آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

پیشرفتهاى تکنولوژیکى پس از ظهور انقلاب صنعتى با سرعتى شتاب آور قرنها را درنوردید و آدمى را مقهور ذوق و خلاقیت خویش نمود، مثلث ارتباط خدا، انسان، طبیعت واژگونه شد و عَلَم اومانیسم با نفى معنویت به اهتزاز درآمد، تا بدانجا که انسان با طرد اقتدارهاى فراتر از خویش تنها خود را مى‏دید و مى‏پرستید. آرى، بهاى فقدان معنویت این عصر، کرنش و بردگى مدرن بر طبیعت و حس بود، تا آنکه عقلانیت ابزارى بر عقلانیت ارزشى تفوق یافت و آدمى را به دور از بودنهاى تکوّنى در دایره بایدهاى تصنعى مسخ نمود و انسان دوره‏ى مدرنیته را در میان خواسته‏هاى کاذب و گذراى جامعه‏ى رو به توسعه غوطه‏ور ساخت و آمال راستین به دست فراموشى سپرده شد و جهانى بى‏معنا با هزینه‏ى سرسام آورى چون انحطاط فرهنگى، فساد و تباهى و ... شکل گرفت. در این مقاله به بررسی جنبه های مختلف جامعه های مصرفی و رفاهی دنیای معاصر می پردازیم.

متن

ا اَیُها النّاس اتَقُوا رَبَکُم الذّى خَلَقَکُم مِنْ نَفْسٍ واحدةٍ و جَعَلَ مِنْها زَوْجَهْا وبَثَّ مِنهُما رِجالاً کَثیرا و نساءً فَاتقواللّه‏ (1)
یگانه خالق حکیم در کلام جاودانه وحى با خطابى فراگیر، طى اعلامیه‏اى جهانى به بشریت اینگونه مى‏فرماید:
اى انسانها! حضور خود را در محضر پروردگار بنده‏نواز دریابید؛ و آنگونه که شایسته‏ى عبودیت است، در مقابل خالق خویش، خود را به زیور و جلاى تقوا بیارائید. پروردگارى که تمامى شما انسانها را از یک نفس و حقیقتى واحد آفرید، و از همان گوهره و حقیقت واحد همسران و ازواج شما را پدیدار نمود، و به واسطه‏ى این زوجیت و اصل تکثر و ازدیاد در جهان طبیعت، پیوسته نسل بشر را چه از مردان و چه از زنان به گونه‏اى مبسوط بر عرصه‏ى پهناور زمین گسترانید. پس تقواى الهى پیشه سازید و از نگرشهاى آلوده به انحطاط و شرک و کفر بپرهیزید.
در بخش اول از این گفتار در ترسیم نمادى از خانواده و روابط حاکم بر آن در فرهنگ اسلامى و دستورات قرآن، به بررسى بنیانهاى اخلاقى و حقوقى در خانواده پرداختیم و نسبت به استخراج اصولى چند، چون اصل «کرامت انسان»، اصل «حاکمیت مودت و رحمت بر پایه ایمان»، اصل «معروف در خانواده و تأکید قرآن بر تحقق آن»، اصل «تراضى و مشورت در مسائل مشترک بین زوجین»، اصل «عفو و گذشت در بروز مشکلات و معضلات»، اصل «صلح در هنگامه اختلافات» و سایر اصول اساسى که خانواده بر محوریت آنها شکل گرفته، و مبین حق محورى و واقع نگرى در شریعت اسلام است، اهتمام نمودیم.
اکنون در ادامه بحث به نکات دیگرى از حقوق و وظایف متقابل زوجین و به شرح موارد خروج از وظیفه، و به تعبیرى دیگر ترسیم آنچه موجبات نشوز را از سوى زوجین فراهم مى‏سازد، خواهیم پرداخت.
با این ورود که در فرهنگ اصیل و غنى اسلامى، آنچه محور همه قوانین (اوامر و نواهى) مى‏باشد، حق مدارى و اصول گرایى برخاسته از آن و حقیقت جویى است؛ لذا در این فرهنگ، حاکمیت مطلقه در ابعاد مختلف زندگى و قانونگذارى و سلطنت و مالکیت حقیقى از آن خداست، و در عرصه زندگى ظاهرى همه‏ى بهره‏ورى‏ها، اعتبارى بوده، هیچکس اجازه‏ى سلطه و سلطنت و اعمال قدرت و حاکمیت ندارد، مگر در طول قدرت و حاکمیت او، بنابراین، اساس زندگى بر محوریت حق سالارى است، نه مردسالارى یا زن‏سالارى، و نه آن گونه که در نظامهاى به اصطلاح دموکراسى به عنوان مردم سالارى مطرح است، بلکه عالم، همه هویتى از اویى و به سوى اویى دارد و انسان که به عنوان خلیفة اللّه‏ و حقیقتى ماسواى این طبیعت خاکى دارد، شایسته است در فاصله بین «اِنا للّه‏ِ وَ اِنّا الیه راجعون»، همسو و هم جهت با سایر موجودات هستى حرکت و از خودمحورى جدا شود، و حق مدارى پیشه سازد تا سیرى صعودى و کمال گرا را طى کند و الّا به مصداق آیه «وَمَنْ اَعرَضْ عَن ذِکْری فَاِنَّ لَهُ مَعیشةً ضَنکا»(2) حیات مادى خود را هم تباه مى‏سازد.
در تفکر و منش‏هاى غیر الهى، حقیقت انسان، تنها پیکره‏ى مادى اوست، و چون این پیکره و شکل ظاهرى در دو جنس مخالف و شکل متفاوت متجسّم است، در تعیین حقوق و حدود آن دو، در عرصه حیات دچار مشکل مى‏گردد.
چنانچه در مسأله رفع تبعیض از زنان و سعى در برقرارى تساوى هر چه بیشتر، به یکسان نگرى و همسان سازى همت مى‏ورزد، و در رفع مشکلات و مظالم از زنان آنها را به هماوردى و مقابله‏ى رویاروى با مردان وامى‏دارد؛ و حال آنکه در مکاتب الهى، انسان حقیقت واحده‏اى است که هدف از تعلیم و تربیت، حیات و ممات، تزکیه و تحلیه‏ى او، ارتقاء و کمالِ نفس انسانى و روح الهى او است. آنطور که گاه در مرتبه صعود آنچنان اوج مى‏گیرد که ملایک در برابرش خاضع و امر به «اُسْجدوا لِادم»(3) مى‏شود، و گاه در مرحله هبوط به «اولئک کالانعام بل هم اَضلّ»(4) منتهى و سقوط مى‏نماید، و هر دو مرحله به اراده و اختیار اوست.
براین اساس در خطابات انبیا، به گونه‏اى اعم، و در قرآن، آنجا که سخن از ارزشها و کمالات است، مخاطب، این پیکر نیست، بلکه به اعتبار جان آدمى، خطاب به صورت «یا ایها الناس» و «یا بنى آدم» و «یا ایها الذین آمنو» و .... است، و هر دو به طور یکسان مورد خطاب یا حکم‏اند؛ مانند: «مَنْ عَمِلَ صالحا مِن ذَکَرٍ اَوْ اُنْثى فَلَنُحْیِیَّهُ حیاةً طَیِّبه»(5)، اشاره به اینکه انسانیت انسان، نقش اصلى در ایفا و ابقاى حیات طیبه - بر پایه حاکمیت ارزشها- را بر عهده دارد و جنسیت عامل تعیین کننده نیست، بلکه هویت انسانى است که منشأ اثر است. او که ملهم فجور و تقواست، و با اراده و اختیار مسیر زندگى را برمى‏گزیند، حامل ارزشها و ضد ارزشها مى‏شود، و مقر عزت و ذلت، سعادت و شقاوت، فضیلت و رذیلت، حق و باطل، صدق و کذب، اطاعت و عصیان، تمرد و انقیاد، امانت و خیانت مى‏گردد و بر اساس درجات خود، شئون مختلفى پیدا مى‏کند.
