اسفار زینبی در سفر حسینی
آرشیو
چکیده
سیمای ملکوتی زینب (س) از یک سو نمادی از عرفان متعالی اسلامی و از سوی دیگر بیانگر منزلت زن در این آموزهی ناب و اصیل است. تطابق اسفار اربعهی عرفانی با سفر کربلایی حضرت (س)، میتواند روشنترین الگوی عارفان در نظر و عمل قرار گیرد. در این راستا نوشتار حاضر، با بیان لطایف پنجگانه مبتنی بر قطعیات تاریخی- روایی اعمّ از ترجمان توحید، رازدار خون خدا، آزادهی دلباخته، زمزم معرفت ناب و فاتح مقامات معنوی عهدهدار این اشارت لطیف بر مقامات غیبی حضرت (س) شده است و بر آن است تا از رهگذر این لطایف و ظرایف وجود عرفانی عقیلهی بنی هاشم، زینب کبری (س)، تفسیری جدید بر نسبت زن و عرفان ارایه دهد.متن
شناخت، بازشناخت و تحلیل شخصیت زینب کبری(س) که خود فاطمهی ثانی (س) است، از سنخ سهل و ممتنع است؛ چه اینکه هرگاه انسان به حافظهی تاریخ، احادیث و روایات، اسناد و مصادر مربوط به نهضت امام حسین(ع) و خواندهها و شنیدههای خویش مراجعه مینماید، تصور تحلیل و تصدیق معرفتی شخصیت عظیمالقدر بانوی کربلا، آسان نُمود و جلوه مینماید؛ اما وقتی به اسرار، رموز، اشارات و لطایف هویت وجودی قهرمان قیام عاشورا و لایههای باطنی و ذو وجوه و معرفت و محبت حقیقی آن ثمرهی شیرین و شهودی «لیلةالقدر» مینگرد، معرفت ناب و شناخت عمیق، دقیق و همهجانبهاش ممتنع مینماید و آدمی را بین «که عشق آسان نمود اول»، «ولی افتاد مشکلها» مخیر نموده، بلکه بین صفا و مروهی امکان و امتناع معرفتپذیری شخصیت شگرف و شگفت آن شهید شاهد و شاهد شهیدان قرار میدهد.
با این وصف به سیمای حضرت زینب(س) از منظرهای گونهگون و افقهای متنوعی نگریسته شده است و میشود؛ که «زینبشناسی» همانا «حسینشناسی» و «عاشورا شناسی» است؛ چه اینکه زینب(س) با حسین(ع) پیوند وجودی و سنخیّت تکوینی و تشریعی دارد و به تعبیری (از عمّان سامانی)، حسین(ع) در زینب تجلی کرد و زینب حسینی شده است به تمام معنا و همهی آفاق وجودی و ساحتهای هستیاش که آفتاب حسین(ع) در آسمان وجود و از مشرق حیات زینب(س) طلوع کرد و او نیز انسان کامل شد؛ یعنی انسان متکامل (زینب(س)) در پرتو انوار وجود انسان کامل (حسین(ع)) استکمالی یافت که خود، انسان کامل شد و اسمای وجودی جمالی و جلالی حسین(ع) در وی متبلور و متعین گشت.
آفتــابـی کـرد در زینـب ظهـور ذرّهای زان آتــش وادیّ طــور
شد عیان در طـور جانش رایـتی «خرّ موسـی صعقـاً» زان آیــتی
عین زینب دید زینـب را به عین بلکه با عین حسین، عین حسین
(سامانی، 1381: ص180)
زینب(س) نه تنها خویشتن را در آینهی وجود حسین (ع) شهود کرد، بلکه اساساً خود حسین(ع) شد و با چشم حسین، حسین را دید و ... .
طلعت جان را به چشم جسم دید در سـراپای مسمّا اسـم دیـد
(سامانی، 1381: ص181)
سرنوشت، سفرنوشت و سرشت آنها در هم تنیده و به هم گره خورد. همچنانکه پیامبر اکرم(س) در توصیف امام حسین(ع) فرمود: «حسینٌ منّی و انا من حسین» (سامانی، 1381: ص188). ترجمه و تفسیر ماهوی این حدیث نبوی را میتوان در گزارهی «اسلام محمّدی الحدوث و حسینی البقاء» خلاصه کرد؛ حدیث حال حسینبنعلی(ع) نیز چنین است: «زینبٌ منّی و انا من زینب» و شرح شهودی آن را میتوان چنین تصویر نمود: «العاشوراء حسینی الحدوث و زینبی البقاء»
پس زینب(س) با حسین(ع)، قیام کربلا و بقای اسلام ناب محمدی، علوی و حسینی قابلیت تفسیر دارد و رویکردهای تاریخی، روایی، سیاسی، اجتماعی، عقلانی، معرفتی- شهودی و همچنین رهیافتی عرفانی در شناخت، سنجش و مشاهده ساحتهای وجودی حضرت زینب کبری(س) کارآمد و امکانپذیر است و در طول تاریخ، اصحاب معرفت، چنین نگاههایی به سیمای زینت وجودی علی(ع)، یعنی «زَین اَب» (زینب (س)) داشتهاند.
این نوشتار با رویکرد و رهیافتی عرفانی، نظارهگر چهرهی ملکوتی و وجه وجودی آن نازنین، زینب(س)، خواهد بود و دستمایهی اصلی و منبع معرفتی خویش را دو چیز قرار میدهد: گزارشهای حدیثی- روایی که در شأن و شخصیت ایشان وجود دارد و تفاسیر اشاری و رمزی ارباب معرفت و اصحاب حکمت و عالمان دینی. از این رو، نوشتار حاضر از چند جهت حایز اهمیت و قابل توجه است:
الف)ـ توجه به شخصیت حقیقی و نه تنها حقوقی عقیلهی بنی هاشم که زنِ عارف، شجاع، انقلابی و حماسی به عنوان انسانِ سالک مجاهد تصویر میشود.
ب)ـ شهود منزلت زن در عرفان ناب اسلامی و شهود سیمای عرفانِ ناب در آیینه وجودی حضرت زینب(س).
ج)ـ الگوشناسی و الگوپذیری سالکان مجذوب و مجذوبان سالک از مقامات و احوال عرفانی دختر عالم، اسلامشناس و اسلاممدار علی(ع)، در تصعید تکامل علمی و عملی.
د)ـ معرفی ویژگیهای خاصّ عرفان جامعِ اسلام؛ به مثابه عرفان درک و درد، عرفان درونگرا و برونگرا، عرفان جهاد و اجتهاد، عرفان مثبت و متعالی، عرفان حماسی و انقلابی، عرفان عبادت و عدالت و عرفان عاشورایی، حسینی و زینبی؛ نه عرفان انزوا و عزلت، عرفان گریز و رخوت، عرفان قعود و عافیت، عرفان سازش و بدعت، عرفان جدایی دین از سیاست، عرفان تفکیک از شریعت و شهادت و عرفان تُهی از معنویت و عقلانیت.
1) زن و عرفان
عرفان، اعتراف به جهل از معرفت خدا و عجز از عبودیت الهی در عین شناخت ذات حق و اسمای جمال و جلال اوست. عرفان از حیث علمی و اصولی، فهم شهودی و درک باطنی عالم و آدم یا هستیشناسی ذوقی، درونی و تهذیبی است که بر فطرت سلیم، قلب پاک و نورانی، عشق عفیف، عقل لطیف و معرفت مبتنی بر محبت و معنویت قرار گرفته است و از جهت عملی و وصولی بر ریاضت شرعی و مجاهدت باطنی، سلوک محمدی(ص) و سیر صعودی تا لقای ربوبی و معرفت، محبت و عبودیت شهودی استوار میباشد؛ از این رو، مبتنی بر خداگونگی، تشبّه به حضرت حق و آیینهدار طلعت دلآرای دلبر و دلدار شدن است.
