مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
حضور
بیش از یک قرن است نظریه های گوناگونی در مورد تصویر سینمایی مطرح شده است. پندارگرایان، فهم جهان فیلمیک و دنیای پیرامون را متکی به ادراک و نحوه فعالیت ذهن شناساننده می دانند. واقع گرایان در تقابل و تعارض با آن ها، بازآفرینی و بازنمایی را بازتابنده واقعیت خارجی و تحریف نشده قلمداد می کنند. نظرات آندره بازن سردمدار جریان واقع گرایی همواره با تردید و مخالفت مواجه بوده است و پندارگرایان از این جریان بهره برده و به تبیین نظرات مختلف حول بازنمایی سینمایی پرداخته اند. پدیدارشناسی که رویکردی بینارشته ای نیز دارد و می توان در رأس آن از هوسرل نام برد، درک بازنمایی سینمایی را فرایندی شهودی و بی واسطه می داند و تأکیدش بر نیروی خیال، واکنش احساسی و بازنمایی ذهنی حضور تماشاگر در جهان فیلم است. سوبچاک پدیدارشناس عصر حاضر، فراتر رفته و معتقد است که فیلم ها مانند انسان ها می توانند فرایندهای ذهنی همچون ادراک را درک کنند و فاعلیت آگاهانه دارند؛ پس باید با در نظر داشتن این ویژگی ها مورد تحلیل قرار گیرند. پژوهش حاضر با رویکرد پدیدارشناسی و با هدف مکاشفه نحوه ادراک تماشاگر از تجربه بازنمایی سینمایی انجام شده و مسئله آن واکاوی و تفهیم نحوه ارتباط تماشاگر با پدیده سینماست. روش تحقیق، کیفی و بر اساس مطالعات کتابخانه ای و جمع آوری اطلاعات مکتوب و شفاهی است.
آگاهی به اشیای مادی؛ حضوری یا حصولی(مقاله ترویجی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال هفتم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۱۳)
23 - 40
حوزه های تخصصی:
علم حضوری عالم (خواه واجب تعالی، خواه مجردات عالی و خواه انسان)، به شیء مادی از جمله مسائل عویصه در حکمت است که متفکران درباره آن اختلاف د ارند و برخی به عدم تعلق علم به مادیات قائل شده اند و برخی به تعلق علم به آن. دلایل مختلفی نیز برای عدم حضور بیان شده که بازگشت برخی به خود شیء مادی است و برخی دیگر به ویژگی علم و برخی نیز به عالم باز می گردد. در این مقاله بر آنیم تا با روش تبیین و توصیف، از هر سه جنبه به مسئله بپردازیم و مانع بودن هر یک را بررسی کنیم. حاصل پژوهش نیز این است که ویژگی امتداد و پراکندگی اشیای مادی و همچنین ویژگی تجرد علم و ربط وجودی بین عالم و معلوم مانع تعلق علم به اشیای مادی نیست؛ زیرا اولاً اشیای مادی اگر از حیثی ممتدند، از حیثی دیگر غیر ممتدند؛ ثانیاً تجرد شرط معلوم بودن نیست؛ ثالثاً گونه ای دیگر از ربط مثل شأن بودن می تواند موجب حضور باشد.
