در رویکردهای ابتدایی به مسأله انزوای اجتماعی بیشتر تاکید برتغییر روابط اجتماعی ناشی از مدرنیته مطرح بوده است، که امکان انزوا را افزایش می دهد. با شکل گیری مکتب شیکاگو، لوییس ورث انزوا را به مثابه سبک زندگی شهری مورد مطالعه قرار می دهد. با تاکید پارک بر نواحی طبیعی شهر و سپس رویکردهای نومارکسیستی به فقر شهری، انزوا به عنوان نوعی محرومیت مرتبط با نابرابری های اقتصادی و فضایی در شهر تعریف می شود. این پژوهش به روش پیمایش 400 نفر از شهروندان مناطق 1،3 به عنوان مناطق توسعه یافته و 17 و 19 به عنوان مناطق کمتر توسعه یافته شهری را مورد مطالعه قرار داده است. به استناد یافته ها، ساکنان به میزان متوسطی دچارانزوای اجتماعی هستند. این در حالی است که بُعد عینی انزوای اجتماعی بیش از حد متوسط می باشد. بر پایه آزمون فرضیات، بین سطح توسعه یافتگی مناطق و انزوای اجتماعی رابطه وجود دارد به طوری که هرچه منطقه کمتر توسعه یافته باشد ساکنان آن، انزوای اجتماعی بیشتری را تجربه می کنند. به خصوص در رابطه با بُعد عینی انزوای اجتماعی این تفاوت محسوس است. همچنین انزوای اجتماعی با پایگاه اجتماعی و اقتصادی افراد، سن، اعتماد اجتماعی و حس تعلق پاسخگویان به محله و شهر ارتباط دارد.