آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

مطالبات زنان مبتنی بر نیازهای طبیعی و فطری آنان است که به خواسته تبدیل شده و شارع مقدس اگر مصلحت تشخیص دهد، مورد تأیید قرار داده و آن‌ گاه است که حقوق زنان شکل می‌گیرد که باید صیانت شود. در زمان حکومت پیامبر (صلی‌الله علیه وآله و سلم) زنان با جرأت مطالبات خود را طرح می‌کردند و پیامبر واکنش مناسب نشان می‌داد. همچنین با توجه به سابقه تضییع حقوق زنان در زمان پیش از اسلام مخالفت‌هایی با احیاء حقوق آنان به عمل می‌آمد که رسول خدا به شکل نظری و عملی به مبارزه و برخورد و اقناع آنان می‌پرداخت. هدف حکومت نبوی از احیای مطالبات و حقوق زنان به کمال و سعادت رساندن آنان بود و لذا پیامبر در مقابل حقوق، حدودی را هم تعیین می‌فرمود تا به دور از افراط و تفریط به کمال جامعه انسانی کمک کند. بنابراین نوع طرح مسائل و مطالبات زنان و نحوة تأمین آنها در حکومت نبوی به شکل معتدل وجامع می‌تواند الگویی برای حکومت اسلامی در عصر حاضر و تمام اعصار و قرون باشد.

متن

1) معناشناسی مطالبات

پیش از پرداختن به چگونگی طرح و تأمین حقوق(مطالبات) زنان در حکومت نبوی لازم است معنای «حق» و منشأ آن معلوم شود.‌

«حق» به معنای ثبوت و یا به معنای موجود ثابت یا وجود ثابت و در اصطلاح فقهی گاهی به معنای سلطنت است. همچنین به معنای امری که با واقع مطابقت و موافقت دارد و به معنای جزم است. حق از اسماء زیبای خداوند است، چون در صفات و ذات او نوعی ثبات و دوام و عدم تغییر وجود دارد. یک امتیاز است که صاحب آن‌ دارد (کی‌نیا، 1347: صص13-11).

«عدالت» که عام‌ترین واژه مورد قبول همه عقلاست، در مشهورترین و محکم‌ترین معنایش «دادن حق هر صاحب حقی» است. به عبارت دیگر عدالت و حق در هم تنیده شده‌اند. پس حق اصالتاً دادنی است و در صورت عدم عدالت، حق گرفتنی خواهد شد. ابطال حق و تضییع آن‌ ظلم و ضدعدالت است.

اما مهم این است که این حق چه منشأ و خاستگاهی دارد؟ برای پاسخ به این پرسش، مکاتب مختلفی پدید آمده است:

1- مکتب حقوق طبیعی، فطری یا عقلی: طبق این دیدگاه مبنای حقوق، خصوصیات طبیعی و حیاتی انسان است (همان، ص5).

طبیعت، حق هر موجودی را تعیین می‌کند؛ مثلاً طبیعت گیاه مستلزم استفاده از نور و مواد غذایی زمین است. پس حق طبیعی گیاه بهره‌مندی از آنهاست یا حق طبیعی حیوان گیاه‌خوار، استفاده از گیاه است تا تحقق خارجی پیدا کند. انسان هم نیازهای طبیعی دارد که بدون آن‌ دوام ندارد. پس حق طبیعی او تأمین نیازهایش است.

2- مکتب قرارداد اجتماعی: در این دیدگاه حق، ریشه در قراردادهای اجتماعی دارد. هر چه انسانها برای خود پسندیدند و توافق کردند، همان حقوق معتبر حاکم بر جامعه خواهد بود و هیچ حقی قبل از قرارداد و حاکم بر آن‌ وجود ندارد.

3- نظریه حقوق الهی: از این منظر خداوند منشأ و اساس حقوق انسان است و حق دارد حقوقی را برای مردم تعیین کند و مردم مکلّف به پای‌بندی به آن‌ هستند (مصباح یزدی، 1376: ج2، صص140- 137).

خداوند، طبیعت و قرارداد اجتماعی به عنوان منشأ‌های سه‌گانه حقوق مطرح شده‌اند. از سوی دیگر نیازهای بشر و مصالح او به عنوان ملاکات حق تعیین گردیده‌اند. بشر نیازهایی دارد که تبدیل به مطالبات و خواسته‌ها می‌شود، ولی این نیازها زمانی حق‌اند که به مصلحت بشر باشند. بشر مدنی و اجتماعی مطالبات متزاحمی دارد و آن‌ چه تزاحم را حل می‌کند، رعایت مصالح است؛ یعنی مصالح اهم بر مصالح مهم ترجیح می‌یابند و سپس مصالح هستند که گاهی با نیازها و مطالبات هم‌خوانی ندارند؛ لذا حاکم بر آنها و تنظیم کننده آنها می‌باشند. اگر طبیعت را زبان گویای نیازها و قراردادهای اجتماعی را بیانگر شفاف مطالبات بدانیم، خداوند در ترکیب این نیازها و مطالبات با تشخیص مصالح واقعی بشر، در یک برآورد عادلانه و حکیمانه حقوق بشر را مصلحت محور تعیین می‌کند. به عبارت دیگر نیازهای مطالبه شده‌ای «حق» نام می‌گیرند که به مصلحت واقعی بشر باشند و کمال و سعادت حقیقی او را تأمین نمایند.

