آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

اوته ارهارت در کتاب «زنان خوب به بهشت می‌روند و زنان بد به همه جا» قصد دارد با این باور که تفاوت‌های جنسیتی صرفاً حاصل تربیت‌، سنت‌های اجتماعی و فشارهای محیطی است و با استفاده از تکنیک‌های روان‌شناختی، زنان را از افسردگی و ستم‌های جنسی و جنسیتی رها سازد و کمک کند تا زنان به تساوی حقوق خود با مردان برسند؛ لیکن از یک سو، بسیاری از مدعای وی با یافته‌های روانشناختی، فیزیولوژیک و زیست‌شناختی همخوانی ندارد. این ناهمخوانی موجب تحلیل نادرست نگارنده از علت فروتری زنان و به دنبال آن ناکارآمدی راهکارهای روان‌شناختی او شده است. از سوی دیگر، ارهارت برخلاف نظرات رایج علمی و آماری، در برخی از گزاره‌های کلی و جزیی خویش دچار اشتباه شده و بالتبع نتیجه درستی از این مقدمات به دست نیاورده است. نوشتار حاضر به نقد مبنایی و روشی نظرات ارهارت پرداخته و سرانجام به پیامدهای مدعای وی اشاره می‌نماید.

متن

«زنان خوب به بهشت می‌روند و زنان بد به همه جا» نوشته روان‌شناس آلمانی، اوته ارهارت1 (... ـ 1956م)، مشتمل بر دوازده فصل و یک پیش‌گفتار است. مؤلف معتقد است، سنت‌های اجتماعی با قواعد کلیشه‌ای خود به زنان القاء کرده‌اند که مطیع، مهربان، از خود گذشته و قانع باشند و پرخاشگری خود را برای حفظ محبوبیت به درون بریزند؛ چرا که زنان قوی منزوی‌اند. آن‌ها می‌پندارند نیاز به مرد قوی دارند و در واقع زنان بدون همسر و بچه، زنان واقعی نیستند و به همین خاطر است که تحت فشار اجتماعی تن به بچه‌دار شدن می‌دهند و برای رسیدن به اوج زنانگی پای سفره عقد می‌نشینند و حتی اگر از نظر رتبه اجتماعی بالاتر از شوهرشان باشند، نام خانوادگی شوهرانشان را برمی‌گزینند. آنان احساس می‌کنند به تنهایی نمی‌توانند ازخود مراقبت کنند.

ارهارت در بیشترصفحات کتاب خود تفاوت‌های جنسیتی را به محیط، آداب کلیشه‌ای، تربیت، رسانه‌ها و.. نسبت داده است و مظلومیت زنان را ناشی از این سنتهای اجتماعی می‌داند2. ارهارت سعی دارد گذشت و فداکاری را به عنوان رفتاری آشفته در میان زنان معرفی کند. او عقیده دارد که عبارت «خود را کوچک بشمارید تا دیگران شما را بزرگ شمارند» که در انجیل درباره تواضع و فروتنی آمده، یک توصیه کاملاً اشتباه است. او می‌گوید: «زنان وحشت دارند که اگر فخر فروشی کنند، از چشم دیگران می‌افتند» (ر.ک ارهارت، 1381: ص137).

از نظر نویسنده علت رجوع به این الگوها ریشه در تعلیم و تربیت در طول زمان دارد؛ از این رو، وی درصدد بیان راهکارهایی است تا زنان با استفاده از آنها از اطاعت مردان خارج شوند، سنت‌های کلیشه‌ای و قدیمی را بشکنند و به حقوق مساوی برسند و برای رسیدن به این هدف از تجربیات مشاوره‌ای خود کمک می‌گیرد. به زعم وی این راهکارها به زن‌ها کمک می‌کند فکر نکنند به مردان نیازمندند؛ از انگ جامعه به خاطر بی‌همسری واهمه نداشته باشند و راحت‌تر وظایف را به عهده دیگران بگذارند.

او معتقد است تفاوت‌های بین زن و مرد ذاتی نیست؛ بلکه به فرهنگ و تربیت اجتماعی بازگشت دارد. در واقع شعار اصلی نویسنده اکتسابی بودن رفتارها و تمایلات زنانه است. ارهارت جهت اثبات این مدعا به برخی نمونه‌های بالینی خود اشاره می‌کند.

روشن است که مؤلف با توجه به وجود آسیب‌های روانی زنان، به وسیله راه‌کارهای روان‌شناختی، درصدد ایجاد احساس ارزش‌مندی و خودباوری در آنان است؛ اما متأسفانه به جای این که از نکات مثبت و امتیازات جنسیتی زن کمک بگیرد و آنها را برجسته کند، با بیان تساوی حقوق زن و مرد ناخواسته در دام «مرد انگاری زن» افتاده است؛ غافل از این که لازمه اعتماد به نفس، نشاط و درمان افسردگی زن، مرد شدن او نیست و تلاش به تشبه به مردان اذعان به برتری مردان است. در واقع، عدم تفکیک مفهوم و مصادیق «عدالت خواهی» و «تساوی خواهی» نویسنده را از دغدغه مثبتش دور کرده است. نوشتار حاضر با توجه به اشکالات اساسی وارد بر دیدگاه مؤلف و پیامدهای منفی مترتب بر آن به نقد مبنایی نظریات او پرداخته و به برخی از خطاهایی که وی در روش علمی خویش مرتکب شده است، اشاره می‌نماید.

1) نقد مبنایی

1-1) عدم انحصار تفاوت‌های جنسیتی به عوامل محیطی

1-1-1)تفاوت‌های تکوینی- روانی زن و مرد

اصلی‌ترین مدعای نویسنده مبنی بر این که تفاوت‌های زن و مرد ریشه در محیط دارد، با یافته‌های علوم مختلفی مثل فیزیولوژیک (غدد و اعصاب)، روان‌شناسی فیزیولوژیک، زیست‌شناسی و روان‌شناسی مرضی و رشد سازگاری ندارد و این علوم برای دو جنس از جهات مختلفی تفاوت‌هایی قایل شده‌اند.

