مطالب مرتبط با کلیدواژه
۳۰۱.
۳۰۲.
۳۰۳.
۳۰۴.
۳۰۵.
۳۰۶.
۳۰۷.
۳۰۸.
۳۰۹.
۳۱۰.
۳۱۱.
۳۱۲.
۳۱۳.
۳۱۴.
۳۱۵.
۳۱۶.
۳۱۷.
۳۱۸.
۳۱۹.
۳۲۰.
انسان
منبع:
الهیات تطبیقی سال نهم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱۹
1 - 22
حوزه های تخصصی:
بحث درباره اراده و اختیار همواره از مباحث مهم فکری - فلسفی و حتی اعتقادی بوده است. نوشتار حاضر با بررسی تطبیقی این مسئله از دیدگاه دو اندیشمند شرق و غرب، ابوحامد محمد غزالی و باروخ اسپینوزا، در پی آن است تا ضمن توجه به تشابه ها و تفاوت های دیدگاه ایشان نشان دهد چگونه در ورای الفاظ معارض، مشترکاتی میان دوگونه از تفکر به دست می آید. در جستار حاضر، این موضوع با روش کیفی از نوع تحلیلی - توصیفی، با توجه به مبانی فکری و سلوک معرفتی این دو بررسی شده است؛ همچنین در این راه، موضع هریک درباره اراده و اختیار انسان و خدا جداگانه و سپس در مقایسه با یکدیگر بررسی شده است. نتیجه آنکه غزالی با انکار قاعده علیت و بیان نظریه کسب به جبر نسبی انسان قائل بود. اسپینوزا نیز با تأکید بر اصل علیت و وحدت وجود به نوعی به ضرورت رسید و انسان را موجَب دانست؛ البته اسپینوزا وجود اختیار و آزادی را یکسره در انسان نفی نمی کند. بنابراین هر دو به نوعی جبر نسبی را درباره انسان پذیرفته اند. از سوی دیگر، این دو البته با انگیزه های متفاوت، خداوند را به معنی واقعی کلمه فاعل بالاختیار دانسته اند؛ در این حال در اندیشه غزالی خداوند دارای اراده است؛ درحالی که اسپینوزا به طورکلی هر نوع اراده را از ذات خداوند سلب کرده است.
بررسی تطبیقی انسان شناسی آیت الله مطهری و سنت آگوستین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
الهیات تطبیقی سال نهم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱۹
79 - 90
حوزه های تخصصی:
فهم ماهیت وجودی انسان، یکی از دغدغه های اصلی بخشی از متفکران اسلامی و مسیحی بوده است. بر همین اساس، مقاله حاضر ابعاد وجودی انسان را نزد دو متأله برجسته، یکی مسیحی – یعنی سنت آگوستین - و دیگری مسلمان – یعنی آیت الله مطهری – می کاود و این پرسش را طرح می کند: انسان شناسی این دو متفکر چه تفاوت ها و شباهت هایی با هم دارد؟ برای این منظور از چهارچوب انسان شناسی کریستوفر بری (انسان موجودی اجتماعی/منفرد؛ عقلانی آزاد/غیرعقلانی مقید؛ تکامل پذیر/تکامل ناپذیر؛ سیاسی/غیرسیاسی) بهره برده می شود. یافته های این پژوهش نشان می دهند آگوستین انسان را موجودی منفرد می داند که ناگزیر از زندگی جمعی در این دنیای زمینی است؛ درحالی که مطهری بیش از هر چیز انسان را موجودی اجتماعی می داند که دارای مسئولیت فردی نیز است. همچنین هر دو متفکر «اراده و عقلانیت» را برترین قوه انسانی می دانند؛ با این تفاوت که سنت آگوستین انسان را موجودی مقید می داند که با اراده خویش قادر نیست سرنوشت خود را دگرگون کند؛ درحالی که مطهری نقش اراده انسانی را در تعیین سرنوشت او بنیادین می داند. آگوستین انسان را زائری تکامل ناپذیر در این دنیا می داند و مطهری انسان را موجودی تکامل پذیر می داند و درنهایت اینکه آگوستین انسان را ذاتاً موجودی غیرسیاسی می داند که در نتیجه هبوط می باید در مقابل قدرت های سیاسی زمینی (که اساساً شر ضروری اند) اطاعت پیشه کند؛ درحالی که مطهری انسان را ذاتاً موجودی سیاسی می داند که ناگزیر از کنشگری سیاسی است.
