فمینیسم و جرمشناسی
آرشیو
چکیده
«جرمشناسی» یا دانش مطالعه علل وقوع جرم در زمرهی علوم مرکب میباشد که در چهار راه علوم دیگر قرار گرفته است و در بررسی پدیده مجرمانه از آن سود برده میشود. فمینیستها در رابطهای تجربی همواره در نقد یافتههای جرمشناسی هستند و به این نتیجه رسیدهاند که جرمشناسی دانشی مرد محور است؛ چرا که زنان کمتر از مردان مرتکب جرم شده و جرم ارتکابی آنان متفاوت است، بنابراین زنان بزهدیده کمتر مورد حمایت قانون و فرایند دادرسی مناسب قرار میگیرند. اما فمینیستها درصدد بررسی بزهکاری زنان با معیارهای متناسب با زنانگی برنیامدهاند. البته جرمشناسی فمینیستی در قالب تغییر و اصلاح تدریجی قوانین و هنجارها به نفع زنان مورد پذیرش واقع شده است. در این نوشتار پیشینه و جایگاه فمینیسم در جرمشناسی، انواع جرمشناسی فمینیستی، فمینیسم و سیاست جنایی افتراقی و تأثیر فمینیسم بر حقوق زنان مورد بررسی قرار گرفته است و در پایان معلوم میشود که جرمشناسی فمینیستی در مقررات داخلی کشورها و اسناد بینالمللی انعکاس یافته است.متن
فرهنگهای لغت، «فمینیسم»[1] را نهضت طرفداری از حقوق سیاسی و اجتماعی زنان» تعریف کردهاند (انوری، 1382: ص5403). این واژه را «اوبرتیناوکلر»[2]، بنیانگذار نخستین انجمن حق رأی زنان در دهه1880م در فرانسه وضع نمود. این واژه در نخستین سالهای سده بیستم به انگلستان و ایالات متحده راه یافت و پس از دهه 1960م و بر آمدن موج دوم فمینیسم، استفاده از آن برای کسانی که حامی بهبود وضعیت زنان در جامعه بودند، متداولتر گشت (لیپست، دیگران، 1383: ص1016). فمینیسم در ارائه نظریه و مطالبات زنان چنان استعارهای عمل نمود که اساس اندیشههای خود را از مکاتب سیاسی، جامعه شناسی و عقاید سیاسی میگیرد. ذهنیت منفی نسبت به فمینیسم و عاریتی بودن ایدههای آن ریشه در تحول تاریخی از یک سو و عدم انسجام مفهومی از سوی دیگر دارد. از جهت تاریخی در قرن 17 و 18م. یعنی همان عصری که اقتصاد فئودالی جای خود را به اقتصاد صنعتی داد، اولین زمزمههای خیزش زنان علیه وضعیت اسف باری که در آن قرار داشتند، شروع گردید. از این رو شروع فمینیسم با پیدایش رنسانس پیوند خورده است. البته لازم به ذکر است که زمینههای نظری فمینیسم در اعصار قبلی فراهم آمده بود؛ چنانکه نوشتههای «مارگاریت دوناوار»[3] نویسنده مشهور قرن شانزدهم در مورد صلح، پادشاهی «الیزابت تودور»[4] بر دریاهای انگلستان، قیام ژاندارک علیه تجاوز بیگانگان و... گواه بر تأثیرگذاری زنان در سرنوشت خود و حتی میهنی که در آن زیست میکردند، بوده است. در قرن هفدهم «ماری دوگورنه»[5] فرانسوی رسالهای در باب «برابری زنان و مردان و شکوهی زنان» منتشر نمود که در آن رساله طغیان وی علیه شرایط زنان هم عصرش کسانی که همه چیزهای خوب بر ایشان ممنوع است ـ افرادی که آزادی از آنها سلب شده وتمام فضیلتها از ایشان دریغ شده است ـ به اوج میرسد (آندره، 1377: صص57-56). این شکوهی زنان در ادوار بعدی هیچگاه فرو ننشست؛ هر چند ردپایی نیز در افکار سیاسی و فلسفی نظیر مارکسیسم داشت. اما از جهت تاریخی فمینیسم همیشه با دو سؤال مهم مواجه بودهاست: اول آن که چرا این جنبش انحصار به غرب داشته و دوم اینکه چرا بانیان آن از صاحبان اندیشه نبودهاند؟
فمینیسم از جهت مفهومی، به معنای تقابل بین زن و مرد است؛ همچنانکه معنای لغوی فمینیسم، طرفداری از جنس مونث به عنوان راهکاری جهت مقابله با موقعیت مرد نهفته است. با این نگاه، فمینیسم ستیز ابدی بین دو جنس خواهد بود؛ بنابراین عنوانی که در مقام تقابل بین مرد و زن است، نمیتواند پشتوانه فلسفی و جامعهشناختی داشته باشد. چرا که فمینیسم اگرچه ماهیت ضد تبعیضی دارد، اما خود یک نگاه تبعیضآمیز است.
در هر صورت، فمینیسم با دیدگاه زن باورانه و برافراشتن بیرق مبارزه با تبعیض، از خرمن هر دانش خوشهای میچیند، در نهایت مشخص نمیشود که فمینیسم چیست؟ مکتب، دانش یا جنبش. بیدلیل نیست که «ربکا وست»[6]، از فمینیستهای معروف میگوید «من خودم هیچگاه نتوانستم درست بفهمم فمینیسم یعنی چه؟ فقط میدانم هر وقت احساساتی را بیان میکنم که مرا از زنی «شل وول» یا یک روسپی متمایز میکند، به من میگویند فمینیسیت» (ر.ک. مرجع فمینیسم، 1378: ص 29).
جامعه شناسان نیز هنوز مردد هستند که آیا میتوان تقریرات فمینیستی را در آثار جامعه شناسان به حساب آورد؟ زیرا فمینیسم از یک سو نظریهای جدید و افراطی میباشد که مدعیان آن، جامعه شناس نبودهاند و از سوی دیگر این بدگمانی وجود دارد که اعتقادات علمی آنها بسیار به فعالیتهای سیاسی نزدیک است. همچنین فمینیسم جهت گیری مفهومی خود را با هیچیک از چارچوبهای مفهومی معتبر که سابقه الگـویی کهنـی از جامعهشـناسی دارنـد، مـوافقـت نمیکنـد؛ یعنی چـارچوب مفهومی واقعیتهای اجتماعی؛ چارچوب مفهومی تعریف اجتماعی و چارچوب مفهومی رفتار اجتمـاعی (ریتـرز، 1374: ص288). از جهت فلسفی، تـاریخی و سـیاسی نیـز هرچنـد «انگلس»[7] معتقد است: «نوع نظام سرمایه داری محصول شکست تاریخی جهان مونث است» (همان، ص 311)، ولی میتوان ادعا نمود، وضعیت زنان از آن جهت که دست آنان از ابزار تولید اقتصادی و کنترل سرمایه کوتاه بوده یا در مسیر تاریخ با آنها انسانی برخورد نشده به عنوان یک مقوله جزئی در مکاتبی چون مارکسیسم، اومانیسم یا حتی اگزیستانسیالیسم مطرح بوده است، در غیر اینصورت فمینیستها مستظهر به ایدههای مستقل فلسفی و سیاسی نبودهاند.
