آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

این کتاب ترجمه مقالاتی از «دایرةالمعارف فلسفی روتلیج» است که از جمله کتب مرجع در اندیشه‌های معاصر به شمار می‌رود و از یک مقدمه و سیزده فصل تشکیل شده است که در انتهای هر فصل بخشی تحت عنوان «ملاحظات» بیان شده که نویسنده‌های متعدد نقدهای خویش را به نظرات فمینیست‌ها ارائه کرده‌اند. اما در بخش معرفی کتاب فقط به صورت اجمال مطالبی که در فصل‌ها مورد بررسی قرار گرفته بیان می‌شود.

متن

هرچند فمینیسم در دوران یکصد و پنجاه ساله حیات خود تحولاتی مهم را تجربه کرده و از جنبش اجتماعی به مرحله نظریهپردازی اجتماعی و از آن به طرح فلسفه و دانشهای فمینیستی و بالاخره به معرفت شناسی گام نهاده است و هم اکنون نیز موج سوم را با طرح نظریههای پستمدرن و انتقاد از دیدگاههای یکپارچه و جهان شمول موج دوم، تجربه میکند، اما پیشرفت خود را بیش از هر چیز وامدار پیشینه سنتی، تحقیرآمیز و سختگیرانه جهان غرب و مشرق زمین نسبت به زن و همچنین حاکمیت نگرش اومانیستی در جهان مدرن و نیز استفاده از ادبیات شعار محور است تا طرح دیدگاههای عالمانه و حضور فعال در کرسیها و مجامع علمی. البته اختلاف دیدگاههای فمینیستی به گونهای است که برخی تحلیلگران را به این نتیجه رسانده که جمعبندی این آرا در قاموسی واحد با عنوان «فمینیسم» ممکن نیست و لاجرم باید از واژه «فمینیسمها» بهره جست. پیامد این دو نکته شاید این باشد که در کشور ما نیز در دهه اخیر، دیدگاههای نظاممندی از سوی طرفداران فمینیسم مطرح نشده است و آنان که خود را فمینیست خواندهاند، نه نگاهی یک دست و دیدگاهی مشخص در تحلیلها ارائه کردهاند و نه حتی بسیاری از آنان با ادبیات علمی فمینیستی آشنایی کافی داشتهاند. در عین حال باید پذیرفت که فمینیسم پرسشهایی را فرا روی ما قرار داده است که پاسخگویی به آن کارشناسان دینی را به بازخوانی مجدد متون دینی وادار میکند و این اقدام اگر با روشمندی صحیح انجام پذیرد آثار گران سنگی بر جای خواهد گذاشت و زمینه دست یابی به دیدگاه نظاممند دین و شناسایی ابعاد ناشناخته معارف را فراهم خواهد نمود. افزون بر این سیر تحولات فرهنگی جامعه ما به ویژه پس از تأسیس رشته مطالعات زنان و طرح اندیشههای آکادمیک فمینیستی در میان نسل جدید، ضرورت تبیین و نقد دیدگاههای فمینیستی و تعیین مرز اندیشههای اسلامی را در موضوع زن روشن میسازد.
این کتاب ترجمه مقالاتی از «دایرةالمعارف فلسفی روتلیج» است که از جمله کتب مرجع در اندیشههای معاصر به شمار میرود و از یک مقدمه و سیزده فصل تشکیل شده است که در انتهای هر فصل بخشی تحت عنوان «ملاحظات» بیان شده که نویسندههای متعدد نقدهای خویش را به نظرات فمینیستها ارائه کردهاند. اما در بخش معرفی کتاب فقط به صورت اجمال مطالبی که در فصلها مورد بررسی قرار گرفته بیان میشود.
