آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۹

چکیده

دایرةالمعارف نویسی که طریقه‌ای جهت شناسایی و کاوش در زوایای پنهان و آشکار فرهنگ، تمدن و پیشینه تاریخی است، سابقه‌ای دو هزار ساله دارد و تاکنون نیز دایرةالمعارف‌های مختلف به زبان فارسی به رشته تحریر درآمده، از جمله دایرةالمعارف زن ایرانی که به سفارش مرکز امور مشارکت زنان در سال 1382 چاپ و منتشر گردیده است؛ با عنایت به اینکه بررسی بازخورد اندیشه‌ها و فهم برداشت‌های مختلف از یک اثر، هم از سوی مؤلف و هم از سوی جامعه علمی دور از انتظار نیست، مقاله حاضر برخی از اشکالات علمی، صوری و آنچه را که مربوط به روش تألیف مقالات دایرةالمعارف زن ایرانی است، بررسی می‌کند و برخی از مسامحه‌های فکری و فرهنگی آن را یادآوری می‌نماید.

متن

دایرةالمعارف نویسی با سابقه جهانی دوهزار ساله حکایت از اهمیت این شاخه از تألیفات دانش بشری در طول تاریخ دارد. وجود آن سابقه و این اهمیت اقتضا می‏کند هر دایرةالمعارف گامی جلوتر از دایرةالمعارف‌های قبلی و کاری متکامل‌تر از آنها باشد. اخیراً شاهد چاپ و نشر دایرةالمعارف زن ایرانی از سوی مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری بودیم. مرکز مزبور در پی آن بوده که با کاوش در زوایای آشکار و نهان فرهنگ، تاریخ و تمدن ایران، نقش و تأثیر زن ایرانی را در طول تاریخ بنمایاند و از این طریق، خودآگاهی زنان جامعه را محقق سازد. (دایرةالمعارف زن ایرانی، 1382، ص نوزده)
دایرةالمعارف مورد نظر، به اعتقاد مسؤولان آن «طریقه‌ای است منحصر و نو در احوال زن ایرانی به منظور معرفی و شناساندن سهم او در تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره‌های مختلف تاریخ؛ به کوششی کم‌نظیر در ایران و جهان اسلام که با ارج نهادن به فرهنگ غنی اسلامی بر آن است تا جایگاه زن ایرانی را در فرهنگ ایرانی- اسلامی به مخاطبین خود بشناساند.» (همان، ص بیست)
در جهت تحقق اهداف مذکور، دایرةالمعارف زن ایرانی «حاصل تجارب بشری و با عنایت ویژه به ارزش‌های دینی و ملی و به همت اربابان معرفت و صاحبان قلم این دیار به رشتة تحریر درآمده است و تلاشی در جهت شناساندن سهم منزلت و جایگاه زن در عرصة فرهنگ این مرز و بوم است». (همان، ص بیست و یک)
عنایت مسؤولان مرکز مزبور به چنین اقدام مهمی جای سپاس و قدردانی دارد؛ اما از آنجا که مؤلف یا مؤلفان هر اثر ارزنده‏ای پس از چاپ اثر منتظر بازخوردهای علمی و اجتماعی کار خود و ارزیابی آنها هستند و دست اندرکاران فاضل دایرةالمعارف زن ایرانی هم از این امر مستثنی نیستند، اشکالاتی که در دایرةالمعارف مزبور به چشم می‌خورد، ذیلاً یادآور می‏شود تا در چاپ‌های بعدی مورد تصحیح و توجه قرار گیرد:‌
1ـ مدخل‌هایی در این دایرةالمعارف وجود دارد که به زن ایرانی مربوط نمی‌شود و حتی با توضیحی که در مقدمة دایرةالمعارف (ص بیست و پنج) آمده نیز نمی‌توان آنها را مربوط به جامعه،‌فرهنگ و تمدن ایرانی دانست؛ از آن جمله است: حبابه کنیز یزید، خیزران مادر هارون الرشید،‌حسنیه که در مجلس هارون مناظره کرده، زینب اسعردیه، سلمی خاتون جرزی، عایشه جرزی، فاطمه جرزی، ‌تعداد زیادی از زنان خاندان ایوبی مصر مانند خاتون مادر ملک عادل ایوبی، ‌ستّ الشام ایوبی،‌ستّ العراق ایوبی، شجرة الدر، ضیفه خاتون ایوبی، عذرا خاتون ایوبی، ملکه خاتون ایوبی و مونسه خاتون ایوبی؛‌همچنین آرتمیس (در 2 مدخل) اهل کاریه در جنوب غربی آسیای صغیر که از متحدان هخامنشیان بوده و لبابة کردی دختر یکی از فرمانروایان کرد موصل و مادر یکی از خلفای اموی. اگر این زنان اصلیت ایرانی داشته باشند، یا کاری کرده باشند که ربطی به جامعه زنان ایران داشته باشد، باید در مقاله مربوط به آنها ذکر می‌شد که البته چنین نیست. مدخل‌های مزبور عمدتاً تک منبعی نوشته شده‏اند و خطای مؤلف آن منابع از طریق نقل مستقیم بدون نقد به دایرةالمعارف راه پیدا کرده است و گاه منابع مزبور شامل زنان ایران و جهان می‌شده و مؤلفان محترم دایرةالمعارف به قید «جهان» توجه نکرده، موجودی آن منابع را تماماً به دایرةالمعارف زن ایرانی منتقل کرده‏اند. لذا می‌بینیم زنانی هم در این دایرةالمعارف هستند که اشاره‏ای به ملیتشان نشده و ایرانی بودن و نبودنشان معلوم نیست.