به همین ترتیب جایگاه فمینیسم در جرمشناسی نیز با ابهام مواجه است. جرمشناسی یا دانش مطالعه علل وقوع جرم در زمره علوم مرکبی است که در چهارراه علوم دیگر قرار دارد و از آنها در بررسی پدیده مجرمانه، استفاده میکند. جرمشناسی رشتهای تجربی بوده و روش مطالعه آن استقرایی است؛ اگرچه به تدریج ظهور اندیشههای مارکسیستی، رادیکالی و انتقادی، چهرهای تئوریک به جرم شناسی بخشیده است.
حال این سؤال مطرح میشود که آیا میتوان جنبش طرفداری از حقوق زنان یا تئوریهای فمینیستی را با دانشی تجربی، همچون جرمشناسی، پیوند زد؟ اگرچه برخی از ادعاهای فمینیستها، نظیر کم بودن نرخ ارتکاب جرم زنان، مبتنی بر آمار و تجربه است، اما این ادعا تنها وسیلهای در دست فمینیسم برای تحقق بخشیدن به مطالبات خود به شمار میآید؛ بنابراین فمینیسم چندان موقعیت موجهی در جرم شناسی تجربی ندارد. البته از آن جهت که نظریهپردازان فمینیست به دنبال ایجاد تحول در موقعیت فعلی زنان در مسایل مربوط به جرمشناسی و عـدالت کیفری میباشند، برای این نوع اندیشهها و عملکردهای فمینیستی میتوان جایی در جرمشناسی انتقادی در نظر گرفت. نوشتار حاضر در راستای بررسی وارزیابی جایگاه فمینیسم در جرمشناسی با در نظر گرفتن یافتههای جرمشناسی در مورد زنان و نیز تئوریهای انتقادی فمینیسم، به مباحثی چون پیشینه فمینیسم در جرمشناسی، انواع جرمشناسی فمینیستی، سیاست جنایی افتراقی فمینیسم و در آخر به تأثیر فمینیسم بر حقوق زنان میپردازد.
1) پیشینه فمینیسم در جرم شناسی
جـرمشناسـی حاصل تـحقیقـات و یـافتـههای سه متفکر مشهور «سزار لومبروز»[8]،
«انریکوفـری»[9] و «گـاروفالو»[10] است. در نتیجـه تحقیقـات مذکور روش استقرایی، جانشین روش تمثیلی و قیاسی بررسی جرم گردید. با این توضیح که به جای توجه به پدیده جرم، عامل پدید آورنده جرم، یعنی مجرم، مورد مطالعه قرار میگیرد.
لـومبروزو بنیـانگذار جـرمشـناسی و پـدر انسـانشناسی جنـایی با بررسی جمجمه مرتکبین جـرم و یـافتن خصایصی ویـژه، قایل بـه وجـود پدیدهای تحت عنوان «مجرم مادر زاده» شد. این نظریه در کتاب معروف لومبروزو به نام «مرد جنایتکار» انعکاس یافت. گاه از این کتاب به عنوان «انسان جنایتکار» یاد میشود؛ اما از آنجا که لومبروزو به همراه یکی از دستیارانـش به نام «فرود»[11] در سال 1896، کتابی تحت عنوان «زن جنایتکار» نوشت، میتوان دریافت که کتاب نخست وی تحت عنوان «مرد جنایتکار» بوده است، نه «انسان جنایتکار» (رک. کی نیا، 1373: صص93- 92).
از نظر لومبروز هر چند زنان در خفه نمودن، مسموم کردن، سقط جنین و بچه کشی دارای آمار بالایی هستند، آنها در مجموع دارای تیپ مجرمانه نیستند. با وجود اینکه توجه به بزهکاری و بزهدیدگی زنان از سالهای نخستین تولد دانش جرمشناسی مورد توجه جرمشناسان قرار گرفت، اما تأثیر اندیشههای فمینیستی در دانش مزبور در دفاع از زن و حقوق وی، در نیمه نخست قرن بیستم در قالب «فمینیسم تجربه گرا»[12] ظهور نمود.
به اعتقاد فمینیستهای تجربهگرا جای زنان در تحقیقات جرمشناسی خالی است و اصولاً دانش جرمشناسی یک دانش مرد محور است. لذا در بررسی بزهکاری و همچنین فرایند رسیدگی کیفری تنها به مردان توجه میشود. فمینیستهای تجربی با توسل به تحقیقاتی که بر روی زنان بزه دیده انجام دادند، بر آن شدند تا زنان را از تحقیقات کلیشهای خارج ساخته و به جرم شناسی جنبهی بیطرفانه بخشند. آنها در این جهت مطالعات خود را به مقولات آماری همچون نرخ بزهکاری و بزه دیدگی زنان، تأثیر نژاد، طبقه و سن زنان در فرایند کیفری و بالاخره نوع کیفر زنان به ویژه کیفر حبس منحصر نمودند. چنانکه به عنوان مثال در تحلیل فمینیستها از کم بودن نرخ بزهکاری زنان، نقش آنها در خانه، و دوران حاملگی و به تبع آن تربیت فرزند از علل اساسی محسوب میشود. به نظر «فرانسیس هیدنسون»[13] زنان به عنوان مادر یا همسر، کمتر به عنوان ناقض هنجارهای اجتماعی مطرح میشوند؛ زیرا تعهد نقشهای مادری و همسری آنها را سخت به خانواده و جامعه پایبند میسازد1997, p.p 32-33) Ngaire;).
اما در عین حال جرایـمی مثـل روسپیگـری، طفل کشـی و سرقـتهای مخفیانه از جرایم شایع میان زنان است. از خصایص بارز این قبیل جرایم، عدم استفاده از خشونت و عدم توسل به باندهای بزهکاری میباشد. نتیجه تحقیقات فمینیستهای تجربی درباره بزهدیدگی و جرایم علیه زنان نشان میدهد تجاوز به عنف و اذیت و آزار خانوادگی جزء شـایعترین جـرایم علیه زنـان میباشـد (Ibid:p33). البتـه فمینیستهای تجربـی گردآوری ادله و استناد به آن را در راستای احقاق حقوق زنان بزهدیده ناکافی میدانند و معتقدند که دو جرم شایع پیش گفته، کمتر بطور علنی انجام میشود، لذا کمتر کشف یا اثبات میشوند.
تحقیقات فمینیسم تجربی را میتوان زمینه ساز ظهور فمینیستهای لیبرال و رادیکال در سالهای بعدی دانست؛ چراکه تحقیقات صورت گرفته و تجربیات به دست آمده از زنان بزهکار و بزهدیده و همچنین زنان متهم در مقایسه با نرخ مشابه آنها در مردان، زمینههای نقد جرم شناسی فمینیستی در مفهوم واقعی آن به شمار میرود. بدین جهت فمینیسم تجربی را به واقع نمیتوان فمینیسم دانست، بلکه باید از لوازم آن به شمار آورد؛ زیرا مشاهده تجربیات و واقعیات در رابطه با زنان و پدیده مجرمانه (بزه و کژروی) از سوی فمینیسم تجربی مبتنی بر قضاوت ارزشی و منتقدانه نبود؛ بلکه این تجربیات، فمینیسم را در مسیری قرار دارد تا به مفهوم حقیقی خویش یعنی «فمینیسم انتقادی» وارد شود.
