هفدهم دیماه 1314 امتداد یا انقطاع نهضت بانوان
آرشیو
چکیده
هفدهم دیماه 1314 روز اعلام رسمی ممنوعیت حجاب از سوی رضاشاه، از جمله وقایع بسیار مهم در تاریخ تحولات ایران به شمار میرود. این واقعه از نظر برخی، نتیجه طبیعی نهضت بانوان و تلاشهای آنان برای دستیابی به حقوق از دست رفته خویش قلمداد میشود. از این منظر، اقدام رضاشاه پهلوی مبنی بر کشف حجاب پایان طبیعی و نتیجه نهایی کلیه حرکتها و جنبشهایی بود که بانوان ایران از انقلاب مشروطیت به بعد پرچمدار آن بودهاند. مقاله حاضر بر آن است تا با نظر به نیم قرن تحولات مربوط به حضور اجتماعی زنان، تأثیر واقعه هفده دیماه را بر این روند مورد بررسی قرار داده و این دیدگاه را که ممنوعیت حجاب در حقیقت نوعی آزادسازی زنان و طلیعهای بر حضور فعال و مثبت آنان در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بوده است، به بوته نقد تاریخی بگذارد. حاصل این مطالعه تاریخی، ما را به این حقیقت رهنمون میسازد که قضیه کشف حجاب نه تنها موجب امتداد نهضت بانوان و افزایش حضور اجتماعی آنان نشد، بلکه آن را دچار یک انقطاع تاریخی گرداند.متن
دستگاه تبلیغاتی رژیم پهلوی با پذیرش و تبلیغ چنین نتیجهای تمامی تلاشها و کوششهایی را که برای بهبود وضعیت زنان ایرانی در طول دوره قاجار و به ویژه ادوار پایانی آن صورت گرفته، نظیر ایجاد مدارس و تعلیم دختران و یا حتی حضور بانوان در مبارزات سیاسی مردم، به عنوان زمینهای برای کشف حجاب ارزیابی کرده است.
اما سؤال مهمی که در اینجا مطرح میگردد، این است که آیا هر گونه حضور اجتماعی و سیاسی زنان و یا مطالبات طبقه بانوان در خصوص بهرهمندی از مواهب تعلیم و تربیت و علمآموزی را میتوان به عنوان زمینه و بستری برای آن چه «کشف حجاب» نام گرفت، ارزیابی کرد؟
سنت تاریخ نگاری رژیم پهلوی و حتی بسیاری از مطالعات تاریخی اروپائیان، موضوع ممنوعیت چادر و کشف حجاب را به گونهای تحلیل میکنند که گویی اقدام رضا شاه پهلوی در این مورد حلقه نهایی یکسری تحولات زنجیرهوار بوده است و خواسته یا ناخواسته به این تلقی ناصواب دامن میزنند که فرجام منطقی و پایان طبیعی کلیه حرکتها و جنبشهایی که بانوان ایرانی از اواخر سده سیزدهم هجری قمری و به ویژه انقلاب مشروطیت به بعد پرچمدار آن بودهاند، ممنوعیت قانونی و رسمی حجاب بوده است؛ در حالی که اگر به مقاومتهایی که در برابر موضوع ممنوعیت چادر در دوره رضا شاه صورت گرفت توجه کنیم، اولین نتیجهای که خواهیم گرفت آن است که «اگر هم بتوانیم اقدام رضا شاه را به دنبال آن حرکتها و جنبشها در نظر بگیریم، این دنباله نه تنها در راستا و امتداد منطقی و طبیعی آن تحولات نمیباشد، بلکه نوعی کژراهه و انقطاع در جریان طبیعی احقاق حقوق بانوان بوده است».
در این مقاله خواهیم کوشید تا با نظر بر نیم قرن تحولات مربوط به حضور اجتماعی زنان در عرصههای سیاسی و فرهنگی، این دیدگاه را که «ممنوعیت حجاب در سال 1314 نوعی آزادسازی زنان و طلیعهای بر حضور اجتماعی فعال و مثبت آنان بوده است» از منظر نقادی تاریخی به بحث بگذاریم. مبنای اساسی نظریه فوق این است که حجاب مانع اصلی حضور فعال زن در اجتماع و مهمترین قید در راه تعالی روحی و فکری او میباشد. این مبنا را از گفتههای شخص رضاشاه برگرفتهایم، آنجا که به محمود جم گفته بود: «زن ایرانی باید به هر قیمتی که شده است از این چادر سیاه آزاد شود. چادر سیاه دشمن ترقی و پیشرفت مردم است» (رستاخیز، 16 دیماه 2535؛ به نقل از خاطرات جم).
در پایان نیز به این سؤال اساسی خواهیم پرداخت که واقعه هفده دیماه 1314 بر روند نهضت بانوان چه تاثیری داشته است. منظور ما از اصطلاح «نهضت بانوان» آن گونه تلاشهایی است که در بطن جامعه ایرانی در طی دو سده اخیر به وقوع پیوسته و هدف آن عبارت از دستیابی بانوان ایرانی به جایگاهی شایسته در جهت به فعلیت رسیدن ظرفیتها و استعدادهای بالقوه آنها بوده است؛ ظرفیتهایی که در تعالیم مذهبی تشیع- به عنوان مذهب قاطبه ایرانیان- مکنون بوده، اما به واسطه علل تاریخی و اجتماعی به نحو مطلوب امکان ظهور و بروز نیافته بود.