با این جمع‌بندی مکاتب حقوق طبیعی، حقوق اجتماعی و حقوق الهی هماهنگ می‌شوند؛ چرا که مسلماً خداوند به نیازهای بشر و مطالبات او آگاه است، چون خالق اوست: «لقد خلقنا الانسان و نعلم ما نوسوس به نفسه، ما انسان را خلق کردیم و وسوسه‌های او را هم می‌دانیم» (ق، 16)، یعنی ریزترین و ناپیداترین زوایای وجودی او را می‌شناسیم. آن‌ چه مؤید حقوق مصلحت محور الهی است، تعدیلی است که طرفداران نظریه قرارداد اجتماعی در نظریه حقوق طبیعی پدید آوردند؛ زیرا دریافتند که نیاز محوری صرف به هرج و مرج می‌انجامد و حریم‌ها هتک می‌شود؛ بنابراین این نظریه توسط نظریه حقوق الهی هم تعدیل می‌شود، چرا که قراردادهای اجتماعی نیز امکان فساد دارند و ممکن است یک اجتماع یا یک نژاد را بر نژاد دیگر برتر بدانند و به استعمار و استکبار بینجامند (کما که چنین شده است). حقوق الهی در نهایت به آن‌ دسته‌ از نیازها و مطالبات مهر حق می‌زند که به سود بشر باشد و کمال‌یابی او را تسریع کند.

حاصل آنکه، خداوند منشأ تعیین حق است که هم نیازها و هم مصالح انسان‌ها را لحاظ می‌کند. خداوند انسان را دوست دارد و کمال او را می‌خواهد و هر نیاز و مطالبه‌ای که کمال بشر را تأمین کند، حق غیرقابل سلب اوست. این است منشأ حق؛ یعنی خداوند حکیم بر اساس مصالح واقعی بشر حقوق او را تأیید و تأمین می‌کند و این مصالح را عقل و وحی با هم درک و دریافت می‌نمایند.

حال که حقوق عقلانی و وحیانی شد، زن و مرد نمی‌شناسد. حقوق هر دو بر اساس فرمول وحیانی عقلانی (نیاز- مطالبه- مصلحت) جلوه می‌کند. این حقوق محترم است و قابل خدشه نیست. نیاز زن و مصلحت او در دستگاه وحیانی عقلانی نبوی، تبدیل به حقوق زن می‌شود و همین فرآیند در خصوص حقوق مرد نیز صادق است؛ اما مثلث مزبور (نیاز- مطالبه- مصلحت) در مورد هر یک از زن و مرد معلول فرآیند خاص خود است. طبیعت متفاوت زن نیازهای ویژه‌ای را می‌آفریند و مطالبات هماهنگ با نیازها و مصالح زنان در سیستم وحی و عقل، حقوقی ویژه ایجاد می‌کند.

پیامبر اعظم (صلی‌الله علیه وآله و سلم) که متصل به وحی و عقل کل است، منظومه‌ای از حقوق را افاده و ارائه می‌کند که رونوشتی از تکوین است و سرشتی کمال آفرین دارد. کمال، سعادت و قرب چیزی نیست که معامله و مجامله‌پذیر باشد؛ بلکه با قاطعیت و جدیت باید تضمین و تأمین شود. شاید در مسیر کمال همه چیز خوشایند و پسند نباشد، ولی چاره‌ای از آن‌ نیست. هرچه ما را به کمال و سعادت برساند، حق است و باید صیانت شود. حق آن‌ نیست که ما می‌خواهیم یا طلب می‌کنیم؛ بلکه حق آن‌ است که به مصلحت ماست و باید آن‌ را مطالبه کنیم و خالق ما آن را تأسیس یا امضا می‌کند و همان مطلوب و مطالبه ماست، نه آن‌ چه فرد یا جمع تشخیص می‌دهد و می‌نویسد.

رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) حقوق کمال آفرین و سعادت‌زا را از طریق وحی و عصمت و عقل اخذ می‌کرد و به بشر ارائه می‌داد. این حقوق واقعی، قابل دفاع و قابل مطالبه است، نه آن‌‌ چه مثلاً فمینیست‌ها گفته‌اند که نوعاً مردانی هستند که به فکر احیای حقوق زنان افتاده‌اند. این خود حدیث شگفتی است که مردان بیش از زنان به فکر حقوق آنان هستند، در واقع بیشتر به فکر مطامع خود هستند تا مطالب زنان! حقوق زنان را به میان آوردند تا کام مردان تأمین شود و الا در یک جمع‌بندی آن‌ چه فمینیسم به زنان داد و آن‌ چه از آنان گرفت، معامله وحشتناکی را نشان می‌دهد که در جای خود بحث شده است (ر.ک. قوامی، 1384: ش1). ضربه مهلک فمینیست‌ها به زنان به همان اندازه‌ مخرب بوده که ضربه مارکسیست‌ها به کارگران و اومانیست‌ها به انسان. حال، بشر به خود آمده و محاسبه می‌کند که چه فریب و ضربه‌ای خورده و چه نیازی به حقوق واقعی خود دارد.

آن‌ چه ضرورت بررسی نگاه وحیانی و معصومانه پیامبر (صلی‌الله علیه وآله و سلم) به حقوق زنان را در عصر ما ایجاب می‌کند، همین گیجی ناشی از دریافت این ضربات است که نوعاً در سده 19 و عمدتاً در سده20 اتفاق افتاده است. حال که بشر یک توبه دسته جمعی کرده و به معنویت روی‌آورده و حقوق آسمانی خود را می‌جوید، نباید ضربه‌ای دیگر بخورد و به او داروی مهلک معنویت منهای شریعت بخورانند. بشریت باید حق خود را بگیرد و همان‌طور که در آغاز بحث اشاره شد، عدالت اعطای حق است. نه اخذ آن و کسی معطی حق است که عارف به آن‌ باشد و پیامبر (صلی‌الله علیه وآله و سلم) این چنین بود.

