مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
جهان های ممکن
حوزه های تخصصی:
مساله اختیار از مهم ترین مسایل مورد توجه لایب نیتس است. او از این مساله تحلیلی را ارایه داده است که در آن می خواهد نشان دهد انسان و خداوند به معنای مشابهی مختارند. او در راستای ارایه راه حل خود برای مساله اختیار نکات مهمی را مطرح کرده و مورد بحث قرار می دهد که از جمله آنها تمایز میان ضرورت شرطی و ضرورت مطلق و نظریه جهان های ممکن است. در این مقاله نشان داده می شود که تلاش لایب نیتس برای مساله اختیار خود دشواریهایی را به دنبال خواهد داشت و در نهایت به موجبیت افعال انسانی منجر خواهد شد.
کواین و اشکالات او به منطق موجّهات
حوزه های تخصصی:
در بین منطق دانان کلاسیک و جدید، غیر از کواین، هیچ فیلسوف یا منطق دانی با بحث «موجّهات» یا «نظاممنطق موجّهات»، به طور جدّی مخالفت نکرده است. در منطق موجّهات، از احکام ضروری و ممکن بحثمیشود؛ احکامی که به نوعی در آنها دو مفهوم «ضرورت» و «امکان» به کار رفته است.
کواین زمینه هایی را که دارای شکل «ضرورتا...» و «به طور ممکن...» هستند، «زمینه های موجّه» مینامد وآنها را از نظر ارجاعی، مبهم میداند. در عین حال، زمینه های دیگری مانند «میداند که...»، «میگوید که...» و«شک دارد که...» را هرچند از نظر ارجاعی مبهم دانسته، ولی موجّه نمینامد. در این تحقیق، منظور از«زمینه های موجّه» و «منطق موجّهات»، زمینه یا منطقی است که در آن، مفاهیم موجّه «ضروری» و «ممکن» بهکار رفته است.
عمده ترین اشکالات منطق موجّهات از نظر کواین عبارتند از: 1) زبان منطق موجّهات از نظر مصداقیابهام دارد. 2) این منطق ما را وادار به پذیرش ذات باوری میکند و ذات باوری خود دارای مشکلاتی است. 3)مهم ترین مشکل، آن است که پذیرش آن، به نتایج متناقض میانجامد، و سرانجام، 4) حتی اگر مشکلذات باوری هم حل شود، تمایز «ضرورت» و «امکان» تمایزی متافیزیکی و مبهم است. بنابراین، در هرصورت، باید منطق موجّهات را کنار بگذاریم.
منطق گزاره های داستانی
حوزه های تخصصی:
التزامات هستی شناختی منطق استاندارد، مشکلاتی در تحلیل گزاره های داستانی که حاوی هویّات خیالی و فاقد مدلول هستند، ایجاد می کند. با این حال وضعیت منطقی این گزاره ها به عنوان بخشی از زبان طبیعی، حائز اهمیت است و نمی توان از این مسئله چشم پوشی کرد که در زبان طبیعی، به هویات داستانی ارجاع داده می شود و گزاره های راجع به این هویّات، تصدیق یا تکذیب می شوند. در این مقاله سعی داریم با استفاده از چارچوب مفهومی جهان های ممکن، توضیحی برای چگونگی ارجاع و ارزش صدق این گزاره ها بیابیم و برخی مسائل منطقی مرتبط با متون داستانی را مورد بررسی قرار دهیم. همچنین نظامی برای منطق گزاره های داستانی، معرفی نماییم.