گذشته از تفاوت‌های فیزیولوژیک و بیولوژیک زن و مرد که اعم از تفاوت در دستگاه تولید مثل، تفاوت در هورمون‌ها، تفاوت‌های فیزیولوژیکی بدن و اندام‌ها می‌باشد و هر یک از این تفاوت‌ها منشأ بسیاری از تمایزها و ویژگی‌های جسمی و روحی متفاوت در رفتارها و تمایلات زن و مرد است و شرح آن خارج از حوصله‌ی نوشتار حاضر می‌باشد، تفاوت‌های روانی زن و مرد نیز از نظر علم روان‌شناسی در حوزه‌های مختلف به اثبات رسیده‌ است و این تفاوت‌ها را به طور مسلم نمی‌توان تنها زائیده‌ی تربیت و محیط دانست. جدول زیر بر اساس تحقیقات و تجربیات روان شناختی این امر را روشن‌تر می‌کند.

تمایز در زن و مرد

تفاوت‌های روان‌شناختی

شکل گیری هویت در دختران برای صمیمیت و در پسران برای استقلال، رقابت و فردیت است. در این شکل گیری محیط و جنسیت مؤثرند(هاید، 1377:صص40 - 39).

شکل گیری هویت

از جهت شخصیتی زنان از مردان حسودتر و کنجکاوترند و اعتماد به نفس کمتری دارند. جنس نر از ماده پرخاشجوتر است (هتریگتون، 1373: ج2، صص‌24-23).

شخصیت

گرایش قلبی به دین در میان زنان بیشتر از مردان مشاهده می‌شود. زن مسایل روحی و معنوی را با روان خود سازگارتر می‌یابد (گنجی، 1380: صص 44 - 43).

گرایش معنوی

بر اساس تحقیقات مردان بیشتر از زنان به امور مادی و اقتصادی و مسایل دنیوی گرایش دارند(هتریگتون، 1373: ج‌ 2، صص‌ 24 - 23).

گرایشات به مادیات

اندیشه اخلاقی زنان به طور عمده به روابط بین فردی توجه دارد و با احساس مسئولیت نسبت به دیگران همراه است و جنبه از خود گذشتگی دارد. برای مردان، خود مختاری شایستگی مبنای قضاوت اخلاقی است و اخلاق پسران بیشتر بر مبنای عدالت شکل می‌گیرد (حسینی، 1379: ص 235). پسران بیشتر از دختران از سخنان رکیک لذت می‌برند و بیشتر از آن‌ها از قوانین اخلاقی سر می‌پیچند. زنان گرچه احساسی ترند، ولی در مسایل اخلاقی سخت گیر‌ترند (پیره، 1370: ص‌ 92).

رشد اخلاقی

زن از مرد عاطفی‌تر است و با این سرشت به دنیا می‌آید و زندگی می‌کند (دیکسون،1373‌: ص‌ 227) و به ارتباط‌های عاطفی علاقه نشان می‌دهد . احساس محبت دختران بیش از پسران است (گری، 1375: صص22-21). مرد بیشتر بر ارتباط‌های فعالیت مدار توجه دارد و دنیای بیرون را هدف قرار می‌دهد و انرژی خود را صـرف تسلط بر آن می‌کنـد (پیره، 1370: ص‌ 92).

عواطف و احساسات

جنس زن هیجانی تر از جنس مرد است و کیفیت هیجان او نیز با مرد فرق می‌کند (اسلامی‌ نسب‌‌، 1371: صص‌ 89، 94، 93، 99، 101).

هیجان

بر اساس تحقیقات 15 درصد ازمردان از فشار روانی رنج می‌برند. این رقم در مورد زنان به 21 درصد می‌رسد و از نظر واکنش در برابر عوامل استرس‌زا نیز بین دو جنس تفاوت‌هایی مشاهده می‌شود (احدی، 1373: ص‌ 45).

استرس

به طور کلی مرد برون گرا و زن درون گراست و این ویژگی از کودکی در جنس زن وجود دارد (حسینی، 1379: ص‌ 236).

درون گرایی و برون‌گرایی

موضوع وابستگی زن به مرد و استقلال خواهی مرد از نظر وضعیت جسمانی یک امر طبیعی است. روان زن به وابستگی گرایش دارد. از تنهایی می‌ترسد (هتریگتون، 1373: ج‌ 2، ص‌ 191) و در ارتباط با دیگران کارآمدتر می‌شود و از آن سوی، مرد استقلال طلب است. زنانی که نیازمندی دیگران را به خود درمی‌یابند، احساس توانمندی می‌کنند (همان: ص236).

وابستگی و استقلال

رشد جنس مرد آهسته تر از زن است. دختر زودتر از پسر می‌نشیند، می‌خزد، به راه می‌افتد و به سخن می‌آید. پیش از پسران در پوشیدن لباس و دیگر کارها مهارت می‌یابد (هاید، 1377: ص‌ 132). در روابط بادوستان بازی و نقاشی، فعالیت، ترس و .... تفاوت‌های بین دو جنس قابل توجه است؛ به عنوان نمونه دختران از پسران کم تحرک‌تر و ترسوترند و روابط دوستانه با همسالانشان پایدارتر است (شعاری نژاد، 1377:‌ صص‌54-53).

مرحله کودکی

مراحل رشد

دختران زودتر بالغ می‌شوند. احساسات شدیدتر و عمیق تر دارند. آرزوهای خاص خود را دارند. دختران دارای علایق بیشتری هستند. بیشتر از پسران به ظاهر خود توجه دارند و به خود آرایی می‌پردازند. توانایی‌های خود را ناچیز می‌انگارند، به وابستگی روی می‌آورند و تلقین پذیرند (پیره، 1370: ص‌ 78).

مرحله نوجوانی

روحیة رقابت شغلی در زنان کمتر است (همان: ص‌ 78). در مساله ازدواج توجه جنس مرد به جنبه‌های جسمی رفتار جنسی متمرکز است و به تدریج متوجه‌ دیگر جنبه‌ها می‌شود و در جنس زن برعکس است. گرایش معنوی زنان قوی‌تر و با ثبات‌تر از مـردان اسـت (شعاری نژاد، 1377: صص‌ 90 –89)

مرحله جوانی

(20تا35)

مراحل رشد

در دوران میانسالی زنان با بحران زنانگی (یائسگی) مواجه می‌شوند. توانمندی‌های عقلی و ذهنی آنان بیشتر از مردان کاهش می‌یابد و مرگ و خودکشی در این مرحله میان مردان بیش از زنان است (رک.انجمن‌ روان‌ پزشکی‌ آمریکا، 1374)

میانسالی

( 35تا 55)

در دوران سالمندی نیروی جنسی مرد کاهش محسوس می‌یابد و بحران مردانگی پدید می‌آورد. بازنشستگی، رابطه جنسی و مرگ از مسایل مهم این دوره‌اند و رفتار زن و مرد در این دوران فرق‌هایی دارد (رک.‌ کاستلو، 1373).