1) فمینیسم/ نویسنده: سوزان جیمز[1]/ مترجم: عباس یزدانی/ ملاحظات: محمدرضا زیبایی نژاد
فمینیسم معتقد است زنان در مقایسه با مردان مورد ستم هستند یا در وضعیت نامساعدی قرار دارند و ستمی که بر آنها میرود ستمی نامشروع یا ناموجه است. بدین جهت عنوان «فمینیست» از یک رشته مبارزات گوناگونی به وجود آمد که برای آزادی زن در سراسر قرن نوزدهم صورت گرفت.تفاسیر زیادی از زنان و ظلم وارد بر آنها تحت این توصیف عام میگنجد تا جایی که نمیتوان فمینیسم را یک اصل واحد فلسفی یا دربردارندة یک طرح سیاسی مورد وفاق دعاوی یا توصیههای خاص دانست، بلکه باید به خاطر اهتمام به یک موضوع مشترک، به هم پیوند خوردهاند. در ابتدا تلاش حامیان فمینیسم به اصلاح وضع اجتماعی زنان متمرکز بود و ادعا میکردند زنان باید از تحصیل، کار و حقوق مدنی برخوردار باشند، ولی در نیمه دوم قرن بیستم به طور فزایندهای به روشهای اجتماعی متنوع (از جمله رویههای نظری) علاقه نشان دادند، روش هایی که باعث ایجاد و بقای درک فمینیسم از طبیعت زنانه و مردانه شد. یکی از پرنفوذترین آثار در موضوع فلسفه فمینیست، کتاب جنس دوم، اثر «سیمون دبوار»[2] است. دبوار از تحلیلهای موجود در مورد کهتری زنان نسبت به مردان، ناراضی بود. یکی از مهمترین نظرات دبوار به فلسفه فمینیستی اصرار وی به این نکته است که زنان در همه جوانب زندگیشان تحت سلطه هستند. فقدان نسبی آزادی در مورد زنان صرفاً به حقوق مدنی یا سمتهای خاص مادری و همسری محدود نیست، هرچند این عوامل نیز به عدم آزادی آنها کمک میکند؛ بلکه آنها توسط «همه مدنیت» با «مجموعهی ارزشگذاریها و رفتارهای اجتماعی که درک ما را از زن و مرد و مذکر و مونث به وجود میآورد» در جایگاه پستتری قرار میگیرند.
2) حقوق فمینیستی/ نویسنده: ای.اف.کینگدام[3]/ مترجم: عباس یزدانی/ ملاحظات: محمدرضا زیبایینژاد
دو طرح در حقوق فمینیستی از برجستگی برخوردار است؛ ابتدا طرح «تساوی» که بر اساس آن زنان باید از جنبه قانونی با مردان مساوی باشند. طرح تساوی با اصطلاحات «انحصار مردانه قانون» یا «قانون با گرایش مردانه» نیز همراه میباشد. طرح دیگر، طرح «تغییر» است که بر مبنای آن پیشنهاد میگردد مفاهیم و مقولات قانونی مردانه تغییر کند تا تجارب زنان را شامل شود. طرح تغییر گاهی ذاتاً با حقوق فمینیستی و گاهی به خصوص با حقوق فمینیستی آمریکا یکی دانسته میشود. طرح تساوی از ارزشهای حقوق لیبرال که به قانون نسبت داده شده، دفاع میکند و بین ارزشهای لیبرالی و رفتار قانونی فرق میگذارد. از ارزشهای حقوق لیبرال که به قانون نسبت داده شده است؛ دفاع میکند و معتقد است به رغم وجود این ارزشها با زنان مثل مردان رفتار نمیشود. در نتیجه یا باید این معیارها را در مورد زنان دقیقتر به کار بندد یا آنکه ارزشهای لیبرال به صورتی بازنگری شود که جنسیت را به عنوان مبدأ بیعدالتی اجتماعی به رسمیت بشناسد. طرح تساوی بر مراقبت و هوشیاری دائمی بیشتر در پیگیری تساوی واقعی برای زنان و رفتار غیر متعصبانه در عمل اصرار میورزد. این راهبردها عبارت است از: مراقبت کلی در قبال تفاوت بین ارزشها و مقاصد اعلام شدهی قانون و بین رفتار واقعی قانون با زنان، فشار سیاسی برای اجرای قوانین اصلاح شدهی ضد تبعیض، ارائه کردن مباحث جنسیتی در آموزش حقوق و اصلاح قوه قضائیه و مقننه برای عنایت بیشتر به موضوعات و مباحث زنان، در طرح تغییر برخی از فمینیستها معتقدند که فمینیستها به اشتباه، تقاضاهایشان را به زبان حقوق مساوی یا حقوق ویژه زنان مطرح میکنند، زیرا در پی حقوق بودن مستلزم آن است که زنان بیهوده در آرزوی حقوق مردان باشند. زیرا حقوق، چیزی بیش از بیان اقتدار نهادینه شدهی مردان نیست، لذا باید از ایجاد حقوق فمینیستی دفاع کرد؛ یعنی واژگون کردن نظاممند نهادینهسازی کامل و جامع ایدئولوژی مردانه که از جنسیت مردانه نشأت گرفته است. از این رو در حقوق فمینیستی، آموزش حقوق، جایگاه مهمی دارد.