عرفان یک «حقیقت»، با سه مرتبت شریعت، طریقت و حقیقت را در هم آمیختن و سیر از کثرت به سوی وحدت و از وحدت در وحدت، تفرّج داشتن، عبور از خَلق به سوی حق و از حق در حق گردیدن و عبدالله گشتن و عندالله شدن است. آیا مظهر جمال و جلال خدا گشتن برای روح مجرد، تجرد روح و اصالت وجودی انسان خواهد بود یا وابسته به جسم متغیّر، فناپذیر و اعتبارات حیات آدمی است؟ آیا عرفان، عدالت، فنا و بقا، مجاهدت و ولایت و ...، یک ارزش نیست؟ آیا ارزشها، زن و مرد میشناسد؟ آیا روح که در اثر حرکت و صیرورت جوهری، اشتدادی در مسیر استکمال قرار میگیرد، مذکر و مؤنث دارد؟ آیا در عرفان ناب نبوی و علوی، طبقهمحوری و صنفگرایی به رسمیت شناخته شده است؟ اگر نیم نگاهی به آیات، احادیث، اسوههای معرفت، حکمت و پرچمداران سلوک و شهود افکنده شود، به خوبی روشن میشود که نه عقل نظری که وصف آن اندیشه، علم، دانش و بینش است، تذکیر و تأنیثبردار است و نه عقل عملی که توصیف آن انگیزه، اراده، ایمان، خلوص، تهذیب، صبر، توکل، کشش، جذبه و سلوک است، قید مرد و زن بودن را برمیتابد که در معرفت قرآنی و وحیانی، نه موضوع عقلانیت، معنویت، عرفان و سلوک که همانا روح، نفس، فؤاد، قلب و صدر است، ذکورت و انوثت میشناسد و نه محمولهای حکمت، معرفت، عرفان و ایقان که ارزشهایی چون علم حصولی و حضوری، حکمت برهانی و عرفانی، عبودیت ظاهری و باطنی، هجرت از خود تا خدا و سیر از نفس امّاره تا نفس مطمئنه، یقظه و بیداری، بندگی و سحرخیزی، نیایش و رازشناسی و رازگشایی، فتح مقامات معنوی و غیبی است، از سنخ مذکر و مؤنث بودن خواهد بود که در عالم تجرد و تجرد عالم، عالم غیب و غیب عالم، هرگز سخن از صنف و طبقهی زن و مرد نیست. عرفان اسلامی در انحصار هیچ طبقه و گروهی نیست و ماهیت منحصر به فردی دارد و راه سیر و سلوک که از معرفت، محاسبت و مراقبت نفس آغاز گشته و به دیدار بهشت جمال و جلال الهی انجام مییابد، بر روی همه انسانها گشوده است که انسان، خلیفه خدا، امانتدار الهی، مسخّر ماده و معنا و مسجود ملائکه الهی است و «انسان» به لحاظ انسانیت نه زن است و نه مرد (رک. جوادی آملی، 1377: صص141-71 ؛ مطهری، بیتا: صص121-116 ؛ مطهری، 1378: ج19، صص130-125).
فطرت انسان که اُسّ و اساس شناخت، شهود و محبت به خداست، از دایرهی قید زن و مرد بودن خارج است و از آدم و حوّا تا فاطمه(س)، علی(ع)، حسن(ع)، حسین(ع)، زینب(س) و سرانجام ظهور مـردان و زنـان الهی در سـیصد و سـیزده صـحابی مهـدی موعود(عج)، بیانگر اثبات باز بودن راه استکمال علمی، عملی و حرکت جوهری، تجدد امثالی و حبی در باریافتن به لقای حق و دیدار خداست و این است که قرآن کریم از یوسف(ع) و مریم(س) به عنوان بندگان شایسته خدا، صدیق و صدیقه، اهل برهان ربّ و... یاد میکند (یوسف، 35-20؛ مریم، 18-12) و از مادر مریم و موسی نیز به عنوان صاحبان مقامات معنوی و الهامات غیبی نام میبرد (آل عمران، 37-36 ؛ قصص، 12-7) یا دو قطب متضاد عقیدتی، عملی و اخلاقی را از تصویرگری بسیار زیبا و بصیرتبخش زنان لوط و نوح (تحریم،10) از یکسو و زن فرعون (تحریم،11) و همسر ابراهیم (تحریم،11؛ هود،73-71) و زن عمران (آل عمران، 35) از سوی دیگر نام میبرد.
آیا این شواهد تبیین هبوط و صعود، نزول و عروج و سیر سقوط و صعودی زن را در عرصههای تکاملی و ساحتهای وجودیاش از جمله عرفان به نمایش نمیگذارد؟ (رک. جوادی آملی، 1377: صص177-141؛ مطهری، 1378: ج17، صص404-402؛ جوادی آملی، 1367: صص320-275) آیا مگر اصول عرفان، توحید ناب و موحد کامل شدن نیست؟ و مگر قرآن از مریم و آسیه در جهت توحید کامل و موحد صادق شدن سخن به میان نیاورده است؟ آیا زینب(س) مدار و معیاری برای زن و عرفان، مقامات و منازل عرفانی و محور و الگویی برای عرفان دینی، دین عرفانی، سلوک عرفانی و عرفان سلوکی تا مقام توحید و وحدت نخواهد بود؟ پس «رجال لا تلهیهم تجارة ولا بیع عن ذکرالله» (نور، 37)، از مردان میدان معرفت، سلوک و انسان مسافر کوی حق و آیه «الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجةً عندالله و اولئک هم الفائزون» (توبه، 20)، از مؤمنان مهاجر مجاهد حرف به میان میآورد که مرد بودن و زن بودن، به طور تخصصی از آنها خارج است (رک. مطهری، 1378: ج17، صص409-406) و زینب (س) مرد میدان جهاد اصغر، اوسط و اکبر بود و... .
