ویتگنشتاین متأخر عقیده دارد که زبان در شکلی نامحدود دارای انواعی است که این عدم محدودیت می تواند به بازی های زبانی منجر شود. از منظر ویتگنشتاین متأخر، در یکی از این شکل های بازی با زبان، زبان کلامی در بازشناسی ارتباط، نه تنها عامل بازنمایی اندیشه که در تعاریف گسترده تر و اجتماعی می تواند به نشانه ای برای بیان تسلط قدرت به شمار آید. بازتاب این تفکر را می توان در گفت و گوی میان نیروهای مسلط در جامعه جست و جو کرد. در این گفت و گو قدرتی که از عامل زبان کلامی سود می جوید، به منزله مرکز بازشناسی شده و می کوشد تفکر خود را بر حاشیه ها تحمیل کند؛ اما در راستای همین بازی زبانی، مرکز همیشه ثابت نمی ماند و حاشیه ها به تناوب با جای گیری در مرکز سبب ساز واسازی آن می شوند. یکی از اشکالی که می توان بازتاب این نظریه را در آن جست و جو کرد، شکل نمایشی تخت حوضی به مثابه یکی از گونه های نمایش های آیینی سنتی ایرانی است. در این شکل از نمایش ارباب نماینده و کنشگر جایگاه قدرت (مرکز) است که برتری قدرت مدارانه خود را در گفت و گو با سیاه شکل می دهد. سیاه نیز به منزله تیپ حاشیه ای جامعه سنتی، با تمهیداتی زبانی در مقابل مرکز/ ارباب مقاومت می کند. این مقاله قصد دارد با مطالعه نمایش نامه بازی سلطان و سیاه، اثر علی نصیریان با روش توصیفی تحلیلی پس از تعریف و تبیین نظریه بازی های زبانی ویتگنشتاین متأخر، با پرداختن به کنش زبانی موجود در نمایش تخت حوضی نشان دهد که چگونه انتقاد اجتماعی به واسطه این انگاره شکل گرفته است و از سوی بازی حاشیه و مرکز در زبان کلامی بازنمایی می شود.