آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

بر مبنای نظریه لزبین فمینیسم، عمده‌ترین ستم مردان علیه زنان در روابط جنسی نابرابر زن و مرد است و همجنس‌گرایی زنان، آزادی جنسی آنان و رهایی از تقیدات خانواده، تنها راه رهایی آنها از این ستم جنسی است. این نوشتار با تبیین اجمالی نظریات این گروه فمینیستی، برخی فعالیت‌های آنان را جهت اشاعه و عادی جلوه دادن این رفتار، از طریق ابزارهای مختلف اطلاع‌رسانی، تشکیلاتی و فنی برمی‌شمارد و در پایان با اشاره به نتایج تحقیقات و مطالعات علمی و ذکر شواهد ممنوعیت این عمل در ادیان توحیدی، برخی تأثیرات سوء همجنس‌گرایی بر سلامت جسمی، روحی و اجتماعی زنان از جمله فروپاشی خانواده، اضمحلال اخلاق، تخریب هویت زنانه و ایجاد گرایش جنسی بیمارگونه را تبیین می‌کند.

متن

فمینیسم یکی از مباحث بحث برانگیز عصر حاضر است که در دهه‌های اخیر تحولات گسترده‌ای را در مفاهیم، نقش‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی زنان و نیز هویت آن‌ها ایجاد کرده است. امروزه نظریه فمینیسم مجموعه‌ای از نحله‌های فکری، احزاب سیاسی و انواع و اقسام گرایش‌های ذهنی و رفتاری زنان است و در حوزه‌های سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع و نیز حوزه‌های مختلف علوم ورود یافته است. به زعم اندیشمندان فمینیسم، مهمترین دستاورد این نهضت کاستن فاصله‌های جنسیتی در حیطه خانوادگی و اجتماعی است، در حالی که با تعاریف جدید از خانواده، نظام سنتی با چالش روبرو شده است، هرچند در تحلیل‌های انتزاعی ادعا می‌شود شرایط مطلوبی برای زنان فراهم شده، امّا با کل‌نگری و ربط پدیده‌ها به یکدیگر مشخص می‌شود که فرهنگ جدید ضمن ترویج فردگرایی بستری را فراهم می‌کند که نهایتاً به عدم‌تفاهم اجتماعی و عدم درک متقابل زنان و مردان و بروز اختلال در سیستم روابط اجتماعی و خانوادگی می‌انجامد. به منظور بررسی بیشتر این جنبش برخی از صاحبنظران تغییر و تحولات درونی این نظریه را در سه موج مورد بررسی قرار می‌دهند.
موج اوّل: در اواخر قرن نوزدهم همزمان با مبارزات گسترده مردم آمریکا علیه تبعیض‌نژادی، زنان نیز به صورت فعال مشارکت نموده و این حرکت ضد تبعیض‌نژادی را به اعتراضی گسترده علیه نابرابری حقوقی در عرصه‌های مختلف اجتماعی سوق دادند. اوج این حرکت در سال‌های 1848 تا 1880 و بر پایه اصول و مبانی لیبرالیستی شکل گرفت. این وضعیت تا اوائل قرن بیستم ادامه داشت و حق رأی و حضور هر چه بیشتر زنان در عرصه‌های اجتماعی را رقم زد. این جنبش در دهه‌های 1920 تا 1960 به علت ایجاد تشتت و اختلافات درون سازمانی دچار افول گردید.
موج دوّم: در سال 1961 در نظام سیاسی آمریکا تغییراتی رخ داد و بار دیگر توجه زنان فعال و طرفدار حقوق زن، به سوی حل مسائل و مشکلات زنان معطوف گردید. بدین ترتیب موج دوّم فمینیسم، از آمریکا آغاز شد و بعدها کشورهای اروپایی را تحت تأثیر قرار داد. فمینیست‌های این دوره خواهان اعطای حقوق مشابه مردان و ایجاد فرصت‌های جدید برای زنان بودند.
موج سوّم: در اواخر دهه 70، همزمان با افول موج دوّم، براثر رشد اختلافات درونی، موج سوّم حرکت فمینیستی آغاز گردید که بیشتر بر تفاوت‌ها و ناهمسانی‌های موقعیت زنان و توجه به اصول زیربنایی و احترام به تکثر آرا و اندیشه‌ها تأکید داشت. در این دوره نظریه‌پردازی و مطالعات آکادمیک از اهمیت خاصی برخوردار گردید.
1) شاخه‌های فمینیسم
1-1) لیبرال فمینیسم
این دسته از فمینیست‌ها قائل به هیچ‌گونه تفاوت نژادی، جنسی، طبقاتی یا ذاتی بین زن و مرد نیستند و تبعیض علیه زنان را حاصل ناهنجاری‌های اجتماعی می‌دانند و تعقل فردی را بر سنت‌ها و نهادهای مستقر در جامعه ترجیح می‌دهند. تفکر انتقادی در این مکتب مهم‌ترین عامل دگرگونی و ساختارشکنی در اجتماع است. از نظر فمینیست‌های لیبرال یا اصلاح‌طلب تفاوت‌های بین زن و مرد، ذاتی نیست و حاصل اجتماعی شدن و «شرطی‌‌سازی نقش جنسی»[1] بوده است. (ابوت، 1378: 5)
2-1) فمینیسم فرهنگی
این گروه بر خلاف لیبرال‌ها به تفاوت‌های ذاتی بین زنان و مردان معتقدند و برخی تمایزات ذهنی و روحی زنان را جزء عوامل تعیین‌کننده‌ی برنامه‌ریزی‌های راهبردی می‌دانند. دگرگونی اساسی در کل فرهنگ و جای‌گزینی فرهنگ جدید از آرمان‌های فمینیسم فرهنگی است. «مارگارت فولر»[2] در سال1845 با انتشار کتاب «زن در قرن 19» فلسفه جدیدی را در این نهضت پایه‌گذاری نمود که بر جنبه‌های شعوری و عاطفی دانش تأکید می‌کرد و با دیدگاه «همبستگی اندامواره» مسائل فرد و جامعه را بررسی می‌نمود. فولر مفهوم «خِرد» را برای زنان و مردان به گونه‌ای متفاوت تعریف کرد و قالب جدیدی را برای فمینیسم فرهنگی بوجود آورد. (Delmal, 1986: 145)
3-1) فمینیسم مارکسیسم
مارکسیست‌ها شاخه‌ای در نظریه فمینیسم تأسیس کردند که مفاهیم اصلی خود در زمینه‌های «از خودبیگانگی»، «وجدان طبقاتی»، «حقوق کارگران»، «جبر مادی‌گرایی» و «تقسیم کار اجتماعی نابخردانه» را بر اساس نظریات کارل مارکس[3] ارائه نمودند. مطابق این نظریه، زنان تحت ستم نظام‌های سرمایه‌داری و ایدئولوژی‌های مردسالارانه به اسـتثمار کشـیده شـده‌انـد و وجـدان جمعی، اشـتراکات خـاص و عبـور از اسـتبداد مردسالارانه‌ی جامعه‌ی سرمایه‌داری، تنها راه رهایی زنان است. در این نگرش، نهاد خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی به شمار نمی‌آید، بلکه ایجاد مؤسسات خاصی پیشنهاد می‌گردد که زنان و مردان، در این مؤسسات طبق وظایف اجتماعی، کارهای روزمره زندگی و نگهداری از کودکان را به عهده می‌گیرند. فمینیست‌های مارکسیست از جمله «کلارا زتکین»[4]، «لنین»[5] و «رزا لوکزامبورگ»[6] معتقد به اصالت حقوق زن تحت نحله فکری کمونیسم بودند. (Banks, 1981: 14)
4-1) فمینیسم سوسیالیسم
«هارتمن[7] و دوروتی اسمیت»[8] از بنیانگذاران این شاخه از فمینیسم بودند که آمیزه‌ای از تفکرات فمینیسم مارکسیسم و فمینیسم رادیکال را ارائه کردند. در این نحله فکری تبعیضات جنسی و طبقاتی در هم می‌آمیزد و فلسفه‌ی جدیدی برای شکل‌گیری علوم‌اجتماعی جمع‌گرا مطرح می‌شود.
5-1) فمینیسم رادیکال
فمینیسم رادیکال، پدیده‌ای معاصر است که بیش از هر چیز براحساسات و ذهنیات افراد توجه دارد. این نگرش در اواخر دهه 60 میلادی تغییرات مهمی را در اندیشه‌های بی‌ارتباط با مقوله‌های مارکسیستی ایجاد نمود. این شاخه در واقع بخشی از یک جنبش فرهنگی است که درصدد شکوفایی «فرهنگ زنانه» در عرصه‌های مختلفی چون ادبیات، موسیقی و حتی تکنولوژی می‌باشد. از جمله منابع مهم این نگرش، «دیالکتیک جنس» نوشته «شولامیث فایرستون»[9] است که تمایزات اساسی را بین دو مفهوم جنسیت[10] و جنس[11] قائل می‌شود. براین اساس فمینیسم رادیکال می‌کوشد تا تمایزات زن و مرد را حتی در تصورات ذهنی به گونه‌ای متفاوت استدلال نماید و این تمایزات را راهی برای انقیاد زنان به وسیله مردان تلقی کند.