2) زینب (س) و عرفان
چنانکه گذشت، عرفان شناخت خدا، شدن به سوی خدا و طی مقامات سلوکی تا منزل فنای وجودی و بقای الهی است که در دو ساحت عرفان نظری و عملی متبلور میشود. زینب(س) در جهانبینی و ایدئولوژی، عارف تمام عیار بود؛ جهان را تجلی اسمای حق و نُمودی از آن «بود مطلق» میدانست و زندگی خویش را با این بینش و گرایش عرفانی، تنظیم و ساماندهی کرد. وی با «عشق» در معرفت و عمل مأنوس و محشور بود که حبّ الله و عشق را علت حدوثی و وجودی غیب و شهود، عالم پیدا و پنهان و علت بقا و پایداری هستی میدانسته:
فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
(حافظ)
و از حیث حیات و باید و نبایدهای زندگی، غلام حلقه به گوش معشوق بود:
تا شـدم حلقه بـه گوش در میخانه عشـق هر دم آیـد غمی از نـو به مبارکبادم
(حافظ)
او میدانست که عشق با غصّه، درد، مصیبت، ملامت و ملالت قرین است و «خون دادن و خون دل خوردن» درون مایه «عشق» است از این رو، بر آستانبوس الهی سَر در آستین نهاده و راه عشق را با «جان سپردن» تفسیر مینماید و قصهی پرغصّه زندگیش، آکنده از درک و درد خدا، بلا و ابتلا و مظهر «یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم» (مائده، 54) که نتیجهی طبیعی «یحبهم و یحبونه» (همان) است:
عشق از اول سرکش و خونی بود تـا گریـزد هر کـه بیرونی بود
(مثنوی مولوی)
زینب(س) عرفانشناس حقیقی، عارف و الگوی عارفان در نظر و عمل بود که این مقامات غیبی حضرت در پرتو لطایف ذیل تبیین میشود:
1-2) لطیفه اول: آیینهدار توحید
حضرت زینب(س) پروردهی روح علوی و فاطمی و شاگرد مکتب تربیتی دو انسان کامل و مکمّل و قرآن ناطق بود؛ دو انسانی که تربیت شده خاتم الانبیا، رسولان الهی و صاحب دین و شریعت کامل و جاودانه بودند. از این رو، زینب (س) عصارهی تربیتی پیامبر(ص)، علی(ع) و فاطمه(س) بود؛ لذا از حیث حکمت نظری و عملی، عقل علاّمه و عمّاله و عرفان علمی و عینی، از موقعیت ممتاز و برجستهای برخوردار بود و از ظرفیت وجودی و سعهی وسیع و فسیح هستانهای بهرهمند بود تا بذر کمال تا وصال را در ضمیر و زمین وجود خویش به شجرهی طیبهی شناخت و شهود عرفانی بدل سازد که «والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه...» (اعراف، 58) و در اثر توحید معرفتی و معرفت توحیدی، به درجهی «مبارک بودن» در هر زمان و زمینی یا فرازمانی و فرازمینی و برکت و رحمت وجودی جاودانه رسید: «الم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبةً کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین باذن ربّها...» (ابراهیم، 24-23) و «و جعلتی مبارکاً أینما کنت» (مریم، 31)
زینب(س) به مرتبهی «لهم درجات» (انفال، 4) بلکه بالاتر و والاتر، «هم درجات» (آل عمران، 163) نایل شده است تا حکیمان متأله و عارفان نامدار و حتی فقیهان، محدثان، مفسران و دانشمندان اسلامی خویشتن را وامدار ساحت وجودی او دانسته و بر خوان گستردهی او نشسته و روزیخواران معرفت و محبت وی باشند؛ لذا زینب(س) در مقطع کودکی از «توحید» که لُبّ لباب عرفان علمی و عملی است و غایت شجرهی پاک فطرت، خلقت و شریعت است، سخن گفته است. وی به خوبی درک کرده که هستی منحصر به «احد» و «واحد» و ماسوای او، جلوات و تجلیات اوست (رک. جوادی آملی، حماسه و عرفان، 1367: صص 272-271 )[1]. چرا چنین نباشد، در حالیکه وی چکیده و سلاله طیب و طاهر پنج تن آل عبا(ع) و اهل کسا بود و تربیتش توحیدی، تعلیمش توحیدی و در پرتو عنایات و افاضات «موحدان کامل»، از علی(ع) و فاطمه (س) و در ظلّ ظلیل و معیّت پایدار موحدان راستین چون امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بوده است؛ پس چگونه ممکن است که وی توحیدشناسِ توحیدمدار و قرآنشناسِ قرآنمحور در حیات و حرکت خود نباشد؟
زینب(س)، عارفی است که به تنظیم رابطهی خود با خدا، رابطه خود با خود و جامعه و جهان پرداخته که مغز عرفان عملی رابطهی انسان با خدا خواهد بود و وی با وقوف به لبّ حکمت شهودی و عرفان ناب، به خوبی توانست پیوند خویشتن با خدا و رابطهی خود با خویشتن را بر محور نگرش، بینش و گرایش توحیدی تنظیم نماید و از بوی نافهی رحمانی و رایحه نفخهی خدایی به خوبی بهره جوید تا حجابهای ملک و ملکوت را برداشته و از خود فانی شده و محو جمال دلبر و دلدار شود و سیر آفاق و انفس نماید و اسفار اربعهی عرفانی را به سلامت و صلابت، با صبر و بصیرت، بینایی و پایداری طی نماید و هماره در خدمت «جام جهاننما» و انسان کامل باشد و خود نیز مظهر توحید و موحد ناب قرار گیرد تا مغزای عرفان اسلامی را در حقیقت هستی و نورانیت حیات خویش متجلی سازد.
زینب(س) فانی در حسین(ع) شد؛ محو در جمال دلآرای سیدالشهدا(ع) گشت و این فنا را عین بقا و محو را عین صحو دانست:
معنی خود را به چشم خویش دید صـورت آینده را از پیش دیـد
(سامانی، 1381: ص187)
آری وی چنان در ولیالله، خلیفةالله، کلمهالله، صراطالله، وجهالله و مظهر اسماءالله و اسم اعظم فانی شد که خود «او» شد؛ یعنی زینب حسینی شد، حسین در زینب ظهور کرد و حسین نیز زینبی شد.
2-2) لطیفه دوم: رازدار خون خدا
در عرفان، از «پیر طریق» که تدبیر و مدیریت زندگی و همه حیات و هستی سالک را بر عهده دارد، سخن رفته است و «مُرغ سلیمان»، «خضر راه»، «مرشد کامل» و ... مطرح است و در آن وجود پیر مغان، راهنما و راهبر، راه رهایی از خود و پیوستن به دیدار خدا که همانا «انسان کامل و مکمّل» باشد، موضوعیت داشته و بسیار تأثیرگذار و سرنوشتساز است و چه نیکو خدای زینب(س)، وی را به مظاهر تام و آیینه کامل تمام نمای خود و حجت و خلیفهاش سپرد و چه توفیقی را رفیق او ساخت تا مبدأ و منتهی و آغاز و انجام از سلوک تا شهود خویش را در سایه هدایت و اشارت آنان طی نماید. گو اینکه خدای سبحان از ازل تا به ابد، حب حسین و عشق به او را در دل و جان او قرار داد و زینب (س) را آیینهدار جمال حسین (ع) نهاد تا رازشناس راز حسین(ع) باشد و سینهی سینایی وی، مستعد اسرار انسان کاملی چون حسین(ع) باشد.
خودنمایی کن که طاقـت طاق شـد جان تجـلّی تــو را مشــتاق شــد
حالتی زین بـه بــرای سـیر نیسـت خودنمایی کن، در اینجا غیر نیست
شرحی ای صدر جهان این سینه را عکسی ای دارای حسـن آیینــه را
قابــل اســرار دیــد آن ســینه را مسـتعـد جـلـــوه آن آییـنـــه را
ملـک هسـتی منـهدم یکبـاره کـرد پــرده پنــدار او را پــاره کــرد...
(سامانی، 1381: ص175)
آری، زینب(س) در پرتو هدایت ولایی که هدایت به امر و هدایت تکوینی خاصه است و مصداق بارز «و جعلنا منهم ائمةً یهدون بامرنا...» (الم سجده، 24) میباشد، سیر از طبیعت به سوی ماورای طبیعت را شروع نمود و استکمال در ساحت علمی و عملی را با استمداد از باطن ولی خدا، یعنی حسین(ع) نمود که زینب(س) انسان مستکمل و حسین(ع) انسان مکمّل بود و چه نیکو تکامل و تعالی یافت که مقام امامت ظاهری کاروان حسینی را بر عهده گرفت و پاسدار حریم و حرم انسان کامل و امام و ولی شد و جان خویش را فدای اولیای حق چون امام حسین(ع) و امام زینالعابدین(ع) نمود؛ لذا زینب(س)، توحید و ولایت، عبودیت و امامت، عرفان و حماسه، جهاد اصغر، اوسط و اکبر را تحت نور هدایت الهی در هم آمیخت و عاقل شاهد و عارف عاقل بود که عقل حکمیاش به عقل شهودی و کشفی مبدل شد و دیوانه خال لب دوست بود؛ واله و سرگشته جلوات خدا در حسین(ع) و اندر هَیَمان و حیرت که هر آنچه از حسین خدایی تا خدا در حسین(ع) تجلی یافت، او شهود کرد؛ پس او دیوانهی خالِ لب حسین(ع) و حسین(ع) دیوانهی خال لب خدای سبحان و هر دو مظهر هویت غیبیّهی حضرت حق در مرتبهی وجودی خویش گشتند.
