آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

از آنجا که یکى از اهداف عمده فصلنامه، پاسخگویى به مسایل فقهى حقوقى بانوان است، در راستاى نیل به این هدف مطلع شدیم که بانوى مجتهده سرکار خانم صفاتى نسبت به مسایلى چند در امور زنان موفق به انجام تحقیقات گسترده‏اى شده و به نتایج مطلوب و ارزشمندى نائل آمده‏اند.بر این اساس در این گفتمان راجع به یکى از عمده‏ترین مسایل زنان که گستره‏اى فراگیر دارد باب سخن را با ایشان گشودیم و توفیقى حاصل گردید تا از نظرات ارزشمندشان بهره‏مند شویم. و شما خواننده عزیز را در جریان این گفتمان فقهى قرار دهیم.

متن

 خودسازى و اصلاح جامعه، دو توصیه أکید در آئین مقدس اسلام است.
در واقع نه چنان است که انسان فارغ از اصلاح خویش، درصدد ایجاد تحول در جامعه برآید، که:
ذات نایافته از هستى بخش     کى تواند که شود هستى‏بخش
و نه اینکه آدمى فقط به فکر اصلاح نفس خود باشد و نسبت به محیط اطراف بى‏تفاوت بماند، که چنین فردى در ساختن خویش نیز توفیق نیافته است. زیرا طى طریق در مرتبه‏اى، جز با تحقق فریضه‏ى «امر به معروف و نهى ازمنکر» حاصل نمى‏شود. امر کردن دیگران به نیکى‏ها و باز داشتن آنان از زشتى‏ها، عملى است که هر مسلمانى از سر سوز و با زبانى نرم و خلقى مهربان همچون طبیبى مشفق باید عهده‏دار آن گردد.
به دلیل اهمیت این فریضه، خداوند در یازده آیه قرآن، مردم را به امر به معروف و نهى از منکر سفارش کرده است. در این خطابهاى عام که تفاوتى بین زن و مرد در آنها وجود ندارد، خداوند خطاب به زنان و مردان امت اسلامى مى‏فرماید: «ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر(1)» «باید از شما امتى دعوت کننده به خیر و بازدارنده از زشتى‏ها باشد» اهل بیت علیهم‏السلام نیز در تأکید بر ثقل اکبر مکررا این واجب الهى را به مردم گوشزد نموده‏اند. تا بدانجا که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله کسى را که در مقابل بدیها و پلیدیها سکوت کرده و نهى از منکر نمى‏نماید بى دین و منفور نزد خداوند معرفى کرده و مى‏فرمایند: «انّ اللّه‏ لیبغض المؤمن الضَعّیف الّذى لا دین له.... الذى لا ینهى عن المنکر»(2) «همانا خداوند، مؤمن ضعیفى را که دین ندارد یعنى مؤمنى را که از منکرات باز نمى‏دارد، دشمن مى‏دارد». اساسا مطابق کلام حضرت على علیه‏السلام هر مرد و زنى که حقیقتى را آموختند، خداوند با آنان میثاق مى‏بندد تا آن حقیقت را به دیگران تعلیم دهند، «ما اخذ اللّه‏ على اهل الجهل ان یتعلموا حتى اخذ على اهل العلم ان یعلّموا»(3)
«خدا با جاهلان عهد نکرد تا بیاموزند مگر آنکه با عالمان میثاق بست که تعلیم دهند»
1- از نگاه قرآن
به رغم خطاب عام قرآن بر این امر واجب الهى، خداوند در سوره توبه با ذکر جنسیت (مرد و زن)، به طور جداگانه تأکید بیشترى مى‏نماید و مى‏فرماید: «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و یهنون عن المنکر و یقیمون الصلاة و یؤتون الزکوة و یطیعون اللّه‏ و رسوله اولئک سیرحمهم اللّه‏ ان اللّه‏ عزیز حکیم»(4) «مردان مؤمن و زنان با ایمان، برخى ولىّ برخى دیگر مى‏باشند. امر به معروف ونهى از منکر مى‏نمایند و نماز را به پا مى‏دارند و زکات را مى‏پردازند و از خدا و رسولش اطاعت مى‏کنند. ایشان بزودى مورد رحمت الهى قرار مى‏گیرند، بدرستى که خداوند صاحب عزت و داراى حکمت است.»
2- از دید احادیث
براى تغییر افکار و آرمانهاى یک امت و به تبع آن، تغییر مسیر جامعه، همیشه انسانهاى کم شمارى که در هدایت از دیگران سبقت گرفته و مصداق «السابقون السابقون اولئک المقربون» گردیده‏اند، راهنماى دیگران بوده‏اند. آنان که هر کدام یک تن بیش نیستند، به امتى تبدیل مى‏گردند که خود پیشقدم مى‏باشند و سایر مردم در پى آنان به سوى قرب الهى گام بر مى‏دارند. این گروه، هرچند خود، راهنماى امت هستند ولى با نظر به مقامى دیگر، شیعیانى بیش نیستند که سعى وافر دارند تا در پیروى از امام علیه‏السلام ، قدمى به یمین و یا به یسار نگذارند چراکه طریق هدایت، راه میانه‏اى است که معیار سنجش آن نیز، قول و فعل معصوم است.
