مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
کهن الگو
حوزه های تخصصی:
کهن الگوها صورتهای مشترکی هستند که با سابقه چندین هزار ساله از اجداد بشر، نسل به نسل منتقل شده و در پستوی ضمیر ناخودآگاه جای گرفته اند. این صورتها برای رسیدن به مرز خود آگاهی در نمادهای گوناگون طبیعی جلوه گر می شوند و در آثار هنرمندان نمود پیدا می کنند. در این تحقیق برخی کهن الگوهای شعر شاملو با توجه به ساختار استفاده شعر و بسامد استفاده از آنها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. گاهی این کهن الگوها در قالبها و نمادهای محسوس (مانند جنگل، زمین، خورشید، دریا، و امثال آن) و گاهی با تاثیر بر ذهن و زبان شاعر به ظهور رسیده. که مهمترین آنها در شعر شاملو آنیما، نقاب، خود، ماندالا، تربیع، اعداد، مام بزرگ، برادر کشی و عشق است. در این مقاله هر یک از این کهن الگوها با نمادها و قالبهای گوناگون آن به اختصار بررسی و تحلیل است
کارکرد کهن الگو ها در شعر کلاسیک و معاصر فارسی در پرتو رویکرد ساختاری به اشعار شاملو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اسطوره، یا از طریق صور خیال یا از طریق تصاویر کهن الگویی در اثر ادبی بروز می یابد. ابتدا، تعاریفی از اسطوره و تصویر کهن الگویی و رابطه میان آن دو ارایه می شود. سپس، در پرتو بررسی نمونه هایی از اشعار کهن و نو، نقش و جایگاه اسطوره در ساختار کلی شعر و در محور افقی و عمودی خیال تبیین می شود. آن گاه در بخش اصلی مقاله، تجلی اسطوره به واسطه تصاویر کهن الگویی بررسی و به این نیز پرداخته می شود که اسطوره راهنمای فهم کهن الگوهاست. خودآگاهی، ناخودآگاهی و ناخودآگاه جمعی و کهن الگو از دیدگاه یونگ نیز بررسی و برخی از این کهن الگوها در اشعار شاملو تبیین می شود. نتیجه این است که کهن الگوها در قالب پیکره، نوعی اسطوره می آفرینند و اسطوره ها از یک سوء، در نقش ماما، اندیشه های نوزاد شاعر را متولد می کنند و از سوی دیگر، جزئی جدایی ناپذیر از کلیت اندام وارِ سازگان شعر نیز به شمار می آیند.
ریخت نگاری آیین های نمایشی بومی مردم کمیجان با نگرشی ویژه بر کهن الگوی بلاگردانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
"مقاله حاضر می کوشد بخشی از یافته های یک پیمایش انجام شده را که برگرفته از مطالعات اسنادی و میدانی نگارنده در دو شهر و 67 روستای منطقه کمیجان استان مرکزی ایران طی پنج سال است، از مناظری تازه مانند ریخت نگاری آیینی، خاستگاه شناسی نمایشی و بلاگردانی شرقی با رویکرد انسان شناسی آیین، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. این پژوهش با استفاده از روش پیمایش و مصاحبه با 119 نفر از سالمندترین افراد ساکن و آگاه محلی انجام شده و با تکیه بر سابقه زیست انسان در منطقه که از هزاره سوم قبل از میلاد مسیح تاکنون نشانه شناسی شده، به گردآوری، ثبت و ریخت نگاری چهل و هشت آیین نمایشی مردمی پرداخته است. در نهایت، از میان یافته های تحقیق به بررسی یکی از کهن الگوهای آیینی نمایشی تحت عنوان «قارا ایسکیورمه» می پردازد. نتایج حاصل از پژوهش تایید می کند قارا ایسکیورمه (سیاه سرفه) یکی از یافته های این پژوهش در زمینه بلاگردانی است و بیانگر هوش سرشار، اندیشه بکر و قریحه هنرمندانه مردم روستاه های کمیجان ایران اعم از آذری ها، فارس ها و تات ها است.