3) اخلاق فمینیستی/ نویسنده: رزماری تونگ[4]/ مترجم: عباس یزدانی/ ملاحظات: محمود فتحعلی
فمینیستها معتقدند اخلاق سنتی متعصبانه است؛ آنان بر این باورند که برای قرنها اخلاقیون سنتی مدعی بودند که برای همه بشریت سخن میگویند در حالی که فقط برای مردان آن هم برای مردان خاصی سخن میگفتند. اما اخلاق فمینیستی از منظر تجربه زنان حرکت میکنند و هدف آنان این است که اخلاقی را پیریزی کنند که عامتر و عینیتر باشد به گونهای که هم آرای اخلاقی زنان و هم نظریههای اخلاقی مردان را شامل شود. اخلاق فمینیستی گرچه رویکرد واحدی است، اما رهیافتهای زنانه بسیار متنوعی را در زندگی اخلاقی دربردارد، رهیافتهای مادرانه بر ارتباط خاص بین مادران و بچهها به عنوان الگوی تعامل اخلاقی تأکید میورزند. رهیافتهای زنانه به اخلاق با تأکید بر روابط شخصی و اخلاق مراقبت، به ارزش روابط انسانی، اهتمام میورزد، رهیافتهای زنان همجنسگرا به جای وظیفه بر انتخاب تأکید دارند و در پی شـرایطی هستند کـه در آن شـرایط زنـان همجنسگرا بتواننـد رشـد یابند. رهیـافت زنمحورانه که به طور خاص برای زنان طراحی شده، منجر به همجنسگرایی زنانه شده است. مساحقهگرها، بیهیچ خجالت و پوزشی حداقل از زنان، بر عشق جنسی زنان به زنان تأکید میورزند. این نوع رفتارها متنوع و پیچیدهاند و نمیتوان آنها را تحت یک عنوان کلی قرار داد. اما اکثر رهیافتهای همجنسگرایی زنانه به جای این سؤال اخلاقی که «آیا این عمل خوب است؟» این سؤال را مطرح میکنند که «آیا این عمل به جستجوی من نسبت به آزادی و خودآگاهی کمک میکند؟» و در این حال اعتقاد به انتخاب همجنس دارند.
4) الهیات فمینیستی/ نویسنده: مارجوری سالشوکی[5]/ مترجم: بهروز جندقی/ ملاحظات: هادی رستگاری
اولین موضوعی که الهیات فمینیستی مطرح میکنند، مفروضات فرهنگی اجتماعی است که بر اندیشه الهیاتی تأثیر میگذارد و به مثابه امور مطلق وارد نظامهای الهیاتی میشود. در پاسخ به چنین نظامهای مطلقی، هرمنوتیک، سوءظن فمینیستی که مبتنی بر شکاکیت و بدگمانی نسبت به دادهها و موضوعات تفسیری است؛ به جستجوی معیارها و گرایشهای پنهان موجود در متون دینی میپردازد. در الهیات فمینیستی بر جنبه تجسد و حلول، در مقابل جنبه تعالی و تجرد تأکید میشود. همچنین به ربط و وابستگی به جای جوهر و ذات؛ به تغییر به جای ثبات؛ به آزادی بخشی به جای رستگاری و به دغدغههای زیست محیطی به جای دغدغههای مربوط به معاد در مسیحیت سنتی، اهمیت داده میشود. از مشخصات دیگر الهیات فمینیستی این است که بر موقعیت اجتماعی هر تفکر تأکید میورزد. الهی دانان فمینیست نه تنها در اشاره به انسانها بلکه در اشاره به خداوند نیز عمدتاً از بیانی که در آن جنسیت لحاظ شده، استفاده میکنند. نهایت آنکه دغدغه الهی دانان فمینیست، رهایی از هر گونه ظلم؛ چه محیطی و چه اجتماعی است. «مری دالی»[6] معتقد است، هرگونه کمال انسانی تنها در جدایی از مردسالاری میتواند صورت گیرد. همچنین به نظر وی رستگاری با شخص مسیح حاصل نمیشود (چرا که هیچ مردی نمیتواند زنان را رستگار کند)، بلکه رستگاری به این وسیله حاصل میشود که زنان نیروی خود را باز یابند و ارزشهای مردانه مرگآور را با ارزشهای حیات بخش زنانه پاسخ دهند.