هرچند هدف از خلقت انسان، خلق خلیفه الهى بوده است. ولى بدان جهت که لازمه رسیدن به آن مقام قرب، اختیار کمال در پرتو اراده و غلبه بر شهواتى است که نفس خاکى را بدان مى‏خواند، تنها معدودى توانستند با سعى تمام بواسطه حصول یقین و اطمینان تام، به مقامى رسند که از امت نیز دستگیرى کنند. در ایفاى این نقش، آنچه اهمیت دارد، کمال معنوى فرد است که فارغ از جنسیت مى‏باشد. لذا زنان بسیارى همپاى مردان، منشاء تغییر افکار و احوال شدند. نام دهها تن از این بانوان در کتب حدیث ذکر شده است. که نمونه‏اى از آنان، زنان راوى بودند که به بیان احادیث معصومان علیهم‏السلام مى‏پرداختند و در وصف این گروه، امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «اعرفوا منازل شیعتنا بقدرمایحسنون من روایاتهم عنا»(5) منزلت شیعیان ما را با میزان تلاش نیکوى آنان براى روایت احادیث ما، بشناسید.»
تلاش این گروه از زنان، گاه در محدوده خانواده بوده که حضرت على علیه‏السلام در تفسیر آیه «قوا انفسکم و اهلیکم نارا»(6)، فرموده‏اند: «علّموا اهلیکم الخیر»(7) «به خانواده‏تان خیر بیاموزید.» گاهى هم در محدوده‏اى فراتر از خانواده به وسعت جامعه اسلامى مطرح مى‏شد، لذا از حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده است که «لایزال اربعون رجلاً من امتى قلوبهم على قلب ابراهیم، یدفع اللّه‏ بهم عن اهل الارض یقال لهم الابدال، انهم لم یدرکوها بصلاة و لابصوم و لاصدقة قالوا: یا رسول اللّه‏ فبم ادرکوها؟ قال صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : بالسخاء والنصیحة للمسلمین»(8) همواره چهل نفر از امت من مى‏باشند که قلبهایشان بر قلب ابراهیم علیه‏السلام ]منطبق ] است وآنان سبب دفع فتنه و عذاب از اهل زمین مى‏گردند، به این گروه ابدال گفته مى‏شود. آنان به دلیل نمازها یا روزه‏ها یا صدقه‏هایشان به این مقام خاص‏نرسیده‏اند بلکه در پرتو سخاوت و ارشاد مسلمانان به این مرتبت نایل آمده‏اند.» در این کلام شریف، بیان مى‏شود این افرادى که به آنها «ابدال» گفته مى‏شود و از انسانهاى کمیاب روزگار مى‏باشند، به واسطه آنکه سخى و ناصح مردم بوده‏اند و آنان را دعوت به خیرات نموده و از منکرات باز داشته‏اند، بدین مقام عالى دست یافته‏اند. نکته قابل توجه آنکه، در حدیثى دیگر این مضمون این گونه بیان مى‏شود که «الابدال اربعون رجلاً و اربعون امرأة.... کلما ماتت امرأة ابدل اللّه‏ مکانها امرأة»(9) «ابدال چهل مرد و چهل زن مى‏باشند.... که هرگاه برخى از آن زنان مى‏میرند، برخى دیگر جایگزین آنان خواهند شد.» که این کلام، تأکیدى دیگر بر نقش زنان در هدایت امت مى‏باشد.
3- در عصر معصومین
تاریخ صدر اسلام، آکنده از نقش فعال سیاسى زنان است. زنانى که اسوه آنان حضرت فاطمه (س) مى‏باشد، بانویى که خطبه‏هاى بلیغ او در حمایت از مقام ولایت در تاریخ جاوید مانده و خطابه‏هاى پر ارزش دخت او، زینب کبرى (س)، نیز در دربار ابن زیاد، و یزید اثر ماندگار دیگرى در تاریخ اسلام گردیده است که به دلیل آشنایى بسیارى با این خطبه‏ها، از ذکر آن صرف نظر مى‏شود و به تلاش زنان دیگر در این بخش اشاره مى‏گردد.
در عصر رسالت یا امامت، همواره فیض فیاض الهى به واسطه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یا امام علیه‏السلام به سوى مردم جارى بوده است ولى در دریافت این فیض، افراد به تناسب وسع وجودى خویش، برخى زودتر و بعضى دیرتر، بعضى بیشتر و برخى کمتر بهره‏برده‏اند و از آنجا که بناى دین اسلام در زمان خاص یا مکان خاصى محصور نمى‏شود، همواره به مؤمنان گوشزد مى‏شد که با دریافت هر حقیقتى، وظیفه دارند آن را ترویج دهند. لذا مؤمنان مخلص به تبعیت از پیامبر خود که چون طبیبى دلسوز به دنبال مداواى بیماران بوده است، هرگاه نفسى را مستعد هدایت مى‏یافتند، بر خویش واجب مى‏دیدند او را با بشارتى یا انذارى ، به معروفى امر، یا از منکرى نهى نمایند. در این امر مقدس، زنان همان مقدار مسؤول بودند که مردان.
الف) عصر رسالت
از جمله زنان ره یافته که راهبر جاهلان گمراه بودند، مى‏توان از سفانه دختر حاتم طایى نام برد که راهنماى برادر خود، عدى مى‏گردد و سبب مى‏شود تا برادرش نزد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بیاید و دین اسلام را اختیار کند تا آنجا که عدى از اصحاب خاص و حامیان پرتوان حضرت على علیه‏السلام در عهد خلافت آن امام همام مى‏شود.(10)
و یا فاطمه بنت خطاب که زمینه را براى اسلام آوردن برادرش عمربن خطاب فراهم مى‏نماید، یا....
