پژوهش حاضر به بررسی تطبیقیِ نحوه اصطلاح سازی برمبنای مفاهیم مشترک، در زبان های اسپانیایی و فارسی براساس چگونگیِ برخورد گویشوران این دو زبان، با اشیای پیرامونشان، در چارچوبِ رویکردِ بینارشته ای زبان شناسیِ انسان شناختی پرداخته است. در این رویکرد، شباهت ها و تفاوت های احتمالی مؤلفه های زبانی، با توجه به مباحث فرهنگی و جامعه شناختی گویشورانِ آن زبان ها تحلیل و بررسی می شود. این رویکرد بیش از هر چیز وامدار مبانیِ نظریه نسبیت زبانی است، نظریه ای که برمبنای تأثیرگذاری زبان بر اندیشه و به ویژه، تأثیرپذیری نگرش افراد به اشیا، از نحوه برخورد زبانی آن ها با اشیای اطرافشان شکل گرفته است. بر این اساس، مسئله اصلی پژوهش حاضر این است که اشیا و مصنوعات، در فرهنگ گویشوران دو زبان اسپانیایی و فارسی، چه تأثیری بر ایجاد اشتراکات و افتراقات احتمالی در نحوه اصطلاح سازی در این دو زبان دارند. ازآنجا که اصطلاحات بخشی جدایی ناپذیر از فرهنگ عامه، و چه بسا، فرهنگ بنیادترین عنصر زبانی هستند، نگارندگان بر آن شدند تا از رهگذر بررسیِ مقابله ای اصطلاحاتِ حاویِ اشیا در دو زبان اسپانیایی و فارسی به روشی تطبیقی و تحلیلی، تأثیر مباحث فرهنگی در برخورد اسپانیایی زبان ها و فارسی زبان ها با اشیای اطرافشان را، در نحوه اصطلاح سازی آن ها از یک مفهوم مشترک، به منظور ارائه الگویی برای انجام تحلیلی بینازبانی در چارچوب رویکرد زبان شناسیِ انسان شناختی، بررسی کنند. هدف اصلی این پژوهش، مقایسه اصطلاحات حاوی اشیا در دو زبان اسپانیایی و فارسی است تا مشخص شود نگرش های متفاوت گویشوران این دو زبان به اشیای پیرامونشان، چگونه تحت تأثیر بافت و ویژگی های فرهنگی در ساخت اصطلاحات انعکاس پیدا می کنند. برمبنای تحلیل صورت گرفته در این پژوهش، در دو زبان اسپانیایی و فارسی، اصطلاح سازی از یک مفهوم مشترک براساس نحوه برخورد گویشوران این دو زبان با اشیای اطرافشان، بیش از آنکه به سمت شباهت ها متمایل باشد به سمت تفاوت های فرهنگی متمایل است و کانون شباهت های اصطلاح سازی، مبتنی بر اشیا و مصنوعاتی بوده که در محیط خانه و وسایل منزل به کار می رفته اند.