«انسانِ دینی» و «دینِ انسانی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه دینی دوره هجدهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۶۷
93 - 112
حوزه های تخصصی:
مفهوم «انسان دینی» در گذر تاریخ دچار تحول معنایی شده و به تبع آن، مختصات و شاخصه های آن نیز تغییر کرده است. معنای کلمه ی دینی یا دین دار به عنوان یک صفت برای انسان و وسعت دامنه ی مفهومی آن، به تعریفِ خود دین بستگی دارد. در دوره ی پیشامدرن اعتقاد بر این بود که دین، امری آسمانی، قدسی، جزمی، واقع گرا و بی بدیل است و مصداق آن، ادیانِ نهادین و رسمیِ حاکم بر جامعه بود. اما در دوره ی مدرن، مفهوم دین وسیع تر شده و همه ی دستگاه های فکری را که به نوعی کارکرد دارند و به کار معنابخشی جهان می آیند، شامل می شود. از این نوع دین به «دین انسانی» تعبیر می شود. به دلیل وسیع ترشدن دایره ی مفهومی کلمه ی دین، هم مفهوم «انسان دینی» وسیع تر شده است و هم شاخصه های آن تغییر کرده است. شاخصه های «انسان دینی» از دوره ای به دوره ی دیگر و از دینی تا دین دیگر، با یکدیگر تفاوت دارند. اما درعین حال می توان برخی از شاخصه های مشترک مانند التزام و تعهد، انتخابگری، انگیزه مندی و شعف، انتخابگری و هدفمندی را برای آن نام برد.<br /> دین انسانی که عمدتاً محصول دوره ی مدرن است، به دینی گفته می شود که معلولِ انسان و نیازمندی های مختلف اوست و در آن، بر ارزش ها، خواست ها و نقاط قوت انسان تأکید فراوان می شود. برخی از شاخصه های دین انسانی عبارت اند از: منشأ بشری داشتن، کارکردداشتن، غیرقدسی بودن، این جهانی بودن، محوریت انسان، تغییر پذیری، فردی و خصوصی بودن، بدیل پذیری و ....
سرشت و سرنوشت انسان از دیدگاه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سراج منیر سال هفتم زمستان ۱۳۹۵ شماره ۲۵
7 - 26
حوزه های تخصصی:
شناخت سرشت و فطرت انسانی یکی از مباحث بسیار اساسی قرآن مجید، سنت مأثور، عرفان و فلسفه اسلامی است. با توجه به شناخت فطرت، حقیقت و ماهیت انسان از دیگر انواع حیوانات متمایز می گردد. نویسنده مقاله، در این جستار کوشیده تا ماهیّت «سرشت» انسان و چگونگی «سرنوشت» آدمی را از دیدگاه علامه طباطبائی ارائه نماید. علامه در آثار گوناگون خویش، به ویژه در تفسیر المیزان، در باب سرشت و سرنوشت انسانی مباحث ژرفی دارد. به طور کلّی، از نظر علامه، شناخت سرشت و فطرت انسان موجبشناخت سر نوشت ویمی گردد، چون آدمی موجودی است که از حیث نوع خلقت، نامتناهی ظلّی و در عین حال، دین گراست. بدیهی است که چنین موجودی، انتخاب گر و مختار است که خود سرنوشت خویش را رقم می زند وکمال مطلوب خود را در گزینش دین می یابد؛ به بیان دیگر، انتخاب گری و دین گرایی انسان، لازمه نوع خلقت و سرشت اوست و کمال نهایی وی در پیروی از دستورهای دین است.