جنبش فمینیسم انتقادی یا پست مدرن پس از پایان جنگ دوم جهانی و با انتشار کتاب «جنس دوم»[14] اثر «سیمون دوبوار»[15] فرانسوی قوت گرفت. در نظر دوبوار جنس برتر همواره جنس مذکر معرفی شده و جنس مؤنث به عنوان «دیگری» مطرح شده است. دوبوار معتقد است زنان، زن «ساخته میشوند نه متولد».
تحت تأثیراین کتاب در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70م، فمینیسم جدید یا انتقادی با جنبش دانشجویی در فرانسه وارد مرحله جدیدی شد. پیام این جنبش در برانگیختن احساسات عمومی نسبت به وضعیت زنان بود؛ زنان به عنوان بزهدیده و زنان به عنوان «دیگری». زنان بزهدیده، هیچگاه از وضعیت اسف بارشان چیزی نمیگویند و کسانی که نسبت به آنها مرتکب جرم میشوند، مورد سرزنش واقع نمیشوند. فمینیسم انتقادی میگوید زنان به عنوان «دیگری» همواره تحت استیلای گروهی قرار دارند که سلطه خویش و تبعیض موجود را این گونه توجیه میکنند: زنان بیگانه، ساده و ناقصاند و مشابهتی با گروه غالب ندارند( Ibid) .
تحت تأثیر جنبشهای طرفدار حقوق زنان در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70م، سه تن از فمینیستها با نامهای «دوری کلین»[16] فارغ التحصیل دانشگاه «برکلی»، «ماری آندره برتراند»[17] استاد دانشگاه «مونترال» و فرانسیس هیدنسون مدرس دانشکده اقتصاد دانشگاه لندن، یافتههای آماری جرم شناسی در ارتباط با بزهکاری و بزهدیدگی زنان را ایـنگونـه بـه نقـد کشیدند چـرا جرمشناسی سـنتی علاقهای بـه بررسی کم بودن نرخ بزهکاری زنان ندارد؟ و اینکه چرا اندیشههای فمینیستی در جرمیشناسی دیده نمیشود؟ و به چه دلیل جرمشناسی سنتی برخورد افتراقی با زنان در نظام عدالت کیفری را توجیه نمیکند؟(Rafter, n.d: p.5). به عنوان مثال با زنانی که متهم به جرایم جنسی هستند، در مقایسه با مردانی که به همین جرایم روی آوردهاند، اغلب شدیدتر برخورد میشود؛ ولی با زنانی که متهم به جرایم خشونت بار هستند، نسبت به مردان، در اکثر موارد با ملایمت بیشتر برخورد میشود (معظمی، 1382:ص32). جرم شناسی فمینیستی در اواسط دهه هفتاد با آثار «آدلر»[18]، «سیمون»[19] و «اسمارت»[20] توسعه یافت. گسترش جرمشناسی فمینیستی، فمینیسم انتقادی را وارد مرحله جدیدی نمود که در آن ایدههای کلیدی انسجام یافته و دلگرم کننده شکل گرفت (Ibid , p.5).
آدلر در کتاب خود با عنوان «خواهران مجرم: پیدایش زنان مجرم جدید» استدلال آورده است: به موازات اینکه زنان از نقشهای اجتماعی سنتی- خانهداری دور شده و به سوی دنیای بازار رقابتی که پیشتر به طور عمده مردانه بود، رو میآورند، پرخاشگرتر و رقابتیتر شدند. آدلر بر این باور است که رویآوری زنان به مبارزات مردانه، در واقع پذیرفتن کیفیت مردانه از سوی آنان است. با پذیرش این کیفیت شمار مشابهی از زنان با زور میخواهند راه خود را به سوی دنیای جرایم مهم بکشانند. چنانکه در حال حاضر شمار فزایندهای از زنان وجود دارند که از اسلحه و چاقو استفاده میکنند و به دنبال فرصتاند تا خود را این گونه همانند مردان با توانایی بروز خشونت و پرخاشگری به عنوان انسان کامل به اثبات برسانند (ولد، برنارد، واسنیپس،1380: ص375 ).
«جیمز رتیا سیمون»[21] در کتاب «زنان و جرم» تأثیرتحولات اجتماعی نقش زنان را در انواع و حجم جرم ارتکابی، آنها مورد بررسی قرار داد. او بر خلاف آدلر تأثیر ویژگیهای مردانه را بر زنان در افزایش نرخ جرمهای ارتکابی آنها نپذیرفته و معتقد است: زنان به موازات دور شدن از نقشهای سنتی محدود با چند گونگی بسیار گستردهتری از فرصتها برای ارتکاب جرم مواجه شدند. این مسأله به ویژه در مورد ارتکاب جرمهای اقتصادی که نیازمند دسترسی به پول در موقعیتهای مبتنی بر امانت گذاری است، کاملاً صدق میکند (همان صص376 -375).
در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم، جرم شناسی فمینیستی وسعت یافته و به شاخههای متفاوتی نظیر فمینیسم سیـاه، فمینیسـم پست مدرنیسـم و فمینیسـم چند نژادی تقسیم گردید. فمینیسم امروزه با تحولات سیاسی، اجتماعی و عقیدتی گستردهای همگام است و اساساً برخی از تحولات را به وجود آورده و جهت می دهد.
2) جرمشناسی فمینیستی
جرم شناسی در تقسیم بندی کلی علوم جنایی در زمره علوم جنایی تجربی است که به تحلیل و تفسیر جرم، مجرم و بزه دیده میپردازد (نجفی ابرند آبادی،1381: ص4).