"
نقد اساطیری شخصیت جمشید از منظر اوستا و شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقد اسطوره شناختی یا کهن الگویی، یکی از رویکردهای اصلی نقد ادبی معاصر است که بر یافته های روانشناسی معاصر و بخصوص نظریات کارل گوستاویونگ، روانپزشک شهر سوئیسی و نظریه شخصیتی او «روانشناسی تحلیلی» استوار شده، و شکل گیری آن در ادامه تکامل نظریه نقد روانشناختی است که بر مبنای نظریه روانکاوی زیگموند فروید، روانپزشک اتریشی به وجود آمده است. در این جستار به شکل گیری الگوی شاه - پریستار در مورد شخصیت جمشید، شبیه سازی او با کهن الگوی مانا )فره( تورم روانی و عظمت یافتن او، بنیاد نهادن عصر طلایی و آرامانشهر )ور جمکرد( و دلایل گناه و فروپاشی نهایی وی بر اساس روایات شاهنامه و اوستا پرداخته، و سعی شده است چرخه تغییرات این اسطوره بر اساس روش نقد اساطیری تفسیر شود.
رمز گشایی قصه سلامان و ابسال حنین بن اسحاق بر اساس کهن الگوهای یونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی ۱۳۸۸ شماره۱
حوزه های تخصصی:
سلامان و ابسال قصه ای رمزی است که در قرن سوم هجری به دست حنین بن اسحاق از یونانی به عربی ترجمه شد. در روایت حنین بن اسحاق، سلامان، شاهزاده یونانی که گرفتار عشق دایه خود ابسال شده بود، به سبب ملامت شاه و اطرافیان به همراه ابسال به جزیره ای دور دست گریخت و پس از آن که شاه سلامان را به ترک ابسال وادار کرد، سلامان دست در دست ابسال در دل دریا فرو رفت، اما به فرمان پادشاه سلامان زنده ماند و دریا ابسال را در کام خود فرو برد. سلامان که پس از مرگ ابسال بشدت بی قرار و آشفته شده بود، به تدبیر مشاور حکیم شاه و با تعالیم او از عشق ابسال رهایی یافت و شایسته پادشاهی شد. تاویل رمزهای این قصه از همان آغاز ذهن اندیش مندانی، همچون ابن سینا، فخر رازی، خواجه نصیر طوسی، جامی و. . . را به خود مشغول ساخت و هریک به تحلیل برخی از رمزهای آن پرداختند. ما در این مقاله برآنیم که با توجه به کهن الگوهای مطرح شده در روانشناسی یونگ، تحلیلی متفاوت از این قصه ارایه دهیم. کارل گوستاو یونگ، بنیانگذار روانشناسی تحلیلی بود که دیدگاه های روانشناسانه خود را با اندیشه های هرمسی، گنوسی و باورهای هندی پیوند زد. از آنجا که اصل داستان سلامان و ابسال یونانی است و احتمال تاثیر اندیشه های هندی نیز در آن وجود دارد، کهن الگوهای یونگ در تحلیل رمزهای این قصه بسیار راه گشاست.
بررسی کهن الگوی مادر مثالی در شعر سهراب سپهری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه رویکرد علمی و کارشناسی به مسائل و پدیده های مختلف جای خود را در معارف و علوم بشری به خوبی گشوده و دیری است که این موج مثبت به حوزه ادبیّات و نقد ادبی نیز کشیده شده است. نقد کهن الگویی یکی از شاخه های فرعی نقد روانشناسی است که به خوبی می تواند معیار و ملاک سنجش و بررسی و تحلیل آثار ادبی باشد. در این پژوهش، ابتدا به اختصار به ویژگیها و چندی و چونی یکی از مهم ترین کهن الگوهای شناخته شده، یعنی «مادر مثالی» پرداخته شده و فرآیند شکل گیری و چگونگی تأثیراتش بر انسان معرفی شده و سپس تأثیرات و نمادهای مختلف این کهن الگو در زبان سهراب سپهری به دست داده شده است.