از این منظر نهضت بانوان از معنای فمینیستی واژه متمایز بوده و جریانی است که در بطن روند تدریجی بیداری مردم ایران در یک قرن و نیم اخیر ریشه دارد.
در ابتدا لازم است مروری اجمالی بر چگونگی اعلام رسمی کشف حجاب در هفده دی 1314 داشته باشیم.
1) اعلام رسمی کشف حجاب
درباره انتخاب و پیشنهاد روز هفده دی ماه به رضاشاه در خاطرات دو عنصر اصلی مراسم یعنی وزیر معارف و نخستوزیر وقت تفاوتهایی مشاهده میشود؛ چنانکه هر دو میکوشند پیشنهاد این روز به شاه را به خود منتسب سازند. در هر حال پس از ارائه چنین پیشنهادی به شاه وی اظهار میدارد: «باید این موضوع در هیأت وزراء مطرح شود و به تصویب برسد... این مسأله سادهای نیست؛ خیلی مهم است و باید حتماً انجام شود. منتها این انقلاب بزرگ باید با فکر و تدبیر صورت بگیرد» (همان).
این سخنان حاکی از نگرانی شاه از نتیجه عمل است؛ اما تردیدی در انجام عمل نیست. محمود جم نیز در خاطراتش از تردید و نگرانی خود و سایر اعضای هیأت دولت یاد کرده، مینویسد: «مهمترین نگرانی که نه تنها (گریبانگیر) من، بلکه گریبانگیر سایر اعضاء دولت نیز بود، مسأله عکسالعمل افراد متعصب در برابر این اقدام بود» (همان).
خبر این نگرانی و تردید در انجام طرح به شاه میرسد و او ضمن تأیید آن اظهار میکند: «ممکن است اقداماتی علیه این کار صورت بگیرد و مسأله عفت و نجابت زن را پیش بکشند، اما نجابت و عفت زن به چادر مربوط نیست. مگر میلیونها زن بیحجاب که در ممالک خارجه هستند، نانجیبند؟ از این گذشته همسر من و دختران من در این کار پیش قدم هستند» (همان: سخنان رضاشاه خطاب به جم). آنگاه رضا شاه علت شرکت خانواده خود را در جشن آن روز بیان میکند:
«شرکت همسر و دختران من در جشن دانشسرای مقدماتی بدون حجاب باید سرمشق همه زنان و دختران ایرانی مخصوصاً خانمهای شما وزرای مملکت باشد» (خاطرات صدرالاشراف، 1364: ص 305).
اصرار و الحاح شاه در اجرای طرح بیسابقه2 خویش از این جملات به خوبی پیداست: «زن ایرانی باید به هر قیمتی که شده است از این چادر سیاه آزاد شود... برای آزادی زنان ایرانی هر گونه مانعی را از سر راه آنها برخواهم داشت... (چادر) دشمن ترقی و پیشرفت مردم است».
قبل از مراسم هفده دی قرار بود که بانوان بدون چادر و حجاب و حتی روسری (چارقد) در مراسم حاضر شوند، اما به واسطه نگرانی از برانگیخته شدن احساسات مخالفین در آخرین روزها تصمیم گرفته شد که بانوان به کلی سربرهنه نباشند، بلکه کلاه بر سر بگذارند و به آن ترتیب در مراسم حضور یابند (رستاخیز، 16 دیماه 2535). با این تمهیدات و آماده باش قبلی نیروهای امنیتی، روز هفدهم دیماه سال 1314 که در تاریخ پوشش و حجاب زن ایرانی مقطع سرنوشتسازی به شمار میرود، فرا رسید. در این روز «از ساعتها قبل دو سلمانی مردانه در یکی از اتاقهای دانشسرا آماده کار بودند؛ مو شانه میکردند، اضافهها را میزدند و سر خانمها را چون تازه از زیر چادر درآمده بود و جلوهای نداشت به سبک مردانه میآراستند» (زن روز، 11 دیماه 1344). در این روز دانشسرای مقدماتی شکل دیگری پیدا کرده بود. «محصلین و معلمان و مدیران مدارس در صفهای منظم منتظر ورود رضا شاه به اتفاق خانوادهاش بودند. مراسم به مناسبت اعطای دانشنامه به بانوانی که از دانشسرا فارغ التحصیل میشدند، منعقد گردیده بود و موقع و مکان بسیار مناسبی برای اعلام تصمیم (کشف حجاب) بود» (رستاخیز، 16 دیماه 2535؛ به نقل از محمد رضاشاه پهلوی به مناسبت 17 دیماه 1314). بالاخره پس از مدتی انتظار «رضاشاه به اتفاق ملکه و دو دخترش که رفع حجاب کرده بودند و لباس اروپائی به تن داشتند، در دانشسرای مقدماتی حضور یافت و ضمن اعطای دیپلمها به محصلیـن، کشـف حجـاب را رسماً اعلام کرد» (آوری، 1366: ج2، ص72).