مفهوم «دو جنسی»[12] که توسط فمینیست‌های رادیکال بازتولید شده است، متضمن ترکیبی از صـفات زنـانه و مردانـه می‌باشـد کـه در راسـتای توجیـه هویت جنسیتی در نقش‌های مختلف اجتماعی تلاش می‌کند. فمینیست‌های رادیکال به منظور رفع تبعیض جنسیتی و از بین بردن کلماتی چون جنس و جنسیت که به زعم آن‌ها منشأ ظلم به زنان است، رفتارهای جدیدی را برای ارضای نیاز جنسی و روحی افراد پیشنهاد می‌کنند، به‌طور مثال کاترین هولدن[13] از نظریه‌پردازان این شاخه از فمینیسم، در نامه‌ای به‌سردبیر مجله ساین[14] می‌نویسد:
«من می‌خواهم بگویم که «دو جنس‌خواهی»[15] چگونه به فمینیسم ارتباط پیدا می‌کند به نظر من باید «دو جنس‌خواهی» و دیگر هویت‌های جنسی را ماورای هنجار «دگر جنس ‌خواهی»[16] پذیرفت. من که یک فمینیست هستم، «دو جنس‌خواهی» را بهترین و قوی‌ترین شکل «تساوی جنسیتی» می‌دانم، زیرا فردی که خواهان برقراری ارتباط با دو جنس (زن و مرد) است، هیچگونه محدودیتی برای انتخاب شریک جنسی خود ندارد و به نظر من شخصیت هر فرد در انتخاب شریک جنسی مهم‌تر از جنسیت اوست. اگر زنان و مردان بر خلاف سنت‌های دیرین جنسیتی حرکت کنند، تفاوت جنسیتی نمود کمتری می‌یابد و این حالت، تغییرات عمده‌ای را در فرهنگ ایجاد خواهد کرد، به طوری که دیگر کلمات «مردانگی و زنانگی» بی‌معنا خواهد بود. اگر جامعه به تفاوت‌های جنسیتی اهمیت ندهد، دیگر کلماتی چون «دگر جنس‌خواهی»، «همجنس‌گرایی» و «دو جنس‌خواهی» از بین می‌رود». (Holden, 1998: 7)
6-1) لزبین فمینیسم
این شاخه با ساختار شکنی‌ها، توجیهات و ادبیات جدید سعی نمود تا به صورت جدی‌تری به مقوله لزبینیسم بپردازد. لزبین فمینیسم ایدئولوژی خاصی را در دهه‌های 70 و 80 میلادی در آمریکا، انگلیس و کانادا ایجاد نمود. این نگرش خود را نظامی مقاوم در برابر پدرسالاری، دگرجنس‌خواهی و تسلط مردان می‌دانست که به سرعت بر رفتار، نحوه لباس پوشیدن و تیپ‌های ظاهری زنان تأثیر گذاشت.
2) همجنس‌گرایی و تاریخچة آن
در اواخر قرن 19 واژه همجنس‌گرایی[17] توسط یک روانشناس آلمانی به نام کارولی ماریا بنکرت[18] بکار رفت. (Dover, 1989: 11) البته موضوع همجنس‌گرایی در مباحث فلسفی افلاطون مطرح شده بود و در زمان معاصر در تئوری کوئیر[19] به تفصیل مورد بررسی قرار گرفت. مطابق تئوری فراهنجار کوئیر، هویت، ثابت نیست و دارای عناصر مختلفی است، بدین لحاظ طبقه‌بندی انسان برپایه یک هویت مشترک ناممکن می‌باشد، یعنی در این تئوری پیش‌فرض‌های مربوط به جنسیت، هویت زنانه و هویت مردانه زیر سؤال می‌رود. (Ibid, 14)
اولین نشانه‌های همجنس‌گرایی در نوشته‌های افلاطون و اریستوفان تحت عنوان سمپوزیوم[20] در یونان باستان و در آثار باقی‌مانده از دیوجین‌لائورتوس[21] در 5 قرن قبل از میلاد حضرت مسیح مشاهده گردیده است. پس از آن برخی افراد مانند اسکندر مقدونی به عنوان استثنا در تاریخ مطرح می‌شوند. همچنین در داستان‌های یونان باستان خدایانی چون زئوس، هرکول و آشیل نیز نمایانگر تمایلات همجنس‌گرایی هستند. نمونه‌های دیگر همجنس‌گرایی در رم باستان و در داستان‌های انجیل و تورات و همچنین داسـتان قـوم لـوط در قـرآن کریـم مشـاهده می‌شـود. در تـاریخ باستان همجنس‌گرایی زنان نیز به ‌ندرت گزارش گردیده و فقط چند مورد استثنایی در اساطیر هندی و یونانی ملاحظه می‌شود. واژه لزبینیسم نیز از نام جزیره‌ای در یونان قدیم به نام لیزبوس[22] اقتباس شده است که افراد این جزیره همجنس‌گرا بوده‌اند. همجنس‌گرایی تا آغاز قرن 18 میلادی تقریباً در تمامی جوامع مختلف بشری امری مذموم و غیرطبیعی بوده و در تمامی مذاهب الهی از آن به عنوان گناه کبیره و امری شنیع یاد شده است.
3) نظرگاه ادیان در مورد همجنس‌گرایی
در همه ادیان توحیدی همجنس‌گرایی پدیده‌ای ناهنجار و گناه شمرده می‌شود.
1-3) یهودیت
علی‌رغم تلاش‌های صهیونیسم جهانی به منظور جذب افراد به یهودیت صهیونیستی و تحریف دین یهود و کتب و منابع آن جهت مشروعیت بخشیدن به همجنس‌گرایی و لزبینیسم در نص صریح تورات، همجنس‌گرایی حرام می‌باشد. به طور مثال در تورات، فصل 22/18 آمده است: «آنچنان که با زنان هم‌بستر می‌شوید با مردان نشوید که موجب بیزاری ]خدا[ است» و در فصل 13/20 تصریح می‌شود: «هر دوی آن‌ها (همجنس‌گرایان زن و مرد) باید بمیرند و خونشان برگردن خودشان است».
همچنین در تورات میشنه[23] در خصوص ممنوعیت همجنس‌گرایی آمده است: «هم‌خوابگی زنان با زنان ممنوع است. این فعل مردمان سرزمین مصر بود که شما را به ترک آن هشدار می‌دهیم. آن‌ها چه می‌کردند؟ مردان با مردان و زنان با زنان ازدواج می‌کردند. آنان از درگاه خدا رانده شدند» (عهد عتیق: بخش 21).
برخی تحقیقات دانشگاهی هم به بررسی همین موضوع پرداخته‌اند. به عنوان مثال در سـال 1992 در کارگاه «خانـواده در درون فمینیسم یا خـارج آن»[24] بـه تفصیل در خصوص وضعیت لزبین‌ها در سنت یهود و پارادوکس‌های دنیای مدرن با مذهب مطالب ذیل ارائه شده است:
1ـ خانواده به طور سنتی در جوامع مذهبی، پدرسالار و کانون مسائل جنسی و تحقیر زنان است.
2ـ واژه خانواده باید برای ساختارهای جدید اجتماعی چون کانون‌های لزبین‌ها و زنان سرپرست خانواده نیز اطلاق شود.
3ـ خانواده لزبین‌ها باید از احترام و حقوق اجتماعی برخوردار شوند.
2-3) مسیحیت
از آنجا که مسیحیان اکثر جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند، بیشترین تضارب آرای ادیان با همجنس‌گرایی در دین مسیحیت و فرق گوناگون آن رخ داده است. پروتستان‌ها به عنوان اصول‌گراترین فرقه مسیحیت و کاتولیک‌ها به عنوان بزرگترین مخالفان همجنس‌گرایان بوده و هستند، چنانچه پاپ ژان پل دوّم بارها و بارها ازدواج همجنس‌گرایان را مطرود دانسته و پاپ بندیکت شانزدهم نیز در سیاست‌های جدید واتیکان براین موضع تأکید نموده است.
در متون مذهبی و اناجیل نیز نمونه‌های فراوانی وجود دارد که همجنس‌گرایی را حرام و گناهی بزرگ تلقی می‌نماید. به عنوان مثال در سفر پیدایش 18:20 انجیل، به داستان حضرت لوط و شهر سدوم اشاره شده است که خداوند به واسطه این گناه بزرگ سرزمین‌شان را ویران نموده است. همچنین در سفر پیدایش 1:24 حضرت مسیح در گفتاری به ماتیو[25] (یکی از حواریون) اظهار می‌دارد که هم‌بستری مردان با مردان و زنان با زنان ممنوع و موجب غضب خداوند است. در فصل رومن[26] 1:26 نیز آمده است که: «خداوند آن‌ها را بخشید تا رفتارشان را عوض کنند، زیرا زنان با زنان در می‌آمیختند و مردان به طرز شرم‌آوری به مردان گرایش داشتند و برسرشان آمد آنچه که براساس خطایشان بود». (Wilson, 1996: 300)
در دهه‌های اخیر که معنویت و دین در اروپا و آمریکا کم‌رنگ گردیده، تئوری‌پردازان سکولار و برخی از مفسران متون دینی به تحریف انجیل و ارائه و تفسیرهای جدیدی دست زده‌اند تا بتوانند از طریق مذهب به تطهیر همجنس‌گرایی پرداخته و زمینه را برای پذیرش عمومی فراهم نمایند، به عنوان مثال اینگه اندرسون[27] از اساتید دانشگاه ملی سوئد در کتاب خود تحت عنوان «گناه سدوم» اظهار می‌دارد: «بر اساس منابع متعدد انجیلی می‌توان اثبات کرد که گناه اصلی آنان (ساکنان شهر سدوم) غفلت از یتیمان و بیوگان بوده است نه همجنس‌گرایی مردان و زنان» و به نظر دی. بارتلت[28] از پژوهشگران متون دینی مؤسسه مطالعات ملی انگلستان بسیاری از داستان‌های اناجیل غیرواقعی بوده و نمی‌تواند منبع دقیقی برای استنادات علمی باشد!! (Ibid, 311)
بر خلاف تلاش‌های جامعه‌شناسان، مفسـران و روانشناسان سـکولار غربی، واتیکان کـه بزرگتریـن مرکـز مذهبی کاتولیک‌ها اسـت، سرسختانـه درخصوص قانونی شـدن همجنس‌گرایی و سقط‌جنین مقاومت می‌کند. در دو دهه اخیر مقامات کلیسا کوشیده‌اند تا با تقدیس بنیاد خانواده در جامعه بحران زده غرب آنها را متوجه عواقب ناخوشایند گناهان و ناهنجاری‌های اجتماعی نمایند. پاپ ژان پل دوّم رهبر فقید کاتولیک‌های جهان در مصاحبه‌ای با روزنامه سان دی هرالد چنین اظهار می‌دارد: «فمینیسم بنیان خانواده را تضعیف و همجنس‌گرایی را رواج می‌دهد». طبق نظر پاپ، فمینیسم تهدیدی علیه بنیاد خانواده است و می‌کوشد برای کسب حقوق برابر زنان و مردان، زمینه ازدواج همجنس‌گرایان را فراهم نماید. این اظهارات در سندی 27 صفحه‌ای تحت عنوان «همکاری زنان و مردان در جهان داخل و خارج از کلیسا» مطرح گردیده است. (Sunday Herald, 2005) پاپ ژان پل دوّم براین باور بود که بی‌اهمیت جلوه دادن تفاوت بین زنان و مردان عواقب وحشتناکی به همراه دارد. وی فمینیست‌های رادیکال را از مخالفین کتاب مقدس قلمداد می‌کند. سند اخیر از سوی متخصصین دکترین‌های کلیسا از جمله کاردینال جوزف راتزینگر (پاپ فعلی) مورد تأیید قرار گرفت.[29]
3-3) اسلام
دین مبین اسلام، با تأکید برفطرت انسانی و در جهت رشد و تکامل روحی بشر، از شمول عام برخوردار است. توجه به ابعاد غریزی و معنوی انسان با ظرافت‌های احکام آن نشان می‌دهد که تمدن اسلامی اجتماعی‌ترین مکتب فکری است. کنترل عوامل ذهنی و رفتاری افراد با تهذیب و تزکیه اخلاقی از یک‌سو و بهینه‌سازی شرایط زندگی مادی و اجتماعی انسان با تأکید بر بنیاد خانواده از سوی دیگر، از ساز و کارهای این نظام متعالی است.
