زنان دین گستر درتاریخ اسلام
آرشیو
چکیده
از آنجا که یکى از اهداف عمده فصلنامه، پاسخگویى به مسایل فقهى حقوقى بانوان است، در راستاى نیل به این هدف مطلع شدیم که بانوى مجتهده سرکار خانم صفاتى نسبت به مسایلى چند در امور زنان موفق به انجام تحقیقات گستردهاى شده و به نتایج مطلوب و ارزشمندى نائل آمدهاند.بر این اساس در این گفتمان راجع به یکى از عمدهترین مسایل زنان که گسترهاى فراگیر دارد باب سخن را با ایشان گشودیم و توفیقى حاصل گردید تا از نظرات ارزشمندشان بهرهمند شویم. و شما خواننده عزیز را در جریان این گفتمان فقهى قرار دهیم.متن
خودسازى و اصلاح جامعه، دو توصیه أکید در آئین مقدس اسلام است.
در واقع نه چنان است که انسان فارغ از اصلاح خویش، درصدد ایجاد تحول در جامعه برآید، که:
ذات نایافته از هستى بخش کى تواند که شود هستىبخش
و نه اینکه آدمى فقط به فکر اصلاح نفس خود باشد و نسبت به محیط اطراف بىتفاوت بماند، که چنین فردى در ساختن خویش نیز توفیق نیافته است. زیرا طى طریق در مرتبهاى، جز با تحقق فریضهى «امر به معروف و نهى ازمنکر» حاصل نمىشود. امر کردن دیگران به نیکىها و باز داشتن آنان از زشتىها، عملى است که هر مسلمانى از سر سوز و با زبانى نرم و خلقى مهربان همچون طبیبى مشفق باید عهدهدار آن گردد.
به دلیل اهمیت این فریضه، خداوند در یازده آیه قرآن، مردم را به امر به معروف و نهى از منکر سفارش کرده است. در این خطابهاى عام که تفاوتى بین زن و مرد در آنها وجود ندارد، خداوند خطاب به زنان و مردان امت اسلامى مىفرماید: «ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر(1)» «باید از شما امتى دعوت کننده به خیر و بازدارنده از زشتىها باشد» اهل بیت علیهمالسلام نیز در تأکید بر ثقل اکبر مکررا این واجب الهى را به مردم گوشزد نمودهاند. تا بدانجا که پیامبر صلىاللهعلیهوآله کسى را که در مقابل بدیها و پلیدیها سکوت کرده و نهى از منکر نمىنماید بى دین و منفور نزد خداوند معرفى کرده و مىفرمایند: «انّ اللّه لیبغض المؤمن الضَعّیف الّذى لا دین له.... الذى لا ینهى عن المنکر»(2) «همانا خداوند، مؤمن ضعیفى را که دین ندارد یعنى مؤمنى را که از منکرات باز نمىدارد، دشمن مىدارد». اساسا مطابق کلام حضرت على علیهالسلام هر مرد و زنى که حقیقتى را آموختند، خداوند با آنان میثاق مىبندد تا آن حقیقت را به دیگران تعلیم دهند، «ما اخذ اللّه على اهل الجهل ان یتعلموا حتى اخذ على اهل العلم ان یعلّموا»(3)
«خدا با جاهلان عهد نکرد تا بیاموزند مگر آنکه با عالمان میثاق بست که تعلیم دهند»
1- از نگاه قرآن
به رغم خطاب عام قرآن بر این امر واجب الهى، خداوند در سوره توبه با ذکر جنسیت (مرد و زن)، به طور جداگانه تأکید بیشترى مىنماید و مىفرماید: «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و یهنون عن المنکر و یقیمون الصلاة و یؤتون الزکوة و یطیعون اللّه و رسوله اولئک سیرحمهم اللّه ان اللّه عزیز حکیم»(4) «مردان مؤمن و زنان با ایمان، برخى ولىّ برخى دیگر مىباشند. امر به معروف ونهى از منکر مىنمایند و نماز را به پا مىدارند و زکات را مىپردازند و از خدا و رسولش اطاعت مىکنند. ایشان بزودى مورد رحمت الهى قرار مىگیرند، بدرستى که خداوند صاحب عزت و داراى حکمت است.»
2- از دید احادیث
براى تغییر افکار و آرمانهاى یک امت و به تبع آن، تغییر مسیر جامعه، همیشه انسانهاى کم شمارى که در هدایت از دیگران سبقت گرفته و مصداق «السابقون السابقون اولئک المقربون» گردیدهاند، راهنماى دیگران بودهاند. آنان که هر کدام یک تن بیش نیستند، به امتى تبدیل مىگردند که خود پیشقدم مىباشند و سایر مردم در پى آنان به سوى قرب الهى گام بر مىدارند. این گروه، هرچند خود، راهنماى امت هستند ولى با نظر به مقامى دیگر، شیعیانى بیش نیستند که سعى وافر دارند تا در پیروى از امام علیهالسلام ، قدمى به یمین و یا به یسار نگذارند چراکه طریق هدایت، راه میانهاى است که معیار سنجش آن نیز، قول و فعل معصوم است.
هرچند هدف از خلقت انسان، خلق خلیفه الهى بوده است. ولى بدان جهت که لازمه رسیدن به آن مقام قرب، اختیار کمال در پرتو اراده و غلبه بر شهواتى است که نفس خاکى را بدان مىخواند، تنها معدودى توانستند با سعى تمام بواسطه حصول یقین و اطمینان تام، به مقامى رسند که از امت نیز دستگیرى کنند. در ایفاى این نقش، آنچه اهمیت دارد، کمال معنوى فرد است که فارغ از جنسیت مىباشد. لذا زنان بسیارى همپاى مردان، منشاء تغییر افکار و احوال شدند. نام دهها تن از این بانوان در کتب حدیث ذکر شده است. که نمونهاى از آنان، زنان راوى بودند که به بیان احادیث معصومان علیهمالسلام مىپرداختند و در وصف این گروه، امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «اعرفوا منازل شیعتنا بقدرمایحسنون من روایاتهم عنا»(5) منزلت شیعیان ما را با میزان تلاش نیکوى آنان براى روایت احادیث ما، بشناسید.»