تعامل فرم و محتوا (یا لفظ و معنی) در ظهور زیبایی، و نقد ادبی بر پایه آن، در فتوحات ابن عربی
منبع:
رهپویه حکمت هنر دوره اول پاییز ۱۴۰۱ شماره ۱
17 - 25
حوزه های تخصصی:
با این پرسش که آیا: برای ابن عربی موضوع نسبت میان لفظ و معنا یا فرم و محتوا و نحوه تعامل آن ها در ظهور زیبائی مطرح بوده یا نه؟، نیز این پرسش که: اگر برایش مطرح بوده و دیدگاه خاصی داشته آیا وی بر پایه این نگاه به نقد یک اثر ادبی پرداخته است یا نه؟ سراغ کتاب فتوحات رفتیم و به گشت وگذار در آن پرداختیم. به ناگاه در گوشه ای از جنگل این کتاب، با صفحاتی مواجه شدیم که وی به هر دو پرسش ما پاسخ مثبت گفته است. چکیده پاسخ او به پرسش نخست این است که: زیبائی یک اثر هنری از نوع ادبی، دوساحت دارد؛ ساحت حضوری و ساحت ظهوری. به لحاظ حضوری، این زیبائی مولود لفظ یا معنا، و یا مولود حاصل جمعِ آن دو نیست بلکه مرتبط با ذات اثر هنری است که این ذات، از سنخ حضور، و متصل است به حقیقت زیبائی جهان هستی که هر گونه اثر هنری، تجلی آن حقیقت است و همزمان، حجاب و جلالِ آن جمال است. اکنون اثر هنری، مظهر و مجلای آن زیبایی است و می توان این ظهور زیبائی را «حسن و نکوئی» نامید. این حسن، بر اثر امتزاج لفظ ناب و معنای شگرف، حاصل می شود و این امتزاج، یک راز است که می تواند با ایجاد تحیر در مخاطب این اثر، او را از زندگی روزمره و زیستن در «جهان لانه» برهاند و به ساحت حقیقت زیبائی و زیبائی حقیقی نزدیک گرداند. سپس وی بر پایه این زیبائیِ دوساحتی، به نقد یک قطعه شعر عاشقانه می پردازد.
شاهد بودن(مقاله علمی وزارت علوم)
در این مقاله هدف محقق گره گشایی از مفهوم شهادت به منظور روشن ساختن مسائل مبنایی در مطالعات رسانه است. شهادت عملی بسیار پیچیده است که مسائل مربوط به حقیقت و تجربه، حضور و غیاب، مرگ و درد، دیدن و گفتن، و قابلیت اعتماد و ادراک – به بیان کوتاه مسائل بنیادی ارتباطات – را مطرح می کند. تاریخ طولانی سردرگمی ها و توصیه ها درباره شهادت درست که در فرهنگ های شفاهی و چاپی وجود دارند منبعی غنی برای تأمل درباره برخی از ابهامات رسانه های شنیداری-دیداری است. مسائل فلسفی قدیمی (مانند وضعیت معرفت شناختی حواس) غالباً به طرق تعجب آوری در فعالیت های رسانه ای پدیدار می شوند. به نوبه خود، فعالیت های رسانه ای می توانند، در صورتی که به خوبی و شفاف دیده شوند، باعث شفاف شدن نگرانی های فلسفی قدیمی شوند.
ارائه مدل نقش رسانه های اجتماعی بر ورود بانوان تماشاگر به استادیوم های فوتبال ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حضور تماشاگران در استادیوم های فوتبال موجب زنده بودن ورزش شده است و بدون حضور تماشاگران فوتبال جذابیت و مهیج بودن خود را از دست می دهد. در ایران زنان حق حضور در استادیوم های فوتبال را ندارند. از طرفی رسانه های اجتماعی در یافته های جدید و شکل گیری تحولات و اطلاع رسانی نقش پررنگی دارند. از این رو هدف از پژوهش حاضر ارائه مدلی از نقش رسانه های اجتماعی بر حضور بانوان تماشاگر در استادیوم های فوتبال بود. این پژوهش ازنظر هدف، توسعه ای و ازنظر راهبرد، اکتشافی است که به صورت کیفی بر اساس نظریه داده بنیاد اجرا شد. جامعه پژوهش، اساتید و نخبگان در زمینه مدیریت ورزشی و فعالان رسانه بودند که به صورت هدفمند و گلوله برفی انتخاب شدند و با مصاحبه های نیمه ساختاریافته داده ها گردآوری شدند. نتایج نشان داد مدل به دست آمده از سه بخش تشکیل شده است. در سطح اول مدل، مؤلفه های عوامل پیشبرنده و در سطح دوم، مؤلفه های عوامل مرتبط با فرآیندها و همچنین در سطح سوم، پیامدهای اولیه و ثانویه هستند. با حمایت دولت و استفاده از نتایج حاصل از پژوهش حاضر، مدیران و مسئولین بخش فوتبال ایران می توانند با فراهم سازی امکان حضور بانوان تماشاگر در استادیوم های فوتبال ایران به توسعه بازاریابی فوتبال و اقتصاد فوتبال کشور کمک شایانی کنند.