غریزه جنسی به عنوان یکی از مهم‌ترین غرایز انسان که به تحکیم روابط عاطفی و تولید نسل انسان می‌انجامد، از اهمیت خاصی برخوردار بوده و نهاد خانواده نیز به شکل قاعده‌مندی از آن بهره‌مند است. در دین اسلام سرکوب غرایز جنسی نه تنها امری مذموم شمرده می‌شود، بلکه با تشویق افراد به ازدواج، از تزلزل و انحرافات اخلاقی جلوگیری می‌گردد. بر مبنای دیدگاه متعالی اسلام در نظام آفرینش خداوند، هر لذتی بر مبنای هدفی خاص قرار داده شده است. خوردن، لذتی را در پی دارد، اما هدف و خاصیت اصلی آن، حفظ سلامتی و کسب انرژی است. امور جنسی نیز همراه لذت است، اما هدف آن تولید نسل و بقای نسل می‌باشد که با فعل همجنس‌گرایی میسر نمی‌شود، بلکه یک نوع تحریف در امور جنسی است. قرین بودن لذت و خاصیت (یا هدف) عقلانی بودن نظام آفرینش را نشان می‌دهد. به اعتقاد فمینیست‌ها اصل شریک جنسی داشتن، لذت است، بدین اعتبار لذت مد نظر آنها، خالی از خاصیت است. به همین جهت در نظام‌های غربی اگر حیوان شریک جنسی انسان گردد، نوعی لذت است، در حالی که لذت باید هدف و خاصیت را به همراه داشته باشد، در غیر این صورت، پدیده کودک خواهی، حیوان‌خواهی و همجنس‌خواهی رفتاری بهنجار تعریف می‌شوند. در نظام تبلیغاتی جهان غرب، ارزش‌های پایه مخدوش گردیده و ارزش‌های ثانویه جایگزین شده است، به‌طوری که حفظ نسل به‌عنوان یک ارزش متزلزل گردیده و لذت جنسی، به عنوان هدف طرح شده است. این تغییرات بنیادی در نظام ارزشی، روح و جسم آدمی را می‌رنجاند.
در قرآن و کلیه متون اسلامی (شیعه و سنی) همجنس‌گرایی فعل حرام و مستحق مجازات است. در قرآن‌کریم داستان حضرت لوط(ع) به عنوان نمونه‌ای از غضب الهی برگناهکاران و همجنس‌گرایان مطرح شده است. در این متون دینی وطی زن با زن دیگر (هم‌بستری آنان) سحق یا مساحقه نامیده می‌شود که در احکام اسلامی به‌عنوان جرم بوده و مجازات آن حد شرعی و تکرار آن تا 3 بار با مجازات مرگ همراه است. امام صادق(ع) درخصوص مساحقه می‌فرماید: «حد زنا برآنان جاری می‌شود. این زنان در روز قیامت با لباس‌هایی از پاره‌های آتش محشور می‌شوند و مقنعه‌های آتشین بر سر و شلوارهایی از آتش برتن دارند و ستون‌هایی از آتش در شکم آن‌ها وارد شده است که تا سرشان ادامه دارد و خداوند آنان را به داخل آتش پرتاب می‌کند.» (عاملی، 1416: ج7، ب24)
حرمت همجنس‌گرایی (چه زن و چه مرد) از قوانین لایتغیر اسلام است که هیچ‌گونه خدشه‌ای به آن وارد نمی‌شود، به طوری که در جوامع اسلامی همجنس‌گرایی به هیچ عنوان مجاز و رایج نیست.
4) علل همجنس‌گرایی زنان
مهم‌ترین علت گرایشات هم‌جنس‌گرایانه زنان برخاسته از مسائل روانی و اشکالات هویت جنسی است. بر خلاف بسیاری از نظریه‌های حامی همجنس‌گرایی که می‌کوشند با «علمی» خواندن فرضیات و توجیهات خود، این نابهنجاری را امری طبیعی تلقی نمایند، علوم جدیدی مانند ژنتیک نشان می‌دهد که هیچ انسانی با ژن همجنس‌گرایی به دنیا نمی‌آید. دو تن از برجسته‌ترین روانپزشکان دانشگاه کلمبیا، فریدمن و داونی اعلام نمودند: «نظریه ژنتیکی بودن همجنس‌گرایی با هیچ شواهد و قرائنی همراه نیست». (Friedman & Downey, 2002: 35) سیمون لی‌وی[30] نیز که سال‌ها در دانشگاه کلمبیا به مطالعاتی درخصوص هیپوتالاموس مغز ‌پرداخته اظهار می‌دارد: «این مهم است که تأکید کنم من هیچ نشانه‌ای را که نشان دهد شخصی همجنس‌گرا به دنیا می‌آید در هیپوتالاموس مغز پیدا نکردم». (Bradford & et al, 1999: 4) بنابراین چنین به نظر می‌رسد که عوامل محیطی و روانی که در تشکیل فاکتورهای ذهنی و شخصیتی افراد تأثیر می‌گذارد، باعث بروز چنین رفتارهایی می‌گردد که مهم‌ترین این فاکتورها شناخت هویت جنسی است که شالوده شخصیت فردی و اجتماعی انسان را بنا می‌نهد.
در دنیای پیشرفته امروز، هویت جنسی در بسیاری از نظریه‌ها منعکس شده است. در پژوهش‌های جدید نشان می‌دهد که افراد چگونه رفتار می‌کنند و به خود هویت می‌بخشند. تاکنون برای تعیین هویت جنسی چهار معیار مطرح شده است:
1ـ معیار کینزی[31]: این معیار در دهه 1940 به صورت طیفی طراحی گردید که صفر نشان دهنده «دگرخواهی» مطلق و 6 نشانگر «همجنس‌گرایی» مطلق است. اگر کسی بین 1 تا 5 متغیر باشد، نشانگر میزان تمایل فرد به زن یا مرد یا هر دوی آن است.
2ـ معیار مایکل استورمز[32]: در دهه 1980 این معیار با استفاده از محور x و y تعاریف جدیدی را ارائه نمود. هر چه نمودار به سمت محور x تمایل داشت، فرد هویت زنانه و هرچه به سمت محور y متمایل می‌شد شخص دارای هویت مردانه بود.
3ـ معیار فریتز کلین[33]: در این معیار شاخصه‌های بسیاری برای تعریف تمایل جنسی، رفتار جنسی، خیال‌پردازی‌های جنسی، رفتارهای عاطفی و اجتماعی، خودشناسی و روش زندگی تعیین شده است. در این معیار با استفاده از رتبه‌بندی‌های معیار کینزی، گذشته، حال و آینده دلخواه را تبیین می‌نماید.
معیار چنـد وجهی[34]: ایـن معیـار هویـت جنسی در سـال 1990 ایجـاد گردیـد و طبقه‌بندی‌های متضادی از همجنس‌گرایی، دوجنس‌گرایی، دگرجنس‌خواهی را با استفاده از مفاهیم کلین و استورمز ارائه داد. (Ibid, 36)
البته این معیارها تصویر دقیق و مشخصی از هویت جنسی فرد را نشان نمی‌دهد و در روش‌شناسی از حوزه‌های فمینیستی بهره جسته است.