معنا و مفهوم فرهنگ عمومی در پرتو مفهوم جهان های ممکن
حوزه های تخصصی:
برای ارائة تعریفی از مفهوم فرهنگ عمومی تلاش های زیادی شده است. با وجود این، هنوز هم بسیاری از اندیشمندان و صاحب نظران با پیچیدگی های زیادی دربارة مفهوم، مصداق و مسائل فرهنگ عمومی روبه رو هستند که دلایلی چند دارد. یکی اینکه در کتاب های جامعه شناسی، انسان شناسی و مطالعات فرهنگی مفهوم فرهنگ از مفاهیم دیگر روشن و متمایز نیست. دیگر اینکه تلقی روشنی از مفهوم «عمومی» وجود ندارد. اگر چند گام به عقب برگردیم و به مسائل فلسفی فرهنگ توجه کنیم، مشکلات دیگری خودنمایی می کنند. یکی از این مشکلات بی توجهی به ویژگی های فلسفی و منطقی مفاهیم است. امروزه مفاهیم اساسی متعددی در ادبیات مباحث جامعه شناسی و فرهنگ شناسی به کار می رود که هم تعریف و ارائة تلقی روشنی از آن و هم حوزه های کارکرد و تعیین مصادیق آن عرصة مناقشات نظری فراوانی شده است. ضروری است با نگاهی فارغ از عرصة مناقشات علمی جامعه شناسان، فرهنگ شناسان و مردم شناسان مفهوم فرهنگ و فرهنگ عمومی را واکاوی کرد. این مقاله تلاشی فلسفی است برای نشان دادن این امر که اگر نگاهی فلسفی تر و اندیشه ای عمیق تر دربارة مفهوم فرهنگ و به تبع آن فرهنگ عمومی وجود داشت شاید برخی از گره های کور این کلاف پیچیده باز شده بود.
صدق های منطقی غیرضروری از منظر زالتا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رأی سنتی درباره صدق های منطقی، آن ها را ضروری می داند اما به ضروری بودن این صدق ها از منظرهای مختلف انتقادهایی وارد شده است. دیوید کاپلان و ادوارد زالتا با معرفی عملگرهایی منطقی مدعی اند که می توان جملاتی ساخت که بنا بر تعریفِ متعارف صدق منطقی باشند، با این حال در همه جهان ها صادق نباشند. ویلیام هانسن مثال های زالتا را مبتنی بر پیش فرض هایی ناموجه می داند و به ویژه مفهوم اعتبار جهان بالفعل را تلقی درستی از اعتبار در صدق های منطقی نمی داند اما زالتا و نلسن در مقاله ای به انتقادهای او پاسخ می دهند و آن انتقادات را مبتنی بر آرائی دفاع ناپذیر می دانند. در این مقاله ابتدا صدق منطقی و تبیین تارسکی از آن را معرفی می کنیم سپس به ارائه مثال های کاپلان و زالتا می پردازیم. آنگاه انتقادات هانسن و پاسخ هایی را که به آن ها داده شده ذکر می کنیم و در انتها می کوشیم ریشه این اختلاف را در مبانی ما بعد الطبیعی طرفین بحث نشان دهیم.
برهان وجودی آنسلم و مسئلة مقایسه با خود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برهان آنسلم از نمونه های نامور برهان وجودی است که قرن ها محل بحث فیلسوفان و منطق دانان بوده است. یکی از کلیدی ترین فرازهای این برهان چنین است که «اگر [آن چه فراتر از آن قابل تصور نیست] در ذهن وجود داشته باشد، آن گاه می توان همین فرد را به عنوان موجود تصور کرد که فراتر است». بر اساس این فراز، می توان «مسئلة مقایسة با خود» را مطرح کرد؛ مسئله ای که اولاً به تمایز میان «آن چه فراتر از آن قابل تصور نیست» و «آن چه فراتر از آن قابل تصور نیست به عنوان موجود»، و ثانیاً به مقایسة میان آن ها می پردازد. در این مقاله، نگارندگان تلاش می کنند پاسخ چهار تقریر از برهان وجودی آنسلم، میلیکان، اوپنهایمر و زالتا، لوئیس، و کینگ، به «مسئلة مقایسه با خود» را بررسی کنند؛ در مقام پاسخ گویی به این مسئله، میلیکان و هم چنین اوپنهایمر و زالتا آن را منحل کرده اند، لوئیس با استفاده از جهان های ممکن لوئیسی به حل آن پرداخته است، و کینگ با بهره گیری از نظریة اشیای التفاتی کوشیده است این تمایز را مدل کند. در این نوشتار استدلال می شود که مسئله منحل شدنی نیست؛ مدل لوئیس نظریة وی در باب جهان های ممکن را پیش فرض می گیرد و نظریة اشیای التفاتی باعث ایجاد مشکلی می شود که صورت بندی کینگ را از اعتبار می اندازد.