مطالعه نقش مایه انسان در کاشی های مجموعه کاخ گلستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جلوه هنر سال دهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۲۰)
7 - 16
حوزه های تخصصی:
مجموعه کاخ گلستان، یادگاری به جای مانده از ارگ تاریخی تهران، محل اقامت شاهان سلسله قاجار و از زیباترین و کهن ترین بناهای پایتخت دویست ساله ایران به حساب می آید. این کاخ دارای مجموعه ای از بناهای گوناگون است که در محوطه ای بزرگ در کنار هم قرار گرفته اند. محوطه باستانی کاخ گلستان پوشیده شده از تزیینات فراوان کاشیکاری است. کاشی ها، مجموعه ای تصویری از نقش های متنوع با مضامین ملی و تاریخی می باشند که همگی ویژگی ها و شرایط اجتماعی، سیاسی در دوره قاجاریان را به نمایش درآورده اند. تلاش نگارندگان در مقاله حاضر بر آن بوده تا ویژگی نقوش کاشی های محوطه باستانی کاخ گلستان را بررسی نمایند. آن چه در این پژوهش مورد مطالعه قرار گرفته است، حضور نقش انسان به عنوان یکی از نقوش اصلی قاجار در این بنا می باشد. بر این اساس، پرسش های این مقاله به این ترتیب است: در کاشیکاری محوطه باستانی کاخ گلستان از چه نقوشی استفاده شده است؟ نقوش انسانی در کاشی های محوطه کاخ گلستان چگونه تصویر شده است؟ روش تحقیق صورت گرفته تاریخی _ تحلیلی است و روش گردآوری اطلاعات، اسنادی (کتابخانه ای) و میدانی می باشد. نتیجه بررسی ها نشان می دهد که از جمله نقوش قابل توجه در این بنا، نقوش انسانی زن و مرد است که در قالب های مختلف واقع گرایانه و انتزاعی به نمایش درآمده اند. نقش مرد بیش از نقش زن دیده می شود و شیوه ترسیم نقوش انسانی و پوشش شخصیت ها با تاثیرپذیری از شیوه های غربی شکل گرفته است. علاوه بر غرب گرایی، نقوش در قالب موضوعی، اصالت فکری ایرانی را حفظ کرده اند. از این رو شاهد پیوند هنر ایران و اروپا در نقوش انسانی محوطه باستانی کاخ گلستان می باشیم.
حقوق شهروندی کرامت مدار در تحقیقات مقدماتی توسط پلیس (مطالعه مبناشناختی مفهوم انسان در حقوق شهروندی غربی و اسلامی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دانش انتظامی سال بیستم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴ (پیاپی ۸۱)
115-145
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: در نظام های حقوقی، متهم، بزهدیده و... دارای حقوق شهروندی براساس مفهومی به نام «انسان» هستند. یکی از مهم ترین جلوه گاه های این حقوق، مرحله تحقیقات مقدماتی توسط پلیس است. هدف این مقاله، تبیین برداشت هایی است که در نظام حقوقی اسلام و غرب در باب حقوق شهروندی جریان دارد. فصل تمایز را می توان در برداشت های مختلف درباره «ماهیت انسان» در این دو نظام دانست. روش : این پژوهش، ازنظر هدف کاربردی ازنظر روش، اسنادی و ابزار گردآوری اطلاعات فیش برداری است. یافته ها و نتایج: دیدگاه اسلامی، دو مولفه «روح» و «عقل» را وجه تمایز انسان از سایر موجودات دانسته در حالیکه غرب، این دو مولفه را الزاما وجه تمایز انسان نمی داند. با حاکمیت استقرای تجربی در غرب، مفهوم انسان، رو به زوال نهاد زیرا بسیاری از امور ماورایی به ویژه خدا، روح، نفس، اراده، فطرت، معنویات و ...، به تجربه درنمی آید. این، دقیقا نقطه مقابل تفکر در حقوق شهروندی اسلامی بود. به همین ترتیب، «خردگریزی» یکی از ویژگی های انسان در غرب دانسته شد و انسان، به یک ماشین حساب تبدیل گردید. با این برداشت از انسان، از دیدگاه اسلامی، حقوق شهروندی می تواند ذاتی و کرامت مدار اما در غرب، صرفا اعتباری تلقی شود.
فلسفه هم آوایی آزادی و برابری در نظریه عدالت جان رالز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پیوند میان آزادی و برابری به عنوان دو اصل در فلسفه سیاسی جان رالز، نقطه عزیمت او در برساختن نظریه ای درباره عدالت بود. رالز با تکیه بر میراث فیلسوفان دوران روشنگری و به ویژه با بهره گیری از پشتوانه های فلسفی ایمانوئل کانت در انسان شناسی و اخلاق، بنیان های نظریه خویش را تبیین کرد و به بحث پیرامون چیستی، چرایی و چگونگی دستیابی به عدالت پرداخت. سنت شکنی و نوگرایی رالز در نظریه ای درباره عدالت، برصدر نشاندن برابری در کنار آزادی بود. در مقاله حاضر، با بهره گیری از روش تحلیل مفهومی و ارزیابی انتقادی، پیش زمینه های دو اصل عدالت و هم چنین منطق اولویت آزادی نسبت به برابری را مورد بحث و ارزیابی قرار خواهم داد. هرچند رالز به دلایل انسان شناختی در چارچوب نظریه فلسفی خویش درباره عدالت، به فرض تقدم آزادی نسبت به برابری دست یافت، اما می توان دریافت که او با رهیافت های فلسفی و سیاسی، و در پرتو استدلال های منطقی، روابط همسایگی و همبودی میان آزادی و برابری پدید آورد تا در سایه سار آن، امکان تحقق عدالت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در جامعه های انسانی فراهم گردد.