با مطالعه رشد انسان در حوزه‌های مختلف هوشی، روانی و عاطفی، روانشناسی مدرن براین باور است که هماهنگی و شناخت قوانین فرآیند رشد، می‌تواند به شناخت وضعیت روانی افراد یاری رساند. هر فرد مرحله‌ای از فاعلیت و خودمحوری را به ‌سوی کل‌نگری طی می‌کند. در دوران کودکی، فرد خود را مرکز جهان می‌داند و پس از توسعه ظرفیت‌های جسمی و روحی، می‌تواند نگرش متفاوتی را اتخاذ نماید که فرآیند تمرکززدائی نامیده می‌شود، فرد در اینجا به سوی دیگران تمایل پیدا می‌کند و از مرحلة خودشیفتگی به سوی اجتماع و ارتباط با افراد دیگر حرکت می‌کند. قانون مهم دیگری که در رشد روانی آدمی حائز اهمیت است، تفاوت و سلسله مراتب مرکب می‌باشد، یعنی فرد خود را در جهان هستی متمایز بداند و بتواند عوامل ساختاری شخصیتی خود را بر اساس درجة اهمیت آن‌ها اولویت‌بندی نماید. در واقع لزبینیسم نشانه‌ای از رشد ناقص فرآیند ارتباط‌گیری با دیگران و تمایز شخصیتی است. در این حالت هویت جنسی و اجتماعی فرد هنوز شکل مشخصی نگرفته و نمی‌تواند به تحریکات اجتماعی و محیطی پاسخ مناسبی بدهد، بدین معنا که گرایشات روحی و ذهنی فرد در جهت خاصی نیست و هنوز قدرت تفکیک یا تجزیه و تحلیل پدیده‌ها را کسب نکرده است. به بیان دیگر می‌توان پدیده لزبینیسم را بلوغ ناقص عاطفی فرد تعریف نمود.
در دهه 60 میلادی لزبینیسم به‌صورت گروهی اجتماعی پدیدار شد که آزادی از ستم مردانه و قیودهای اخلاقی را مطرح می‌نمود. جریانات اصلی فمینیسم در آغاز از پذیرش این نظریه خودداری می‌کردند و لزبین‌ها نتوانسته بودند در بدنه فمینیسم جایگاهی برای خود بیابند، اما در سال 1970 بتی فریدان[35] رئیس سازمان ملی زنان آمریکا[36] (NOW) از پرداختن به مسئله لزبین‌ها در کارپایه‌های عمل سازمان ملی زنان حمایت نمود و در سال 1971 اعضای سازمان نیز بر قانونی شدن لزبینیسم رأی دادند. پس از این تاریخ نحله فکری رادیکال فمینیسم شکل گرفت و اولین اعلامیه خود، تحت عنوان «زنان، زنان را به ‌رسمیت شناختند»[37] منتشر ساخت. این اعلامیه اولین ساختار سیاسی لزبین فمینیسم بود. در این اعلامیه لزبین‌ها خود را هسته جنبش فمینیسم و سردمدار مبارزه با مردسالاری، نجات زنان از قیود مردانه و کسب اعتبار زنان تـوسط زنـان می‌دانستند. بـه تدریج تحرکات فمینیست‌های لزبین بـه سـوی ایجاد «سیاست‌های لزبینیسم» سوق یافت و سعی نمودند تا با اتخاذ سیاست‌هایی از حالت‌های زنانگی و مادی‌گرایی زنان اجتناب نمایند. موهای کوتاه، شلوارهای جین، پوتین و تی‌شرت‌های ساده باعث رواج مد ساده‌پوشی در لزبین‌ها به خصوص در نواحی شهری گردید؛ آن‌ها می‌خواستند تا بدین صورت تبعیضات طبقاتی بین زنان را نیز محو نمایند. در اواسط دهه 70 میلادی لزبین فمینیسم به یکی از ارکان و بازوهای مؤثر فمینیسم تبدیل گردید. لزبین‌ها از زنان می‌خواستند تا به جای اتلاف انرژی برای مردان به‌سوی زنان دیگر که هم فکر و دارای طیف یکسانی از عواطف زنانه هستند، گرایش یابند. در این شرایط لزبینیسم، سیاست‌های خود را در فمینیسم رادیکال نمود عینی بخشید. فمینیست‌های رادیکال به ‌جای مبارزه با نظام‌های اجتماعی، احقاق حقوق زنان و شرکت در تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی، توجه خود را به مبارزه علیه برتری مردان و پدرسالاری و نفی هر گونه تفاوت و تلاش برای برقراری تساوی جنسیتی معطوف نمودند. (Bissi, 1997: 101)
سازمان‌هایی چون «زنان رادیکال نیویورک»[38] و رد استاکینگز[39] (جوراب قرمزها) به‌وجود آمدند تا سیاست‌های مشخصی از فمینیسم رادیکال را درخصوص ازدواج و خانواده تبیین نمایند، عمده فعالیت‌های آنان تلاش برای تصویب قوانین مربوط به سقط‌جنین، آزادی جنسی و جلب توجه اذهان عمومی بود. لزبین فمینیست‌ها که شاید بتوان از آنان به عنوان رادیکال فمینیست‌های تندرو نام برد، سعی می‌کردند تا با شکستن تابوهای موجود در جامعه، همجنس‌گرایی را نوعی نظام ارزشی برای زنان و بهترین راه تخریب ساختارهای مرد سالارانه جلوه دهند و در همان دهه 70 توانستند انقلاب‌های فرهنگی متعددی را در نظریه فمینیسم ایجاد نمایند.
لزبین فمینیست‌ها که تحت تأثیر تفکرات رادیکالی فعالیت‌های شدیدی را آغاز نمودند، همواره مردان را به عنوان منبع ظلم و ستم علیه زنان قلمداد می‌کردند و ریشه‌های تبعیض علیه زنان را تسلط مردان بر زنان چه از نظر روحی و چه از نظر جسمی می‌دانستند. این فمینیست‌ها، زنان را جنس برتر و کامل‌تری معرفی می‌کردند که می‌توانند خصوصیات هر دو جنس را از خود بروز داده و از نظر جنسی خودکفا باشند، به همین جهت شبکه‌ای اجتماعی ـ سیاسی ایجاد کردند که بتوانند در تعیین استراتژی و اجرای برنامه‌های خود فعالیت نمایند. در این میان نویسندگان و جامعه‌شناسانی چون شارلوت بانچ[40] و بتی فریدان، لزبینیسم را یکی از راه‌های اساسی آزادی زنان از قیود خانواده و پدرسالاری می‌دانستند. بانچ در مقاله خود تحت عنوان «لزبین‌ها در طغیان»[41] چنین اظهار می‌دارد: «لزبینیسم تهدیدی جدی علیه مردسالاری است؛ این مسئله نه فقط به خاطر داشتن روابط جنسی زنان با یکدیگر، بلکه به منظور جلوگیری از اتلاف انرژی است که زنان برای مردان مصرف می‌کنند». (cf., Online Encyclopedia of gay and lesbian, 320)
لزبین فمینیست‌ها حتی در سطوحی بالاتر کنار گذاشتن مردان از زندگی زنان را نوعی مبارزه با تبعیض‌نژادی، سرمایه‌داری و امپریالیسم جهانی تلقی نمودند که حذف مردان از خانواده را اولین پایه نفی ظلم و ستم علیه زنان از سطوح خرد تا کلان اجتماعی می‌دانستند.
فمینیست‌های رادیکال که در مجموعه‌ای بالاتر از لزبینیسم قرار داشتند، با طرح مسائلی چون عدم درک لذت زنان در رابطه جنسی با مردان و حس برتری‌جویی مردان در این نوع روابط که گاه به تحقیر زنان می‌انجامد، بسترسازی‌های خاصی را برای طرز تفکر جدید همجنس‌گرایی زنان فراهم آوردند، به طوری که این رابطه جدید را غیرمستقیم تلقین می‌نمود. سازمان ملی زنان آمریکا تلاش‌هایی را برای شکستن تابوهای موجود درباره همجنس‌گرایی زنان آغاز نمود، از جمله می‌توان به فستیوال موسیقی میشگان[42] اشاره کرد که در آن لزبین‌ها به اجرای برنامه‌های نمایشی و تبلیغات بی‌پرده دست زدند و همین برنامه باعث شد تا هزاران زن از سراسر دنیا برای دیدن این فستیوال به آمریکا سفر کنند و از نزدیک شاهد این انقلاب جنسی باشند. به چالش کشیدن نقش مادری زنان که از آن به عنوان یکی از مشکلات روحی و فیزیکی زن یاد می‌شد، دستمایه قلم فرسایی بسیاری از فمینیست‌هایی گردید که همجنس‌گرایی زنان را یکی از بهترین راه‌های کسب لذت جنسی بدون دغدغه حاملگی و مشکلات بارداری و مادری می‌دانستند. آدرنه ریچ[43] از فمینیست‌های رادیکال دهه 80 نقش مادری را یکی از موانع پیشرفت زنان دانسته و مردان را موجوداتی خودخواه معرفی می‌کند که تنها به بهره‌برداری جنسی از زنان می‌اندیشند. وی هر گونه تلاش برای ایجاد تعادل در روابط زن و مرد را محکوم به شکست می‌داند. (Ibid)
از نظر فمینیست‌های رادیکال اولین قدم برای کسب حقوقی مساوی با مردان، برتر دانستن جنس مؤنث، حذف کلیشه‌های سنتی زنان و حضور آنان در هرم‌های قدرت سیاسی و اجتماعی است. آن‌ها خانواده را به عنوان نخستین پایگاه سنتی می‌دانستند که دختران در این محیط می‌آموزند باید همسر، مادر و فرمانبردار مرد باشند و با این ذهنیت رشد می‌یابند. در این خانواده‌های سنتی، مردان همواره در جایگاه فرماندهی و مدیریت قرار دارند و برای همسر خود منزلتی جز ارضای نیاز جنسی، زاییدن فرزند و انجام امور خانگی قائل نیستند. در این کانون مردان مظهر ستمگری و بهره‌برداری از زنان هستند. به همین منظور فمینیست‌ها هویت‌های جدیدی را برای زنان ترسیم نمودند که می‌توانست اشکال جدید خانواده را ایجاد نماید و چون قائل به برتری زنان نسبت به مردان بودند، حتی به برخی از زنان هم‌جنس‌گرا تلقین نمودند که می‌توانند در نقش‌های مردانه ظاهر شوند و خصوصیات مردانه را از خود بروز دهند تا بدین ترتیب مردان به تدریج در انزوا قرار گرفته و زنان استقلال آرمانی خود را بدست آورند. نظریات کارل یونگ[44] و ساندرا بم[45] از روانکاوان بزرگ عصر حاضر نیز دست‌مایه نظریه‌پردازی بسیاری از فمینیست‌های رادیکال قرار گرفت که بر اساس تفکرات این روانکاوان خصوصیات زنانه و مردانه در هر دو جنس وجود دارد و فقط تفاوت در نسبت این خصوصیات است که می‌توان با تعدیل این جنبه‌های روحی در هر انسان، تمایزات جنسیتی را از بین برد. (توحیدی، 1381 : 20)
5ـ لزبینیسم در عرصه بین‌المللی
عملکرد فمینیست‌ها به گروه یا سازمان خاصی محدود نگردید و با تلاش‌های چشمگیر، عرصه فعالیت‌های خود را به صحنه‌های بین‌المللی کشاندند. در سال 1979 کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان[46] به عنوان یکی از اسناد مهم بین‌المللی درخصوص مسائل زنان در 30 ماده در مجمع عمومی سازمان ملل به‌تصویب رسید. مفاد 30 گانه این کنفرانس بر تساوی بی‌قید و شرط زنان و مردان در تمامی عرصه‌ها تأکید دارد.