لذا همان طور که مى‏دانیم عقل نظرى که مبداء کسب معارف و کمالاتى، چون علم و تفکر است فارغ از جنس پذیرى است و نیز در احکام عقل عملى، اوصافى چون: اراده، خلوص، ایمان، تهذیب، توکل، ایثار، نوع دوستى، استقامت و ... جنسیت فاقد اثر مى‏باشد؛ همچنین در مختصات انسانى جنسیت مطرح نیست. بلکه مذکر و مؤنث بودن این کالبد ظاهرى از مشترکات انسان با سایر موجودات عالم ماده است و قانون زوجیت به عنوان یک اصل کلى حاکم بر طبیعت، در تمامى اجزاء و پیکره‏ى جهان مادى، سریان و جریان دارد؛ قرآن کریم این کلام زنده بر فراز تاریخ بشر در 14 قرن قبل پرده از این راز خلقت برمى‏دارد و مى‏فرماید: «سُبْحانَ الّذى خَلَقَ الازواجَ کُلَّها ممّا تُنْبتُ الارضَ وَ مِنْ اَنفسهم وَ مما لا یَعلَموُن»(6) شایسته تسبیح و تعظیم، و بایسته حمد و ستایش اوست که سیطره خلق و قدرتش همه را در بر گرفته، و قانون زوجیت را نسبت به اجزاء عالم ماده مستقر ساخته است.
آرى ماهیت حیات مادى و شاکله‏ى طبیعى موجودات بر ذکوریت و انوثیت استوار است و در گردونه منظم آن، هر موجودى رسالتى در جهت کمال متناسب خوبش و وظیفه‏اى در همسو شدن و هماهنگى با نظام هستى دارد. بر همین اساس، زوجیت، نقش تعیین کننده‏اى در رهنمون سازى طبیعت به سوى کمال مطلوب و موزون دارد، و تشکیل خانواده توسط انسان عالیترین وجهه‏ى این رسالت است. آنجا که زوجین با پیمان الهى بناى وحدت مى‏گذارند و با ترکیب دو نقش به تأسیس یک واحد پویا مى‏پردازند؛ قهرا قوام، سلامتى و آراستگى این واحد نیز،مرهون همدلى، همکارى و هماهنگى دو عنصر اصلى آن یعنى زن و مرد، در همه شئون مى‏باشد.
اسلام براى تقویت و تشدید مبانى و جلوگیرى از بروز هرگونه خلل و سستى در آن، دقیق‏ترین برنامه را در بستر تعیین اوامر و نواهى و تبشیر و تنذیر اخروى و بازدارنده‏هایى دنیوى مقرر فرموده تا از سیر صواب فاصله نگیرند و همواره بر اصول و انجام وظایف و رعایت حقوق یکدیگر پایدار بمانند.
حال با توجه به این مبانى و اصول ارزشى، ادامه‏ى کلام را در زمینه حقوق و وظایف متقابل زن و مرد و بیان موارد تخلف هر یک از زوجین ادامه مى‏دهیم.
در معناى نشوز:
در اصطلاح شریعت، تخلف هر یک از زوجین نسبت به وظایف محوله که از سوى شارع تعیین گردیده، موجب نشوز و عصیان و نافرمانى است؛ و در کتابهاى حقوقى ناشز به مردى گویند که حقوق ناشى از نکاح را که براى زوجه حاصل گردیده استیفا ننماید، پس با این اعتبار شرعى، مى‏توان گفت که نشوز حقیقت شرعیه دارد، و به صورت معناى عرفى و یا لغوى آن در آیات و روایات استفاده نمى‏گردد.
صاحب جواهر در این زمینه مى‏فرماید: «چه بسا از کتب لغت این گونه برمى‏آید که اسم نشوز لغتا بر معناى عرفى آن اطلاق مى‏گردد، و نشوز زن عرفا بر موردى حمل مى‏شود که نسبت به مرد عصیان نماید، و یا او را خشمگین سازد و نشوز مرد موقعى است که زن را مورد ضرب و شتم و جفا قرار دهد....» سپس او در تحلیل این معنا مى‏فرماید: «وَ هو خلاف ما فی الشرع مِن کونه الامتناع من خصوص الحق الواجب علیه او علیها»
این معناى عرفى از نشوز، خلاف تعریفى است که در شرع مى‏باشد، که آن امتناع از حقوق واجب الهى از سوى مرد یا زن است، لذا طبق این تعریف بى‏پروایى زن، شامل نشوز نمى‏گردد، اگر چه گناه محسوب مى‏شود و مستحق تأدیب است و یا امتناع از خدمت شوهر و برآوردن نیازهاى او در غیر امر زناشویى نشوز نیست زیرا برآورده ساختن این گونه امور جزء وظایف الزامى زن نیست.»(7)
بنابراین، آنچه که طبق بعضى از روشهاى عرفى، وظیفه‏اى را بر زن تعیین یا تحمیل مى‏نماید، جزء وظایف او محسوب نمى‏شود. مثل: خدمت به همسر و فرزندان در انجام تمامى کارهاى منزل؛ در این گونه امور اگر زن خدمتى انجام دهد، یا از باب همراهى و همکارى و مؤانست با شوهر است، و یا اینکه مى‏تواند در مقابل انجام آنها تعیین مزد نماید، و این به علت موقعیتى است که اسلام براى مادر و همسر قایل است تا از هر گونه تعرض و فشار و ضررى مصون باشد.
چنانچه در سفارش امیرالمؤمنین در نهج‏البلاغه به فرزندشان آمده است که: «وَ لا تُمَلِّکِ المراةَ مِنْ اَمْرِها ماجاز نَفْسَها فَاِنَّ المَرْاةَ رَیْحانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهرِمانة»(8) کارى را که در توانمندى زن نیست، بر او تحمیل مگردان، زنان چون گل بهارى هستند، نه پهلوان سخت کوش و پرتوان؛ لذا اسلام کارهاى دشوار را از دوش زنان برداشته و در مقابل کارهاى کلیدى‏ترى را چون تربیت و تعلیم، تأمین سکونت و امنیت خانواده را به او واگذار کرده است، تا در رسالت مربى گرى، مادرى و همسرى به خوبى نقش خود را ایفا نماید. از سوى دیگر حسن معاشرت با همسر را در سایه اصل مودت و رحمت بر زوجین واجب نموده، تا خانه و خانواده که محل نشو و نماى آدمى است، مهد صفا و آرامش باشد، لذا تخلف از حسن معاشرت و رفتار غیرمعروف براى زن و مرد، نشوز و عصیان محسوب مى‏گردد.
اکنون جاى این سؤال باقى است که چرا نگرشهاى غلط و به خطا رفته‏ى بعضى از منتقدین و مغرضین، آنان را بدانجا رسانده که خشونت را به قوانین اسلام نسبت دهند، یا اینکه نظام حقوقى اسلام را عامل تبعیض ببینند. و این نکات ارزشمند و ارفاقاتى را که در نظام حقوقى زن در اسلام مطرح است نادیده انگارند.
تتبع در آیات قرآن کریم محققا وجدان سلیم بشرى را وادار به این اعتراف مى‏کند که در این کتاب حیات بخش و هدایت آفرین بیش از هر مکتب و نظام حقوقى توصیه و سفارش نسبت به رعایت حقوق زنان و مصونیت ایشان از مظالم و حفظ شخصیت و منزلت ایشان گردیده.