تحلیـل و بـررسی علـل ژنتیـکی، محیطی و اجتمـاعی وقـوع جـرم، مستلزم ارتباط جرمشـناسی بـا سـایر علـوم انسـانی و حتـی علـوم تجـربی هماننـد زیستشـناسی و روانپزشکی جنایی است. بدین جهت جرم شناسی یک دانش مرکب و پویا است؛ اما در مقابل، اصالت و ماهیت شفافی را نمیتوان در جرم شناسی قایل شد؛ زیرا جرم شناسی همانند پیکری است که اعضای آن را تحقیقات تجربی و تئوریهای مختلف تشکیل میدهد. البته قابل تذکر است که برخی از این اعضا به صورت نامتجانس کنار هم قرار گرفتهاند؛ چنانکه گاهی جرم شناسی با یافتههای یک پزشک به نام سزار لومبروزو کاملاً تجربی و استقرایی فرض شده و علل وقوع جرم را وراثت اعلام میکند و در جای دیگر علل ارتکاب جرم از منظر بوم شناسی یا تعارض فرهنگی مورد توجه قرار میگیرد و در برخی موارد نیز جرمشناسی، چهرهای سیاسی و فلسفی به خود میگیرد و جرم از ورای تئوریهای انتقادی نظاره میشود. بنابراین، همچنان که یک نوع فمینیسم وجود ندارد، یک نوع جرم شناسی نیز وجود ندارد. (Cf., Gelthorpe)
شاید وجه اشتراک این دو در محتوای تئوریها و تحقیقات مرتبط با دانشهای دیگر باشد که به عاریه گرفتهاند. بررسی علل وقوع جرم با توجه به تأثیر اشخاص سرشناس و صاحبان قدرت در کتاب مشهور «ادوین ساترلند»[22] به نام «جرم یقه سفیدها» در دههی پنجاه میلادی و به دنبال آن جنبشهای انتقادی دهه شصت و هفتاد میلادی در اروپا و آمریکا، جرمشناسی را وارد مرحلهای جدید نمود. مرحلهای که از حالت تجربی بودن صرف خارج گردید و با تئوریها و رویکردهای فلسفی، جامعهشناختی و سـیاسی درآمیخت. از ایـن زمان جرمشـناسی جدیـد، «جرمشناسی انتقادی» نام گرفت. جرمشناسی انتقادی همچنین «جرمشناسی بنیادگرا» و «جرمشناسی رادیکال» نیز خوانده میشود و با تغلیب وجه رادیکالی مبتنی بر این اصل است که رژیم سرمایهداری و جامعه فرا صنعتی از خود بیگانه کننده و ناعادلانه میباشد. این شاخه از جرمشناسی معتقد است که جرم از خودکامگی دولتها ناشی میشود و مکانیزم برچسب زنی پلیس و دستگاه قضایی به ضرر طبقات زحمتکش عمل میکند. بنابراین جرم شناسی رادیکال بیشتر یک ایدئولوژی است تا یک علم (نجفی ابرند آبادی، 1377: ص 284).
البته مفهوم جرمشناسی انتقادی فراتر از تعریف فوقالذکر است. جرمشناسی انتقادی در حال حاضر به تفکرات رادیکال و تندرو به مفهوم مخالف اطلاق شده است و خواهان تغییر اساسی و بنیادی ساختارها و باورهای مبتنی بر آن همچون مارکسیسم است و با اندازههای متفاوت به سنتهای فکری و دیدگاههای ایدئولوژیکی دیگر با همین ویژگیها برمیگردد( صفاری،1383: ص503). در جرمشناسی فمینیستی تبیین پدیده مجرمانه با توجه به نقـد وضعیت فعلی زنان و بـرهم زدن حکـومت مردسالارانه صورت میگیرد. جایگاه این گرایش در جرمشناسی انتقادی قابل بررسی میباشد، همچنانکه در نوشـتههای جرمشناسان نیز جرمشـناسی فمینیستی از حیث طبـقهبندی در ذیل جرم شناسی انتقادی قرار میگیرد؛ هر چند در برخی مواقع از جرم شناسی فمینیستـی، بـه صـورت تسـامح ذیـل جـرم شـناسـی تجـربی نیــز یــاد میشــود (Ngaire,: 1995, introduction). زیرا یافتهها و تحقیقات مبتنی بر تجربه که در ارتباط با زنان و پدیده مجرمانه صورت میگیرد، به اعتقاد جرم شناسان فمینیست گواه بر ستمی است که دستگاه عدالت کیفری بر زنان روا میدارد و از آنجا که نتایج و یافتههای فمینیسم تجربی در راستای نقد وضعیت فعلی حاکم بر زنان است، لذا در شمار جرم شناسی انتقادی قرار میگیرد.
جرمشـناسی فمینیسـتی، یـا جرمشـناسی انتقـادی طرفـدار حقـوق زنـان یا ساختار پدرسالانه یا قیم مآبانهی، نظام کیفری را با انتقاد مواجه میکند. برخی از فمینیستها نیز به جرم شناسی رایج و غالب، به خاطر عدم توانایی در تحلیل مسائل مربوط به زنان جدای از مردان، انتقاد میکنند. چنان که اسمارت معتقد است: بیشتر از آن که فمینیسم به جرمشناسی نیازمند باشد، جرمشناسی به فمینیسم نیاز دارد )صفاری،1383: ص514)
3) انواع جرم شناسی فمینیستی
فمینیسم تاکنون سـه جنبش اسـاسی را بـه ترتیب در سـال 1800م در آمریکا، دهـه 70-60م، در اروپا و آمریکا و بالاخره در دهه هشتاد که جنبه جهانی آن آشکار شد، پشت سرگذاشته است. تحول و تکثر فمینیسم واقعیتی انکار ناپذیر میباشد، به گونـهای کـه نمیتـوان ادعـا نمـود، جنبشها و تئـوریهای فمینیستها کدامنـد؟ زیـرا مطالبات فمینیستها در احقاق حـق یـا اکتساب حقـوق و فـرصتهای جدیـد نامحدود به نظر میرسد. چندانکه رهایی از بردگی و داشتن حق رأی و حضور در عرصههای اجتماعی که در موج نخست فمینیستی مطرح شده بود، در موج دوم به مطالباتی همچون حق سقط جنین، مساوی بودن دستمزدها، داشتن استقلال مالی و قانونی، آزادی همجنسبازی و بالاخره برابری کامل زن و مرد تبدیل شد و بالاخره در موج سوم، فمینیستها در روابط بین زن و مرد، تبیین ساختار اجتماعی متفاوت و کاملاً مستقل چهار مقوله جنسیت، شباهت، تفاوت و تسلط را مورد ارزیابی قرار دادند و با استفاده از تکثرگرایی (جنس، نژاد و جنسیت) بر این عقیدهاند که حمایت از حقوق زنان نباید جنبه موردی داشته باشد؛ بلکه باید همراه با در نظر گرفتن نژاد، جنسیت و طبقه باشد.
در هر حال علاقه فمینیستها به کلیه جوانب زندگی اجتماعی هم در سطح ملی و هم در سطح بین المللی تسری یافته است؛ چنانکه برآنند تا ستم مردان بر زنان را از جمله در تجاوز جنسی به ویژه در زمان جنگ، رنگ و لعاب امنیتی ببخشند و مطالبات خویش را با مفهوم مثبت امنیت چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی همگام سازند (ر.ک تریف، و دیگران؛ 1383، ص 170).
در اینجا با اذعان بر اینکه اقسام جرم شناسی فمینیستی بر اساس معیار خاص مثلاً نوع عقیده حاکم یا نگرش سیاسی تقسیم بندی نمیشوند؛ بلکه متأثر از جنبشها و نوع مطالبات میباشد، به ذکر مهمترین اقسام جرم شناسی فمینیستی اکتفا میشود.
1-3) فمینیسم لیبرالی
مطابق نظریه فمینیسم لیبرال[23]، حقوق انسانی افراد در میان دیدگاههای متعارض موجود، در درجه اول اهمیت قرار دارد. بنابراین باید تغییراتی درقوانین ایجاد شود تا تضمین کند که زنان دارای حقوق مساوی خواهند بود (وایت، راب و هینس، 1382: ص175). فمینیستهای آزادیخواه با ادعای اینکه نقش اجتماعی مرد قویتر از زن است، به دنبال ارتقای حقوق زنان[24] تا حد تساوی با مردان و افزایش فرصتهایی هستند که زنان را به بطن اجتماع نزدیک نمایند.