بند 16 این سند برحق یکسان در انتخاب شریک جنسی و ازدواج با رضایت کامل و آزادانه دو طرف ازدواج تصریح می‌نماید. لزبین فمینیست‌ها در بسیاری از موارد به این ماده استناد نموده و اظهار می‌دارند که منظور از ازدواج فقط ازدواج دو جنس نبوده و زنان می‌توانند طبق این ماده به طور آزادانه شریک جنسی خود را انتخاب نمایند. به طور مثال در سال 1995 در کنفرانس جهانی زن که در پکن برگزار گردید، این گروه خواستار حقوق ویژه‌ای برای لزبین‌ها و اعمال حقوق جنسی مصوبه اتحادیه اروپا و تعمیم آن به سطح جهانی بودند. حقوق جنسی شامل حق هر فرد برای داشتن، کنترل و تصمیم‌گیری آزادانه پیرامون مسائل جنسی خود فارغ از اعمال زور، تبعیض و خشونت بود و حق بدن[47] شامل استفاده از ابزار و ادوات جلوگیری، ارضای نیاز جنسی، سقط‌جنین و به رسمیت شناختن همجنس‌گرایی است. بند آزادی‌های جنسی در سند پکن با مذاکرات و تبادل‌نظر کشورهای مخالف به تصویب نرسید، اما از سال 1995 تا کنون همچنان به عنوان یک موضوع مهم و پرچالش به آن پرداخته می‌شود. (نک. نگاهی به کنفرانس پکن و اقدامات بعدی سازمان ملل، 1377)
این کنوانسیون، کشورهای عضو را برطبق مفاد این سند، ملزم به تغییرات اساسی در قوانین و شرایط موجود کشورها می‌نماید، هر چند که این دستورالعمل جدید مغایر سنت، عرف و مذهب آن ممالک باشد. به طور مثال در سال 1999 کمیته سیدا[48] چین را ملزم به قانونی نمودن روسپیگری می‌نماید و روسپیان را کارگران جنسی قلمداد می‌کند که باید مشمول قوانین کار شوند و در همان سال به قرقیزستان اخطار می‌دهد تا لزبینیسم را به رسمیت شناخته و آن را قانونی نماید و حق تحفظ آن کشور را رد می‌کند. این کنوانسیون با حمایت از سازمان‌های غیردولتی طرفدار سقط‌جنین و همجنس‌گرایی، ساختارهای اجتماعی کشورها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. نمونه‌ی این مسئله را می‌توان در قـاره آفریقـا مشاهده نمـود، سازمان‌های غیردولتی در کشورهای مختلف این قاره، بـا چانه‌زنی و تلاش‌های گستـرده، هم‌صدا بـا کمیته سـیدا درصدد قانـونی کـردن همجنس‌گرایی، نهادینه کردن این فرهنگ و ایجاد تغییرات اساسی در این زمینه هستند. (Francis, 1999: 3)
با بررسی کارکرد سازمان‌های بین‌المللی می‌توان دریافت که استراتژی‌های سازمان ملل متحد، به عنوان یکی از اساسی‌ترین نهادهای بشری، دارای تناقضاتی است که عملکرد آن را به چالش می‌کشاند. زیرا از یک سو این سازمان به حمایت از بنیان خانواده می‌پردازد و از سوی دیگر از گروه‌های همجنس‌گرا و طرفدار سقط‌جنین تحت عنوان دفاع از حقوق بشر و حقوق زنان حمایت می‌کند. در چنین شرایطی سالانه در نتیجه تصمیمات سازمان ملل و تحرکات آنتی فمیلیسم‌ها[49] میلیون‌ها کودک بی‌گناه در اثر سقط‌جنین جان خود را از دست می‌دهند و مبالغ هنگفتی از بودجه این سازمان صرف برنامه‌های کنترل جمعیت، دفاع از حقوق اقلیت‌ها[50] و مکانیزم‌های جلوگیری از نقض حقوق بشر می‌شود! (Balmforth, 2005: 6)
6) همجنس‌گرایی و نظام سرمایه‌داری
در اوائل قرن 20 و به‌خصوص پس از جنگ جهانی دوّم، جهان شاهد تغییرات اساسی در سیاستگذاری‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بود. دوران مدرنیته با ایجاد چارچوب‌های جدید راهکارهای غیرقابل منتظره‌ای را برای تغییر ذائقه و دیدگاه‌های انسان ارائه نمود. کسب منافع اقتصادی و رشد سرسام‌آور سرمایه در چند کشور و تبدیل این جوامع به ابرقدرت‌های اقتصادی راه را برای سیطره‌ی سیاسی نظام سرمایه‌داری فراهم آورد. حفظ و افزایش منافع مادی اولین اصل سیاست‌های استراتژیک کشورها گردید، به طوری که تمامی برنامه‌ریزی‌های سیاسی و فرهنگی را تحت تأثیر قرار داد. در این میان، اولین برخورد چنین موجی، با دیواره اخلاقیات، شئونات اجتماعی و اعتقادات مذهبی بود که حدود و ثغور تحریکات نظام سرمایه‌داری را مشخص می‌نمود، لذا با صرف هزینه‌های هنگفت، علوم مختلفی چون روانشناسی، جامعه‌شناسی، فیزیک، پزشکی و... به کار گرفته شد تا با کاربرد این علوم و خلط مباحث معرفتی، اصولی استخراج گردد که بتواند به ‌سهولت دیدگاه‌ها و انگیزه‌های فردی و اجتماعی انسان را تحت تأثیر قرار دهد. در حقیقت تربیت و تحریک انگیزشی و تغییر بینش افراد، راه را برای تعیین ارزش‌های جدید که اغلب آن‌ها کسب هر چه بیشتر لذت‌های مادی بود، فراهم کرد.
امواج سه گانه فمینیسم با شتاب‌زدگی و بدون همه جانبه‌نگری در وضعیت فردی و اجتماعی زنان، برای رفع تبعیض علیه زنان و مشارکت هر چه بیشتر آنان در جامعه، هم سو با جهت‌گیری‌های نظام سرمایه‌داری که نیازمند نیروی کار ارزان و ابزارهای تبلیغاتی بود، دست به روش‌های نوینی زد. با رواج آزادی‌ها و بی‌بند و باری‌های جنسی که از دهه 60 آغازشد، یکی از حیطه‌های مورد توجه فمینیست‌ها به‌خصوص فمینیست‌های رادیکال و لیبرال، مسئله هویت جنسی زنان و تلاش برای کسب لذت جنسی این قشر بود که به زعم آن‌ها این نیاز در حد مطلوب در روابط جنسی با مردان تأمین نمی‌گردید، لذا با طرح لزبینیسم درصدد جلب اذهان برای کسب مطامع خود برآمدند، به طوری که بسیاری از لزبین‌ها برای حمایت ساختارهای سیاسی و اجتماعی از فمینیسم، مبالغ هنگفتی را خرج کرده و برای کسب حمایت‌مالی تشکل‌هایی که بتوانند به صورت سازمانی اهداف این گروه را تأمین نمایند، ابتکارات نوینی داشته‌اند، به عنوان مثال سالانه بسیاری از شرکت‌های توریستی، تورهایی را تدارک می‌بینند که در آن انواع و اقسام خدمات جنسی به مشتریان عرضه می‌شود، از جمله روسپیان همجنس‌گرا خدماتی را ارائه می‌دهند و در این برنامه‌ها انواع و اقسام ابزارهای جنسی،[51] مشروبات الکلی، مواد مخدر، مواد غذایی، لوازم بهداشتی و آرایشی، پوشاک و... به فروش می‌رسد و مراکز تفریحی و سیاحتی نیز با برپایی چنین تورهایی از رونق خاصی برخوردار می‌شوند و سود سرشاری را نصیب سرمایه‌داران می‌نمایند. (Craven, 1995: 26)
همزمان با حرکت‌های اجتماعی سه دهه اخیر به منظور قانونی شدن و رسمیت یافتن همجنس‌گرایی، به عنوان یک حق طبیعی و رابطه‌ای لذّت‌بخش، بسیاری از متون پزشکی و روانشناسی غرب، همجنس‌گرایی را از حالت ناهنجار و یک بیماری جسمی یا روانی خارج کرده و در بسیاری از موارد به منظور طبیعی جلوه دادن هر نوع گرایشات جنسی، توجیهات علمی و روانی را در پیش‌فرض‌های تئوری‌های اجتماعی، فرهنگی و حتّی سیاسی ارائه نموده‌اند، به طور مثال دکتر آلفرد کینزی[52] لزبینیسم را یکی از راه‌های مؤثر برای رسیدن به لذّت جنسی (اورگاسم) زنان می‌داند، به عقیده وی هر جنس درک بهتری از توقعات جنسی همنوع خود دارد. فروید[53] روانشناس نظریه‌پرداز مشهور می‌گوید: «همجنس‌گرایی نمی‌تواند به عنوان بیماری تلقی شود، بلکه باید آن را نوعی توسعه در روابط جنسی بدانیم». (Prahu, 2000: 21)
متأسفانه در دوره جدید مسائلی چون همجنس‌گرایی در غرب نه تنها امری مذموم به شمار نمی‌آید، بلکه با تشویق، حمایت و تبلیغ، جمعیت جدیدی برای این هدف ایجاد می‌شود که می‌تواند به عنوان ابزار سیاسی هم مورد استفاده قرار گیرد، همچنین لزبینیسم نیازهایی می‌آفریند که صنایع نوظهوری برای رفع آن‌ها لازم است. بهترین توجیه این آنارشیسم جنسی شعار حقوق بشر و دموکراسی است. در انتخابات دولت و مجلس بسیاری از کشورها، به خصوص کشورهای آمریکایی و اروپایی موافقت کاندیداها با همجنس‌گرایی به عنوان حربه‌ی تبلیغاتی استفاده می‌شود که جمعیت‌را برای شرکت در انتخابات به نفع خود تهییج می‌کند. در روند جهانی شدن به تدریج بهره‌برداری‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی از اشاعه تفکر همجنس‌گرایی، به نوعی استراتژی تحت لوای حقوق بشر و تهدیدی جدی برای جوامع خانواده مدار و پای‌بند به اصول مذهبی تبدیل می‌شود.