نقش ایمان در معنابخشی به زندگی از منظر اسلام(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال نهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۳۲
7 - 38
حوزه های تخصصی:
زندگی موضوعی است که از جهات مختلف مورد تأمل و قابل بحث است. پرسش از «چیستی معنای زندگی» پرسشی است که در عمق وجود انسان و برای همه افراد مطرح است. ازاین رو، همواره انسان در جستجوی پاسخی قانع کننده به آن بوده است، تا بتواند با تکیه بر آن به آرامش روحی دست یابد و به زندگی امیدوار باشد. ویژگی های زندگی انسانی، از قبیل علم و آگاهی، قدرتِ پیش بینی، و قدرت اراده و اختیار، مجموعه اموری است که زندگی آدمی را از زندگی سایر موجودات ممتاز می کند. بر همین اساس، شاکله زندگی انسان ناشی و متأثر از ویژگی های مذکور است. آنچه از معنا و هدف، به عنوان حاصل زندگی، اعم از معناداری و پوچی، برای انسان ها در پی می آید برخاسته از ویژگی های روحی، روانی انسان ها است. در این مقاله بر آنیم با تبیین چیستی زندگی انسانی و معنایِ معناداری زندگی، به نقش ایمان و خداباوری در معنادار شدن زندگی بپردازیم و، در حقیقت، به این سؤال پاسخ دهیم که چرا اگر خدا یا ایمان به خدا وجود نمی داشت، منطقاً زندگی بی معنا و پوچ می شد.
هایدگر و ذاتمندی انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و دوم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۸۴
107 - 138
حوزه های تخصصی:
هایدگر در فلسفه خود به مسئله وجود و هستی می پردازد. از نظر او ذات هستی به نحو عینى قابل فهم نیست و برای تفسیر آن باید به تفسیر هستی انسان، یعنی دازاین پرداخت. هایدگر تفسیر دازاین را در قالب پدیدارشناسی و هرمنوتیک خاص خود ارائه می دهد، سپس آن را در جهت شناخت هستی به کار می گیرد. در دیدگاه او هستی انسان در برابر جهانِ هستی و سایر موجودات حالت گشودگی داشته، دارای امکانات است؛ ازاین رو دازاین به عنوان امر وجودی روزنه ای به سوی هستی قلمداد می شود. دازاین بر خلاف دیگرموجودات داراى ماهیت ثابت و مشخص نیست؛ ازاین رو تعریف انسان به حیوان ناطق و دیگرتعریف ها صحیح نیست. هایدگر در هرمنوتیک خود معتقد است انسان هیچ گاه با ذهن خالی سراغ فهم نمی رود، بلکه پیش داشت ها و منظرگاهای وجودی او را در هر فهمی همراهی می کنند و فهم انسان مسبوق به ساختاری است که در او تثبیت شده است؛ زیرا دازاین گذشته، تاریخ و فرهنگ دارد و انسان با این شاکله خاص سراغ فهم های جدید می رود و بدین گونه هر انسان با فهمی متفاوت، ذات و ماهیتی متفاوت خواهد داشت. سخن این است که آیا نظریه هایدگر منجر به نفی هرگونه ذات ثابت برای انسان می شود یا نه؟ برخی نتیجه نگرش هایدگر را نفیِ سرشت و ماهیت مشترک و ثابت برای انسان دانسته اند؛ اما به نظر نگارنده گرچه این استنتاج تا حدودی منطقی به نظر می رسد، پیچیدگی فلسفه هایدگر و برخی تفاسیر و عباراتِ او مانع از قطعیتِ این استنتاج است. در عین حال سخن هایدگر از زوایای متعدد قابل نقد است؛ زیرا برخی امور به طورمسلّم در ذات انسان به عنوان امر ثابت نهفته است و تفاوت ها مربوط به تفاوت در استعدادهای شکفته و نشکفته است؛ از سوی دیگر در میان تعابیر هایدگر و برخی مفسرانِ او می توان نوعی ثبات در ذات انسان را سراغ گرفت.