5) معرفتشناسی فمینیستی[7]/ نویسنده: لوراین کد[8]/ مترجم: عباس یزدانی/ ملاحظات: علیرضا قائمینیا
تأثیر فمینیسم بر معرفت شناسی این بود که به سؤال «از معرفت چه کسی گفتگو شود؟» در تحقیقات معرفت شناختی، جایگاه مهمی بخشید. از این رو معرفت شناسان فمینیست، مفاهیمی درباره شناخت را که به طور خاصی سیاقمند و موقعیتدار است و همچنین مفاهیمی درباره فاعل شناسایی را که به لحاظ اجتماعی مسؤل است ارائه میکنند. آنها روشهای تبارشناختی[9] - تفسیری را شرح و بسط داده، مدافع بازسازی تجربهگرایی هستند. در این طرح جدید معرفتشناسی، فمینیستها نشان دادهاند که در بین شرایط امکان شناخت، وضعیت معرفتی شناسنده از جایگاه مهمی برخوردار است. آنها ثابت کردهاند که در ارزیابی هر پدیده معرفتی، چینش اجتماعی قدرت و امتیاز طبقاتی که وجود و عدم اعتبار معرفت در گرو آن میباشد، از اهمیت خاصی برخوردار است. درک ارتباط بین فمینیسم با تجربهگرایی کلاسیک و همینطور با تجربهگرایی پساپوزیتیوی امری دشوار است. فمینیستها معتقدند اگر میخواهند نسبت به جهان خارج آگاهانه حرکت کنند و با واقعیتهای اجتماعی، سیاسی و طبیعی که ساختارهای مردانه دارند، برخورد مؤثری داشته باشد؛ باید بر اساس شواهد تجربی پیش روند. بنابراین هدف تحقیق برای تجربهگرایان فمینیستی، هم از جنبه دنیوی و هم از جنبه علمی، ایجاد شناختی است که مردانه و دارای گرایش جنسی، نژادی، طبقهای و دیگر گرایشها نباشد. آنها نشان دادند که در فلسفه غرب اواخر قرن بیستم شرایط و مقتضیات مردان سفیدپوست تعیینکننده آرمانها و هنجارهای حاکم بر طبیعت انسانی بود و حال آنکه ایدهآلهای عقلی باید واقعبین و به لحاظ ارزشی بیطرف باشد و اغلب نظریههای اصلی شناخت بر محور آنها مبتنی گردد. آنها در کنار تعیین شناخت معتبر، به طور ضمنی انبوه تجارب و ارزشهای مردانه را نیز معتبر میدانند و معتقدند معرفت علمی که هنوز کاملاً مردانه است، همواره تعیین کنندهی اعتبار واقعی معرفت شناختی بوده است، لذا تجارب و ارزشهای شناسندههای غیر مرد و غیر سفید پوست با ویژگیها و جایگاههای مختلف یا باید به سبک «پروکروستی»[10] با یک ضابطه کامل علمی و مطلقاً مردانه مطابق شوند یا به عنوان نظریهای صرف، بیاهمیت و غیر عادی طرد شوند.
6) جنسیت و علم/ نویسنده: ساندرا هاردینگ[11]/ مترجم: بهروز جندقی/ ملاحظات: علیرضا قائمینیا
تحلیلهای جنسیت محورانه فلسفههای علوم در ارتباط با دو جریان دیگر پدید آمدند. جریان نخست در دهه 1960 مطرح شد که اظهارات علمی نمیتوانند به تنهایی واقعیت خارجی را باز نمایانند؛ زیرا فرایندهای علمی شفاف نیستند و الزاماً ارزشها و علایق فرهنگی و اجتماعی را در توصیف و تشریح نظم طبیعت دخالت میدهند. لذا چه بسا روشها و اظهارات علمی ساخته و پرداختهی ارزشها و علایق جنسیتی باشند. در دومیـن جریـان، جنبشهای زنـان موجـب گسترش تحلیلهای جنسیت محورانه نیرومندی در کلیه ابعاد روابط اجتماعی شد و با انجام تحقیقات معلوم گردید که چگونه تحقیقات علمی در پرتو ارزشها و علایق جنسگرا و مرد محور شکل گرفته است. بنابراین تحلیلهای گوناگونی صورت گرفت تا نشان دهد چگونه تحقیقات علمی در پرتو ارزشها و علایق جنسگرا و مرد محور شکل گرفته است. این تحلیلها هم چنین بررسی میکنند که چگونه دیگر ارزشها که از حیث جنسیت خنثی هستند، میتوانند اثرات سودمندی را در برداشته باشند. فمینیستها میکوشند جنسیت را به عنوان مقولهای تحلیلی در فلسفه و حوزه مطالعات اجتماعی و گفتمان علمی مطرح کنند.
7) فمینیسم و علوم اجتماعی/ مترجم: آلیسون وایلی[12]/ مترجم: عباس یزدانی/ ملاحظات: علیرضا قائمینیا
نقادان فمینیست علوم اجتماعی با اتکا بر شواهد علمی معتقدند که حتی دقیقترین و جدیترین تحقیقها در علوم اجتماعی، غالباً مردمحور یا جنسگرا یا دارای هر دو ویژگی است. یعنی هر تحقیقی به موضوع خود با دید مرد محورانه نگریسته و در موارد زیادی صریحاً تفوق بین زن و مرد را پیش فرض گرفته است. این انتقادها غالباً با تأسیس کمیتههایی که وضعیت زنان را بررسی میکرد، هم زمان بود. این کمیتهها متحد شدند تا با ارائه اسناد و مدارک، عدم تساوی زنان را در استخدام، آموزش و کار از بین برده و تخصص آنها را در علوم اجتماعی به رسمیت بشناسند. آنان معتقدند فعالیتها و کارهای برجسته زنان و مسائل دیگری که ارتباط خاص با زنان دارد، بسیار نادیده گرفته شدهاست. به همین دلیل باید حوزه تحقیقات علمی و اجتماعی تعمیم یابد. همچنین فمینیستها تأکید دارند که باید تحقیقات در حوزههای خصوصی و خانوادگی که تا به حال از آن غفلت شده، انجام شود.