زینب(س)، عقل و عشق و دِماغ و دل، ذهن و ذات و سَر و سِرّ را به هم پیوند زد تا فاصله و حجاب آنها را بردارد و با توهّم امتناع اجتماع فکر و ذکر، برهان و عرفان مبارزهی عملی نماید و در میدان عمل، صبر و بصیرت را تفسیر نماید و جهاد و اجتهاد، فقاهت و فنا، عرفان و احسان، توکّل و تبتل، شوق و شیدایی، شکیبایی و شکوفایی، مستی و مستوری، حصول و حضور و دیدار عالم اَلَستی و شهود خدا در عالم دنیا را با لقاءالله در جنت ذات و شهود، توأمان تبیین و تصویر نماید و این همه هنر قدسی و غیبی را با «خضر راه» و «انسان کامل» تجربه نماید تا آغاز و انجام سیر و سلوک را با ولایت به منصهی ظهور برساند و عرفان توحیدی و ولایی را نشان رود و نشان دهد و خود، نشانی از آن بینشان شود.
3-2) لطیفه سوم: آزادهی دلباخته
عرفان، خودشناسی، خودسازی، نَزاهت، تهذیب و تزکیهی همه جانبه میطلبد و روح عرفان، رهایی از همهی تعلقات و تعینات است که انسان سالک، انسان آزاده و آزاد از هر قید و بندی است و مقدمه واجب عرفان و شهود، هر آینه «آزادی و آزادگی» است. تا زمانیکه سالک از هر چه «تعلق» پذیرد و از هر چه رنگ «تعیّن» دارد، آزاد نشود، از عرفان و سلوک حرف زدن، توهمی بیش نیست؛ تا انسان از سرای تن و طبیعت بیرون نرود و رهیده نگردد، کجا به کوی حقیقت قدم میگذارد و به درگاه بلکه بارگاه قدس ربوبی میرسد؟ که تعبّد با تعلق نمیسازد. باید گرد «خودی» را بر «باد فنا» داد و آنگاه منتظر دیدار جمال احدیت شد که پیام «لن ترانی» پاسخ «ارنی» (اعراف، 143) خواهد بود که به قول «شیخ شبستری» «جواب لفظ ارنی، لن ترانی است» (شبستری، 1368: ص17) و یوسف(ع) چون «معاذالله» گفت: نه، «انی اعوذ بالله» (طباطبایی، 1391ق: ج11، صص124-120)، از دام و دانه رهایی یافت که خود مرهون «برهان رب» (یوسف، 22) بود و زینب (س) رها شده از حجاب خودیت، انانیت و هر گونه تعلقی بود تا تعلق به حسین (ع) که عین تعلق به خدا بود را حس و تجربه کرد.
او که حتی پیش شرط یا شرط ضمن عقد یکی از مهمترین فرازهای زندگیاش یعنی «ازدواج» را «بودن با حسین(ع)» قرار میدهد (رک. اسدی؛ رضایی، 1374: ص30) بودنی که عین «شدن» است؛ از همه تعلقات و تعینات رها شده و به مرتبه وحدتی میرسد و «اسقاط الاضافات» (شبستری، 1368: ص75) کرد تا خراباتی شود و اساس هستی خود را عشق به حسین(ع) قرار داد تا از همین عشق، بنیاد هستی خویش و پایههای خودیت را فانی سازد و آبادانی وجود خود را در ویرانی منیت و خودیت ببیند و شمع جان را خاموش سازد و راهی کوی حسین(ع) شود و در حسین(ع) فانی گردد و جان او با جان محبوب و معشوق گره خورد و وحدت یابد و نماد وحدت عشق و عاشق و معشوق شود که زینب(س)، حسین(ع) گردد؛ با امتیاز مأموم و مرید بودن در امام و مراد و چه نیکو «ارادت» در رابطهی مرید و مرادی او با حسین(ع) ظهور یافت که مرید عارف، عاشق و دلداده و مسلم و منقاد اوامر و نواهی و دستورالعملهای سلوکی حسین(ع) است تا هیچ ارادهای از خود نداشته باشد و «فنای ارادی» در ارادهی حسین(ع) یابد که ارادهی حسین(ع) «ارادة الله» است.
مدعی گـو کم کن ایـن افسانه را پنــد بـی حاصـل مـده دیـوانه را
همرهی به عقـل صاحب شرع را تــا از او جوییـم اصـل و فـرع را
همتــی بـایــد، قــدم در راه زن صاحب آن، خواه مرد و خـواه زن
غیرتی، بایـد بـه مقصـد رهنـورد خانه پرداز جهان، چه زن، چه مرد
شـرط راه آمـد نمودن قطـع راه بر سر رهرو چه معجز، چه کلاه
(سامانی، 1381: ص187)
آری، زینب آزادهای بود که در راه «آزاد مردی» چون حسین(ع) قدم نهاد و پا به پای او در راه دین و دینداری و عشق و عرفان حرکت کرد تا ترس از غیر خدا را بترساند و بر خون دادن و خون دل خوردن لبخند زند و صبر و پایداری را تجسم عینی بخشد و تفسیر عملی عرفان، سلوک، آزادی و آزادگی باشد.
4-2) لطیفه چهارم: فیض جاری
از رهآورد عرفان سلوکی و سلوک عرفانی، علم لدنی و معرفت افاضهای است که خود از ثمرات مقام «ولایت» است و مبنای علم وَهبی، لدنی، شهودی، حضوری و عنایی، همانا تقوای عام، خاص و خاصالخاص، عمل صالح، خلوص و طهارت، تهذیب نفس و تزکیهی باطن است که «واتقوا الله و یعلمکم الله» (بقره، 282) «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً» (انفال، 29) ؛ «فوجدا عبداً من عبادنا ءآتینا و رحمة من عندنا و علمناهُ من لدنا علماً» (کهف، 65) و زینب(س) انسان پارسا، زاهد، عابد، طاهر و عبد بود که حکمت شهودی نتیجه زهدورزی؛ معرفت کوثری ثمرهی پارسایی؛ علم فرقانی میوهی تقوای الهی؛ دانش لدنی لازمهی طبیعی عبودیت است و چه شهادت زیبا، شیرین، دلنشین و معصومانهای بر علم لدنی، افاضی و حکمت کوثری زینب کبری(س) بیان شده است: «انت بحمدالله عالمة غیر معلمه، فهمة غیر مفهمة...» (قمی، 1374: ص395)
لذا، جان پاک زینبی، شراب طهور معرفت، محبت الهی و حکمت الهی است که عالمه، حکیمه و عارفهای است سترگ، مفسر قرآن و سیاستشناسِ سیاستورز که حکمت عقلی و حکمت سیاسی، عرفان شهودی و عرفان سیاسی را در وقایع کربلا، کوفه، شام و مدینه در هم و با هم نشان داد؛ یعنی سینهاش گنجینهی اسرار الهی، اسرار امامت و ولایت و دل او جایگاه دلبر و حرم امن خدایی بود و با علم غیبی و عنایی و عرفان ولایی و عترتی، بانگ توحیدی «ما رأیت الا جمیلاً» (طبری، 1374: ج4، ص183) را سر داد تا نشان دهد:
ـ وی سرمست جام طهور، اَلستی خدا و شراب عشق الهی است و هر چه میبیند جمال دوست و آفتاب است و به هر جا و هر چه مینگرد، خدا را میبیند. «فأینما تولوا فثم وجه الله» (بقره، 115).