جایگاه زن در اندیشه امام خمینی (ره) و آثار اجتماعی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زن به عنوان مظهر جمال الهی در تفکر امام خمینی با مفاهیمی ارزشی چون آزادی، عفت، کرامت، مبدأ خیرات، شجاعت و ... پیوند داشته و در تعیین سرنوشت خود و جامعه ی خویش بسیار تأثیرگذار است. جایگاه زن در اندیشه ی حضرت امام نه در مقابل مرد بلکه در کنار او، عهده دار مسؤولیتی شگرف در تمام شؤون زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی است. صرف نظر از دوره ی کوتاهی در صدر اسلام که منزلت حقیقی زن توسط پیامبر اسلام و ائمه ی معصومین، علیهم السلام، احیا گردید، در سایر ادوار تاریخ، زن جایگاه و ارزش واقعی خود را ندارد. یافته های این پژوهش حاکی از این است که دیدگاه های حضرت امام تنها در خصوص حضور زن در اجتماع دارای فراز و فرود بوده به گونه ای که در برهه هایی از تاریخ پهلوی حضور زن نامطلوب شمرده شده اما حرکت های انقلابی زنان در سال های شکل گیری نهضت اسلامی و جنگ تحمیلی مبارک تلقی می شود. این نگرش اثر شگرفی بر حضور اجتماعی زنان در بعد از انقلاب ایجاد می کند. هدف از این مقاله کیفی که به شیوه توصیفی انجام گرفته و نحوه ی گردآوری مطالب آن به صورت کتابخانه ای و از مجموع آثار حضرت امام خمینی، رحمه الله علیه، است بازشناساندن هویت و منزلت زن مسلمان از دیدگاه بنیان گذار کبیر انقلاب اسلامی ایران و نتایج عملی آن از حضور زنان در عرصه های مختلف اجتماعی است.
هرمنوتیک فلسفی و روایتی نو از «حضور - غیاب» در عرصه تعلیم و تربیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم تربیتی سال ۲۲ بهار و تابستان ۱۳۹۴ شماره ۱
5 - 22
حوزه های تخصصی:
هدف از نگارش این مقاله، بازاندیشی در معنی و مفهوم حضور- غیاب در عرصه تعلیم و تربیت، و تعیین نقش و جایگاه آن در تحققِ اهداف تربیتی است. در برداشت رایج از مفهوم حضور- غیاب، معنی و نقشِ آن، محدود به مکان خاص(کلاس درس) زمان خاص(یا در طول کلاس) و افراد خاص(فراگیر) شده است. محقق با استناد به هرمنوتیک فلسفی هانس گئورگ گادامر، قصد دارد روایتی نو از این مفهوم ارائه دهد. هرمنوتیک فلسفی، از هستی شناسی فهم و عناصر سازنده آن بحث می کند و برای تحقق فهم، مجموعه عناصری را ضروری می داند؛ «امتزاج افق ها»، «بازی بودن فهم» و « غیر روشمندی » سه مورد از آنهاست. معنی امتزاجِ افق ها، شاملِ تعاملِ ایده ها، افکار و نقد از سوی «غیر» است؛ بازی بودنِ فهم، حاکی از درگیر شدنِ همه جانبه-ی فرد در روندِ بازی(فعالیت) و اجرای قواعد بازی است؛ غیر روشمندبودن، فراتر رفتن از روش های معمول و کمی، و تاکید بر تاملی (reflective) ایده هاست. در این رویکرد، عملِ تعامل