جهان های ممکن انضمامی و نقد آن از دیدگاه حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ظهور مفهوم جهان های ممکن در فلسفه ی تحلیلی معاصر و تأثیر فراوان آن در غلبه بر تشکیک تجربه گرایی جدید مبنی بر نفی منطق وجهی، به مباحث فراوانی پیرامون ماهیت این مفهوم منجر شده است. عده ای از فلاسفه جهان های ممکن را اموری انتزاعی و چونان وضعیت ممکن امورِ همین جهان واقعی قلمداد کرده اند. در مقابل، برخی دیگر از فلاسفه که چهره ی برجسته ی آن ها دیوید لویس است با اتخاذ روی کردی که از آن تعبیر به نام گرایی تقلیلی می شود، تمامی جهان های ممکن را بالفعل می پندارند. بر این اساس، جهان های انضمامیِ دیگری غیر از جهانِ بالفعل وجود دارند و مفاهیمِ وجهی با استناد به مفاهیم غیروجهی تبیین می شود. در این مقاله، پس از طرح نظریه ی لویس، به برخی از انتقادات مطرح شده به نظریه ی او اشاره می شود. سپس با استناد به قول حکمای مسلمان نشان داده می شود که چگونه مفاهیم وجهی را از واقعیت عینی می توان استنتاج کرد و برای تبیین مفاهیم وجهی، نیاز به فرض جهان های کثیرِ انضمامی نیست.
تک جهانی یا چندجهانی از نظر برخی اندیشمندان مسلمان متقدم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کیهان شناسی در آغاز کار خود پایة مشترک فلسفه، دین، و علم بوده است. در فرهنگ اسلامی، کیهان شناسی یا بر محوریت خلق از عدم (دیدگاه متکلمین) استوار شده بوده، یا مبتنی بر جهانی قدیم بوده است (دیدگاه فلاسفه)، و از مسئلة چندجهانی غالباً ذکری به میان نیامده است. در اوایل دهة 1970، پس از ارائة آن چه «اصل انسان محوری» نامیده می شود، ایدة چندجهانی وارد حوزة کیهان شناسی شد. در میان متفکران مسلمان متقدم دو نگرش، دربارة خلق عالم، وجود داشت؛ متکلمین معتقد به حدوث زمانی، و فلاسفه غالباً معتقد به قدم زمانی بودند.
در خصوص یگانه بودن یا چندگانه بودن جهان خلق شده، دیدگاه های متفاوتی بین دانشمندان، فلاسفه، و علمای دینی مسلمان وجود داشته است. ما در این جا دیدگاه های متفاوت برخی از متفکران مشهور مسلمان را، در مورد تعدد جهان ها بیان می کنیم.