در پایان عمر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که نزدیک بود جامعه اسلامى از مسیر اصلى هدایت منحرف گردد، زنانى وارسته و هوشیار در برابر انحرافات قد علم کردند:
- در ماجراى قلم و کاغذ، آنگاه که در واپسین روزهاى حیات پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، ایشان دستور مى‏دهند قلم و کاغذى بیاورند تا حضرت وصیتى بنماید و با ثبت آن، مردم پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله گمراه نشوند، یکى از اصحاب (که به تصریح برخى مورخین خلیفه دوم بوده) مى‏گوید: بیمارى بر پیامبر غلبه کرده و قرآن ما را بس است. بدین ترتیب با اهانت این فرد، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از نوشتن وصیت، منصرف مى‏شوند. در این هنگام، برخى زنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اعتراض مى‏کنند که چرا از دستور پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله سرپیچى مى‏نمایید. او آنان را مسخره مى‏کند و کلامشان را بى‏اثر مى‏نماید.(11) نکته قابل تأمل اینکه نداى اعتراض نسبت به اولین انحرافات سیاسى، توسط زنان برمى‏خیزد.
ب) پس از رحلت پیامبر صلى‏ الله ‏علیه ‏و‏آله
- ام سلمه از زنانى است که درصدر مؤمنان و راهنمایان جامعه، قرار دارد. او پس از شهادت همسر دلبندش، با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ازدواج مى‏نماید تا در جوار آن حضرت، به مقام قرب الهى نایل آید. از عایشه درباره مقام و منزلت ام سلمه نقل شده است: «جبرییل در خانه ام سلمه بیشتر نازل مى‏شد.» ام سلمه سعى مى‏کرد تا معارفى که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله عرضه مى‏داشتند، بخوبى دریابد و به ذهن و روح خود بسپارد. تعداد احادیث نقل شده از ام سلمه از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را، بالغ بر 378 حدیث بیان نموده‏اند. اهتمام او بر دریافت معارف، آنقدر بوده است که مى‏گویند هرگاه مشغول کارى در خانه بود چون صداى آن حضرت را مى‏شنید با عجله کار را بر زمین مى‏گذاشت و با اشتیاق فراوان، براى شنیدن کلام حضرت مى‏شتافت.
ام سلمه خود مى‏گوید: یک بار نزد زن آرایشگرى مشغول آرایش موهایم بود که شنیدم پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: «ایها الناس» اى مردم! با شتاب برخاستم تا کلام پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را به وضوح بشنوم. آرایشگر به من گفت: توچرا برخاستى؟ پیامبر فرمود: ایها الناس! من به او گفتم: از تو در تعجبّم مگر ما جزو مردم نیستیم؟ آنگاه شنیدم که پیامبر مى‏فرماید: «ایها الناس انا على الحوض جى‏ء بکم زمرا....
«اى مردم هنگامى که من در کنار حوض کوثر باشم شما را در دسته‏هایى مى‏آورند. در حالى که راههاى گوناگون شما را از یکدیگر متفرق کرده است. پس من شما را ندا مى‏دهم، هان به سوى این راه بشتابید. منادى ندا در مى‏دهد که: «آنها پس از تو راه خود را تغییر دادند.» پس من گویم: هان، پروردگار شما را دور کند، دور سازد». ام سلمه راوى این روایت، در زمانه‏اى که یاران صمیمى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مقابل انحرافات لب فرو بسته بودند، با یادآورى این کلام رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، امت را هشدار مى‏دهد. ام سلمه، نزدیکان خود را چنان تربیت نمود که اهل ولایت گردند. لذا فرزندش عمربن ابى سلمه را با حبّ على علیه‏السلام بزرگ مى‏نماید و با شروع اولین جنگ بر علیه ولى خدا، او را جهت حمایت از على علیه‏السلام به جبهه نبرد اعزام مى‏کند. عمربن ابى سلمه در تمام جنگهاى حضرت امیر علیه‏السلام شرکت داشت و آن حضرت نیز او را به جهت فضایلش، حاکم بحرین نمود.
دختر او درّه نیز در دامان مادر چنان تربیت یافته بود که از فقیه‏ترین زنان عصر خود بود. دختر دیگرش زینب از کسانى است که در مقابل مخالفان على علیه‏السلام ، با اشعار خود از رهبرى آن حضرت دفاع مى‏نمود.
کنیز ام سلمه به نام نضیرة نیز از زنانى است که نام او در تاریخ با عنوان زن اهل ولایت ثبت شده است.
پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، حکومت وقت براى به فراموشى سپردن سخنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در فضیلت على علیه‏السلام ، از این توجیه استفاده نمود که گسترش احادیث پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله سبب غفلت مسلمانان از قرآن مى‏شود، لذا در این دوران نوشتن احادیث پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ممنوع شد و کسى به نقل آن نمى‏پرداخت. مسلمانان نیز در چنین شرایطى تغافل را بر اعتراض، ترجیح دادند و اهل بیت علیهم‏السلام را در مظلومیت خویش، خار در چشم و تیغ در گلو رها ساختند و عافیت دنیا را طلبیدند. در چنین برهه‏اى از تاریخ، ام سلمه مکررا احادیث پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را در فضایل حضرت على علیه‏السلام به مردم گوشزد مى‏نمود. حداقل دوازده حدیث از ام سلمه در فضیلت على علیه‏السلام در کتب روایى ضبط است؛ احادیثى چون حدیث ثقلین که در آن رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله امت را بر تبعیت و پیروى از قرآن و اهل بیت علیهم‏السلام سفارش نموده است. و یا روایت آیه تطهیر که مراد و منظور قرآن را از «مطهّرین» آنان که از هر ناپاکى مطهرند، اهل بیت علیهم‏السلام معرفى مى‏کند و یا روایت «من کنت مولاه فهذا علىٌ مولاه».
پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و در اولین روزهاى غصب خلافت، آنگاه که حضرت زهرا (س)، در مسجد در اعتراض به غصب فدک، خطبه‏اى بلیغ را ایراد نمود، خلیفه غاصب بر منبر رفت و به تنها بازمانده پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جسارت و اسائه ادب نمود. در تمام این لحظات در مسجد هیچ یک از مهاجران وانصار، اعتراض نکردند. در میانه این همه مردان نامرد، ام سلمه جوانمردانه برخاست و فریاد برآورد که: «آیا به بانویى چون فاطمه چنین سخنى گفته مى‏شود؟ سوگند به خدا که او در میان انسانها از زنان بهشتى است. او در دامن انبیاء تربیت شده و به بهترین شیوه، پرورش یافته است. آیا گمان مى‏کنید که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ارث خود را بر او حرام نموده و به او نگفته است؟ حال آنکه خداوند فرمود: «وانذر عشیرتک الاقربین» (خویشان نزدیکت را انذار کن). او بهترین زنان، مادر سرور جوانان و معادل دختر عمران و همسر شیر پهلوانان است و پدر او، خاتم پیامبران الهى است. سوگند به خدا، پدرش او را از آسیب گرما و سرما محفوظ مى‏داشت پیامبر دست راستش را زیر سر او مى‏نهاد و دست چپش را روانداز او قرار مى‏داد. آهسته بروید چرا که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جلوى دیدگان شماست و شما بر خداوند وارد مى‏شوید. واى بر شما به زودى خواهید دانست». این کلام متهورانه ام سلمه، قطع مقررى یک ساله او را از بیت المال به همراه داشت. ام‏سلمه کسى است که در ماجراى نزول آیه تطهیر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به او فرمودند: «یرحمک اللّه‏ انت على خیر و الى خیر» خداوند تو را که بر خیر و نیکى هستى و به سوى خیر ونیکى حرکت مى‏کنى، رحمت کند.
در زمان تخلفات خلیفه سوم نیز ام سلمه چون مولاى خود، على علیه‏السلام با درایتى ظریف، نه مؤیّد گمراهان بود و نه چون بسیارى، مرکب راهوار فتنه‏ها، که زمام عقل را به دست غضب سپارد و حق و باطل را با هم بیامیزد. او نزد عثمان رفت و خلیفه را نصیحت نمود. و چون مادرى صبور، خطاب به خلیفه گفت: «فرزندم! چرا مى‏بینم که امت از توکناره مى‏گیرند و از تو انتقاد مى‏نمایند؟... آتشى را که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خاموش ساخته، تو بر نیفروز.»
ام سلمه هرگاه به جاهل خفته‏اى برخورد مى‏کرد، وظیفه خود مى‏دانست تا با ذکر احادیث نبى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یا با استدلال و گاه با استفاده از موقعیت ام المومنین بودن خویش او را بیدار و آگاه سازد.
نقل شده که زنى از انصار به نام حسرة، به دنبال اهل بیت علیهم‏السلام مى‏گشت تا حق آنان را ادا کند و با آنان تجدید عهد نماید. غاصبان خلافت به او گفتند که اهل بیت فقط در زمان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر سایر مسلمانان حق داشتند و اکنون دیگر از جانب آنان حقى بر ذمّه مسلمانان نمى‏باشد. ام سلمه پس از آگاهى از این واقعه، حسرة را راهنمایى کرد و به او گفت: «آگاه باش که این کلام حقیقت ندارد و حقوق اهل بیت تا ابد بر مسلمانان واجب مى‏باشد پس بکوش تا در اداى حق آنان کوتاهى نکنى.»(12)
به جهت تلاش وسیع ام سلمه در دریافت حقایق و تعلیم آن به دیگران، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در زمان حیات خویش او را از فتنه‏هاى آینده مطلع ساخته و به او رهنمود مى‏دادند. از جمله ام سلمه براى آگاه سازى غلام خود که تحت تأثیر تبلیغات فراگیر مخالفان اهل بیت علیهم‏السلام ، نسبت به على علیه‏السلام ، ذهنیت نامناسبى پیدا کرده بود، گفت: روزى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله قرار بود در منزل من بسر برند، همراه با على علیه‏السلام دست در دست یکدیگر به منزل من وارد شدند. من از اطاق خارج شدم و پس از مدتى که حضرت اجازه فرمودند، بر آن حضرت وارد شدم. آنگاه حضرت به من فرمودند: ام سلمه اکنون توسط جبرییل (امین وحى الهى)، از اخبار آینده مطلع شدم و به امر خداوند، على را نیز از آن اخبار مطلع ساختم. عظمت ام سلمه به آن حدّ است که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از آنچه که امین وحى بر آن حضرت عرضه کرده بود و به امر الهى، على علیه‏السلام نیز از آن مطلع گردیده بود، ام سلمه را نیز با خبر مى‏سازد. آن حضرت صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: ام سلمه بدان و شاهد باش که «هذا على بن ابیطالب اخى فى‏الدنیا و اخى فى الاخرة» این على، برادر من، در دنیا و آخرت مى‏باشد....
