آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

مقوله جنس زبانی در زبان­شناسی از مقوله جنس زیست­شناختی بازشناخته می­شود. بررسی­های زبان شناختی نشان داده­اند که اگرچه میان این دو نوع جنس در زبان هایی که از جنس زبانی بهره می­برند رابطه برقرار است، لیکن این رابطه متناظر نمی باشد. زبان عربی و عربی قرآنی (یا کلاسیک) از زبان­هایی قلمداد می­شود که جنس زبانی در آن از گستره و تنوع زیادی برخوردار است. این پژوهش با بررسی جنس زبانی در آیات قرآن کریم، با ارایة تقسیم­بندی جدید و متفاوتی از آنچه در دستورهای موجود عربی در مورد جنس صورت پذیرفته است، به نحوه عملکرد و رابطه آن با جنـس زیـست­شناختی در چارچوب نظریة نشان­داری می­پردازد. نتایج این بررسی می­تواند از یکسو در تفسیر آیات و به ویژه نقش و اهمیت زنان در کلام الله مجید برپایة توصیف زبان­شناختی به کار رود و از سوی دیگر مسیری جدید و متفاوت را پیش روی پژوهشگران دستور زبان عربی بگشاید.

متن


1)مقدمه

 

جنس زبانی[1] در حوزة بررسیهای زبان‌شناختی از جنس زیست‌شناختی یا طبیعی[2] بازشناخته می‌شود. در واقع، یکی از نقدهایی که زبان‌شناسان بر دستورهای سنتی وارد می‌دانند، عدم تمایز این دوگونه جنسیت از یکدیگر می‌باشد. به عبارت دیگر، جنس زبانی که مترتب بر واژه‌های یک زبان می‌تواند باشد، در مواردی که اندک نیز نمی‌باشند، الزاماً منبعث از جنس طبیعی مصادیق آنها نمی‌باشد و بر آن دلالت نمی‌نماید. به عنوان مثال، در زبان آلمانی امروز، واژه M?dchen به معنای «دختر» است ولی به لحاظ زبانی دارای جنس خنثی است. جالب‌تر از آن، واژة cailin به همان معنی در زبان ایرلندی است که به لحاظ زبانی مذکر محسوب می‌گردد.

 

از سوی دیگر، بررسی جنس در زبان‌ها حداقل از دو دیدگاه کلی در زبان‌شناسی صورت پذیرفته است: یکی دیدگاه زبان‌شناسی خرد[3] و دیگری دیدگاه زبان‌شناسی کلان[4]. از منظر نوع اول، بررسی جنس زبانی در بازشناسی نحوه کاربرد آن در سامانه زبانی[5] است. ازدیدگاه نوع دوم، بررسی جنس زبانی همراه با بررسی تأثیر و تأثر آن بر سایر سامانه‌های غیرزبانی ولی مرتبط با زبان است. دو حوزه اصلی چنین مطالعاتی را سامانه‌های شناختی[6] و اجتماعی-جامعه‌شناختی[7] تشکیل می‌دهند.

 

نمونه‌ای از حوزه بــــررسی جنس زبانــــی در پیوند با سامانه‌های شناختی، پژوهش‌های برودیتسکی، اشمــــیت و فیلیپـــس است کــــه به مسئله رابطة میان زیرســامانه[8] جنـــــس زبانـــی با نــــوع تفــــکر، برداشت و ادراک افـــراد دارای زبانهای مختلف در چارچوب فرضیه موجبیت یا جبر زبانی[9] مطرح شده توسط سپیرو وورف[10] می‌پردازند و این فرضیه را تایید می­نمــایند (Boroditsky,2003). همسو با چنین رویکردی ولی با نتایجی متفاوت، زاهدی و حیدری نیا با بررسی مقولة جنسیت در زبان­های فارسی، انگلیسی، عربی، فرانسوی و اسپانیولی و استفاده از آزمون های شباهت و صفات نشان دادند جنس زبانی الزاماً تعیین کنندة نوع تفکر، شناخت و برداشت گویشوران نسبت به توزیع جنس زیست شناختی نمی­باشد(Zahedi & Haydarynia, 2008).

 

همچنین، زاهدی استدلال می­نماید که از یک سو، سامانه های شناختی و فرهنگی- اجتماعی مکمل یکدیگرند و از سوی دیگر ارتباط میان زبان از یک طرف با شناخت و از طرف دیگر اجتماع- فرهنگ ارتباطی دو سویه است ولی در دو سطح متفاوت: ارتباط زبان با سامانه شناختی در سطح آغازین[11] و نژادمانه­ای[12] است و ارتباط آن با سامانه اجتماع- فرهنگ در سطح پایدار[13] و رخ مانه­ای[14] (ر.ک. زاهدی، 1387). یکی از پیامدهای چنین استدلالی آن است که کارکرد اصلی زبان نه ایجاد ارتباط است و نه بیان تفکر، بلکه نقش اصلی و دلیل وجودی آن اتصال سامانه­های شناختی و اجتماعی- فرهنگی است. چنین پیامدی در بحث حاضر که مرتبط با جنس و جنسیت است نشانگر آن خواهد بود که سامانة شناختی- تفکری بشر از سامانة فرهنگی- اجتماعی او مستقل است و این دو از طریق سامانة سومی به نام زبان با هم در پیوند و تعامل قرار می گیرند.