تلاش این گروه از زنان، گاه در محدوده خانواده بوده که حضرت على علیهالسلام در تفسیر آیه «قوا انفسکم و اهلیکم نارا»(6)، فرمودهاند: «علّموا اهلیکم الخیر»(7) «به خانوادهتان خیر بیاموزید.» گاهى هم در محدودهاى فراتر از خانواده به وسعت جامعه اسلامى مطرح مىشد، لذا از حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله نقل شده است که «لایزال اربعون رجلاً من امتى قلوبهم على قلب ابراهیم، یدفع اللّه بهم عن اهل الارض یقال لهم الابدال، انهم لم یدرکوها بصلاة و لابصوم و لاصدقة قالوا: یا رسول اللّه فبم ادرکوها؟ قال صلىاللهعلیهوآله : بالسخاء والنصیحة للمسلمین»(8) همواره چهل نفر از امت من مىباشند که قلبهایشان بر قلب ابراهیم علیهالسلام ]منطبق ] است وآنان سبب دفع فتنه و عذاب از اهل زمین مىگردند، به این گروه ابدال گفته مىشود. آنان به دلیل نمازها یا روزهها یا صدقههایشان به این مقام خاصنرسیدهاند بلکه در پرتو سخاوت و ارشاد مسلمانان به این مرتبت نایل آمدهاند.» در این کلام شریف، بیان مىشود این افرادى که به آنها «ابدال» گفته مىشود و از انسانهاى کمیاب روزگار مىباشند، به واسطه آنکه سخى و ناصح مردم بودهاند و آنان را دعوت به خیرات نموده و از منکرات باز داشتهاند، بدین مقام عالى دست یافتهاند. نکته قابل توجه آنکه، در حدیثى دیگر این مضمون این گونه بیان مىشود که «الابدال اربعون رجلاً و اربعون امرأة.... کلما ماتت امرأة ابدل اللّه مکانها امرأة»(9) «ابدال چهل مرد و چهل زن مىباشند.... که هرگاه برخى از آن زنان مىمیرند، برخى دیگر جایگزین آنان خواهند شد.» که این کلام، تأکیدى دیگر بر نقش زنان در هدایت امت مىباشد.
3- در عصر معصومین
تاریخ صدر اسلام، آکنده از نقش فعال سیاسى زنان است. زنانى که اسوه آنان حضرت فاطمه (س) مىباشد، بانویى که خطبههاى بلیغ او در حمایت از مقام ولایت در تاریخ جاوید مانده و خطابههاى پر ارزش دخت او، زینب کبرى (س)، نیز در دربار ابن زیاد، و یزید اثر ماندگار دیگرى در تاریخ اسلام گردیده است که به دلیل آشنایى بسیارى با این خطبهها، از ذکر آن صرف نظر مىشود و به تلاش زنان دیگر در این بخش اشاره مىگردد.
در عصر رسالت یا امامت، همواره فیض فیاض الهى به واسطه پیامبر صلىاللهعلیهوآله یا امام علیهالسلام به سوى مردم جارى بوده است ولى در دریافت این فیض، افراد به تناسب وسع وجودى خویش، برخى زودتر و بعضى دیرتر، بعضى بیشتر و برخى کمتر بهرهبردهاند و از آنجا که بناى دین اسلام در زمان خاص یا مکان خاصى محصور نمىشود، همواره به مؤمنان گوشزد مىشد که با دریافت هر حقیقتى، وظیفه دارند آن را ترویج دهند. لذا مؤمنان مخلص به تبعیت از پیامبر خود که چون طبیبى دلسوز به دنبال مداواى بیماران بوده است، هرگاه نفسى را مستعد هدایت مىیافتند، بر خویش واجب مىدیدند او را با بشارتى یا انذارى ، به معروفى امر، یا از منکرى نهى نمایند. در این امر مقدس، زنان همان مقدار مسؤول بودند که مردان.
الف) عصر رسالت
از جمله زنان ره یافته که راهبر جاهلان گمراه بودند، مىتوان از سفانه دختر حاتم طایى نام برد که راهنماى برادر خود، عدى مىگردد و سبب مىشود تا برادرش نزد پیامبر صلىاللهعلیهوآله بیاید و دین اسلام را اختیار کند تا آنجا که عدى از اصحاب خاص و حامیان پرتوان حضرت على علیهالسلام در عهد خلافت آن امام همام مىشود.(10)
و یا فاطمه بنت خطاب که زمینه را براى اسلام آوردن برادرش عمربن خطاب فراهم مىنماید، یا....
در پایان عمر پیامبر صلىاللهعلیهوآله که نزدیک بود جامعه اسلامى از مسیر اصلى هدایت منحرف گردد، زنانى وارسته و هوشیار در برابر انحرافات قد علم کردند:
- در ماجراى قلم و کاغذ، آنگاه که در واپسین روزهاى حیات پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله ، ایشان دستور مىدهند قلم و کاغذى بیاورند تا حضرت وصیتى بنماید و با ثبت آن، مردم پس از پیامبر صلىاللهعلیهوآله گمراه نشوند، یکى از اصحاب (که به تصریح برخى مورخین خلیفه دوم بوده) مىگوید: بیمارى بر پیامبر غلبه کرده و قرآن ما را بس است. بدین ترتیب با اهانت این فرد، پیامبر صلىاللهعلیهوآله از نوشتن وصیت، منصرف مىشوند. در این هنگام، برخى زنان پیامبر صلىاللهعلیهوآله اعتراض مىکنند که چرا از دستور پیامبر صلىاللهعلیهوآله سرپیچى مىنمایید. او آنان را مسخره مىکند و کلامشان را بىاثر مىنماید.(11) نکته قابل تأمل اینکه نداى اعتراض نسبت به اولین انحرافات سیاسى، توسط زنان برمىخیزد.