«نگاهى به سوره مجادله و دفاع از حقوق زن در خانواده»
گستره‏ى حقوقى زن در قرآن به گونه‏اى است که چهارده قرن قبل در دورانى که به رغم انقلاب عظیم و نهضت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هنوز بقایاى فرهنگ جاهلى در رفتار عده‏اى، مشهود و سایه سنتهاى غلط بر زندگى آنان حاکم بود، سوره‏اى از قرآن کریم به نام مجادله در دفاع از حقوق زن و رفع بیدادگرى و تظلم از او نازل مى‏گردد، و غرامت و جریمه‏ى سنگینى را براى مردى که به خاطر غرور و خودخواهى حکم ظهار را بر همسر خود جارى مى‏نماید، و با گفتار و رفتارى نادرست مى‏خواهد او را از حقوق انسانى خویش محروم نماید، قرار مى‏دهد.
در ابتداى سوره مى‏فرماید: «قَدْ سَمِعَ اللّه‏ قَوْلَ الَّتی تُجادِلُکَ وَ تَشْتَکى اِلى اللّه‏ِ وَ اللّه‏ُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما اِنَّ اللّه‏ سَمیعٌ بَصیر»(9) خداوند سخنان آن زنى را که به علامت شکایت و دادخواهى به خدا و رسولش پناه آورده بود و از شوهر خویش شکایت داشت، شنید. سپس از باب تأکید مى‏فرماید: «اِنَّ اللّه‏ سمیع عَلیم» اشاره به اینکه چون خداوند مرجع تظلم بندگان است و سمیع و بصیر نسبت به آنهاست، هرگز در دشواریها بندگان را رها نمى‏سازد و در تمامى احوالات فریادرس ایشان است، و آنگاه که آهى از سینه مظلومى بیرون مى‏آید، براى ملکوتیان سخت و دردناک است، و خداوند این تظلم را بدون دادخواهى نمى‏گذارد.
بر این اساس قرآن کریم، ظهار را که یکى از مصادیق ظلم به زن است، و یک نوع رفتار زشت جاهلى است مردود و مذموم مى‏شمارد، و این نوع از طلاق را که مرد بدان توسل مى‏جست، تا زن را در یک بلاتکلیفى و عسرت قرار دهد - نه آزاد مى‏شد و نه حکم همسر را داشت - به عنوان گفتارى منکر و رفتارى زورمدارانه از سوى مرد معرفى مى‏کند؛ و مى‏فرماید: «اِنَّهم لِیقُولُونَ مُنْکَرا مِن القولِ و زورا»(10) و این همسر آزارى و به تشویش کشاندن خانه و خانواده را براى مرد، زشت و منکر مى‏شمارد، لذا بر این گفتار نادرست و رفتار جاهلى کفاره و غرامت سنگینى قرار مى‏دهد و با بیان «تِلْکَ حُدُودُ اللّه‏»(11) و یا «ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ»(12) آنان را به حفظ معاشرت و سلوکى عادلانه دعوت مى‏نماید.
شأن نزول آیه بر اساس تفاسیر اینگونه بوده که همسر «اوس بن صامت» که از انصار و طایفه خزرج بود همسرى تندخو و سریع التأثیر داشت، و در یک مشاجره که بین او و همسرش واقع شد، تصمیم به جدایى بواسطه حکم ظهار گرفت، و با گفتن «اَنْتَ عَلّى کَظَهْرِ اُمّى» تو نسبت به من مانند مادرم هستى، و با این روش مى‏خواست همسر را در یک حالت بدِ روانى و قرین با نگرانى روحى قرار دهد، که در اینجا همسر به علامت دادخواهى به محکمه عدل و رحمت نبوى مى‏آید، و از او چاره اندیشى مى‏نماید، در اینجا آیات ابتداى سوره‏ى مجادله نازل مى‏گردد، و در مقام هشدار به تمامى کسانى که بخواهند بر اساس مقاصد و هواهاى نفسانى کانون گرم زندگى و امنیت و آرامش همسر و فرزندان را به مخاطره افکنند، از یک طرف آنان را متوجه عقوبت تلخ و دردناک اعمالشان مى‏سازد، و از سویى با قرار دادن کفاره در صدد تربیت و اصلاح نفوس آنان بر مى‏آید، تا اینگونه رفتارهاى جاهلانه، زورمدارانه و غیر منطقى از خانه و خانواده رخت بربندد.
«مسؤولیت پذیرى و ضوابط آن»
اسلام همانگونه که در واگذارى هر مسئولیتى، بر صلاحیت فکرى و اخلاقى فرد مسئول تأکید دارد، در مسأله سپردن ریاست خانواده هم به مرد تأکیدات، تمهیدات و حتى تهدیداتى دارد، که او را بر صراط مستقیم و مرز عدالت قرار دهد. بنابراین اگر مى‏فرماید: «الرجال قَوّامون على النساء»(13) و مردان را کارگزاران و قوام و کسانى که کمر همت بر امور خانواده بسته‏اند معرفى مى‏نماید، در کنارش با دعوتهاى لطیفى چون «کُونُوا قَوّامینَ بِالقِسطِ»(14) و یا «عاشروهُنَّ بِالمعروف»(15) و یا «لا تُضارُوّهُنَّ لِتُضَیّقوا عَلَیْهِنَّ»(16) و یا «وَأتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِالمَعْرُوف»(17) وَ «قُلْ اَمَرَ رَبّى بِالقِسْطِ»(18) آنان را به بسط عدالت و معاشرت احسن و بر حذر بودن از هر گونه اِضرار و تعدى، فرا مى‏خواند، و بر سازش بر اساس معروف، و رفتار شایسته نسبت به بندگان خدا که به سبب همسرى و فرزندى در کفالت او هستند، تأکید و سفارش فراوان مى‏نماید.
از آنجا که احکام، تابع مصالح و مفاسد است خداى حکیم بدون رعایت مصالح، امور خانواده را به مرد واگذار نمى‏کند، در تقسیم بندى وظایف پدر در کانون خانه و خانواده پیوسته در جایگاه نوعى قضاوت و شهادت است، بنابراین بیش از هر کس به رعایت عدالت و تقوى سزاوارتر مى‏باشد.
و از سویى چون ریشه‏هاى عدالت اجتماعى در خانواده شکل مى‏گیرد، والدین در ترسیم و تحکیم بناى عدالت بیشترین نقش را در نظام تربیتى دارند. و همچنین از مفاهیم بسیارى از آیات تأکید بر این دادگسترى ملموس است. لذا مرد حق حاکمیت دارد ولى حق تحکّم ندارد، و در حاکمیت نه تنها بایستى رعایت عدالت نماید بلکه باید رعایت اصل «عفو» را به سبب «وَ اَنْ تَعْفُوا اَقْرَبُ للتّقوى»(19) و اصل «فضل» را در روابط خانواده به واسطه «لا تَنْسُوا الفَضْلَ بَیْنَکُمْ»(20) پیوسته مورد توجه و نظر داشته باشد، که این همان تأکید بر اخلاق و تلطیف در حقوق است.
«صیانت و حمایت متقابل در قوانین خانواده»
چه زیبا و لطیف قرآن مى‏فرماید که در نظام همسردارى لازم است رعایت «هُنَّ لباسَ لَکُمْ وَ اَنْتُم لِباسٌ لَهُن»(21) بر اساس حفظ احترام متقابل و توجه به کرامت انسانى از سوى زوجین بشود. و هر دو در جهت حفظ و حمایت از هم بکوشند، در این محدوده ریاست، از قبیل رابطه‏ى رئیس و مرئوس نیست بلکه هر چه هست گستره چتر مودت و رحمت و حفاظت و هدایت است، و همانگونه که لباس پوششى است بر عیوب و اسرار، زن و مرد هم نسبت به یکدیگر، شایسته است که اینگونه باشند.