ـ عالم وجود خمخانهی دوست و میخانه حق است و هستی سرمست بادهی دوست.
ـ توحید افعالی، به توحید اسمایی و آنگاه به توحید ذاتی گره خورده تا «وحده وحده وحده» را تفسیر نماید؛ آنهم نه در کلاس درس و بحث و انزوا و عزلت، بلکه در میدان حماسه و جهاد، خون و قیام و پیام رسانی.
ـ هر چه در کربلا گذشت، زیبا بود و نمایشگری از توحید، توکل، ایثار، نثار، خلوص، صلوح، عشق، ولایت، وفا و صفا بود. هرچه در آنجا دیده شد رنگ و رایحهی الهی و خدایی داشت؛ ملایکه سجده کنندهی حسین(ع) و یارانش بودند؛ عالم غیب و شهادت، جن و انس، ملک و فلک همه در خدمت انسان کامل بودند؛ از آدم تا خاتم(ص) پا در رکاب سیدالشهدا گذاشتند؛ فرشتگان بدرقه کنندهی ارواح طیب و طاهر شهیدان کربلا شدند و محمد(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) چه مشتاقانه منتظر دیدار با «خون خدا» بودند. در آنجا «اسلام کامل» در «انسان کامل» شهود شد و عدالت، عرفان، جهاد، حقیقت و حریت، به تمام معنا در سیمای قدسی و نورانی حسین(ع) دیده شد که هرچه دیده شد، زیبایی بود و هست و «کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها.»
5-2) لطیفه پنجم: جلوه ولایت
غایت عرفان، نیل به مقام «ولایت» است که ولایت یعنی ملک و ملکوت را تحت تدبیر خدا و فانی در خدا دیدن؛ ولایت یعنی شهود «بیده ملکوت کل شیئٍ و الیه ترجعون» (یس، 83) یعنی دیدن «والله یحکم لا معقب لحکمه» (رعد، 41) و «و قد جعل الله لکل شیئ قدراً» (طلاق، 3) و فهم و شهود «و ان من شیئٍ الّا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم» (حجر، 21) و حضرت زینب(س) در اثر معرفت به خدا، عبودیت الهی، هدایت و حمایت انسان کامل، خلوص و طهارت و رهایی از حجاب خودیت به مقام «ولایت» رسید. ولایت که باطن نبوت است؛ ولایت که مقام «نبوت تسدیدی» و «نبوت تعریفی» است؛[2] نه «نبوت تشریعی» (جوادی آملی، 1367: صص320-275).
زینب(س) چه جان نورانی و روح ریحانی و روحانیای داشت که توانست ادراک کنندهی وجهی از وجوه مقام ولایی مادرش فاطمه زهرا(س) باشد؛ یعنی از ولایتشناسی و ولیشناسی خود به تدریج در اثر تربیت کامل، تهذیب نفس و محبت الهی به رتبهی «ولیالله» شدن رسید که هم مستعد و مجاهد بود و هم در معیت انسانهای کامل قرار داشت؛ لذا چون عقل ولایی، دل ولایی و روح ولایی داشت، توانست با صاحب ولایت کلیه و مطلقهی الهیه و آرمان خویش همرأیی و همراهی، همزبانی و همدلی، همسفری و همسفرهای نماید، تا امام و ولی کامل او، در برابر خواهرش خم شد؛ بر او بوسه زد و در آغوشش گرفت و دست ولایی بر سینهی ولایی و ولیشناس وی نهاد و او را بشارت داد که در همهی زمان و زمین و دنیا و آخرت با تو هستم و تو با من هستی:
پس ز جان بر خواهر استقبال کـرد تا رخش بوسـد، الـف را دال کـرد
همچو جان خود در آغوشش کشید این سخن آهسته بـر گوشش کشید
کـه: ای عنانگیر مـن! آیـا زینبـی؟ یــا کــه آه دردمنـدان در شــبی؟
پیـش پـای شـوق زنجیـری مـکن راه عشق است این، عنانگیری مکن
بـا تـو هستم جان خواهر، همسفر! تـو بـه پـا این راه کوبی، من به سر
بـا حسینی لب هر آنچ او گفت راز شـد بـه گـوش زینبی بشنید بـاز...
گفـت زینب در جواب آن شـاه را که ای فروزان کـرده مهر و مـاه را!
عشــق را از یـک مشیمـه زادهایـم لـب بـه یـک پستـان غم بنهادهایم
تربیت بوده است بـر یک دوشـمان پرورش در جیـب یـک آغوشـمان
تــا کنیـم ایـن راه را مسـتانه طـی هر دو از یک جـام خوردسـتیم می
هـر دو در انجـام طاعـت کاملیــم هـر یـکی امــر دگـر را حـاملیــم
تو شهادت جستی، ای سبط رسول! من اسـیری را بـه جان کـردم قبول
(سامانی،1381: صص 186-185)
چون زینب(س) به مقام ولایت رسید، با طی طریق الهی و فتح مقامات معنوی، حسین(ع) در جان زینب(س) خیمه زد تا با آب یقین و معرفت غیبی، وی را از هر گونه ریب و تردید برهاند و صورت، سیرت و سریرت زینبی(س) را در آیینه جانش به نمایش گذاشت و آینده را در آینهی وجود زینب(س) آفتابی کرد که زینب(س) از آن پس با چشم حسین(ع) میدید و با گوش حسین(ع) میشنید و با زبان حسین (ع) سخن میگفت و با پای حسین (ع) میرفت و از «راه دل» با هم گفتوگو کردند و حسین(ع) بود که ولایت را بر جان زینب(س) نشاند و سَر او بر زانو گذاشت و با نهادن دست بر دل زینب(س)، دل او را به دست گرفت که در اینجا رمز و رازهایی، اشارات و بشاراتی پنهان است که جز محرمان آن را ندانند و نشناسند:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
(حافظ)
گفتگـو کـردنـد بـا هم متصـل این به آن و آن به این، از راه دل
دیگر اینجا گفتگو را راه نیست پرده افکندند و کس آگاه نیست
(سامانی، 1381: ص189)
گفتگوها بین حسین(ع) و زینب(س) شد که ظاهر و باطنی داشت (مجلسی، 1360: ج45، صص3-1) و آرامش ویژهای به زینب(س) داد تا رسالت زینبی(س) و مسئولیت اصلی او آغاز شود؛ گو اینکه تمام بلایا و مصایب گذشته از شهادت مادر و پدر بزرگوارش و برادرانش(ع) و ...، مقدمه این ذیالمقدمه بود که زینب(س) آفریده شد تا بـا حسین(ع) معنا یابد و بـه قیام حسین(ع) نیز معنا بخشد و حسین(ع) محمد(ص) را معنا و تفسیر نمایـد و زینـب(س) حسین(ع) را معنـا و پاسـداری نمایـد و قافله سالار کاروان حسـین(ع)، پاسـدار و حافـظ جـان امـام و ولـی خـدا و پرستـاری از امـام زینالعابدین(ع) و تجلی ظهور زینب(س)، پس از شهادت امام حسین(ع) آغاز شد (رک. مطهری، 1378: ج1، صص335-332) که شاید ناظر به مقام صَحو،[3] بعد از محو،[4] بقای پس از فنا و سیر از وحدت به کثرت پس از سیر و سفر از کثرت به وحدت و از وحدت در وحدت باشد که سفر سوم و چهارم عرفانی زینب(س) از «عصر عاشورا» آغاز شد و این همانا مقام «ولایت زینبی» است و حتی بر امام سجاد(ع)، روایت جدش پیامبر اکرم (ص) را میخواند که قتلگاه حسین(ع) جلوهگاه عشق به خدا و زیارتگه رندان جهان خواهد شد و منبع الهامبخش قیام و جهاد در راه خدا و ارزشهای اسلامی و عدالت اجتماعی میباشد (همان).