ب) پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه وآله
- ام سلمه از زنانى است که درصدر مؤمنان و راهنمایان جامعه، قرار دارد. او پس از شهادت همسر دلبندش، با پیامبر صلىاللهعلیهوآله ازدواج مىنماید تا در جوار آن حضرت، به مقام قرب الهى نایل آید. از عایشه درباره مقام و منزلت ام سلمه نقل شده است: «جبرییل در خانه ام سلمه بیشتر نازل مىشد.» ام سلمه سعى مىکرد تا معارفى که پیامبر صلىاللهعلیهوآله عرضه مىداشتند، بخوبى دریابد و به ذهن و روح خود بسپارد. تعداد احادیث نقل شده از ام سلمه از پیامبر صلىاللهعلیهوآله را، بالغ بر 378 حدیث بیان نمودهاند. اهتمام او بر دریافت معارف، آنقدر بوده است که مىگویند هرگاه مشغول کارى در خانه بود چون صداى آن حضرت را مىشنید با عجله کار را بر زمین مىگذاشت و با اشتیاق فراوان، براى شنیدن کلام حضرت مىشتافت.
ام سلمه خود مىگوید: یک بار نزد زن آرایشگرى مشغول آرایش موهایم بود که شنیدم پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىفرماید: «ایها الناس» اى مردم! با شتاب برخاستم تا کلام پیامبر صلىاللهعلیهوآله را به وضوح بشنوم. آرایشگر به من گفت: توچرا برخاستى؟ پیامبر فرمود: ایها الناس! من به او گفتم: از تو در تعجبّم مگر ما جزو مردم نیستیم؟ آنگاه شنیدم که پیامبر مىفرماید: «ایها الناس انا على الحوض جىء بکم زمرا....
«اى مردم هنگامى که من در کنار حوض کوثر باشم شما را در دستههایى مىآورند. در حالى که راههاى گوناگون شما را از یکدیگر متفرق کرده است. پس من شما را ندا مىدهم، هان به سوى این راه بشتابید. منادى ندا در مىدهد که: «آنها پس از تو راه خود را تغییر دادند.» پس من گویم: هان، پروردگار شما را دور کند، دور سازد». ام سلمه راوى این روایت، در زمانهاى که یاران صمیمى پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مقابل انحرافات لب فرو بسته بودند، با یادآورى این کلام رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله ، امت را هشدار مىدهد. ام سلمه، نزدیکان خود را چنان تربیت نمود که اهل ولایت گردند. لذا فرزندش عمربن ابى سلمه را با حبّ على علیهالسلام بزرگ مىنماید و با شروع اولین جنگ بر علیه ولى خدا، او را جهت حمایت از على علیهالسلام به جبهه نبرد اعزام مىکند. عمربن ابى سلمه در تمام جنگهاى حضرت امیر علیهالسلام شرکت داشت و آن حضرت نیز او را به جهت فضایلش، حاکم بحرین نمود.
دختر او درّه نیز در دامان مادر چنان تربیت یافته بود که از فقیهترین زنان عصر خود بود. دختر دیگرش زینب از کسانى است که در مقابل مخالفان على علیهالسلام ، با اشعار خود از رهبرى آن حضرت دفاع مىنمود.
کنیز ام سلمه به نام نضیرة نیز از زنانى است که نام او در تاریخ با عنوان زن اهل ولایت ثبت شده است.
پس از پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، حکومت وقت براى به فراموشى سپردن سخنان پیامبر صلىاللهعلیهوآله در فضیلت على علیهالسلام ، از این توجیه استفاده نمود که گسترش احادیث پیامبر صلىاللهعلیهوآله سبب غفلت مسلمانان از قرآن مىشود، لذا در این دوران نوشتن احادیث پیامبر صلىاللهعلیهوآله ممنوع شد و کسى به نقل آن نمىپرداخت. مسلمانان نیز در چنین شرایطى تغافل را بر اعتراض، ترجیح دادند و اهل بیت علیهمالسلام را در مظلومیت خویش، خار در چشم و تیغ در گلو رها ساختند و عافیت دنیا را طلبیدند. در چنین برههاى از تاریخ، ام سلمه مکررا احادیث پیامبر صلىاللهعلیهوآله را در فضایل حضرت على علیهالسلام به مردم گوشزد مىنمود. حداقل دوازده حدیث از ام سلمه در فضیلت على علیهالسلام در کتب روایى ضبط است؛ احادیثى چون حدیث ثقلین که در آن رسول خدا صلىاللهعلیهوآله امت را بر تبعیت و پیروى از قرآن و اهل بیت علیهمالسلام سفارش نموده است. و یا روایت آیه تطهیر که مراد و منظور قرآن را از «مطهّرین» آنان که از هر ناپاکى مطهرند، اهل بیت علیهمالسلام معرفى مىکند و یا روایت «من کنت مولاه فهذا علىٌ مولاه».