2-3) فمینیسم رادیکالی
فمینیسم رادیکال[25]، معتقد است سلطه مردانه یا پدر سالاری عامل اصلی ستم بر زنان میباشدBurgess-Proctor, Opcit, px9) ). فمینیستهای رادیکال با ذهنیت منفیای که نسبت به مردان دارند، تساوی حقوق زن و مرد را تشابه سازی زن با مرد میدانند و قائلند که این مسئله موجب تقلید و تبعیت زن از مرد است. حال آنکه برای بهبود وضعیت زنان باید وضعیت مرد سالارانه فعلی کنار گذاشته شود. مطابق این نظریه شخصیت زنان از همان ابتدای امر با توجه به امور سیاسی مطرح میشود و آنان به عنوان یک طبقه اجتماعی سرکوب شده در نظر گرفته شدهاند؛ اما در عین حال تمامی مردان به نوعی در بهـره بـرداری و سود ناشی از این تعدی و تجاوز سهیم هستند. بررسی مسأله خشونت مردان از نظر فیزیکی، گفتاری و روانی در این دیدگاه از اهمیت خاصی برخوردار است (وایت، هینس، 1382: ص176).
3-3) فمینیسم مارکسیستی
فمینیستهای مارکسیست[26] بر این عقیدهاند که ریشه معضل فرمانروایی مردانه، در این واقعیت نهفته است که مردان مالک ابزار تولید اقتصادی بوده و آن را کنترل میکنند؛ یعنی فمینیسم مارکسیستی، پدر سالاری را به ساختار اقتصادی سرمایه داری پیوند زده است. این ساختار به نوعی تقسیم جنسیتی کار منجر میشود که در آن مردان اقتصاد را کنترل میکنند و زنان در خدمت آنان و نیازهای جنسیشان میباشند. نظام عدالت کیفری این ساختار، اعمالی را که نظام سرمایه دار (پدر سالار) را تهدید کند، جرم معرفی مینماید. از این رو جرایم ارتکابی زنان شامل جرایم علیه اموال، مالکیت یا جرمهای جنسی میباشد. این جرایم زمانی رخ میدهد که زنان فرمانروایی اقتصادی مرد محور را تهدید کنند یا کنترل مردانه بر جسم زنان را با مخاطره مواجه سازند. فمینیستهای مارکسیست دیدگاههای ابزار انگارانه به حقوق کیفری دارند و آن را به عنوان ابزار مستقیم بیدادگری مردان توصیف میکنند و در نتیجـه معتقدند، سرخوردگی و عصبانیت زنان، به دلیل گرفتار شدن در نقشهای اجتماعی محدود کننده، منشأ بزهکاری میشود (ولد و دیگران، 1380: ص378).
4-3) فمینسیم سوسیالیستی
فمینیستهای سوسیالیست[27] با توجه به نقشهای اجتماعی و تولید اقتصادی، زنان را اسیر چنگال نحوه زیست آنها میدانند. آنان معتقدند، عادت ماهیانه، بارداری، زایمان و یائسگی، زنان را بیش از بیش به مردان وابسته کرده است. در نهایت، این مسأله به یک تقسیم کار جنسیتی منجر شده که مطابق آن مردان بیرون از خانه کار میکنند و زنان در درون خانه. این مسأله در نهایت بنیان فرمانروایی مردان و کنترل زنان را شکل میدهد. لذا مطابق این نظریه، فمینیست سوسیالیست کلید رسیدن به یک جامعه برابری خواه این نیست که زنان مالک ابزار تولید اقتصادی شوند، بلکه زنان باید کنترل بدنها و کارکردهای تولیدگرانه خویش را بر عهده داشته باشند (همان، ص379).
5-3) فمینیسم فرهنگی
فمینیسم فرهنگی [28]به توسعه فرهنگی جداگانه زنان و نیز ماهیت خاص روابط آنان با همدیگر و جامعه تأکید میکند. فمینیسم فرهنگی معتقد است زنان به طور فطری و اساسی متفاوت از مردان میباشند. همچنین آنان نمایانگر تعدادی از ویژگیها و خصایص خاص جنسیتی، نظیـر گـرایشهای مربوط به پرورش و نگهداری کودکان هستند. این ویژگیهای مثبت زنان باعث میشود آنها تا حدی از نظر اخلاقی و روانی برتر از همتاهای مرد خود باشند و در مقابل، ویژگیهای مردانهای نظیر خشونت و خودخواهی خطراتی دایمی برای زنان محسوب میشوند و زنان برای حل این مسأله باید خود را از جامعه مردان و به دنبال آن از تسلط و اقتدار آنها رها سازند (راب، هینس، 1382: ص 178- 177).
6-3) نظریههای فمینیستی جدید
غیر از نظریههای فوق، نظریههای متنوع دیگری در رابطه با زن و پدیده مجرمانه مطرح میشود که اکثر آنها برگرفته از اندیشههای جدید فمینیستی در آغاز قرن 21 میباشند. فمینیستهای پست مدرن[29] با اعتقاد به نسبیت پنداری و عدم وجود حقیقت طبقه بندیهای قبلی، فمینیسم را به چالش میکشند. در مقابل فمینیستهای مدرن با ترس از توجیه ستم بر زنان از سوی مردان به تبـع حقیقـت گـریـزی و نسبیت پنداری، فمینیستهای پست مدرن را طرد میکنند. فمینیسم سیاه 30با انتقاد از تبعیض مبتنی بر رنگ پوست و فمینیسم نژادی انتقادی31 با تاکید بر نژاد، از شاخههای نوین جرمشناسی فمینیستی بـه شـمار میروند. فمینیسم همجنسگرا32 نیـز به دنبـال رسمیت بخشیدن به همجنس بازی است تا با ارضای زنان، وابستگی جنسی آنها را به مردان قطع نماید. اما فمینیسم جهان سوم33 در مقایسه با نظریههای پیشین بیشتر با رویکرد سیاسی ظهور نموده است؛ مطابق این نظریه، زنان مـورد اسـتثـمار دولـتها هستنـد و بایـد در مسیر توسعه و پیشرفت قرار گیرندBurgs- Proctor, opcit, p.p 29-30) ). غیر از گرایشهای مذکور، فمینیسم دارای شعبههای دیگر نیز میباشد؛ به عنوان مثال از نقطه نظـر فلسفی میتـوان بـه فمینیسم اگزیستانسیالیسم و از منظر پـزشـکی بـه فمینیسـم روانکاوانـه اشـاره نمـود. فمینیسم اگزیستانسیالیسم با تاکید بر آزادی و برابری افراد، وضعیت فعلی زن را به دور از این دو نعمت میداند؛ زیرا معتقد است زنان فقط به دلیل این که مرد نیستند به عنوان «دیگری» مطرح میشوند؛ فمینیسم روانکاوانه نیز با تاکید بر طبیعت افراد و یکسانی سرشت آنها نظریه انتقادی خود را در قالب نقد این موضوع که هنجار، مردانگی و خصـایص مردانـه بـه شـمار میرود؛ نـه زنـانگی و خصـایص زنـانه، مطـرح میسازد (Cf., Gelsthorpe, opcit).