3) زینب(س) و هفت شهر عشق
«اساس عرفان، شهود واقع و کشف حقیقت است» (جوادی آملی، 1377: ص185) و از حیث عینیت و عمل نیز «جز خدا ندیدن» و «جز خدا نشناختن» که عرفان از «بود و نمود» بحث میکند؛ چنانکه حکمت از «بود و نبود» و اخلاق از «باید و نباید» و عارف سالک تحت «ولایت اسما» به سیر و سلوک میپردازد که موحد حقیقی از حق به سوی حق هماره در حرکت است؛ چه اینکه «جز حق» در دار وجود چیزی نیست؛ یعنی در سفر از خلق به حق نیز از حق مقید به سوی حق مطلق یا از تجلیات حق به سوی مرکز و سرچشمه این جلوات در حال سیر و صیر میباشد تا سیر از حق به حق یا سفر در دریای وحدت و شهود اسما و اوصاف، همان واحد یکتا و یگانه به صورت دیگر آغاز شود و انسان کامل در این سیر و سفر روحانی و ملکوتی که خود آیت کبرای حق است، دلیل و مرشد کامل سالک خواهد بود تا سالک بر مدار شریعت و مرکز فطرت و حکمت خلقت حرکت استکمالی نماید و زینب (س) سالکی بود که اولاً، برای نیل به مقامات معنوی و فتوحات غیبی از «فتح قریب، مبین و مطلق» راهی جز سیر و سلوک و طی مراحل و منازل سفر نداشت. ثانیاً، چنانکه برای هر سالکی صراطی خاص در متن صراط مستقیم تعبیه شده تا آن را بپیماید، برای حضرت زینب(س) نیز مسیر مشخص و ویژهای تعبیه شده است. ثالثاً، در رؤیای صادقه، خدای سبحان خطوط کلی سلوکی و آیندهی وی را القا فرمود و پیغمبر خدا، خاتم انبیا محمد مصطفی(ص)، معبر خوابش گشت.
زینب خوابش را چنین برای پیامبر اکرم (ص) بازگو کرد: «ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو میافتادم، تا اینکه به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشهکن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخهی به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم.» پیامبر با شنیدن خواب زینب (س) بسیار گریست و فرمود: «درختی که اولین بار به آن پناه بردی جد توست که به زودی از دنیا میرود و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند که آنها هم از دنیا میروند و آن دو شاخه به هم پیوسته، دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان جهان تاریک میگردد.» (محلاتی، 1368: ج3، ص5)
از آن هنگام، آیندهی حیات زینب(س) ترسیم شد و او دانست که «سلطان ازل، گنج غم عشق» به وی داد و باید بار غم دوست بر دوش گیرد و وادیهای سلوک را طی نماید و اگرچه عارفان در تعابیر مختلف، منازل چهار، هفت، هفتاد، هزار و ... را مطرح کردهاند و هر کدام از آن منازل مؤلفهها و ویژگیهایی دارد؛ لکن از هفت منزل سلوکی چه «هفت شهر عقلی» از عقل هیولایی، بالملکه، بالفعل، بالمستفاد، سِرّ، خفیّ و اَخفی تا هفت شهر قلبی و باطنیطلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا سخنها گفتهاند کـه در سـلوک عرفانی یـا عرفان عملی زینب(س) رنـگ باختـه و بـه گونهای دیگر ترجمه و تفسیر میشود که زینب(س) «ترجمان» عین سیر و سلوک عقلی، یعنی «عقیله بنی هاشم» و ترجمان واقعی سیر و سلوک قلبی و درونی یا «اختاه لا تنسینی فی نافلة اللیل» (همان: ص62) است که انسان کامل معصوم در هجرت از فراق به سوی وصال و کوچ از فصل به وصل و لقای رب میفرماید: خواهرم مرا در آن نیمههای شب و سحرخیزیهای خویش فراموش مکن! حال او چه سالکی است که پیر و مرادش چنین از وی مطالبهی دعا مینماید؟! او که راه «فکر و ذکر» را به هم آمیخت و از سلوک عاقلانه به سیر و شدن عاشقانه پرداخت و رفعت مکانتی و مقامی را در تصعید تکاملیاش به سیر آفاقی نشان داد؛ یعنی «سیر اَنفسیاش» در سیر آفاقی متجلی شد و سیر عمودی وی در حرکت افقیاش ظاهر گشت و از مدینه به مدینه حرکت استکمالی نمود تا به دیدار حق شتافت؛ چه اینکه هفت شهر عشق و وادی سلوک را از پس پردههای پر رمز و راز و اسرار غمانگیز و آکنده از اندوه با بصیرت، صبر، شکر و شرح صدر پشت سر نهاد و هفت منزل و وادی سلوکیاش چنین رقم خورد:
الف)- سفر از مدینه به کوفه در معیت علی(ع)؛
ب)- سفر از کوفه به مدینه به همراه امام حسن(ع) و امام حسین(ع)؛
ج)- سفر از مدینه به کربلا به همراه امام حسین(ع)؛
د)- سفر از کربلا به کوفه در معیت امام زینالعابدین(ع)؛
ه)- سفر از کوفه به شام نیز به همراه امام زینالعابدین(ع)؛
و)- سفر از شام به مدینه نیز در معیت امام سجاد(ع)؛
ز)- سفر از مدینه به شام که در این سفر به مراد و مطلوب خویش یعنی لقای پروردگار شتافت که به صورت کلان و کلی از مدینه به مدینه، از مدینه به کربلا، از کربلا به مدینه و از مدینه تا شام را قرین با هزاران حوادث پیچ در پیچ طی کرد و باید گفت:
سلسله موی دوست حلقهی دام بلاست هرکه در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
(حافظ)
به راستی چه کسی میداند، این عقیله بنیهاشم و عالمه غیر معلمه و قهرمان صبر و بصیرت و عاشق و دلشدهی حسین(ع) در تمامی این اسفار آفاقی در انفسی و انفسی در آفاقی چه کشیده است؟
او که زیر شمشیر غم عشق دوست، رقصکنان میرفت و پایکوبان سرمست جام ولای محبوب خدا و معشوق معشوق سرمدی یعنی حسین(ع) بود و «خط خون» را در عشق خویش تجربه کرد و عاشقان و سالکان اینک یا زینب را به یا علی و یا حسین! گره میزنند تا از این «فرد ششم» آن «پنج تن» که «نفر ششم پنج تن!» (شجاعی، 1377: ص17) است، استمداد جسته و از باطن این ولیّ خدا که میخانهی الهی است، استفاضه و استضائه نمایند. او که «قمری» در برابر «شمس» وجود حسین(ع) بود و مصداق «هو الذی جعل الشمس ضیاءاً و القمر نوراً» (یونس، 5) است، سرچشمه انواری برای سلوک سالکان قرار گرفت. او که به تعبیر صاحب لهوف، «توانمند حفظ اسرار امامت و منزلت نیابت امام» بود (سید بن طاووس، 1380: ص57) و به تعبیر علامه مامقانی: «در صفات ستوده برترین است، صدیقهی صغری و در صبر، قوت ایمان و تقوی منحصر به فرد بود و در فصاحت و بلاغت نیز گویا از زبان امیرالمؤمنین(ع) سخن میگفت» (مامقانی، 1352ق: ج3، ص79) و سید حسن امین نیز، وی را با عقل و قوهی استدلال برتر و صاحب جلالت شأن و مقام ستوده است (الامین، 1418ق: ج7، ص137) و اینکه وی را امالمصائب ، امالرزایا، امالنوائب و ... کنیه دادهاند (محلاتی، 1368: ج5، ص46)، با توجه به مصایب و دردهای اسفار هفتگانهاش میباشد. زینبی که در اثر ایمان و عمل صالح کسب حیاتِ طیبه نمود و وجه رب شد تا بقامند و جاودانه بماند و حشر فیزیکی و متافیزیکیاش با حسین(ع) رقم خورد و از همه ابتلائات الهی سربلند به درآمد تا چون ابراهیم (ع) مقام «امامت ظاهری» کاروان کربلا را در پرتو «امامت باطنی» امام زینالعابدین(ع) به دست آورد و زینب(س) خود با امام و پیر کامل راه خویش، ارتباط عاطفی، عقلی، عرفانی و عاشقانه برقرار کرد تا به مقام ولایت الهی باریافت و عرفان جامع اسلام را که همانا عرفان ناب نبوی، علوی، فاطمی و حسینی است، به نمایش گذاشت؛ عرفانی که در آن عقلانیت، جامعیت، اعتدال (عدالت فکری، اخلاقی، باطنی و اجتماعی)، مسئولیتپذیری، جهاد و ایثار، امر به معروف و نهی از منکر، تولی و تبری، دینشناسی و دینداری یا درک و درد دینی متجلی شده است.