در همه این عناصر مشهود است؛ تعاملی که گاه در قالب دو ایده، گاه بین قواعد و مجری آن(انسان) و زمانی در قالب تعاملِ گذشته و حال جلوه گر می شود. در هرمنوتیک فلسفی، هر گاه یکی از طرفین حذف شود امکان تعامل و در نهایت امکان فهم نیست؛در روایت جدید، کلمه غیبت، در چند شکل قابل تصور است: 1) « غیبت ایده ها2) غیبت فیزیکی3) نبود یا غیبت اصول(قاعده بازی)4) اجرایی نشدن آنها(غیب فاعل برای اجرا)». لحاظ شدن و نشدن هرکدام از موارد مذکور نوع خاصی از تربیت را شکل می دهد
واکاوی مفهوم زنده بودن در اجراهای دیجیتال و بینارسانه ای با تمرکز بر گزیده ای از آثار بلست ثیری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۹۳)
29 - 43
حوزه های تخصصی:
زنده بودن یکی از مفاهیم کلیدی در حوزه مطالعات اجراست. به طور سنتی، زنده بودن عمدتاً در تقابل با ضبط شده بودن یا هر نوع رسانش دیگر قرار داده شده و اجرای زنده در قیاس با فیلم یا سایر فرم های هنری دربردارنده نوعی رسانش، واجد ارزش و اعتبار دانسته شده است. در سال های اخیر نظریه پردازان متعددی از جمله فلیپ اسلندر درباره این مفهوم به بحث و تبادل نظر پرداخته اند. بلست ثیری، یک گروه هنری انگلیسی که در آثارش ترکیبی از گیم های آنلاین و جهان های مجازی را به کار می برد تا به نحوی اجرایی و اینتراکتیو مخاطب را درگیر کند، در آثار متأخرش به بهره گیری از تکنولوژی برای واکاوی مسائل متعدد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی روی آورده است. دو اثر بینارسانه ای این گروه با عنوان آدم ربایی و کرن، به طور خاص مسائلی را در خصوص زنده بودن برمی انگیزند و زنده بودن در آن ها به ویژه با در نظر گرفتن تبیین نوین فضا قابل بررسی است. پژوهش توصیفی تحلیلی حاضر با هدف پاسخ به این پرسش انجام شده که با در نظر گرفتن مباحث اسلندر و تعاریف نوین فضا، زنده بودن را چگونه می توان در دو نمونه موردی واکاوی کرد. یافته های پژوهش نشان می دهد این دو اثر بینارسانه ای، زنده بودن را در سطوحی چندگانه و در معنایی کاملاً متفاوت با تبیین های سنتی به نمایش می گذارند. به این معنی که با تعاریف نوین فضا، زنده بودن که پیش تر بر مبنای هم حضوری جسمانی اجراگر و مخاطب در زمان و فضایی مشترک تعریف می شد که مراد از آن مجاورت فیزیکی آن ها بود را اکنون می توان بر مبنای هم حضوری در زمان و فضایی مشترک، اما فضایی که به واسطه تکنولوژی خلق شده، تبیین کرد. به ویژه با فراگیری شبکه های ارتباطی موبایل، در هر لحظه با برقراری ارتباط، فضای نوینی خلق می شود که زنده بودن اثر را به نمایش می گذارد بدون این که لزوماً اجراگر و کاربر در فضای فیزیکی واحدی قرار داشته و هوای مشترکی را تنفس کنند.