 

از حوزه پژوهشهای جنس زبانی در پیوند با سامانه‌های اجتماعی- جامعه‌شناختی نمونه‌های گوناگونی را می‌توان برشمرد که تعداد قابل توجهی از آنها در پی اوج‌گیری آنچه به جنبش فمینیسم[15] معروف است انجام پذیرفته‌اند. نمونه‌هایی از چنین رویکردی را می‌توان تـــرکتــــر (Trechter, 2003)، کمــــرون(Cameron, 1995 &2003) ، لیکاف (Lakoff, 2003) و کندال(Kendall, 2003) دانست که به مسائلی همچون ایدئولوژی، قومیت و رفتارهای اقتدارگرایانه از زاویه جنس زبانی می‌پردازند. چنین پژوهش­هایی در واقع نیازمند بررسی دقیق رابطه بافت و عملکرد اجتماعی با زبان­اند.

 

2) انگیزه، هدف و محدوده پژوهش

 

انگیزه نگارنده از پژوهش حاضر بررسی نحوه عملکرد جنس زبانی و انواع آن در کلام الله مجید، قرآن کریم، است. بررسی­های انجام‌شده بر روی قرآن کریم تاکنون بیشتر از دیدگاه‌های غیرزبان‌شناختی، و اغلب فقهی و در چارچوب تفسیر، صورت پذیرفته‌اند. بررسی حاضر، صرفاً زبان‌شناختی است.

 

هدف این بررسی نیز ارائة نگاهی زبان‌شناختی به بررسی جنس زبانی در چارچوب نظریة نشانداری[16] در زبان‌شناسی است. بررسی­های به ظاهر زبان‌شناختی از عربی کلاسیک، مانند سیّدی هنوز دارای نگاه یکسویه و از منظر محوریّت «مذکر» است (ر.ک. سیدی، 1387). همچنین تقسیم‌بندی جنس زبانی در عربی متأثر از دسته‌بندی­های سنتی است. نگارنده قصد دارد به ارائة تقسیم‌بندی جدیدی از جنس زبانی در عربی مبادرت نماید. بدین‌ترتیب، محدوده پژوهش حاضر نیز به لحاظ پیکره مورد بررسی، عربی قرآنی؛ از نظر چارچوب نظری، نظریة نشانداری در زبان‌شناسی؛ و از نظر رویکردی، دیدگاه زبان‌شناختی خرد می‌باشد.

 

3) نظریة نشانداری در زبان‌شناسی

 

در این بخش، نگارنده لازم می‌داند توضیحی دربارة نظریة نشانداری ارائه نماید. نشانداری در زبان‌شناسی برگرفته از مکتب پراگ[17] می‌باشد و از حوزه واج‌شناسی[18] آغاز گردید لیکن در بررسی­های زبان‌شناختی از یک سو به سایر حوزه‌ها همچون ساخت واژه[19]، نحو[20] و معنی شناسی[21] گسترش یافت و از سوی دیگر در چارچوب های عام نظری مختلف همچون رویکرد اصول و پارامترها[22] و دستور همگانی[23] زایشی[24] از تعاریف مختلف برخوردار گردید.

 

آنچه رویکرد این پژوهش به نظریة نشانداری را مشخص می‌نماید، رویکردی است که همة سه نگرش مورد اشاره به عنوان ویژگی مشترک نشانداری در خود دارند. بدین معنی که صورتی «بی‌نشان»[25] تلقی می‌گردد که بنیادی بوده و حالت عمومی یک ویژگی را نشان می‌دهد. «بنیادی» بودن در اینجا به معنی «اصلی» در مفهوم پراهمیت‌تر نمی‌باشد، بلکه به مفهوم داشتن گستردگی و عمومیت می‌باشد. به عنوان مثال، در زبان انگلیسی واژة «lion» بی‌نشان است و می‌تواند بر شیر ماده و نر هر دو اطلاق گردد، در صورتی که واژة «lioness» نشاندار[26] است و صرفاً به شیر مادة ارجاع می‌نماید. یا واژه‌ای همچون «actor» که هم برای بازیگر مرد و هم برای بازیگر زن قابل استفاده است و در نتیجه بی‌نشان بوده، در حالی که واژة «actress» خاص بازیگر زن است.

 

نگرش­های موجود به ‌نشانداری که در چارچوب نظریه‌های مختلف عام زبانی آغاز گردیده‌اند از سه نوع نشانداری معنایی[27]، نشانداری صوری[28] و نشانداری رده‌شناختی[29] خارج نیستند.

 

در نوع اول، یا همان نشانداری معنایی، یک مفهوم یا ویژگی معنایی ممکن است نسبت به مفهوم یا ویژگی معنایی دیگری نشاندار باشد. به عنوان مثال، واژه‌ای مانند ewe در انگلیسی که به معنای «گوسفند ماده» است نسبت به معنای واژة sheep که به مفهوم «گوسفند» است نشاندار است. همچنین واژة ram در انگلیسی به معنای «گوسفند نر» نیز نسبت به مفهوم sheep نشاندار است. در این مثال، تمایزی سه گانه میان sheep، ewe و ram وجود دارد.

 

تمایزهای دوتایی نیز وجود دارند. در انگلیسی واژة actor هم می‌تواند «هنرپیشه» و هم «هنرپیشه مرد» تلقی گردد . در مقابل، واژة actress صرفاً به معنای هنرپیشة زن است. بدین‌ترتیب، می‌توان گفت، معنی sheep در مفهوم ram و ewe وجود دارد و همچنین معنی actor در actress.

 

نشانداری صوری در سطوح مختلف واجی، ساختواژی و نحوی قابل مشاهده است. برای نمونه به نشانداری صوری ساختواژی می‌پردازیم. صورتی نسبت به صورت دیگر نشاندار است اگر دارای عناصر ساختواژی بیشتری باشد. به عنوان مثال، صورت جمع یک واژه که دارای علامت جمع است، نسبت به صورت مفرد آن نشاندار است. در عربی، در سطح ساختواژی واژة «بقره» نسبت به واژة «بقر» نشاندار است.