خوانشی هستی شناختی از شاکله سازوارگی وحی و انسان در هندسه معرفتی صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از کارکردهای اساسی فلسفة ملاصدرا تفسیر عقلانی معارف الهی و تبیین فلسفی جایگاه انسان در دایرة هستی است که علاوه بر اینکه می تواند چشم انداز روشنی از نتایج و دستاوردهای حکمت متعالیه حاصل کند، زمینة بازسازی مدلی آنتولوژیک مبتنی بر اصول هستی شناختی صدرایی را در جهت فهم سازوارگی وحی و انسان فراهم می سازد. به همین دلیل نوشتار حاضر بر آن است که سازوارگی وحی و انسان در هندسة معرفتی صدرالمتألهین را بکاود و تصویری از هویت و چیستی این سازگاری ارائه کند. همچنین با رویکردی مسئله محور و با روش تحلیلی، ضمن طرح دقیق مسئله، به پردازش داده ها بپردازد و این ادعا را اثبات کند که در نگرش صدرایی نسبت وحی و انسان نه از سنخ تعارض و تقابل و نه از نوع تغایر و تمایز، بلکه از نوع سازواری است؛ خواهیم کوشید با تمایز قائل شدن میان رویکرد فلسفی، کلامی و عرفانی صدرالمتألهین از وحی، جایگاه وجودی انسان و وحی را در دایرة هستی بررسی کنیم و با رهیافتی فلسفی سعی کنیم ساحت های هستی شناختی سازوارگی وحی و انسان را در نمودهای گوناگون (هبوط و نزول، مراتب گوناگون وجودی، ظاهر و باطن، تفسیر و تأویل و اسماء الحسنی) متناسب با دیدگاه ملاصدرا تفسیر و تبیین کنیم، و به بیان ره آورد نگاه سازوار به این شاکلة وجودی در عرصة زندگی انسان بپردازیم.
جهان وطنی نوری به مثابه اتوپیای اشراقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال سیزدهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۵۱)
47 - 62
حوزه های تخصصی:
با توجه به جایگاه نور در حکمت اشراق این سوال پیش می آید که چرا سهروردی از یک سو نور را به جای وجود بر گزیده و از سوی دیگر از شرق و غرب جغرافیایی که در مورد وطن به کار می رود، استفاده می کند. پاسخ اصلی نوشته حاضر اثبات جهان میهنی اشراقی از منظر سهروردی است. در این مجال با بررسی هستی شناسی نوری و به تبع آن معنای وطن از منظر حکمت اشراق به تحلیل جهان وطنی سهروردی می پردازدیم. با توجه به اینکه سهروردی از یک سو در هستی شناسی خود از نظام نوری استفاده می کند و از سوی دیگر واژه هایی مرتبط با مقوله وطن مانند شرق و غرب را به کار می برد؛ هستی شناسی اش با مقوله وطن و به واسطه آن جهان وطنی پیوند می یابد. بر این اساس در اندیشه سهروردی نه تنها وطن همسان با هستی است بلکه باید گفت عین هستی به شمار می رود و پهنای وطن به گستره هستی امتداد می یابد. دراندیشه جهان وطنی سهروردی، چون انسان ها متعلق به یک حیقیقت نوری اند به لحاظ ذاتی میان آن ها اختلافی نیست و به یک اندازه دارای حرمت هستند بنابراین مبنا هیچ یک از اختلافات عرضی مانند رنگ و زبان و خاک و... حق ویژه ای را به گروهی خاص نمی دهد و هیچ گروهی را بر دیگری برتر نمی کند.
قرائتی نو (غیرارسطویی) از انسان، خدا و جهان در نظام فکری دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲۰
141 - 156
حوزه های تخصصی:
دکارت را به درستی پدر فلسفه جدید می نامند. اما باید دید چرا فلسفه ای که دکارت طرح آن را درمی اندازد، با وصف «جدید» همراه است. تازگی نظام فلسفی دکارت به این است که می کوشد تصویر تازه ای از انسان، خدا و جهان عرضه کند؛ تصویری که با آنچه از این سه مقوله در فلسفه سنتی سراغ داریم، متفاوت است. انسان دکارتی با انسان ارسطویی بسیار فرق دارد. انسان ارسطویی حیوان ناطق است؛ یعنی به جهت برخورداری از نفس است که از حیات و نطق بهره مند می شود. اما در انسان دکارتی نفس به ذهن فرومی کاهد، نطق (به معنای مبدأ درک کلیات) نیز به سخن گفتن تبدیل می شود و حیات نیز معنای اصلی خود را از دست می دهد. می توان گفت در نظام دکارتی انسان تبدیل می شود به دو بخش کاملاً متمایز شیئ اندیشنده(ذهن) و شئ ممتد(بدن) که ذهن نیز تنها متکفل عقل جزئی(reason) است و در وادی ذهن دیگر خبری از خرد سنتی(intellect) نیست. جهان دکارتی نیز با جهان ارسطویی بسیار متفاوت است. به این معنا که جهان ارسطویی، جهان مقولات عشر است که در آن حیات و سرزندگی به تمام معنا جریان دارد. اما در جهان دکارتی تنها مقوله کمّ است که سیطره تمام عیار دارد و در آن، حیات عنصری است که مغفول می ماند و جایگاه روشنی ندارد و جملگی حیوانات(حتی بدن انسان) به ماشین هایی مکانیکی فرومی کاهند. خدای دکارتی نیز با خدای الهیات بالمعنی الاخص فرق دارد. چرا که او کامل مطلق و غیرفریب کار است تا آنکه واجد صفات کلامی رایج در ادیان باشد. خدای دکارتی بیش از آنکه نقش دینی داشته باشد، کارکردی معرفتی دارد. دکارت می خواهد طرح فلسفه ای را در اندازد که آدمیان را «صاحبان و مالکان طبیعت» کند.