محمود جم در خاطرات خود در ارتباط با نظر رضا شاه نسبت به مراسم هفده دی در دانشسرای مقدماتی مینویسد: «(رضاشاه) مرا احضار فرمودند و گفتند... ما میلههای زندان را شکستیم. حالا خود زندانی که آزاد شده است، وظیفه دارد که برای خودش به جای قفس، خانه قشنگی بسازد... دقت کنید که این قبیل مراسم و جلسات تکرار شود تا خانمها مرتب در آنها حضور یابند و بیشتر با آداب و رسوم اجتماع و معاشرت عادت کنند» (رستاخیز، 16 دی ماه 2535). این در حالی بود که بسیاری از زنان بالاجبار در مراسم شرکت کرده بودند و آثار شرم و حیا از رخسارشان هویدا بود. حتی عدهای از آنها تا پایان مراسم رو به دیوار ایستاده و اشک میریختند. اما روزنامههای آن زمان از این روز تاریخی چنان به بزرگی یاد کردند که گویی زنجیر اسارت و بردگی زن برداشته شده است.
روزنامه تجدد، ارگان غیر رسمی تبلیغات رژیم، در فردای آن روز نوشت: «قرنها زنان این کشور در حالت خمود و مذلت به سر برده و در حقیقت نیمی از پیکر این اجتماع فلج و از کار افتاده بود. دیروز به این سیه بختی و جهالت خاتمه داده شد» (تجدد ایران، 19 دیماه 1314).
2) مبانی نظری تبلیغات هفده دیماه 1314 در بوته نقد تاریخی
جریان تبلیغات در دستگاه رژیم پهلوی از دو زاویه در خور تامل و ارزیابی است. از یکسو این ادعای روزنامه تجدد که تا قبل از هفدهم دیماه 1314 زنان ایرانی در حالت خمودی، مذلت، فلج و از کار افتادگی، سیه بختی و جهالت بودهاند و از سوی دیگر این ادعای رضاشاه که اقدام او در رفع حجاب بانوان به مثابه شکستن میلههای زندان و اعطای آزادی به زندانی است. چنانچه این ادعا منطبق با واقعیت باشد، لازم میآید که دو نتیجه منطقی بر آن مترتب باشد:
1- زنان ایرانی تا قبل از هفده دی 1314 هیچگونه حضور فعال و مثبتی در عرصه سیاسی- اجتماعی جامعه ایران نداشتند.
2- در مقابل این اعطای آزادی به زن ایرانی هیچگونه مقاومتی از سوی زنان صورت نگرفت.
حال آنکه نه شواهد تاریخی مقدم بر هفده دی نتیجه اول را تأیید میکند و نه توسل رضاشاه به زور و ارعاب و قوه قهریه به صحت نتیجه دوم مهر تأیید میگذارد. از آنجا که مقاومتها و ناخرسندی قاطبه زنان ایرانی در فردای کشف حجاب واضحتر و آشکارتر از آن است که نیازی به ذکر شواهد تاریخی داشته باشد و انبوهی از اسناد ادارات دولت رضاشاه به گونهای روشن و غیرقابل تأویل به این مقاومتها تصریح کردهاند، شاید پرداختن به این جنبه از موضوع چندان ضروری نباشد؛3 از این رو در ادامه تنها تلاش خواهیم کرد تا بیبنیادی نتیجه اول را که اساس نظریه رژیم رضاشاه و پایه تاریخی ادعای آن رژیم در کشف حجاب میباشد از رهگذر نقد تاریخی آشکار سازیم.
چنانکه اشاره شد، اولین نتیجه منطقی نظریه پیشین آن است که علی القاعده تا قبل از اقدام رضاشاه در ممنوعیت رسمی چادر، زنان ایرانی هیچگونه حضور اجتماعی مثبتی نداشتند. اما آیا شواهد تاریخی نیز چنین نتیجهای را تأیید میکند؟ اشاره به چند مورد نقیض، غیرتاریخی و نامطمئن بودن نظریه مذکور را روشن میسازد.
خوشبختانه مدارک تاریخی کافی وجود دارد که حضور اجتماعی زنان ایرانی را در عرصههای بسیار سرنوشتساز این ملت در ادوار تاریک قاجار و مشروطه با حجاب کاملاً سنتی تأیید مینماید که در ادامه به سه مورد آن اشاره میشود. البته در اینجا باید یادآور شد که ارائه شواهد زیر به این معنا نیست که بانوان ایرانی در ادوار مقدم بر هفده دی 1314 در وضع مطلوبی به سر میبردهاند، بلکه تنها به این معناست که اولاً حجاب و پوشش سنتی زن ایرانی مانعی برای تأثیرگذاری این قشر عظیم در مقدرات اساسی کشور نبوده است و ثانیاً در تلاشهایی که جهت بهبود وضعیت زنان تا قبل از اقدام رضا شاه صورت میگرفته، رفع حجاب به عنوان یک آرمان فراگیر اجتماعی محلی از اعراب نداشته است.
1-2) شواهد تاریخی متعارض
شواهد تاریخی حاکی از آن است که زنان با وجود برخورداری از حجاب سنتی همواره حضوری فعال و مثبت در عرصههای مختلف اجتماعی داشتهاند. برخی از آنها عبارتند از:
1-1-2) لغو قرارداد رژی
یکی از نکات بسیار قابل توجه در ماجرای قرارداد رژی و لغو امتیاز انحصار دخانیات در سال 1309 هـ..ق حضور چشمگیر بانوان تهرانی در اعتراضات مذهبی مردم علیه این قرارداد و اقدام بیسابقه آنها در خصوص سوق دادن اعتراضات به سوی شخص ناصرالدین شاه است که این موضوع یعنی اعتراض به شخص شاه حتی در اعتراضات علماء نیز با چنین شدتی مشاهده نمیشود. گزارش زیر از رساله دخانیه شیخ حسین کربلائی خواندنی است:
«صبح دوشنبه سوم جمادی الثانی (1309 هـ .ق) ... زنان نیز دسته دسته و فوج فوج آمدند تا اینکه جمعیت آنان انبوه شد. پس از این اجتماع زنان ابتدا روانه بازار شدند. هر دکان را گشوده دیدند، خواهی نخواهی بستند... جمعیت زنان با آن انبوهی و کثرت پس از فراغت جستن از این کار، تماماً سرها را از روی چادرها لجن گرفته و فریاد و فغانکنان رو به ارک دولتی رفتند ... تفصیل این موقف دهشتناک و شرح آن رستاخیز عظیمی که در آن موقع برپا شد جز که بالعیان دیده شود وگرنه در گفتار نتواند گنجید...» (کربلایی، 1361: صص112-110).