با این تفاصیل، تفسیر معناشناسی مطالبات زنان آشکار شد. زنان باید حقوقی را مطالبه کنند که حق واقعی آنها باشد و حکومت هم قبل از مطالبه آنان باید اعطاء حق کند، اما از آن جا که اولاً حقوق زنان شناسایی نشده و ثانیاً حقوق حقیقی و صادق از حقوق مجازی و کاذب بازشناسی نشده است، لذا زنان از حقوق واقعی خود محروم مانده‌اند. بدین خاطر است که با تحریکاتی به مطالبات حقوق مجازی روی می‌آورند و چیزی را طلب می‌کنند که چه بسا حق آنها نیست و اگر هم ایفاء شود، نهایتاً به مصلحت آنها نیست و چیزی را طلب نمی‌کنند که حق واقعی آنهاست؛ زیرا نسبت به آن‌ جاهل هستند. لذا دو ضرر می‌کنند؛ از انرژی اعتراض خود به حقوق کاذب می‌رسند و از عدم معرفت به حقوق واقعی خود آن‌ را مطالبه نمی‌کنند. آن‌ چه به این دو ضرر دامن می‌زند، گردوغبار فمینیست‌های مرد است که حقوق مردان را به زنان تحمیل می‌کنند و زنان را تبدیل به مردان می‌نمایند و نسخه زیبای مدینه فاضله را به هم می‌زنند.

2) مطالبات زنان در حکومت‌های مختلف

حکومت‌ها بر اساس مبانی معرفتی و نظری خاص خود تشکیل می‌شوند. اگر حکومتی مثل حکومت سلطنتی شاهانه باشد، اصل آن بر لذت و قدرت است و زنان در آن، تشکیل دهنده حرمسرا می‌شوند و به شکل کنیزکان به آنها نگریسته می‌شود. در حکومت اشرافیگری و اریستوکرات، زنان یا عامل تجمل و زینت و نمایش هستند یا خدمه درباریان و زنان اشراف.

در حکومت‌های مارکسیستی، زنان به شکل نیروی کار دوشادوش مردان در هر نوع میدان کار، باید کار کنند تا زنده بمانند؛ چرا که در چنین دیدگاهی اصالت با جامعه است نه فرد؛ لذا همه در خدمت جامعه پرولتاریا هستند. زن یک کارگر است و باید مثل اسب کار کند.

در حکومت‌های لیبرالیستی که اصالت را به فرد می‌دهند، زن و مرد به عنوان یک فرد از حقوق مساوی برخوردارند، اما حقوق مجازی. زن در این دیدگاه آزاد و مساوی با مرد است. آزادی و تساوی، زنان را تبدیل به یک جریان تجاری و اداری می‌کند. زنان در خدمت سرمایه‌گذاران، دیوان‌سالاران، امپراتوران رسانه‌ای و سلاطین ثروت قرار می‌گیرند. جاذبه‌های جنسی آنان به شکل رایگان و شایگان در خدمت‌ تراست‌ها و کارتل‌ها قرار می‌گیرد. زنان در میدان مردان وارد می‌شوند و چون طبیعتاً قدرت مبارزه مردانه را ندارند عقب می‌مانند و متضرر می‌شوند. در این شیوه حکومت، خانواده هم متضرر می‌شود.

در حکومت‌های دینی ـ استبدادی، زنان در کنج خانه‌ها به تولید فرزند و نظافت خانه می‌پردازند و از آنها با عنوان «ضعیفه» یاد می‌شود؛ زنان منزوی که محروم از حقوق اجتماعی خود هستند. جامعه‌ای مردسالار و مذکر که زنان در آن‌ پنهان و بی‌نقش‌اند.

با اندک تاملی درمی‌یابیم که رگه‌های جدی از افراط و تفریط در نگرش‌های حکومتی مذکور مشاهده می‌شود که ما در این مقال و مجال دنبال مصادیق نیستیم. آن چه مهم است معرفی جریانات حکومتی موجود در حافظه تاریخ است. جریاناتی که امتحانات خود را پس داده‌ و مردود شده‌اند و علت این مردودی فریاد همچنان بلند زنان است که گاهی به ناله‌های ضعیف تبدیل می‌شود. زنان غربی و شرقی در هر قاره تحت هر حکومت می‌نالند.

3) طرح مسائل و مطالبات زنان در حکومت پیغمبر اکرم (صلی‌الله علیه وآله و سلم)

همان طور که در مقدمه بیان گردید، مطالبات و مسائل زنان بی‌پاسخ و لاینحل مانده است و تمام مدعیان نوین و کهن عجز خود را از این امر نشان داده‌‌اند و شیوه آزمون و خطا، نتیجه‌ای رضایت‌بخش نداده است. علت این عجز ارائه حقوق مجازی به جای حقوق حقیقی و محرومیت زنان از حقوق حقیقی خود و همچنین تحریک زنان توسط مردان به مطالبات حقوق مجازی و کاذب که در حقیقت تأمین‌کننده مطامع خودشان است، می‌باشد. این مجموعه عوامل، ضرورت دست‌یابی به مجموعه حقوق واقعی زنان را در حکومتی که مبتنی بر وحی و عصمت است و خطا ندارد، ایجاب می‌کند. باید سفری به مدینه‌النبی داشت و در مدل حکومتی آن‌ حضرت، مطالبات زنان و نحوه طرح و تأمین آنها را جستجو نمود. بشریت خسته و مردود، حالا گوش شنوا و چشم بینا پیدا کرده تا حقوق حقیقی خود را در یک حکومت بی‌اشتباه بشناسد.