بررسی و تحلیل نسبت انسان با طبیعت در فلسفه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فلسفه ملاصدرا انسان از جایگاه ویژه ای برخوردار است. انسان تنها موجود ممکنی است که دارای حدّ وجودی مشخص و معینی نبوده و مراتب وجودی او متناظر و مطابق با عوالم و مراتب وجودی آن است. اصول و قواعد تأسیس این نظام فلسفی از قبیل اصالت وجود، تشکیک در وجود و به ویژه دو اصل حرکت جوهری و اتحاد عالم و معلوم و همچنین مراحل تکوین نفس و نسبت آن با بدن می تواند مبنای فلسفه زیست محیطی را شکل دهد که به واسطه آن بتوان راهکارهایی برای تبیین نسبت انسان و طبیعت ارائه نمود و براساس آن بحران زیست محیطی که طبیعت از آن رنج می برد، مدیریت شود. در نظام فلسفی حکمت متعالیه، طبیعت به عنوان مرتبه ای از مراتب وجود به تناسب بهره ای که از وجود دارد؛ واجد علم، ادراک و شعور است بنابراین تعامل انسان با این موجود زنده به کلی با آنچه در فلسفه زیست محیطی مبتنی بر فلسفه غرب تعریف شده، متفاوت است. تبیین و تحلیل معنای انسان و طبیعت در فلسفه ملاصدرا و بیان نسبت آن دو از اهداف اصلی این مقاله است.
شناخت فطری انسان در آیه فطرت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در آیه 30 از سوره روم که به آیه «فطرت» معروف است به فطری بودن چیزی برای انسان اشاره شده است. اما از آنجا که درباره معنای مفردات و نیز ترکیب آیه اختلافات زیادی به وجود آمده، معنای کلی آیه و برداشت از آن متفاوت شده است. ادعای این نوشتار این است که می توان معنا و ترکیبی از آیه ارائه داد که هم سرراست و روشن باشد و هم نیاز به دست برداشتن از ظاهر آیه و در تقدیر گرفتن کلمه ای نباشد. مطابق این ترکیب، این آیه بر مطلب روشنی که در آیات و روایات دیگر به صورت های متفاوت بیان شده، تأکید می کند. انسان ها وظیفه دارند که حق پرستانه، که همان فطرت الاهی و ثابت است که انسان ها به آن سرشته شده اند، به این دین روی کنند و اگر چنین کنند حقانیت آن را درمی یابند. این آیه، اگر این گونه ترکیب و معنا شود، دو تکلیف مهم و اساسی انسان را، که نجات و رستگاری او در گرو انجام آنهاست، بیان می کند: یکی اینکه به اصل حقیقت گردن نهد؛ و دوم اینکه به اندازه توان خود برای شناخت مصادیق حق تلاش کند.