پس از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله و در اولین روزهاى غصب خلافت، آنگاه که حضرت زهرا (س)، در مسجد در اعتراض به غصب فدک، خطبهاى بلیغ را ایراد نمود، خلیفه غاصب بر منبر رفت و به تنها بازمانده پیامبر صلىاللهعلیهوآله جسارت و اسائه ادب نمود. در تمام این لحظات در مسجد هیچ یک از مهاجران وانصار، اعتراض نکردند. در میانه این همه مردان نامرد، ام سلمه جوانمردانه برخاست و فریاد برآورد که: «آیا به بانویى چون فاطمه چنین سخنى گفته مىشود؟ سوگند به خدا که او در میان انسانها از زنان بهشتى است. او در دامن انبیاء تربیت شده و به بهترین شیوه، پرورش یافته است. آیا گمان مىکنید که پیامبر صلىاللهعلیهوآله ارث خود را بر او حرام نموده و به او نگفته است؟ حال آنکه خداوند فرمود: «وانذر عشیرتک الاقربین» (خویشان نزدیکت را انذار کن). او بهترین زنان، مادر سرور جوانان و معادل دختر عمران و همسر شیر پهلوانان است و پدر او، خاتم پیامبران الهى است. سوگند به خدا، پدرش او را از آسیب گرما و سرما محفوظ مىداشت پیامبر دست راستش را زیر سر او مىنهاد و دست چپش را روانداز او قرار مىداد. آهسته بروید چرا که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله جلوى دیدگان شماست و شما بر خداوند وارد مىشوید. واى بر شما به زودى خواهید دانست». این کلام متهورانه ام سلمه، قطع مقررى یک ساله او را از بیت المال به همراه داشت. امسلمه کسى است که در ماجراى نزول آیه تطهیر پیامبر صلىاللهعلیهوآله به او فرمودند: «یرحمک اللّه انت على خیر و الى خیر» خداوند تو را که بر خیر و نیکى هستى و به سوى خیر ونیکى حرکت مىکنى، رحمت کند.
در زمان تخلفات خلیفه سوم نیز ام سلمه چون مولاى خود، على علیهالسلام با درایتى ظریف، نه مؤیّد گمراهان بود و نه چون بسیارى، مرکب راهوار فتنهها، که زمام عقل را به دست غضب سپارد و حق و باطل را با هم بیامیزد. او نزد عثمان رفت و خلیفه را نصیحت نمود. و چون مادرى صبور، خطاب به خلیفه گفت: «فرزندم! چرا مىبینم که امت از توکناره مىگیرند و از تو انتقاد مىنمایند؟... آتشى را که پیامبر صلىاللهعلیهوآله خاموش ساخته، تو بر نیفروز.»
ام سلمه هرگاه به جاهل خفتهاى برخورد مىکرد، وظیفه خود مىدانست تا با ذکر احادیث نبى صلىاللهعلیهوآله یا با استدلال و گاه با استفاده از موقعیت ام المومنین بودن خویش او را بیدار و آگاه سازد.
نقل شده که زنى از انصار به نام حسرة، به دنبال اهل بیت علیهمالسلام مىگشت تا حق آنان را ادا کند و با آنان تجدید عهد نماید. غاصبان خلافت به او گفتند که اهل بیت فقط در زمان پیامبر صلىاللهعلیهوآله بر سایر مسلمانان حق داشتند و اکنون دیگر از جانب آنان حقى بر ذمّه مسلمانان نمىباشد. ام سلمه پس از آگاهى از این واقعه، حسرة را راهنمایى کرد و به او گفت: «آگاه باش که این کلام حقیقت ندارد و حقوق اهل بیت تا ابد بر مسلمانان واجب مىباشد پس بکوش تا در اداى حق آنان کوتاهى نکنى.»(12)
به جهت تلاش وسیع ام سلمه در دریافت حقایق و تعلیم آن به دیگران، پیامبر صلىاللهعلیهوآله در زمان حیات خویش او را از فتنههاى آینده مطلع ساخته و به او رهنمود مىدادند. از جمله ام سلمه براى آگاه سازى غلام خود که تحت تأثیر تبلیغات فراگیر مخالفان اهل بیت علیهمالسلام ، نسبت به على علیهالسلام ، ذهنیت نامناسبى پیدا کرده بود، گفت: روزى پیامبر صلىاللهعلیهوآله قرار بود در منزل من بسر برند، همراه با على علیهالسلام دست در دست یکدیگر به منزل من وارد شدند. من از اطاق خارج شدم و پس از مدتى که حضرت اجازه فرمودند، بر آن حضرت وارد شدم. آنگاه حضرت به من فرمودند: ام سلمه اکنون توسط جبرییل (امین وحى الهى)، از اخبار آینده مطلع شدم و به امر خداوند، على را نیز از آن اخبار مطلع ساختم. عظمت ام سلمه به آن حدّ است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله از آنچه که امین وحى بر آن حضرت عرضه کرده بود و به امر الهى، على علیهالسلام نیز از آن مطلع گردیده بود، ام سلمه را نیز با خبر مىسازد. آن حضرت صلىاللهعلیهوآله مىفرماید: ام سلمه بدان و شاهد باش که «هذا على بن ابیطالب اخى فىالدنیا و اخى فى الاخرة» این على، برادر من، در دنیا و آخرت مىباشد....