نویسنده رساله دخانیه که خود نیز از جنبش زنان در قضیه تنباکو بهت زده شده بود و نمیتوانست با معیارهای عرفی خود حضور اجتماعی زنان را کاملاً هضم نماید، گرچه در لابلای گزارش خود نقدی ضمنی بر حرکت بانوان در آن روز دارد، اما ضمناً خوشحالی خود را از نتیجه مثبت این حرکت پنهان نمیکند و در دنباله گزارش خود مینویسد: «از چنین هنگامه عظیمی که دفعتاً در میدان ارک برپا گردید، تمامی اجزاء دولت، خاصه اهل حرمسرای سلطنتی را وحشت و دهشت عظیمی فراگرفته از صدر تا ساقه مضطرب و پریشان شدند» (همان).
اجتماع زنان چنان رستاخیزی را به وجود آورد که نائب السلطنه ناچار شد در مقابل زنان معترض اعلام کند:
«همشیرهها، فرنگیها را بیرون میکنیم. هیچ یک از علماء را نمیگذاریم بیرون بروند، خاطرتان جمع باشد» (رک. تیموری، 1361: ص152).
گزارش این حادثه تاریخی به خوبی نشان میدهد که علیرغم تصور ناصوابی که حجاب ستیزان دوره پهلوی درصدد اشاعه آن بودهاند، مبنی بر این که حجاب مانع حضور فعال زن در عرصه تحولات اجتماعی است، مبارزات تاریخی مردم ایران علیه استبداد داخلی و نفوذ بیگانه به یمن حضور زنان برخوردار از پوشش سنتی، توفندگی و برندگی یافته و به نتیجه مطلوب یعنی لغو امتیاز رژی رسیده است.
2-1-2) نهضت مشروطیت
در جریان خیزش بزرگ مردم ایران در نهضت مشروطیت نیز بار دیگر حضور اجتماعی زن برخوردار از پوشش و حجاب سنتی به صورتی چشمگیر و مؤثر مشاهده میشود. در ماجرای تحصن علمای تهران در حرم حضرت عبدالعظیم و پس از انتشار این خبر در سطح شهر تهران، در روز چهارده ذیعقده 1324 هـ .ق هنگامی که مظفرالدین شاه از خانه امیربهادر باز میگشت، «مردم سر راه او انبوه شدند و زنان گرد کالسکه او را گرفته و فریاد میزدند: ما آقایان و پیشوایان دین را میخواهیم. عقد ما را آقایان بستهاند، خانههای ما را آقایان اجاره میدهند... ای شاه مسلمان بفرما روسای مسلمانان را احترام کنند. ای پادشاه اسلام وقتی روس و انگلیس با تو طرف شوند شصت کرور ملت ایران به حکم آقایان جهاد میکنند»(کسروی تبریزی، 1369: ص69).
کسروی تبریزی پس از ارائه این گزارش در یک ارزیابی مورخانه مینویسد: «امروز زنان با همه روبند و چادر کار بسیاری کردند» (همان). تأکید کسروی بر روبند و چادر با توجه به این که وی یکی از روشنفکران عصر پهلوی است، در خور توجه بسیار میباشد.
3-1-2) فعالیت انجمن «مخدرات وطن»
آنچه تاکنون به عنوان نمونههایی از حضور اجتماعی زنان ارائه شد به مواردی میپرداخت که زنان را نه به عنوان یک جمعیت حزبی و گروهی بلکه به عنوان بخش عظیمی از جمعیت معترض به سیاستهای حکومت در عرصه اجتماعی نشان میدهد؛ اما نقطه عطفی که در انقلاب مشروطیت برای جمعیت زنان حاصل شد، شکلگیری گروهها و انجمنهایی بود که با تمرکز بر محوریت بانوان به استیفای حقوق اجتماعی و سیاسی نه تنها بانوان بلکه کلیه آحاد جامعه ایرانی میپرداخت. نمونهای از این انجمنها که در ماجرای مقاومت در برابر ضرب الاجل! روسیه به ایران نقش آفرین بودهاند، به عنوان آخرین نمونه از حضور اجتماعی زنان ذکر میشود.