1-3) مطالبات زنان در آیات قرآن

الف) «ای پیامبر به همسرانت بگو: اگر زندگی دنیا و زرق و برق آن‌ را می‌خواهید بیایید با هدیه‌ای شما را بهره‌مند کرده و به طرز نیکویی رها سازم و اگر خدا و پیامبرش و سرای آخرت را می‌خواهید، خداوند برای نیکوکاران شما پاداش عظیمی آماده ساخته است» (احزاب، 29-28).

شأن نزول: 1- وقتی رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) از غزوه خیبر برگشت، در حالی‌که به گنج آل ابی‌الحقیق دست یافته بود، زنان او گفتند: از آن‌ چه به چنگ آوردی به ما هم عطا کن. رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) به آنان فرمود: طبق فرمان خدا بین مسلمانان تقسیم کردم. زنان عصبانی شدند و گفتند: شاید فکر کردی اگر ما را طلاق دهی ما مردانی هم‌طراز خودمان برای ازدواج پیدا نخواهیم کرد؟!

سپس خداوند به پیامبر(صلی‌الله علیه وآله و سلم) امر کرد 29 روز در مشربه ام‌ابراهیم از زنان عزلت گزیند تا حیض و طهر آنها تنظیم شود(لابد برای طلاق) و بعد آیات فوق را خواند. پس از خواندن آیات فوق، ام‌سلمه برخاست و گفت: من تو را و خدایت را برگزیدم و اختیار کردم و پس از ام‌سلمه زنان دیگر زنان برخاستند و گفته او را تکرار کردند (طباطبایی، 1397ق: ج16، ص314).

2- زنان پیامبر از رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) تقاضای اموال و زیاد شدن نفقه نمودند و او را تحت فشار و اذیت قرار دادند (به خاطر حسادت بعضی بر بعضی). رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) یک ماه از آنان کناره‌گیری کرد و سپس (آیه تخییر) نازل شد (احزاب، 29-28). زنان پیامبر نُه نفر بودند که یکی از آنها حفصه دختر عمر است. ابن عباس می‌گوید: حفصه و رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) مشاجره کردند و حفصه گفت: یک مرد باید بین ما حکم شود. پیامبر دنبال عمر فرستاد، حفصه گفت: ای رسول خدا حرف بزن و جز حق نگو!! عمر دو سیلی به او زد. رسول خدا گفت: بس کن. عمر گفت: اگر رسول خدا نبود آن‌ قدر می‌زدم تا بمیری ای دشمنک خدا! رسول خدا جز حق نمی‌گوید. رسول خدا (ص) برخاست و یک‌ماه کناره گرفت و در غرفه‌ای ماند و به زنان نزدیک نشد و در همان جا غذا می‌خورد و می‌خوابید تا آیات فوق (تخییر) نازل شد» (طبرسی، 1379ق: ج8-7، صص555-554).

طبق دو شأن نزول فوق زنان پیامبر در طرح مسائل و مطالبات خود کاملاً آزاد بوده‌اند و حتی با پیامبر مشاجره می‌کردند، از او غضبناک می‌شدند و سهم‌خواهی و زیاده خواهی داشتند و رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) را مجبور به انزوا و کناره‌گیری می‌کردند و پیامبر به آنها خشونت نمی‌کرد (برخلاف عمر خلیفه دوم)، تا خداوند با آیات تخییر آنها را بین اختیار خدا و رسول و آخرت و اختیار دنیا و آزادی و طلاق مخیر و آزاد گذاشت و آنها از این میان آزادانه خدا و رسول و آخرت را اختیار کردند. این همه آزادی در مطالبه و انتخاب، آن‌ هم برای زنانی که در زمان جاهلیت زندگی می‌کنند که هم انسانیت‌ زن و هم زن بودن او فراموش شده بود، شگفت‌آور است.

از این آیات و شأن نزول آنها حق تخییر و انتخاب برای زنان بین مادیت و معنویت به دست می‌آید و نتیجه این آزادگذاری در مطالبه و انتخاب، برگزیدن معنویت است. می‌توان نتیجه گرفت که اگر زنان در یک فضای دینی و در حکومت نبوی و در بیت شریف او در انتخاب، آزاد گذاشته شوند، به انتخاب برتر یعنی انتخاب معنوی و آسمانی دست می‌یازند. معلوم می‌شود حق مطالبه و انتخاب و حق آزادی در یک فضای واقعی و وحیانی و انسانی به ثمره‌ای شیرین می‌انجامد و زنان را از هوس و حرص باز می‌دارد. جالب است که زنان پیامبر طلاق را که آزادی از معنویات نبوی و وحیانی است انتخاب نکردند و آزادی واقعی را که ماندن در بیت نبوی است برگزیدند؛ یعنی با کمال آزادی از آزادی کاذب (طلاق از نبی(صلی‌الله علیه وآله و سلم)) به آزادی واقعی روی آوردند.

پیامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم) می‌توانست با استفاده از قدرت سیاسی و اجتماعی خویش با همسران خود برخورد کرده و به آنها تفهیم کند که شرایط همین است و باید بسازند؛ وظیفه‌شان اطاعت از شوهر است؛ آن‌ هم شوهری مثل رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) که حاکم سیاسی است. یا اینکه می‌توانست شرایط بهتری برای آنها فراهم کند و امکانات فوق العاده‌ای برای آنها تهیه نماید، کاری که قدرتمندان سیاسی می‌کنند؛ اما پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه وآله و سلم) این کار را نکرد، بلکه فضای انتخاب آزادانه و آگاهانه را برای زنان فراهم آورد تا آنها انتخاب کردند.

ب) «خداوند سخن زنی را که درباره شوهرش به تو مراجعه کرده بود و به خداوند شکایت می‌کرد شنید (و تقاضای او را اجابت کرد) خداوندگفتگوی شما را با هم (و اصرار آن‌ زن را درباره حل مشکلش) می‌شنید و خداوند شنوا و بیناست» (مجادله،1).