 

نوع سوم نشانداری که گونة رده‌شناختی آن است به همگانی­های تلویحی[30] در رده‌شناسی[31] باز می‌گردد. بدین صورت که برای همة زبانها، اگر زبان L دارای ویژگی A باشد، ویژگی B را هم الزاماً دارد ولی نه بالعکس. به عنوان مثال، اگر زبانی دارای ساخت مجهول باشد، الزاماً ساخت معلوم نیز دارد ولی همة زبان ها الزامی به داشتن ساخت مجهول ندارند.

 

4)جنس زبانی و تقسیم‌بندی های آن

 

هاکت در یکی از تعریف‌های اولیه از جنس در زبان‌شناسی، آن را «مجموعه‌ای از اسامی بازتاب یافته در رفتار واژه‌های متداعی» می‌خواند (Hocket, 1958: p 231). پیرو چنین تعریفی، کوربت در اثر نسبتاً جامع خود از جنس، معیار اصلی تشخیص جنس را مطابقة دستوری[32] دانسته و انتساب جنس را به اسامی وابسته، به دو نوع اطلاع مربوط می داند: معنای واژه و صورت آن. به عبارت دیگر، کوربت جنس زبانی را در یک تقسیم‌بندی به دو گونه در نظر می‌گیرد: جنس معنایی و جنس صوری (Corbett, 1991).

 

همچنین اکسنوف معتقد است که تمام سامانه­های جنسیتی در زبان دارای هسته­ای معنایی می­باشند (Aksenof, 1984: p 17-18). کوربت نیز ادعای وی را تأیید می­نماید .(Corbett, 1991: p 8)

 

همچنین، جنس زبانی قابل تقسیم‌بندی به سه نوع مذکر، مونث و خنثی می‌باشد.

 

1-4) تقسیم‌بندی نگارنده از جنس زبانی

 

جنس زبانی را به لحاظ بروز و نمود آن می‌توان به دو گونه تقسیم نمود: جنس ساختواژی[33] که آن را همان جنس دستوری[34] می‌توان قلمداد نمود و جنس واژگانی[35] که آن را جنس معنایی[36] نیز می‌توان خواند. در نوع اول، یا همان جنس دستوری، عنصر زبانی همچون اسم، صفت یا ضمیر دارای ویژگی یا علامتی است که جنس آن را مشخص می‌سازد در صورتی که در جنس واژگانی یا معنایی، خودواژه دارای ویژگی جنسیتی خاصی است.[37]

 

تقسیم‌بندی دیگری را می‌توان بر جنس زبانی قایل شد و آن جنس نشاندار و جنس بی‌نشان است. زبانها به لحاظ جنس زبانی دارای رده ‌بندی های گوناگونی هستند. برخی صرفاً دارای جنس معنایی یا واژگانی‌اند، همچون زبان فارسی. در این زبان، ویژگی جنسیت بروز دستوری ندارد و جنس زبانی صرفاً در سطح واژه یا معنای واژه مطرح است. می‌توان ادعا نمود همة زبان ها به‌صورت حداقلی از این ویژگی برخوردارند. آزمون وجود این نوع جنس به عنوان یک همگانی رده‌شناختی همانا باهم‌آیی واژگانی[38] است. به عنوان مثال، در زبان فارسی که صرفاً دارای چنین تمایز جنسیتی است، جنس بر باهم‌آیی واژگانی محدودیتهایی تحمیل می‌نماید که به محدودیتهای باهم‌آیی[39] در زبان شناسی معروف اند:

 

زن زیبا مرد زیبا

 

باهم‌آیی واژه «مرد» و «زیبا» در فارسی نشاندار است و بیان از قصد گوینده بر ویژگی «زنانگی»[40] چهره یا عملکرد مرد مورد ارجاع را می‌نماید. این در حالی است که واژه «زیبا» را بدون هیچ نشانداری می‌توان با «زن» و تمامی واژه‌های هم طبقه آن به لحاظ جنسیتی مانند «دختر» به کار برد.

 

نوع دوم زبانها به لحاظ رده‌شناختی آنهایی هستند که جنس زبانی در آنها محدود به معنای واژه‌ها نمی‌گردد و در سامانه دستوری نیز نمود دارد. این نوع از زبانها را می‌توان نسبت به درجه دخالت سامانه دستوری خود در بروز جنس نیز به گونه‌های مختلف تقسیم نمود. به عنوان مثال، زبان انگلیسی نوین، صرفاً در زیرسامانه ضمایر خود جنس دستوری را باز می‌نمایاند. مطابقت جنسیت نیز صرفاً در سطح ضمایر رخ می‌دهد و سایر محدودیت­ها را محدودیت­های باهم‌آیی واژگانی- معنایی تشکیل می‌دهند:

 

مثال:

 

جمع                   مفرد

 

I/me/myself/mine                       we/us/ourselves/ours

 

you/you/yourself/yours            You/you/yourself/yours

 

she/her/                                   herself/hers

 

he/him/himself/his                         they/them/themselves/theirs

 

it/it/                                      itself/its

 

ضمایر فوق به ترتیب از چپ به راست ضمایر فاعلی، مفعولی، انعکاسی و ملکی می­باشند. در این زبان جالب توجه آن است که در زیرسامانه ضمایر، صرفاً در سوم شخص‌مفرد تمایز جنسیتی دیده می‌شود. به عبارت دیگر در اول شخص و دوم شخص و همچنین تمامی موارد جمع ضمایر، تمایز جنسیتی وجود ندارد. این زبان را می‌توان از زمرة زبانهایی دانست که جنس دستوری را به‌صورت حداقلی نشان می‌دهند. نادستوری بودن مثال زیر نیز نشان دهندة نیاز به مطابقت ضمایر به لحاظ جنس با مرجع خود می باشد:

 

*John saw herself in the mirror.

