قائل شدن به ذهنی بودن موضوعٌ له الفاظ در قالب نظریه، درحقیقت همگام شدن با دیدگاه رایج و متعارفی است که امروزه در مجامع زبان شناسی طرفداران بسیار دارد و معتقدان به آن باید لوازمی را بپذیرند که در پاره ای از موارد با اصول مطرح در علوم ادبی سازگار نیست و برخی از پیروان آن خواسته یا ناخواسته از قصد و نیت ماتن عبور می کنند. این مقاله در پی آن است تا بررسی کند که ورود این نگاه چه تأثیری بر محققان زبان شناس فارسی گذاشته است و لوازم غیر قابل قبول مترتب بر قول به ذهنی بودن موضوعٌ له الفاظ چیست و به چه دلیل بعضی از پویندگان این دیدگاه نمی توانند به نیت صاحب متن توجه کنند. مقاله حاضر برای پاسخ به این سؤالات دیدگاه زبان شناسان معروفی همچون سوسور، پیرس، یلمزلف، بارات، ویمسات و بردزلی را مطرح می کند و ضمن نقد آن ها سبب عدول از قول به ذهنی بودن الفاظ و قائل به موضوعٌ له بودن ماهیات خارجی را توضیح می دهد و نیز بررسی می کند بر اساس این دیدگاه چه چیزی بر قصد و نیت مؤلف تأثیر می گذارد. تأثیر این گونه مباحث در دیگر علوم مرتیط با الفاظ نظیر علم اصول و ادبیات و ورود و قبول برخی از نظریات آن ها در این دو علم، از دیگر اهداف مقاله حاضر است.