«هذا على ابن ابى‏طالب سیدالمسلمین و امام المتقین و قائد الغرالمحجلین» این على مولاى مسلمانان و رهبر پرهیزکاران و امام مؤمنانِ درخشنده پیشانى است. ام سلمه سپس نقل مى‏کند که چگونه پیامبر پس از ذکر فضایل دنیوى و اخروى حضرت على علیه‏السلام ، او را از اخبار سیاسى آینده مطلع مى‏سازند. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله علیرغم ذهنیت منفى بسیارى که مى‏گویند: زن را با سیاست چه کار؟ به ام سلمه مى‏فرمایند: ام سلمه بدان و شاهد باش که على قاتل ناکثین، قاسطین و مارقین است. ناکثین کسانى هستند که در مدینه با على علیه‏السلام بیعت مى‏کنند و در بصره آن بیعت را مى‏شکنند. قاسطین، معاویه و اصحاب او از اهل شام و مارقین نیز اهل نهروان مى‏باشند. با این کلام ام سلمه، غلام او هدایت یافت و راه خویش را تغییر داد.(13)
- اسماء از دیگر زنانى است که در زمانه ممنوعیت نوشتن و نقل احادیث در فضیلت اهل بیت علیهم‏السلام ، سعى مى‏نمود تا احادیث پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را که بر امامت و ولایت على علیه‏السلام دلالت مى‏کرد، براى دیگران نقل کند. از جمله این احادیث، حدیث منزلت است که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: «یا على انت منى بمنزلة هارون من موسى الّا انّه لا نبىّ بعدى». اى على تو براى من به منزله هارون براى موسى مى‏باشى، با این تفاوت که بعد از من پیامبرى نخواهد بود.(14)
ـ ام ایمن، زنى است که پس از شهادت همسر اولش، بر شهادت همسر دوم خویش نیز شاهد بود و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله او را «زنى از اهل بهشت» نامید. او در حمایت از حضرت زهرا (س)، درجریان غصب ظالمانه فدک بر مالکیت زهراى مرضیه (س)، گواهى و شهادت داد با وجود آنکه مى‏دانست چنین شهادتى، خطراتى براى او به همراه دارد. چرا که فدک سخت‏ترین چیزى است که مخالفان بعد از غصب خلافت، بر غصب آن، همت گمارده بودند. فدک، پشتوانه مالى امام علیه‏السلام بود. این شهادت ام ایمن در زمانى بود که یاران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله سر در گریبان فرو برده و عافیت را بر گرفتارى در حمایت از مولا علیه‏السلام ترجیح داده بودند یا به بیراهه‏هاى جهل افتاده و یا در گرداب تغافل فرو رفته بودند. «در زمانى که خلیفه اول و دوم، على علیه‏السلام را با تهدید وادار به بیعت مى‏نمودند، ام ایمن و ام سلمه جلو آمدند و گفتند: «اى آزاد شده چه زود حسادت خود را بر آل پیامبر ظاهر کردید.» عمر دستور داد تا آن دو را از مسجد خارج کردند و گفت: ما را با زنان کارى نیست.»(15)
- فاخته یا ام هانى نیز از معدود زنانى است که با شجاعت تمام، احادیثى از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را که گواه بر امامت على علیه‏السلام بود، براى روشنگرى اذهان بیان مى‏نمود. از جمله احادیث نقل شده از ام هانى، حدیث ثقلین(16) و حدیث غدیر(17) است.
- ام مسطح، زن با ایمان دیگرى است که وقتى ابوبکر و عمر، على علیه‏السلام را به زور براى بیعت با ابوبکر به سقیفه بنى ساعده مى‏بردند، شتابان بر سر قبر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رفت و با اشعارى چند به این فاجعه اعتراض نمود.(18)
- میمونه از دیگر زنانى است که در هدایت مردم تلاش بسیار کرد. در سال هفتم هجرت زمانى که مکه هنوز در تسلط کفّار و مشرکان بود و در آن فضا هیچ کس جرأت ابراز ایمان نداشت، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با جلب موافقت کفّار، به همراهى تعدادى از مسلمانان در سفرى کوتاه به مکه آمدند تا ظرف سه روز، مناسک حج را به جا آورند، میمونه که شیفته مقام معنوى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود علیرغم اختناق شدید در مکه، ولایت خویش را نسبت به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ابراز داشت و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله او را که به مرحله عظیمى از معرفت رسیده بود، به عقد ازدواج خویش درآوردند.
میمونه در تلاش جهت رشد و تعالى خویش تا به آنجا رسید که مفهوم ولایت نسبت به على علیه‏السلام را که نزد بیشتر مسلمانان نامفهوم بود، به خوبى دریافت. در حدیثى از امام باقر علیه‏السلام نقل شده آنگاه که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله عذاب دردناک کسانى که ولایت على علیه‏السلام را ترک نمایند و با دشمنان على علیه‏السلام دوستى کنند، بیان مى‏فرمود، میمونه مى‏گوید: اى رسول خدا من در میان اصحاب توجز اندکى چون ابوذر و مقداد و سلمان، دیگران را دوستدار على علیه‏السلام نمى‏یابم و سپس اضافه مى‏نماید که: «یا رسول اللّه‏ تو بخوبى مى‏دانى که من دوستدار على علیه‏السلام هستم و نسبت به او ولایت دارم». پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: «صدقتِ انکِ امتحن اللّه‏ قلبکِ للایمان» راست مى‏گویى بدرستى که خداوند قلب تو را جهت ایمان امتحان نموده است.
ج) عصر خلافت على علیه‏السلام
پس از وفات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با وجود اصرار فراوان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به تعیین ولى براى مردم، امت در ضلالت خویش، از دیگران تبعیت نمودند، ولى پس از آنکه حوادث روزگار به آنان فهماند که عدم تبعیت از رهبرى چه عواقبى را بدنبال دارد، با رهبرىِ بر حق على علیه‏السلام بیعت نمودند اما این بیعت چندان استوار نبود زیرا گمراهى سابق، تأثیر خویش را بر اذهان مردم گذارده بود. این امر به ضمیمه چشیدن طعم لذایذ دنیوى در بدست آوردن درهم و دینار در میدانهاى جنگ با عنوان غنایم و بهره‏ورى از کنیزکان اسیر و چشیدن طعام گواراى ایرانى و رومى، سبب شد تا در برخورد با هر سختى، در تبعیت از رهبر، شکّ و تردید بر وجودشان چنگ اندازد و آنان را به سوى باطل سوق دهد. در این موقعیت، میمونه، این زنِ صاحب معرفت، هادى و راهنماى زنان و مردان گمراه زمان خود شده بود.