در سال 1328هـ .ق جمعیتی با عنوان انجمن «مخدرات وطن» شکل میگیرد و در نخستین جلسه آن، هیأت مدیرهای به شرح زیر انتخاب میشود:
بانو آغا بیگم دختر شیخ هادی نجمآبادی (رئیس)، بانو آغاشاهزاده امین (خزانهدار) و بانو صدیقه دولتآبادی (منشی). این زنان و دیگرانی که این انجمن را همراهی میکردند، اگرچه تاثیرات بسیاری از وضع اجتماعی زنان اروپائی پذیرفته بودند، اما در پیجویی اهداف اجتماعی خود تلاش داشتند تا از حدود و حریم وضعیت زنان برخوردار از حجاب سنتی تجاوز نکنند؛ از همین رو حتی هنگامی که برای ترغیب دختران به آموزش، مدرسهای برپا کردند و اداره آن هم به عهده یک زن ارمنی نهاده شد، برای اینکه هدف اصلی مدرسه یعنی آموزش و تعلیم دختران عملی گردد، مدیر مدرسه هم با پوشش اسلامی (چادر و نقاب) در سر خدمت حاضر میشد (رک. بامداد، 1349: ص16).
در همان سال 1328 هـ . ق(1911م) پس از آن که دولت روسیه به ایران ضرب الاجلی داد، به همت همین انجمن، تجمع عظیمی از بانوان تهرانی در مقابل مجلس شورای ملی برپا شد که هزاران زن چادری، کفن سفید بر گردن انداخته و در این تجمع حضور یافتند. نکته قابل توجه در این تجمع آن که سخنرانان آن زن بودند که عمدتاً در دفاع از مشروطیت و استقلال کشور سخن راندند. یکی از دختران دانشآموز در این تجمع مردان را خطاب قرار داده و اشعار زیر را میخواند:
«ای پـســران پـــدر نــاخـلــف مــرگ بــه از زنــدگی بـیشــرف
آن که در او غیرت و ناموس هست کی به دلـش وحشتی از روس هست
موقـع جانبـازی و مـردانگیـســت تــرس ز بــیحسـی و دیـوانگیست
مـوقع کـار اســـت معیـت کنـیــد مـیرود اســـلام حمیــت کنــیــد»
(همان: ص17).
زنان تجمع کننده به این مقدار اکتفا نکرده و برای جهانی کردن صدای اعتراض خود به تلگراف خانه رفتند و تلگرافی مبنی بر شکایت از دولت روسیه تزاری به تمام کشورهای بزرگ مخابره کردند. از جنبه حمایت از دولت مشروطه نیز «بیشتر بانوان با طیب خاطر حاضر شدند با فروش جواهرات و زینت آلات خود قسمتی از بدهی دولت را به روسیه تزاری بپردازند» (همان: صص21-20).
حضور پررنگ بانوان روبسته تهرانی در اعتراض به دولت روسیه موجب گردید که دولت روسیه تزاری به وزنه سنگینی که در معادلات سیاسی اجتماعی ایران در حال بازیابی هویت و توان خویش بود، یعنی طبقه بانوان، با دقت و علاقه بیشتری بذل توجه نماید. از این رو، در یک اقدام غیرعادی درصدد برآمد تا میزان پایبندی این طبقه به سنن دینی و ملی را از یک طرف و میزان تأثیرپذیری آنها از وضعیت عمومی زنان کشورهای اروپائی را از طرف دیگر به سنجش بگذارد؛ فلذا طی اعلامیهای از انجمن مخدرات وطن خواست که نسبت به سؤالات زیر اعلام موضع نماید. پرسشهای دولت روسیه و پاسخهای انجمن از جهت پرتوی که بر وضعیت آگاهی و شعور تاریخی بانوان تهرانی میافکند، در خور توجه است.
سوالات دولت روسیه:
1- آیا اساس مشروطیت در ایران هیچ گونه تغییری در وضع زنهای ایرانی داده است یا خیر؟ و اگر تغییر وضعی داده، آن تغییر چگونه است و اگر تغییر وضع حاصل نشده، علت چه بوده است؟
2- آیا زنان ایران مشروطیت را به اساس سابق ترجیح میدهند یا خیر؟ اگر ترجیح میدهند سبب چیست و اگر ترجیح نمیدهند، علت چه چیز است؟
3- آیا زنها از وضعیت خودشان رضایت دارند یا خیر؟ اگر رضایت ندارند علت چیست؟
4- آیا وضع زنان فرنگ را بهتر از خود میدانند یا خیر و اگر بهتر میدانند علت چیست؟
5- از کجا و به چه شکل منتظر خوب شدن قدر و قیمت خود هستید؟
اعلامیه دولت روسیه با این جمله پایان میپذیرفت: «خانمهایی که میل ندارند اسم خود را افشا نمایند، مستدعی است به عوض اسم علامت مخصوص (!) در ذیل ورقه درج نمایند» (همان: صص 21-20).
انجمن مخدرات وطن در پاسخ به این پرسشها- که میتوان از آن به عنوان اولین نمونه نظر سنجی یک دولت بیگانه از اتباع دولت ایران یاد کرد- پاسخهای ذیل را ارائه میکند:
1- البته وجود قوی یا ضعیف منشاء اثر است، چون مشروطیت ایران قدرتی نداشت، همین قدر سبب شد که چند مدرسه برای نسوان مفتوح ]شود[ و نفوسی چند پیدا شدند که تمدن و تربیت را بر بیهنری و بطالت ترجیح بدهند.
2- هر کس وجدان صحیح دارد عدل و قانون را بر استبداد و هرج و مرج ترجیح میدهد و این امر اختصاص به زن یا مرد ندارد.
3- از وضعیت خود رضایت نداریم به علت بینظمی و بیقانونی.