شأن نزول: زنی به نام «خوله بنت خویلد» همسر «اوس بن صامت»، زنی خوش اندام بود. در هنگام سجده، همسرش به او نگاه کرد و پس از نماز از او برای عمل زناشویی خواهش کرد. اما زن ابا کرد. مرد عصبانی شد و به او گفت: انت علیّ کظهر امّی (بدن و پشت تو مانند بدن و پشت مادر من است) یعنی او را ظهار کرد که در جاهلیت با این گفته زن بر مرد حرام می‌شد، اما بعد پشیمان شد و گفت: تو بر من حرام هستی. زن گفت: این حرف را نزن، برو خدمت رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله و سلم) و حکم را از او سوال کن. مرد گفت: من خجالت می‌کشم. زن گفت: اجازه بده من سوال کنم. مرد اجازه داد. زن خدمت پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) همسر من اوس‌بن‌صامت است. وقتی با من ازدواج کرد، من جوان و ثروتمند بودم و فامیل فراوان داشتم که هر سه را از دست داده‌ام و اکنون پیر شده‌ام. حالا او با من ظهار کرده، ولی پشیمان شده است. آیا مشکل ما قابل حل است؟ رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) فرمود: تو بر او حرام شده‌ای! گفت: به حق قرآن ما جدا نشویم. او پدر فرزندانم است و او را دوست دارم. رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) تأکید کرد که تو بر او حرام هستی و هیچ کاری نمی‌توانم برایت بکنم. زن اصرار کرد (و سعی می‌کرد رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) را مجاب کند) ولی رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) همچنان بر حکم حرمت تأکید می‌نمود! زن ناله‌ای سر داد و گفت: من از این گرفتاری و از حال زارم شکایت به خدا می‌برم!! ای خدا بر زبان رسولت جاری کن (آن‌ چه صلاح است)- عایشه که این واقعه را ملاحظه می‌کرد، خطاب به زن گفت: بس کن! مگر صورت پیامبر (صلی‌الله علیه وآله و سلم) را نمی‌بینی (حالتی مضطرب که موقع نزول وحی بر صورت پیامبر دست می‌داد). پس از نزول وحی پیامبر فرمود: به همسرت بگو بیاید. آن‌ گاه بر همسر او آیه فوق را تلاوت کرد. عایشه گفت: تبارک الله که تمام اصوات را می‌شنود. زنی با رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) محاوره و گفتگو می‌کند. من در گوشه‌ای از خانه بودم و همه حرف او را نشنیدم، ولی خداوند شنید.

در هر حال قرار شد مرد کفاره‌ای بدهد (که در فقه آمده است) تا زن بر او حلال شود (همان: ج 10-9، ص371).

اگر آیات قبل یعنی سوره احزاب در خصوص همسران پیامبر بود، این آیه در خصوص یک شهروند معمولی مدینه‌النبی است که با پیامبر خدا(صلی‌الله علیه وآله و سلم) که از قانون ظهار پشتیبانی می‌کرد، این گونه مجادله می‌کند و پیامبر بارها بر حکم حرمت اصرار می‌کند و زن از میدان در نمی‌رود و نهایتاً خداوند از زبان پیامبر به نفع او حکم می‌کند.

این سند افتخار است که برای ماندگاری آن‌ نه تنها یک آیه بلکه یک سوره مستقل به نام آن ثبت می‌شود تا نشان دهد رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) دیکتاتور نیست، زنان در محضر او حاضر می‌شوند، مجادله می‌کنند، نمی‌پذیرد، اصرار می‌کنند و در نهایت دستگاه وحیانی حق را به زن می‌دهد.

درست است که ظهار عرفی بود که تبدیل به قانون شده بود، ولی زن احساس می‌کرد ظالمانه است و به خاطر یک حرف، زندگی‌اش از هم می‌پاشد و به همسرش علاقه داشت و زنی متدین بود، پای‌بند به رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) و وحی بود، حتی در صورت مخالفت کوچکترین بی‌احترامی به پیامبر (صلی‌الله علیه وآله و سلم) نکرد. فقط حق خود را مطالبه کرد و در نهایت خداوند به نفع زن حکم صادر نمود.

پیامبر (صلی‌الله علیه وآله و سلم) نیز از دست او عصبانی نشد. حرف او را شنید و حکم را بیان کرد و از کوره در نرفت. یعنی در این سیره عملی به زن حق انتقاد و حق مطالبه داد و نگفت زنان کم‌فهم و کج فهم هستند. نگفت تو را چه به این حرف‌ها، چه جرأتی داری با رئیس یک حکومت و دین بحث می‌کنی؟ اصرار زن باعث می‌شود حکمی منسوخ گردد. مقاومت و مطالبه به حق یک زن باعث تغییر یک قانون می‌شود و در قرآن به شکل جاویدان ثبت می‌گردد.

این دو، نمونه‌ای از طرح مسائل و مطالبات زنان در قرآن کریم است. پس زنان حق مطالبه دارند و قبل از این حق نیازی داشته‌اند، یا نیاز اقتصادی و رفاهی (آیه اول) و یا نیاز امنیت و خانواده (آیه دوم) که این مطالبات مورد اعتنا قرار می‌گیرد؛ ولی گاهی تأیید نمی‌شود (آیه اول) و گاه تأیید می‌شود (آیه دوم)؛ هر چند در آیه اول آزادی و اختیار در انتخاب هم به آنها داده می‌شود. آن‌ چه در نهایت به دست می‌آید، تسلیم در قبال دستگاه مورد اعتماد و حکیمانه وحی است.

