آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۷

چکیده

یکی از دغدغه های مردم مهاجر که به اجبار یا اختیار میهن خود را ترک کرده اند احساس تبعید و دور افتادن از ریشه ها می باشد. اندیشمندان حوزه های گوناگون علوم انسانی، مطالعات پسا استعماری و علوم اجتماعی بخشی از کار خود را به یافتن رهیافتی برای گذار مهاجران از احساس تبعید و پاسخ به این معطوف کرده اند که مهاجرانی که به هر دلیل از سرزمین خود رانده شده و جای دیگری سکنی گزیده اند چگونه می توانند به احساس استقرار یا تعادلی میان مکان و هویت و فرهنگ برسند. در این مطالعات برای این مسئله عمدتاً دو راهکار متفاوت ارائه شده است: رهیافت اول، نظریه تکثرگرایی است که بر پایه راهکار ""ناخانگی"" و رسیدن به فرهنگ ترکیبی استوار است. این نظریه مفهوم فرهنگ و خانه (یا میهن) را تغییر یافته می داند و در دنیای جهانی شده بر لزوم رها کردن احساس تعلق به سرزمین تاکید می کند. نظریه دوم، با گرایش به مارکسیسم و نظریات پسا استعماری بر پایه مقاومت استوار است و به راهکار پاسخگویی قدرت، تاکید بر بازگشت به ریشه ها و ""سکنی گزینی"" به منزله تاکید بر حق تعلق بر سرزمین (مبدا یا میزبان) تاکید دارد. ضمن تبیین و بررسی این دو رویکرد و محدودیت های آنها، مقاله حاضر بحث می کند که ارائه چاره ای برای گذار از احساس عدم تعلق تنها با درنظر گرفتن ""پیچیدگی موقعیتی"" و شرایط انسانی و اجتماعی مردم و سرزمین مورد بحث میسر است و لازم است راهکارها را بر اساس شرایط اجتماعی مردم مهاجر و یا جامعه میزبان اولویت بندی کرد.

تبلیغات