4- وضع زنان فرنگ را ترجیح میدهیم از این جهت که باهنرند نه از جهات دیگر.
5- منتظر خوب شدن وضعیت خود هستیم از راه اجرای قانون مساوات؛ چرا که قدر و قیمت انسان در اشاعه قانون حاصل میشود و بس (همان).
تأمل و دقت در این پرسش و پاسخها چند نکته مهم را روشن میسازد و آن اینکه: الف) دولتی چون امپراتوری روسیه تزاری خوب میداند که جهت پیشبرد اهداف سلطه جویانه خود در ایران که در سراسر سده سیزدهم هجری رو به افزایش بوده است، اکنون پس از انقلاب مشروطیت، شناسایی نقاط قوت تحرک اجتماعی ایرانیان و از جمله طبقه بانوان امری اجتنابناپذیر است و سیاستهای آتی آن دولت بسته به میزان شناختی است که از نیروهای اجتماعی تاثیرگذار در تحولات داخلی ایران خواهد داشت.
ب) در پاسخهای انجمن مخدرات وطن نیز نکات تاریخی ارزشمندی یافت میشود، از جمله: 1- پاسخهای انجمن فراتر از محدودیتهای چشماندازهای جنسیتی مطرح میشود وآمال و خواستهها منحصر در حقوق زنان نمیباشد (نوعی درک ملی و فرا طبقاتی). 2- آنچه دغدغه اصلی انجمن میتواند تلقی شود، افزایش سطح تعلیم و سوادآموزی و هنروری بانوان ایرانی است. از اینرو در پاسخ اول مهمترین و عاجلترین ثمره مشروطیت را ایجاد مدارس قلمداد میکند و در پاسخ چهارم برتری زن فرنگی بر زن ایرانی را، در آن دوره تاریخی، فقط منحصر در میزان بالای سواد و برخورداری از آموزش میداند و دیگر موارد تفاوت میان زن فرنگی و زن ایرانی، نظیر نوع پوشش را که میتوانست مستمسکی برای برتری زن فرنگی باشد با تعبیر «جهات دیگر» از حوزه مقایسه و ارزیابی خارج میسازد. به عبارت دیگر تغییر پوشش و حذف حجاب را در زمره آمال و اهداف ترقیخواهانه زنان ایرانی قلمداد نمیکند و این مطلب در مقایسه با دعوی رژیم پهلوی نکتهای بسیار مهم و قابل تأمل است. 3- امیدواری انجمن به آینده از پاسخ سؤال پنجم هویداست.
ج) از مجموع این پرسش و پاسخها نکتهای که در ذهن هر انسان مستعد برای بهرهبرداری از ظرفیتهای اجتماعی جامعه ایرانی در آن زمان نقش میبست این بود که چون زنان ایرانی شدیداً خواستار ایجاد مدارس و افزایش سطح معلومات خود هستند و چون به غیر از تفاوت سطح تعلیم و آموزش میان خود و زنان فرنگی نکته قابل اعتراض و یا محتاج تغییری احساس نمیکنند، پس هر گونه دگرگونی در وضعیت زن ایرانی لامحاله از رهگذر مدارس و نظام آموزش عملی خواهد بود. با توجه به این نکته است که خواهیم فهمید چرا در دوره رضاشاه تمرکز اصلی برای تغییر و تحول در وضع حجاب بانوان روی مدارس و دانشسراها قرار میگیرد و چرا برای اعلام رسمی کشف حجاب در هفده دیماه 1314 دانشسرای مقدماتی نقش آفرینی میکند.
3) زن ایرانی در فردای هفده دیماه 1314
هفدهم دیماه 1314 گرچه کوشید با ستیز با چادر به زعم طراحان آن، زن ایرانی را از زندان رها سازد، اما آنچه در عمل اتفاق افتاد کشیده شدن حجابی سنگین بر روند طبیعی اعتلای شخصیت و حقوق زن ایرانی بود. گذشته از درصد کمی از بانوان که طوعاً یا کرهاً دست از حجاب سنتی کشیدند، قاطبه زنان ایرانی در شش سال باقیمانده از دوران رضاشاه (از دیماه 1314 تا شهریور ماه 1320) برای حفظ آنچه که نشانه هویت مذهبی خود میدانستند، دوران پرمرارتی را تجربه کردند. ضربه روحی بزرگی که طی این شش سال به طور مستقیم بر نیمی از بدنه جامعه وارد آمد با هیچ تخریب اجتماعی دیگری در تاریخ معاصر ایران قابل مقایسه نیست. رضاشاه با قانونی کردن منع حجاب عملاً زن ایرانی را بر سر یک انتخاب دشوار تاریخی قرار داد که پذیرش هر کدام از شقوق آن نتایج مخربی به همراه داشت:
1- حضور اجتماعی با دست کشیدن از هویت مذهبی؛
2- حفظ هویت مذهبی و محروم شدن از حقوق اجتماعی.