از مدخل‌های دیگری که ربطی به زنان ندارد،‌می توان به این موارد اشاره کرد: مجله پیک دانش‏آموز، مجله در خدمت مردم، مجله رنگین کمان نو،‌معرق روی چوب.
برخی مدخل‌ها هم اختصاصی زنان نیست، بلکه مشترک میان زن و مرد است و لذا نمی‌تواند در دایرةالمعارف اختصاصی زنان بیاید؛ مثل حج و اجتهاد. درست‏تر بود که مدخل‌ها به صورت «حج زنان» و «اجتهاد زن» انتخاب می‌شد که در آن صورت هم با ذیل مدخل مطابقت نداشت و باید مقالاتی غیر از مقالات فعلی نوشته می‌شد که در آنها احکام مخصوص زنان در حج و امکان اجتهاد زن با استناد به قرآن و حدیث و نظر فقهای عظام بررسی می‌شد.
2ـ برخی مدخل‌ها به طرز ناشیانه‏ای در این دایرةالمعارف تکرار شده است که از نبودن نظارت و مدیریت دقیق علمی برکار مؤلفان حکایت می‏کند. مدخل برقع و درج هرکدام دوبار پی درپی تکرار شده است؛ به عبارت دیگر هر کدام توسط دو مؤلف نوشته شده و به طور جدا از هم و به دنبال یکدیگر با مطالب تکراری آمده است. فاطمه جزری همان فاطمه خاتون جزری است که باز هم با دو نویسنده تکــرار شده در حالیکه باید در دومی با علامت ? به اولی ارجاع داده می‌شد. روزنامه شکوفه در ص 495 همان شکوفه، نشریه در ص 651 است؛ در اولی نخستین روزنامه زنان در ایران دانسته شده و مدت انتشار آن 4 سال قید شده، اما در دومی، دومین نشریه ویژه بانوان با 6 سال مدت انتشار آمده است.
یک شاعر در 3 مدخل توسط 3 نویسندة مختلف معرفی شده است: ژاله قائم مقامی، عالم تاج قائم مقامی و قائم مقامی. مدیر و ناظر علمی خاطرنشان نکرده است که این هر سه یک نفر است و در دومی و سومی باید به اولی ارجاع داد. تناقض مطالب این سه مقاله هم محل تأمل است: در مقاله اول آمده که «از مدفن وی اطلاعی در دست نیست.» اما مقاله سوم می‏گوید «در امامزاده حسن در جنوب تهران دفن شده است.» مقالة دوم می‏گوید «پس از فوت همسرش تا پایان عمر با تنها فرزندش حسین پژمان بختیاری زندگی کرد.» اما در ص 739 خبر از به دنیا آمدن فرزند دوم اوست و مقاله سوم هم می‏گوید پس از تولد دومین پسر، همسر و دو فرزندش را رها کرد و به فراهان رفت تا به برادر افلیجش رسیدگی کند. شوهرش فوت کرد و او در سال 44 سالگی به پسرش پژمان که 27 ساله بود، پیوست و تا آخر عمر با او زندگی کرد.
ماهنامه ایران پترول (فرانسوی) همان مجله نامه صنعت نفت ایران (فارسی) و نیز مجله نفت ایران (یا ایران اویل جورنال) است. هر سه یکی است به زبانهای مختلف؛ اما با اینکه نویسنده یکی است، ‌متوجه این ارتباط نشده و توضیحی نداده است. البته معلوم نیست این مجلات چه ارتباطی به مسائل زنان داشته‌اند، الاّ اینکه سردبیرشان زن بوده است. آیا کسی به این مدخل‌ها مراجعه می‏کند تا پیگیر مسائل زنان باشد؟ اگر مقصود معرفی سر دبیر زن بود، باید ذیل نام خود وی به معرفی‌اش می‌پرداختند.
آرایش مو یکبار بعنوان تیتر فرعی ذیل مدخل آرایش در ص 15 آمده، یک بار بعنوان مدخل مستقل در ص 21، و یک بار هم ذیل تیتر فرعی زلف در مدخل آرایش ادبی در ص19.
مطالب تیتر حجاب در ایران باستان و نیز حجاب زن در دورة‌پس از اسلام ص 372 و 373 عیناً در ص 377 و 378 تکرار شده است.
3ـ صفحه بیست و پنج مقدمه دایرةالمعارف می‏گوید دسترسی پیداکردن خوانندگان به آخرین دانسته‏های لازم و کافی زمان خود در ذیل هر مدخل،‌از اهداف دایرةالمعارف است و در ص بیست و هفت نیز ادعا شده است که در ذیل هر مدخل، آخرین دانسته‏های موجود دربارة زن ایرانی گردآوری شده است. اما این امر در تمام مدخل‏ها مدنظر قرار نگرفته است؛ چنانکه در مدخل مدرسه دخترانه شش کلاسه رضائیه (یا دبیرستان شاهدخت) آخرین اطلاعاتی که داده می‏شود، مربوط به سال 1324 شمسی است و می‏گوید «اطلاعات دیگری دربارة این مدرسه در دست نیست.»‌در حالیکه این دبیرستان با یک بنای تاریخی هم اکنون در ارومیه مشغول فعالیت است و از مدارس معتبر به شمار می‏رود. فقط بعد از انقلاب اسلامی نام آن به «لعیا» تغییر یافته است.
در مدخل مدرسه عالی دماوند تهران نیز آخرین اطلاعات مربوط به سال تحصیلی 50ـ49 است. و می‏گوید: «از چگونگی ادامه و سرانجام کار این مؤسسه اطلاعی در دست نیست.» در حالیکه به دنبال اشغال لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام در سال 1358 از مسؤولان امریکایی این مدرسه عالی خلع‌ید شد و پس از انقلاب فرهنگی سال 1359 مدرسة مزبور با چند مدرسه عالی دیگر ادغام شده، دانشگاه علامه طباطبایی فعلی را تشکیل دادند؛ ساختمان آن هم در اختیار دانشگاه پیام نور قرار گرفت.