سالمندی

 

 

تمایز در زن و مرد

تفاوت‌های روان‌شناختی

اختلال‌های ارتباطی (لکنت زبان و...)، عقب ماندگی ذهنی، برخی اختلال‌های شخصیت (پارانوئید،خودشیفته،اسکیزوئید) اسکیزوفرنی، تیک و اختلال حرکات کلیشه‌ای، اختلال رفتاری، اختلال کاهش توجه، بیش فعالی، لجبازی ، هراس اجتماعی، اختلال هذیانی، اختلال ساختگی، اختلالات دفع، اختلالات مربوط به مصرف مواد و انوع انحرافات جنسی مانند چشم چرانی، آلت نمایی، همجنس بازی، شیئی گرایی، استمناء، زن جامگی، رفتار سادیستیک در میان مردان بیشتر به چشم می‌خورد و در مجموع روان‌شناسان بر این عقیده‌اند که هرزگی و انحرافات جنسی اصلا مربوط به جنس مرد است و مرتکبان جرایم جنسی بیشتر مردان مجرد و جوان‌اند (رک. کاپلان‌، 1376: ج‌4).

اختلالات شایع در مردان

آسیب شناسی روانی

اختلال اضطراب جدایی، لالی انتخابی، روان‌پریشی مشترک، روان آشفتگی، زوال‌عقل، اختلال‌دوقطبی، اختلال‌افسردگی، اختلال‌های‌اضطرابی (وحشت زدگی، گذرهراسی، هراس شخصی، اضطراب‌تعمیم‌یافته) اختلالات جسمانی شکل، شکایت جسمانی، هیستری، دردهای اختلال هویت تجزیه‌ای، بی‌اشتهایی و پراشتهایی عصبی، برخی از اختلالات خواب (بی‌خوابی،کابوس و...) اختلال کنترل تکانه (دزدی بیمار گونه، وسواس) و دسته‌ای از اختلالات شخصیت (شخصیت مرزی، نمایش و وابسته) در میان زنان شیوع بیشتری دارد (همان:‌ ج‌ 4).

اختلالات شایع در زنان

 

 

تمایز در زن و مرد

تفاوت‌های روان‌شناختی

میزان هوش بر اثر ساختمان سلولی و شیمیایی مغز افراد متفاوت می‌شود. لایة خارجی مغز نقش مهمی را در هیجان آدمی بر عهده دارد(حسینی، 1379: ص241). از آن جا که در این پدیده‌ی روانی زن و مرد متفاوتند و هیجانات در زن نمود بیشتری رانشان می‌دهد، می‌توان دریافت که دو جنس از این نظر هم تفاوت‌هایی دارند. حواس پنجگانه نیز در قشر مغز جای دارد. این حواس در زن و مرد دارای تفاوت‌هایی است وبه عنوان نمونه آستانه لمس و درد در زنان پایین‌تر است (همان: ص242). به این ترتیب برخی از تفاوت‌های درونی مغز بین دو جنس آشکار می‌شود و اگر توجه گردد، میزان هوش با چین خوردگی‌های سطح خارجی مغز مرتبط است. نقش جنسیتی را در آن نیز نمی‌توان نادیده انگاشت (مان‌، 1375: ص‌ 229).

قشر مخ

عوامل زیستی و تأثیر آن بر هوش

برای ضریب هوشی‌ بالاتر از 140 که افراد بسیار پرهوش را در بر می‌گیرد، نسبت پسران به دختران 4 به 6 است (پیره، 1370: ص85). بر اساس این گونه آزمون‌ها و نتایج می‌‌توان برتری توان جنس مرد را در انواع رشته‌های علمی (شیمی، فیزیک، زیست‌شناسی،ریاضی و...) و هنری (نقاشی، مجسمه سازی وسینما) به نحوی توجیه کرد.

بهره هوشی

آنچه از تاریخ علم به دست می‌آید و مشاهدات تجربی و تحقیقی آن را تأیید می‌کند، این است که در میان اکثر انواع پستانداران، جنس نر بیشتر کارهای اکتشافی انجام می‌دهد و انسان نمی‌تواند ازاین قاعده مستثنی باشد. پیشگامی مردان در عرصه‌های مختلف علمی، هنری، سیاسی، اقتصادی و خلاقیت‌ها مشاهده می‌شود(دوبس؛‌ پیرون، 1362: ص‌ 146).

خلاقیت

دختران در معلومات و حافظه و هوش اجتماعی از پسران جلوترند (گرو، 1377: ص‌ 78). در مورد گسترش خزانه لغات می‌توان گفت که دختران در مقایسه با پسران خزانه لغات خود را بیشتر گسترش می‌دهند و این گسترش در لغات مربوط به رنگ‌ها افزایش بیشتری دارد؛ زیرا معمولا آنها به لباس‌ها و یا فعالیت‌هایی که مستلزم استفاده از رنگ‌هاست، علاقة بیشتری دارند. در حالی که خزانه لغات پسران در زمینة لغات عامیانه و فحش از دختران افزایش بیشتری دارد (همان: ص‌90). متخصصان، افزایش میزان هورمون‌های زنانه نظیر پروژسترون و استرادیول (استروژن) در بدن خانم‌های باردار را عامل اصلی افزایش یادگیری و عملکرد بهتر مغز و حافظه می‌دانند. تأثیر اصلی این دو هورمون زنانه در قسمت هیپوکامپ است که در ایجاد و تداوم قوه حافظه نقش دارد (قائمی، 1370: صص58 ؛ 180).