شأن دیگر لباس محافظت از سرما و گرما است، این دو هم در فراز و نشیبهاى زندگى و در گرمى و سردى حوادث روزگار باید حامى یکدیگر بوده؛ و از خودنگرى و منافع شخصى بپرهیزند، و همچون لباس و پوششى گرانقدر و ارزشمند موجب زینت یکدیگر باشند.
اکنون با توجه به این نکات دقیق و رموزى که مورد توجه اسلام نسبت به مسایل خانواده است، آیا جایى براى تبلیغات مدعیان حمایت از حقوق بشر و راهزنان فکر و فرهنگ جوامع اسلامى باقى مى‏ماند که از اسلام به عنوان دینى تبعیض‏گر یاد کنند و یا قوانین آن را موجب خشونت بدانند؟ و آیا نظامهاى قانونمند ساخته و پرداخته دست بشر توانسته است به خانواده با این دقت و ظرافت سر و سرمان بخشد یا خیر؟
اخبار و گزارشات در این زمینه نشان از ناکارآمدى آنها دارد:
بنابر گزارش واشنتگتن پست / چهارم آگوست 1995 میلادى «سالانه سه تا چهار میلیون نفر از زنان آمریکایى در کانون خانوادگیشان مورد ضرب و جرح قرار مى‏گیرند، و در 44 درصد از مواردى که زنان در این کشور به قتل مى‏رسند قاتل همسر یا معشوقه آنهاست.»
در گزارش دیگر از اشترن آلمان 24 نوامبر / 1994 اینگونه آمده: «در هیچ کجاى آلمان مثل درون چهاردیوارى خانه کسى را خفه نمى‏کنند، نمى‏زنند، و یا با چاقو بدنش را سوراخ سوراخ نمى‏کنند. گذراندن یک شب در جمع خانواده اغلب خطرناکتر از گشت زدن در محلهاى خطرناک و فاسد فرانکفورت و هامبورگ است.» تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
نشوز و تخلف زوجین در قرآن:
عمده‏ترین آیاتى که مورد استناد فقها در این زمینه قرار گرفته و تصریح دارد آیات 34 و 128 سوره نساء است که ما در این بخش ابتدا به بحث از نشوز زوج و موارد تخلف از وظایف و حکم و در خاتمه به ضمانت اجرایى آن در قانون مى‏پردازیم.
«وَ اِنْ امرأةٌ خافَتْ مِنْ بَعلِها نُشُوزا اَوْ اِعراضا فَلا جناحَ عَلَیْهِما اَن یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحا وَ الصْلُحُ خَیْرٌ وَ اُحْضِرَتِ الأنْفُسُ الشُحَّ وَ اِن تُحْسِنوا و تَتَّقوا فَاِن للّه‏َ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خبیرا»(22)
«هرگاه زنى در اثر طغیان و نافرمانى شوهر، و یا بى‏رغبتى و اعراض او را نسبت به خود احساس نمود، مانعى ندارد که طرفین بین خود نسبت به پاره‏اى از حقوق صلح برقرار نمایند، و به خاطر مصالح خانواده و رجحان آن بر مصالح شخصى از بر آشفتن و بر هم زدن کانون خانه جلوگیرى نمایند، که حاکمیت اصل صلح بر فضاى خانه افضل و بهتر است. اگر چه در این گونه موارد بخل نفس و حبّ ذات و مصالح شخصیه مانع از نگرش صحیح نسبت به مصالح خانواده مى‏شود، و شما اى بندگان حق اگر در مرامتان احسان و گذشت و تقوى را پایه عمل و رفتار خویش قرار دهید، پس خداى مهربان - کار شما را بدون پاداش نمى‏گذارد و - از آنچه انجام مى‏دهید آگاه است.»
«ارزیابى نکات عمده در آیه مربوط به نشوز مرد»
در هر کلمه از این آیه روح کمال‏گرایى و مصلحت اندیشى، چون دیگر قوانین اسلامى، کاملاً مشهود است و احترام به شخصیت انسانى و رعایت حقوق متقابل و بناى روابط بر اساس موازین اخلاقى و انسانى به خوبى آشکار و ما در اینجا بعضى از مواردى را که آیه بدان اشاره دارد ذکر مى‏کنیم.
1- حکم نشوز فقط از براى زن نیست و در صورت تخلف مرد، زن نیز مى‏تواند مطابق با قوانین سازنده اسلام او را به اصلاح و قانونگرایى و حق پذیرى دعوت کند و وادار نماید.
2- قبل از اینکه برخوردهاى سرد و بى‏روح و تخلفات زوج یا زوجه، کیان خانواده را به خطر افکند هر یک از زوجین باید در صدد اصلاح ساختار خانواده برآیند و جلوى از هم پاشیدن و گسستن آن را بگیرند. لذا هم در آیه مربوط به نشوز مرد و هم نشوز زن لفظ «خوف» آمده و مى‏فرماید: «وَاللاتی تَخافُونَ نُشُوزَهنَّ» زنانى که خوف نشوز و عصیان بر آنان مى‏برید، و یا مى‏فرماید: «و اِن اِمرأةٌ خافَت مَن بَعْلِها نشوزا ...» اشاره به اینکه به محض احساس دلسردى و تخلف از سوى زن یا مرد نسبت به دیگرى، باید درصدد علاج برآمد و قبل از تشدید به اصطلاح آن پرداخت.
3- گاه نافرمانى و عدم رعایت حقوق زن از سوى مرد موجب بروز مشکل در روابط خانواده مى‏شود، و گاهى اعراض و بى اعتنایى نسبت به رسالتى که در برقرارى مودت و رحمت و مصاحبت و مجالست همسر و یا به عنوان پدر خانواده دارد، موجب اختلال در نظام خانواده مى‏شود، که هر دو مورد را آیه نظر دارد، و در صدد اصلاح و صلح برمى‏آید.
4- حقوق متقابلى را که اسلام براى زوجین جهت اصلاح ساختار خانواده تعیین نموده، جنبه «حق» دارد نه «حکم»، بنابراین طرفین مى‏توانند در موارد اختلاف بر حسب موقعیت بوجود آمده از بعضى از حقوق خود چشم‏پوشى کنند، و در مصالحه بین خود، عوض صلح را «اسقاط حق» قرار دهند، و یا یکى به نفع دیگرى در این مصالحه عمل نماید.
5- در هنگام بروز کشمکش و اختلاف، رعایت اصل صلح و برقرارى صفا و دوستى با طبع سلیم انسان سازگارتر و نسبت به دوام و قوام خانواده اولى‏تر است.
6- منشأ بسیارى از مصائب و مشکلات بشر، بخل ورزى و منفعت طلبى‏هاى فردى است، لذا اسلام در مسایل اجتماعى اعم از خانواده و یا جامعه، اولویت را به مصالح عامه مى‏دهد، و در تزاحم بین منفعت و مصلحت شخص، با مصالح خانواده و یا اجتماع، بر رعایت مصلحت جمعى تأکید فراوان دارد نه اینکه فقط رعایت منافع مرد به تنهایى شود و یا برعکس.
7- گرایش به احسان و رعایت تقوى براى حفظ ارکان خانواده و استحکام آن و پرهیز از بى‏عدالتى و خودمحورى، از عمده‏ترین اصولى است که در زندگى زناشویى بایستى مورد توجه طرفین باید قرار گیرد. اگر چه مفسرین، مخاطب آیه را مردان قلمداد کرده‏اند.