«هذا على ابن ابىطالب سیدالمسلمین و امام المتقین و قائد الغرالمحجلین» این على مولاى مسلمانان و رهبر پرهیزکاران و امام مؤمنانِ درخشنده پیشانى است. ام سلمه سپس نقل مىکند که چگونه پیامبر پس از ذکر فضایل دنیوى و اخروى حضرت على علیهالسلام ، او را از اخبار سیاسى آینده مطلع مىسازند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله علیرغم ذهنیت منفى بسیارى که مىگویند: زن را با سیاست چه کار؟ به ام سلمه مىفرمایند: ام سلمه بدان و شاهد باش که على قاتل ناکثین، قاسطین و مارقین است. ناکثین کسانى هستند که در مدینه با على علیهالسلام بیعت مىکنند و در بصره آن بیعت را مىشکنند. قاسطین، معاویه و اصحاب او از اهل شام و مارقین نیز اهل نهروان مىباشند. با این کلام ام سلمه، غلام او هدایت یافت و راه خویش را تغییر داد.(13)
- اسماء از دیگر زنانى است که در زمانه ممنوعیت نوشتن و نقل احادیث در فضیلت اهل بیت علیهمالسلام ، سعى مىنمود تا احادیث پیامبر صلىاللهعلیهوآله را که بر امامت و ولایت على علیهالسلام دلالت مىکرد، براى دیگران نقل کند. از جمله این احادیث، حدیث منزلت است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمودند: «یا على انت منى بمنزلة هارون من موسى الّا انّه لا نبىّ بعدى». اى على تو براى من به منزله هارون براى موسى مىباشى، با این تفاوت که بعد از من پیامبرى نخواهد بود.(14)
ـ ام ایمن، زنى است که پس از شهادت همسر اولش، بر شهادت همسر دوم خویش نیز شاهد بود و پیامبر صلىاللهعلیهوآله او را «زنى از اهل بهشت» نامید. او در حمایت از حضرت زهرا (س)، درجریان غصب ظالمانه فدک بر مالکیت زهراى مرضیه (س)، گواهى و شهادت داد با وجود آنکه مىدانست چنین شهادتى، خطراتى براى او به همراه دارد. چرا که فدک سختترین چیزى است که مخالفان بعد از غصب خلافت، بر غصب آن، همت گمارده بودند. فدک، پشتوانه مالى امام علیهالسلام بود. این شهادت ام ایمن در زمانى بود که یاران پیامبر صلىاللهعلیهوآله سر در گریبان فرو برده و عافیت را بر گرفتارى در حمایت از مولا علیهالسلام ترجیح داده بودند یا به بیراهههاى جهل افتاده و یا در گرداب تغافل فرو رفته بودند. «در زمانى که خلیفه اول و دوم، على علیهالسلام را با تهدید وادار به بیعت مىنمودند، ام ایمن و ام سلمه جلو آمدند و گفتند: «اى آزاد شده چه زود حسادت خود را بر آل پیامبر ظاهر کردید.» عمر دستور داد تا آن دو را از مسجد خارج کردند و گفت: ما را با زنان کارى نیست.»(15)
- فاخته یا ام هانى نیز از معدود زنانى است که با شجاعت تمام، احادیثى از پیامبر صلىاللهعلیهوآله را که گواه بر امامت على علیهالسلام بود، براى روشنگرى اذهان بیان مىنمود. از جمله احادیث نقل شده از ام هانى، حدیث ثقلین(16) و حدیث غدیر(17) است.
- ام مسطح، زن با ایمان دیگرى است که وقتى ابوبکر و عمر، على علیهالسلام را به زور براى بیعت با ابوبکر به سقیفه بنى ساعده مىبردند، شتابان بر سر قبر پیامبر صلىاللهعلیهوآله رفت و با اشعارى چند به این فاجعه اعتراض نمود.(18)
- میمونه از دیگر زنانى است که در هدایت مردم تلاش بسیار کرد. در سال هفتم هجرت زمانى که مکه هنوز در تسلط کفّار و مشرکان بود و در آن فضا هیچ کس جرأت ابراز ایمان نداشت، پیامبر صلىاللهعلیهوآله با جلب موافقت کفّار، به همراهى تعدادى از مسلمانان در سفرى کوتاه به مکه آمدند تا ظرف سه روز، مناسک حج را به جا آورند، میمونه که شیفته مقام معنوى پیامبر صلىاللهعلیهوآله بود علیرغم اختناق شدید در مکه، ولایت خویش را نسبت به پیامبر صلىاللهعلیهوآله ابراز داشت و پیامبر صلىاللهعلیهوآله او را که به مرحله عظیمى از معرفت رسیده بود، به عقد ازدواج خویش درآوردند.
میمونه در تلاش جهت رشد و تعالى خویش تا به آنجا رسید که مفهوم ولایت نسبت به على علیهالسلام را که نزد بیشتر مسلمانان نامفهوم بود، به خوبى دریافت. در حدیثى از امام باقر علیهالسلام نقل شده آنگاه که پیامبر صلىاللهعلیهوآله عذاب دردناک کسانى که ولایت على علیهالسلام را ترک نمایند و با دشمنان على علیهالسلام دوستى کنند، بیان مىفرمود، میمونه مىگوید: اى رسول خدا من در میان اصحاب توجز اندکى چون ابوذر و مقداد و سلمان، دیگران را دوستدار على علیهالسلام نمىیابم و سپس اضافه مىنماید که: «یا رسول اللّه تو بخوبى مىدانى که من دوستدار على علیهالسلام هستم و نسبت به او ولایت دارم». پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمودند: «صدقتِ انکِ امتحن اللّه قلبکِ للایمان» راست مىگویى بدرستى که خداوند قلب تو را جهت ایمان امتحان نموده است.