حافظه

دختران با استفاده ازتوانایی کلامی خود بیشتر به بازی‌هایی روی می‌آورند که بتواند مهارت‌های کلامی خود را در آن به کار گیرند و پسران به حادثه جویی و بازی‌های پرتحرک علاقه نشان می‌دهند (مصباح، 1374: ص‌340). به طور کلی دختران در رشد زبان یک تا دو ماه از پسران جلوترند (همان: ص‌340). مغز زن طوری سازمان یافته که بتواند به طور مؤثرتر احساسات خود را ابراز کند (پیره، 1370: ص‌50). مرد باید نخست درباره‌ی احساساتش فکر کند و آنگاه سخن بگوید، درحالی که زن می‌تواند همزمان حس کند، بیاندیشد و حرف بزند(سکلتون‌، 1371: ص‌ 139) .

توانایی‌ها و مهارت‌های کلامی

در این که پسران به طور نسبی در تعمیم فضایی، استعداد‌ مکانیکی، استدلال ریاضی و منطقی بر دختران برتری دارند، تردیدی نیست و برتری دختران نیز بر اساس گزارش‌ها در عامل‌های زیباشناسی (اشکال، رنگ‌ها،تصاویر)، توانایی‌های کلامی (تعریف کلمات) مورد تأیید است (پیره، 1370: ص‌ 104).

هوش کلی

 

2-1-1) تعامل وراثت و محیط

سه دیـدگـاه کـلـی دربـاره تـفاوت‌های جنـسیـتـی مـطـرح شده است: جبرگرایی (زیست‌شناختی)؛ محیط گرایی (عوامل اجتماعی و فرهنگی)؛ دیالکتیک (تأثیر متقابل محیط و عوامل زیستی). دیدگاه سوم به خاطر ضعف‌های دو دیدگاه اول پدید آمد و دیدگاه دوم که دیدگاه ارهارت نیز هست، ادعایی است که هنوز موافقان زیادی حتی بین خود فمینیست‌ها به دست نیاورده است (ن‌ک. بستان، 1382: ص74).

جامعه شناسان با روان شناسان بر سر تفاوت‌های زن و مرد اختلاف نظر دارند. جامعه‌شناسان معتقدند که تفاوت‌های زن و مرد معلول تفاوت در رفتاری است که جامعه در مورد آنها پیش گرفته است و در واقع این دو جنس در اساس با یکدیگر تفاوت مهمی ندارند؛ بلکه رفتار اجتماعی موجب می‌شود که آن‌ها گرایش‌های مختلفی پیدا کنند و به زمینه‌های مختلف سوق داده شوند. به نظر جامعه شناسان تفاوت‌های زن و مرد در جزئیات است نه در کلیات. ریشه‌ی این نگرش را می‌توان در این دانست که در واقع ظلم و نابرابری‌هایی که در بسیاری از فرهنگ‌ها در حق زن‌ها اعمال شده، عده‌ای را بر این باور داشته که تفاوت زن و مرد صرفاً اجتماعی است (گنجی، 1380: صص184- 183).

زیست‌شناسان در مقابل جامعه‌شناسان عقیده دارند که زن و مرد تفاوت‌های بنیادی دارند؛ بدین معنا که تفاوت‌های آن‌ها در درجه اول ارثی است نه محیطی. آن‌ها معتـقدند هر سلول بدن زن با هر سلول بدن مرد تفاوت دارد (همان‌: ص‌ 184).

در روان‌شناسی رشد اکثر دیدگاه‌های معاصر قایل به تعامل عوامل وراثتی و محیطی در ابعاد رشد شده‌اند و تقریباً دراین‌باره روان‌شناسان ‌اتفاق نظر دارند. مجادله بر سر وراثت و محیط با عناوین مختلف میان فلاسفه، دانشمندان تعلیم و تربیت و روان‌شناسان دارای سوابقی طولانی است. از زمان لاک[3(1704-1632م) و لایب نیتز[4 (1716-1646م) این سوال در ذهن روان شناسان مطرح گردید که چه ویژگی‌هایی در انسان ارثی و کدام اکتسابی است؟ آیا ذهن تابلویی سفید است که تجربه چیزهایی بر آن می‌نویسد؟ یا ذهن از ابتدا دارای تصوراتی ذاتی است ؟ و....

روان شناسان در پاسخ به این سوال به دو گروه نضج گرایان5 و محیط گران6 تقسیم شدند. زیست شناسان افراطی و قائلین نظریه نضج‌گرایی معتقدند رشد امری است که صرفاً به بلوغ و نضج مربوط می‌شود و به صورتی جبری به وسیله عوامل ژنتیک از پیش تعیین می‌شود. یکی از نخستین طرفداران این نظریه «آرنولد گزل»[7(1961-1880م) بود. وی در سال 1928 در کتاب خود اظهار داشت: با در نظر گرفتن همه جوانب، اجتناب‌ناپذیری ‌و حتمیت بلوغ از مهم‌ترین ویژگی‌های رشد اولیه می‌باشد. در واقع نیروی وراثت است که رشد هر نوزادی را ثابت و محفوظ نگه می‌دارد. گرچه گزل در سال 1940 تا اندازه‌ای نظریه خود را تعدیل کرد، ولی باز هم بر تأثیر تعیین کننده عوامل زیستی پای فشرد. وی گفت: «آنچه مهم است تعامل وراثت و محیط است، ولی باز هم سرنوشت و ساخت بیولوژیک فرد است که در پایان، درجه و حتی شکل واکنش نسبت به محیط را تعیین می‌کند». بدین ترتیب گزل به گونه‌ای تعامل وراثت و محیط را مطرح ساخت؛ ولی بیشتر جنبه نضج گرایی در وی غلبه داشت (مصباح،‌ 1374: ج1، ص328). برخی از فمینیست‌های جبرگرا نیز که به تفاوت‌های ریشه‌دار زیستی بین زن و مرد عقیده دارند، برای این تفاوت‌های جنسیتی تفسیری ارزشی ارائه می‌دهند؛ یعنی زنان را به خاطر برخورداری از ویژگی‌های زیستی زنانه برتر از مردان می‌دانند.

در مقابل، بعضی از نظریه پردازان رفتارگرا مثل «واتسون»[8(1958-1858م) به سختی از تأثیر قاطع محیط جانبداری می‌نمودند. این عبارت مشهور واتسون به خوبی دیدگاه افراطی وی را نشان می‌دهد: «به من چند کودک سالم و امکاناتی برای اتخاذ شرایط محیطی لازم برای پرورش آنها بدهید، تضمین می‌کنم که هرکدام را به گونه‌ای تربیت کنم که یک متخصص مثل دکتر، وکیل، هنرمند، تاجر و حتی گدا یا دزد شوند؛ بدون این که استعدادها، آمادگی‌ها، تمایلات، توانایی‌ها، حرفه و نژاد پدرانشان را در نظر بگیریم» (همان‌: ص‌229).