در معرفی مدارس مربوط به دختران که از ص 819 تا 845 آمده است،‌تقریباً در همة موارد عبارت «اطلاع دیگری در دست نیست» دیده می‏شود. این نقیصه با استعلام آخرین وضعیت و سرانجام کار آنها از وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم قابل رفع بود؛ اما چون منبع مقالات عمدتاً ‌کتب چاپی قدیمی است، اطلاعات جدید از آنها بدست نمی‌آید.
4ـ در برخی مقالات،‌مطالب نادرست راه پیدا کرده که نشان دهندة قصور مؤلف و تقصیر ارزیاب و مدیرعلمی است. در مقاله خویت وگدس می‌خوانیم که «ویس دختر شرمگین و نحیف بود و عاشق برادر خود رامین شد، اما او را به پیرمردی دادند.» در حالیکه اولاً ویس دختر شرمگین و نحیفی نبود و برعکس بسیار هم جسور و مقتدر بود؛ ثانیاً رامین برادر او نبود، بلکه برادر شوهرش بود، و ثالثاً او را اول به پیرمرد دادند سپس عاشق برادر همان پیرمرد شد (برادر ویس، ویرو بود که با او ازدواج کرده بود).
در مقاله زن در شعر فارسی نگاهی سطحی و گذرا به برخی از شعرای ایران شده که داوری درست از آن به دست نمی‌آید؛ چنانکه دربارة فخرالدین اسعد گرگانی می‏گوید: در نگاه وی زن موجودی است انعطاف پذیر در دست مرد. در حالیکه او قهرمان اول منظومة خود، یعنی ویس را به گونة سرکش‏ترین،‌تسلیم ناپذیرترین و انعطاف ناپذیرترین زن در ادبیات فارسی پرداخته است. «انعطاف پذیر بودن زن در دست مرد» چیزی است که فقط در یک جای داستان، از زبان ضدقهرمان (موبد) بیان می‏شود (فخرالدین اسعد گرگانی، ویس ورامین، 1381، ص55) و نظر فخرالدین اسعد نیست.
در مقاله شکر اصفهانی آمده است که «خسرو از ندیمان خواست تا با زنی دیگر ازدواج کند تا حسادت شیرین را برانگیزد» در حالیکه صحبت از ازدواج نبود و سؤال خسرو از ندیمان این بود که زنان کدام اقلیم شهوت انگیزتر و برای هماغوشی مناسبترند که آنها وی را به شکر اصفهانی هدایت کردند. (نظامی، خسرو و شیرین، 1363، ص278) شـیرویه هم بـه تصریح نـظامی پسـر مریـم بود نه شکر. (همان منبع، ص412)
در مقاله جمیله اصفهانی وی صیغه خواجه حبیب الله ترکی دانسته شده است؛ درست‏تر خواجه حبیب الله ترکه از خاندان مشهور ابن ترکه و قاضی القضات اصفهان است.[1]
5ـ در ص بیست و هفت مقدمه دایرةالمعارف، معیار تعیین حجم مقالات به تناسب اهمیتی که دارند (درجه یک، دو، سه و...) نهایتاً 100، 500 و 1000 کلمه و در موارد خاص 1200 کلمه تعریف شده و پیش بینی شده که در موارد استثنایی با توجه به اهمیت موضوع شاید برخی مقالات تا 3000 کلمه نیز مطوّل شوند. این تقسیم بندی مناسب کار دایرةالمعارف‏هاست، اما عملاً‌در این دایرةالمعارف به کار گرفته نشده است. چنانکه مثلاً مقالة عروسی 18 صفحه را به خود اختصاص داده است که با احتساب هر صفحه حدود 600 کلمه مجموعاً‌می‏شود حدود 10800 کلمه. یعنی بیش از 3 برابر موارد خاص و استثنایی. این در حالی است که مقاله فاطمه (فاطمه زهرا) ‌علیها السلام با همة اهمیتی که دارد، در 5 صفحه نگارش یافته است.
علاوه براین، مقالة مورد بحث با نثری غیر دایرةالمعارفی و با جملاتی سست و سخیف نگارش یافته است. مثلاً می‌خوانیم: «وقتی عروس را مثل یـک عروسک، خـوب خوشگل می‏کردنـد... (ص702).
6ـ اصولاً بر گزینش مدخل‌ها و تناسب کمّی و کیفی مقالات نظارت دقیق علمی و تخصصی صورت نگرفته است. مدخل‌هایی که مربوط به زن ایران باستان است،‌حجم بالایی از دایرةالمعارف را به خود اختصاص داده است (احتمالآً به دلیل توجه و توانایی علمی مسؤولان آن بخش)، اما در بخش اسلامی مدخل‌ها محدود و مقالات ضعیف هستند. در دوره اسلامی هم اطلاعات مربوط به زنان دورة‌قاجار قابل توجه است که خود جای تحقیق مستقلی دارد. زنان عقدی، صیغه و اینکه مثلاً چندمین زن فلان شاه بودند، شاهزاده‌ها، رمال‌ها، مطرب‌ها، مشاطه‏ها و... همگی با ذکر جزئیات تمام آمده‌اند، ولی خبری از زنان فرهیختة معاصر نیست و امثال بانو امین اصفهانی مورد غفلت واقع شده‏اند. حتی یک مدخل اختصاصی انقلاب اسلامی در این دایرةالمعارف نمی‌توان دید و هیچگونه اطلاعاتی دربارة زنان شهید، فعالان مبارزاتی،‌شاعران و هنرمندان یا متخصصان و پژوهشگران نمی‌توان از آن به دست آورد. جای این سؤال باقی است که دایرةالمعارف زن ایرانی چه نقشی در شناساندن زن عصر حاضر به آیندگان ایفا می‏کند؟ در حالی که به اعتراف خود مسؤولان، هدف غایی و نهایی این دایرةالمعارف، معرفی زن ایرانی و شناساندن سهم او در تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره‏های مختلف تاریخی است؛‌در دوره‏های پیش و پس از اسلام و تا به امروز (ص بیست و پنج مقدمه).