وضعیت فضای حضور در برساخت هنری مؤلف-راوی غزلیات شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب غنایی سال ۲۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۱
75 - 96
حوزه های تخصصی:
در عرفان عاشقانه مسأله مواجهه با نظام نشانه ها و کنش نشانه ورزی به نحو خاصی موجب بازنمایی و سامان بخشی به دالِ کلان جهان وحدت یا وضعیت حضور گردیده است؛ به طوری که کارکرد ارجاعی و قراردادی زبان به غیاب درآورده می شود و نشانه ها کارکرد رمزی و لایه های معنایی عمیق تری می یابند. وجوه دلالی تمثیل ها و استعاره های برسازنده فضای حضور به جهان پیش از هبوط به مرحله پیشازبان بازمی گردد؛ بر همین اساس تجربه حضور در بعد زمان بر محور زمان زیسته تجربه کننده و شکستن زمان و در بعد مکان با روساختی متفاوت و گذر از مکانی کنشی و فیزیکی به فضایی در ساحت تجربه شهودی نمود می یابد. از میان نوشتارهای عرفانی غزل های مولوی از منظر نشانه شناسی تمثیل ها و استعاره های برسازنده فضای حضور یا وحدت متنوع و چند لایه است. سؤال اصلی این نوشتار این است که برساخت هنری مؤلف- راوی غزلیات شمس در بازنمایی فضای حضور در رمزگان زبانی-روایی متن غزلیات شمس چگونه سامان یافته است؟ روش تحقیق به شیوه توصیفی تحلیلی و متناسب با معرفت شناسی حاکم بر متن است. نتیجه نشان می دهد که مؤلف- راوی غزلیات شمس با روایت پردازی مبتنی بر حضور هر کدام از تمثیل ها و استعاره های خرد و کلان را با ذیل وجوهی از دال های حوزه های زیستی و معرفتی در جهت تبیین ماهیت فضای رازناک، ابهام آمیز، غیرشفاف، بلعنده، نامتعین، تفکیک ناپذیر، بیکران و منبسط جهان وحدت به کار گرفته است
معناپردازی در «یادمان»
منبع:
اندیشنامه معماری داخلی سال ۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
47 - 68
حوزه های تخصصی:
یادمان در تعریف، احجام و پیکره هایی با ابعاد گوناگون در عرصه هنر و معماری، نامیده می شود که با حضور انسان تعین می یابد و خاطره ایجاد می کند. یادمان به مثابه یک پدیده در جهان ادراک، اثری واجد معناست. چرا که با توجه به بنیان شکل گیری اش، معنا در ذات آن نهفته است و می تواند با دلایل و از منشأهای گوناگونی پدیدآید. تولید معنا و میزان نقش بستن یادمان در ذهن، به ادراک حسی هر فرد و درهم تنیدن او با اثر بستگی دارد اما با توجه به تعابیر معاصر از خوانش، این امر در همه افراد لزوماً نمی تواند یکسان درنظرگرفته شود. موارد گوناگونی مانند موضوع، فرم، بستر و چگونگی حضور انسان در یادمان، در ضمیر هر فرد می تواند نقش بسزایی در فهم و ابعاد معناپردازی ایفا نماید. بنابراین با توجه به کران ادراک در اذهان، پرسشی پیش رو قرارمی گیرد: مواجهه با یادمان از نظر معنایی چه ابعادی می تواند داشته باشد؟ ورود به این بحث به کاویدن فرآیند تولید معنا و بررسی جایگاه یادمان در عرصه هنر و معماری بازمی گردد. از اینرو ابتدا به خصوصیت یادمان در وادی هنر به مثابه اثر هنری و در نسبت با کارکرد در حوزه معماری پرداخته شده است تا مقدمات فهم دوگانه آن، در بررسی معناپردازی فراهم آید. سپس اهمیت ادراک حسی در ایجاد معنا از منظر نشانه شناسی و دلالت صریح و ضمنی، با بررسی نمونه های گوناگون یادمان، شرح داده شده تا سازوکار معناپردازی مشخص شود. درپی آن، تنوع موضوعی یادمان مجال دسته بندی آن را در چهار گونه، شامل مقبره، رویداد، مفهوم، و گرامیداشت میسر نمود. در مرحله نهایی نسبت برون و درون، با توجه به تفاوت های بارز در نمونه ها، سه ویژگی بسته، تهی و فعال را در ساختار پیکره یادمان آشکار کرد. سرانجام امکان درک ابعاد معناپردازی در مراتب مواجهه، حضور، و اُنس نظاره گر با یادمان از منظر موضوع، ادراک حسی، و کران تداعی، بدست آمد.