8) زبان و جنسیت/ نویسنده: سالی مک کانل- جینت[13]/ مترجم: عباس یزدانی/ ملاحظات: محمدتقی سبحانی
سؤال اصلی این است که زبان و جنسیت چگونه در هم تأثیر میکنند؟ این سؤال را میتوان سؤال از تفاوت جنسی کاربرد زبان دانست. جای شگفتی نیست که اگر تأثیرات متقابل زبان و جنسیت فقط بر اساس تفاوت جنسی فهمیده شود؛ تصویری ایستا و دو قطبی به دست دهد. برای مثال گفته میشود: مردان توهین کرده و ناسزا میگویند، اما زنان چاپلوسی و چربزبانی میکنند. زنان دیگران را به حرف وامیدارند، در حالی که مردان سخن را به خود اختصاص میدهند یا زنان غیبت میکنند، ولی مردان موعظه میکنند. قراردادهای زبانی و واژگان شناخته شده، انسانیت را مساوی با مردان قرار میدهند. برای مثال به کلمه he توجه شود. این ضمیر مذکر در موردی استفاده میشود که فـارغ از جنسیت بخواهند انسـانی را مـورد خطاب قـرار دهند. در ایـن حال جنسیتگرایی را مساوی با زنان میدانند برای مثال واژه bussy (زن یا دختر فاحشه) زمانی به معنای زن خانهدار بود. از جنبه زبانی مردان فاعل و زنان مفعول و منفعل هستند. همچنین مردان بر نهادهایی که زبان را کنترل میکنند، تسلط دارند. مثل مدارس، کلیساها، نشریات و قوای مقننه. این در حالی است که هم پسربچهها و هم دختربچهها زبان مادری را در دامان مادر میآموزند. اندیشه فمینیستی جدید، بر گفتمان به عنوان عنصر جهانی فرهنگ، تأکید زیادی دارد، چیزی که به آن گفتمان فرهنگی گفته میشود. نشریـات پـرتیـراژ از سـخن گفتـن جنسها بـا زبـانهای متفـاوت گـزارش دادنـد. روزنامهنگاران از نظارت فمینیستی نسبت به استفاده از کلمات شکایت میکردند؛ فعالان حقوق ضد جنسگرا و همجنسگرا اصطلاحات جدید، مثل جنسگرایی یا ترس از همجنس را وضع کرده یا اصطلاحات مهجور را تجدید کردند. مثلاً واژه gueer را که قبلاً به معنای همجنسباز بود، برای اشاره به خود و معنای مثبت she را به عنوان ضمیر عام به کار بردند. «روبین لکف»[14] معتقد است زنان در مصیبت گرفتارند، زیرا از یک سو برای سخن گفتن در مورد زنان باید به طور غیرمستقیم و با حسن تعبیر صحبت کنند، اما این سبک سخن گفتن چون در عرصه عمومی مؤثر نیست، مورد استهزاء قرار میگیرند و از دیگر سو وقتی سخن از زنان به میان میآید، به طور حساب شدهای تحقیر میشوند، زیرا زبانی که در مورد زنان به کار میرود تلویحاً بر این اشاره دارد که زنان کمارزشتر و کماهمیتتر از مردان هستند. برای مثال برای زنان از کلماتی با معانی حیوانی و خوراکی، مثل گاو و کلوچه استفاده میکنند.