7ـ در ص بیست و هفت مقدمه دایرةالمعارف آمده است که «مقاله‏ها به زبان فارسی ساده و به دور از تکلّف و عاری از عبارت‌های کنایی، استعاری، مجازی و... خواهد بود.» انتخاب این نثر کاملاً‌مطابق با سبک دایرةالمعارف‌هاست؛ اما خلاف آن در این دایرةالمعارف دیده می‏شود. در مقالة رقص کردی که تحقیق میدانی است نه برگرفته از منابع، و با نثر ادبی، تشبیهی و تهییج کننده نوشته شده است، می‌خوانیم: «حلقه‏ای از مردان و زنان به صورتی در کنار هم قرار می‌گیرند که هر مردی بین دو زن همپای رقصش جای می‏گیرد؛ به طوری که دستشان در دست هم و شانه‌هایشان به هم ساییده می‏شود... حرکاتشان همچون مزرعة گندمی است که در معرض وزش نسیم ملایم قرار گرفته باشد... جنگجوی کردی وقتی می‌رقصد، احساساتی‏ترین و عاشقانه ترین حالت ممکن را به خود می‏گیرد و غرق در موسیقی می‏شود. گاه به جنگ دهل و سرنا می‏رود... و حتی دهل را پاره می‏کند و دوباره به حلقه باز می‏گردد و به زیبایی تمام اجرا می‏شود.»
در پایان مقالة چارقد و ذکر عاقبت یکی از ملاباجی‌های زمان قاجار که به خیال خود می‏خواست با بی‌حجابی مبارزه کند و سرانجام مجبور به ترک تهران شد، معلوم نیست این بیت چه ارتباطی با مقاله دارد: مژدگانی که گل از غنچه برون می‌آید... آیا مؤلفان مقاله ـ که البته از یک منبع دیگر فقط رونویسی کرده‏اند ـ واقعاً متوجه تعریض و کنایة این بیت در کنار ماجرای چارقد و حجاب نشده‌اند؟ ذکر شعر در مقاله‌ها با شیوة خود دایرةالمعارف زن ایرانی هم مغایرت دارد؛ چنانکه در صفحه بیست و هفت یادآور شده است که «در این مقاله‌ها از آوردن شعر و شواهد شعری پرهیز می‌شود؛ مگر در مواردی که آن شعر تنها سند و یا مدرکی باشد که وثاقت ادعای مؤلف را تأیید کند».
8ـ تکیه کردن مؤلفان دایرةالمعارف به منابع زمان پهلوی و وابستگان فکری و فرهنگی آنها سبب شده نوعی اسلام ستیزی بر این دایرةالمعارف سایه افکند که صلاحیت علمی و تشخیص سیاسی، و نه الزاماً بی‌غرض بودن آنها را زیر سؤال می‌برد. در مقالة روبند با چه سند و استدلال علمی و منطقی گفته‏اند که «در دوران ناصرالدین شاه، پیچه یا نقاب زیاد رایج نبود و منحصر به زنان بدکاره بود» (ص491). آیا نمی‌توان پرسید که اگر پیچه مخصوص زنان بدکاره بود، پس حجاب واقعی آن زمان چه بود؟
این تحلیل که «زنان پیر و مؤمنه تمام صورت را با روبند می‌پوشاندند، ولی جوانترها اغلب آنها را لوله کـرده در یـک طرف صورت نـگه می‌داشتند و قسمتی از زیبـایی‌های صـورت و چشـم و ابروی خود را بیرون می‌گذاشتند» آیا جدّ تحلیل‌های امروزی برای گریزاندن دختران جوان و زیبا از حجاب اسلامی نیست؟
چه لزومی داشته که کلمات قصار یک اروپایی (مریت هاکس) در این دایرةالمعارف بیاید که زنان با آن حجاب و با آن شکل و شمایل «به شکل پرنده‏ای مضحک در نظر مجسم می‏شدند» یا ذکر این‌که زنان پایبند حجاب آن دوره «خانم کربلایی‌ها و پیرزنان بودند» چه هدفی را دنبال می‏کند؟ آیا کاملاً تصادفی است که مقاله چادر از نظر حجم، مقالة‌درجه 2 محسوب شده و در آن به شکل ظاهری، رنگ‌ها و جنس پارچه و تفاوت‌های اقلیمی اکتفا شده است و هیچگونه اشاره‏ای به انتخاب چادر از طرف زنان مسلمان در انقلاب اسلامی صورت نگرفته است؟
مدخل رقیه باجی چه ضرورتی داشت عیناً از یک غربزدة مسیحی‌گرای تمام عیار نقل شود و هیچ نقدی هم بر آن صورت نگیرد؟ اولاً‌لفظ باجی به معنی خواهر در کنار اسم مقدسی به مسخره گرفته شده و دقیقاً‌از موضع کسی که درهم کوبیدن تمام سنگرهای عقیدتی و اصالتی جامعه را دارد، اظهار می‏شود که «این کنایه‏ای برای زنان عامی و کهنه پرستی است که علاقه‏ای شدید بر رواج خرافات و اجرای رسوم خرافی داشته باشند، «خواهر» به زنان پایین دست و فرومایة جامعه اطلاق شده و می‏شود. امروزه بیشتر به منظور تخفیف زنانی به کار برده می‏شود که اصطلاحاً امروزی نیستند و هنوز به آیین و رسوم کهن خود پای‌بند هستند.» زمان فعل‌ها که مضارع و حال است و نیز تأکید امروزه محل درنگ و توجه است.