 

در مقابل زبانهایی مانند آلمانی و فرانسوی دارای تمایز گسترده‌تری در حوزه جنسیتی می‌باشند. به عنوان مثال، در آلمانی نوین حروف تعریف مختلفی به لحاظ جنسیتی وجود دارند.

 

جنس زبانی را از منظر دیگری نیز می‌توان تقسیم‌بندی نمود و آن تقسیم‌بندی نوع جنس است. جنس زبانی خود می‌تواند به سه زیرگروه مذکر، مونث و خنثی تقسیم‌بندی شود. زبانها را به لحاظ استفاده از این سه امکان می‌توان به دو گروه دوتایی و سه‌تایی تقسیم نمود. همة زبانها از امکان دوتایی بهره‌منداند، اگرچه الزاماً در سطح دستوری از آن استفاده نکنند و صرفاً این امکان دوتایی را در سطح معنایی به کار برند. زبان فارسی از این نوع است. به محدودیت با هم‌آیی زیر توجه نمایید:

 

خورشید خانم [41]خورشید آقا

 

زبانی‌هایی مانند انگلیسی، آلمانی و فرانسوی از امکان تمایز سه تایی بهره‌منداند و تفاوت آنها در میزان درجه نفوذپذیری جنسیت زبانی در سامانة زبانی است.

 

5)جنس در بررسی­های دستور زبان عربی

 

نگارنده در بررسی جنس در زبان عربی به دستورهای مختلفی همچون عبدالتواب (1367)، حناترزی (1969م)، العلوی (1983م)، عون (1952م)، مبارک (1981م)، المبارک (1972م)، مخزونی (1950م) و بدوی و همکاران (Badawi, 2004) مراجعه نموده است که خلاصه مباحث مطرح شده در آن­ها را به صورت زیر ارایه می­نماید.

 

اسم که از تقسیمات سه‌گانه کلمه است[42] به لحاظ جنس بر دو نوع است: مذکر و مؤنث، اسم مذکر آن است که بر «نر» دلالت داشته و علامت تأنیث نداشته باشد و اسم مذکر آن است که بر «ماده» دلالت کند و دارای علامت تأنیث باشد.

 

در ادامه تقسیم‌بندی دستورهای سنتی عربی، اسم می‌تواند به لحاظ جنس، حقیقی یا مجازی باشد. مذکر حقیقی اسمی است که در مقابل خود مونثی داشته باشد و مونث حقیقی اسمی است که در مقابل خود مذکری داشته باشند.

 

مثال:

بقر

بقرة

 

رجل

امرة

 

از سوی دیگر، گفته می‌شود اگر مذکر یا مونث بر انسان یا حیوان دلالت کند، حقیقی است و اگر بر غیر آن ـ که شامل اشیاء و نباتات می­گردد ـ دلالت کند, مجازی است.

 

همچنین در تقسیم‌بندی دیگری، جنس را به دوگونة لفظی و معنوی تقسیم می‌نمایند. اگر اسمی به ظاهر دارای علامت تأنیث باشد ولی بر مذکر حقیقی دلالت نماید، آن را مونث لفظی- مذکر معنوی خوانند مانند «معاویه» و اگر اسمی دارای علامت تأنیث نباشد ولی بر مؤنث حقیقی دلالت نماید آن را مذکر لفظی- مونث معنوی خوانند همچون «زینب».

 

1-5) نقد جنس از دیدگاه دستورهای زبان عربی

 

در مختصری که در بخش چهار ارائه گردید، ملاحظه می‌شود که دو ایراد را می‌توان وارد دانست: اول آنکه تعریف اولیه از جنس مذکر و مونث تکیه بر تمایز طبیعی یا زیست‌شناختی دارد؛ و دوم آنکه به دلیل چنین تعاریفی موارد غیرهمسو با آنها به تقسیم‌بندیهای دیگری منجر شده‌اند که بحث را پیچیده و غامض نموده‌اند.

 

2-5) تقسیم‌بندی نگارنده از جنس زبانی در عربی کلاسیک

 

در تقسیم‌بندی سطح نخست، جنس در زبان عربی کلاسیک را می‌توان به دو دسته جنس معنایی- واژگانی از یک سو و جنس دستوری- ساختواژی از سوی دیگر تقسیم نمود. در تقسیم‌بندی سطح دوم، هر یک از جنسهای واژگانی و ساختواژی را می‌توان براساس (عدم)همسویی آنها با جنس زیست شناختی به دو نوع طبیعی و اعتباری تقسیم کرد:

 

جنس زبانی

 


 

معنایی - واژگانی دستوری- ساختواژی

 


 

طبیعی اعتباری طبیعی اعتباری

 


 

ابراهیم – مریم شمس – قمر بقر – بقره معاویه

 

با این مقدمه حال نگاهی خواهیم داشت به امکانات زبان عربی کلاسیک یا همان عربی قرآنی به مقوله جنس زبانی.

 

1-2-5) جنس زبانی در عربی کلاسیک:رویکرد جدید

 

زبان عربی کلاسیک دارای جنس زبانی در هر دو حوزه واژگانی- معنایی و دستوری -ساختواژی است. در عین حال، از تمایز دوتایی یا دوگانه مذکر و مؤنث بهره می‌برد و خنثی در آن وجود ندارد.

 

1-1-2-5) جنس معنایی

 

زبان عربی کلاسیک از تمایز جنس­های مذکر و مؤنث در سطح معنایی برخوردار است.

 

ابراهیم مریم

 

همانگونه که از مثال­های زیر برمی‌آید، این تمایز صرفاً نشانگر جنس­های زیست‌شناختی مذکر و مونث نمی‌باشد:

 

قمر شمس

 

واژه‌هایی همچون «شمس» در زبان عربی کم نیستند: ارض، نار، نفس و بسیاری واژه‌های دیگر نیز مونث‌اند.