«تبصره‏اى اخلاقى در آیه»
مرحوم علامه طباطبایى مى‏فرماید: «واِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَقُوا فَاِنَّ اللّه‏َ کانَ بِما تعمَلُونَ خبیرا» «این موعظه‏اى است براى مردان که از راه احسان و تقوى پا فراتر نگذارند و در معاشرت ظلم نکنند و متذکر مى‏شود که خداوند از هر کارى که مى‏کنند، با خبر است و اگر چه زنان مى‏توانند [در صلح [از حق خود بگذرند ولى مردها نباید ایشان را مجبور کنند که آنان حقوق خود را لغو نمایند.»(23)
«دیدگاه فقه در زمینه نشوز مرد»
صاحب کتاب ارزشمند جواهر الکلام در زمینه نشوز زوج با استفاده از آیه، اینگونه مى‏فرماید: «و امّا اذا ظَهَرَ مِنَ الزّوج النشوز بمنع حقوقها الواجبة مِن قَسْم و نفقةٍ وَ نحوها فلها المطالبه بها وَعَظَها اِیّاه، و اِلّا رَفَعَتْ اَمْرَها اِلَى الحاکم، و کان للحاکم اِلزامُهُ بها و لَیْسَ لَها هجرهُ و لاضربه»(24) «و اما زمانى که نشوز از زوج ظاهر شود، به واسطه منع نمودن حقوق واجب همسر از حق قَسم و بیتوته نزد همسر و یا نفقه و مانند اینها، پس در اینجا با زن است که این حقوق را مطالبه نماید و نیز - از باب امر به معروف - شوهر را نسبت به اداى حقوقش موعظه نماید؛ و اگر تمرد کرد رجوع به حاکم نماید و احقاق حق کند، و حاکم باید شوهر را به اداى حقوق ملزم نماید، امازن نباید او را ترک کند، و نه اقدام به ضرب نماید.»
در ادامه این مطلب مى‏فرماید: «نعم اِن عرف الحاکم ذلک باطلاع او اِقرار او شهود مطلعین علیهما نهاه عن فعل ما یحرم و أمره بفعل ما یحب فان نفع و الّا غزّره بمایراه، و له ایضا الانفاق من ماله مع امتناعه من ذلک و لو ببیع عقاره اِذا توقف علیه» «بلکه اگر حاکم بواسطه اطلاع یا اقرار زوج یا شاهدانى که اطلاع از وضعیت این زن و شوهر دارند، بداند که مرد از حقوق زن امتناع ورزیده، او را نهى مى‏کند، و امر به وظیفه‏اش مى‏نماید، و اگر باز هم امتناع کرد او را بر حسب استحقاق تعزیر مى‏کند. اگر مرد نسبت به این وظیفه امتناع بورزد حاکم بایستى از مال مرد نفقه زن را بدهد و اگر چه پرداختن نفقه متوقف بر فروش زمین و خانه باشد.»
سپس مرحوم صاحب جواهر مى‏فرماید: «اما اگر مرد دچار اعراض باشد به این صورت که نه از حقوق واجب امتناع ورزد، و نه فعل حرام انجام دهد، بلکه تنها به سبب پیرى یا بیمارى زن از مصاحبت با او اعراض کند، اینجاست که اگر خانم مایل به ادامه زندگى است، لازم است از بعضى حقوق واجب چشم پوشى کند، مانند گذشت در مقابل حق قسم و یا مضاجعه و یا نفقه، و در صورت قبول زوج زندگى ادامه یابد.»(25)
وقتى از امام صادق علیه‏السلام از این آیه سؤال مى‏شود، حضرت مى‏فرمایند: او زنى است که همسرش نسبت به او کراهت دارد و به او اعلام مى‏دارد که قصد طلاق دارد، زن به او مى‏گوید: «من دوست ندارم که مورد شماتت قرار گیرم و تو از این کار منصرف شو» و در مقابل از بخشى از حقوقش صرف نظر مى‏کند.(26)
لازم به ذکر است که آیه در پى این نیست که راه را براى اعراض بدون دلیل مرد باز نماید و از سویى زن را به چشم پوشى از حقوقش وادارد، زیرا این امر نه با سیاق سایر آیاتى که در زمینه خانواده و رعایت حدود و وظایف آن است، هماهنگى و همسویى دارد، و نه با اصل معروف که در روابط خانواده در قرآن‏کریم رکن معرفى مى‏شود، و نه با اصل صلح که هدف آن بَسط بیعدالتى و پایمال ساختن حقوق نیست، و نیز اصول و قواعد رایج در اسلام مانند اصل «لاضرر» و اصل «لاحرج» که بر کلیه احکام و قوانین حاکم است؛ و از سویى گستره نفى هرگونه ظلم و بیعدالتى در آیات و کلمات ائمه معصومین علیهم‏السلام نسبت به کلیه مجارى امور، این مسأله را به اثبات مى‏رساند که هرگز شریعت مقدس در صدد تضییع حقوق و ترفیع بدون دلیل در جانب دیگر نیست، چنانچه در همین زمینه مرحوم محقق بحرانى در کتاب «حدائق الناضرة» مى‏فرماید: «.... از این رو سخن آنان که مى‏گویند مرد مى‏تواند حقوق خود را ترک نماید، تا زن از حق خود صرف نظر کند - به صلح تن در دهد - ولو اینکه این عمل مرد معصیت و گناه باشد، ناصواب است؛ زیرا آیه به کمک روایات صراحت دارد که این مصالحه مربوط به کراهت و ناخوشایندى مرد نسبت به همسر است و ناظر به وظایف مرد نیست.(27)
این کلام در جواب کسانى است که در نشوز مرد هم قایل به صلح شده‏اند، آن هم صلحى که گذشت از سوى زن باشد و یا چشم پوشى او از حقوق واجب خود، که قطعا مراد شارع اینگونه نیست. بلکه باید گفت در قسمت دوم آیه هم که مربوط به مسأله اعراض است؛ مراد اعراض بدون دلیل و برپایه هوى و هوس نیست، که اگر اینگونه باشد با گذشتن زن از حقوقش اولاً مرد به اصلاح باز نمى‏گردد، ثانیا این اعراض با اصل صلح و رعایت مصالح خانواده و حاکمیت مودت و رحمت منافات دارد.
مگر آنکه بر طبق نظر صاحب جواهر، اگر این کراهت و اعراض مرد به واسطه پیرى و عدم کفویت در سن و یا به واسطه‏ى بیمارى از سوى زن باشد که عملاً محدودیتهایى را براى مرد ایجاد مى‏کند، در این صورت زن مى‏تواند - نه اینکه بر او لازم باشد - براى دوام زندگى زناشویى و رعایت مصالح خانواده نسبت به بعضى از حقوق واجبش اغماض نماید، و پذیراى صلحى به دور از بیعدالتى گردد، چناچه در تبیین کیفیت صلح آیه صراحتا مى‏فرماید: «وَاُحْضِرَتِ الانفُسُ الشُّحَ» اشاره به اینکه اولویت مصالح خانواده بالاتر از این است که زن یا مرد به واسطه بخل و طمع ورزى و منفعت‏طلبى از رعایت حدود الهى و حقوق سرباز زنند.