زنان و دختران امروزی که این مدخل و مدخل‌های مشابه را می‌خوانند، برای گریز از اینکه «رقیه باجی» محسوب نشوند، به نظر شما چه کار می‏کنند؟
مدخل کلثوم ننه (یا عقاید النساء) با چه ضرورتی از دایرةالمعارف دیگر زمان پهلوی عیناً نقل شده است؟‌آیا نویسنده واقعاً متوجه نشده است «فقه خرافی» یعنی چه؟ آیا مدیرعلمی نمی‌توانسته تشخیص دهد که اصلاً تقسیم فقه به خرافی و غیرخرافی معنی ندارد. با این که کتاب کلثوم ننه چاپ شده، چرا اصل کتاب و تمسخر عقاید اسلامی را در آن ندیده‏اند و سخنی دربارة علل و انگیزه‏های آن نگفته‌اند؟
در کنار چنین مدخل‌هایی که هویت اسلامی ملت ایران و زنان مؤمن را به وهن و مسخره می‌گیرند، مراجعه کنید به مدخل مثلآً رخشان تهرانی تا متوجه شوید که در آن گرداب خرافات دینی چه قهرمانان بی‌دینی وجود داشته اند: به خاطر عشق به علم و ادامه تحصیل به خانه اتابک صدراعظم دشمن پدرش می‏رود و یک ماه در آنجا می‌ماند تا رضایت پدر را برای تحصیل خود جلب کند. چادر و حجاب را که در راه مدرسه با جهل و خرافات پیوندخورده بود، کنار می‌گذارد. اذیت و آزارها می‌بیند و مجبور می‏شود دوباره چادر سر کند و سرانجام برای همیشه بی‌حجاب می‏شود. به طور ستایش انگیزی می‌نویسد که او اولین دختر ایرانی بود که دیپلم گرفت و بی‌حجاب در جشن فارغ التحصیلی خود سخنرانی کرد. افتخار او این بوده که چاقچور را کنار گذاشت و پوشیدن جوراب را بین خانم‌های اعیان و اشراف آن دوره مد کرد. پیانو می‌زد و در مبارزات سیاسی فعال بود.
در مدخل کودکستان ایرانی برسابه تهران نیز می‌خوانیم که یک خانم ارمنی با الگوی غرب می‌خواهد در ایران کودکستان دایر کند. منبع اصلی این مقاله که در زمان پهلوی تألیف شده با رعایت احترام مقتضی آن روزگار گفته است که «خانم مزبور با تشویق سپهبد زاهدی و پشتیبانی ایشان درصدد تأسیس این کودکستان برآمد.» مؤلف دایرةالمعارف نیز جملة اخیر را عیناً نقل می‏کند بی‌آنکه اولاً متوجه ناهمگونی لفظ «ایشان» با نثر دایرةالمعارف باشد و ثانیاً بیندیشد که آیا سپهبد زاهدی سرسپردة امریکا و مجری کودتای 28 مرداد اصلاً استحقاق رعایت این احترام را دارد یا نه.
9ـ از اشکالاتی که می‌توان به دایرةالمعارف زن ایرانی گرفت،‌این است که مقالات مندرج در آن ارجاع دقیق ندارد و به روش دایرةالمعارف‏هایی رفته است که منابع را در پایان مقاله به طور یکجا ارائه می‏دهند. در این روش هیچ معلوم نمی‌شود که هرکدام از مطالب از چه منبعی گرفته شده است و در واقع مؤلف ردپای تحقیق را گم می‏کند. اگر فردی خرده‌گیر و نقاد به یک مطلب ایراد بگیرد و بخواهد منبعش را ببیند، باید تمام منابع را زیر و رو کند و این عملاً امکان پذیر نیست. روش بهتر و درست تر، ارجاع هر نکته و مطلب به منبع مربوط در متن مقاله است. همان روشی که دایرةالمعارف بزرگ اسلامی هم در پیش گرفته و بدان عمل کرده است.
10ـ در ص بیست و هفت مقدمه دایرةالمعارف ادعا شده است که «مقاله‏ها با استناد به مدارک و اسناد معتبر و منابع دست اول تهیه و تدوین می‏شود». اما مقالات بسیاری در دایرةالمعارف دیده می‏شود که اولاً تک منبعی است و ثانیاً از دایرةالمعارف‏ها، دایرةالمعارف گونه ها،‌منابع دست چندم و مجلات رونویسی شده است؛ مثل مقالات آب چله، آتونی، آذر، آذرهمایون، آمله، آمنه فدوی، اجتهاد، اخترتابان، اسماء، اسماء خاتون هکاری، اسیری اردکانی، اشرف‌السلطنه و بسیاری موارد دیگر. در برخی موارد حتی نشانی دقیق منبع هم ذکر نمی‏شود؛ مثل مقاله اجاق قراقی که تنها ارجاعش چنین است: گلیم‌های ایرانی، ترجمه کرامت‌الله افسر. یا مقالة بوخوش ارجاعش: مجلة سخن؛ آجیل مشکل گشا: با تلخیص از مجله سخن. دیگر کدام شماره و کدام دوره یا چه تاریخی، معلوم نیست. تورّق دایرةالمعارف نمونه‏های فراوان دیگری را به دست می‏دهد. اصولاً بنای این دایرةالمعارف براین است که مطالب خود را به منابع مورد استفاده ارجاع ندهد و اگر کسی خواست مطلب را با منبع تطبیق دهد، باید تمام منابع ذکر شده را از ابتدا تا انتها بخواند؛ یعنی امر ناممکن.