9) فلسفه جنسیت/ نویسنده: آلن سوبل[15]/ مترجم: بهروز جندقی
فلسفه جنسیت[16] در مباحث هنجاری خود، مسائلی را که همواره با اخلاق جنسی مرتبط هستند، بررسی میکند. به طور مثال مسائلی از این دست را که از نظر اخلاقی در چه شرایطی، با چه کسی، به چه انگیزهای، با کدام یک از اعضای بدن و طی چه مدت میتوان به عمل جنسی پرداخت یا از آن لذت برد و در مباحث هنجاری فلسفه جنسیت، مسائل حقوقی، اجتماعی و سیاسی نیز مطرح میشود، مانند این که آیا جامعه باید مردم را به سوی ناهمجنسگرایی ازدواج و خانواده هدایت کند؟ آیا قانون میتواند با جلوگیری از روسپیگری و خودفروشی یا همجنسگرایی، عمل جنسی را کنترل و تنظیم کند؟ «ادریان ریچ»[17] اظهار میدارد ناهمجنس خواهی نیز «عرفی است که به دست مردان وضع شده است». ناهمجنس خواهی به اجبار و ناآگاهانه بر زنان تحمیل شده تا آنان را در قلمرو میل جنسی مردان نگه دارند. همچنین «تای گریس اتکینسون»[18] نیز معتقد است: «آمیزش جنسی، ساختاری سیاسی است که به صورت یک عرف درآمده است». از دیدگاه وی مردم به آمیزش جنسی پرداختهاند، زیرا عمل مذکور تأمین کننده یک هدف سیاسی است نه نیازهای فردی آنها و هدف، سرگرم کردن مردم به موضوع تداوم افزایش جمعیت است، برای دست یابی این هدف، جامعه به مردم آموخته است که به عمل آمیزش بپردازند و از ابزار میل و لذت خود بهره جویند تا آن را به وجود آورند. بنابراین با پیشرفت تکنولوژی باروری در دنیای متمدن امروز نقش اجتماعی آمیزش از بین میرود، لذا نقشها و نیازهای جنسی افراد نیز از بین خواهد رفت. با توجه به اخلاق جنسی «آزادی طلبانه»، هر نوع عمل جنسی به شرط رضایت باید مجاز تلقی شود، از این رو لواط یک عمل جنسی ناشایست نیست، بلکه تجاوز به عنف که در آن عدم رضایت وجود دارد، یک عمل ناشایست به شمار میرود. شرکت توأم با توافق در عمل جنسی نشانگر آن است که هر یک از دو طرف، دیگری را موجودی مستقل میداند که قادر است در خصوص اهمیت این عمل تصمیم بگیرد. لذا برای حفظ و سلامت روابط جنسی، نه ازدواج ضرورت دارد و نه غیر همجنس خواهی و نه عشق و کسب حق دست یابی به جسم دیگر میتواند موقت و قابل جایگزینی باشد.
10) فلسفه سیاسی فمینیستی/ نویسنده: سوزان مندوس[19]/ مترجم: عباس یزدانی/ ملاحظات: محمدتقی سبحانی
دغدغه اصلی فلسفه سیاسی توجیه مشروعیت دولت است، لذا به مسائلی در مورد انتظارات دولت از شهروندان و بالعکس میپردازد. فلسفه سیاسی فمینیستی همان مسائل را تا آنجا که به زنان مربوط است، بررسی میکند. مثلاً میپرسد چرا دولت رفتارهای متفاوتی با زنان دارد. در فلسفه سیاسی فمینیستی نشان میدهد که چگونه در فلسفه سیاسی سنتی، تبعیض دخالت دارد و چگونه به رغم این وضع میتوان منابع فلسفه سیاسی سنتی را تعمیم داد تا نشان دهد که با زنان به طور غیر عادلانه رفتار شده است. لیبرال فمینیسم معتقد است زنان ذاتاً مثل مردان مخلوقاتی عاقلند، بنابراین سزاوار حقوق سیاسی و قانونی مساوی با مردان هستند. به عقیده آنان دلایلی که از حقوق مردان دفاع میکند، از حقوق زنان نیز دفاع میکند. همچنین فمینیسم مارکسیستی و سوسیالیستی با تعمیم دیدگاههای مارکسیسم و سوسیالیزم تلاش میکند تا ستمی را که بر زنان میرود نشان داده و رفع نماید. به دیگر سخن تأکید مارکسیست فمینیست بر استثمار زنان به واسطه مردسالاری مکمل تأکید مارکسیسم بر استثمار کارگر توسط سرمایهاست. فمینیسم لیبرال مظلومیت زن را معلول قوانین غیر عادلانه و فمینیسمهای سوسیالیست و مارکسیست آن را معلول ساختارهای اجتماعی- اقتصادی میدانند و فمینیسم افراطی، مردان را علت مظلومیت زنان میشناسد. انواع دیگری از فلسفه سیاسی فمینیستی وجود دارد که انتقاد بیشتری به فلسفه سیاسی سنتی دارد و تمام امتیازات مفروض این فلسفه را نیز زیر سؤال میبرد. از این رو فیلسوفان فمینیست، قلمرو واژه «سیاسی» را آن گونه که معمولاً توسط فیلسوفان سیاسی به کار میرود، زیر سؤال برده و معتقدند فلسفه سیاسی سنتی با کنار گذاشتن امور مربوط به خانواده، امور بسیاری را که برای زنان اهمیت فراوان دارند استثناء میکند. همچنین پستمدرنیستها به تأکید فلسفه بر حقیقت و عینیت انتقاد دارند و برخی دیگر معتقدند هر زبان فلسفی و به خصوص زبان فلسفه سیاسی یک زبان «مرد ساخته» است.