در نتیجه با وجود شاخههای متعدد جرمشناسی فمینیستی در شرایط حاضر به ناگزیر باید از فمینیسم چند ماهیتی یا چند نژادی[34] نیز سخن راند؛ این قسم از فمینیسم مبتنی بر طبقه اجتماعی، نژاد، جنس و جنسیت میباشد. این چهار عامل مهم، ساختار اجتمـاعی زنـان و شـرایط تعـامل آزاد و متفـاوت آنها بـا مردان را هویـدا میسـازد Burgess- Proctor, Opcit, p36)).
4) فمینیسم و سیاست جنایی افتراقی
فمینیستها از جهـت نـوع و نـرخ بزهکاری، بـزهدیدگی، نحـوه رسیدگی کیفری و کنترل اجتماعی قایل به سیاستی جدا از سیاستی هستند که در مورد مردان اعمال میشود. آنان در این مورد که آیا یافتههای جرمشناسی نسبت به زنان بزهکار و بزهدیده قابل اعمال است، تشکیک میکنند. آمار جنایی بیانگر این است که اولاً زنان در مقایسه با مردان به مراتب کمتر مرتکب جرم میشوند. ثانیاً همان میزان جرم هم از خشونت و جدیت کمتری برخوردار است. ثالثاً جرایم ارتکابی زنان غالباً در زمره جرایمی است که مردان یا قادر به ارتکاب آن نیستند، مثل هم جنسبازی، بچهکشی و... یا کمتر مرتکب آنها میشوند. در مجموع بزهکاری زنان، غیر از روسپیگری که در میان آنان شایع است، چهار ویژگی دارد:
الف)- میزان و سهم کم زنان در پدیده مجرمانه؛
ب)- خاص بودن بزهکاری زنان؛
ج)- تمایل زنان به معاونت در جرم؛
د)- میزان کم تکرار جرم در زنان بزهکار (ابرندآبادی،1377: ص122).
بزهکاری زنان از حیث تعداد، ماهیت و نوع دارای خصایصی از جملهی به شرح ذیل است:
1-4) از جهت کم بودن نرخ بزهکاری زنان به نظر میرسد، فاصله بین بزهکاری پنهان و بزهکاری کشف شده آنان زیاد است. البته آمار جنایی بیانگر کم بودن جرایم ارتکابی توسط زنان میباشد، به گونـهای کـه لومبروزو بیان میکند: زن دارای تیپ مجرمانه نیست (همان،ص163). نمودارهای ذیل تفاوت فاحش بزهکاری زنان و مردان را در ایالات متحده امریکا که زنان به طور کامل در فعالیتهای اجتماعی حاضر هستند، بیان میکند.
با وجود اینکه نمیتوان به واقعیتهای مندرج در نمودارهای فوق و نمودارهای مشابه آن بیاعتنا بود، اما باید پذیرفت که تعداد زیادی از جرایم زنان از نگاه فمینیستها مخفی مانده است. «پولاک»[35] معتقد است در آمارهای رسمی میزان ارتکاب جرم زنان کمتر از آنچه واقعیت دارد، نشان داده میشود که این امر ناشی از عملکرد مقامات رسمی چون افسران پلیس و قضات دادگاهها میباشد. وی بیان میکند: زنان به اندازه مردان مرتکب جرم میشوند؛ اما جرایم زنان اغلب گزارش نمیشود. هر چند برابری نرخ بزهکاری زنان و مردان توسط آمار و ارقام به شدت مورد تردید است، اما باید به دو نکته توجه داشت:
- بزهکاری سیاه یا پنهان در نزد زنان بسیار زیاد است. زنان، همان اندازه که به جرایم خشن بیعلاقهاند، به ارتکاب جرم در خفا علاقه دارند و بسیاری از جرایم مخفی آنها نظیر جرایم جنسی یا سرقت از فروشگاهها کشف نمیشود.
- برخورد سیستم عدالت کیفری با زنان متهم معمولاً با انعطاف صورت میگیرد. چنانکه نمیتوان ادعا نمود زن دارای تیپ مجرمانه نیست؛ زیرا فرصت ارتکاب جرم نمییابد. محدودیتهای خانوادگی، گرفتاریهای ناشی از تربیت بچه، همسرداری، دوران حاملگی و محدودیتهای دختران در روابط اجتماعی نوعی پیشگیری وضعی در ارتکاب جرم، زنان به حساب میآید (معظمی؛ 1383: ص527).
2-4) از حیث ماهیت جرم نیز زنان بیشتر به ارتکاب جرایمی نظیر بچه کشی[36]، روسپیگری، سرقت از فروشگاهها، معاونت در ارتکاب جرم و... اقدام میکنند؛ زیرا شیوع این جرایم وابسته به موقعیت مناسب ارتکاب جرم میباشد. جدول ذیل در مورد قاتلین زن و مرد بیانگر تفاوت نرخ ارتکاب قتل در روابط خانوادگی، خویشاوندی یا روابط دیگر است که در سال 1998 در ایالات متحده آمریکا به دست آمده است.
جدول ش1: فراوانی درصد ارتکاب به جرم قتل در بین زنان و مردان آمریکایی در سال 1998
مرد زن مجنی علیه
6% 28% همسر
8% 17% فرزند
4% 14% دوست دختر/ دوست پسر
55% 32% آشنا
25% 7% غریبه
(Http://Faculty. Ncwc: edu/toconnor/301/301 lect 14. htm).
بنابراین نوع و ماهیت جرایم ارتکابی زنان با مردان متفاوت نیست؛ بلکه کثرت انجام برخی از این جرایم توسط زنان به گونهای است که از حیث جرمشناسی از آنها به عنوان جرایم زنان یاد میشود. همچنانکه در جرایم زنان نیز خشونت یافت میشود؛ در این حال میتوان بچهکشی، کودک آزاری و همسرکشی را در زمره جرایم خشن زنان به حساب آورد. همچنانکه ساترلند و کرسی معتقدند: «اختلاف فاحش جرایم زنان و مردان ناشی از اختلاف موقعیت اجتماعی این دو جنس است؛ اما از وقتی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی شمالی مساوات بین زنان و مردان برقرار شد و زنان استقلال اقتصادی یافتند، میزان ارتکاب جرم زنان به میزان جرایم مردان نزدیک شد» (معظمی، 1382: ص533). پس با ورود واقعی زنان به اجتماع و به دست آوردن فرصت و موقعیت ارتکاب جرم، نمیتوان از زن شخصیتی عالیتر از مرد انتظار داشت، تا در برابر انگیزههای ارتکاب جرم مقاومت نماید.[37]
در مورد بزهدیدگی زنان، فمینیستها قایل به رسیدگی افتراقی در شأن شخصیت زن و حمایت همه جانبه از وی در مرحله دادرسی و همچنین اصلاح قوانین مربوط به خودشان هستند. به عنوان مثال در برخی از جرایم جنسی فمینیستها قایل هستند که از جهت قانونی جرایم بدون بزه دیده به جرایم دارای بزه دیده در جهت حمایت از زن بزه دیده تبدیل شود.