جرى بن کلیب عامرى مى‏گوید: آنگاه که على علیه‏السلام عازم جنگ صفین شد من از کوفه به مدینه آمدم تا خود را از معرکه جنگ لشکر على علیه‏السلام و معاویه دور بدارم. در مدینه هنگامى که ام المؤمنین (میمونه) از این رفتار من مطلع شد، ابتدا به من یادآورى کرد که فراموش مکن تو با على علیه‏السلام و خلافت آن حضرت بیعت نموده‏اى و سپس به من هشدار داد: «فارجع الیه فکن معه فواللّه‏ ما ضلّ و لا ضلّ به» اى جرى! به سوى على بازگرد. قسم به خدا، على هرگز به جز راه حق نپیموده و هیچ کس با پیروى از على علیه‏السلام ، گمراه نخواهد شد. میمونه از جمله زنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است که پیامبر در وصف او و دو خواهرش فرمودند: که این سه خواهر هر سه مؤمنه مى‏باشند.(19) عایشه در شأن او مى‏گوید: «میمونه، باتقواترین زنان پیامبر بود».(20)
نمونه دیگرى از حمایت‏هاى زنان از مقام امامت و ولایت در زمان حکومت حضرت على علیه‏السلام است، آنگاه که به جهت جنگهاى پشت سرهم و مکر و حیله دشمن، روحیه سپاهیان حضرت على علیه‏السلام تضعیف شده بود، زنانى چند با خطابه‏هاى حماسى خود یا با اشعار خویش، روحى تازه در جانها مى‏دمیدند و آنان را به حمایت جوانمردانه از مولا ترغیب مى‏نمودند.(21) به عنوان نمونه مى‏توان از سوده همدانى، بکاره هلالیه، زرقاء دختر عدى بن غالب، ام البراء، عکرمة، ام الخیر بارقیه نام برد. خطابه‏ها و اشعار هر یک از این زنان صاحب فرازهاى بلندى مى‏باشد که نمایانگر معرفت و فضل گوینده آن است که به جهت اختصار فقط به بخشى از یک نمونه از این خطابه‏ها اشاره مى‏شود.
- در روز جنگ صفین، ام الخیر بارقیه در حالى که سوار بر شتر شده بود، خطاب به سپاه على علیه‏السلام فریاد مى‏زد: «اى مردم! تقواى الهى را پیشه کنید. همانا قیامت امر مهمى است بدرستى که خداوند حق را آشکار نموده و دلیل را روشن قرار داده و راه را نورانى و پرچم هدایت را رفیع ساخته است و شما را در کورى ابهام و در تاریکى ظلمانى واقع نساخت. پس به کجا مى‏روید؟ خدا شما را رحمت کند. آیا از امیر مؤمنان فرار مى‏کنید؟ آیا از جنگ با دشمنان اسلام فرار مى‏کنید؟ آیا از اسلام رویگردان شده‏اید یا از حق برگشته‏اید؟ مگر نشنیده‏اید که خداى عزّوجلّ فرماید: «و لنبلونّکم حتى نعلم المجاهدین منکم و الصابرین و نبلو اخبارکم؟» ما شما را مى‏آزماییم تا از بین شما مجاهدان و صابران معلوم گردند و اخبار شما را بیازماییم. آنگاه سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! صبر مغلوب گشته و یقین سست شده و رعب و وحشت پراکنده گشته است. اى پروردگار من! سررشته دلها به دست توست، پس سخنان آنها را بر اساس تقوا گردان و دلها را بر هدایت الفت ده و حق را به صاحب حق بازگردان. خدا رحمتتان کند، به سوى امام عادل و وصى با وفاى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و صدیق اکبر بشتابید، .... با پیشوایان کفر بجنگید که پیمانى ندارند، شاید دست بردارند. اى گروه مهاجر و انصار! ثابت قدم و بردبار باشید .... آنان آخرت را به دنیا و گمراهى را به هدایت و بینایى را به کورى فروخته‏اند و بزودى پشیمان خواهند شد در آن روزى که پشیمانى سودى ندارد..... اى مردم! آنها که زیرک بودند عمر دنیا را اندک شمردند و رهایش کردند و مدت آخرت را طولانى دانستند و براى آن کوشش نمودند. اى مردم! به خدا اگر خطر پایمالى حق‏ها و تعطیلى حدود و تسلّط ستمکاران و نیرومندى مکتب شیطان نبود هیچگاه با رفتن در کام مرگ آن را بر زندگى آسوده، ترجیح نمى‏دادیم پس به کجا مى‏روید؟ خداوند شما را رحمت کند. آیا از پسر عموى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و شوهر دخترش و پدر دو فرزندش مى‏گریزید؟ کسى که از گل رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آفریده شده و از چشمه او جدا شده و به اسرار او مخصوص گشته و او را در شهر علم خود قرار داده و محبت او را به مسلمانان اعلام فرموده و به واسطه دشمنى اومنافقان را مشخص نموده است... من در گفتار، بیشترین کوشش خود را کردم و نصیحت و خیرخواهى خود را تاجایى که مى‏توانستم نسبت به شما انجام دادم و توفیق با خداست و درود خدا و رحمت و برکاتش بر شما باد».
سخنان زنان سخنور دیگرى چون امّ الخیر، کلامى بلیغ است که از بارقه نور الهى بر ذهن و قلب آنان تابیده است.