در دوره معاصر همجنس‌گرایی به عنوان یکی از مسائل مهم جامعه‌شناسی مطرح گردیده و در هیچ برهه‌ی تاریخی مانند امروز تا این حد بدان پرداخته نشده است. هلند اولین کشوری بود که ازدواج همجنس‌گرایان را قانونی اعلام نمود و پس از آن سایر کشورهای اروپایی نظیر بلژیک، دانمارک و فرانسه و در آمریکای شمالی کانادا، ازدواج همجنس‌گرایان را صورت قانونی بخشیدند. در برخی ایالت‌های آمریکا مانند کالیفرنیا، هاوایی و ورمونت نیز همجنس‌گرایی منع قانونی ندارد. بسیاری از کشورها به‌تبعیت از قوانین به اصطلاح حقوق بشر و دموکراسی، همجنس‌گرایی را جزء حقوق اولیه انسان‌ها دانسته و حتی به منظور تشویق و حفظ این نوع روابط دست به تصویب قوانین حمایتی زده‌اند. در فرانسه زوج‌های همجنس‌گرا از تخفیف مالیات بر ارث استفاده می‌کنند و در انگلستان این نوع زوج‌ها می‌توانند کودکان بی‌سرپرست را به فرزندی بپذیرند.
در سال 1997 یک قاضی ایالت‌هاوایی به نام کوین چانگ[54] اعلام نمود که «کودکان باید در رفاه باشند و از امکانات تحصیل، تفریح و رشد فیزیکی مناسب استفاده نمایند. این امر چنانچه در خانواده‌های تک سرپرست یا در خانواده‌هایی که فرزندانی را به سرپرستی قبول می‌کنند، یا در خانواده‌هایی که والدین از یک جنس هستند، اتفاق بیفتد اشکالی نخواهد داشت». بسیاری از قضات ایالت‌های مختلف آمریکا مانند سی.‌جی مارشال[55] و جی‌کردی[56] نیز نظرات مشابهی اعلام نموده‌اند.
مسئله فرزند در خانواده‌های همجنس‌گرا در آغاز از موضوعات بحث برانگیز در اینگونه روابط بود، امّا سازمان‌ها و جوامع‌حامی آن‌ها برای رفع این معضل از طریق قانونی و علمی اقدامات گسترده‌ای را انجام می‌دهند. در بسیاری از کشورها قوانین حمایتی تصویب شده و اخیراً نیز صنایع نوظهوری چون تولید وسایل ارضای هر چه بیشتر این قشر و خرید و فروش اسپرم از بانک یا از اشخاص از طریق اینترنت یا از طریق بنگاه‌ها و مؤسسات پزشکی و حامی، به خصوص در مورد همجنس‌گرایان زن رواج یافته است.
در سال 2001 نیز دانشمندان استرالیایی اعلام کردند که می‌توانند تخمک را بدون اسپرم بارور نمایند و به صراحت اظهار داشتند که لزبین‌ها می‌توانند بدون نیاز به اسپرم مردانه و با استفاده از مواد ژنتیکی داخل سلول بارور شوند. مدیر این پروژه تحقیقاتی دکتر لاچام کاپلان[57] می‌گوید: «این تحول بزرگی است، زیرا اگر دو زن بخواهند فرزند بیولوژیکی خودشان را داشته باشند می‌توانند با استفاده از این تکنولوژی به هدف خود برسند».
بسیاری از این پروژه‌های تحقیقاتی درخصوص روانشناسی و ابعاد فیزیولوژیکی لزبین‌ها توسط سازمان‌های مدافع حقوق زنان و لزبین فمینیست‌های تندرو حمایت می‌شود، به طور نمونه سازمان (NOW) سالانه بودجه هنگفتی را برای تحقیقات درخصوص مسائل زنان و لزبینیسم اختصاص می‌دهد.
7) لزبینیسم در رسانه‌ها
رسانه‌ها یکی از مهم‌ترین ابزارهای گسترش و اشاعه همجنس‌گرایی هستند. حضور چشمگیر همجنس‌گرایان در برنامه‌های تلویزیونی، ماهواره‌ای و رادیویی در سراسر جهان حاکی از توجه برنامه‌سازان به این جمعیت جدید است. برنامه‌سازی درخصوص همجنس‌گرایان به ‌خصوص لزبین‌ها تهیه کنندگان را به سوژه‌های جدیدی رهنمون ساخته است که علاوه برجذابیت برای مخاطبین، تابوشکنی‌هایی در خصوص لزبینیسم دارد. اولین برنامه تلویزیونی در خصوص لزبین‌ها در سال 1970 در تلویزیون WABC آمریکا به نام زپس (Zaps) پخش گردید. این برنامه در راستای سند «زنان، زنان را به رسمیت می‌شناسند» تهیه شده بود که پس از آن از اوائل دهه 70 جریان‌سازی فمینیستی در تمام رسانه‌ها ایجاد گردید و سعی شد تا لزبینیسم در انظار عمومی بیش از پیش آشکار شود، در همان زمان آن نورث‌روپ[58] یکی از لزبین فمینیست‌های معروف در عرصه‌رسانه‌ای در تلویزیون دایک[59] برنامه‌های متعــددی را برای آشنایی عموم با لزبینیسم تهیه نمود.
صنعت پورنوگرافی نیز در این میان بیشترین استفاده را از این پدیده فمینیستی نموده است، هم‌اینک حدود 40 کانال ماهواره‌ای به پخش شبانه‌روزی فیلم‌های پورنو مبادرت می‌ورزند که به‌طور متوسط 6 ساعت از این برنامه‌ها به لزبین‌ها اختصاص دارد.
(Pink girls, 1999, No. 201) امروزه در بسیاری از کشورها پورنوگرافی از حالت غیرقانونی خارج شده و به صورت یک صنعت سودآور مورد توجه است و جزء مظاهر آزادی و حقوق بشر شمرده می‌شود. به عنوان مثال سلمان رشدی[60] و لاری فلینت[61] که از نویسندگان معروف در عرصه‌های پورنوگرافی هستند، بر این باورند که پورنوگرافی برای جامعه آزاد امروز حیاتی است و اجتماعات انسانی باید در مورد آن قضاوت نمایند و این واقعیت انکارناپذیر را بپذیرند.
کثرت سایت‌های اینترنتی و مجلات آن‌لاین که به موضوع لزبینیسم می‌پردازند، حاکی از رشد سریع آن در رسانه‌های پیشرفته امروزی است. یکی از سایت‌های مهم تبلیغاتی و رسانه‌ای لزبین‌ها در بررسی آماری تعداد مراجعه کنندگان چنین می‌نویسد: به طور متوسط هر ماه 5 میلیون بار از صفحات مختلف سایت بازدید می‌شود و حدود 500 هزار نفر نیز به طور متوسط در هر ماه به این سایت مراجعه می‌نمایند که میانگین سن آنان 28 سال است.
بهره‌گیری از کلیدی‌ترین ابزار فرهنگ‌سازی، یعنی رسانه‌ها، به مهم‌ترین حربه تبلیغاتی برای لزبین‌ها تبدیل شده است. ساخت انواع فیلم، مجموعه تلویزیونی، برنامه‌های مستند و تبلیغاتی، روند هولناک پذیرش و تغییر در ایجاد جایگاه همجنس‌گرایی را در فرهنگ‌ها تسریع کرده است، به صورتی که لزبینیسم در تبلیغات انواع و اقسام کالاهای مصرفی به طور غیر مستقیم مورد توجه سودجویان اقتصادی قرار گرفته است.
8) تأثیرات همجنس‌گرایی
1-8) تأثیر بر سلامت جسمی
یکی از موضوعات مهم و قابل تأمل این مبحث، تأثیر فیزیکی و روانی همجنس‌گرایی بر سلامت زنان است. فمینیست‌های زیست‌شناختی[62] منشأ ظلم به زنان را تبعیض و تفاوت فیزیکی زن و مرد در نظام آفرینش می‌دانند. مبانی نظری این گروه در تقابل کامل با اندیشه دینی و الهی است. باروری، شیردهی و دوران قاعدگی از نکات مهمی است که این مسئله به زعم آنان، ظلم دستگاه آفرینش به زنان بوده و باید در این خصوص از این قشر سلب مسئولیت شود. به نظر آن‌ها بهترین گزینه برای پاسخگویی به نیازهای زنان و جداسازی آنان از مردان، لزبینیسم است، امّا علی‌رغم طبیعی جلوه دادن این رفتار از نظر بیولوژیکی، همجنس‌گرایی برطبق آخرین مطالعات انجام گرفته عواقب سویی بر سلامت و بهداشت فیزیکی و روانی زنان دارد که در ادامه به برخی موارد اشاره می‌شوند:
ـ لزبین‌ها 19 بار بیشتر از زنان دگر جنس‌خواه به سفلیس و 2 برابر بیشتر از آنان به عفونت‌هـای دستـگاه تناسـلی مبتـلا می‌شـوند. میـزان ابتـلای این دستـه از زنـان به قارچ‌‌هـا و بیمـاری ‌گـال نیـز 4 بـرابـر نسبـت به زنـان دگـرجنس‌خواه بیشتـر است.
