازى به آن شکلى که فرشتگان برایم توصیف کرده‏اند(80)
* سلوک حقوقى، بیان وجهه‏اى از بالندگى سلوک و حیات
وجهه حقوقى زندگى را نیز یعنى ارتباط رفتارى با جامعه را، با خانواده (فرزند، همسر و دیگر اعضا خانواده) را و با دیگران (با جامعه خودى و با بیگانگان) را از آموزه‏هاى بانوى بزرگ مى‏توان آموخت.
مى‏توان میان دو گونه ارتباط صمیمانه با مردم فرق گذاشت. این دو، توانایى صمیمى بودن و توانایى دلسوز بودن است. این هر دو به گونه‏اى ژرف، پایدار، صادق، و رستگارى بخش در گرو عشق برتر به کمال مطلق به خداوند است. اکنون چگونگى این ارتباط را از بانو علیهاالسلام بیاموزیم.
شخصیت داراى روان بالنده مى‏تواند به پدر و مادر، فرزندان، همسر یا دوستان نزدیکش صمیمیت، (عشق ومحبت) نشان دهد. این توانایى حاصل پرورش کامل مفهوم گسترش خود است. در این حال، شخص به فرد محبوب خود احساسى اطمینان بخش نشان مى‏دهد و به آسودگى و شادمانى او به اندازه خوشى و آسایش خودش اظهار علاقه مى‏کند. شرط دیگر صمیمیت، حس پرورش یافته هویت خود است. از همین رو مبحث و شفقت اشخاص سالم و بالنده بى‏قید و بى شرط است نه فلج کننده و الزام آور و از سر نیاز به محبت دیگران.
فاطمه علیهاالسلام که همواره به وقت خطاب پدر، او را دخترجان کوچولو (یا بنیّه)(81) مى‏خواند و او نیز پدر را پدرجان (یا ابة)(82) خطاب مى‏کند و همیشه رسول را و رضاى پدر را مقدم به خود (83) و خوشنودى خویش مى‏داشت(84) مادر پدرش (ام ابیها)(85) تعبیر رسایى براى بیان ارتباط درونى و صمیمانه دختر با پدر است. از انس با مادر از همان دوران جنینى، نیز پیشتر گفتیم.(86)
و ارتباط روحى و صمیمانه فاطمه علیهاالسلام با همسر را با زبان على علیه‏السلام بهتر مى‏توان دریافت. على مى‏گوید: زهرا همواره تسلاى من بود.(87) و به وقت شهادت بانو همسر مى‏سراید:
«فاطمه مرا دوست و محبوبى بود. در قلب من جز محبت میان ما کس دیگر را نصیب نیست.(88) و فاطمه علیهاالسلام شوى خویش را مى‏گوید: على! روح و جان من فداى روح و جان تو جانم پاسدار تو به قربان تو همواره در خیر و شر با تو خواهم بود.(89)
* با خانواده
1ـ پدر با او
فاطمه عزیزترین زن و عضو خانواده براى پدر است(90)، پدر احترام به او را وظیفه خود مى‏داند. به گاه رفتن به مسافرت یا جنگى، آخرین کسى را که مى‏بیند و وداع مى‏کند زهرا علیهاالسلام است و اولین کسى را که پس از بازگشت مى‏بیند هم اوست و در منزل او زیاد ماندگار مى‏شد. (91) به وقت خطاب او را «دخترجان» (یا بنیّة)(92) مى‏خواند، به گاه دیدار با دختر، پیشانى او را مى‏بوسد، او را در جاى خویش مى‏نشاند و به او احترام مى‏کند.(93)
2ـ فاطمه با پدر
در دوره بلوغ و بزرگى هم آنگاه که پدر به دختر وارد مى‏شود زهرا تمام قد مى‏ایستد، به استقبال پدر مى‏شتابد، لباس بیرون(عبا) او را از دوشش مى‏گیرد و کفشهاى او را به کنارى مى‏گذارد. براى او آب وضو مى‏آورد، و با دست خویش پاى پدر مى‏شوید. آنگاه در پیش روى پدر به احترام مى‏نشیند. هرگاه پدر او را مى‏خواند با لبیک لبیک جواب او را مى‏دهد.(94) به وقت دیدار او از جاى بر مى‏خیزد، پدر پیشانى دختر را مى‏بوسد و دختر نیز، و جاى خویش را به او مى‏دهد. باوردار صدق و راستى پدر و همواره با پافشارى و تأکید تصدیق کننده او بود و بر آن بود که سخنان و تعالیم پدر را از برداشته باشد.(95) همیشه رسول را و رضاى پدر را مقدم بر خود(96) و خوشنودى خویش مى‏داشت.(97)
«مادرپدرش» (ام ابیها)(98) تعبیر رسایى براى بیان نسبت فاطمه با پدر مى‏باشد.