عرفان زینب(س)، عرفان گریز و ستیز، عرفان فرد و جامعه، عرفان دنیا و آخرت، عرفان برهان و عرفان، عرفان عقل و عشق، عرفان برونگرایی و درونگرایی، عرفان درد خلق خدا در مسیر و بستر درد خداست، عرفان زینب(س) عرفان حسینی است و زینب(س) با علم و عمل، معرفت، محبت، عبودیت، شریعت و ولایتمداری ثابت کرد که «راه ولایت» باز است و «ولی خدا» شدن زن و مرد ندارد و ثابت کرد که «علم الدراسه و علم الوراثة و علم الفراسة»، برای همگان ممکن است و زن و مرد میتوانند «ورثة الانبیا» شده و به مقام نبوت تعریفیه و وحی انبائیه و مقامیه باریابند و فرا فرشته گردند تا به منزلت خلافت الهیه راه یابند؛ پس وجود زینب(س) در کنار حسین(ع)، عرفان ناب اسلام را تفسیر مینماید و راه عرفان بدعت، عافیت، عزلت، اشرافیت، مادیت و دنیویت را میبندد تا عرفان ناب نیز دستخوش تحریف و التقاط نشده، سیمای ناب و خالص خویش را با دو ویژگی توانایی و کارآمدی و خلوص و طهارت حفظ نماید.
همچنین هفت شهر عشق ظهور یافته، در هفت منزل یاد شده از مدینه تا مدینه و شام در هفت منزل: معرفت، محبت، عبودیت، سرعت و سبقت، خلوص و صداقت، توحید و ولایت (که فنای در ذات الهی، فنای فعلی، صفاتی و وجودی است)، حضرت زینب (س) سیر و سفر باطنی و جوهری داشتند و مجموعه ادوار مختلف زندگی وی آیینه نمایش عناصر و وادیهای هفتگانه تکاملی است و عرفان زینب(س) عشقش به خداوند تبارک و تعالی، عبودیت محض و التزام عملی به شریعت و سبقت در خیر، مجاهدت و مهاجرت با مال، جان و فرزندان و همهی هستی، نهایت خلوص در عمل به اسلام و تعبد راستین به مقام ولایت و داشتن بینش و گرایش توحیدی، مقدمات وصول زینب(س) به مقام ولایت کلیهی الهیّه بوده است که اگر انسان سیر انفسی و معرفت شهودی به وقایع واقعهی کربلا و درجات و اطوار حیات زینبی نماید، میبیند که چگونه عقل و دل وی در پرتو شریعت الهی و ولایت علوی، فاطمی، حسنی و حسینی شکوفا شده است و مییابد که زینب(س) اسلامشناس اسلاممدار بود و در رکاب حسین(ع) انجام وظیفه نمود و اُخوّت صلبی و زیستی عامل همراهی او با حسین(ع) نشد؛ بلکه اخوت معرفتی و ولایی امام و نسبت امامت و امت، مراد و مریدی، عامل اصلی و سنگ بنای رابطهی وجودی او با حسین(ع) بود که او عارف به دین، عاشق ارزشها و فضایل اسلامی و عارف به مقام ولایی انسان کاملی چون حسین(ع) بود و به خوبی توانست تا «عصر عاشورا» را به گونهای و از عصر عاشورا تا زمان مرگ و کوچیدن از دنیا به آخرت را به گونهای دیگر تدبیر نماید و رسالت خویش را به نحو احسن و اتقن انجام دهد و به دلیل همین تیزهوشی و هوشمندی اجتماعی و سیاسی، معرفت دینی، ایمان انقلابی و جهادی، شرح صدر و شکیبایی، صبر و پایداری، عدالتخواهی، عدالتورزی و شجاعت و پایمردی او در ابلاغ پیام نهضت کربلا و رهآورد قیام عاشورا به مردم و نسلهای بشر در طول تاریخ آن هم با صلابت و شهامت، فصاحت و بلاغت و رعایت شعایر، ارزشها و الزامات شریعت، بسیار ستودنی و حاکی و گواه بر عقلانیت، معنویت ومعرفت او به حقایق قرآنی و معارف اسلامی است.
اگر نگاهی کوتاه به خطبههای وی در کوفه و شام و کارکردهای او در مدینه و ... شود، روشن میشود که دینشناس دیندار و مؤمن عاقل و عاشق بوده است و بیجهت نبود که وی را لقب عقیلهی بنیهاشم (نک. جزایری، 1381: ص197)، «عالمه غیر معلّمه» (نک. قمی، 1374: ص395) سحرخیز و شب زندهدار (نک. محلاتی، 1368: ج3، ص62 ؛ جزایری، 1381: ص216) مصداق سورهی «هل اتی» و ایثارگر (نک. طباطبایی، 1391ق: ج20، ص132) فصیح و بلیغ (نک. مامقانی، 1352 ق: ج3، ص79) خردمند (نک. ابن اثیر، 1415ق: ج5، ص46) صبور و شکیبا در اوج فداکاری (نک. مطهری، 1378: ج17، ص404-402) و ... لقب دادهاند و هماره بزرگان تاریخ، فقه و حدیث، تفسیر، کلام، حکمت و عرفان و حتی سیاست و تدبیر جامعه از زینب(س) و ابعاد وجودی وی میگویند و مینویسند که زینب(س)، وارث علی و فاطمه(علیهما السلام) بود و به حقیقت، ظهور این ابیات حافظ شیرازی است:
منم که شـهره شـهرم به عشـق ورزیدن منـم که دیـده نیـالودهام بـه بـد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری است رنجیدن
4) نتیجهگیری
بــار دیـگر آمـد از ســاقی صــدا طالـب آن جــام را بــر زد نــدا
ای کـه از جـان طالـب ایـن بادهای بهــر آشــامیــدنـش آمــادهای!