(Cameron & et al, 1993: 292-299)
ـ زنان همجنس‌گرا 3 برابر بیشتر از دیگر زنان به سرطان سینه مبتلا می‌شوند؛ در آمریکا 104 هزار لزبین مبتلا به سرطان سینه هستند که هر ساله 7000 نفر به تعدادشان اضافه می‌شود. (cf., Associated press, 1999)
ـ مطالعات پزشکی در سال 1998 در آمریکا نشان داد که 30 درصد لزبین‌‌ها حامل ویروس تبخال دستگاه تناسلی هستند که 90 درصد از این حاملان مبتلا به سرطان رحم می‌شوند. (Marazo, 1998: 1604)
ـ در سال 1994 نیز آمارها نشان می‌دهند که میانگین سنی زنان لزبین 45 سال است و 23 درصد از آنـان بالای 64 سـال عمر می‌کنند، 20 درصد از آنـان در اثر خشونت و 1/7 درصد به‌علت ابتلا به بیماری ایدز می‌میرند. (Cameron, 1993: 56)
2-8) تأثیر بر سلامت روانی
اغلب افراد همجنس‌گرا نیز تحت تأثیر این رفتار از سلامت روانی مطلوبی برخوردار نیستند و دچار انواع افسردگی،‌بیماری‌های روانی و اعتیاد به الکل و مواد مخدر می‌باشند، به خصوص در لزبین‌ها موارد حادی از افسردگی، ناامیدی و بروز رفتارهای خشونت‌آمیز دیده شده است. استرس‌های ناشی از احساس عدم امنیت، مقبولیت و دور شدن از روند طبیعی زندگی باعث اختلالات فکری و روانی در همجنس‌گرایان می‌گردد که بسیاری از آنان تجربه‌های تلخی در زمینه افسردگی، خودکشی، اعتیاد، عدم تعادل روحی و روانی داشته‌اند. در سال 1984 مؤسسه ملّی سلامت لزبین‌ها[63] آماری را به شرح زیر منتشر کرد:
ـ 83 درصد لزبین‌ها به طور متناوب مشروبات الکلی می‌نوشند.
ـ 47 درصد آنان ماری جوآنا و 30 درصد سیگار می‌کشند.
ـ بیش از50 درصد لزبین‌‌ها (جمعیت نمونه 2000 نفر بوده است) به فکر خودکشی افتاده‌اند و 18 درصد نیز دست به خودکشی زده‌اند.
آمارها نشان می‌دهد که دستیابی به وضعیت مطلوب و آرمانی فمینیست‌ها یعنی دنیایی تفکیک شده و خارج از حیطه مردانه نه تنها کارایی نداشته، بلکه جایگاه اجتماعی زنان را نیز به مخاطره انداخته است. فشارهای روانی و عدم تعادل روحی در همجنس‌گرایان باعث اعمال خشونت و ناسازگاری این افراد با محیط می‌گردد وگاه آنان را منزوی و مطرود از اجتماع می‌نماید. تحقیقات سال 1990 بر روی 90 زوج لزبین، نشان می‌دهد که 40 درصد آنان خشونت را در روابط خود تجربه کرده‌اند و در تحقیق سال 1985 از 1109 لزبین مشخص گردید که بیش از نیمی از آنان توسط شریک جنسی خود مورد آزار قرار گرفته‌اند. (Cwat-Yong and Hewarrier, 1985: 11) همچنین 15 درصد از لزبین‌ها به‌منظور کسب لذت جنسی به شکنجه طرف مقابل خود پرداخته‌اند. (Bradford and Rothblum, 1999: 228) در حقیقت این زنان معمولاً دچار نوعی سادیسم جنسی می‌شوند که ناشی از عدم ‌رضایت و ارضای نیازهای جنسی است و به صورت رفتارهای خشونت‌آمیز بروز می‌نماید.
3-8) تأثیر بر روابط اجتماعی
نهضت فمینیسم به ویژه فمینیسم رادیکال با القائات خود در جهت حذف و به حاشیه راندن دین، مبارزه با نقش‌های مادری، همسری و....، برخورد با سنت‌ها و عرف جوامع، جریانی غیرمنطقی را تحمیل نمود که نه تنها تعریف مشخص و قابل قبولی از جایگاه و منزلت زنان ندارد، بلکه خود باعث ظلمی مضاعف بر زنان گردیده و به شکست حرمت‌ها، از بین رفتن قداست حریم خانواده، تابو شکنی‌های روزافزون اخلاق جمعی و ایجاد خانواده‌های نامتعارف و ناسالم همچون خانواده‌های تک‌سرپرست یـا دو سرپرست تک جنسـی منجر شـده اسـت. تغییـر مفاهیمی چـون حیـا، عفت، خویشتن‌داری و اجتناب از گناه در ساختار فمینیسم سکولار ارزش‌های زنان را چنان خدشه‌دار کرده که در چند سال اخیر بسیاری از نهادهای فعال در حیطه زنان و مراکز مطالعاتی و دانشگاهی نابسامانی در وضعیت زنان را هشدار می‌دهند. وندی شالیت[64] از پژوهشگران علوم‌اجتماعی در کتاب خود تحت عنوان بازگشت به عفاف[65] اظهار می‌دارد: «بدیهی است وقتی هر کاری آزاد باشد، آزارجنسی، مزاحمت و تجاوز به عنف هم افزایش پیدا می‌کند. جامعه‌ای که علیه شرم و حیا اعلان جنگ می‌دهد، دشمنی با زنان را آغاز کرده است». سیمون دوبوار[66] نیز که از چهره‌های برجسته جنبش فمینیسم محسوب می‌شود، در کتاب جنس دوّم[67] خود، علیرغم آنکه معتقد است باید زنان را از نقش همسری و مادری رها کرد، امّا عفت و خویشتن‌داری زنان را امری طبیعی و لازم قلمداد می‌کند که ماهیت بیولوژیکی داشته و زنان را محافظت می‌نماید.
دکتر کلودیا شاپمن[68] نیز از فعالین حزب سوسیالیست ملّی[69] آلمان نیز در مطالعات گسترده خود از سال 1991 تا 1993، همجنس‌گرایی را زنگ خطری برای جامعه بشریت دانسته و آن را به شدّت محکوم می‌کند. وی اظهار می‌دارد همجنس‌گرایی گونه‌ای از رفتار تبعیـض‌آمیـز جنسـی اسـت که مدل رفتـاری آن مـانند نـازی‌هاسـت، لزبین‌ها خود را زنـان برتـر می‌داننـد، در حالـی کـه محکـوم به فنـا و نابـودی هستند.
(Schoppman, 1993: 17)
از سوی دیگر استغراق در لذات مادّی و تحریک اذهان عمومی به کسب لذت و آزادی‌های بی‌حد و حصر در کامجویی‌های جنسی، شخصیت انسانی زن را خدشه‌دار نموده است و اگر این هنجار گسیختگی در یک برهه‌ی زمانی جوابی کوتاه‌مدت و مقطعی به یک تمنای سرکش بدهد، لیکن در درازمدت تغییر و تحولات زیان‌بار و غیرقابل انکاری را به جامعه تحمیل خواهد نمود. ایجاد تنفر و محسوب نمودن مردان به عنوان دشمن فرضی که به صورت اصولی و نظام‌مند صورت می‌گیرد، تعامل اجتماعی و روابط زن و مرد را به‌شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد و به پررنگ‌تر شدن فضای تبعیض جنسیتی می‌انجامد که به صورت غیرمستقیم زنان را دچار مشکل می‌سازد.
تبلیغاتی که نحله‌های گوناگون فمینیسم برای رهایی زنان از ستم‌گری مردان و قیود زندگی خانوادگی انجام می‌دهند، فضایی را به‌وجود آورد که بسیاری از زنان، لزبینیسم را تنها راه پایان دادن به نقش‌های کلیشه‌ای ‌دانستند تا آنجا که تی‌گریس اتکینسن،[70] از لزبین فمینیست‌های معروف معاصر می‌گوید: «فمینیسم یک نظریه و لزبینیسم کاربرد آن است»؛ تحت تأثیر این فضا، بسیاری از زنان که هیچ تمایلی به همجنس خود نداشتند، جهت حمایت از فمینیسم به همجنس‌گرایی روی آوردند و به اختلالاتی چون عقده حقارت و افسردگی ناشی از پشیمانی شدید گرفتار شدند، به عنوان مثال بررسی‌های سال 1985 نشان داد30 درصد لزبین‌ها پس از 35 سالگی رو به جنس مخالف می‌آورند و 45 درصد از آنان نیز قبل از همجنس‌گرایی، ازدواج کرده بودند و 20 درصد لزبین‌ها نیز کمتر از 3 سال با هم زندگی می‌کنند. (Saghir and Robins, 1985: 226) بر اساس این مطالعات می‌توان چنین نتیجه گرفت که بسیاری از زنان علی‌رغم میل باطنی خود و تحت تأثیر تبلیغات فمینیستی، گرایش‌های مقطعی خاصی پیدا می‌کنند، امّا در نهایت به نادرستی و عدم‌تطابق الگوهای ارائه شده جدید با فطرت و روحیات خود، پی‌خواهند برد.