فرایند تحقق فهم و سطوح آن براساس مبانی حکمت متعالیه(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار سعی می شود براساس مبانیِ حکمت متعالیه، چیستیِ فهم به دست آید و براساس آن، چگونگیِ تحقق فهم و سطوح احتمالی آن بررسی شود. این امر به روش تحلیلی اسنادی و براساس تولید نظریه در حوزه هستی شناسی فهم از مبانی موجود در حکمت متعالیه صورت می پذیرد. براساس تحلیل صورت گرفته روشن می شود که فهم از اتحاد وجودی موجود ادراک کننده با مورد فهم (متعلق فهم) به دست می آید. بنابراین آن فهمی صحت دارد و می توان به آن اتکا کرد که به نحو حداکثری فاعل شناسا را با محتوا متحد کند و از آنجا که فهم مطلوب از یک پدیده باید در حوزه رفتارِ فهم کننده نیز تغییر ایجاد کند؛ پس فرایند شکل گیری فهم باید در بستر مبادی فعل ارادی تحقق پیدا کند. از این رو می توان به تناسب اتحادی که فرد با مورد فهم به دست آورده و موجب تغییر رفتار او شده، برای فهم، سطوح شش گانه تصور اولیه، فهم اولیه، فهم تحلیلی، فهم کاربردی، فهم استدلالی، فهم خلاق در نظر گرفت.
ناپایداری و تزلزل در معنا؛ خوانش واسازانه داستانی کوتاه از ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۵
13 - 47
حوزه های تخصصی:
مطالعات ادبی در پرتو اندیشه پساساختارگرا از منظری متفاوت متن را واکاوی می کنند. پساساختارگرایی ضمن رها شدن از چهارچوب تصلب یافته ساختارگرایی، خوانشی واسازانه از متن به دست می دهد و معنا و گفتمان ادعایی آن را به پرسش می گیرد. در این راهبردِ مطالعاتی، پژوهشگر از رهگذر بازشناسی تناقضات نهفته در متن، از دوگانه های پایگانی ساختارگرایی فاصله گرفته، از معنای آشکار آن مرکزیت زدایی می کند و معنای خاموش گشته را به سخن می آورد. کاربست چنین راهبردی در واکاوی متون فارسی می تواند ابعاد ویژه ای را در باب آن ها و ساختارهای فکری نویسندگان آشکار سازد. پژوهش حاضر بر بنیاد این اندیشه و با اتخاذ رویکردی استنادی تاریخی در گردآوری داده ها، داستان کوتاه «حضور» از مجموعه داستان دیوان سومنات نوشته ابوتراب خسروی را واسازی نموده است. بنابر پژوهش پیش ِرو، متن «حضور» به رغم عنوان آشکار آن، رو به غیاب دارد و امر غایب در آن به سطح حضور فرامی رود. تزلزل در رابطه متناظر دال و مدلولی و درنتیجه، ناپایداری معنامندی دال ها، ناآغازی در متن، باژگونگی کارکردها و موقعیت های دال های متن و نام زُدایی از شخصیت ها بخشی از مصادیق مرکززدایی از گفتمان مرکزیت یافته متن قلمداد می شوند. در پرتو این رابطه ناپایدار، دال های کنشگر در متن دچار تعویق و گسست از معنای نهایی شده اند و بدین ترتیب، انکسار و پراکنش معنا در متن رقم خورده است؛ برونداد چنین وضعیتی آپوریا یا تنگنا در پذیرش معنای قطعی متن است، به طوری که خواننده دیگر قادر به تحدید معنای نهایی نیست. جابه جایی حضور و غیاب و ناپایداری معنا حتی بر تمهیدات متن و موقعیت های مکانی شخصیت ها نیز سایه انداخته است و متن از درون خود را نقض کرده است.