نادرند زمامدارانی که طی دوران زمامداری خود اینچنین بیپروا و خام اندیشانه، بخش عظیمی از مردمان تحت حاکمیتشان را در بحران فرو برده باشند! با مطالعه پیامدهای کشف حجاب به خوبی میتوان به نتایج مخرب و تبعات زیانبار هر کدام از دو شق مذکور واقف شد:
از یک سو زنانی که با رغبت و یا از سر ناچاری تن به کشف حجاب دادند، عملاً صحنه گردانان وضعیتی شدند که پس از مدتی صدای اعتراض و یا شکایت حتی رجال دستگاه پهلوی را هم درآورد. حضور اجتماعی آنان نه تنها هیچکدام از وعدههای اولیه مبنی بر تعالی، پیشرفت، تمدن و شکوفایی خلاقیتها را به نحو ملموسی فراهم نیاورد، بلکه به محملی برای هوسرانیهای عدهای بیفرهنگ بدل گردید. دستگاه مطبوعاتی و تبلیغی رژیم که همه چیز را در ظاهرآرایی زنان خلاصه کرده بود، اهتمام خود را صرف عرضه آخرین مدهای لباس و آرایش اروپائی میکرد و کمترین توجهی به حضور مثبت و آگاهانه زنان در عرصههای سیاسی و علمی نشان نمیداد. در چنین فضایی حتی زنانی که خود را با معیارهای پوششی رژیم منطبق ساخته بودند نیز از آزادیهای وعده داده شده نشانی نمییافتند. «شهناز آزاد» صاحب امتیاز نشریه «زنان ایران» از جمله این زنان بود که به خاطر انتقاد ملایمی که به شاه کرده بود مدتی را در زندان رژیم گذرانید(معتـرضـان خاموش، روزنامه شرق، 15 دیماه 1383).
این وضعیت یعنی التباس مفهوم آزادی با ولنگاری و به فراموشی سپردن معنای واقعی آزادی و تمدن چیزی نبود که برای درک عواقب وخیم آن نیاز به کندوکاو باشد؛ چنان که برخی از کارگزاران رژیم رضاشاه در همان زمان به آن اشاره داشتند. «مخبرالسطنه هدایت» در «خاطرات و خطرات» ضمن اشاره به این وضعیت مینویسد: «به شاه عرض کردم تمدنی که آوازهاش عالمگیر است، دو تمدن است: یکی تمدن در بلوارها، یکی تمدن در لابراتورها؛ تمدنی که مفید است و قابل تقلید، ناشی از لابراتوارها و کتابخانههاست. گمان کردم به این عرض بنده توجهی فرمودهاند. آثاری که بیشتر ظاهر شد تمدن در بلوارها بود که به کار لالهزار میخورد و مردم بیبندوبار خواستار آن بودند» (هدایت، 1361: ص383).
از سوی دیگر زنانی که نمیخواستند هویت مذهبی خود را ولو با بهرهمندی از برخی مواهب حضور اجتماعی نظیر آموزش در مدارس جدید از کف بدهند، از بدیهیترین حقوق یک انسان، نظیر رفت و آمد معمولی و بدون دلهره در کوی و برزن نیز محروم شدند. اینان که قاطبه زنان ایرانی را شامل میشدند، خصوصاً در ابتدای امر حاضر به ترک چادر نشدند و به همین علت مامور شهربانی نیز طبق دستور با شدت عمل با آنان برخورد میکرد، یعنی «چادر از سر زنان برمی داشت و به ضرب و جرح آنان میپرداخت» (نوری اسفندیاری، بیتا: ص736). در مقابل، زنان نیز سعی میکردند از رفت و آمد در کوچهها و خیابانها جز به وقت ضرورت خودداری نمایند؛ مثلاً «در خانههای مشهد با برداشته شدن چادر تغییر تازهای روی داد و آن این بود که خانوادههای متدین در منزل خود حمام ساختند» (زن روز، 11 دیماه 1344: ص6)، تا زنانشان مجبور نشوند حتی برای رفتن به حمام از خانه خارج شوند. در میان این زنان کسانی یافت میشدند که تا شهریور 1320 از خانه خارج نشده و حاضر نگردیدند در اجتماعی که میبایست بیحجاب حضور یابند، وارد شوند.
نتیجه طبیعی چنین فضای قهرآلودی آن بود که کم کم برای زنان معتقد و یا پایبند به حجاب سنتی این تصور شکل بگیرد که حضور اجتماعی زن، مترادف با بیهویتی او و حفظ هویت زن مسلمان ایرانی ملازم با عدم حضور اجتماعی اوست. این مخربترین تصوری بود که نهضت بانوان، به همان معنایی که در مدخل این مقاله تبیین شد، گرفتار آن گردید و عدم حضور بانوان در مقاطع سرنوشتساز تاریخ معاصر ایران از شهریور 1320 تا اوجگیری انقلاب اسلامی 1357 نشان از آن دارد که این تصور در حال تبدیل شدن به تصدیق بوده است. به راستی پاسخ این سؤال بسیار مهم را که «چرا زنان ایرانی علیرغم پیشینه درخشانشـان در نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه و ماجرای ضرب الاجل 1328 هـ . ق روسیه، در نهضت ملی شدن نفت و یا قیام پانزده خرداد حضور چندان چشمگیری ندارند!؟» در کجا باید جست؟ چه عاملی باعث گردید که زنان ایرانی که با حضورشان در آن مقاطع سرنوشتساز قبل از حکومت پهلوی، مردان را در پیجویی آرمانهای مذهبی و ملی یاریگر و مشوق بودند، به گونهای ملموس یاریشان را از مبارزان نهضت ملی شدن نفت و قیامکنندگان پانزده خرداد دریغ دارند؟ طبیعی خواهد بود که پاسخ این پرسشها را در اثرات زیانباری جستجو کنیم که سیاست حجاب ستیزی رضاشاه موجد آن بوده است. هفده دیماه 1314 به بدترین وضع ممکن زن ایرانی را بر سر یک دو راهی غیرمعقول قرار داد و باعث گردید تا روند نهضت بانوان از امتداد طبیعی خود بازمانده و اگر نگوییم گرفتار یک انسداد کامل، دچار یک انقطاع تاریخی گردد و این انقلاب اسلامی به رهبری خمینی کبیر (ره) بود که این انقطاع تاریخی را به طور کامل دگرگون ساخت.