به رغم تلاش یاران با اخلاص حضرت على علیه‏السلام ، سستى و ضعف ایمان شیعیان سبب مى‏شود تا حکومت حضرت على علیه‏السلام رو به ضعف نهد تا اینکه على علیه‏السلام در نهایت به ضربه شمشیر دشمن، شهد شهادت را مى‏نوشد.
د) دوران اقتدار معاویه
پس از شهادت امیرمؤمنان على علیه‏السلام ، مسلمانان به سوى امام حسن علیه‏السلام رو نمودند و بر خلافت ایشان بیعت کردند. ولى بیعت کنندگان با امام حسن علیه‏السلام همان کسانى بودند که سستى آنان در تبعیت از رهبرى، آه از نهاد على علیه‏السلام برآورده بود. لذا چندى نگذشت که نزدیکترین یاران آن حضرت که تاب عدالت امام على علیه‏السلام را نمى‏آوردند، برق زر معاویه، هوش از عقلشان برد و آنان را در صف دشمن قرارشان داد و کار را به آنجا کشید که سپاه امام حسن علیه‏السلام به سوى او حمله نمودند، زیرانداز او را به عنوان غنیمت از زیرپایش ربودند و خنجر بر وى زدند. در این هنگام امام علیه‏السلام با این همه یار جفا پیشه، چاره‏اى جز صلح با معاویه نیافت.
با تسلیم شیعیان در مقابل معاویه، دشمن زخم خورده از حضرت على علیه‏السلام و فرزندش، از بذل کوشش در محو تشیع فروگذار نکرد. از اولین سیاستهاى معاویه با شروع خلافتش، اجبار بر لعن امام على علیه‏السلام و جعل احادیث در مذمت و نکوهش آن حضرت بود. او به حاکمان خود در سرزمین پهناور اسلامى فرمان داد: «متوجه باشید! نام هرکس را که ثابت شد على علیه‏السلام را دوست دارد از دفتر حقوق بگیران بیت المال حذف کنید وهر کس متهم به دوستى على علیه‏السلام شد، به زندان بیفکنید و خانه‏اش را ویران سازید.»(22)
معاویه گفت: من ذمّه خود را از کسى که فضیلتى از على علیه‏السلام نقل کند، بر مى‏دارم».
لذا تمام خطیبان، على علیه‏السلام را لعن مى‏کردند(23) تا جایى که سیوطى مى‏گوید: «در روزگار بنى‏امیه بر هفتاد هزار منبر، على علیه‏السلام را لعن مى‏کردند. معاویه به کارگزاران خود نوشت: «ببینید در میان شما چه کسانى شیعه و دوستدار على علیه‏السلام مى‏باشند، ایشان را از بین ببرید و دلیل آن را حتى با حدس و گمان، در زیر هر سنگى هست بیرون بکشید».(24)
معاویه مى‏گفت: «لعن بر على علیه‏السلام باید آنقدر گسترش یابد تا کودکان با این شعار بزرگ گردند و جوانان با آن پیر شوند.»(25)
با وجود این همه تهدید، مخلصان بسیار کمى، بى‏هراس از غیر خدا، ولایت خویش را به طور علنى اظهار مى‏نمودند و خطرات آن را نیز به جان مى‏خریدند.
نمونه آن مسلمانان، زنى به نام غانمه بنت غانم است. او در موقعیتى مناسب و در میان جمع بسیارى از مسلمانان سخنرانى نمود و با اشعار طولانى و مفصلى، فضایل بنى‏هاشم بویژه حضرت على علیه‏السلام و حسنین علیهماالسلام را براى مردم بیان کرد و به مردم هشدار داد که معاویه لایق امارت بر مؤمنان نیست. پس از سخنرانى، جاسوسان دولت بنى‏امیه، به معاویه خبر دادند که این شیرزن چه گفته است و قصد دارد به مدینه بیاید و در آنجا نیز سخنانى را ایراد نماید. معاویه براى آنکه این زن از موضع حق خود دست بشوید و به او بپیوندد، سعى کرد تا با شیوه همیشگى‏اش در جذب یاران امام علیه‏السلام ، دین او را با عطایاى پَست دنیوى بخرد. لذا دستور داد مجلس باشکوهى ترتیب دهند و جایگاه مناسبى را براى غانمه در نظر بگیرند. وقتى که غانمه به مدینه آمد، خدمتکاران معاویه او را به مجلس بردند و از او استقبال بسیار گرمى نمودند. غانمه در بدو ورود براى آنکه به معاویه بفهماند که از جمله نامردمانى نیست که به طمع دنیا، به ولىّ خدا پشت مى‏نمایند، با اولین کلام، موضع خویش را مشخص نمود. او نه تنها به معاویه سلام ننمود، بلکه در جواب سلام وى گفت: «سلام بر مؤمنان و ذلت و خوارى بر کافرین» و سپس شروع به بیان فضایح بنى‏امیه و فضایل بنى‏هاشم کرد. او آنچنان با تهور سخن گفت که معاویه براى ساکت نمودن او، قسم خورد که دیگر به على علیه‏السلام دشنام نخواهد داد.(26)
- ام سلمه نیز در موسم ایام حجّ، به دشنام دهندگان هشدار مى‏داد که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مکرر فرموده است: «هر که على را دشنام دهد، مرا دشنام داده و هر کس به من دشنام دهد، خدا را دشنام داده است.» او علاوه بر آن، نامه‏اى نیز براى معاویه نوشت و او را از عاقبت لعن على علیه‏السلام بیم داد.
