مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
زیگموند فروید
حوزه های تخصصی:
روانکاوی یکی از جریانهای مهم فکری قرن بیستم محسوب میشود که از سوی زیگموند فروید، پایهگذاری شد. فروید، برخی مفاهیم بسیار مهم (برای مثال مفهوم ضمیر ناخودآگاه و یا نقش امیال سرکوب شده در شخصیت فرد) را وارد روانشناسی پس از خود کرد؛ هدف از این نوشتار، آشنایی با پارهای از مباحث فلسفی و الهیاتی طرحشده در باب روانکاوی است. در ابتدا، آرا کارل پوپر (1994ـ1902)، فیلسوف بریتانیایی طرفدار فلسفه تحلیلی، مورد بررسی قرار میگیرد. پس از آن دیدگاه ژاک لاکان (1981ـ1901)، فیلسوف فرانسوی متعلق به سنت فلسفی اروپای قارهای و یکی از فیلسوفان نزدیک به جریان فلسفی پستمدرنیسم که روانکاوی را وارد فلسفه کرد، را مورد بررسی قرار داده و در پایان نظر پل تیلیش (1965ـ1886)، فیلسوف آلمانی و الهیدان پروتستانمذهب که عقاید او در الهیات جدید بسیار مورد توجهاند و او هم توجه خاصی به اگزیستانسیالیسم و روانکاوی در آرای الهیاتی خویش دارد، مورد مداقه قرار خواهد گرفت.
بررسی و نقد نظریه منشا دین از دیدگاه فروید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
درباره «منشا دین» و «انگیزه پیدایش مذاهب»، و بررسی عامل پیدایش مفاهیم دینی و در راس آنها مفهوم خدا، روان شناسان، جامعه شناسان، فلاسفه و ... آرا و فرضیه های بسیاری ارایه کرده اند. ما در این مقاله به بررسی دیدگاه زیگموند فروید، از روان شناسان مطرح درباره منشا دین می پردازیم و عامل ترس و عامل روانی را بررسی و از منظر جامعه شناسی، فلسفی، قرآن و روایات به آن پاسخ داده، بیان نمودیم که بحث از تابو و توتم؛ و عقده اودیپ نمی تواند مبنایی عقلانی و منطقی برای اعتقاد به خدا باشد.
اسطوره پدر و پسر در رمان پدر بی جان و داستان رستم و سهراب از دید روان شناسی فروید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب حماسی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۶
133 - 153
حوزه های تخصصی:
هدف از نگارش مقاله حاضر بررسی اسطوره پدر و پسر از دیدگاه فروید در رمان پدر بی جان اثر دانلد بارتلمی و مقایسه آن با داستان رستم و سهراب در شاهنامه فردوسی است. برای نیل به این منظور، نویسنده این مقاله از روی کرد زیگموند فروید درباره عقده ادیپ در تحلیل رابطه پدر و پسر در این دو داستان سود جسته است. این رابطه در دل خانواده شکل می گیرد که در رمان بارتلمی به خوبی ترسیم شده است. ابتدا به معرفی دانلد بارتلمی پرداخته می شود. سپس عقده ادیپ در دید فروید معرفی می گردد تا بنیان نظری پژوهش فراهم شود. آن گاه، این مفهوم در رمان پدر بی جان و داستان رستم و سهراب ارائه می گردد که در نهایت با بررسی هردو اثر از دید روان شناسیِ فروید مورد مطالعه قرار می گیرد. نویسنده در این مقاله بر آن است تا با تمرکز بر اسطوره پدر و پسر از منظر روان شناسی فروید، ماهیّت این اسطوره را با تکیه بر متن رمان و شاهنامه به تصویر کِشد. این پژوهش توصیفی تحلیلی است و روش مطالعه نیز کتاب خانه ای.
بازخوانی نظریه فرهنگ ناسرکوبگر مارکوزه از منظر حکمت صدرایی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
اسلام و مطالعات اجتماعی سال نهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۳۳)
125 - 149
حوزه های تخصصی:
توسعه روزافزون جوامع غربی و رسیدن بشر به سرحدات پیشرفت، امید رهایی از درد و رنج را برای انسان غربی به ارمغان آورد. در این میان زیگموند فروید در مخالفت با فضای خوشبینی حاکم بر غرب در اوایل سده بیستم تأکید می کند که تمدن بر انقیاد و سرکوبگری غرایز آدمی استوار است و دستاورد تمدن برای انسان امروزی، نه آرامش و آسایش، بلکه درد و رنج فزاینده است. در مقابل هربرت مارکوزه، فیلسوف اجتماعی آلمان، همزمان با نقد نظریات فروید، طرحی از تمدن ناسرکوبگر را ارائه و اعلام می کند که سرکوبگری فرهنگ، نه برخاسته از ذات تمدن، بلکه دستاورد نظام سرمایه داری است. در این مقاله، مبتنی بر روش تحلیلی - انتقادی، با بهره مندی از ظرفیت نظریه استخدام علامه طباطبایی(ره) و آموزه های حکمت صدرایی نشان خواهیم داد که آنچه مارکوزه تحت عنوان تمدن ناسرکوبگر معرّفی می کند، چیزی جز باقی ماندن در «استخدام متقابل در ساحت حیوانی» نیست و برای عبور از سرکوب می بایست کمالات عقلی و اغراض فطری را بسان عنصر تعین بخش زندگی اجتماعی مطرح کرد؛ امری که علامه طباطبایی(ره) مبتنی بر نظام صدرایی بدان پرداخته است.