9) کلام آخر
انسان امروز با توجه به تغییرات ساختار اجتماعی و تحولات عظیم سیاسی دریافته که دچار بحران شدید هویتی است. در جوامع مادّی‌گرا که معنویات، اخلاقیات و ارزش‌های انسانی به سرعت رنگ می‌بازد و معیارهای درستی برای سازماندهی افکار عمومی وجود ندارد و معیارهای رایج، کسب منفعت بیشتر و لذت‌جویی است، انحرافات اجتماعی امری بدیهی به‌نظر می‌رسد. پدیده‌هایی نظیر زنانه شدن فقر را شاید بتوان از عمده نتایج جنبش فمینیسم دانست که با تشویق زنان به استقلال از مردان سلب مسئولیت نموده و بار مشکلات اقتصادی را به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم به آنان تحمیل می‌نماید که همین امر خود ریشه بسیاری از جرائم و رفتارهای نابهنجار اجتماعی خواهد بود. سرخوردگی زنان از عدم تحقق وعده‌هایی که سردمداران فمینیسم داده بودند نیز به رشد تک بعدی شخصیت زنان منجر شد که به برآشفتگی و عدم‌ثبات روحی انجامید. به‌عنوان مثال مسئله لزبینیسم و واخوردگی زنان در این حیطه نشان می‌دهد که تنها روش طبیعی و قابل دسترس برای کسب آرامش و جلوگیری از برخورد تبعیض‌آمیز، حفظ قداست خانواده و ازدواج است. هرچند با ترفندهای جدیدی چون طرح پدیده جهانی شدن که همان شق دیگر غربی‌سازی جهان است، سعی می‌شود تا ارزش‌ها و معیارهای فرهنگ غربی با ایجاد تغییراتی در ساختارهای روبنایی جایگزین فرهنگ‌های اصیل ملّی و دینی کشورهای جهان گردد. در چنین حالتی اتخاذ موضع منفعلانه برای نفوذ فرهنگی شکست خورده عواقب غیرقابل جبرانی را در پی‌خواهد داشت. به عنوان مثال همجنس‌گـرایی بـه ‌خصوص لزبینیسم می‌کوشد بـا برخـورداری از حمایـت‌های فمینیستی جایگاه قانونی و بین‌المللی را برای این قشر خاص بیابد، بی‌تردید مؤثرترین گزینه به منظور مقابله با پیدایش چنین پدیده‌هایی، بازگشت به معنویت و شناخت اصالت انسان بر مبنای فلسفه دینی است. چنین به نظر می‌رسد که طراحی الگوهایی که بتوانند جایگاه حقیقی و منزلت زن را براساس فطرت الهی انسان تبیین نمایند، از اولویت خاصی برخوردار است، زیرا مکاتب سکولار ساخته دست بشر در آزمون و خطای مکرر، نشان داده‌اند که نه تنها موفقیتی در راهبری جامعه بشری کسب نکرده‌اند، بلکه با سردرگمی و ایجاد چالش‌های روحی و رفتاری وضعیت اجتماع انسانی را رو به وخامت نهاده‌اند.


فهرست منابع:
× ابوت، پاملا: «تولید دانش فمینیستی»، ترجمه مریم خراسانی و حمید احمدی، بولتن مرجع فمینیسم، انتشارات بین‌المللی الهدی، 1378.
× توحیدی، نیره: «آیا زن و مرد دو جنس مخالف هستند؟»، مجله زنان، ش34، 1379.
× حر العاملی، محمدبن‌الحسن: «وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه»، مؤسسه آل‌البیت قم، چ سوم، 1416.
× مشیرزاده، حمیرا: «زمینه‌های ظهور فمینیسم در غرب»، مجموعه مقالات همایش اسلام و فمینیسم، 1382.
× مطیع، ناهید: «دفاعی مردانه از فمینیسم»، بولتن مرجع فمینیسم، انتشارات بین‌المللی الهدی، 1378.
 Anezka Sebek, Lesbian Media Activism, Critical Themes In Media Conference, September, 2003, New School University, New York
 Balmforth, Kathryn, Hijacking Human Rights, Brigham Young University, page 6, 2005
 Banks, Olive, face of Feminism, Oxford, Robertson, 1981
 Bissi Anna, Psychology of Lesbianism, L’osservator Romano, 1997, Paris
 Bradford, J. Ryan, C., and Rothblum ED., National Lesbian Health Care Survey: Journal of Consulting and psychology, 1999 Washington, Dc
 Cameron Paul, The Gay Nineties, Franklin Tennessee, Adroit Press 1993
 Cameron, P. K. Proctor and W. Coburn, Sexual Orientation and Sexually Transmitted Disease, Nebraska Medical Journal, Vol. 70, No. 8, August 1985
 Clavdia Schoppmann, National Socialist Policies Toward Homosexuality, 1993, Columbia University Press, New York
 Cossman Brenda, Family Inside/out, Feminism and Law workshop, (University of Toronto, Nov. 18, 1992)
Craven, J. fall, Explore the philippines and Me!, World Wide web http://www.conline.com, 1995
 Delmar, Rosalind, What is Feminism? Oxford, Black well, 1986
 Dover, K.J., Greek Homosexuality, Cambrige press, 1989
 Francis, Babelte, No Option, 43th session of the UN. Commission on the status of Women, New York, 1999
 Gwat – Yong Lie and Gen Hewarrier, Intimate Violence in Lesbian relatioship, Journal of Social Service Research, No. 15, 1985
 Holden Kathrine, Letter to the Thistle: On Bisexuality and Feminism Sign, Journal 1998
 Marrazzo and others, Genital human papillomavirus infection in women who have sex with women, Journal of Infections Diseases, December, 1998, New York
 Online Encyclopedia of gay and lesbian, bisexual Transgender and Queer Culture, page 320
 Prabhu Vithal, Lesbianism, Kamasutra Journal, No. 13, 2000, New Delhi
 Ryan C. and J. Brodford, The National Lesbian Health Care Survey: An Overview, in psychological Perspectives on Lesbian and Gay Male Eperiences, ed. L. D. Garnet and D. C Kimmel, Columbia University Press 1993, New York
 Saghir M. T. and E. Robins, Male and Female Homosexuality, A Comprehensive Investigation, 1985, Baltimore, London
Shalit Wendy, A Return to Modesty, Simon and Schuster, 1999, New York
 William E, Janes, Commercial Homosexuality: Selling Lesbianism, The Edwardsville Journal of Sociology, Vol. 4, 2004
 Wilson James Q., Against Homosexual Marriage, Commentary Journal. Vol. 101, March 1996. New York



 
 
پی نوشتها
[1]- Sex-role Condition
[2]- Margaret Fouler
[3] -Karl Marx
[4]- Clara Zetkin
[5]- Lenin
[6]- Roza Lokzumbourg
[7]- Hartman
[8]- Doratti Smith
[9]- Shulamith Firestone
[10]- gender
[11]- sex
[12]- Androgyny
[13]- Kathrine Holden
[14]- Sign
[15]- Bisexuality
[16]- Heterosexuality
[17]- Homosexuality
[18]- Karoly Maria Benkert
[19]- Queer Theory
[20]- Symposium
[21]- Diogenes Laeurtius
[22]- Lesbos
[23]- Mishneh
[24]- “Family Inside/Out Feminism and Law” Workshop Series.
[25] - Matthew
[26] - Roman
[27]. Inge Anderson
[28]. D. Bartlett
[29]. “The Collaboration of Men and Women in the Church and in the World.”
[30]. Simon Levay
[31]. Kinsey Scale
[32]. Michael Storms
[33]. Fritz Klein
[34]. Multidimensional Scale
[35]. Betty Friedan
[36]- National Organization of Women
[37]- Women identified Women
[38]- New York Radical Women (NYRW)
[39]- Redstockings
[40]. Charlotte Bunch
[41]. Lesbians in Revolt
[42]. Michigan Womyn’s Music festival
[43]. Adrienne Rich
[44]- Carl Young
[45]- Sandra Bem
[46]- Convention of Elimination of all forms of Discrimination Against Women. (CEDAW)
[47]- body rights
[48] - این کمیته (CEDAW) پس از 2 سال از تصویب کنوانسیون در هر کشور به بررسی تغییرات در این کشورها پرداخته و پیشنهادات و انتقادات خود را ابلاغ می‌کند.
[49]. Anti-familism
این اصطلاح مختص گروههایی است که طرفدار آزادی روابط جنسی خارج از حیطه خانواده و شکست ساختار سنتی خانواده هستند، (مانند همجنس‌گرایان).
[50]- در برنامه‌های سازمان ملل همجنس‌گرایان اقلیت‌هایی محسوب می‌شوند که باید برای احیای حقوق این گروه تلاش‌های بین‌المللی صورت گیرد و ممنوعیت فعالیت آنان نقض حقوق بشر تلقی می‌شود.
[51]- Sex Toys
[52]- Alferd Kinsey
[53]- Freud
[54]. Kevin Chang
[55]. C.J. Marshall
[56]. J. Cordy
[57]. Lacham Kaplan
[58]- Ann Northrop
[59] - Dyke Tv
[60]- Salman Rushdie
[61]- Larvy Flynt
[62]- این شاخه از فمینیسم سؤالاتی را علیه علم‌زیست‌شناسی مطرح می‌نماید و تغییر در ساختار فیزیکی زنان و مردان را راه‌حل رهایی زنان از ظلم می‌داند. آنان براین باورند که علم باید بتواند حاملگی را بردوش مردان بگذارد و از نظر بدنی زنان را قدرتمندتر نماید.
[63]. The National Lesbian Health Care Survey
[64]. Wendy shalit
[65]. A Return to Modesty
[66]. Simon de Beauvoir
[67]. Second Sex
[68]. Claudia Schoppman
[69]. National Socialist Party
[70].

تبلیغات