11ـ در انتخاب مدخل‌های مربوط به هم و تألیف مقالات آنها روش یکسانی وجود ندارد و تشتت دیده می‏شود. هرکدام از این مدخل‌ها گاه مقاله مستقل با کتاب شناسی مستقل دارند؛‌مثل انواع رقص‌ها: رقص زنان شمال، رقص کردی، رقص لری؛ یا آناهیتا و آناهیتا در گسترة تاریخی که دومی در واقع تیتر فرعی اولی است، اما مقاله و مدخل مستقلی محسوب شده است و گاه زیر مجموعة هم به شمار رفته‌اند؛ مانند مدخل حجاب که شامل این زیرمجموعه‏هاست: حجاب در ایران باستان، حجاب زن در دورة پس از اسلام، حجاب در فقه و حدیث،‌حجاب در فقه امامیه، حجاب قبل از اسلام، فلسفه حجاب در اسلام، حجاب و حدود آن در اسلام، حجاب سیر تاریخی پوشش اسلامی، حجاب در ایران و شرایط امروزی کشورهای اسلامی[2] و در پایان مقاله، یک کتاب شناسی ذکر شده است (کتاب شناسی که چه عرض شود!‌معرفی دایرةالمعارف دیگری است).
گاهی هم روش‌های مغشوش دیگری دیده می‏شود. در مدخل زن ابتدا گفته می‏شود که منظور از این مقاله ارائه تصویری از زن ایرانی در فرهنگ پیش و پس از اسلام تاکنون است؛ اما تیترهای فرعی آن جغرافیایی تاریخی ـ فرهنگی، دوران زن سالاری، مردسالاری،‌زنان سومری، زنان مصری، زنان بابلی و زنان آشوری است. مقاله تمام می‏شود و کتاب شناسی ذکر می‏گردد، بی‌آنکه به طور جدی به زن ایرانی پرداخته شود. سپس در مقاله‏های مستقل دیگری زن در دوره‏های مختلف تاریخی بررسی می‏شود: زن در دورة عیلام، زن در دورة ماد، زن در دورة هخامنشی، ... تا زن و مشروطه. اولاً دوره‏های تاریخی به عصر مشروطه ختم می‏شود و 100 سال پس از آن به حساب نمی‌آید؛ یعنی دورة پهلوی و دورة انقلاب و جمهوری اسلامی حذف می‏شود. ثانیاً در لابلای این مقالات که دوره‏های تاریخی را بررسی می‏کند، مدخل‌های دیگری آمده است که نظم منطقی تألیف را برهم می‌زند: زن در اساطیر ایران، زن در آیین زرتشتی، زن در ادبیـات حماسی ایـران، زن در شـاهنامه، زن در شـعر فـارسی، زن در نهج‌البلاغه،‌زن در عرفان، زن، لوازم حسن و تجلی آن در عرفان (که بی‌نظمی را مضاعف کرده است. این مدخل باید در ذیل مدخل قبل یعنی زن در عرفان گنجانده می‌شد)، زن در فقه شیعه، زن در ادبیات داستانی. چنانکه ملاحظه می‏شود اغتشاش در خود این مدخل‌ها نیز که ناخوانده در میان مدخل‌های اصلی جاخوش کرده‌اند،‌کاملاً مشهود است.
اغتشاش در مدخل پوشاک سرسام آورتر و کابوسناک تر است. اولاً 16 صفحه به این مدخل و مدخل‌های اقماری آن با اطناب تمام اختصاص یافته است که این امر با هدف دایرةالمعارف یعنی ارائه بیشترین اطلاعات ممکن در کمترین حجم و پرهیز از زیاده‌گویی (ص بیست و پنج مقدمه) مغایرت دارد. ثانیاً هیچگونه نظمی بر تمام مدخل‌ها حاکم نیست. اطلاعات تاریخی،‌جغرافیایی، قطعات مختلف پوشاک و... به طرز کشکولی و سرگیجه آور در هم مخلوط شده‌اند: ابتدا یک مقالة جامع 5 صفحه‏ای (حداکثر میزان تعریف شده برای دایرةالمعارف) دربارة اصل پوشش، پوشش انسان‌های نخستین و دوره‏های باستانی و تاریخی با ویژگی‌های هر دوره تا عصر پهلوی و کشف حجاب آمده است که از نظر شیوة تألیف دایرةالمعارفی برای این مدخل کافی بود. سپس مقاله پوشاک زنان ایران با تیترهای فرعی پوشاک زنان در ایران باستان، پوشاک زنان در بدو ورود اسلام، پوشاک زنان از دوران صفویه (به ساختار ویرایش نشدة عبارات و کلمات عناوین توجه شود)، پوشاک زنان ایرانی در دوران معاصر، پوشاک زنان در دورة صفوی (این تکرار تیتر به فاصلة یک تیتر فرعی در یک مقاله اتفاق افتاده است؛ تعجب نکنید) که شامل تیترهای فرعی‌تر سرپوش زنان، تن پوش زنان و پاپوش زنان می‏شود، بی‌آنکه اول راجع به ارتباط این تیترها با تیتر اصلی سخن گفته شود.