5) تأثیر فمینیسم بر حقوق زنان
در ارتباط با حقوق زنان دو طرح «تساوی» و «تغییر» از سوی فمینیستها ارایه شده است. طرح تساوی بر مراقبت و هوشیاری دائمی بیشتر در پیگیری تساوی واقعی برای زنان و رفتار غیر متعصبانه در عمل به قانون اصرار میورزد. راهبردهای طرفداران این طرح عبارت از: مراقبت کلی در مقابل تفاوت بین ارزشها و مقاصد اعلام شده قانون و بین رفتار واقعی قانون با زنان، فشار سیاسی برای اجرای قوانین اصلاح شدهی ضد تبعیض، ارایه کردن مباحث جنسیتی در آموزش حقوق، اصلاح قوه قضاییه، مقننه و برقراری عدالت خانوادگی و اجتماعی است (ر.ک دایرةالمعارف، 1382: ص146). طرح تغییر از سوی رادیکالها ارایه شده است. به نظر آنان رفع تفاوت در اصلاح قانون محکوم به شکست میباشد؛ زیرا متعرض مقولات و مفاهیم کلی قانونی که متضمن معیارهای مردانه است، نمیشود. پس باید از یک سو ساختار حقوقی که نسبت به زن ستمگرانه است، تغییر یابد تا مرد از معیار بودن فرو افتد و از طرف دیگر مقولات و مفاهیم حقوقی نیز باید تغییر کند؛ چنانکه دانشکدهی حقوق «اسلو» رشتههای تخصصی در موضوع حقوق زنان دایر کرده است (همان ص152).
طرح تغییری که فمینیستها ترسیم کردند به منصه ظهور نرسید. اما طرح اصلاح یا طرح تساوی هم در مقررات داخلی اکثر کشورها مورد توجه قرار گرفته است؛38 هم در اسناد بینالمللی ممنوعیت تبعیض بین زنان و مردان به صراحت یا به تعریض بیان شده است. چنانکه در مقدمه منشور ملل متحد، یکی از هدفهای سازمان ملل متحد، تحقق همکاریهای بینالمللی در پیشبرد و تشویق احترام به حقوق بشر و آزادیهای سیاسی برای همه بدون تمایز از جهت نژاد، جنس، زبان و مذهب میباشد.
در ماده 1 اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است: «تمام افراد بشر آزاد به دنیا میآیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل و وجدان میباشند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند». در مادهی 7 اعلامیه نیز تساوی همه در برابر قانون مورد تاکید قرار گرفته است. همچنین در ماده 16 بین زن و شوهر در حقوق خانوادگی تساوی مقرر شده است. در مادهی 3 میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی مصوب دسامبر1966، مقرر شده، کشورهای طرف این میثاق متعهد میشوند، تساوی حقوق زنان و مردان در استفاده از حقوق اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی مقرر در این میثاق را تأمین نمایند. در مادهی 3 میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی مصوب دسامبر 1966 نیز تساوی حقوق مدنی و سیاسی پیشبینی شده است. در بند 4 مادهی 23 این میثاق به برابری حقوق خانوادگی بین زن و شوهر تأکید شده است و مادهی 26 میثاق نیز بر تساوی اشخاص در برابر قانون تاکید میکند. فارغ از این مقررات پراکنده، برخی از اسناد بینالمللی منحصراً در مورد حقوق زنان است. مشهورترین آنها کنوانسیون «محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» مصوب 18 دسامبر 1979 مجمع عمومی سازمان ملل متحد است. مطابق مادهی 1 این کنوانسیون، تبعیض علیه زنان به هر گونه تمایز، استثناء یا محدودیت بر اساس جنسیت که نتیجه یا هدف آن خدشه دار کردن یا لغو شناسایی، بهرهمندی یا اعمال حقوق بشر و آزادیهای اساسی در زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی یا زمینههای دیگر توسط زنان، صرف نظر از وضعیت زناشویی آنان و بر اساس تساوی میان زنان و مردان اطلاق میگردد. در مادهی 2 دولتهای عضو کنوانسیون موظف به محکوم کردن کلیه اشکال تبعیض شدهاند. در بندهای این ماده دولتها متعهد به رفع کلیه اشکال تبعیض در قانون اساسی و قوانین عادی، مجازات کردن، مراجعه به مراجع قضایی یا موسسات دولتی و غیره شدهاند و مطابق بند جیم همین ماده دولتهای عضو موظف هستند، کلیه مقررات کیفری ملی که منجر به تبعیض علیه زنان میشود را فسخ نماید. از اسناد بینالمللی دیگر در رابطه با زنان میتوان به «کنوانسیون حقوق سیاسی زنان» مصوب 20 دسامبر 1952 و قرارداد بینالمللی راجع به جلوگیری از معامله نسوان کبیره مصوب 11 اکتبر 1933 اشاره نمود. براساس کنوانسیون حقوق سیاسی زنان و به ویژه مادهی 1 آن زنان بدون هیچگونه تبعیضی حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را همانند مردان دارا هستند. البته برای احقاق حقوق زنان این اسناد تا به حال کافی نبوده و به نظر میرسد با توجه به شرایط فرهنگی و مذهبی هر کشوری حقوق متناسب با آن شرایط، برای زنان باید وضع گردد و نمیتوان یک سند که منطبق با اهداف برخی از گروهها و مکاتب است، بر کل زنان جهان حاکم باشد. در این حال مهمترین نکته برای وضع قوانین توجه به اصل عدالت و شرایط زنان است.
6) نتیجه گیری
رابطه جرم شناسی و فمینیسم رابطهای مکمل است. جرمشناسی و فمینیسم هر دو مدعی اصلاح قوانین و مقررات در راستای بهبود وضعیت زنان هستند. جرمشناسی با بررسی علل وقوع جرم و نقد و ارزیابی مقررات سیستم عدالت کیفری و فمینیسم با ارائه کاستیهای مقررات در زمینه حقوق زنان. فمینیسم برای این مهم، جرم شناسی را به خدمت میگیرد تا صدای انتقاد خود را به صورت علمی مطرح نماید. اگرچه سخن از جانب فمینیسمهای افراطی، در سیستم عدالت کیفری حاکم تأثیر نگذاشته است، اما همان سخن از جانب یک جرمشناس فمینیستی که مطرح میشود، قدرت تأثیر در راستای بهبود وضعیت موجود را بیشتر دارد. از این رو فمینیسم یکی از شاخههای اساسی جرمشناسی انتقادی میباشد؛ هر چند سابقه طولانی ندارد؛ اما قدرت و تأثیر انکار ناپذیری دارد. از آنجا که جرم شناسی انتقادی در قالبهایی همچون جرمشناسی واکنش اجتماعی یا مارکسیستی در بررسی پدیده مجرمانه، پیکان انتقاد را به سمت سیستم کیفری حاکم و قانونگذار کیفری نشانه میرود، از مهمترین راهکارها، تغییر و اصلاح مقررات جزایی و به تبع آن سیاست جنایی محسوب میشود. رابطه جرمشناسی و فمینیسم نیز در همین مسیر قرار میگیرد تا مقررات جزایی و برخورد نظام عدالت کیفـری در قبال زنان تغییر و اصـلاح گردد. در حـقیقت جرمشناسی ایستگاه اتصال دهندهی فمینیست تا قانونگذار کیفری و نظام عدالت جزایی است.
