در میان انواع بلاغی کاربردی در شاهنامه ، استعاره یکی از تأثیرگذارترین نمونه های بلاغی است که فردوسی با استفاده از آن توانسته در آنِ واحد به تخیل سازی، اغراق، حرکت و تصویرسازی بپردازد و از آن به عنوان ابزاری جهت ایجاد فضای گفتمانی بهره ببرد و با کاربرد آن، فضایی گفت وگومحور به وجود آورد. از آنجایی که در رجزهای شاهنامه با متن گفتمانی روبه رو هستیم، درمی یابیم که هر کلمه نقبی است به ادراک کلمۀ پیشین و راهی است به سوی ادراک کلمۀ آتی. هر واژه یا با واژۀ دیگر و بیگانه برخورد می کند یا اینکه نظام اعتقادی و ذهنی مخاطب را هدف می گیرد. در رجز هر دو حالت وجود دارد. پس رجز نظامی گفت وگومدار است و گفت وگوهای آن به سوی استعاره سازی حرکتمی کند؛ یعنی بخشی از استعاره سازی های رجزهای شاهنامه به ایجاد نوعی فضای گفت وگومدار منجر شده اند. با توجه به نظریۀ باختین، میان گفت وگومندی و چندصدایی رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد و زبان نیز در سرشت خود «گفت وگو» است، صرف نظر از اینکه چه پاسخی به صورت بالفعل ارائه خواهد شد. چندصدایی نیز ویژگی گفت و گومندی است و شاهنامه نیز متن گفت وگومدارِ چندصداست. هدف از تحقیق پیش رو این است که با تکیه بر نظریۀ گفت وگومداری باختین و ارتباط آن با استعاره سازی، به بررسی ارتباط رجزهای شاهنامه با روایت سازی بپردازد و نشان دهد که این ویژگی چگونه در بازپردازی وجوه کنش، تعلیق و تعویق آن ها دخالت دارد و می تواند سبب بروز فضای گفت وگومدار و گسترش آن برای انتقال کنش ها شود.