جدال خیر و شر : دورنمای شاهنامه فردوسی و کهن الگوی روایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در تحلیل و طبقه بندی ساختاری انجام شده بر شاهنامه فردوسی، تضاد، دوبنی یا جدال نیک و بد را درونمایه اصلی شاهنامه می یابیم که همچون یک روح بر اجزای این اثر سترگ سایه افکنده است. بسامد داستانهایی که در شاهنامه به طور مستقیم جدال عملی خیر و شر را دربر می گیرند، دست کم دو برابر داستانهایی است که به درونمایه دیگر مربوط است. از یک سوگستردگی و قدمت بنیادهای اساطیری «تضاد دوبنی» یا جدال نیک و بد در فرهنگ و تمدن جهانی از این اسطوره، کهن الگویی فراگیر ساخته است و از سوی دیگر، ساختارگرایان ـ با تاثیر مستقیم یا غیر مستقیم از این اسطوره ـ برای روایت و داستان تعریفی ارایه داده اند که آگاهانه یا ناآگاهانه ریشه در ساخت روایی این اسطوره دارد. بر این اساس جدال خیر و شر (درونمایه عمده در شاهنامه) می تواند به عنوان ژرف ساخت الگوی روایت در ناخودآگاه جمعی ذهن بشر، کهن الگوی روایت به شمار آید.
بررسی مضمون عشق در دمیان و سیذارتای هرمان هسه از دو منظر روانکاوانه و رمانتیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقد دنیای بورژوازی، تلاش در جهت آشکار ساختن وجوه گوناگون شخصیت انسان، بررسی ساختار رویا و تحول فرد در دل دنیای مدرن به کمک روایت داستانی، برخی از مضامین مهمی هستند که هرمان هسه در آثار خود به آن ها پرداخته است؛ نویسنده ای که نماد نسل جوان (و البته سایر نسل های) دهه بیست آلمان است. به فهرستی که از دغدغه های نویسنده در بالا آمد، بایستی دلبستگی او را به رمان تکوینی، به شیوه گوته، همچنین به رمانتیسم سده 19و علوم اجتماعی به ویژه تحتتاثیر تحلیل گر مشهور اساطیر و افسانه ها، کارل گوستاو یونگ، نیز اضافه کرد. در اینجا نمی خواهیم به بررسی تاثیر گرایش های زیبایی شناسی ـ فلسفی ابتدای قرن بیستم بر روی خلاقیت هسه بپردازیم؛ بلکه با ارجاعات متعدد به پیش انگاشت ها و مضامینی که پیش از این ذکر شد، قصد داریم نوع نگاه هسه را به مضمون عشق، که یکی از مضامین پررنگ آثار اوست، بررسی کنیم. در واقع و به مدد نمودهای گوناگون مضمون عشق در آثار او، بر آنیم تا نشان دهیم که، حضور یا عدم حضور مضمون فوق نزد هسه، از عناصر اصلی و محوری در تکوین روایت های داستانی اوست، و حول آن پیچیدگی روانکاوانه و سیر و سلوک عارفانه شخصیت های اصلی دو رمان هسه یعنی دمیان و سیذارتا، شکل گرفته است.
تحلیل نقش نمادین اسطوره آب و نمودهای آن در شاهنامه فردوسی بر اساس روش نقد اسطوره ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقد اسطوره شناختی یا کهن الگویی، رویکردی تلفیقی و میان رشته ای است که بر پایه مطالعات علومی چون روان شناسی، انسان شناسی، تاریخ ادیان و تاریخ تمدن، به تحلیل متون ادبی می پردازد. در این جستار، با این دیدگاه، نقش تصویر کهن الگویی آب در اسطوره آفرینش و رموز منتج از آن در بافت باورهای اساطیری، با محوریت شاهنامه فردوسی، مورد بررسی قرار گرفته است.