در این جا باید بین «حق مطالبه» و «مطالبه حق» تفاوت قائل شد. آن‌ چه از آیات فوق و نظایر آن‌ فهمیده می‌شود، احترام شارع به حق مطالبه و به رسمیت شناختن آن‌ می‌باشد. ولی اینکه مورد مطالبه حق است یا نه، پس از تأیید یا تکذیب یا تخییر شارع معلوم می‌شود. آن‌ گاه است که معلوم می‌گردد امر مطالبه شده به مصلحت زنان هست یا نه.

از مسائل فقهی و کلامی که‌ بگذریم، آن‌ چه برای ما مهم است، روح مطالبه و نوع برخورد لطیف آن‌ حضرت با مطالبات زنان است. آری این فضایی است که زنان در مقابل شخص اول حکومت و دین از عزت و کرامت بهره‌مند بودند و از اظهار مطالبات به حق یا ناحق خود ابایی نداشتند و رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) هم بدون خشونت واکنش وحیانی و عقلانی لازم را نشان می‌داد.

2-3) چگونگی برخورد با مخالفان

در حکومت پیامبر (صلی‌الله علیه وآله و سلم) مخالف وجود داشته است؛ هم دشمن داخلی (منافق و کافر) و هم خارجی (یهود و نصاری و کشورهای دیگر): «این چنین در برابر هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم. آنها به طور سرّی (و درگوشی) سخنان فریبنده (بی‌اساس برای اغفال مردم) به یکدیگر می‌گفتند و اگر پروردگارت می‌خواست چنین نمی‌کردند (و می‌توانست جلوی آنها را بگیرد ولی اجبار سودی ندارد). بنابراین آنها و تهمت‌هایشان را به حال خود واگذار» (انعام،112).

گویا دشمن در رشد فرد و جامعه مؤثر است. به هر حال در انقلاب فرهنگی پیامبر (صلی‌الله علیه وآله و سلم) در جامعه مردسالار جاهلی که دخترکشی جزء رسوم بوده است و زنان حق عرض اندام در مقابل مردان نداشتند، یکباره زنان به حدی از آزادی نائل شدند که حتی در مقابل شخص رسول اکرم (صلی‌الله علیه وآله و سلم) به مجادله و محاوره پرداخته و حقوق خود را مطالبه و اخذ می‌نمودند. پیامبر (صلی‌الله علیه وآله و سلم) نیز چنان جایگاهی برای زنان قائل بود که دست دخترش فاطمه (س) را می‌بوسید و جلوی او به احترام می‌ایستاد، عزیزترین جملات را در خصوص او اظهار کرد و بهترین چیزها را زن، عطر و نماز معرفی کرده و زن را ریحانه نامید، در جنگ‌ها از آنها استفاده می‌کرد و برخی مأموریت‌ها را به آنها می‌داد. مسلم است که این نوع برخورد به مذاق محافظه‌کاران خوش نمی‌آید. اما پیامبر (صلی‌الله علیه وآله و سلم) حتی مخالفان را محترم می‌شمرد و به اشکال گوناگون با آنان برخورد می‌نمود. برخوردهای کریمانه‌ای که پیغمبر اکرم (صلی‌الله علیه وآله و سلم) به عنوان حاکم اسلامی با دختران، همسران، زنان فامیل و زنان مدینه ‌داشت، پاسخی قطعی و روشن به نفی برخوردهای ظالمانه می‌باشد. برای مثال وقتی عده‌ای از زنان پیش پیامبر آمدند و از اینکه همسرانشان گوشت نمی‌خورند و با آنها نزدیکی نمی‌کنند و رهبانیت اتخاذ کرده‌اند، گله کردند، پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه وآله و سلم) با حالت غضب به سراغشان رفت و گفت: «من ازدواج می‌کنم، گوشت می‌خورم و رهبانیت در دین من نیست» (پاینده، 1383: جمله 1145). حاکم اسلامی این گونه با برخورد تحقیرآمیز با زنان شدیداً مقابله می‌کرد.

در داستان دیگری، دختری اشراف‌زاده می‌خواست با جویبر که سیه چرده بود ازدواج کند، ولی پدر دختر ممانعت می‌کرد. پیامبر (صلی‌الله علیه وآله و سلم) برخورد تند کردند و ازدواج صورت پذیرفت (کلینی، 1365: ج5، ص34). این دفاع از حقوق یک دختر بود که بتواند آزادانه تصمیم‌ بگیرد. همچنین دختر خود رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) در ازدواج با حضرت علی (ع) آزادانه تصمیم گرفت (حائری اسکویی، 1385: ج10، ص358).

3-3) حکومت نبوی و ظرفیت‌های ایجاد شده برای زنان

مراد از ظرفیت همانا ایجاد فرصت‌های بالفعل و بالقوه‌ای است که در یک انقلاب اسلامی و فرهنگی در عصر نبوی پدیدار شده است. در واقع انقلابی رخ داد و در عمل و نظر دگرگونی اتفاق افتاد. حال زنان حقوق و نیازهای خود را مطالبه می‌کنند و پیامبر آ‌ن‌ها را به عنوان یک واقعیت که نیمی از جامعه مدینه هستند، می‌پذیرد و تقریباً در تمام صحنه‌ها آنها را وارد می‌نماید. زنان ضمن اینکه مادر یا همسر یا دختر هستند به عنوان یک نیروی تأثیرگذار در اجتماع، سیاست و غیر آن‌ شرکت دارند.

1-3-3) مشارکت در صحنه سیاست

زنان در حکومت دینی با حاکم اسلامی بیعت می‌کنند: «ای پیامبر هنگامی که زنان مؤمن نزد تو می‌آیند تا با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ کار شایسته‌ای مخالفت فرمان تو نکنند با آنها بیعت کن و برای آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است» (ممتحنه، 12).