کاربستِ «کاربست» و حل سه مشکل در نظریة ارجاع کریپکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نظریة ارجاع سول کریپکی حداقل سه مشکل وجود دارد؛ 1. ارجاع دهیِ متفاوت اسامی خاص در جهان های ممکن مختلف؛ 2. تغییر مرجع؛ و 3. خطاناپذیری ارجاعی ترم های نظری. در این مقاله ابتدا این سه مشکل را طرح می کنیم سپس بیان می کنیم که چگونه خود کریپکی با توسل به مفهوم «کاربست» مشکل اول را حل کرده است و پس از آن چگونگی حل شدن مشکل دوم و سوم را با استفاده از همین روش توضیح می دهیم. علاوه بر این در قسمتی از مقاله به تز مثلث بندی دیویدسون رجوع می کنیم و از طریق آن نشان می دهیم که وجود جامعة زبانی برای تعیّن مرجع لازم است
ذاتی گرایی علمی از کریپکی تا اِلیس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ذاتی گرایی(Essentialism) نظریه ای متافیزیکی است که ریشه در سنت پربار ارسطو دارد. در این نظریه برخی ویژگی ها، هویت یک شی ء را تعیین می کنند. قائلان به چنین دیدگاهی، هر شی ء را دارای ذات مختص به خود می دانند. نفی امکان شناخت ذات اشیاء، نقدی است که بر نظریه ی ذاتی گرایی ارسطو وارد شده است. این انکار به ویژه در آموزه های پوزیتیویسم منطقی با رد مابعدالطبیعه به اوج خود رسید. علاوه بر متن دست آوردهای دکارت، لایب نیتس، نیوتن، لاک، هیوم، و بحث های معناشناختی کریپکی و پاتنم، رویکرد نوینی از ذاتی گرایی در چهر ه ی علمی آن مطرح گردید. اِلیس با ارائه ی متافیریکی نوین به این ذاتی گرایی کمک کرد. این ذاتی گرایی با طرح نوع طبیعی در چارچوب مابعدالطبیعه علم، غنای درخور توجهی یافت و انواع طبیعی و ویژگی های ذاتی آن ها از جایگاه خاصی در ذاتی گرایی علمی برخوردار شدند. بر هر دو جریان در پیوند با مسئله ی ارجاع، ارتباط میان ویژگی های میکروسکوپیک و ماکروسکوپیک و این همانی نوع طبیعی و ساختار شیمیایی نقدهایی وارد شده است. هدف این مقاله، این است که ضمن طرح ذاتی گرایی و نوع طبیعی از منظر فیلسوفان علم نام برده، نشان داده شود که کدام یک از دیدگاه های فیلسوفان فوق، توان پاسخ گویی به نقدهای موجود را دارد. پاسخ به نقدهای موجود، اهمیت توجه به واقعیت به جای زبان را نشان می دهد. دست آورد چنین دیدگاهی در مباحث مربوط به جهان های ممکن، تمایز میان تحلیل و معناشناسی ویژگی های گرایشی، ارجاع به آن ها و چرایی عدم تحویل کلی ساختاری به غیرساختاری بازتاب می یابد.
ساختارهای آینده نما در زبان های انگلیسی و فارسی: یک تحلیل غیر صورت گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله با هدف بررسی زمان آینده در زبان به طور عام و در زبان های فارسی و انگلیسی به طور خاص نگارش شده ، لذا موضوع اساسی آن این است که مفهوم آیندگی در زبان تا چه حد با واقعیت کاربردی آن مطابق است . مقاله در چهار بخش طراحی شده است . بخش اول ملاحظات نظری مرتبط با موضوع مقاله را مطرح می کند. این بخش خود چهارچوب بخش های دوم و سوم می شود که در آنها به ترتیب پیوستار مفهوم آیندگی در زبانهای انگلیسی و فارسی ارائه شده است . بخش آخر نیز نتیجه گیری را در بر دارد که البته با پیشنهادی برای مطالعات بیشتر پایان می یابد .