11) فمینیسم و روانکاوی/ نویسنده: مارگارت ویتفورد[20]/ مترجم: عباس یزدانی/ ملاحظات: محمدتقی کرمی
در مواجهه بین فمینیسم روانکاوی و فلسفه، دو سطح از مسائل نظری قابل شناسایی است. در سطح اول، اعتراضها نسبت به کاربرد روانکاوی است که میتوان چهار دلیل انتقادی در این زمینه مطرح نمود. دلیل اول: روانکاوی بر محور میل مردانه تنظیم شده است و مفاهیم اصلی آن صریحاً یا تلویحاً زن را فرودست میشمارد. فمینیستهای روانکاو میپذیرند که نظریه روانکاوی غالباً «نرینه محور»[21] است. برداشت «فروید» از وضع جنسی- روانی زنان حتی در زمان حیات خود او، توسط تحلیلگران زن مورد مناقشه قرار گرفت. دلیل دوم: در روانکاوی، زن بودن را با نامعقول بودن مساوی میداند، به طوری که در واقع، تجلیل از زن بودن در اثر ایجاد جریان ضد عقلگرایی صورت گرفت، اما این خردستیزی در حدی نبود که به طور کلی عینیت یا عقلانیت را کنار بگذارد، چرا که در این صورت این امر، شامل این نظریه هم میشود، بلکه بیشتر از اهمیت عقلانیت و عینیت میکاهد. دلیل سوم: مطالعه متون فلسفی برحسب روان درمانی نظری (که غالباً مؤلفان آن در گذشتههای دور فوت کردهاند) کاری «تحول گرایانه»[22] است. این دلیل عموماً در عمل پذیرفته شده و به قرائتهای پیچیدهتر متنی انجامیده است، البته اگر کسی با تکنیک ادبیتری، مؤلف را نه به عنوان یک شخصیت واقعی، بلکه به عنوان یک فرد برآمده از متن در نظر بگیرد، این انتقاد تأثیر کمتری خواهد داشت. دلیل چهارم: مؤثرترین اعتراض این است که اصول عمده نظریه فروید، مثل «عقده ادیپ»[23] به گونهای معرفی شده است که گویا دادهها عام و غیر تاریخیاند، در حالی که دادهها فرضیههایی هستند که در یک محیط تاریخی- فرهنگی و اجتماعی خاصی به وجود آمدهاند.
اما سطح دوم از مسائل نظری، در این سطح اظهارات مطرح در مباحث سه جانبه بین فمینیسم، فلسفه و روانکاوی بیشتر مفهومی است. در این سطح اساسی، موضوعات مهم عبارتند از: جایگاه نظریه روانکاوی و محدودیت فلسفه. روشن است که برداشت فروید از ذهن موجب انتقادی درونی و ذاتی نسبت به ساختارهای خود این برداشت میشود؛ زیرا نظریه روانکاری صریحاً میپذیرد که هر نظریه از جمله خود این نظریه مرهون عوامل ناخودآگاه است. مثلاً یکی از مشکلات نظریه روانکاوی، پرداختن به تصویر میلها و طریقی است که خیالبافی، تصورات و کلمات از آن طریق به چیزهایی که اصل محرکهای بدنیاند ضمیمه میشوند، زیرا هرگز نمیتوان بین سایق و میل با تصویر آن برابری و تطابق به وجود آورد. (زیرا در هیچ وضعیتی نمیتوان میل را لحاظ کرد و تنها تصویر میل قابل ملاحظه میباشد) اعتقاد به آن است که تصویر، اثری ساختاری بر امیال دارد؛ این استدلالها تأثیر زیادی بر نظامهای نظری در روانکاوی دارد، زیرا ادعا میشود این نظامها نه تنها ابژههایی را که زمینه مطالعه آنها هستند تولید میکنند؛ بلکه از آنها هم ناشی میشوند. این مطلب به استدلالهای نظری، شور خارجی بخشید.