لذا در خاتمه هم خطاب به مردان مى‏فرماید: «و اِن تُحسِنُوا و تَتَقُوا فَاِنَّ اللّه‏َ کانَ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرا» رعایت تقوى و احسان ملازم با ایمان و چیزى است که مطلوب شارع است؛ و این بخش از آیه به خوبى اراده‏ى شارع را در رعایت حقوق و وظایف کاملاً روشن مى‏سازد؛ و از سویى حمایت شریعت را از حقوق زن مى‏رساند. و اینکه در اینگونه موارد مرد کارى نکند که زن را تحت فشار قرار دهد تا از حقوق واجب خویش صرف نظر نماید، از سوى دیگر صلح و مصالحه یک عقد طرفینى است و فقط به کناره‏گیرى زن از حقوقش منحصر نمى‏گردد، و این پیشنهاد صلح براى این نیست که راه را براى منفعت طلبى مرد باز کند، و موجب تضییع حقوق زن شود. بلکه خانم مى‏تواند بعضى از حقوق مانند قَسم را به شوهر بفروشد. چنانچه امام صادق علیه‏السلام در پاسخ به سؤالى در این مورد فرمودند: «اگر زنى راضى باشد و مرد این حق را از زنش بخرد ایرادى ندارد.»(28)
بحث دیگرى که در باب نشوز مرد مطرح است تبیین و روشن نمودن وظایف واجب زوج است تا معلوم گردد مصادیق نشوز نسبت به مرد کدام است، در بحث از آیات ما به بعضى از آنها اشاره کردیم، مانند «وَ عَلى المَولُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بالمعروف»(29)، بر کسى که فرزند از آن اوست تأمین خوراک و پوشاک مادر، به گونه‏اى معروف - مطابق با عرف معقول- واجب است.» و «و عاشروهُنَّ بالمعروف، با زنان معاشرت نیکو و معروف داشته باشید»، و «و اَسْکِنُوهنَّ مِنْ حَیْثُ وُجْدِکُمْ، بر حسب توانایى و غناى خود مسکن ایشان را فراهم آورید» و اینک بعد از بررسى بعضى از آیات ادامه بحث را نسبت به وظایف مردان ادامه مى‏دهیم.
ترسیم وظایف مردان در روایات:
به طور کلى روایاتى را که در آن به وظایف مرد صریحا و یا اشارتا آمده است، مى‏توان در سه دسته آنها را تقسیم نمود:
«دسته اول روایات»
دسته اول روایاتى است که مربوط به حسن معاشرت و چگونگى رفتار با همسر است، که نوع رفتار در برخورد متقابل همسر و نیز تمکین او نسبت به وظایف محوله‏اش بسیار مؤثر و کارآ مى‏باشد، و ما به نقل بعضى از آنها در اینجا مى‏پردازیم.
1- امام رضا علیه‏السلام در روایتى به نقل از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: خداوند تبارک و تعالى بر جنس مؤنث و افراد آن رقیق‏تر و مهربانتر است تا نسبت به جنس مذکر، سپس فرمود: هیچ مردى زن محرم خود را خشنود نکند، مگر اینکه خداوند در قیامت او را خشنود سازد.(30)
2- رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: بهترین شما،بهترین براى همسر و فرزندان خویش است؛ و من بهترین شما براى زن و فرزندان خود هستم.(31)
3- امیرالمؤمنین علیه‏السلام در وصیت خود به محمد حنفیّه مى‏نویسد، با بانوى خود خوش صحبت باش، و براى او همراه خوبى باش، چه در گفتار و چه در کردار، تا عیش تو خالص گردد.(32)
4- امام صادق علیه‏السلام فرمود: خداوند رحمت کند بنده‏اى را که امور بین خود و بانویش را به نیکى بگذراند.(33)
5- امام صادق علیه‏السلام به نقل از پیامبر فرمود: جبریل در مورد زنان آنقدر به من وصیت کرد تا اینکه گمان کردم سزاوار نیست شوهر بانوى خود را طلاق دهد، مگر به واسطه عمل فحشاء و کار زشت آشکارى. (34)
6- رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: هر بانویى که شوهرش را آزار دهد، خداوند نماز و اعمال نیکش را پذیرا نیست تا اینکه شوهر را یارى و خشنود سازد.... و اول شخصى است که وارد آتش مى‏شود. سپس فرمود: مرد هم همان قدر بیچارگى و عذاب دارد، اگر بانویش را آزار دهد و به او ظلم کند، و هر مردى که بر بدخلقى بانوى خویش صبر کند، خداوند براى هر مرتبه‏اى از صبر و تحمل او پاداشى براى او قرار مى‏دهد مانند پاداشى که براى سختى‏هاى ایوب به او داد.
7- از امام صادق علیه‏السلام است که فرمود امیر مؤمنان علیه‏السلام در رساله‏اى به فرزندشان امام حسن علیه‏السلام فرمودند: مسؤولیتى بیش از توان بانو باو واگذار مکن، زیرا قرار نگرفتن او در تنگنا و سختى از براى حال او سودمندتر، و از جهت آسودگى او مفیدتر، و از نظر دوام زیبایى و طراوت او بهتر است.(35)
8- اسحاق بن عمار به امام صادق علیه‏السلام عرض مى‏کند حق بانو بر شوهر چیست، که اگر شوهر آن را انجام دهد نیکوکار شمرده مى‏شود؟ امام علیه‏السلام [پس از اشاره به حقوق مالى او] فرمودند: «اِنَّ جَهِلَتْ غَفَرَ لَها» اگر بانو از روى ندانستن و عدم توجه و خطا، کارى از او سر زد که مطلوب او نبود، شوهر او را مورد بخشش قرار دهد. سپس امام علیه‏السلام به سیره پدرشان امام باقر علیه‏السلام در این زمینه اشاره مى‏فرمایند که از براى ایشان بانویى بود که پدرم را مورد اذیت قرار مى‏داد و ایشان [کریمانه] عفو مى‏نمودند.(36)
9- رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: بانوان را مورد اکرام قرار نمى‏دهند مگر مردانى بلند طبع و کریم، و ایشان را مورد اهانت قرار نمى‏دهند مگر مردانى که از طبعى حقیر برخوردار باشند.(37)
10- امام صادق علیه‏السلام از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: وقتى مرد به همسر خود مى‏گوید «من تو را دوست دارم» این سخن هرگز از قلب او بیرون نمى‏رود.(38)
11- محمد بن ادریس در آخر کتاب سرائر روایتى را نقل مى‏کند که به امام صادق علیه‏السلام ختم مى‏شود که حضرتش فرمود: هر کس که نسبت به ما (اهل بیت)عشق مى‏ورزد نسبت به همسران خویش زیاد محبت مى‏ورزد.(39) [اشاره به اینکه از سیره ایشان این نحوه همسردارى است]
12- از ابن عباس است که مى‏گوید از امام صادق علیه‏السلام شنیدم که مى‏فرمود: بنده (خدا) زمانى که نسبت به همسران خویش فزونى در محبت داشته باشد، [بدین سبب] فضیلتى را در ایمان خود زیاد نموده است.
از مجموعه روایات سیره عملى و نظرى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه اطهار در این بخش، که خود معرّف اصل «وعاشروهن بالمعروف» و مبین گستره محبت و مودت در خانه و خانواده است، نکاتى ارزشمند حاصل مى‏گردد، از آن جمله اینکه:
الف: جامعیت احکام اسلامى و توجه خاصى که اسلام نسبت به بانوان و جایگاه آنان دارد.
ب: احترام گذارى به همسر و توجه به کرامت، و رعایت شرایط و توازن بین توان و تکلیف.
ج: حسن معاشرت و رفتار شایسته مرد و رفق و مداراى او به عنوان قوّام و رکن اساسى خانواده، عامل عمده در تدارک امنیت و آرامش خانواده است.
د: حاکمیت مرد بایستى بر اساس رعایت اصل «مودت و رحمت» و به دور از هر گونه زورمدارى و حکم باشد.
ه: حسن سلوک و رفتار شایسته مرد اساسى‏ترین عامل در ایجاد انقیاد و تمکین و تأثیر پذیرى همسر است و آنگاه که سایه الفت قرین با حسن نیت از سوى مرد بر فضاى زندگى سایه افکند، تمامى اعضاى خانواده از او متأثر و منفعل مى‏شوند.