آزمون جهان هایِ ممکن از نظرگاه طرفداران ارجاع های مستقیم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطابق نظر لایب نیتس، تعداد نامتناهی از جهان های نامتناهی وجود دارند که خداوند بهترین آن ها را برای خلق کردن انتخاب می کند. خود لایب نیتس از فاهمه ی الهی به مثابه ی قلمرو واقعیت های ممکن سخن می گوید. تاکنون تفاسیر متعددی از جهان های ممکن ارائه شده است. در میان این دیدگاه ها، دیدگاه فیلسوفان تحلیلی اواخر قرن بیستم از اهمیت شایانی برخوردار است. برخی از این فیلسوفان با نام طرفداران ارجاع مستقیم، به این همانیِ بین جهانی درباره ی این نظریه قائل اند. این همان بین جهانی می گوید چگونه یک فرد می تواند در تمام جهان های ممکن، هویت خود را حفظ کند. مدافع این نظر سول کریپکی است. در این مقاله، ما دیدگاه لایب نیتس را در ارتباط بین واقعیت و فردیت، در پرتو برخی نظریات معاصر در مفهوم جهان های ممکن، بررسی نموده ایم. در این جا، بیان کرده ایم که آثار لایب نیتس در پرتو برخی از این دیدگاه ها، زمانی که مورد آزمون قرار گیرند، خوانش متفاوتی از آنچه که در تلقی سطحی از این آثار است پیدا می کنند. با وجود این، نظرات لایب نیتس و کریپکی در نهایتِ اختلاف قرار می گیرند، زیرا از نظر لایب نیتس، ذات فرد شامل تمام محمولات خود است و هیچ تمایزی بین خصوصیات عرضی و ذاتی نیست، اما از دید کریپکی، آنچه برای فرد ذاتی است خصوصیات منشأ آن است.
شناخت گرایی ادبی و پیوند میان ارزش شناختی و ارزش ادبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال دهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴۰
39-65
حوزه های تخصصی:
سنتی در نقد و نظریه ادبی و نیز در بحث های فلسفه ادبیات معاصر وجود دارد که قایل به افتراق میان ارزش زیبایی شناختی آثار ادبی و ارزش شناختی آن هاست. بنا به این نظرگاه، حتی اگر اثری برخوردار از ارزش شناختی باشد، این امر چیزی به ارزش ادبی آن اضافه نمی کند و از دیگر سو نادرست یا ناموجه بودن نظرگاه ها یا چشم اندازهای مطرح در اثر ادبی خللی به ارزش زیبایی شناختی آن وارد نمی کند. در این مقاله به نفع موضع مقابل، یعنی دیدگاه شناخت گرایان ادبی، استدلال و سعی شده است با تشبث به آزمایشی فکری و مفهوم جهان های ممکن، نشان داده شود که قایل شدن به این افتراق چندان موجه نیست. همچنین برای تقویت جنبه اثباتی مقاله در بخش آزمایش فکری، این اندیشه بیان و صورت بندی می شود که فهم چندصدایی به مثابه مزیتی زیبایی شناختی بدون لحاظ کردن جنبه های شناختی آثار ادبی، معنای محصلی ندارد . سپس به استدلال نهادی به مثابه قوی ترین استدلال علیه موضع شناخت گرایان ادبی پرداخته شده است و اشکالات جدی آن در چارچوب نظریه ادبی و فلسفه ادبیات مطرح شده است. ماحصل مقاله موجه داشتن این نظرگاه است که ارزش شناختی بر ارزش زیبایی شناختی اثر می افزاید و توجه به این امر راه را بر درک دقیق تر و جامع تری از ارزش آثار ادبی می گشاید.
دلالت شناسی اسم های خاص و داستانی در آرای ابن سینا، کریپکی و اومبرتو اکو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله با طرح دلالت شناسی سول کریپکی، فیلسوف و منطق دان آمریکایی معاصر در باب اسم های خاص و اسم های داستانی، به شرح و نقد آراء اومبرتو اکو فیلسوف، نشانه شناس و داستان نویس ایتالیایی در باب دلالت شناسی اسم های داستانی (fictional names) پرداخته ایم و در این میان، ردپای بعضی از مهم ترین این مباحث یعنی اسم های خاص واقعی را در آثار ابن سینا نشان داده ایم.