اسطوره آب به عنوان یکی از عناصر متضاد چهارگانه تشکیل دهنده جهان مادی در اساطیر، بر مبنای ضدیت جوهری و وحدت نهایی میان این عناصر، صاحب نقشهایی شده است که در اساطیر جهان و از جمله شاهنامه فردوسی عمومیت دارد. نقشهای نمادین اسطوره آب را در اساطیر می توان در سه بخش اصلی تقسیم بندی کرد:
1- اسطوره آب در فرهنگهای متفاوت بشری، نمادی از آغاز مرحله آفرینش مادی و حرکت چرخه زندگی در ساختار کیهانی بوده است. این نقش در خلق اولیه جهان از آب و پایان نمادین حیات در آن، جلوه گر شده است.
2- اسطوره آب مظهر جاودانگی و تداوم حیات مادی است. این نقش در اسطوره آب حیات و آب درمان بخش، نمادینه شده است.
3- سومین نقش آب در اساطیر، در اسطوره گذر از آب (آزمون آب) و شستشوی نمادین توسط آن (اسطوره تعمید) جلوه گر شده است که به عنوان آزمونی از ماده برای پالایش روح، عبور از مرحله کهن و ورود به مرحله متعالی جدید را در قالب کهن الگوی مرگ و تولد دوباره، نمادینه می کند.
بررسی کهن الگوی آنیما در اشعار مهدی اخوان ثالث(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در روانشناسی تحلیلی یونگ، آنیما مجموعه ناخودآگاهی است که منشأ بسیار دوری دارد و نمونه نوعی همه تجارب اجدادی بشر در باب موجود مؤنث و باقی مانده همه احساسات و تأثّرات حاصل آمده از زن و نظام سازش یابی روانی است که به میراث رسیده است. این پژوهش بر آن است تا با تکیه بر جلوهها و کارکردهای کهن الگوی آنیما، همچنین ویژگی های نهادینه در این بخش از روان، اشعار اخوان ثالث را به گونهای دقیقتر مورد کند وکاو قرار دهد. از آنجا که دوقطبی بودن، خاصیت ذاتی کهن الگوها است، در اشعار اخوان ثالث نیز میتوان بسیاری از کارکردها و فرافکنیهای مثبت و منفی آنیما را بررسی نمود و تحت تأثیر این کارکرد دوگانه، دیدگاه اخوان را نسبت به جامعه و محیط پیرامونش بخوبی توصیف کرد.
نمادشناسی حاکمیت عنصر بیگانه بر قوم ایرانی در نگارههایی از شاهنامهی شاه تهماسب با تکیه بر آراء کارل گوستاو یونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نماد نام یا نمایهای است که افزون بر معنای قراردادیاش دارای معانی متناقضی باشد و چیزی ناشناخته و گنگ را بنمایاند. برخی از نمادها از تجربیات شخصی فرد ناشی میشوند اما برخی دیگر در بین تمام انسانها در تمام دوران مشترکاند. از نظر کارل گوستاو یونگ این مفاهیم مشترک بین انسانها زادهی ناخودآگاه جمعی بشراست وکهنالگو نامیده میشود. در بسیاری موارد یک انگاره یا نمایه از ناخودآگاه به خودآگاه راه مییابد و هنرمند یا فیلسوف آنچه به خودآگاهش راه یافته را در قالب یک اثر هنری یا فلسفی ارایه میکند. در هنگام تحلیل چنین اثری است که آگاهی از کهنالگوها و ناخودآگاه جمعی مورد نظر یونگ مثمر ثمر واقع میگردد. نگارنده با تکیه بر چنین دیدگاهی نمادهای مربوط به حاکمیت عنصر بیگانه بر قوم ایرانی را در دو نگاره از شاهنامهی شاه تهماسب بررسی کردهاست. هر چند نمادهای موجود در اثر نگارگران این شاهنامه تا حدودی متأثر از نوشتار شاعر است اما نگارگر به عنوان هنرمندی مستقل، ردّی از نمادهای مورد نظر خود را در اثر به جا گذاشتهاست. هر دو هنرمند غلبهی بیگانه را امری مقطعی و گذرا دانستهاند و ظهور اسطورهی قهرمان و پیروزی هویت جمعی ایرانیان بر عنصر بیگانه را در اثر خویش نمادین ساختهاند.