و: اگر مرد تمامى وظایف خویش را از خوراک و پوشاک و مسکن و ... انجام دهد، اما اعتدال در رفتار نداشته باشد، و الگوى مناسب و پسندیده‏اى در عمل نباشد ضمانتى براى رشد و امنیت و ثبات در خانواده نیست. لذا در دستورات اسلامى حسن معاشرت و رفتار شایسته اصلى‏ترین وظیفه زن و مرد است.
دسته دوم روایات
در این بخش از روایات وظایف مرد نسبت به تأمین امور مالى و نیازهاى ظاهرى زندگى همسر مورد توجه قرار گرفته است، و شئون و ابعاد مختلف این مسئله مطرح گردیده
1- على علیه‏السلام و فاطمه علیهاالسلام رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را براى خدمت قاضى قرار دادند، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حکم فرمودند که خدمت در درون منزل را فاطمه علیهاالسلام و در بیرون منزل را على علیه‏السلام انجام دهند.(40)
2- اسحاق بن عمار از امام صادق علیه‏السلام درباره حق زن بر شوهر سؤال مى‏کند، حضرت فرمودند: اینکه اینکه از نظر غذا و خوراکى او را تأمین نماید، و سیر سازد، و از جهت پوشاک و لباس او را تأمین، و اگر خطائى نمود، او را ببخشد.
در این روایت امام صادق علیه‏السلام غیر از توصیه به خوراک و پوشاک مى‏فرمایند؛ اینکه چهره‏اش را بر روى خانم در هم نکشد و صورتى قبیح در مقابل همسر به خود نگیرد، و سپس به مقدار متعارف خوراکى‏ها از روغن و گوشت و مایحتاج زن از قبیل رنگ مو و لباس تابستانى و زمستانى [هر یک دو دست] و تأکید بر خالى نبودن خانه از روغن سر و سرکه و زیتون و تدارک قوت همسر اشاره مى‏نمایند و در خاتمه مى‏فرماید، نشود میوه‏اى عمومى باشد مگر اینکه عیال خود را از آن میوه اطعام کند.»(41) ملاحظه مى‏شود که در این کلام گستره نفقه را در ابعاد مختلف که در برگیرنده همه نیازهاى عرفى زن است اشاره مى‏فرمایند.
3- امام موسى علیه‏السلام فرمود: سزاوار است مرد بر عیال خود توسعه مالى ایجاد کند تا زن آرزوى مرگ او را نکند.... و فرمودند وقتى براى مرد وسعت در نعمت ایجاد مى‏شود، سزاوار است او هم نسبت به خانواده که نیاز به او دارند وسعت ایجاد نماید.
4- امام هفتم فرمودند: خانواده مرد [چون تأمین امور زندگیشان با اوست مثل] اسیران او هستند، هر که خداوند به او نعمتى عنایت کرد، باید براى افرادى که تحت کفالت او هستند توسعه ایجاد کند؛ و اگر چنین نکند یقینا آن نعمت از بین مى‏رود.(42)
5- پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: هر که وارد بازار شود و تحفه‏اى خریدارى کند و آن را براى خانواده خویش حمل کند [از جهت آثار عمل] مانند کسى است که مالى را به جانب گروهى که نیازمند آن هستند حمل مى‏کند.(43)
6- پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: بدترین مردان کسى است که تهمت مى‏زند، بخیل است و بد زبان و به تنهایى مى‏خورد ... و عیالش را به دیگران وا مى‏گذارد.(44)
7- از امام صادق علیه‏السلام از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: مورد لعن و نفرین است [دو بار تکرار فرمودند [کسى که کارش را به دوش دیگران اندازد، و ملعون است ملعون کسى که عائله و حق آنان را ضایع و تباه نماید.
در این دسته از روایات اداره امور اقتصادى زندگى در تمامى ابعاد و با توجه به نیازمندى اعضا بر عهده مرد نهاده شده، و تدارک امور همسر در این زمینه با شوهر است.
حضرت امام خمینى (ره) در مسأله هشتم از باب نفقات در تحریر الوسیله نسبت به نفقه همسر اینگونه بیان مى‏فرماید: «نفقه شرعا اندازه‏اى ندارد، بلکه قاعده این است که به آنچه زن احتیاج دارد، از قبیل غذا و خورش و پوشش و فرش و پرده و سکونت دادن و خادم داشتن و وسایلى که بر آشامیدن و پختن و غیر اینها به آن احتیاج دارد، قیام نماید.(45) سپس ایشان به توضیح هر یک از این موارد مى‏پردازند که براى اطلاع بیشتر به مرجع مذکور رجوع شود.
البته لازم به ذکر است که وجوب نفقه متوقف بر تمکین تمام از سوى زن مى‏باشد، که ما در ادامه این نوشتار در آینده نزدیک به بحث از نشوز زن خواهیم پرداخت انشاء اللّه‏، و کلام را در این قسمت به بیانى از حضرت امام خمینى به خاتمه مى‏بریم:
«وقتى نفقه زن بر شوهر واجب است که زن دائمى باشد، پس در نکاح منقطع نفقه ندارد، و همسر باید نسبت به آنچه که اطاعت آن بر او واجب گشته از حقوق همسر، مطیع او باشد، بنابراین نفقه از براى زن ناشزه [که تخلف از وظیفه نموده[ نیست و فرقى هم بین زن مسلمان و ذمیه نیست.(46)
دسته سوم از روایات
قبل از پرداختن به روایات در این بخش لازم است دو نکته اساسى مورد توجه قرار گیرد:
الف: در تفکر اسلامى ازدواج فقط براى ارضاى تمالات جنسى صرف نیست، بلکه عامل انتقال ارزشها از سلف به خلف و از گذشتگان به آیندگان است، اینجا است که سلامت نفس و حفظ کرامت انسان و قوام و تداوم صفات برازنده نیازمند به یک سلسله بایدها و نبایدها و دستورات و قوانین است.
ب: نکاح و پیوند ازدواج یک نیاز ظاهرى محض نمى‏باشد، بلکه منشأ توسعه اصل «مودت و رحمت» بر زندگى بشر است و تعبیر زیباى «وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَودّةً و رَحْمَةً» یک جعل اعتبارى نیست بلکه واقعیتى است که ریشه در عمق جان و سرشت و روان زن و مرد دارد، بخش اول آن که مودت است از عشقى پاک و بى آلایش سرچشمه مى‏گیرد، و بخش دوم آن که رحمت است برخاسته از حس ایثار و گذشت و فرانگرى و دیگر اندیشى است، و به مفهوم مایه‏هاى زندگى را بر اساس عشقى راستین به دیگرى تقدیم داشتن، که هر دو از خصایص فطرى بشر است. بر این اساس همه روابط زندگى زناشویى متأثر از این اصل است حتى استمتاع و توالد و تناسل.
و بخش سوم از روایات مربوط به وظایف مرد و زن و نسبت به نحوه ارتباط آنها مى‏شود. که ما در اینجا تعدادى از آنها را نقل مى‏کنیم:
1- حسن بن جحهم گفت: موسى بن جعفر را دیدم که خضاب کرده، سر و ریش خود را رنگ کرده است، با تعجب از ایشان پرسیدم، فدایتان شوم شما خضاب کرده‏اید؟ در جواب فرمودند: به خود رسیدن و آماده شدن براى همسر از چیزهایى است که موجب ازدیاد پاکدامنى بانوان مى‏شود، خیلى وقتها بانوان عفت را ترک مى‏کنند به دلیل اینکه شوهرانشان به خود نمى‏رسند. سپس فرمود: آیا خوشنود مى‏شوى بانویت را آنگونه ببینى که خود آنگونه هستى در صورتى که خود آرایى نکنى؟ گفتم خیر، فرمودند: این همان است.