اما امروز اکثر روان شناسان قایل به تعامل این دو به معنای اشتراک تأثیر بردار وراثتی و محیطی در پدیدآوردن یک صفت یا رفتار هستند؛ اما معتقدند که در بعضی موارد سهم توارث و در بعضی موارد دیگر سهم محیط بیشتر است. همچنین روان‌شناسان در مورد تفاوت‌های موجود بین زن و مرد نیز هر دو عامل محیط و توارث را سهیم می‌دانند. امروزه روان شناسان رشد چند نکته اساسی را در این زمینه ابراز می‌دارند:

1. «رفتار انسان پنج بعد دارد: بعد زیست‌شناختی، بعد تن‌کار شناختی (فیزیولوژیکی)، بعد روان شناختی، بعد جامعه شناختی و بوم شناختی (کیفیت ارتباط فرد با محیط زیست)9

2. بعد روان شناختی دربرگیرنده چهار بعد فرعی: شناختی، روانی، حرکتی و عاطفی است.

3. تفکیک این بعدها عملا ًغیر ممکن است.

4. میان این بعدها تعامل مداوم برقرار است.

5. رشد و تکامل در فراخنای زندگی هر پنج بعد را در بر می‌گیرد» (شعاری‌ نژاد، 1381: صص‌ 29 - 28).

حاصل سخن این که وقتی از نظر علمی به تفاوت‌های فیزیولوژیک، بیولوژیک و روان شناختی بین زن و مرد قایل شدیم و اذعان داشتیم که بین ابعاد رشد (عاطفی، شناختی، حرکتی و...) تعامل مداوم برقرار است و محیط و وراثت هر دو در تفاوت‌ها به شکل تعاملی رابطه دارند، ناچار باید بپذیریم که بین زن و مرد در ابعاد مختلف شناختی، عاطفی، هیجانی و.... تفاوت‌هایی وجود دارد که آن‌ها را به دو جنس تبدیل ساخته است؛ تفاوت‌های زن و مرد باعث شده که دو دنیای متفاوت و در عین حال وابسته به هم پدید آید.

نویسنده در بسیاری از مطالب کتاب تنها به بعد محیطی اشاره دارد و تفاوت‌های زن و مرد را به محیط، تربیت و آداب ورسوم کلیشه‌ای نسبت داده و تفاوت‌های فیزیولوژیک، بیولوژیک و روان شناختی زن و مرد را نادیده گرفته است.

2) نقد روشی

1-2) ارایه شواهد بالینی

ارهارت در بسیاری از موارد از شواهد بالینی و مشاهدات و گفتگوهای خود با افراد در سمینارهایش کمک می‌گیرد و یافته‌های خود را به دیگر موارد تعمیم می‌دهد10؛ در حالی که در پژوهش علمی باید آزمایش مورد نظر به تعداد کافی تکرار شود تا امر تعمیم و استنباط امکان پذیر باشد و نیز قوانین علمی باید دارای کلیت باشند تا بتوان آن‌ها را در همه مواردی که موضوع پژوهش در آن‌ها مصداق پیدا می‌کند، به کار برد (رک.هومن‌، 1380: ص‌165).

می‌توان گفت همان نقد روشی که به کار بالینی فروید وارد است، به ارهارت نیز وارد است.

با توجه به نکات مزبور، نمونه آماری ارهارت از نظر پژوهشی مخدوش است؛ زیرا این نمونه‌ها از نوع «انباشته»11 یا «کومه‌ای»12 است. این نوع نمونه مستلزم گزینش بخشی از جامعه است که برای مطالعه، سهل الوصول‌تر و نزدیک‌تر باشد. ضوابط کاربرد این روش، در دسترس بودن یا صرفه جویی و اقتصاد است. نمونه‌های کومه‌ای از لحاظ علمی بی‌ارزش در نظر گرفته می‌شود؛ زیرا شواهدی در دست نیست که نشان دهد چنین نمونه‌ای معرف جامعه باشد و معمولا راهی برای تحقق درباره معرف بودن و تعیین میزان دقت آن وجود ندارد. وقتی محققی گروهی از کودکان را به این دلیل که در دسترس او قرار دارند، مطالعه کند و سعی داشته باشد که از یافته‌های خود درباره کودکان به گونه کلی نتیجه‌گیری کند، این روش نمونه برداری همواره در معرض انتقاد جدی خواهد بود. البته گاه به منظور انجام «مطالعات مقدماتی»13 یا آزمایش ابزار سنجش یا روش‌های گردآوری داده‌ها می‌توان از این روش استفاده کرد؛ اما روش مذکور را نمی‌توان به عنوان پایه‌ای برای نتیجه گیری‌های اساسی درباره جامعه به کار برد (همان:‌ صص‌ 174- 173).

نوع دیگر، نمونه «احتمالی»14 است. این نمونه مستلزم گزینش بخشی از جامعه است که در آن هر یک از عناصر یا اعضای جامعه مشخص و شانس معلومی برای گزینش در گروه نمونه داشته باشند؛ مشهورترین نوع نمونه احتمالی نمونه «تصادفی»15 است که اعضای آن از میان اعضای جامعه به گونه تصادفی و بر حسب قوانین احتمالات برگزیده می‌شوند و در گزینش آن‌ها عامل دیگری اثر ندارد و این شیوه مورد نظر و تأیید پژوهش‌های علمی است که نویسنده از این نوع کمک نگرفته است (همان‌: ص‌ 174).

2-2) عدم استناد

اشکال جدی ‌دیگر وارد بر کتاب «زنان خوب به بهشت می‌روند و زنان بد به همه جا»، این است که نویسنده در موارد مختلفی برای مدعای خود سخن از پژوهش‌ها، بررسی‌ها و تحقیقات انجام شده به میان می‌آورد، اما در هیچ‌کدام گفته خود را مستند به کتاب و یا محقق خاصی نمی‌کند که این امر از نظر ادبیات پژوهشی اشکالی غیرقابل اغماض است؛ ادله ارهارت از این جهت خدشه‌دار است و این گونه استنادهای ناتمام موجب اطمینان نمی‌شود16

3) لوازم و پیامدهای مدعای «ارهارت»

صرف نظر از ناسازگاری مدعای نویسنده با مبانی و یافته‌های علمی، می‌توان به برخی پیامدهای منفی نظریات وی اشاره کرد.