فلسفه سیاسی کارل بارت در تقابل با برخی از آرای کلامی کلیسای لوتری آلمان در قرن بیستم میلادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کارل بارث به عنوان متکلمی آکادمیک و کشیشی موعظه گر، از هر دو جنبه مورد نظر و توجه اندیشمندان و الهی دانان مسیحی و به ویژه کسانی است که بر روی الاهیات قرن نوزدهم و بیستم آلمان کار می کنند. در بحث از نقش منفی کلیسای آلمان باید این نکته را مد نظر داشت که او به عنوان کشیشی موعظه گر به طور مستقیم با مسائل اجتماعی سر و کار داشته و به مسائل الاهیاتی تنها به شکل انتزاعی و آکادمیک نظر نکرده است. بر همین پایه، وی توانسته است اندیشه های الاهیاتی خود را به شکلی کاربردی در اجتماع مطرح سازد. از این رو همواره باید این موضوع در ذهن پژوهشگر باشد که کارل بارث به دنبال پیدا کردن راهی برای عملی ساختن کلام خداوند از سوی کلیسا در سطح جامعه است و تنها به طرح موضوع از نقطه نظرکلامی آکادمیک صرف بسنده نمی کند از این رو وی کلیسای قرن نوزده و بیست آلمان را برای جانبداری از جنگ و خدشه دار نمودن ارتباط میان خدا و انسان به چالش می کشد . در این نوشتار به دیدگاه بارث از کلیسای آلمان قرن نوزده و بیست و نیز نظرات وی نسبت به رسالت حقیقی کلیسا پرداخته شده است .
سعادتمندی انسان از منظر افلاطون (بررسی دو رساله آلکیبیادس و فیلبُس)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در برخی از آثار افلاطون، همچون دفاعیه، کریتونو فایدون، موضوع مرگ ملموس تر از زندگی است؛ ولی آنجا که زندگی مطرح است، غایت سعادتمند شدن انسان را در بطن خود دارد؛ سعادتی که آدمی از طریق کسب فضائل بدان نائل می آید. منظور افلاطون از «فضیلت» که به «سعادتمندی انسان» در زندگانی و پس از مرگ منجر می شود، چیست؟ مقاله بخشی از پاسخ این پرسش را در رسالة آلکیبیادسو بخش دیگر آن را در فیلبُسجسته است. به طور کلی نزد افلاطون، دانایی و تأمل دربارة حقیقت، جدا از زندگی نیست و سعادت یا نیکبختی افراد و به تبع آن جامعه، به میزان آگاهی به فضیلت و دانایی آنان نسبت به حقیقت بستگی دارد. از این رو ماهیت انسان در رسالة آلکیبیادسبررسی شده است که مطابق آن اختلاف انسان ها در بودن ها و هست ها نیست بلکه اختلاف شان در شدن ها و چیستی هاست. انسان ها در نحوة پرورش و میزان تلاش در تهذیب و خودشناسی متفاوت اند ولی همه سعادت را می جویند و از این منظر به لحاظ روحی با یکدیگر مرتبط اند. رسالة فیلبُسبه «خیر»، «زیبایی» و مناسبات این دو با «لذت» اختصاص دارد. نتیجه ای که از برداشت افلاطون دربارة «سعادتمندی انسان» می توان گرفت، این است که زندگی، تحقق تطابق عالم مرئی محسوس با کمال مُثُل معقول است که در آن همه چیز بر اساس خیر مطلق تنظیم می شود. زندگی بودن نیست، «شدن» و «صیرورت» است.
معرفت ذات الهی از نظر شاه نعمت الله ولی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از نظر شاه نعمت الله ولی، ادراک ذات الهی توسط حس، وهم، خیال و عقل ناممکن است. اما با کشف و مشاهده تام می توان به معرفت ذات الهی رسید. معرفت ذات فقط از طریق خود ذات امکان پذیر است؛ یعنی ذات الهی توسط غیر نمی تواند شناخته شود؛ زیرا غیری وجود ندارد تا بتواند عارف ذات شود. انسان با فنا از وجود مقید خود به ذات حق باقی می گردد. اما تعین از انسان کاملاً مرتفع نمی شود، فقط شاهد اتصال وجود مقید خویش به وجود مطلق می گردد. حاصل این شهود رفع دوئیت میان او و ذات است و چون ذات از خویش غایب نیست، عارف ذات می شود. اما این معرفت او از حیث بشریت و وجود مقید او نیست، بلکه از آن حیث است که به ذات واصل است. پس در واقع ذات است که عارف ذات است و انسان شاهد این معرفت می شود. در این صورت، هم عین انسان باقی است و هم معرفت ذات امکان دارد.