تصویر استعاری کهن الگوی خورشید در ناخودآگاه قومی خاقانی و نظامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طبق نظر یونگ، «کهن الگوها» در ناخودآگاه جمعی از طریق نمادها ظهور می یابند. خورشید، یکی از نمادهای طبیعی است که با قدرت و درخشندگی و زیبایی اش سابقه ای اسطوره ای در ذهن انسان دارد. در این جستار به بررسی این نماد در اشعار خاقانی و نظامی پرداخته می شود. هدف پژوهشِ پیش رو بر این است که تصویرسازی خاقانی و نظامی از کهن الگوی خورشید از ناخودآگاه جمعی آنها بن مایه گرفته و راز بقای اسطوره خورشید از طریق زبان نمادین شاعران تحت تاثیر ناخودآگاه جمعی است. در نهایت طبق بررسی ها مشخص شد دو صفت زیبایی و قدرت خورشید از عناصر بارز کهن الگو هستند که از ناخودآگاه جمعی دو شاعر سرچشمه گرفته است و حاصل این دو صفت، تصاویر استعاری ارزنده ای است که از اشعار آنها برداشت می شود.
تحلیل سندبادنامه از دیدگاه روان شناسی یونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی دیدگاه معاصر استعاره در برابر دیدگاه کلاسیک آن می پردازد. برخلاف نظریه کلاسیکِ استعاره که استعاره را موضوعی صرفاً ادبی و زبانی می¬داند، نظریه معاصر ادعا می کند نظام ادراکی انسان اساساً سرشتی استعاری دارد و استعاره به شکل ناخودآگاه و غیراختیاری، در زندگی روزمره انسان فراوان به کار می رود. این دیدگاه نخستین بار در سال 1980 توسط جورج لیکاف و مارک جانسون با انتشار کتاب استعاره هایی که با آنها زندگی می کنیم مطرح شد. این تحقیق با ارائه گزارشی از «نظریه استعاره مفهومی»، به معرفی و نقدِ انواع، ماهیت و کارکردهای استعاره مفهومی از دیدگاه لیکاف و جانسون می پردازد.
بررسی کهن الگوی آب و درخت در شعر طاهره صفارزاده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کهن الگو، آرکی تایپ یا صورت ازلی جنبه های ناشناخته و پیچیده، ضمیر ناخودآگاه جمعی است که از آغاز تولد با آدمی همراه بوده است تا آنجا که به نظر می رسد موروثی باشد. صورتهای کهن الگویی در بخش ناخودآگاه ذهن نهفته است و خاستگاه و زیربنای اسطوره ها به شمار می رود؛ با نمادها ارتباطی تنگاتنگ دارد و در رویاها، کشف و شهودهای شاعرانه و پیامبر گونه و حتی روان پریشیها بروز می کند. هنرمند و شاعر با استفاده از همین مفاهیم در حالات ذهنی خاص، که به نوعی شهود می ماند، همراه با تخیل به خلق اثر می پردازد و متناسب با استعداد هنری و توانایی خدا دادی خود به طور ناخود آگاه جامه ای بر تن این مفاهیم می پوشاند. شعر یکی از پهناورترین عرصه های تجلی این کهن الگوهاست. در این مقاله کوشیده ایم روش به کارگیری و کاربری برخی از کهن الگوها را در شعر شاعر توانای معاصر، «مرحوم زنده یاد خانم صفارزاده» به اختصار بررسی و تحلیل کنیم. پرکاربردترین کهن الگوها در شعر صفارزاده عبارت است از: آب، درخت، زن، ماندالا، اعداد، رنگها و ... که از این میان دو کهن الگوی آب و درخت مورد بررسی قرار می گیرد.