 

در دستور سنتی زبان عربی چنین بیان می‌گردد که شمس مونث است زیرا به هنگام تصغیر علامت تأنیث می‌گیرد:

 

شمس شمیسه

 

نار نویره

 

ارض اریضه

 

به عبارت دیگر، قاعده‌ای که در دستور سنتی زبان عربی برای مشخص‌کردن جنس واژه‌هایی همچون «شمس» به کار می‌رود آن است که «الجمع و التصغیر والنسبه یرد الاشیاء الی اصلها»: هرگاه اسمی جمع یا مصغر یا منسوب گردد، به اصل خود باز می‌گردد. از این روی «شمس» مونث است چون تصغیر آن «شمیسه» است.

 

ایراد اصلی این نوع نگرش و قاعده‌سازی آن است که اسم های جمع، مصغر و منسوب به لحاظ ساختواژی از اسم های مفرد، غیرمصغر و غیر منسوب مشتق می‌گردند و از این نظر صورت اولیه نمی‌باشند. بدین‌ترتیب، چنین قاعده‌ای، روشی تشخیصی است نه ویژگی توصیفی؛ بدین‌معنی که «شمس» چون مؤنث است، اسم مصغر آن به‌صورت «شمیسه» می‌باشد و نه بالعکس.

 

2-1-2-5) جنس دستوری

 

در زبان عربی، واژه‌ها (اسم‌ها و صفت‌ها) به لحاظ جنس دستوری مذکراند مگر دارای علامت تأنیث باشند. علامت تأنیث در زبان عربی سه‌گانه است و به‌صورت پسوند خود را نشان می‌دهد که عبارت اند از:

 

تاء تانیث(فاطمه)، الف مقصوره(زهرا) و الف ممدوده(کبری)

 

مثالهایی همچون «معاویه» و «خلیفه» هم نشان می‌دهند, این نوع جنس نیز الزاماً محدود به تمایز زیست‌شناختی-طبیعی نیست و ممکن است اعتباری باشد.

 

در زیرسامانه ضمایر نیز جنس دستوری در عربی کلاسیک به لحاظ مذکر و مونث از هم در دوم شخص و سوم شخص متمایزاند. این تمایز در اول شخص دیده نمی‌شود.

 

نکته قابل‌توجه آن است که به عنوان قاعده‌ای کلی، تمامی اسامی جمع مکسر، مونث محسوب می‌شوند و صرفاً هنگامی آنها را می‌توان مذکر دانست که جنس زیست‌شناختی آنها مذکر باشد؛ مانند الرجال. بدین ترتیب می‌توان گفت در این موارد جنس زیست‌شناختی- طبیعی بر جنس دستوری و قراردادی برتری دارد.

 

6) جنس در قرآن کریم

 

با بررسی اجمالی جنس زبانی در عربی کلاسیک، در این بخش به ارایه نمونه‌هایی از قرآن کریم و چگونگی برخورد با جنس زبانی در آیات الهی می‌پردازیم.

 

1-6) مقدمه‌ای پیرامون زبان قرآن

 

قرآن کریم، کلام وحی است. به عبارت دیگر، آنچه در قرآن کریم یافت می‌شود تماماً کلام خداوند است که بر پیامبر از طریق واسطه­ای به نام جبرئیل وحی گردیده است. اما آنچه درخور توجه است آن است که این کلام «نازل» شده است. به نظر نگارنده از دیدگاه زبان‌شناختی، «نازل شدن» قرآن کریم، به معنای بروز و نمود وحی در قالب زبانی است که برای انسان قابل فهم باشد.

 

بدین‌ترتیب کلام وحی در قرآن کریم در قالب زبان عربی با ویژگیها و حدود و ثغور این زبان بیان گردیده است و همین «نزول» آن است که به عبارت دقیق‌تر محدود گشتن آن به حدود و امکانات زبانی انسانی است. از این روی، مراقبت در فهم کلام وحی با درنظر گرفتن محدودیتهای زبان عربی از اهمیت فراوانی برخوردار است.

 

2-6) نمونه‌ها

 

بررسی کل قرآن کریم از حوزه این مقاله خارج بوده است. آنچه در زیر به عنوان نمونه در قالب تقسیم بندی هفت گانه ارایه می گردد، بخشی از نتایج حاصله از مرحله اول ـ سال اول ـ برنامه پژوهشی سه ساله ای که در قالب آن تمامی آیات بررسی خواهند شد.

 

بررسی مقدماتی انجام شده که مرحله اول برنامه سه ساله فوق­الذکر است شامل تـــحلیل 800 آیــــه از قرآن مجید می­باشد که در زیرنمونه­هایی از موارد مرتبط ارایه می­گردد.

 

1-2-6) گروه اول: آیات مربوط به خداوند متعال

 

ارجاع به خداوند متعال در قرآن کریم به سه گونه است؛ اولی، ارجاع باریتعالی به خود؛ دومی، امر باریتعالی به ارجاع به او؛ و سومی، ارجاع غیر به حضرت حق. در نوع اول، خداوند سبحان از ضمیر جمع اول شخص در قالب زبانی استفاده می‌نماید:

 

«انا نحن نزّلنا الذکر و انا له لحافظون» (الحجر،9)

 

«انّا اعطیناک الکوثر» (الکوثر،1)

 

در نوع دوم، خداوند در خطاب به انسان، خود را به صورت اول شخص مفرد معرفی می‌نماید:

 

«ادعونی استجب لکم» (المومن،60)

 

در اینگونه موارد، گاهی کلمه جلاله «الله» به کار می­رود و گاهی ضمیر سوم شخص مفرد مذکر و گاه هر دو.