مقالة بعدی پوشاک سنتی زنان ترکمن است با تیترهای فرعی کلاه، پیراهن زنان، شلوار سنتی زنان ترکمن، بالاپوش یا قبای سنتی زنان، روسری، کفش. هیچ معلوم نیست که علت انتخاب پوشاک سنتی زنان ترکمن از میان انواع لباسهای سنتی نژادهای مختلف ایرانی چیست؟
پس از این مقاله دوباره بررسی تاریخی شروع می‏شود، بدون هیچ ترتیب تاریخی؛ از اشکانیان آغاز می‏شود تا به ساسانیان می‌رسد؛ سپس به عقب برمی‌گردد: پوشاک و تزئینات زنان در دورة عیلام، با تیترهای فرعی در دورة ماد،‌در دورة قبل از اسلام (گویی بقیه بعد از اسلام بوده‌اند)،‌دورة هخامنشی (توضیح بالاپوش، دامن، کفش، تاج و چادر)، پوشش از دیدگاه اسلام (با یک جهش تقریباً هزارساله). هیچ مدیر و ناظر علمی، طرح این مقالات را بررسی نکرده و به مؤلفانِ احتمالاً تازه‌کار یادآوری نکرده است که آخر دورة ماد، دورة قبل از اسلام و دورة هخامنشی نمی‌توانند زیرمجموعه و تیترهای فرعی «زنان در دورة عیلام» قرار بگیرند. به نظر می‌رسد مؤلفان این‌گونه مقالات بدون هیچ نظارت و هدایتی، هر کدام با روش بی‏روشی خود مقاله‏ای نوشته‏اند و سپس با عجلة تمام و بدون هیچ مدیریتی مقاله‏های مزبور کنار هم چیده شده و ملقمه‏ای را به وجود آورده است که اگر نبود، دایرةالمعارف وزین‏تر از این بود.
در مقاله‏های مربوط به آرایش هم این بی‌نظمی دیده می‏شود. آرایش عروس، آرایش مو، هفت قلم آرایش قاعدتاً باید ذیل مقالة آرایش بیاید و در مدخل‌های اخیر با علامت ? به همان مقالة اول ارجاع داده شود. در حالی که هرکدام مقالة مستقل با مطالب تکراری هستند و حجم زیادی را هم به خود اختصاص داده‏اند. علاوه براین، مدخل آرایش بیگم که اسم خاص است به لحاظ ترتیب الفبایی در وسط مقاله‏های مربوط به آرایش آمده است که اگر این مقاله‏ها مستقل نبودند، چنین اتفاقی نمی‌افتاد. مدخل آرایش در ادب فارسی هم که در عین حال آرایه‏های ادبی را در ذهن انسان تداعی می‌کند،‌بدون پرداختن به آرایه‏ها چیزی جز مطالب هفت قلم آرایش ندارد.
اصولاً مدخل‌هایی که در دایرةالمعارف زن ایرانی دارای مقالات طولانی هستند، بیش از آنکه مطلب داشته باشند، گرفتار اطناب قلم و انحراف از نثر فشردة دایرةالمعارفی شده‏اند. یک نمونة دیگر در تأیید این نکته، مقاله رابعه قزداری است. دربارة رابعة قزداری اساساً 1200 کلمه فشردة دایرةالمعارفی، اطلاعات در ادبیات فارسی وجود ندارد؛ ولی نویسندة مقاله با ذکر اشعار و قصه نویسی، آنهم قصه‏ای مجعول و بی‌پایه و اساس، مقاله را کش داده است.
12ـ در انتخاب برخی مدخل‌ها به نیاز خوانندگان و علت مراجعه آنها به دایرةالمعارف توجه فنی نشده است. مثلاً در مدخل آرامگاه ابش خاتون، آرامگاه سلطان بخت آغا و آرامگاه استرومردخای ملاک انتخاب چه بوده؟ آیا می‌خواسته‏اند آرامگاههای زنان مشهور را معرفی کنند که در آن صورت به چند آرامگاه محدود نمی‌شد. بهتر بود که این آرامگاهها ذیل مدخل صاحبانشان مثلاً ابش خاتون و سلطان بخت آغا می‌آمد و اگر هم ذکر مدخل آرامگاهها ضرورتی داشت، با علامت?به مدخل‌های اصلی ارجاع داده می‌شد. در آرامگاه استرومردخای هم اطلاعاتی راجع به زن به دست نمی‌آید الا این‌که سفارش دهندة بنا، زن بوده است. لازم بود در مورد خود استرومردخای هم توضیحاتی داده شـود، زیـرا بایـد تـوجه کـرد کـه خوانندگان دایرةالمعارف در جستجوی چـه مطلبی ممکن اسـت نیـاز پیدا کننـد بـه آرامگاه استرومردخای مراجعه نمایند.
در مدخل مدرسه مادرشاه یا چهارباغ اصفهان نیز هیچگونه مطلبی راجع به زن وجود ندارد؛ لااقل به وجه تسمیة مدرسه باید اشاره می‌شد. هم‌چنین است برج فیروزه و برج چهل دختران دامغان. بناها، پل‌ها،‌کوه‌ها و چشمه‏های بسیاری در دایرةالمعارف وجود دارد که در ترکیب نامشان «بانو»، «دختر» یا ترجمه آنها دیده می‏شود؛ مثل پل دختر، پل خاتون، چهل قیز، پل قلعه دختر، قلعه بی‌بی دوست، قلعه دختر، ‌قیزلار قالاسی و... این گونه اسامی با آناهیتا الهة آبها که جایگاه او در بلندی‌ها و دریاها بود، ‌ارتباط دارد. این ارتباط، ‌در برخی از مدخل‌ها مورد اشاره واقع شده و در برخی دیگر مسکوت مانده است. چنانکه اگر کسی به مدخل‌های اخیر مراجعه کند، اطلاعی از وجه تسمیة آنها به دست نمی‏آورد و مدخل را بی‌ارتباط با دایرةالمعارف زن می‌یابد. بهتر بود به این نکته در مقالة آناهیتا اشاره می‌شد ـ که نشده است ـ و در تمام مدخل‌های مربوط به بنــاهای مزبور با علامت ? به آناهیتا ارجاع داده می‌شد تا خواننده با مراجعه به آناهیتا از وجه تسمیة بناها و مکان‌های یادشده آگاهی یابد و در عین حال لازم نباشد این ارتباط در هر مدخل تکرار شود.