3ـ با مادر
همدمى و انس فاطمه علیهاالسلام با مادر از همان هنگامیست که در شکم مادر است.(99)
* با همسر
نمونه‏اى از پیوند و رفتار خانوادگى در اسلام، رابطه فاطمه با همسر خویش است.
الگوى همه همسران:
1ـ زهرا علیهاالسلام با على علیه‏السلام
ـ در نگاه به على
فاطمه همسر خویش را بهترین مى‏داند(100)
ـ در عهده ‏دارى وظایف زندگى
عهده‏دار وظایف زنانگى خویش است. از تمیزى وساده‏پوشى(101) و آرایش و عطر زدن(102) گرفته تا کارهاى معمولى منزل(103) مانند آرد کردن، نان پختن، رفت و روب کردن و قناعت به یک زندگى ساده(104) و گفتگو و مزاح با همسر.(105)
ـ و در ارتباط با او
على خود مى‏گوید که زهرا علیهاالسلام هیچ گاه مرا عصبانى نکرد.(106) همواره تسلاى من بود(107) فاطمه با على همواره خواسته‏هاى مشترک دارند.(108)
ـ در وصلت روحى با او
فاطمه باوردار و پذیراى فرید، از تمام جان و مال خود، براى على است. با او مى‏گوید:
على! روح و جان من فداى جان و روح تو، جانم پاسدار تو به قربان تو، همواره با توام چه در خیر و خوشى چه در شر و سختى.(109)
و نیز این چنین کرد و با شهادتش بر صدق باور و پذیرشش گواهى داد.
ـ در سختى‏ها و دشواریهاى زندگى
فاطمه همواره در کنار همسر خویش است در سرد و گرم روزگار در دشوارترین لحظه‏هایى که وقتى رنجهاى همه تاریخ را یکجا جمع کند به حجم و وزن آن نمى‏رسد و زهرا در کنار على ایستاده است.(110)
2ـ على علیه‏السلام با زهرا علیهاالسلام
آه! که میان من و فاطمه چه دوستى صادقى همواره پایدار بود، مرا دوستى بود بى همتا، عزیزى که در قلب من هیچگاه او را شریکى نبود. بلى، عزیزتر از جان و جسم و کالبدم، دور افتاد، لیک هیچگاه از قلبم پنهان نخواهد بود و پس از وفاتش بارها مى‏سراید:
مالى وقفت على القبور مسلما     قبر الحبیب فلم یردَّ جوابى
احبیب مالک لا تردُّ جوابنا     انسیت بعدى خلة الاحباب(111)
مرا چه گذشته است که در میان قبور مردگان ایستاده‏ام و از مزار دوست عزیزتر از جانم، جوابى نمى‏شنوم. آه! عزیزترینم چرا جوابم را نمى‏گویى؟ آیا آنحد خوبیها و در درون هم عشق ورزیها با یکدیگر فراموشت شده است؟
3ـ با فرزندان
فاطمه علیهاالسلام راهنما و رفیق و مأنوس فرزندان است. در وصیتش على را سفارش مى‏کند که:
على تو را وصیت مى‏کنم که با فرزندانمان به خوبى ونیکویى و مهربانى رفتار کنى(112)
* با مردم
1ـ ادب با دیگران
ادب در معاشرت از اصول رفتارى زهرا علیهاالسلام ، با مردمان، با خانواده و با دیگران است.
ام سلمه مى‏گوید:
پس از ازدواج با پیامبر خدا من عهده‏دار امور دخترش فاطمه علیهاالسلام شدم، اما به خدا قسم او باادبتر و آگاهتر از من به همه موضوعات و امور بود(113)
در ادب با خانواده از او نقل شده که:
هنگامى که آیه «ولا تجعلوا دعاء الرسول کدعاء بعضکم بعضا»(114) نازل شد. دیگر پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را «پدرجان» نمى‏خواندم. وقتى او را پیامبر خواندم، او از من روى برگرداند؛ چند بار که این برخورد پیامبر ادامه پیدا کرد، علت را به او گفتم؛ مرا گفت: فاطمه این آیه درباره تو و خانواده و نسل تو نازل نشده است، تو از منى و من از توام. آیه در مورد اهل جفا و دشمنى است. مرا همان «پدرجان» بخوان، این تعبیر قلبم را زنده مى‏کند و پیش خدا پسندیده‏تر است.(115)
در وقت پیشنهاد ازدواج على علیه‏السلام با وى، پیامبر از او نظر خواست، فاطمه علیهاالسلام پاسخ داد که:
اى پیامبر خدا! هر آنچه شما خود سزاوار مى‏دانید این نظر بر نظر من ترجیح دارد.(116)
در ادب با دیگران و حسن خلق با مردمان و سعه صدر در اجابت درخواستهاى آنان نیز از بانوى بزرگ کم نیستند:
بانویى از محضر فاطمه علیهاالسلام پرسشهایى بسیار داشت و آن بزرگ همه را پاسخ گفت. در پایان نیز از او خواست هر هنگام که پرسشى دارد مى‏تواند اززهرا علیهاالسلام پاسخ گیرد، و ابایى از میان گذاردن پرسشها نداشته باشد.(117)
2ـ انصاف با مردم
انصاف: برابرى در حقوق و حق، دسترسى براساس استعدادها و قابلیتها است. انصاف از دیگر از اصول سلوک جمعى زهرا علیهاالسلام است.