- سخنان زنانى چون بکاره هلالیه، سوده همدانى، ام الخیر بارقیه، ام البراء، زرقاء، دارمیه و عکرشه در دربار معاویه، همه نشانگر تلاش این شیعیان با اخلاص و روشن ضمیر در بیدارى اذهان خفته، آن هم در مرکز جور، مى‏باشد.(27)
- نمونه‏اى از این زنان، جروة است؛ زن فاضلى که وقتى معاویه او را به دربارش احضار نمود، با شجاعت تمام از ظلم معاویه شکایت کرد و وقتى معاویه از او درباره على علیه‏السلام سؤال کرد، با دلى آرام و قلبى مطمئن گفت: «جازواللّه‏ فى الشرف حدّا لایوصف وغایة لاتعرف» به خدا قسم! على علیه‏السلام در شرافت بدانجا رسید که نه قابل توصیف است ونه حتى قابل شناخت و معرفت».(28)
- نمونه دیگر، اروى، دختر عموى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است، که در ایام کهولت نزد معاویه رفت و خطاب به معاویه سخنان مفصلى را گفت و فضیحت‏هاى بنى‏امیه را گوشزد نمود. او به معاویه گفت: «تو آنچه را که حق تو نبود، غصب کردى..... شما از جمله کفّار، نسبت به رسالت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بودید.... ما پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، در میان شما چون موسى در میان آل فرعون، شدیم که فرعون پسرانشان را مى‏کشت و زنان آنان را زنده باقى مى‏گذاشت. پسرعموى پیامبر نیز در بین شما چون هارون بود آنجا که خطاب به موسى گفت: برادر، بدرستى که این قوم مرا ضعیف نمودند و نزدیک بود که به قتل رسانند... آرى اى معاویه! پایان کار ما بهشت است و نهایت راه شما، دوزخ.»(29)
پى‏ نوشت‏ها :
1- آل عمران، 104
2- وسائل ج 11 ص 399
3- نهج البلاغه حکمت 478
4- توبه، 71
5- بحار ج2 ص82
6- تحریم 6
7- ترغیب ج1 ص121
8- معجم احادیث المهدى ج1 ص475
9- همان
10- مغازى واقدى ج3 ص988
11- کنزالعمال ج3 ص138 ـ طبقات ابن اسعد ج2 ص244
12- بحار الانوار ج 22 ص 223
13- اعلام النساء المؤمنات ص 660 - 631
14- اعیان الشیعه ج 8 ص 390
15- اسرار آل محمد - سلیم بن قیس - ص247
16- «کانّى دعیت فاجیب و انى تارک فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر کتاب اللّه‏ عزوجل جعل ممدودةٌ من السماء الى الارض و عترتى اهل بیتى فانظروا کیف تخلفونى فیهما» گویا دعوت شده‏ام و اجابت نموده‏ام (مرگ من فرا رسیده) در حالى که همانا دو ثقل و وزنه برایتان به جاى گذارده‏ام که یکى بزرگتر از دیگرى است. کتاب خداى عزوجل که ریسمان متصل بین آسمان و زمین است (اتصال بشر خاکى با عالم ملکوت) و عترت من، اهل بیتم. پس بنگرید پس از من با آندو چه مى‏کنید.
17- «من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و اخذل من خذله و انصر من نصره» هر که من مولاى اویم على نیز مولاى اوست، خدایا دوستانش را دوست بدارد و دشمنانش را دشمن باش و خوار گردان آن که او را حقیر دارد و یار باش، آنکه او را یارى نماید.
18- ام کلثوم فرزند حضرت على علیه‏السلام نیز هنگامى که برخى همسران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درصدد توطئه عظیمى بر علیه امام زمان خود بودند در مجامع آنان حضور مى‏یابد و باکلامى بلیغ به آنان هشدار مى‏دهد که شما امروزه با ولى خدا همان مى‏کنید که دیروز با برادر او پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله کردید و خداوند در سرزنش شما آیاتى نازل فرمود.
19- الاخوات المؤمنات: میمونه و ام الفضل و اسماء الطبقات الکبرى ج 8 ص 132
20- المستدرک على الصحیحین ج 4 ص 30
21- اصول کافى ج 1 ص 300 ح 7
در فضیلت این زنان که حبّ به على علیه‏السلام سراپاى وجودشان را فراگرفته بود، این حدیث امام باقر علیه‏السلام را یادآور مى‏شویم فرمودند: «انّ الروح والراحة والفلج والعون والنجاح والبرکة والکرامة والمغفرة والمعافاة والیسرو البشرى والرضوان والقرب والنصر والتمکن والرجاء والمحبة من اللّه‏ عزّ وجلّ لمن تولىّ علیا و ائتمّ به وبرى من عدوّه وسلّم لفضله ولأوصیاء من بعدة»
بدرستى که آسودگى و سبکبارى و پیروزى و یارى و کامیابى و برکت و بزرگوارى و آمرزش و ایمنى و توانگرى و بشارت و رضوان و قرب و پیروزى و بى‏نیازى و امید و محبت به خداى عز و جل، مخصوص کسى است که ولایت حضرت على علیه‏السلام را داشته و پیرو او مى‏باشد و از دشمنان او برائت جسته و به جهت فضل او و اوصیاء مابعد، او را تصدیق نماید.
22- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج3 ص28 چاپ بیروت - الغدیر ج11 ص29
23- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج11 ص44 ـ بحار ج 44 ص125
24- انساب الاشراف ج2 ص154
25- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج4 ص57
26- ریاحین الشریعه ج 4 ص 389
27- اعلام النساء المومنات ص 130، 144، 256، 333، 366، 450، 473
28- اعیان الشیعه ج4 ص70 ـ ریاحین الشریعه ج4 ص122
29- اسدالغابة ج5 ص227ـ اعیان الشیعه ج3 ص245

تبلیغات