ج) عصر خلافت على علیهالسلام
پس از وفات پیامبر صلىاللهعلیهوآله با وجود اصرار فراوان پیامبر صلىاللهعلیهوآله به تعیین ولى براى مردم، امت در ضلالت خویش، از دیگران تبعیت نمودند، ولى پس از آنکه حوادث روزگار به آنان فهماند که عدم تبعیت از رهبرى چه عواقبى را بدنبال دارد، با رهبرىِ بر حق على علیهالسلام بیعت نمودند اما این بیعت چندان استوار نبود زیرا گمراهى سابق، تأثیر خویش را بر اذهان مردم گذارده بود. این امر به ضمیمه چشیدن طعم لذایذ دنیوى در بدست آوردن درهم و دینار در میدانهاى جنگ با عنوان غنایم و بهرهورى از کنیزکان اسیر و چشیدن طعام گواراى ایرانى و رومى، سبب شد تا در برخورد با هر سختى، در تبعیت از رهبر، شکّ و تردید بر وجودشان چنگ اندازد و آنان را به سوى باطل سوق دهد. در این موقعیت، میمونه، این زنِ صاحب معرفت، هادى و راهنماى زنان و مردان گمراه زمان خود شده بود.
جرى بن کلیب عامرى مىگوید: آنگاه که على علیهالسلام عازم جنگ صفین شد من از کوفه به مدینه آمدم تا خود را از معرکه جنگ لشکر على علیهالسلام و معاویه دور بدارم. در مدینه هنگامى که ام المؤمنین (میمونه) از این رفتار من مطلع شد، ابتدا به من یادآورى کرد که فراموش مکن تو با على علیهالسلام و خلافت آن حضرت بیعت نمودهاى و سپس به من هشدار داد: «فارجع الیه فکن معه فواللّه ما ضلّ و لا ضلّ به» اى جرى! به سوى على بازگرد. قسم به خدا، على هرگز به جز راه حق نپیموده و هیچ کس با پیروى از على علیهالسلام ، گمراه نخواهد شد. میمونه از جمله زنان پیامبر صلىاللهعلیهوآله است که پیامبر در وصف او و دو خواهرش فرمودند: که این سه خواهر هر سه مؤمنه مىباشند.(19) عایشه در شأن او مىگوید: «میمونه، باتقواترین زنان پیامبر بود».(20)
نمونه دیگرى از حمایتهاى زنان از مقام امامت و ولایت در زمان حکومت حضرت على علیهالسلام است، آنگاه که به جهت جنگهاى پشت سرهم و مکر و حیله دشمن، روحیه سپاهیان حضرت على علیهالسلام تضعیف شده بود، زنانى چند با خطابههاى حماسى خود یا با اشعار خویش، روحى تازه در جانها مىدمیدند و آنان را به حمایت جوانمردانه از مولا ترغیب مىنمودند.(21) به عنوان نمونه مىتوان از سوده همدانى، بکاره هلالیه، زرقاء دختر عدى بن غالب، ام البراء، عکرمة، ام الخیر بارقیه نام برد. خطابهها و اشعار هر یک از این زنان صاحب فرازهاى بلندى مىباشد که نمایانگر معرفت و فضل گوینده آن است که به جهت اختصار فقط به بخشى از یک نمونه از این خطابهها اشاره مىشود.
- در روز جنگ صفین، ام الخیر بارقیه در حالى که سوار بر شتر شده بود، خطاب به سپاه على علیهالسلام فریاد مىزد: «اى مردم! تقواى الهى را پیشه کنید. همانا قیامت امر مهمى است بدرستى که خداوند حق را آشکار نموده و دلیل را روشن قرار داده و راه را نورانى و پرچم هدایت را رفیع ساخته است و شما را در کورى ابهام و در تاریکى ظلمانى واقع نساخت. پس به کجا مىروید؟ خدا شما را رحمت کند. آیا از امیر مؤمنان فرار مىکنید؟ آیا از جنگ با دشمنان اسلام فرار مىکنید؟ آیا از اسلام رویگردان شدهاید یا از حق برگشتهاید؟ مگر نشنیدهاید که خداى عزّوجلّ فرماید: «و لنبلونّکم حتى نعلم المجاهدین منکم و الصابرین و نبلو اخبارکم؟» ما شما را مىآزماییم تا از بین شما مجاهدان و صابران معلوم گردند و اخبار شما را بیازماییم. آنگاه سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! صبر مغلوب گشته و یقین سست شده و رعب و وحشت پراکنده گشته است. اى پروردگار من! سررشته دلها به دست توست، پس سخنان آنها را بر اساس تقوا گردان و دلها را بر هدایت الفت ده و حق را به صاحب حق بازگردان. خدا رحمتتان کند، به سوى امام عادل و وصى با وفاى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و صدیق اکبر بشتابید، .... با پیشوایان کفر بجنگید که پیمانى ندارند، شاید دست بردارند. اى گروه مهاجر و انصار! ثابت قدم و بردبار باشید .... آنان آخرت را به دنیا و گمراهى را به هدایت و بینایى را به کورى فروختهاند و بزودى پشیمان خواهند شد در آن روزى که پشیمانى سودى ندارد..... اى مردم! آنها که زیرک بودند عمر دنیا را اندک شمردند و رهایش کردند و مدت آخرت را طولانى دانستند و براى آن کوشش نمودند. اى مردم! به خدا اگر خطر پایمالى حقها و تعطیلى حدود و تسلّط ستمکاران و نیرومندى مکتب شیطان نبود هیچگاه با رفتن در کام مرگ آن را بر زندگى آسوده، ترجیح نمىدادیم پس به کجا مىروید؟ خداوند شما را رحمت کند. آیا از پسر عموى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و شوهر دخترش و پدر دو فرزندش مىگریزید؟ کسى که از گل رسول خدا صلىاللهعلیهوآله آفریده شده و از چشمه او جدا شده و به اسرار او مخصوص گشته و او را در شهر علم خود قرار داده و محبت او را به مسلمانان اعلام فرموده و به واسطه دشمنى اومنافقان را مشخص نموده است... من در گفتار، بیشترین کوشش خود را کردم و نصیحت و خیرخواهى خود را تاجایى که مىتوانستم نسبت به شما انجام دادم و توفیق با خداست و درود خدا و رحمت و برکاتش بر شما باد».