اکوار و ادوار در قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه معارف قرآنی (آفاق دین) سال هشتم پاییز۱۳۹۶ شماره ۳۱
129 - 154
حوزه های تخصصی:
یکی از نظریات مشترک و مطرح در علوم پایه و علوم انسانی، به ویژه علوم دینی، دیدگاه خلقتی شبه انسان، انسان نما یا انسانی دیگر غیر از نسل بشر کنونی است. در نگاه کلی، این نظریه را باید متأثر از افسانه های تاریخی دانست. وجود برخی ابنیه تاریخی که امکان ایجاد آن ها از سوی نسل بشر امروزی وجود ندارد، تصوری برای اندیشمندان ایجاد کرده تا به انسان های فرازمینی یا نسل شبه انسانی معتقد شوند که زمانی در زمین می زیستند. در پی سلسله مطالعاتی در علوم پایه، همچون فیزیک و ریاضی، با طرح مباحث مربوط، احتمال وجود زمینی دیگر غیر از این زمینی بسیار زیاد است. با توجه به تأیید این مطالعات، در کلیسا موضوع خلقت عالمی دیگر به چالشی در حوزه دین به شمار آمد. علوم اسلامی نیز که برخاسته از آموزه های قرآن کریم می باشند، به این موضوع ورود نمود و با وضع اصطلاح «اکوار و ادوار»، به بحث در باب آن پرداخت. با بهره گیری از آیات و بررسی آن ها در کنار روایات درباره امکان خلقتی مشابه، خلقت انسان در عالمی قبل از عالم موجود و یا وجود مردمانی از جنس ما، یا شبیه ما که از نسل حضرت آدم (ع) هستیم، به دست می آید که وجود چنین انسان هایی قبل از حضرت آدم (ع) منتفی نیست. این نظریه با آفرینش و فیض مدام خداوند متعال هماهنگی بیشتری دارد. این پژوهش، جستاری است در استخراج زمینه هایقرآنی روایی خلق مدام، به ویژه از رهگذر توجه به منبع عقل، به روشی توصیفی و تحلیلی سامان یافته است.
بررسی استدلال جهان شناختی جدید بر مبنای جهان های ممکن و اصل جهت کافی حداقلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۳
11 - 42
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین براهین اثبات وجود خداوند، استدلال جهان شناختی ست. تقریر های سنتی استدلال جهان شناختی، که مبتنی بر اصل علیّت و اصل جهت کافی است، همواره چالش های فراوانی را پیش روی خود داشته است. از این رو، این برهان در طول تاریخ خود، همواره در حال تطوّر و بازنگری بوده است. یکی از تقریرهای معاصر از این استدلال، که برای رهایی از این چالش ها صورت بندی شده است، «استدلال جهان شناختی جدید» است. این تقریر تلاش دارد با بهره از نظریه های جهان های ممکن، مفاهیم وجهی و اصل جهت کافی حداقلی، تقریری متفاوت و منطقی از استدلال جهان شناختی ارائه دهد. بر اساس این تقریر جدید از استدلال جهانشناختی، بدون نیاز به اصل جهت کافی حداکثری و بدون نیاز به اصل علیّت، وجود خداوند برای جهان هستی اثبات می شود، در نتیجه بسیاری از نقدهای سنتی، بر این استدلال وارد نخواهد بود. در این مقاله ابتدا به تبیین اصطلاحات فنی این استدلال خواهیم پرداخت و سپس صورت بندی استدلال را توضیح داده و در انتها برخی از مهم ترین نقدها به این استدلال را مطرح خواهیم کرد.