تحلیل نمادینگی آتش در اساطیر برمبنای نظریّه همترازی و رویکرد نقد اسطوره ای (با تمرکز بر اساطیر ایران و شاهنامه فردوسی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقد اسطوره ای، یکی از رویکردهای اصلی نقد ادبی معاصر است که بر شالودة یافته های علوم روان شناسی، انسان شناسی و تاریخ تمدّن به وجود آمده، به ویژه بیشترین تأثیرات را از نظریّات یونگ دربارة ""ناخودآگاه جمعی"" و ""کهن الگو""ها پذیرفته است که از روان شناسی او با روان کاوی تحلیلی و از روش تحلیل او از اساطیر، با عنوان «اسطوره شناسی تحلیلی» یاد می کنند. در این جستار، با این رویکرد، به بررسی نمادینگی عنصر آتش پرداخته شده است. فرض ضدیّت جوهری و وحدت نهایی میان عناصر متضاد، نتیجه فرافکنی محتویّات ناخودآگاه در موضوعات بیرونی، در جهت غلبه بر طبیعت است و در این میان، آخشیج آتش صاحب نقش هایی شده است که در اساطیر و ادب جهان و از جمله شاهنامة فردوسی نمود دارد و آنها را می توان در دو بخش تقسیم بندی کرد: در این اساطیر، عنصر آتش- به عنوان آخشیج فرازین و واسطة میان آسمان و زمین- از یک سو، نمادی از ظهور و تجلّی ملکوت معنا در عالم مادّی و مظهری از طبیعت روحانی است و در سویة متقابل خود، مظهری از قهر و خشم و شکوه عالم لاهوت (آتش دوزخ) و مرحله ای هراسناک از سوختن و گداختن است که گذر از آن (آزمون آتش)، مرحله ای از تشرّف و عروج به مقامی بالاتر را درخود نمادینه کرده است.
بررسی رمان شازده احتجاب از چشم انداز نظریات یونگ
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی نظریات یونگ در رمان شازده احتجاب اثر هوشنگ گلشیری اختصاص دارد. در این مقاله دیدگاه هایی که یونگ بعد از فروید وارد حوزه ی روان شناسی کرد، مورد بررسی قرار می گیرد و رد بینش های کهن الگویی او در رمان شازده احتجاب پی گرفته می شود. کهن الگوهایی که وی بدانها پرداخته است در چهار دسته ی شخصیت ها (زن کهن الگویی، پیر خردمند، قهرمان)، موقعیت (سفر، جستجو، عشق ناتمام، حرکت از ندانستگی به دانایی و از معصومیت به تجربه) و نمادهای کهن الگویی (آب، آتش، صحرا، رنگها و اعداد) وکهن الگوهای فردیت یابی (سایه، نقاب و آنیما و آنیموس) می گنجد. علاوه بر این موارد بحث انواع شخصیت (درون گرا و برون گرا) از منظر او پی گرفته می شود.
نتایج این تحقیق نشان می دهد که رمان شازده احتجاب مملو از کهن الگوها است و در کل بر پایه نظریات یونگ قابل تحلیل است. از کهن الگوهای مهم این رمان می توان به اسطوره زن ازلی در فخر النسا، کهن الگوی شر و اهریمن در پدر بزرگ، کهن الگوی پیر خردمند در حکیم ابونواس اشاره کرد. اجداد شازده سایه های شخصیتی شازده هستند. پدر شازده شخصیتی است که فرآیند تفرد را برای دستیابی به خویشتن طی می کند. خود شازده هم قهرمانی است که کهن الگوی سفر را در پیش می گیرد و منهای خصیصه های قهرمانی است.
موتیف چیست و چگونه شکل می گیرد؟
حوزه های تخصصی:
موتیف یکی از اصطلاحات رایج در هنر و ادب و همچنین علم و فن است. بحث از موتیف در نقد و تحلیل جنبه های ساختاری و محتوایی آثار ادبی فواید و کارایی های بسیاری دارد. از این رو اطّلاع از جوانب معنایی و تعاریف آن برای پرداختن به آثار و تحلیل آنها ضروری است. با توجّه به این ضرورت، در این مقاله سعی شده علاوه بر معانی و تعریف های چندگانه موتیف، اصطلاحات نزدیک به آن نیز مورد بحث قرار گیرد و نسبت و دایره کاربرد آنها روشن شود.