 

و در نوع سوم ارجاع باریتعالی از منظر غیر اوست:

 

«قل هو الله احد» (الاخلاص،1)

 

در نوع سوم، جنس زبانی مورد استفاده برای ارجاع به حضرت حق سوم شخص مفرد مذکر است. از آنجا که خداوند جنس زیست‌شناختی نر و ماده ندارد، استفاده از این نوع ارجاع قطعاً به معنی «مذکر بودن» او نیست بلکه نشانگر «بی‌نشانی» ضمیر مذکر در مقابل مونث در این زبان است. به عبارت دیگر، در این نمونه و نمونه‌های زیر مشاهده می‌گردد که جنس مذکر، الزاماً بر «مذکر زیست‌شناختی » دلالت ندارد، بلکه در زبان عربی کلاسیک «حالت بی‌نشان» محسوب می گردد.

 

2-2-6)گروه دوم: آیات مربوط به احکام الهی بر انسان و یا صورتهایی که انسانها مورد خطاب قرار می‌گیرند

 

بسیاری از آیات کلام الله مجید، حاوی دستورات و احکامی است که برای انسان لازم‌الاجراست. به مثال­های زیر توجه نمایید:

 

«کُتب علیکم الصیام» (البقره،183)

 

«اذا نودی للصلوة من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکرالله و ذروالبیع» (الجمعه،9)

 

«و توبوا الی الله جمیعاً ایّه المومنون لعلکم تفلحون» (النور،31)

 

بسیاری دیگر از آیات قرآن کریم نیز حاوی صورت­هایی می‌گردد که افراد اعم از مردم، ایمان آورندگان، تقوی پیشگان، کافران، مشرکان و ... مورد خطاب قرار می‌گیرند؛ مانند آیاتی که با صورت­های خطابی همچون «یا ایهاالذین امنوا، یا ایها الکافرون و یا ایها الناس» آغاز می­گردند.

 

همانگونه که دیده می‌شود، صورت واژه‌ها در این گونه آیات به لحاظ جنس زبانی «مذکر» است؛ در حالی که مورد خطاب، همه افراد از آن نوع اعم از زن و مردانند. دستورهای سنتی زبان عربی، چنین تعارضی میان صورت و معنی را با استفاده از قاعده «تغلیب» یا غلبه مرد به زن با ارجاع به آیة شریفة «الرجال قوّامون علی النساء» (النساء، 34) توجیه می‌نمایند. اشکال چنین توجیهی آن است که زبان‌شناختی، توصیفی و برگرفته از ویژگی­های زبان نمی‌باشد بلکه بر آن زبان، یعنی عربی، تحمیل گردیده است.

 

از نگاه زبان‌شناختی، صورت­های جمع مذکر، که نمونه‌های آنها در بالا ارایه گردیده است، صورت­های بی‌نشان‌اند و به همین دلیل هم به مرد و هم به زن اشارت دارند.

 

3-2-6) گروه سوم: آیات دال بر روایتهای کلی

 

آیاتی از قرآن کریم حاکی از روایت­های مختلفی است از انواع گوناگون که بر وقوع و یا نوع وقوع رخداد یا مجموعه‌ای از رخدادها دلالت می‌نمایند. نگارنده به یکی از آنها که به لحاظ بحث جنس زبانی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است در زیر اشاره می‌نماید:

 

«انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عندالله اتقاکم» (الحجرات، 13)

 

همانگونه که دیده می‌شود، خداوند متعال در بیان فعل «شما را آفریدیم» (خلقناکم) از ضمیر متصل «کم» که دوم شخص جمع مذکر است استفاده نموده است. آنچه از اهمیت زیادی برخوردار است آن است که در این آیه شریفه بلافاصله بعد از «خلقناکم» نوع «کم» مشخص می‌شود: «از زن و مرد» (من ذکر و انثی). چنین توالی نشان می‌دهد که «کم» صورت بی‌نشان است و بر «مرد و زن» دلالت می‌نماید و به همین دلیل محدود به «مردها» نمی‌گردد.

 

«انّی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی» (آل عمران، 195)

 

4-2-6) گروه چهارم: آیات دال بر ارجاع به مونث در تقابل با مذکر (زن در مقابل مرد)

 

برخی آیات جنس زبانی مونث را در مقابل مذکر به کار می‌برند. به نمونة زیر توجه نمایید:

 

«هنّ لباس لکم و انتم لباس لهنّ» (البقره، 187)

 

چنین آیه‌هایی به وضوح نشاندار بودن صورت و معنی واژه‌های مرتبط با زنان را نشان می‌دهد. بدین‌ترتیب، در قرآن کریم هرگاه افراد مورد خطاب صرفاً مردان یا زنان باشند، «صورتهای تقابلی» به کار رفته است. «کم» در آیة اول به مردان و نه همه (اعم از مرد و زن) دلالت می‌نماید، چون در مقابل آن صورت تقابلی (هن) قرار دارد.

 

5-2-6) گروه پنجم: آیات دال بر ارجاع به مونث با مصداق جنس زیست‌شناختی

 

به آیات زیر توجه نمائید:

 

«یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتنّ تردن الحیوة الدنیا و زینتها فتعالین امتّعکنّ و اسرّحکنّ سراحاً جمیلاً. و ان کنتنّ تردن الله و رسوله و الدار الاخرة فان الله اعدّ للمحسنات منکنّ اجراً عظیماً. یا نساء النبی من یأت منکنّ بفاحشة مبیّنة یضاعف لها العذاب ضعفین و کان ذلک علی الله یسیراً» (الاحزاب، 30-28)

 

«یا نساء النبی لستنّ کاحد من النساء ان اتّقیتنّ فلاتخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولاً معروفاً» (الاحزاب،32)

 

این آیات به ویژه دو نمونة آخر به­طور خاص زنان پیامبر اکرم را مورد خطاب قرار می‌دهد.