شخصیتی با چهار رونوشت: رمزگشایی از ساختار روایی دایره وار در رمان 1 2 3 4 اثر پل آستر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال سیزدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۵۲
29-64
حوزه های تخصصی:
آخرین رمان پل آستر که در سال 2017م منتشر شده است، با خلق شخصیتی با چهار رونوشت، بار دیگر قدرت او را در آفرینش رمانی تأثیرگذار و درعین حال عجیب و پیچیده به نمایش می گذارد. عنوان غیرمعمول این کتاب، ۱ ۲ ۳ ۴ (چهار، سه، دو، یک) توجه متنقدان زیادی را برانگیخته است؛ اما نقدهای این رمان به روشن کردن پیچیدگی های طراحی شده در این روایت پسامدرن کمک چندانی نکرده اند. جستار پیشِ رو برآن است تا ساختار روایی برجسته این اثر را واکاوی کند و با تکیه بر نظریه چندجهانی و جهان های ممکن ماری لور رایان، فضای روایی این رمان را مورد بررسی قرار دهد. نتایج این جستار نشان می دهد آستر در این رمان نوعی مهندسی روایت در چهار بُعد را طراحی کرده است که در آن، دنیای ذهنی شخصیتی به نام فرگوسن در چهار رونوشت ظاهر می شود. در مهندسی روایت چهارگانه آستر، چندجهانی روایت در چهار شاخه و چهار مسیر پیش می رود تا ماجراهای زندگی چهار فرگوسن را نقل کند. در پایان روایت و با استفاده از پیچشی نهایی، آستر چهارمین فرگوسن را در مقام نویسنده رمانی با نام 1 2 3 4 قرار می دهد که ساختار دایره وار روایت را آشکار می کند. با درک چنین ساختاری، خواننده نقطه صفر روایت ( 1.0 ) را کشف می کند و درمی یابد که آستر از چه رو روایت را در این نقطه با ماجرایی شوخی مانند و بی ارتباط به داستان اصلی آغاز می کند و به پایان می رساند. وی با تکیه بر دگرگونی ساختار روایت موفق شده است جهت های متناقض ذهن و هویت نویسنده را به صورت تجسمی ملموس به نمایش بگذارد. چندجهانی روایت و شخصیت در این نقطه صفر نمود می یابد و بدین سان، 1 2 3 4 یک فیلم هولوگرافیک چهاروجهی جان می گیرد تا شخصیت چهارگانه فرگوسن را برای خواننده تصویر کند.
درگاه های ورود به جهان های ممکن در داستان مدرن ملکوت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جهان های ممکن مبحثی بینارشته ای است که بهره گیری از آن به عنوان یک الگوی شناختی کارآمد در جهت معنا دهی به آثار داستانی دیریاب کارکردهای فراوانی دارد؛ خصوصاً داستان های مدرنی که در آن ها شاهد از هم گسیختگی و فروپاشی طرح روایی داستان ها و همچنین چندپارگی ذهنی شخصیت های داستانی هستیم. به همین منظور نگارندگان در پژوهش حاضر با استفاده از شیوه تحلیل محتوا و به روش کتابخانه ای به دنبال پاسخ به این سؤالات هستند که در داستان ملکوت انواع جهان ها و درگاه های ورود به آن ها چگونه شکل می گیرند و چه کارکردهایی دارند؟ داستان ملکوت هر چند به ظاهر دچار آشفتگی است؛ اما جهان سازی هایی که در نتیجه عناصر مختلف متنی ایجاد می شوند، سبب می شود تا آشفتگی و بی معنایی که در روساخت آن دیده می شود، ملغی گردد و انسجام و درهم تنیدگی بیشتری حاصل شود. نکته قابل توجه این است که چنین جهان های ممکنی توسط راوی تصویرساز و یا روایت شنوی تداعی گر که درک و دریافت هایی متفاوت از متن خواهد داشت، ایجاد می شود. علاوه بر این آنچه که در داستان های مدرنی همچون ملکوت امکان ورود از جهان واقعی داستان را به جهان های ممکن فراهم می سازد، شخصیت هایی هستند که دچار نوعی استحاله ذهنی و روحی شده اند و گستردگی زمانی و مکانی برای آنان حاصل می شود. بدین طریق از بعد زمان و مکان، فراتر می روند و با نوعی فضای فرازمانی و فرامکانی مواجه می شوند. در نتیجه چنین مواردی است که آمادگی لازم برای ورود به دیگر جهان ها فراهم می شود. به واسطه کشف جهان های ممکن و درگاه های داستان ملکوت ابهام زدایی صورت می بندند و همه این جهان های به ظاهر سیال و منفک از یکدیگر به یک نقطه اتصال یعنی ملکوتی شدن خواهند رسید