زنانی که در رژیم قبل هیچ نقشی در اجتماع و هیچ مشارکتی در سیاست نداشته‌اند حالا در رژیم نوین مدنی این چنین مورد اعتنا هستند و آراء سیاسی آنان مؤثر در مقبولیت یک حکومت آسمانی است. البته در ازای اعطاء حق انتخاب، مطالباتی هم حکومت دارد که موحد بودن، عدم دزدی، عدم زنا، عدم فرزندکشی، عدم تهمت و افترا و عدم نافرمانی از حکومت است و آنها می‌پذیرند و بیعت می‌کنند. جالب است که در میان آنها «هند» همسر ابوسفیان معروف به هند جگرخوار هم هست! (کاشانی، 1344: ج8، ص359).این یک نوع کرامت است که دشمن خویش را حق بیعت بدهی و برای او آمرزش بطلبی. چنین برخوردی با زنان در هیچ انقلابی در تاریخ رخ نداده است.

در شأن نزول این آیه آمده است که وقتی رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) به کوه صفا و مروه آمد (پس از فتح مکه) با رجال مکه بر جهاد اسلام بیعت کرد، زنان هم تمایل به بیعت پیدا کردند و این آیه نازل شد. لذا می‌توان این آیه را هم از جمله آیاتی دانست که مطالبات زنان را در مطالبه‌ای سیاسی و مهم بیان می‌کند. حتی به یکی از شرایط بیعت یعنی عدم شرک اعتراض کردند که چرا برای مردان در حین بیعت چنین شرطی نبود!؟ (طبرسی، 1379ق: ج10-9، ص414).

2-3-3) مشارکت در مهندسی حیوة طیبه (مدینه فاضله)

«هر کسی کار شایسته‌ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مومن است، او را به حیاتی پاک زنده می‌داریم (حیوة طیبه) و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می‌دادند، خواهیم داد» (نحل، 97).

در حالی که بعضی آیات قرآن با ضمیر مذکر مرد و زن را با هم اشاره می‌کند، در این آیه صریحاً «ذکر و انثی» آمده تا تفهیم شود که در منشور حیوة طیبه که جامعه فاضله مدنی است، زن و مرد دوشادوش هم شرکت و سهم دارند و این یک فرصت و ظرفیت اجتماعی و فعال است که برای زنان در عصر پیامبر اعظم (صلی‌الله علیه وآله و سلم) ایجاد شد.

علامه طباطبایی ذیل این آیه آورده است: «این یک وعده زیبا است برای مومنان که اگر عمل صالح انجام دهند و نیز بشارتی است به زنان که خداوند بین آنان و مردان فرق نمی‌گذارد (در قبول ایمان و اثر عمل صالح آنها) که همانا زنده داشتن به حیوة طیبه است و نیز پاداش مطابق بهترین عمل آنان و این در حالی است که مبنای اکثریت بت‌پرستان و اهل کتاب از یهود و نصاری بر محرومیت زن از هر امتیاز دینی (یا اکثر امتیازات) و نیز پستی درجه زن از درجه مرد و قراردادن زنان در خفتی که قابلیت رفعت و والایی در کنار آن‌ وجود ندارد می‌باشد» (طباطبایی، 1397ق: ج12، ص341).

ایشان با برداشتی جالب حیوة طیبه را حیاتی جدید غیر از زندگی که عامه مردم دارند می‌داند و آن‌ زندگی را توام با بهاء، کمال، قوت، عزت، لذت و سرور بی‌پایان می‌داند، این حیاة مخصوص مومنان و عاملان صالح است و این حیوة طیبه در همین جهان شدنی است و زنان مثل مردان در هندسه آن‌ شراکت دارند (همان، صص343-342).

3-3-3) مشارکت در جنگ

آن‌ گونه که در تاریخ آمده است، چهارده نفر زن از جمله حضرت فاطمه (س) در جنگ احد حاضر بودند. آنان غذا و آب سربازان اسلام را بر پشت خود حمل می‌کردند و به مجروحان آب می‌دادند و آنان را مداوا می‌کردند (واقدی، 1369: ج1، ص248). ام عطیـه در هفت جنگ شرکت کرده است (ابن سعد، 1388ق: ج11، ص445). در جنگ احد از زنی به نام «نسیبه» نام برده می‌شود که از رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) دفاع می‌کرده و آن‌ حضرت با لبخند عمل او را تأیید نموده و می‌فرماید: «مقام نسیبه از فلانی و فلانی برتراست» (ابن ابی‌الحدید، 1404ق: ج14، ص266). همین زن در جنگ با فتنه‌گر معروف «مسیلمه کذاب» یک دست خود را فدا می‌کند (همان).

4-3-3) مشارکت‌ها و ظرفیت‌های اداری

پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه وآله و سلم) در اداره حکومت خویش نصب‌هایی در خصوص زنان داشت:

- نصب زنان در امور حسبه (مجلسی، 1404ق: ج3، ص310)

- نصب ام ایمن به عنوان نگهبان (کتانی، 1375: ج1، ص200).

- نصب ام ورقه، دختر عبدالله بن حارث به عنوان مربی قرآن (همان، ص47).

- نصب ام سلیمان‌بن ابی حثمه به عنوان معلم کتابت زنان (همان، ص49).

5-3-3) ظرفیت‌های علمی

مطابق حدیث معروف «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمة» (مجلسی، 1404ق: ج1، ص177) دانشجویی بر زن و مرد مسلمان واجب است؛ لذا ام ورقه مربی قرآن شد. اسماء زنی که به خطیب و نماینده زنان شهرت داشت به جمع رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) و مردان وارد می‌شود، پیامبر (صلی‌الله علیه وآله و سلم) پاسخ سؤالات او را می‌دهند و وی را تشویق می‌کنند و می‌فرمایند: «آن‌ چه گفتم به همة زنانی که از طرف آنان نماینده‌ای، ابلاغ کن» (ابن هشام، بی‌تا: ج3، ص365).