فهرست منابع
* آوری، پیتر: «تاریخ معاصر ایران»، ج2، رفیعی مهرآبادی، تهران، انتشارات مدرسه عطایی، 1366.
* ابراهیمیان، یرواند: «ایران بین دو انقلاب»، احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشرنی، 1377.
* اعتضادالسلطنه: «فتنه باب (المتنبیین)»، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران، نشر بابک، 1351.
* بامداد، بدرالملوک: «زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید»، تهران، انتشارات ابن سینا،1349.
* تیموری، ابراهیم: «تحریم تنباکو، اولین مقاومت منفی در ایران»، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1361.
* رجبی، محمد حسن: «مشاهیر زنان ایرانی و پارسیگوی از آغاز تا مشروطه»، تهران، سروش، 1374.
* کربلایی، شیخ حسین: «قرارداد رژی 1890م. یا تاریخ انحصار دخانیات در سال 1309 هـ .ق (رساله دخانیه)»، تهران، انتشارات مبارزان،1361.
* کسروی تبریزی، احمد: «تاریخ مشروطه ایران»، تهران، امیرکبیر، 1369.
* نوری اسفندیاری: «رستاخیز ایران». بیجا، بینا، بیتا.
* نیکیآر، کدی: «ریشههای انقلاب ایران»، عبدالرحیم گواهی، تهران، قلم، 1369.
* هدایت، مهدیقلی (مخبرالسلطنه): «خاطرات و خطرات»، تهران، انتشارات زوار، 1361.
* «تجدد ایران»، شماره 1802، (19 دیماه 1314).
* «خاطرات صدرالاشراف»، تهران، انتشارات وحید، 1364.
* «رستاخیز»، شماره 511، (16 دیماه 2535).
*«زن روز»، شماره 45، (شنبه 11 دیماه 1344).
* «معترضان خاموش»، شرق: شماره 382، (سهشنبه 15 دیماه 1383).
پی نوشتها:
* - استادیار و عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان
** - استادیار و عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان
1 - در این زمینه غالباً از فاطمه قره العین (م: 1268 هـ . ق) به عنوان اولین منادی رفع حجاب در بعد عملی و از شاعری همچون عارف قزوینی (1353هـ . ق/ 1313ش) به عنوان شاعر حجاب ستیز یاد شده است؛ اما لازم به ذکر است در مورد قره العین گزارشهای تاریخی غالباً از سوی مخالفان ارائه شده و در دیوان عارف هم تعداد اشعار ضد حجاب درصد بسیار اندکی از کل اشعار وی را شامل میشود و به هر حال هیچ کدام از این دو مورد را نمیتوان حائز تاثیرگذاری عظیم اجتماعی- آن گونه که مدافعان رفع حجاب درصدد القای آن میباشند- ارزیابی کرد. در خصوص گزارشهای تاریخی دربارة قره العین از قلم مخالفان برای نمونه رک: اعتضاد السطنه، 1351؛ رجبی، 1374 ذیل قره العین.
2 - به لحاظ تاریخی اقدام رضاشاه در رفع حجاب بیسابقه نبود. آنچه بیسابقه بود، منع حجاب بود که هیچ نمونه قبلی در کشورهای اسلامی نداشت. «با اینکه خیلی از مردم فکر میکنند که آتاتورک هم قانون مشابهی وضع کرده بود، این مطلب صحیح نیست. ایران اولین کشوری بود که حجاب را ممنوع کرد» (نیکیآر، 1369: ص169). مهم آن است که این منع قانونی نه مبتنی بر مصوبه مجلس شورا، بلکه ناشی از فرمان شاه بود!
3 - لازم به ذکر است مقاومت در برابر روند حجابزدایی و توسل رضاشاه به قوه قهریه حتی قبل از اعلام رسمی کشف حجاب آغاز گردیده بود. واقعه مسجد گوهرشاد و کشتار مردم در صحن مسجد در تاریخ 22 تیرماه 1314 تقریباً ششماه قبل از اعلام رسمی کشف حجاب بود. بعد از اعلام رسمی هم رژیم با حربه مجازات و جریمه حتی کارمندان خود را که تن به کشف حجاب خانوادههایشان نمیدادند، مجازات میکرد. به عبارت دیگر اگر کسی از آزادی اعطایی شاه استقبال نمیکرد، باید تاوان میداد. «پس از سال 1314، مقامات عالی رتبه اگر با همسران بدون حجاب خود در میهمانیهای رسمی حضور نمییافتند، احتمالاً مقام خود را از دست میدادند. کارکنان رده پایین حکومت نیز مانند رفتگران اگر همراه زنان بیحجاب خود در خیابانهای اصلی به گردش نمیپرداختند، جریمه و مجازات میشدند. پس شگفتیآور نبود که بیشتر مردم این اقدام را نه آزادی زنان، بلکه نوعی سرکوب قلمداد کنند (تأکید از ماست)» (ابراهیمیان، 1377: ص179).