1-3) جنگ جهانی جنسیتی

ارهارت به جای آن که از تکنیک‌های روان شناختی برای رفع ستم‌های جنسی و جنسیتی زنان کمک بجوید، زنان را در قسمتهای‌ مختلف کتاب تشویق به نزاع، مجادله و عدم سازش می‌کند17در حالی‌که شیوه منطقی رفع ستم‌های جنسی و جنسیتی، پذیرش نظرات علمی و استفاده از روش‌های سازنده و کارآمد حل اختلاف و احقاق حق است.

امروزه روان‌شناسان به بحث روابط اجتماعی، هوش هیجانی و کاهش تنش‌های بین فردی اهمیت زیادی می‌دهند و همگی شیوه‌های سلطه پذیری (تسلیم)، تظاهر، گریز، سلطه‌گری و پرخاش را برای حل تنش‌های بین فردی مردود می‌دانند (رک. نورنیر، 1371: ص136) و بهترین شیوه برای رسیدن به تفاهم و زندگی بهتر را مذاکره صمیمانه و قاطعیت می‌دانند و به آموزش و اجرای کلاس‌های قاطعیت برای رفع سوءتفاهم‌ها و تنش‌ها اقدام می‌کنند. قاطعیت مناسب‌ترین الگوی روابط بین شخصی از میان پرخاشگری، سلطه‌گری، کم‌رویی و تسلیم است. برخورد قاطع دارای ویژگی‌هایی از قبیل برقراری روابط صادقانه، صریح و همراه با احترام متقابل است و تنها قاطعیت می‌تواند ارتباطات را سازنده کند و روابط و نزاع‌ها را به حالت برد ـ برد (رضایت طرفین) تبدیل کند (قربانی‌، 1380: ص‌ 22).

حل اختلاف با شیوه عدم سازش و مجادله عواقب منفی‌ای به بار می‌آورد؛ مثل سرد شدن روابط زناشویی، افسردگی فرزندان، تزلزل در نهاد خانواده، طلاق، افزایش ستم‌های جنسی و جنسیتی و ایجاد تخاصم شدید بین زنان و مردان.

از جمله انتقاداتی که به نویسنده وارد است، این است که او سعی دارد ستم‌های جنسیتی را عجولانه برطرف سازد و به همین خاطر زنان را تشویق به مجادله و عدم تسلیم می‌کند. مسلم است که آئین‌ها و رسوماتی که به تدریج در میان جوامع شکل گرفته و استقرار یافته است را نمی‌توان سریع کنار گذاشت و این امر مسلماً اعتراض بسیاری از افراد جامعه را به همراه خواهد داشت؛ بنابراین بهتر است در این گونه موارد با فرهنگ‌سازی به وسیله گفتگوها، رسانه‌ها و همایش‌ها و بیان آسیب‌ها، به تغییر تدریجی فرهنگ غلط اقدام کنیم و در موارد اضطراری از شیوه‌های روان شناختی مذاکره وگفتگوهای صمیمانه و.. برای رسیدن به حق کمک گرفت. بی‌تردید بسیاری از تنش‌هایی که بین زنان و مردان در خانواده‌ها به وجود می‌آید، به خاطر عدم آگاهی آنان از ویژگی‌ها و صفات جنسیتی است که با تبیین این تفاوت‌ها می‌توان تنش‌ها را کاهش داد. بی‌تردید چیزی که سبب شده ارهارت در کنار شوهرش کارهای مشاوره‌ای و کلینیکی انجام دهد، مجادله و عدم سازش او نبوده است؛ بلکه مجهز بودن وی و شوهرش به مباحث روان‌شناختی و درک تفاوت‌های مسلم بین زن و مرد آن دو را در کنار هم و همکار نموده است.

2-3) تضعیف نهاد خانواده و آسیب فرزندان

نگرش‌های افراطی نویسنده در تشویق زنان به مجادله و مخاصمه و فرار از مسئولیت‌های مادرانه، فرزندان را در این خانواده‌ها در معرض آسیب جدی عاطفی و روانی قرار می‌دهد. چنین فرزندانی هرگز دامان گرم و پرمحبت مادران را احساس نمی‌کنند. ازدواج در سنین بالا، مسؤولیت گریزی زنان، ازدیاد طلاق، کاهش میزان ازدواج و رها کردن فرزندان در سنین طفولیت و سپردن آنها به مهدکودک‌ها، فرآیند تضعیف بنیان خانواده را بیش ازپیش تسریع می‌کند.

به همین جهت است که برخی از فمینیست‌ها، نظیر فمینیست‌های خانواده‌گرا در حین تلاش برای تساوی حقوق زنان و مردان، نگران تضعیف بنیاد خانواده نیز هستند.

طبق نظر روان شناسان «روابط موضوعی»، روابط کودک با دیگران یا اشیای محبوب زندگیش خصوصاً مادرحائز اهمیت است (شارف‌، 1381: ص‌69). این روان شناسان با بیان مباحثی مثل افسردگی اتکایی، اضطراب جدایی، هراس و دلبستگی به اهمیت روابط کودکان با مادران در سنین کودکی تأکید دارند. طبق نظر این روان شناسان گذر بهنجار از این دوران با شکل گیری روابط کودک و مادر در سلامت روانی کودک در بزرگسالی و چگونگی روابط او با دیگران دارای اهمیت به سزایی است و عدم گذر مناسب از این ایام و اختلال در این رابطه، باعث اختلال‌ها و ناهنجاری‌هایی در آنان می‌شود.