مجردگراییِ جادویی درباره جهان های ممکن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
173 - 194
حوزه های تخصصی:
لوئیس در بخش سوم کتابش، درباره کثرتِ جهان ها، با ارائه طبقه بندیِ سه گانه جالبی از انواعِ نظریاتِ مجردگرایانه درباره جهان های ممکن، انتقاداتی را علیه این نظریات اقامه می کند. اگرچه انتقاداتِ لوئیس به این نظریات عموماً ساختاری روشن و سنجیده دارند، اما مشکلات زیادی درباره فهمِ انتقادِ اصلیِ لوئیس به نوعِ سومِ نظریات مجردگرایانه، یعنی آنچه او مجردگراییِ جادویی یا معجزه آسا می نامد، وجود دارد. در این مقاله تلاش کرده ام که با دفاع از انتقادات لوئیس به مجردگرایی جادویی نشان دهم که هسته اصلیِ نقد لوئیس به مجردگراییِ نوعِ سوم، ناظر بر تشخیصِ مشکلی روش شناختی در این دست نظریات است. نظریه مجردگراییِ جادویی انتظاراتِ ما از یک نظریه حقیقیِ متافیزیکی را برآورده نمی کند. مجردگرایی جادویی، نسبت به انواع دیگر نظریات واقع گرایانه درباره جهان های ممکن و صدق های موجهه، قدرت تبیینی کمتری دارد، زیرا نظریه انضمامی گرایانه و همچنین نظریات مجردگرایانه زبان شناختی و تصویری می توانند تبیین های معقول و قابلِ فهمی درباره این نکته عرضه کنند که چگونه و به چه معنا یک جهان ممکن یک وضعیت امور ممکن را بازنمایی می کند. اما نظریه مجردگرایانه نوع سوم با غیرقابلِ تحلیل دانستن رابطه بازنمایی، به عنوانِ کلیدی ترین عنصر یک نظریه متافیزیکی درباره جهان های ممکن، نمی تواند لوازم یک نظریه متافیزیکی باکفایت را برآورده کند.
مفهوم شناسی ضرورت از منظر کریپکی و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه دینی دوره ۲۲ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۸۳
1 - 26
حوزه های تخصصی:
مسأله ضرورت از مهم ترین مباحث منطق و فلسفه است که تبیین صحیح مفهوم آن نقش بسزایی در حل بسیاری از مسائل فلسفی دارد. در فلسفه تحلیلی و پس از انقلاب کپرنیکی کانت، ضرورت عمدتاً به مفهومی زبان شناختی مرتبط با گزاره ها تحویل می شد که ورای زبان، جایگاهی برای آن وجود نداشت. کریپکی با نقد نظریات سنتی در باب مفهوم ضرورت، و ارائه نظریات جدید در این خصوص معتقد شد که برخی از انحاء ضرورت (مانند ضرورت متافیزیکی) اموری فرازبانی و فراذهنی هستند. در این مقاله مفهوم ضرورت از دیدگاه کریپکی با آرای علامه طباطبایی در این خصوص مقایسه و تطبیق داده خواهد شد. کریپکی و علامه طباطبایی هر دو، مفهوم ضرورت را مفهومی متافیزیکی و فلسفی می دانند و معتقد به بدیهی بودن مفهوم ضرورت می باشند، اما در تعیین مصادیق و انواع ضرورت متافیزیکی آرای متفاوتی دارند. کریپکی ضرورت متافیزیکی را تنها در موارد محدودی مانند ضرورت موجود در گزاره های این همان و گزاره های مشتمل بر اوصاف ذاتی صادق می داند، اما دایره شمول ضرورت متافیزیکی در آرای جناب علامه طباطبایی تمام موجودات عالم را در بر می گیرد.