گـرچه این می را دوصد مسـتی بود نـیسـت را سـرمـایـه هسـتی بـود
از خمار آن حـذر کـن کیـن خُمـار از سـر مسـتـــان بـرون آرد دمـار
درد و رنـج و غصــه را آمـاده شـو بعــد از آن آمــاده ایـن بـاده شـو
این نه جام عشرت، این جام ولاست دُرد او درد است و صاف او بلاست
(عمان سامانی، 1381: ص187)
از نوشتار حاضر که با رهیافتی عرفانی و رویکردی سلوکی به سراغ قهرمان کربلا و بانوی صبر یعنی زینب کبری(س) میرود، چند نکته حاصل آمد:
الف) زینب(س) موحد راستین و عاشق دلشده و الگوی تمام عیار و جاودانه ایمان دینی، عرفان دینی و عشق و محبت دینی و ریاضت، مجاهدت و ایثار و نثار دینی است.
ب) زینب(س) در پرتو ولایت تکوینی و تشریعی خاتم الانبیا (ص)، ابوالائمه علی(ع)، امالائمه فاطمةالزهرا (س)، سبط اکبر نبوی، امام حسنمجتبی(ع)، سیدالشهدا حسینبنعلی (ع) و سیدالساجدین زینالعابدین علیبنحسین(ع) به مقام و منزلت «ولایت الهی» راه یافت و بشارتی و نشانهای بر گشایش باب ولایت و اسوهای پایدار جهت «فنا فی الله و بقا بالله» در پرتو شریعت، طریقت و حقیقت گشت.
ج) زینب(س) با پیوند زدن عقل و عشق، برهان و عرفان، عرفان و حماسه، درایت، جهاد اصغر، اوسط و اکبر، فکر و ذکر، درون و برون، درد خدا و خلق، راه هر گونه تحریف و انحراف پیدا و پنهان را بر عرفان ناب نبوی و علوی بست و تابلوی زیبا و همه جانبهایی از اسلام کامل و انسان کامل شد و باب عشق و عاشقی و مریدی و مرادی را به خوبی هر چه تمامتر گشود و راه سوء استفاده و عرفان صوفیانه، عرفان بدعت و تحریف شده، زمینی، سکولار و لیبرال، منهای اخلاق و شریعت، منهای حکمت و سیاست را مُنسد کرد.
د) زینب(س) با عرفان علمی و عملی، منازل السائرین و مقامات العارفین را در سیر آفاق و انفس و سلوک افقی و عمودی متجلی ساخت و ترسیم کرد تا ایمان، هجرت و جهاد را با ایثار و نثار، صفا و وفا، عشق و لقا، صبر و بصیرت و تدبیر و تقدیر الهی، تفسیر عملی کرد و از مقام و حال و قبض و بسطهای عرفانی و خوف و رجا تا مقام ولایت که «لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» (یونس، 64) میباشد، به خوبی نشان دهد و «عرفان» را با رنگ و رایحه حسین(ع) تصویرگری نماید:
هر کو نکند فهمی زین کلک خیالانگیز نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
(حافظ)
هر که شد محرم دل در حرم یـار بماند و آنکه این کار ندانست در انکار بماند
(حافظ)
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟ ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود
(حافظ)
فهرست منابع:
× قرآن کریم.
× ابن اثیر، ابوالحسن: «اسدالغابة فی معرفةالصحابه»، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
× اسدی، اکبر؛ رضایی، مهدی: «زیباترین شکیب»، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374.
× الامین، حسن: «اعیانالشیعه»، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1418ق.
× جزایری، سیدنورالدین: «الخصایص الزینبیه»، قم، نبوغ، 1381.
× جوادی آملی، عبدالله:«حماسه و عرفان»، مشهد، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1367.
× جوادی آملی، عبدالله:«زن در آیینه جمال و جلال»، قم، مرکز نشر اسراء، 1377.
× جوادی آملی، عبدالله:«ولایت در قرآن»، مشهد، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1367.
× حسنزاده آملی، حسن: «فص حکمة عصمتیه فی کلمة فاطمیة»، نائیجی، قم، قیام، 1378.
× سامانی، عمان: «سلوک خونین، شرح گنجینةالاسرار»، تهران، پژوهشکده فرهنگ و معارف، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، 1381.
× سید بن طاووس: «اللّهوف»، عباس عزیزی، قم، صلاة، 1380.
× شبستری، محمود: «گلشن راز»، بیجا، نشر الشراقیه، 1368.
× شجاعی، سید مهدی: «آفتاب در حجاب»، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1377.
× طباطبایی، سید محمد حسین: «المیزان»، قم، اسماعیلیان، 1391ق.
× طبری، ابوجعفر محمدبن حریر: «تاریخ طبری»، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374.
× قمی، عباس: «نفس الهموم»، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374.
× مامقانی، عبدالله بن محمد حسن: «تنقیح المقال فی علم الرجال»، نجف، مطبعة المرتضویه، 1352ق.
× مجلسی، محمدباقر: «بحارالانوار»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1360.
× محلاتی، ذبیح الله: «ریاحین الشریعه»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368.
× مطهری، مرتضی: «حماسه حسینی»، تهران، صدرا، 1374.
× مطهری، مرتضی: «مجموعه آثار»، تهران، صدرا، 1378.
× مطهری، مرتضی: «نظام حقوق زن در اسلام»، تهران، صدرا، بیتا.
پی نوشتها
[1] - البته باید بررسی شود که «زینب» ذکر شده در این قضیه زینب کبری (س) است یا ام کلثوم است.
[2] - نبوت «تسدیدی» یا «تعریفی» یا «ابنایی» که به آن «نبوت مقامی» و «نبوت عامه» نیز اطلاق میشود، در اثر تهذیب نفس، طهارت عقل و دل و طی مقامات سلوکی و معنوی برای انسانهای اهل معرفت و معنویت حاصل میشود؛ انسانهای سالکی که به مقام ولایت راه یافتهاند. یعنی کسانی که عالم و آدم را تحت تدبیر و ولایت مطلقه الهیه میبینند. راه نبوت تسدیدی یا تعریفی به روی همگان باز است؛ اما همگان لیاقت و شایستگی پیدا نمیکنند که به آن منزلت والا دست یابند و نبوت تعریفی غیر از نبوت تشریعی است که به رسول خاتم (ص) خاتمه یافته است ولیکن نبوت تسدیدی و مقامی همیشه تا ابد مستمر و این شعره برای نفوس مستعد باز است (رک. حسنزاده آملی، 1378: صص68-67).
[3] - «صحو»، مقام هوشیاری و بقای بعد از فنای فیالله است تا از لمعات انوار ذات متلاشی و مضمحل نشود؛ یعنی پس از مقام صعق و ناهوشیاری یا فنا به آن دست مییازد؛ مقامی است که ثمرهی فنای فعلی، صفاتی و ذاتی در حضرت حق است.
[4] - «محو»، همانا مقام استهلاک در ذات الهی و غرق شدن در دریای وحدت الهی است. مقام اضمحلال و اندکاک وجودی است. چنانکه موسی (ع) به یک تجلی الهی، اندکاک پیدا کرد. محو شدن در خدا در اثر تجلیات خدای سبحان حاصل میشود و حضرت زینب (س) در اثر استعداد وجودی و استکمال سلوکی که پیدا کرد، به مقام فنای فیالله باریافت که مقام محو است و محو در اینجا، محق و طمس را نیز در بردارد تا به مقام بقاءالله که مقام صحو است، دست یابد و این همه را در پرتو ولایت جستجو کرد.