رابطه ی قضا وقدرباافعال اختیاری انسان
منبع:
تأمل سال دوم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴
103 - 113
حوزه های تخصصی:
چکیده : بیشتر انسان ها، از قسمت و قضا و قدر و شانس، فهم اشتباهی دارند.برای مثال وقتی ماشین شان تصادف می کند، بدون اینکه عدم رعایت قوانین ترافیکی را در نظر بگیرند و به اشتباهاتش پی ببرد و در پی اصلاح آن باشند،آن را به گردن «قسمت» و «سرنوشت» می اندازند. بنابراین تلقی درست از قضا و قدر و فهم آن می تواند در حل چنین اشتباهاتی راه گشا باشد. قضا به معنای حتمی بودن واقعه ای که از ناحیه علل و اسباب است و قدر به معنای حدود و مشخصات و ویژگی های آن واقعه می باشد. قضا و قدر الهی در واقع عبارتست از برانگیخته شدن همه علل و اسباب که از اراده و علم حق تعالی نشأت می گیرد.در بین وقایعی که در عالم رخ می دهد اعمال و افعال انسان از آن سلسله وقایعی است که، سرنوشت آن علاوه بر علت های گوناگون به اراده و اختیار انسان نیز بستگی دارد.یعنی آنچه انسان با اختیار و اراده خود انتخاب می کند و انجام می دهد نیز، مشمول قضا و قدر الهی می شود. این مقاله به بررسی رابطه این دو، یعنی قضا و قدر و افعال اختیاری انسان می پردازد.
واکاوی رابطه مشیت الهی و اراده انسان در تفسیر آیات 23 و 24 سوره کهف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کیفیت ارتباط اراده انسان با مشیت الهی از مسائل پیچیده ای است که همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته است. آیات بسیاری از قرآن کریم بر حاکمیت اراده خداوند بر عالم- حتی بر اعمال اختیاری انسان- تأکید نموده است. این آیات گروهی از مفسران را به این باور رسانیده که انسان در اعمال - و حتی در کفر و ایمان- خود نقشی نداشته و اراده وی مقهور اراده خداوند است. در مقابل گروهی دیگر از مفسران از اختیار انسان جانب داری نموده اند. در این میان سؤالی مهم بی پاسخ رها گشته و آن، چرایی تأکید قرآن کریم بر حاکمیت مشیت الهی در سراسر جهان می باشد. پژوهش حاضر- در جست و جوی پاسخی برای این سؤال- می کوشد با سنجش آراء تفسیری درباره آیات ﴿وَ لا تَقُولَنَ لِشَیْ ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَدا * إِلاَّ أَن یَشاءَ اللَهُ﴾ از منظری متفاوت به این آیات نگریسته، پاسخ را بیابد. در این راستا نگارنده پس از بحث مفهوم شناسی، نخست تفسیری را که - با نادیده گرفتن اراده انسان- بر تسلط اراده خداوند در جهان پای فشرده، مورد واکاوی قرار می دهد؛ سپس به مداقه در تفاسیری می پردازد که آیات را در تضاد با اراده انسان ندیده اند؛ و در پایان به نتیجه گیری پرداخته، تبیین می نماید که باور به مفهوم این آیات با تقویت اراده انسان وی را به انجام اعمال نیک راغب تر می سازد.
تأملی پیرامون تحولات انسان شناختی در سنت مسیحی و تاثیر آن بر الهیات سیاسی مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲
201 - 221
حوزه های تخصصی:
گسترش و بسط قلمروهای الهیاتی مقوله ای است که همواره در مجاورت و موانست مؤلفه هایی همسو تفسیر شده است. تحولات انسان شناختی، به ویژه در پارادایم سنت مسیحی، از جمله عوامل مهمی است که بر هستی شناسی الهیات مدرن و رابطه آن با امر سیاسی تأثیر می گذارد و اشکالی نهایی شده از زیست انسان معاصر را توضیح می دهد. هدف اصلی مقاله حاضر بررسی تحولات الهیاتی عصر مدرن است که به مثابه یافته ای نظری، تکنولوژی ساخت انسان مسیحی را در دیالکتیک دین و امر سیاسی بررسی می کند. در این صورت با این پرسش مواجه هستیم که تحولات هستی شناسانه و انسان شناختی الهیات مسیحی چه تأثیری بر تکوین الهیات سیاسی مدرن نهاده است؟ در پاسخ به سؤال مذکور و با بهره از روش توصیفی تحلیلی کوشیده ایم این فرضیه را مورد ارزیابی قرار دهیم که از آنجا که الهیات سیاسی مسیحی بر اساس نقش مفهومی [جایگاه کانونی] انسان در هستی منسجم شده است و امکان مطالعه پارادایمی آن وجود ندارد، بنابراین با ملاحظه تحولات الهیات مسیحی می توان دریافت که فرایند شکل گیری الهیات سیاسی مدرن محصول گسست و پیوست هایی در حوزه فلسفه، الهیات و امر سیاسی است که به صورت نظریه هایی مدون و سیستم های مفهومی متناظر صورت بندی می گردد