موتیف در نقّاشی و هنرهای تجسّمی و نمایشی و ادبیات به کار می رود و مهمترین ویژگی آن در این هنرها خصلت تکرار شوندگی و برانگیزندگی آن است. در ادبیات نیز کم و بیش همین ویژگی ها در اجزا و عناصر ادبی، گوناگونی موتیف را شکل می دهند. با توجّه به تنوّع عناصری که می توانند کارکردِ موتیف داشته باشند( شامل: موقعیّت، واقعه، عقیده، تصویر، شخصیّت نوعی، ویژگی بارز یک شخصیّت، مضمون مکرّر و...) این اصطلاح با اصطلاحات دیگری ارتباط می یابد که عبارتند از: درونمایه، تپس، لایت موتیف، کهن الگو. در این مقاله پس از ارائه تعاریف و نسبت های این اصطلاحات به نحوه شکل گیری و کاربرد و کارکرد موتیف در آثار ادبی پرداخته شده است.
بررسی همانندی های قهرمانان اساطیری(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
اسطوره قهرمان و کهن الگوی آن (شخصیت سمبیلک قهرمان)، در طول تاریخ در ناخودآگاه انسان ها وجود داشته و نشان می دهد که نوع بشر متعلق به هر دوره و هر تمدنی که باشد، همواره آرمان ها و آرزوهای مشابهی را طلب می کند. اگر چه قهرمانان در قالب ها و اشکال گوناگون بروز می کنند، اما به جرات می توان بیان کرد که سرگذشت مشابهی دارند و مراحل مشابهی را پشت سر می گذارند. مقاله حاضر درصدد توجیه و کشف این مشابهت هاست و در این راستا از نظریات یونگ در باب کهن الگو و ایده جوزف کمیل در خصوص الگوی «سفر قهرمان» استفاده شده است. برای تاکید بر این نکته که زمان و مکان در ماجرای قهرمانان و سفر کهن الگویی آنان بی تاثیر است. قهرمانان مورد بررسی از تمدن های مختلف بدون در نظر گرفتن تقارن یا عدم تقارن زمانی انتخاب شده اند. بعلاوه انسان امروز نیز بی نیاز از اسطوره و قهرمان نیست و خواهیم دید که چگونه قهرمانان دنیای معاصر، مراحلی مشابه با قهرمانان کهن را سپری می کنند.
تحلیل عناصر نمادین و کهن الگویی در معراج نامه های نظامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از بخش های برجسته در منظومه های نظامی، معراج نامه های اوست که وی آنها را به تقلید از سنایی غزنوی سروده است. مطالعه این بخش از خمسه نظامی بیانگر آن است که شاعر در توصیف این واقعه عظیم دینی و تاریخی به منابع سیره و تفسیر توجه ویژه داشته و حوادث را آن گونه که در این منابع آمده، البته با نگاهی کلیتر و با بیان هنری و شاعرانه خود به رشته نظم درآورده است. آنچه در معراج نامه های نظامی قابل توجه مینماید، برخی اندیشه های نمادین و کهن الگویی است که دریافت معنای آنها نسبتاً دشوار است و نیاز به تاویل و تفسیر و مراجعه به دیگر منابع دارد. برای مثال در شکل شناسی معراج، نظامی، تصویری کهن ارائه داده است که با قدیمیترین اندیشه های بشری پیوند مییابد. در توصیف براق، اسب شبه اساطیری پیامبر (ص) نیز شاعر اوج هنر و دانش خویش را به کار برده و مفاهیمی را مطرح نموده است که تنها در پیوند با نمادها و کهن الگوها میتوان آنها را دریافت؛ مفاهیمی که شکل مصور آن در مینیاتورهایی که معراج را به تصویر کشیده اند نیز منعکس شده است.