این‌ها نمونه‌هایی از ظرفیت‌های ایجاد شده برای زنان توسط حکومت اسلامی در عصر پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه وآله و سلم) است. در یک جمله می‌توان گفت در عصر نبوی یک جهش، یک جنبش و یک انقلاب در مورد جایگاه زنان و مشارکت آنها در جامعه ایجاد گردید.

4-3) هدف مطالبات زنان

هدف حکومت اسلامی از توسعه مطالبات زنان و احیاء و بیان حقوق آنان، رساندن آنها به کمال و سعادت دنیوی و اخروی بوده است. تکمیل مدینه فاضله و تحقق عدالت و استفاده از همه انرژی‌ها و ایجاد انگیزه معنوی در جامعه زنان در جهت پیوستن آنان به حرکت جمعی به سوی فلاح (فوز) از جمله اهداف این مطالبات به شمار می‌رود.

همچنین در مقابل مطالبات و حقوق، تکالیف، وظایف و حدودی هم قرار می‌گیرد که مانعی برای کمال و سعادت وجود نداشته باشد. به اصطلاح ترکیب حقوق و حدود یک تعادل و اعتدال ایجاد می‌کند تا زنان به دور از افراط و تفریط به آن‌ چه شایسته و بایسته و مصلحت است دست یابند. نه آن‌ چنان آزاد شوند که نوعی گسیختگی و آشفتگی به وجود آید که به ابتذال و افتضاح منجر شود و نه آن‌ چنان اسیر و منزوی گردند که در کنج خانه‌ها فراموش و خاموش شوند. به عبارت دیگر دوران جاهلیت تماماً حدود است و از حقوق خبری نیست و در شرایط جدید اگر حدود کاملاً برداشته شود و به حقوق مجازی رسیده شود، جامعه متلاشی می‌گردد که در حقیقت از جاهلیت اولی به جاهلیت مدرن می‌رسیم؛ آن‌ چنانکه که اکنون گرفتار آنیم.

بنابراین، از آنجا که هدف، ایجاد مدینه فاضله است، حدودی نیز وضع می‌شود تا حقوق را هدایت کند. قوانین و تکالیفی مانند حجاب، عدم اختلاط زن و مرد، تقسیم کار معروف بین زن و مرد، خشن‌ترین مجازات‌ها در زنا و قذف و فحشاء، اطاعت واجب از همسر و سایر احکام ویژه بانوان که توسط رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله و سلم) تشریع شد، مهارکننده آزادی‌هایی است که زنان به دست آوردند و تلطیف کننده ظرفیت‌های ایجاد شده محسوب می‌گردد.

محدودیتی به نام حجاب و جلباب در حقیقت یک مصونیت از اذیت و آزار و انگشت نمایی است. یعنی حالا که حق حضور در اجتماع پیدا کردی از حد حجاب و جلباب هم غافل مباش تا بدون آزار و مانع به کمال و سعادت برسی! و الا از چاله یک جاهلیت به چاه جاهلیت دوم گرفتار می‌شویم. در جاهلیت اول انسانیت زن زیر سوال بود، در جاهلیت دوم زن بودن او. نباید از چاله تفریط به چاه افراط افتاد! پس هدف از مطالبات نجات از استانداردهای جاهلی است و این میسور نیست مگر با «حقوق محدود!». یعنی حقوقی که حدودی را هم در قبال خود دارد. آن‌ گاه است که زنان عامل کمال جامعه و جمال آن‌ می‌شوند.


فهرست منابع

* قرآن کریم

* ابن ابی الحدید، عبدالحمید: «شرح نهج‌البلاغه»، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404ق.

* ابن سعد، محمد: «طبقات الکبری»، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1388ق.

* ابن‌هشام، عبدالملک‌بن‌هشام: «سیرة النبویه»، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.

* پاینده، ابوالقاسم: «نهج الفصاحة»، تهران، خاتم الانبیا، 1383.

* حائری اسکویی، موسی: «احقاق الحق»، ترجمه محمد عیدی خسروشاهی، تهران، روشن ضمیر، 1385.

* طباطـبایی، محمد حسین: «المیزان فی تفسیر القرآن»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ3، 1397ق.

* طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن: «مجمع البیان فی تفسیر القرآن»، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1379ق.

* قوامی، سید صمصام الدین: «زنان، کارکردهای مدیریتی، تداخل نقش‌ها»، ماهنامه پیام زن، ش1، 1384.

* کاشانی، ملافتح الله: «منهج الصادقین فی الزام المخالفین»، تهران، کتابفروشی اسلامیه، چ2، 1344.

* کتانی، عبدالحی: «نظام الحکومة النبویه المسمی التراتیب الاداریه»، بیروت، شرکة دارالارقم بن‌ابی‌الارقم، 1375.

* کلینی، محمدبن یعقوب: «الکافی»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.

* کی‌نیا، مهدی: «کلیات مقدماتی حقوق»، تهران، دانشگاه تهران، 1347.

* مجلسی، محمد تقی: «بحارالانوار»، بیروت، موسسه الوفاء، 1404ق.

* مصباح یزدی، محمدتقی: «اخلاق در قرآن»، تدوین محمد حسین اسکندری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1376.

* واقدی،محمدبن‌عمر: «مغازی»، ترجمه محمد مهدوی دامغانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1369.


پی نوشتها:

* - دانش‌آموخته سطح خارج فقه و اصول

 

تبلیغات