فهرست منابع
× انوری، حسن: «فرهنگ بزرگ سخن»، چاپخانه مهارت، چ دوم، 1382.
× تریف، تری و دیگران: «مطالعات امنیتی نوین»، علی رضا طیب، وحید بزرگی، انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، چ اول،1383.
× صفاری، علی: «درآمدی بر جرم شناسی انتقادی و انواع آن»، انتشارات سمت، چ اول، 1383.
× کی نیا، مهدی: «مبانی جرم شناسی» طبقه اول، انتشارات دانشگاه تهران، مهر 1373.
× لیپست، سیور، مارتین و دیگران: «دایرة المعارف دموکراسی» کامران فانی؛ نورالله مادی و دیگران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چ دوم، 1383.
× مشیل، آندره: «جنبش اجتماعی زنان»، زنجانی زاده، نشرنیکا، چ دوم، 1377.
× معظمی، شهلا: «بررسی جرم شناختی جرایم زنان» مجموعه مقالات علوم جنایی، انتشارات سمت، چ اول، 1383.
× معظمی، شهلا: « فرار دختران چرا؟» نشر گرایش، چ اول، 1382.
× نجفی ابرند آبادی، علی حسینی: «دانشنامه جرم شناسی»، با همکاری حمید هاشم بیکی، انشارات دانشگاه شهید بهشتی، چ اول، 1377.
× نجفی ابرندآبادی، علی حسینی: «تقریرات علـوم جنایی جرمشـناسی کنتـرل و واکنـش اجتماعی»، پایـاننامـه مقطـع کارشـناسی ارشـد حقـوق جـزا و جرمشـناسی دانشگاه امام صادق(ع)، 1381.
× وایت، راب، هینس، فیونا: «در آمدی بر جرم و جرم شناسی»، روح الله صدیق بطحایی اصل، نشر دادگستر، چ اول،1382.
× ولد، جرح، برنارد، توماس،اسنیپس، جفری: «جرم شناسی نظری» علی شجاعی، انتشارات سمت، چ اول، 1380.
× ریترز، جورج: «نظریههای جامعه شناختی»، محمد صادق مهدوی و همکاران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، ج اول 1374.
× ــــــــــ : «دایرةالمعارف روتلیج، فمینیسم و دانشهای فمینیستی»، عباس یزدانی، بهروز جندقی، نشر دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.چ اول، 1382.
× ــــــــــ : «مرجع فمینیسم»، مرکز مطالعات فرهنگی بینالمللی، انتشارات بینالمللی الهدی، 1378.
Ngaire, Naffine; 1995, “Gender, Crime and Femenism”, Dartmouth Puplishing Company Limited
Burgess-Proctor, Amanda, 2006; “Intersections of Race, Class. Gender and Crime”; Femmini Criminology, Sage Publication, Volome1, number1)
Gelthorpe, loraine “Femenism and Criminology”,www.oup .com/ uk/orc/bin/01992/49377/ resources/ synopses/ cho4.doc
Ngaire, Naffine, 1997, “Feminism and Criminology”, Polity Press, First
Rafte, Hahn, N.D, Nicol and Heidensohn, “France; International Femenist Perspectives in Criminology”, Engenderinga Discipline, Bukingham, UK: Open Univercity Press
Steffens, meier, 2006, Darrell and others, “Gender Gop Trends for violent crimes”, Aucr- ncvs comparison, femimst criminology
ــــــــــ ,2001, “Encyclopedia of Post Modernism” ,Edited by Victor.E. Taylor and Charles E . Winqist , Routledge , London and New York , First Published
ــــــــــ ,1992, “Encyclopeddia of Sociology”, Editorial Board. Chief: edgar F. Borgatta, Macmillan Publishing Company
پی نوشتها
[1]- Feminism
[2]-Obertin Okler
[3]-Margarit Donarar
[4] -Elizabet Towdor
[5]- Mary De Gorne
[6]- Rebeca West
[7]- Engels
8- Cesare lombroso
[9]- Ferri Enrico
[10] -Raffaele Garofalo
[11]- Ferod
[12]-Empiricist Feminism
[13]- Francis Hidenson
[14]- The Second sexc la deuxiem sexe)
[15]- Simon de Beavoir
[16]- Dori kelin
[17]- Mary Andre Bertrand
[18]- Adler
[19]- Simmon
[20]- Esmart
[21]- james Retia Simone
[22] - Edwin suterland
23- Liberal Feminism
[24] - یکی از فمینیستهای رادیکال گفته است: « تمام مردان تجاوزگرند و این همه آن چیزی است که آنها هسـتند» .(Http: //Faculty . ncwc :edu/ Toconnor / 301 Lect / 301 Lect 14 .htm)
[25]- Radical Feminism
[26]- Marxist Feminism
[27]- Socialist Feminism
[28]- Cultural Feminism
[29]- Postmodern feminism
30- Black Feminism
31- Critical race feminism
32 - Lesbian Feminism
33- Third world Feminism
34- Multiracial Feminism
[35] - Infanticide
[36] - همچنانکه در حال حاضر با حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی و افزایش آگاهی آنان، در ایران به طور مستمر از ارتکاب برخی جرایم توسط زنان خبر میرسد؛ به عنوان مثال سه خبر بیان میشود: 1- زن و شوهری به عنوان مسافر سوار خودروی شخصی می شوند و سپس با تبانی در بین راه راننده را به قتل میرسانند و جسد وی را در باغچه منزلشان دفن میکنند و خودروی وی را به سرقت میبرند. (شرق، 10/10/1384: سال سوم، شماره 663) 2)- دختر جوانی به نام سارا که تا کنون به اتهام سه بار سرقت خودروی پراید دستگیر شده بود، همراه سه دختر دیگر در خودروی سرقتی پژو آردی دستگیرشدند. سارا سوار اتومبیل شده و سپس از راننده درخواست آب معدنی میکرد. راننده پس از پیاده شدن برای اجابت خواسته دختر فقط نظارهگر ربوده شدن ماشینش بود. (شرق، 11/10/1384: سال سوم، ش664) .3)- زن و شوهری ضمن دستگیری به دلیل ارتکاب جیب بری از مشتریان بانکها به 61 فقره سرقت از مشتریان بانکهای مختلف در شهرهای متفاوت اعتراف کردند (شرق 18/10/1384: سال سوم، ش671).
37- در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به موجب اصل 20، زن ومرد به صورت یکسان مورد حمایت قانون قرار گرفتهاند. حتی در دیباچه قانون اساسی که یکی از عناوین آن « زن در قانون اساسی» است، تبعیض به نفع زن پیش بینی شده است، آنجا که آمده... طبیعی است که زنان به دلیل ستم بیشتری که تا کنون از نظام طاغوتی متحمل شدهاند، استیفای حقوق آنان بیشتر خواهد بود. به همین دلیل در اصل 21، حقوق زنان مخصوصاً زنان بیوه یا سالخورده یا بی سرپرست به طور خاص مورد توجه قرار گرفته است.