زهرا علیهاالسلام با خانواده انصاف مى‏ورزد:
کارهاى خانواده با على عادلانه قسمت شده است، اقتضاء شرایط آنگونه است که کارهاى درون منزل مانند آشپزى و نظافت با فاطمه علیهاالسلام است و کارهاى بیرون از منزل مانند تهیه امکانات و مواد غذایى با على علیه‏السلام مى‏باشد.
و در انصاف ورزى با خلایق مانند آنکه زهرا علیهاالسلام در پاسخ به سلمان از چرایى کار در منزل علیرغم حضور بانو فضه خدمتکار منزل فاطمه، مى‏گوید:
پیامبر خدا مرا سفارش کرده است که روال و شیوه کار در خانه اینگونه باشد که خدمت کردن روزى براى او و روزى از آن من باشد. دیروز روز خدمتگذارى فضه بوده است و امروزنوبت من است(118). از نمونه‏هاى دیگر مانند ایثار و انفاق بانو در فرازهاى دیگر سخن گفته‏ ایم.
پى ‏نوشت‏ها:
1- شماره اول فصلنامه؛ صص77ـ60
2- نداشتن هیچگونه بیمارى عاطفى و ارضا نیازها و سائقهاى معمول زندگى
3- از امام زمان وارد شده است که: «وفى ابنة رسول اللّه‏ لى اسوة حسنه» - بحارالانوار، ج53، صص180ـ179.
4- رجوع شود به: شولتس دوآن؛ روانشناسى کمال؛ الگوهاى شخصیت سالم؛ ترجمه گیتى خوشدل؛ تهران؛ نشر نو، 1369.
5- Instinctoid-needs یا غریزى نما
6- دعاى توسل
7- چشمه در بستر
8- رجوع شود به: جعفرى، محمدتقى؛ با ترجمه و تفسیر نهج البلاغه؛ ج1؛ تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامى؛ 1357؛ 112ـ110
9- «... والزهرة فاطمة» - معانى الاخبار ؛ ص115ـ114
10- بحار الانوار، ج23؛ ص51.
11- Bodily Self
12- دلایل امامة، ص9
13- Self Identity
14- فاطمه، وصفى است از مصدر فَطْمْ، یعنى بریدن، قطع کردن و جدا شدن که در وزن فاعلیش (فاطمه، فاطم)، معنى مفعولى به معنى «جدا شده»، مى‏دهد. رجوع شود به : لسان العرب
15- پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «او را فاطمه نامیدند، چون خود او و شیعیان او از آتش دوزخ بریده‏اند.» - بحارالانوار، ج43؛ ص18 به نقل از امالى شیخ طوسى
16- سخن امام صادق علیه‏السلام است که: «چون از بدیها بریده شد. او را فاطمه نامیده‏اند.» - روضة الواعظین؛ ص148
17- علامه مجلسى، مرآة العقول؛ ج5؛ ص315
18- self Esteem
19- بحارالانوار: ج4؛ ص23؛ ح17
20- «احب اهلى اِلَىَّ فاطمة»، المعجم الکبیر؛ ج22؛ ص403؛ ح1008ـ1007 و «اَىُّ النساء اَحَبُّ الیک؟ قال: فاطمة» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص38
21- بحارالانوار، ج43؛ ص40
22- بحارالانوار، ج43؛ ص40
23- Self Extension
24- Self image
25- the Self as a Rational coper`
26- «دو خواهر او رقیه و ام کلثوم سالیانى چند از او بزرگتر بودند. او در خانه همبازى نداشت.»
27- «اگر قبول کنیم که زهرا پنج سال پیش از بعثت متولد شده است.»