و سپس ادامه دادند: نظافت، خوشبویى، کوتاه کردن موهاى زاید و آمیزش فراوان از ویژگیهاى پیامبران است.(47)
2- پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: مروت خود را نابود مى‏کند مردى که شب را در غیر منزل خود به سر برد در شهرى که خانواده‏اش در آن شهر است.(48)
3- از روایات باب اول از ابواب قسم و نشوز و شقاق استفاده مى‏شود که مرد هر چهار شب یکبار لازم است با همسر خویش مضاجعت و هم بسترى داشته باشد.(49)
4- صفوان بن یحیى از امام صادق علیه‏السلام سؤال مى‏کند: مردى زن جوانى دارد که چند ماه و گاه یک سال به او نزدیک نمى‏شود، و قصد ضرر رسانیدن به او را ندارد- مصیبت زده است - آیا گناه مى‏کند؟ حضرت فرمود: اگر چهار ماه همسر را ترک کند بعد از آن گناه کرده است.(50)
5- امام صادق علیه‏السلام فرمود: همچون پرندگان با بانوان خویش آمیزش نکنید، حتما باید مکث و درنگ کنید.(51)
6- امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: در صورتى که کودکى در خانه باشد، مرد نباید با بانو و کنیزش آمیزش کند این از امورى است که زنا در پى خواهد داشت.(52)
7- در حدیث «اربع ماة» از امام على علیه‏السلام است که هنگامى که مردى با همسرش مى‏آمیزد نباید تعجیل نماید، زیرا از براى جنس مؤنث هم نسبت به امر زناشویى نیازى است که باید مورد توجه مرد قرار گیرد.(53)
8- دسته از روایات است که مضمون آن این است که هرگز نباید با شهوت زن دیگرى با همسر خود آمیزش داشت.(54)
9- امام باقر علیه‏السلام از قول رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: سه چیز جفا محسوب مى‏شود و مورد سوم اینکه مرد بدون ملاعبه، مواقعه نماید.(55)
10- از امام صادق علیه‏السلام سؤال مى‏شود درباره «لا تضّار والدةٌ بِوَلَدِها وَلا مولودٌ لَهُ بولده» (56) امام علیه‏السلام مى‏فرماید: گاه زنى بچه شیر مى‏دهد، و هنگامى که شوهر اراده آمیزش مى‏کند، ولى زن از نگرانى حامله شدن شوهر را رد مى‏کند، و گاه زن ابراز تمایل به مرد مى‏کند، و مرد خوف حامله شدن همسر را دارد، و ابا و خوددارى مى‏نماید خداوند متعال نهى فرموده از اینکه مرد به زن ضرر وارد نماید، یا زن به مرد ضرر وارد کند از ترس بچه‏دار شدن. (57)
نتیجه‏ى تتبع در آیات و روایات مربوط به بیان وظایف زوج - که تخلف از موارد الزامى آن نشوز محسوب مى‏شود - آن است که بعضى از این متون درصدد بیان موارد وجوب و الزام عملى زوج نسبت به همسر و یا خانواده است، و بعضى دلالت بر تأکید و توصیه به رعایت اصول ارزشى در خانواده و براى تثبیت و تحکیم روابط زوجین و گرمى کانون خانواده است، که ما به هر دو اینک اشاره خواهیم نمود.
وظایف الزامى
1- رعایت حسن معاشرت با زوجه، و حفظ روابط بر اساس معروف، و به دور از هر بیعدالتى و ظلم ؛
2- تهیه مسکن همسر، با توجه به توانمندیهاى خود ؛
3- تأمین خوراک و پوشاک زوجه، بر اساس معروف ؛
4- پرهیز از ظلم به زن، و آزار او با بد زبانى و ضرب و شتم ؛
5- رعایت و حفظ حق بیتوته و مضاجعت درباره زن (مثلاً اگر یک زن دارد از هر چهار شب یک شب را در کنار او بگذراند.)
6- رعایت فاصله‏ى بین دو آمیزش با همسر که بیش از چهار ماه نشود.
7- پرهیز از آمیزش با همسر با فکر زنى دیگر.
8- پرهیز از آمیزش در حضور کودک (که دو مورد اخیر اگرچه جزء وظایف متقابل محسوب نشده ولیکن مورد تأکید بسیار قرار گرفته)
وظایف غیر الزامى
1- فراهم نمودن انواع خوردنى و میوه و پوشاک براى خانواده ؛
2- شانه خالى نکردن از زیر بار هزینه زندگى ؛
3- برخوردار نمودن همسر و فرزندان از رفاه لازم، و وسعت بخشیدن در زندگى آنان در صورت توسعه‏ى مالى ؛
4- نیکى به همسر و خشنود سازختن او حتى با تدارک تحفه و هدیه‏اى ؛
5- آراستن مرد و لباس خوب پوشیدن براى همسر ؛
6- خوشبو نمودن خود براى همسر ؛
7- بیتوته در منزل همسر به هنگام حضور در وطن ؛ (خارج از خانه شب را به سر نبرد)
8- آمیزش با همسر هنگام تمایل زوجه ؛
9- خوددارى نکردن از بچه‏دار شدن زن؛ مگر زنى که داراى سوء اخلاق و یا کسى که به فرزندش شیر نمى‏دهد.
10- بخشیدن همسر در صورت ارتکاب خطا و صبر و مدارا بر بدخلقى او ؛
11- خوددارى از طلاق زن بدون دلیل ؛
12- عدم واگذارى کار، خارج از توان زن (حتى نسبت به امور منزل) ؛
13- آماده کردن زن قبل از آمیزش و خوددارى از برخورد خشن و غیر انسانى ؛
14- رعایت نیکى در گفتار و یاور و همراه خوب بودن براى همسر .
15- ابراز عشق و محبت نسبت به همسر
 
پى‏ نوشت‏ها :
1- نساء / 1
2- طه / 124
3- بقره / 34
4- اعراف / 179
5- نحل / 97
6- یس / 35
7- جواهر الکلام، ج 31، ص 207
8- نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 31/939
9- مجادله / 1
10- مجادله / 2
11- مجادله / 4
12- مجادله / 3
13- نساء / 34
14- نساء / 135
15- نساء / 19
16- طلاق / 6
17- طلاق / 6
18- اعراف / 29
19- بقره / 237
20- همان
21- بقره / 187
22- نساء / 128
23- المیزان، ج 9، ص 160-159
24- جواهر الکلام، ج 31، ص 207
25- جواهر الکلام، ج 31/208
26- وسائل، باب 11، من ابواب القسم و النشوز
27- حدائق، ج 24، ص 22
28- وسائل الشیعه، باب 8، از ابواب قسم و نشوز، حدیث 27252
29- بقره / 233
30- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 27319
31- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25388
32- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25329
33- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25334
34- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25333
35- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25327
36- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25330
37- مستدرک الوسایل
38- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 24930
39- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 249323
40- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25341
41- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 27726
42- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25339
43- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 27727
44- وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 24958
45- تحریر الوسیله، ج 2، کتاب النکاح، باب نفقات، مسأله 8
46- همان ، مسأله 1
47- وسایل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25549
48- وسایل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25336
49- وسایل الشیعه، باب 1 از ابواب قسم و ...، ج 7، ص 80، احادیث 27233 الى 27236
50- وسایل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25246
51- وسایل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25181
52- وسایل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25222
53- وسایل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 251833
54- وسایل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25559
55- وسایل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 25187
56- بقره / 188
57- وسایل الشیعه، کتاب النکاح، ج 7، ح 29391

تبلیغات