«مارگارت ماهلر»18 را می‌توان به عنوان متنفذترین نماینده این دیدگاه تلقی کرد. همان گونه که در اثر مشهور وی به نام «تولد روان‌شناختی یک کودک» مشاهده می‌شود، توجه ماهلر در وهله نخست به فرآیند جدایی روانشناختی کودکان از مادران خویش معطوف شده است. فرآیندی که می‌تواند تحت تأثیر عوامل مختلف ایجاد گردد. این عوامل به طور عمده ناشی از شتابزدگی مادر در سوق دادن کودک به سوی استقلال و مقاومت وی در برابر عدم تمایل کودک به جدایی است. این مؤلف همانند دیگر روانشناسان روابط موضوعی عقیده دارد که موفقیت فرد در نخستین مراحل زندگی، آینده روانشناختی او را تعیین می‌کند؛ چرا که کیفیات این رابطه نخستین و حیاتی در خلال روابط صمیمانه بعدی از سر گرفته می‌شود. به عنوان مثال درمانگران روابط موضوعی که اختلال‌های اضطرابی را ناشی از نابسامانی‌های این روابط می‌دانند، به بیماران مضطرب کمک می‌کنند تا به درک وحل اضطرابی که ناشی از مسایل ارتباطی دوره کودکی است، نایل شوند (دادستان، 1380: ج1، ص‌127).

با توجه به نکات فوق پی می‌بریم که روابط مادر- کودک نقش حیاتی در سلامت روانی و جسمانی کودکان و آینده آن‌ها در بزرگسالی دارد. متأسفانه ارهارت از این نکته حساس و پراهمیت غفلت ورزیده و خواسته یا ناخواسته با نظرات خود باعث شده که فرآیند بهنجار این روابط سرنوشت‌ساز مورد خدشه قرار گیرد. او در واقع بخش وسیعی از یافته‌های روان‌شناسان روابط موضوعی را نادیده انگاشته است.

3-3) تعطیلی بخشی از ارزش‌های اخلاقی

در جای‌جای توصیه‌های ارهارت ارزش‌هایی مثل ایثار، تعاون، فروتنی، محبت و تواضع زیر چرخ‌های فردگرایی و نسبیت ارزش‌ها له می‌شوند. این توصیه‌ها شعله ناسازگاری‌های بین فردی را فزون‌تر می‌کند. ارهارت توصیه انجیل مبنی بر این که کسی که خود را کوچک بشمارد، دیگران او را بزرگ خواهند شمـرد را یـک توصیه پندآمیـز کاملا اشتباه می‌دانـد (رک‌. ارهارت، 1381:ص 137).

مدعای افراطی ارهارت، یعنی نسبت دادن همه تفاوت‌های مرد و زن به فشارهای اجتماعی و توصیه‌های او برای رسیدن به حقوق برابر با مردان (مجادله، عدم تسلیم و...) باعث تشویق به روحیه فردگرایی می‌شود و این امر به ارزش‌های اخلاقی و انسانی ضربه می‌زند.

ارهارت با این که خود اعتراف دارد که برخی فمینیست‌های فعال به نقش‌های مادرانه و زنانه روی آورده‌اند (ارهارت، 1381: ص64)، به جای آن که در روش خود تجدید نظر کند، باز هم خستگی آنان از مبارزه را به فشارهای محیطی نسبت می‌دهد؛ حال آن که آنان خود اعتراف دارند که این سبک مبارزه و مرد انگاری زن، جز شکست، حقارت، پوچی و بیماری‌های جسمی وروانی ثمر دیگری برای زنان ندارد.

در هر حال قابل تذکر است که نقد نظریات این نویسنده به معنی نادیده گرفتن دغدغه‌های مثبت او و ستم‌های جنسی و جنسیتی علیه زنان نیست. اما آنچه که باعث شده نویسنده از دغدغه‌اش نتیجه‌ای نگیرد، این است که او مرد انگاری زن و تساوی زن و مرد در همه حقوق و وظایف را هدف خود قرار داده است که این خود منشأ ستم‌های جنسیتی و جنسی جدیدی بر زنان خواهد بود.

در عصر جدید که آن را عصر حکومت علم و تکنولوژی می‌دانند، جهالت در لباسی علم‌گونه به ایفای نقش می‌پردازد و انسان عصر جدید که خودکامگی‌ها را در شکلی نو به ظهور می‌رساند، به صورتی پیچیده‌تر علیه زنان ستم روا می‌دارد. با تحلیلی عمیق‌تر می‌توان دریافت که ستم‌هایی که با نام دفاع از حقوق و آزادی‌های زنان، بر اساس مبانی جاهلانه و خودپسندانه «اومانیسم»19، بر زنان روا می‌شود، بسیار هولناک‌تر و ناشناخته‌تر است.

باید خاطرنشان کرد که تأکید بر وجود نقش‌های جنسیتی در زن ومرد بدان معنا‌ نـیسـت کـه حـوزه‌های مشترک کار و فعالیت را نادیده بگیریم. در واقع، مرزبندی‌های بدون ضابطه می‌تواند جامعه را با بحران مواجه کند.

وقتی راهکارهای فمینیستی در امر تساوی حقوق مرد و زن را مطالعه می‌کنیم، درمی‌یابیم که رادیکال‌ها مبارزة سیاسی با جنس مذکر را به عنوان اولویت دردستور کار قرار داده‌اند. مارکسیست‌ها رهایی زنان را در ایجاد تحولات عمیق اقتصادی می‌دانند و مبارزه طبقاتی را توصیه می‌کنند. فمینیست‌های سوسیالیست ترکیب این دو نظریه را مطرح می‌کنند و لیبرال‌ها انقلاب در قوانین و آموزش را راهکار اصلی برای نیل به آرمان تساوی حقوق می‌دانند. به نظر می‌رسد دستورالعمل‌های فوق عمدتاً بر اساس سوء برداشت از ماهیت انسان تدوین شده است و هیچ یک از راهکارهای ذکر شده ضامن منافع واقعی زنان نیست. تا زمانی که اومانیسم و فردگرایی و توسعه رفاه مادی محور اندیشه‌های اصلاح‌طلبانه باشد، فروتری زنان با تغییر شکل ظاهری استمرار یافته و حتی پیچیده‌تر خواهد شد.

 

فهرست منابع:

* احدی‌، حسن‌ و همکاران: «روان‌شناسی‌ رشد (مفاهیم‌ بنیادی‌ در روان‌‌شناسی کودک‌)»، تهران، بنیاد، 1373.

* ارهارت‌، اوته‌: «زنان‌ خوب به بهشت می‌روند و زنان بد به همه جا»، فرحناز میرقمی‌زاده، تهران،گفتمان‌ خلاق‌، 1381.