سخنان زنان سخنور دیگرى چون امّ الخیر، کلامى بلیغ است که از بارقه نور الهى بر ذهن و قلب آنان تابیده است.
به رغم تلاش یاران با اخلاص حضرت على علیهالسلام ، سستى و ضعف ایمان شیعیان سبب مىشود تا حکومت حضرت على علیهالسلام رو به ضعف نهد تا اینکه على علیهالسلام در نهایت به ضربه شمشیر دشمن، شهد شهادت را مىنوشد.
د) دوران اقتدار معاویه
پس از شهادت امیرمؤمنان على علیهالسلام ، مسلمانان به سوى امام حسن علیهالسلام رو نمودند و بر خلافت ایشان بیعت کردند. ولى بیعت کنندگان با امام حسن علیهالسلام همان کسانى بودند که سستى آنان در تبعیت از رهبرى، آه از نهاد على علیهالسلام برآورده بود. لذا چندى نگذشت که نزدیکترین یاران آن حضرت که تاب عدالت امام على علیهالسلام را نمىآوردند، برق زر معاویه، هوش از عقلشان برد و آنان را در صف دشمن قرارشان داد و کار را به آنجا کشید که سپاه امام حسن علیهالسلام به سوى او حمله نمودند، زیرانداز او را به عنوان غنیمت از زیرپایش ربودند و خنجر بر وى زدند. در این هنگام امام علیهالسلام با این همه یار جفا پیشه، چارهاى جز صلح با معاویه نیافت.
با تسلیم شیعیان در مقابل معاویه، دشمن زخم خورده از حضرت على علیهالسلام و فرزندش، از بذل کوشش در محو تشیع فروگذار نکرد. از اولین سیاستهاى معاویه با شروع خلافتش، اجبار بر لعن امام على علیهالسلام و جعل احادیث در مذمت و نکوهش آن حضرت بود. او به حاکمان خود در سرزمین پهناور اسلامى فرمان داد: «متوجه باشید! نام هرکس را که ثابت شد على علیهالسلام را دوست دارد از دفتر حقوق بگیران بیت المال حذف کنید وهر کس متهم به دوستى على علیهالسلام شد، به زندان بیفکنید و خانهاش را ویران سازید.»(22)
معاویه گفت: من ذمّه خود را از کسى که فضیلتى از على علیهالسلام نقل کند، بر مىدارم».
لذا تمام خطیبان، على علیهالسلام را لعن مىکردند(23) تا جایى که سیوطى مىگوید: «در روزگار بنىامیه بر هفتاد هزار منبر، على علیهالسلام را لعن مىکردند. معاویه به کارگزاران خود نوشت: «ببینید در میان شما چه کسانى شیعه و دوستدار على علیهالسلام مىباشند، ایشان را از بین ببرید و دلیل آن را حتى با حدس و گمان، در زیر هر سنگى هست بیرون بکشید».(24)
معاویه مىگفت: «لعن بر على علیهالسلام باید آنقدر گسترش یابد تا کودکان با این شعار بزرگ گردند و جوانان با آن پیر شوند.»(25)
با وجود این همه تهدید، مخلصان بسیار کمى، بىهراس از غیر خدا، ولایت خویش را به طور علنى اظهار مىنمودند و خطرات آن را نیز به جان مىخریدند.
نمونه آن مسلمانان، زنى به نام غانمه بنت غانم است. او در موقعیتى مناسب و در میان جمع بسیارى از مسلمانان سخنرانى نمود و با اشعار طولانى و مفصلى، فضایل بنىهاشم بویژه حضرت على علیهالسلام و حسنین علیهماالسلام را براى مردم بیان کرد و به مردم هشدار داد که معاویه لایق امارت بر مؤمنان نیست. پس از سخنرانى، جاسوسان دولت بنىامیه، به معاویه خبر دادند که این شیرزن چه گفته است و قصد دارد به مدینه بیاید و در آنجا نیز سخنانى را ایراد نماید. معاویه براى آنکه این زن از موضع حق خود دست بشوید و به او بپیوندد، سعى کرد تا با شیوه همیشگىاش در جذب یاران امام علیهالسلام ، دین او را با عطایاى پَست دنیوى بخرد. لذا دستور داد مجلس باشکوهى ترتیب دهند و جایگاه مناسبى را براى غانمه در نظر بگیرند. وقتى که غانمه به مدینه آمد، خدمتکاران معاویه او را به مجلس بردند و از او استقبال بسیار گرمى نمودند. غانمه در بدو ورود براى آنکه به معاویه بفهماند که از جمله نامردمانى نیست که به طمع دنیا، به ولىّ خدا پشت مىنمایند، با اولین کلام، موضع خویش را مشخص نمود. او نه تنها به معاویه سلام ننمود، بلکه در جواب سلام وى گفت: «سلام بر مؤمنان و ذلت و خوارى بر کافرین» و سپس شروع به بیان فضایح بنىامیه و فضایل بنىهاشم کرد. او آنچنان با تهور سخن گفت که معاویه براى ساکت نمودن او، قسم خورد که دیگر به على علیهالسلام دشنام نخواهد داد.(26)
- ام سلمه نیز در موسم ایام حجّ، به دشنام دهندگان هشدار مىداد که پیامبر صلىاللهعلیهوآله مکرر فرموده است: «هر که على را دشنام دهد، مرا دشنام داده و هر کس به من دشنام دهد، خدا را دشنام داده است.» او علاوه بر آن، نامهاى نیز براى معاویه نوشت و او را از عاقبت لعن على علیهالسلام بیم داد.