13ـ آوانگاری و ضبط تلفظ دقیق مدخل‌ها لازمة کار دایرةالمعارفی است که در دایرةالمعارف زن بندرت مورد توجه قرار گرفته است و اغلب مدخل‌ها بدون راهنمای تلفظ آمده است که کار خواندن را برای خوانندة عادی دشوار می‏کند؛ مثل معبد داش کسن، مردوت، ردگون، جهی، جزع، ثریتی، پروشات، پئوروچیستا و...
14ـ در پایان، ‌برخی اغلاط تایپی و نگارشی که از تورّق دایرةالمعارف، و نه بررسی دقیق آن، به چشم خورده است، یادآوری می‏شود:
- در ص بیست: «مخاطبین» به جای «مخاطبان» آمده است. «ین» علامت جمع عربی در حالت نصب و جرّ است. در فارسی، کلمات با «ان» و «ها» جمع بسته می‌شود.
- در ص بیست و یک: «اربابان معرفت» به جای «ارباب معرفت» آمده است که خود جمع رب به معنای خداوند و صاحب است و نیازی به جمع بستن مجدد ندارد.
- سرصفحة «زمین» در ص 510، 511، 512 زاید است و با مدخل‌ها همخوانی ندارد؛ زیرا مدخل زمین در ص 509 تمام شده است.
- در مدخل زن یک بخته غلط تایپی معنا را بر هم زده و وارونه کرده است:‌زن یک بخته زنی است که یک شوهر بیشتر کرده (به جای نکرده) و با او در قید زناشویی باشد.
- در مدخل رباط زبیده: مکان‌های منصوب (به جای منسوب) به آناهیتا...
- غلط در خود مدخل: خان زداه تربتی (به جای خان زاده تربتی)
- در ص 512: به کارت (به جای بکارت) 2 بار
- در مدخل قلعة دختر عراق، حص المرأه (به جای حصن المرأة)
- ص 475 ستون اول سطر23 افتادگی دارد: (چه چیز را؟) در آب می‌انداختند و باور داشتند که...
- در مدخل ملولی: از نام اصلی، نسب و احوالات (به جای احوال) این زن اطلاعی در دست نیست.
- در ص 610: کورش را در جنگ (به جای جنگل) رها کرد.
- در ص 58: علاقة (به جای علامه) قزوینی در تصحیح شدّالازار تصریح کرده...
- در ص 74: در کتاب صد در بندهش آمده لطیفة (به جای نطفة) زرتشت در دریای هامون نگهداری شده ...
- در ص 90: به ریاست هیئت مدریه (به جای مدیره) برگزیده شد.
- رد ص 372: آنان شلوار و پیراهن کتابی (به جای کتانی) و دو لباس رو داشتند.
- در ص 383: در آن دوران به عشترگاه (به جای عشرتگاه) خیشخانه می‌گفتند.
- در ص 715: فاضلة سمرقندی از زنان شاعر پیشینة (به جای شاعرپیشة) قرن هفتم.
در ص 634 و مدخل سیندخت روی کلمة سیمرغ ستاره گذاشته شده که نشانة ارجاع به سیمرغ است. در حالیکه سیمرغ در این دایرةالمعارف وجود ندارد (و نباید هم وجود داشته باشد چون ارتباطی به موضوع زن ندارد)؛ اما مؤلف که مطلب را عیناً از منبع دایرةالمعارف گونة دیگر (فرهنگ نامهای شاهنامه) نقل کرده است، فراموش کرده علامت مزبور را حذف کند.
در خاتمه، ذکر این نکته لازم است که هر کار بزرگی اشکالات معدودی هم دارد که در مقایسه با ارزش و اهمیت کار قابل اغماض است؛ لکن ذکر این گونه اشکال‌ها و ایرادها به منظور اصلاح کار و بهبود امور در ادامه راه است و از ارج و بهای کار قبلی نمی‏کاهد. دایرةالمعارف زن ایرانی در عین حال که فضل تقدم را در این وادی از آن خود کرده، راهی را گشوده است که کارهای نکردة بسیاری را می‌توان در آن سامان بخشید.


 
پی نوشتها
 1 - بنگرید به: آفتاب رای لکهنویی، ریاض العارفین، 1355، ص185 ؛ اوحدی بلیانی، ‌عرفات العاشقین، عکس ش 5324، آستان قدس، ص321.
2 - البته ملاحظه می‏شود که این زیرمجموعه‏ها حدود و ثغور روشن و مشخصی ندارند؛ مثلاً حجاب در ایران باستان چه فرقی با حجاب در ایران و حجاب قبل از اسلام دارد؟ یا حجاب در فقه و حدیث چه مرزی با حجاب در فقه امامیه دارد؟ کلاً می‌توان گفت که این تیترها ارتباط منطقی موازی با یکدیگر ندارند که بتوانند زیر مجموعة حجاب قرار گیرند و هرکدام گوشه‏ای از مطلب را بدون ارتباط با دیگری گرفته‏اند. البته پس از اتمام این مقالة مفصل که هرکدام از عناصرش به سویی می‌گریزند، یک مقالة مستقل و اُسطقس دار نوشته شده است با عنوان حجاب زنان در ایران قبل از ورود اسلام که به هیچ وجه قابل مقایسه با مقالة مورد بحث نیست.

تبلیغات