* اسلامی‌ نسب‌ بجنوردی‌، علی‌: «بحران‌ خودکشی‌»، چاپ‌ اول‌، انتشارات‌ فردوس‌ و مجید، 1371.

* انجمن‌ روان‌ پزشکی‌ آمریکا: «راهنمای‌ تشخیص‌ و آماری‌ اختلالات‌ روانی‌» ج‌ 1 و2؛ ‌ محمدرضا نیکخو و همکاران‌، چاپ‌ اول‌، انتشارات‌ سخن‌، 1374.

* بستان، حسین: «نابرابری و ستم جنسی»، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ‌ اول‌،‌ 1382.

* پیره، روژه‌: «روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد» ترجمه‌ حسین‌ سروری‌، تهران، جانزاده‌، 1370.

* حسینی، سیدهادی: «تفاوت‌های بیولوژیک بـدن، روان و هـوش زن و مـرد»، کتاب نقد، ش17، 1379.

* دادستان، پریرخ: «روان‌شناسی مرضی تحولی»، ج اول، چ چهارم، نشر سمت، 1380.

* دوبس‌، موریس‌ ؛ پیرون‌، هانری‌: «روان‌شناسی‌ اختلافی‌»، محمد حسین‌ سروری‌، نشر مترجم‌، 1362.

* دیکسون، آن‌: «قدرت‌ زن‌ مؤثرترین‌ شگردهای‌ قاطعیت‌»، توران‌ تمدن‌ (مالکی‌)، چاپ‌ اول‌، نشر البرز، 1373.

* سکلتون و همکاران: «تفاوت‌های فردی»، یوسف کریمی و فرهاد جمهری، چاپ اول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1371.

* شارف، ریچارد اس‌: «نظریه‌های‌ روان‌ درمانی‌ و مشاوره‌»، مهرداد فیروز بخت‌، چاپ‌ تهران‌، مؤسسه‌ خدمات‌ فرهنگی‌ رسا، 1381.

* شعاری نژاد، علی اکبر: «روانشناسی رشد بزرگسالان در فراخنای زندگی»، مشهد، نشر ثامن، 1377 .

* شعاری‌ نژاد، علی‌ اکبر: «نظریه‌‌های‌ رشد در روان‌شناسی‌ رشد و تکامل‌ انسان‌»، چاپ‌ اول‌، مشهد، به‌ نشر، 1381.

* قائمی‌، علی: «دنیای‌ نوجوانی‌ دختران‌»، چاپ‌ اول‌، انتشارات‌ امیری‌، 1370.

* قربانی‌، نیما: «مهندسی‌ رفتار ارتباطی‌»، تهران‌، سینه‌ سرخ‌، 1380.

* کاپلان، هارولد و همکار: «خلاصه‌ روان‌ پزشکی‌»، ج3 (علوم‌ رفتاری‌- روان‌ پزشکی‌ بالینی‌)‌ نصرالله‌ آزاده‌، تهران، بی‌نا، 1376.

* کاستلو، تیموتی: «روان‌شناسی‌ نابهنجاری»‌،‌ نصرت‌ الله‌ پور افکاری‌، چاپ‌ اول‌، تهران، انتشارات‌ آزاده‌، 1373.

* گرو، بنوات‌: «زنان‌ از دید مردان»، محمد جعفر پوینده‌، چاپ‌ اول‌، انتشارات‌ جامی‌،1377.

* گری، جان‌‌: «روش‌های‌ پیشرفته‌ روابط زناشویی»‌، فرشته‌ صالحی‌، چاپ‌ اول‌، تهران،‌ آبتین‌، 1375.

* گنجی، حمزه‌: «روان‌شناسی‌ تفاوت‌های‌ فردی‌»، چاپ‌ دهم‌، تهران، نشر بعثت‌، 1380.

* مان، نورمن لسلی: «اصول‌ روان‌شناسی‌» ج‌1، محمد ساعتچی‌، چاپ‌ 12، تهران، مؤسسه‌ انتشارات‌ امیرکبیر، 1375.

* مصباح،‌ علی‌ و همکاران‌: «روان‌شناسی‌ رشد (1)»، چاپ‌ اول‌، تهران، سمت‌، 1374‌.

* نورنیر، پل‌: «راه‌ تفاهم‌ در زندگی‌ زناشویی‌»، ناصر فوجی‌، چاپ‌ اول‌، تهران، نشر جوان،‌ 1371.

* هاید، ژانت‌: «روان‌شناسی‌ زنان‌»، بی‌جا، لادن، 1377.

* هتریگتون، ایلین میویس: «روان‌شناسی‌ کودک‌ از دیدگاه‌ معاصر»، ج‌ 2، جواد طهوریان‌ و همکاران‌، چاپ‌ اول‌، مشهد، آستان‌ قدس‌ رضوی‌، 1373.

* هومن،‌ حیدر علی‌: «شناخت‌ روش‌ علمی‌ در علوم‌ رفتاری‌» چاپ‌ چهارم‌، تهران،‌ نشر پارسا، 1380.

 

پی نوشتها:

* - کارشناس ارشد روان‌شناسی بالینی؛ دانش‌آموخته خارج فقه و اصول و مدیرگروه تربیت و مشاوره مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزه علمیه قم.

ghadirijafar@ yahoo.com

[1 - Oteh Ehrhart

2 - برای نمونه رک. صص 15- 40- 62- 82- 83- 101- 133- 180- 184- 218- 219- 238و..

3- J.locke

4- G. W. Leibniz

5- developmentalists

[5- environmentalists

[6- Arnold Gesell

[7 - J.B.Watson

8 - برخی بعد اخلاقی و دینی را نیز اضافه کرده‌اند.

9 - برای نمونه رک. ارهارت، 1384: صص ‌52‌‌ ؛ 58 ‌؛ 65 ؛ 158؛ 161؛ 165؛ 168و... .

[10 - chunk

11- lumpy

[12 - pilot studies

[13 - probability

[14 - random sampel

15 - برای‌ نمونه‌ رک‌.‌ ارهارت، 1381: صص59، 206؛ 209،‌ 289و... .

16- برای نمونه رک‌. صص‌ 24؛ 33 ؛211 ؛300 ؛292و... .

[17 - Margaret Mahler

[18- humanism

 

 

تبلیغات