 

آیات گوناگون و فراوانی در قرآن مجید دیده می‌شود که به زنان اشاره دارد و نمونه‌های آن را می‌توان در سوره‌های مبارکه نساء، مریم و نور مشاهده نمود. به لحاظ زبان‌شناختی، چنین آیاتی ناظر بر نشانداری واژه‌ها و صورت­های ساختواژی مربوط به زنان است.

 

6-2-6) گروه ششم: آیات دال بر ارجاع به مونث بدون مصداق جنس زیست‌شناختی

 

در کلام­الله مجید که به زبان عربی کلاسیک است، برخی واژه‌های کلیدی دارای ویژگی معنایی مؤنث‌اند و دلالتی بر مؤنث زیست‌شناختی ندارند. از جمله این واژه‌ها صلاة، نفس و نار می‌باشند.

 

«الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر» (العنکبوت،45)

 

«یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی» (الفجر، 30 -27)

 

«یا ایهاالناس اتّقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة» (النساء، 1)

 

نماز (صلاة) و نفس به ویژه نفس مطمئنه که در اسلام از اهمیت فراوانی برخوردارند، به لحاظ زبانی دارای جنس مونث‌اند. اگر قرار این ‌بود که همچون دستورهای سنتی، به دلیل به‌کارگیری صورتهای «مذکر»، مردان از محوریت و اهمیت و غلبه بر زنان برخوردار باشند، چنین آیاتی نیز می‌بایست در قالبی دیگر بیان می‌گردیدند، به ویژه «نفس» که جوهر وجودی انسان اعم از زن و مرد است. این برهان را آیة 14 سورة تکویر که نوعی ختم‌کننده 13 آیة ما قبل خود است, تأیید می‌نماید: «علمت نفس ما احضرت».

 

نکته جالب توجه در 14 آیه اول سوره تکویر آن است که تمامی اسم‌های به کار رفته در این 14 آیه شریفه به لحاظ جنس زبانی مونث‌اند؛ یا به دلیل جنس معنایی یا به دلیل جنس ساختواژی و جمع مکسربودن این اسم‌ها که در عربی مونث محسوب می‌گردد:

 

«اذا الشمس کوّرت. و اذا النجوم انکدرت. و اذا الجبال سُیّرت. و اذا العشار عُطّلت. و اذا الوحوش حشرت. و اذا البحار سجّرت. و اذا النفوس زوّجت. و اذا الموؤده سئلت. بأیّ ذنب قُتلت. و اذا الصحف نشرت. و اذا السماء کشطت. و اذا الجحیم سعّرت. و اذا الجنة ازلفت. علمت نفس مآ احضرت».

 

7-2-6) گروه هفتم: آیات دال بر واژه‌هایی که مونث یا مذکر محسوب می‌گردند.

 

برخی از آیات حاوی واژه­هایی هستند که در برخی از آنها به عنوان مؤنث و در برخی دیگر به عنوان مذکر به لحاظ جنس زبانی استفاده شده‌اند. یکی از جالب‌ترین این واژه‌ها از نظر نگارنده «طاغوت» است.

 

«یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد اُمروا ان یکفروا به» (النساء،60)

 

« و الذین اجتنبوا الطاغوت أن یعبدوها» (الزمر، 17)

 

چنین نمونه‌هایی نشان می‌دهد که ادعای صالح صبحی نویسندة دراسات فی فقه اللغه، استدلالی توصیفی و برآمده از ویژگیهای زبان نمی‌باشد؛ بلکه معیاری تحمیلی است. وی بیان می‌دارد که (1) در باب اسم‌های دووجهی، هر کدام که به لحاظ جنس مشخص نباشند، درست آن است که مذکر باشد مانند «جبرئیل و میکائیل» و (2) اسم‌هایی که مذکر ولی دارای علامت تأنیث‌اند مانند «خلیفه، روایه، نسابه» به مسماهای خود توصیف می‌شوند و از ذات آنها خبر داده می‌شود نه اعراض آنها(ر.ک. صبحی, 1973م).

 

7) نتیجه‌گیری

 

بررسی حاضر در چارچوب نظریه «نشانداری» زبان‌شناختی انجام پذیرفته است و زبان مورد بررسی، زبان کلام الله مجید قرآن کریم است که همان زبان عربی کلاسیک می‌باشد. در چارچوب نظریه نشانداری، زبانها در برخورد خود با ویژگیهای زبانی برخی را «بی‌نشان» و برخی را «نشاندار» تلقی می‌نمایند.

 

پژوهش حاضر در حوزه زبان عربی قرآنی نشان می‌دهد: (1) جنس زبانی از جنس طبیعی یا زیست‌شناختی متمایز است؛ بدین معنی که مذکر یا مونث بودن واژه‌ای الزاماً دلالت بر جنس زیست‌شناختی آن نمی‌نماید. (2) در زبان عربی قرآنی جنس زبانی دو نوع است: جنس واژگانی- معنایی و جنس دستوری. (3) در زبان عربی قرآنی، برخی از واژه‌های کلیدی همچون نفس و صلاه دارای ویژگی جنس معنایی مونث‌‌اند. (4) در کلام قرآن، جنس دستوری دوم یا سوم شخص مذکر جمع «بی‌نشان» است و مفهوم این بی‌نشانی به لحاظ زبانی آن است که شامل جنس زیست‌شناختی مذکر و مونث می شود. (5) جنس زبانی مذکر در مواردی که در تقابل با جنس زبانی مونث قرار می‌گیرد، صرفاً دلالت بر جنس زیست‌شناختی می‌نماید. (6) به لحاظ زبانی، جنس زبانی مذکر غلبه و یا تفوقی بر جنس زبانی مونث ندارد.