28- Propriate Striving
29- نور؛ 59، 58 - نسا؛ 6
30- مروزى، ارحمدبن ابى طاهر مروزى؛ بلاغات النساء؛ چاپ بیروت، صص24ـ23، نقل از ترجمه فارسى شهید، زندگانى فاطمه زهرا؛ ص128
31- همان مآخذ؛ ص127
32- همان مآخذ، ص127
33- همان، ص127.
34- همان؛ صص133ـ130
35- همان؛ ص133
36- بحارالانوار، ج43؛ ص13.
37- شهیدى سیدجعفر، زندگانى فاطمه زهرا؛ ص151ـ150.
38- منقول از مسند فاطمة الزهراء؛ شیخ الاسلامى؛ دعاى صدیقه کبرى علیهاالسلام پس از تعقیب نمازعصر؛ ص401
39- کشف الغمة، ج1؛ ص468
40- بحارالانوار؛ ج36؛ ص59.
41- بحارالانوار، ج43؛ ص20 و با اندکى تفاوت ص83.
42- «اللهم انزع العجب والکبر والبغى والحسد والضعف والشک.... و اغفر ذنبى، واسترعورتى، و آمن روعتى، و اجبر مصیبى، واغن فقرى... للهم عملت سؤ و ظلمت نفسى، فاغفرلى، انه لایغفر الذنوب الاّ انت.» از نیایش پس از هر نماز بانو - بحارالانوار؛ ج83؛ 88ـ85.
43- «یا سلمان! ان ابنتى فاطمه ملأاللّه‏ قلبها و جوارحها ایمانا الى مشاشها تفرغت لطاعة اللّه‏» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص46.
44-«قرآن و حدیث به تفصیل متعلق ایمان را تعریف مى‏کنند؛ مانند: «یومنون باللّه‏ والیوم الآخر» (مائده ـ 114)، «یومنون بالغیب» (بقره‏ـ3)، «یومنون بما انزل بک و ما انزل من قبلک» (بقره ـ 4) و مانند آنها.
45- «اهل الایمان الا الحبّ و البغض؟»، وسایل، فصل جهاد با نفس.
46- «یا سلمان! ان ابنتى فاطمة ملأاللّه‏ قلبها و جوارحها ایمانا الى مشاشها تفرعت لطاعة اللّه‏» بحارالانوار؛ ج43؛ ص46.
47- مانند نیاز به حقیقت، خوبى، زیبایى، یکتایى هویت، عدالت، نظم، پرمعنایى و نیاز به استغنا و انقطاع.
48- بحارالانور، ج43، ص83.
49- «اوصانى رسول اللّه‏ ان تکون الخدمة لها یوما فکان امس یوم خدمتها.» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص28.
50- Will to Meaning
51- بحارالانوار؛ ج67؛ ص249.
52- فقراتى از دعاى صدیقه کبرى علیهاالسلام ، پس از تعقیب نمازعصر، مسند فاطمة الزهرا علیهاالسلام ؛ شیخ الاسلامى؛ ص401.
53- «یا سلمان! هذا شى‏ء امضیناه للّه‏ عزو جل لسانا خُذ منه شیئا» - بحارالانوار، ج43؛ ص73.
54- احقاق الحق؛ ج19؛ ص160.
55- بحار؛ ج43؛ ص35
56- همان؛ ج43؛ ص156
57- زیارت حضرت فاطمه علیهاالسلام ؛ مفاتیح الجنان
58- «پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : اخلص قلبک یکفیک القلیل من العمل» - بحارالانوار؛ ج73؛ ص175 و نیز «اتخلص دینک یکفیک القلیل من العلم» - بحارالانوار؛ ج57؛ ص52.
59- «لاحاجة لى غیرالنظر الى وجهه الکریم» - ریاحین الشریعة؛ ج1؛ ص105.
60- بحارالانوار، ج43؛ ص37.
61- بحارالانوار، ج70، ص250ـ249
62- صیغه مبالغه یعنى بسیار و همواره راستگو
63- «امام صادق علیه‏السلام مى‏گوید: وهى (فاطمة) الصدیقة الکبرى...» - بحارالانوار، ج43؛ ص105 و نیز درباره غسل فاطمه علیهاالسلام پیامبر مى‏گوید: «فانها صدیقة لم یکن یغسلها الاصدیق...» - بحارالانوار، ج43؛ ص206.
64- بحارالانوار؛ ج43 ؛ ص68 و نیز اعیان الشیعه، ج2؛ ص276.