نقد حصرانگاری معرفت شناسانه از «انسان معلّق در فضا» در پرتو فهم مبانی ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت معاصر سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۳۶)
119 - 145
حوزه های تخصصی:
مسأله: «انسان معلق در فضا» از نگاه ابن سینا برای اثبات وجود نفس، تجرد آن و مغایرت نفس با بدن طراحی شده است و حیث وجودی دارد؛ هر چند بسیاری پس از ابن سینا، این طرح را در حیث معرفتی به کار برده و آن را چنین تفسیر کرده اند: انسان معلق در فضای ابن سینا «علاوه بر اینکه هست، می داند که هست». به نظر می رسد چنین برداشتی با مبانی ابن سینا، عبارات وی در آثار گوناگون و آن چه که خود او با انسان معلق در پی اثبات آن است، ناسازگار است. روش: این پژوهش مبتنی بر رویکرد توصیفی و تحلیلی است. یافته ها: ابن سینا که ادراک را از حس آغاز می کند و اولین مرحله عقل انسان را عقل هیولانی و قوه محض می داند، میان «شعور» که از همان آغاز برای انسان بالفعل است با «شعور به شعور» تفاوت قائل است؛ او «شعور به شعور» را بالقوه می خواند که نیاز به اکتساب دارد، درحالی که «شعور» اولیه ما به نفس، همان وجود نفس ماست. ازاین رو «انسان معلق در فضا» صرفاً هستی و حضور و وجود نفس پیش از هر آگاهی بالفعل است.نتایج: با توجه به اینکه انسان معلق در فضا در ابتدای خلقت خود بوده و ابن سینا نفس انسانی را حادث به حدوث بدن و در مرتبه عقل هیولانی و قوه محض می داند که فاقد هرگونه ادراکی است و با ادراک حسی بالفعل می شود، باید گفت: انسان معلق در فضای ابن سینا می تواند صبغه وجودی داشته باشد و درواقع ناظر به مقام حضور و وجود و هستی صرف است. علاوه براین، ابن سینا با تأکید بر دو مقام شعور و شعور به شعور، بر این باور است که شعور در انسان معلق بالفعل و دائمی بوده، اما شعور به شعور در آن بالقوه است. ازاین رو به نظر می رسد نفس در ابتدای خلقت گرچه حضور و ثبوت دارد، اما نمی توان گفت که علم به خویش دارد؛ یعنی نفس در ابتدا فاقد توجه به خویش است و همین عدم توجه، مانع هرگونه ادراک نفس به خود است. نوآوری: درواقع درباب «انسان معلق در فضای ابن سینا» صرفاً می توان گفت «انسان آگاه مند (بدون هرگونه آگاهی بالفعل) هست»، اما نمی توان گفت: «علاوه براینکه این انسان آگاه مند هست، می داند که اینگونه هست».
بازشناسی معرفت حکمی در تربیت نفس معمار مسلمان (نظریه حکمت حضور در معماری اسلامی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف : پژوهش حاضر با واکاوی دو مؤلفه نظر و عمل در معرفت حکمی، به تبیین نقش نفس معماران برای دریافت حکمت پرداخته است. روش: پژوهش حاضر با مطالعات اسنادی، از تحلیل محتوای کیفی به منظور تحلیل داده های استخراج شده از منابع اسلامی استفاده کرده است. یافته ها: اتحاد نظر و عمل با درک حضور و درک حدود معمار در مقام نظر و حفظ حضور و حفظ حدود در مقام عمل به دست می آید؛ به طوری که برای او وادی ایمنی را فراهم ساخته که منجر به تجلی حکمت در معماری اسلامی می شود. نتیجه گیری: تجلی حکمت در معماری، بدون تربیت معمار حکیم در آثار معماری امکان تجلی ندارد. رابطه بین نظر و عمل در حکمت و واسطه ای که این دو را به هم متصل می سازد، در دانش امروز معماری مغفول مانده است. در همین راستا به این مهم دست یافته که اتحاد نظر و عمل، منجر به کسب حکمت شده است.