 

در آخر می­بایست یادآوری نمود که بررسی حاضر بخشی از برنامه­ پژوهشی سه ساله است که صرفاً یک سال از آن سپری شده است. بدین­ترتیب، پیکره زبانی و تقسیم­بندی­های ارایه شده قابل گسترش و تدقیق می­باشند.

 


 

منابع

 

× قرآن کریم

 

× حناترزی، فؤاد (1969م)، فی اصول اللغه و النحو، بیروت: مکتبة البنان.

 

× زاهدی، کیوان (1387)، «زبان، فرهنگ و تفکر: دیدگاه­ها و برهان­ها», فصل­نامه تحقیقات فرهنگی، ش 4.

 

× سیدی، سید حسین (1387)، رویکرد زبانشناختی به نحو عربی، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی.

 

× صبحی، صالح (1973م)، دراسات فی فقه اللغه، بیروت: دارالعلم.

 

× عبدالتواب، رمضان (1367)، مباحثی در فقه اللغه و زبان شناسی عربی، (ترجمة حمیدرضا شیخی)، مشهد: انتشارات آستان قدس.

 

× العلوی، هادی (1983م)، المعجم العربی الجدید، دمشق: دارالحوار.

 

× عون، حسن (1952م)، اللغه والنحو، بی جا.

 

× مبارک، مازن (1981م)، النحو العربی، بیروت: دارالفکر.

 

× المبارک، محمد (1972م)، فقه اللغه و خصایص العربیه، بیروت: دار الفکر.

 

× مخزونی، مهدی (1950م)، فی النحو العربی، بغداد: دارالمعرفه.

 

? َAksenof, A.T. 1984. K probleme ekstralingvisticeskoj motivacii grammaticeskoj kategorii roda. Voprosy jazykoznanija, 33: 14-25.

 

? Badawi, El-Said; Michael G. Carter and Adrian Gully (2004), Modern Written Arabic: A Comprehensive Grammar, New York: Routledge.

 

? Boroditsky, Lera, Lauren A. Schmidt and Web Phillips (2003), Sex, Syntax and Semantics, In D. Gentner and S. Goldin-Meadow (eds.), Language in Mind: Advances in the Study of Language and Thought, Cambridge, MA: The MIT Press.

 

? Cameron, Deborah (1995), Verbal Hygiene, London and New York: Routledge.

 

? Cameron, Deborah (2003), Gender and Language Ideologies, In J. Holmes and M. Meyerhoff (eds.), The Handbook of Language and Gender. Oxford: Blackwell Publishing.

 

? Corbett, Greville (1991), Gender, Cambridge: Cambridge University Press.

 

? Hocket, Charles F. (1958), A Course in Modern Linguistics, New York: Macmillan.

 

? Kendall, Shari (2003), Creating Gendered Demeanors of Authority at Work and at Home, In J. Holmes and M. Meyerhoff (eds.), The Handbook of Language and Gender, Oxford: Blackwell Publishing.

 

? Lakoff, Robin (2003), Language, Gender and Politics: Putting “Women” and “Power” in the Same Sentence, In J. Holmes and M. Meyerhoff (eds.), The Handbook of Language and Gender, Oxford: Blackwell Publishing.

 

? Trechter, Sara (2003), A Marked Man: The Contexts of Gender and Ethnicity, In J. Holmes and M. Meyerhoff (eds.), The Handbook of Language and Gender, Oxford: Blackwell Publishing.

 

? Zahedi, Keivan and Mahtab Haydarynia (2008), A Comparative Study of Arabic, Spanish, French, English and Persian Speakers’ Conception of Linguistic Gender, Manuscript, Tehran: Shahid Beheshti University.

 


 

 

 

* - تاریخ دریافت: 19/11/87؛ تاریخ تصویب نهایی: 5/12/87

 

** -دکترای زبان شناسی همگانی، استادیار دانشگاه شهید بهشتی، kzahedi@sbu.ac.ir

 

[1]- Linguistic gender

 

[2]- Biological-natural gender

 

[3]- Micro-linguistics

 

[4]- Macro-linguistics

 

[5]- Language system

 

[6] - Cognitive system

 

[7]- Social-sociological system

 

[8] -Sub-system

 

[9] -Linguistic Determinism

 

[10]- Sapir-Whorf Hypothesis

 

[11]- Initial State

 

[12]- Genotypic

 

[13] - Steady State

 

[14] -Phenotypic

 

[15]- Feminism-Feminist Movement

 

[16] -Markedness Theory

 

[17]- Prague School

 

[18]- Phonology

 

[19]- Morphology

 

[20]- Syntax

 

[21]- Semantics

 

[22]- Principles asd Parameters Approach

 

[23]- Universal Grammar

 

[24]- Generative (Grammar)

 

[25] -Unmarked

 

[26]- Marked

 

[27]- Semantic markedness

 

[28]- Formal markedness

 

[29]- Typological markedness

 

[30]- Implicational Universals

 

[31]- Typology

 

[32]- Grammatical agreement/concord

 

[33] -Morphological gender

 

[34]- Grammatical gender

 

[35]- Lexical gender

 

[36]- Semantic gender

 

[37]- در تقسیم بندی دستورهای سنتی عربی از اجزاء کلام، مقوله­های دستوری سه نوع­اند: اسم، فعل و حرف که برگرفته از تقسیم بندی ارسطویی است. بدین ترتیب، صفت و ضمیر زیر مقوله­های اسم­اند.

 

[38]- Collocation

 

[39]- Collocational restrictions

 

[40]- effiminacy

 

[41]- نشانة ناخوش ساخت بودن است.

[42]- ر.ک. ص7, پانوشت 2.

تبلیغات