65- «کانت فاطمة علیهاالسلام تنهج فى الصلوة من خیفة‏اللّه‏ تعالى.» - عدة الداعى؛ علامه حلى؛ باب4؛ ص139
66- ملحقات احقاق الحق؛ ج25؛ ص527
67- «هوالذى انزل السکینة فى قلوب المومنین»
68- «ان اکرمکم عنداللّه‏ اتقیکم»: حجرات، 13
69- «لایکلف للّه‏ نفسا الا ما آتیها»: طلاق، 7
70- «لیس الانسان الا ما سعى»: نجم، 39
71- «کل یعمل على شاکلته»: اسرا، 86
72- بحارالانوار، ج70، ص310.
73- بحارالانوار، ج43؛ ص83
74- طبقات ابى سعد؛ ص400
75- بحارالانوار، ج43؛ ص172
76- «فانشدک اللّه‏ ان قمت الى الصلوة فنعبداللّه‏ تعالى هذه اللیله» - احقاق الحق؛ ج4؛ ص481.
77- کشف الغمة، ج2؛ ص94
78- «ان لم یکن یرانى فانى اراه و هو یشم الریح.» - بحارالانوار، ج43؛ ص91
79- بحارالانوار، ج43؛ ص54 و 84.
80- بحارالانوار، ج28، ص304
81- بحارالانوار؛ ج43؛ ص40
82- بحارالانوار؛ ج43؛ ص30
83- «واللّه‏ لا اؤثرن بها رسول اللّه‏ على نفسى و غیرى» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص7، «وانت اولى بماترى» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص99
84- «رضیت بما رضى اللّه‏ لى و رسوله» - مناقب ابن شر آشوب، ج3؛ ص344
85- بحارالانوار؛ ج43؛ ص190
86- بحارالانوار؛ ج43؛ ص2
87- بحارالانوار؛ ج43؛ ص87
88-
«حبیب لیس یعادله حبیب     و ما سواه فى قلبى حبیب
حبیب‏غاب عن عینى و جسمى     و عن قلبى حبیبى لایغیب»
بحار الانوار؛ ج 43؛ ص 217)
89- الکوکب الدرى، ج1؛ ص196
90- «احب اهلى الى فاطمة» - المعجم الکبیر؛ ج22؛ ص403؛ ح1008ـ1007 و «اىُّ النسا احبُّ الیک؟ قال: فاطمة» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص38.
91- بحارالانوار؛ ج43؛ ص20 و 40
92- بحارالانوار؛ ج43؛ ص40
93- بحارالانوار؛ ج43؛ ص40
94- بحارالانوار؛ ج43؛ ص93
95- سفینة البحار، ج1؛ صص231
96- «واللّه‏ لاؤثرن بها رسول اللّه‏ على نفسى و غیرى» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص27 و «نیز انت اولى بماترى» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص99
97- «رضیت بما رضى اللّه‏ لى و رسوله» - مناقب ابن شهر آشوب؛ ج3؛ ص344
98- «ان فاطمة تُکنّى ام ابیها» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص19
99- بحارالانوار؛ ج43؛ ص2
100- «یا ابة خیرزوج» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص133
101- عوالم العلوم؛ ج11؛ ص629ـ628
102- بحارالانوار؛ ج43؛ ص91 و 95 و 114 و 113
103- بحارالانوار؛ ج43؛ ص31و76 و 81 و 84 و 85و 134 و 151
104- بحارالانوار؛ ج43؛ ص143 و 117
105- بحارالانوار؛ ج43؛ ص75 و 45
106- «لااغضبتنى» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص134
107- «کنت بک اتعزّى» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص187
108- «على مى‏گوید: لاعصت لى امرى» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص134
109- «روحى لروحک الفداء و نفسى لنفسک الوقاء یا اباالحسن ان کنت فى خیر کنت معک و ان کنت فى شرکنت معک» - الکوکب الدرى؛ ج1؛ ص196.
110- بحارالانوار؛ ج37؛ ص44 و ج38؛ ص19 و ج41؛ ص257
111- بحارالانوار؛ ج43؛ ص217
112- اوصیک فى ولدى خیرا - بحارالانوار، ج79؛ ص27
113- «و کانت و اللّه‏ ادأب منى و اعرف بالاشیأکلها» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص10
114- نور: 64
115- بحارالانوار؛ ج43؛ ص33ـ 32
116- «یا رسول اللّه‏ انت اولى بما ترى.» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص99
117- حلیة الاولیاء؛ ج2؛ ص40
118- «اوصانى رسول اللّه‏ ان تکون الخدمة لها یوما فکان امس یوم خدمتها» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص28

تبلیغات