- سخنان زنانى چون بکاره هلالیه، سوده همدانى، ام الخیر بارقیه، ام البراء، زرقاء، دارمیه و عکرشه در دربار معاویه، همه نشانگر تلاش این شیعیان با اخلاص و روشن ضمیر در بیدارى اذهان خفته، آن هم در مرکز جور، مىباشد.(27)
- نمونهاى از این زنان، جروة است؛ زن فاضلى که وقتى معاویه او را به دربارش احضار نمود، با شجاعت تمام از ظلم معاویه شکایت کرد و وقتى معاویه از او درباره على علیهالسلام سؤال کرد، با دلى آرام و قلبى مطمئن گفت: «جازواللّه فى الشرف حدّا لایوصف وغایة لاتعرف» به خدا قسم! على علیهالسلام در شرافت بدانجا رسید که نه قابل توصیف است ونه حتى قابل شناخت و معرفت».(28)
- نمونه دیگر، اروى، دختر عموى پیامبر صلىاللهعلیهوآله است، که در ایام کهولت نزد معاویه رفت و خطاب به معاویه سخنان مفصلى را گفت و فضیحتهاى بنىامیه را گوشزد نمود. او به معاویه گفت: «تو آنچه را که حق تو نبود، غصب کردى..... شما از جمله کفّار، نسبت به رسالت پیامبر صلىاللهعلیهوآله بودید.... ما پس از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، در میان شما چون موسى در میان آل فرعون، شدیم که فرعون پسرانشان را مىکشت و زنان آنان را زنده باقى مىگذاشت. پسرعموى پیامبر نیز در بین شما چون هارون بود آنجا که خطاب به موسى گفت: برادر، بدرستى که این قوم مرا ضعیف نمودند و نزدیک بود که به قتل رسانند... آرى اى معاویه! پایان کار ما بهشت است و نهایت راه شما، دوزخ.»(29)
پى نوشتها :
1- آل عمران، 104
2- وسائل ج 11 ص 399
3- نهج البلاغه حکمت 478
4- توبه، 71
5- بحار ج2 ص82
6- تحریم 6
7- ترغیب ج1 ص121
8- معجم احادیث المهدى ج1 ص475
9- همان
10- مغازى واقدى ج3 ص988
11- کنزالعمال ج3 ص138 ـ طبقات ابن اسعد ج2 ص244
12- بحار الانوار ج 22 ص 223
13- اعلام النساء المؤمنات ص 660 - 631
14- اعیان الشیعه ج 8 ص 390
15- اسرار آل محمد - سلیم بن قیس - ص247
16- «کانّى دعیت فاجیب و انى تارک فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر کتاب اللّه عزوجل جعل ممدودةٌ من السماء الى الارض و عترتى اهل بیتى فانظروا کیف تخلفونى فیهما» گویا دعوت شدهام و اجابت نمودهام (مرگ من فرا رسیده) در حالى که همانا دو ثقل و وزنه برایتان به جاى گذاردهام که یکى بزرگتر از دیگرى است. کتاب خداى عزوجل که ریسمان متصل بین آسمان و زمین است (اتصال بشر خاکى با عالم ملکوت) و عترت من، اهل بیتم. پس بنگرید پس از من با آندو چه مىکنید.
17- «من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و اخذل من خذله و انصر من نصره» هر که من مولاى اویم على نیز مولاى اوست، خدایا دوستانش را دوست بدارد و دشمنانش را دشمن باش و خوار گردان آن که او را حقیر دارد و یار باش، آنکه او را یارى نماید.
18- ام کلثوم فرزند حضرت على علیهالسلام نیز هنگامى که برخى همسران پیامبر صلىاللهعلیهوآله درصدد توطئه عظیمى بر علیه امام زمان خود بودند در مجامع آنان حضور مىیابد و باکلامى بلیغ به آنان هشدار مىدهد که شما امروزه با ولى خدا همان مىکنید که دیروز با برادر او پیامبر صلىاللهعلیهوآله کردید و خداوند در سرزنش شما آیاتى نازل فرمود.
19- الاخوات المؤمنات: میمونه و ام الفضل و اسماء الطبقات الکبرى ج 8 ص 132
20- المستدرک على الصحیحین ج 4 ص 30
21- اصول کافى ج 1 ص 300 ح 7
در فضیلت این زنان که حبّ به على علیهالسلام سراپاى وجودشان را فراگرفته بود، این حدیث امام باقر علیهالسلام را یادآور مىشویم فرمودند: «انّ الروح والراحة والفلج والعون والنجاح والبرکة والکرامة والمغفرة والمعافاة والیسرو البشرى والرضوان والقرب والنصر والتمکن والرجاء والمحبة من اللّه عزّ وجلّ لمن تولىّ علیا و ائتمّ به وبرى من عدوّه وسلّم لفضله ولأوصیاء من بعدة»
بدرستى که آسودگى و سبکبارى و پیروزى و یارى و کامیابى و برکت و بزرگوارى و آمرزش و ایمنى و توانگرى و بشارت و رضوان و قرب و پیروزى و بىنیازى و امید و محبت به خداى عز و جل، مخصوص کسى است که ولایت حضرت على علیهالسلام را داشته و پیرو او مىباشد و از دشمنان او برائت جسته و به جهت فضل او و اوصیاء مابعد، او را تصدیق نماید.
22- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج3 ص28 چاپ بیروت - الغدیر ج11 ص29
23- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج11 ص44 ـ بحار ج 44 ص125
24- انساب الاشراف ج2 ص154
25- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج4 ص57
26- ریاحین الشریعه ج 4 ص 389
27- اعلام النساء المومنات ص 130، 144، 256، 333، 366، 450، 473
28- اعیان الشیعه ج4 ص70 ـ ریاحین الشریعه ج4 ص122
29- اسدالغابة ج5 ص227ـ اعیان الشیعه ج3 ص245