12) نقد ادبی فمینیستی/ نویسنده: گایاتری چاکراورتی اسپیواک[24]/ مترجم: عباس یزدانی
فمینیستها ادبیات را مولود دیدگاهی مردسالارانه میدانند، لذا آثار معتبر و اصیل ادبی را بازبینی میکنند تا نشان دهند که چگونه کلیشه و قالبهای جنسیتی در کارکرد آن آثار دخیل بوده است. نقد ادبی فمینیستی آثار زنان را به عنوان زبان بدیل بررسی و غالباً آنها را دوباره کشف میکند، زیرا بررسی سرکوب اجتماعی و کوچک جلوه دادن ادبیات زنان، یک ضرورت است. آنان معتقدند اگر زن را نتوان انسان شمرد در آن صورت علوم انسانی چه ارزش و اعتباری دارد؟ این اولین سؤالی است که جنبش فمینیسم مطرح میکند. بنابراین همهی شیوههایی که اعتبار به ظاهر معقول علوم انسانی را زیر سؤال میبرد، میتواند بالقوه مؤید فمینیسم باشد. بدین سان مارکسیسم، مکتب روانکاوی، نقد عام انسان گرایی، چند فرهنگ گرایی، چند نژادگرایی (با تشکیک در ادعای اروپا در مورد فرهنگ تعقل)، نظریه همجنس گرایی مردانه (با تشکیک در مرد غیر همجنسگرا به عنوان الگوی مرد)، منابع روش شناختی خود را در اختیار فمینیسم قرار داده و به آنان کمک کردند. در عین حال نظریه و عمل آنان به دلیل سهیم بودن در مردگرایی مورد تردید واقع شد.
13) زیباشناسی فمینیستی/ نویسنده: کارولین کورس مایر[25]/ مترجم: عباس یزدانی
زیباشناسی فمینیستی همچون دیگر فلسفههای فمینیستی بر اساس انتقادهایی که به مفروضات بنیاد دینی (که بر این حوزه از اندیشه به طور سنتی حکم فرما بوده) بنا شده اسـت. در دیـدگاه سنتی مفاهیمی نظیـر ارزش زیباشناختی، تـوجه بیطرفانـه، درک زیباشناختی و هنر زیبا به نفع نظریات متعصبانهای تحلیل میشود که در پنهان و آشکار از جنس مذکر جانبداری میکند. برای مثال یک سونگری جنسیتی در نظریههای مربوط به توجه و درک زیباشناختی وجود داشت. تحلیلهای فمینیستی این گونه میاندیشد که زیبانگر ایدهآل و بیطرف سنتی تلویحاً از برتری مردانه جانبداری میکند و از تمایل داشتن به موضوع مورد مشاهده و نظارت بر آن حمایت میکند. لذا با توجه دادن به اینکه موضع مـردگرای زیبـانگر کاملاً بـا تحلیل ادبیـات و هنرهای بعدی مرتبط است و بـر نمودهایی از روشهای تفسیری و بـا قالب جنسیتی تأکیـد میکند کـه نقش و جنسیت زنان را نادیده میگیرد، به طور خاصی آن را مورد انتقاد قرار داد. توسعه زیباشناسی در دیدگاههای فمینیستی نه تنها موجب بازنگری در مفروضات و مفاهیم اصلی و در نظر گرفتن بدیلهایی برای آن شد، بلکه افزون بر آن زیباشناسی به طرح نظریههای فمینیستی هم میپردازد. هنر، زبان و بازنمایی اجزایی قوی سازنده ذهنیتها ومفاهیمی در ارتباط با درون افراد و نیز مربوط به فرهنگ عمومیاند؛ آنها هنجارهای فرهنگی را تداوم بخشیده و فضای تخیلی لازم را برای گذار از آنها یا برای تعالی آنها فراهم میکنند. بنابراین زیباشناسی و لذتها و هنر و کسب آن و بازنمایی عرصههایی برای بررسی جنسیت و مرزهای مردانگی و زنانگی به شمار میروند.

 
پی نوشتها
[1] -Susan James
[2] -Simon de Beauvoir
[3] -E.F.Kingdom
[4] -Rosemarie Tong
[5] -Marjorie Suchocui
[6] -Mary Daly
[7] -Feminist Epistemology
[8] -Lorraine Code
[9] -Genealogical
[10] - پروکروست یک دزد یونانی و افسانهای است که برای آنکه قربانیانش در بستر وی جای گیرند، پاهای آنها را یا قطع میکرد یا میکشید. وقتی کسی را به او تشبیه میکنند، میخواهند بگویند که فلان شخص برای ایجاد تناسب به زور متوسل میشود.
[11] -Sandra G.Harding
[12] -Alison Wylie
[13] -Sally Mcconnell Cinet
[14] - Robin Lakoff
[15] -Alen Souble
[16] -Sexual Activity
[17] -Adrienne Rich
[18] -Ti.Grace Atkinson
[19] -Susan Mendus
[20] -Margaret Whitford
[21] - Phollocentric
[22] -Reductive
[23] -Oedipus Complex در روانکاوی مجموعهای از افکار و احساسات عاطفی مغایر خودآگاه و ناخودآگاه است که در تمام کودکان در نتیجه یکی سازی با یکی از والدین همجنس و میل جنسی به یکی از ایشان از جنس مخالف به وجود میآید که معمولاً با یک نوع اثابت به همجنس از والدین همراه است.
[24] -Cayatri Chakaravorti Spivak.
[25] -Carolyn Korsmeyer.

تبلیغات