جایگاه انسان در نقاشی های محمد سیاه قلم و هیرونیموس بوش از دیدگاه فروید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پیکره دوره دهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۲۳
1 - 11
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: بحث و بررسی جایگاه انسان در نقاشی هایی که توسط نقاشان عجایب نگار ترسیم شده از دیدگاه روانشناسی می تواند دریچه ای به سوی بهتر شناختن روحیه و حالات نقاشان و همچنین مخاطبان زمان خود باشد .در پژوهش حاضر سعی بر آن شد تا به این مقوله در نقاشی های محمد سیاه قلم و هیرونیموس بوش که به دلیل ترسیم صور غریبه از جمله نقاشان عجایب نگار زمان خود دانسته شده اند، از دیدگاه زیگموند فروید پرداخته شود. هدف: بررسی جایگاه انسان از دید فروید در نقاشی های هیرونیموس بوش و محمد سیاه قلم روش پژوهش: روش تحقیق توصیفی-تحلیلی و جمع آوری اطلاعات به شیوه کتابخانه ای است. یافته ها: با استفاده از نظریه زیگموند فروید درخصوص غرایز مرگ و زندگی نتایجی در خصوص نقش و جایگاه انسان در این آثار حاصل شد. یکی از نقاشان عجایب نگار دنیای شرق را می توان استاد محمد سیاه قلم دانست و از نقاشان دنیای غرب نیز هیرونیموس بوش. ارزش زیبایی شناختی بالای آثار محمد سیاه قلم و هیرونیموس بوش و دیدگاه منتقدانه، زیرکانه و ظریف به موضوعات روزمره ریشه در افکار و رویکردهای مختلف این دو هنرمند دارد.
نقد و بررسی کتاب تمدن و ملالت های آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علم و تمدن در اسلام سال سوم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۱
128 - 158
حوزه های تخصصی:
کتاب تمدن و ملالت های آن توسط زیگموند فروید در 1929میلادی/1308شمسی نگاشته شد و در 1930میلادی/1309شمسی به زبان آلمانی منتشر گردید و آن چنان مورد استقبال قرار گرفت که در کمتر از یک سال، به چاپ دوم رسید و در بسیاری از کشورهای جهان انتشار یافت و از این رو، به یکی از آثار پرفروش بدل شد با این وصف، کمتر شاهد نقد علمی آن در مجامع آکادمیک بوده ایم در حالی که نقد علمی از این اثر، موجب پیشرفت آن و نویسنده و رفع اشکالات آن می شود، در واقع، ارائه نقد علمی، کمکی است به خلق نمونه های کیفی تری که به رشته تحریر در می آیند. در برخی از موارد نیز، نقد یک اثر به درک بهتر آن کمک شایانی می کند. در نقد این کتاب، از تلفیق روش کاوش گری انتقادی و نقادی آموزشی استفاده شد که شامل مراحل سه گانه: الف) توصیف و تشریح کتاب، ب) تفسیر کتاب و ج) ارزیابی و تعیین کارایی کتاب است. با توجه به این که کتاب تمدن و ملالت های آن از جمله پرفروش ترین و مورد استقبال ترین کتاب های فروید محسوب می شود، یافته های پژوهش نشان داد این اثر نیز مانند سایر آثار، دارای نقاط قوت و ضعف بوده که بخشی از آن، متأثر از دوره زمانی و شرایط حاکم بر آن زمان است.
تحلیل زمان های درهم رونده در عکس های یادمانی از منظر آراء برگسون و فروید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تعامل مخاطبین با عکس های یادمانی همواره با مفهوم یادمان سازی سوژه ی از دست رفته همراه است که عملاً درهم رفتن زمان های گذشته و حضور در زمان حاضر را با فقدان و سوگواری در برابر این عکس ها پر رنگ می سازد. عکس های یادمانی انواعی از عکس های مرتبط با متوفیان و ازدست رفتگان است که در انواع گوناگون خلق شده و با تداعی تجربیات زیست شده ی افراد در کنار بازماندگان، یاد آن ها را در اذهان زنده نگاه می دارد. دربرخی از انواع عکس های یادمانی مانند عکس شیء ها، تجربه ی ادراکی منحصربه فردی میان تصویرِ شخص غائب ( از زمان گذشته) و شئ یادمانده (در زمان حال) ایجاد می شود. بدین معنی که برای مخاطب خاص در برابر این عکس ها، زمان گذشته با زمان حال در تداوم و پیوستگی است و موجب فهمِ معنایی متفاوت ازحضور در لحظه ی اکنون گردیده و انگاره ای ذهن آشنای زمان خطی معمول را متحول می سازد. هانری برگسون فیلسوف فرانسوی قرن بیستم زمان را به عنوان امری متحول شونده و پیوسته تفسیر می کند و برای این ویژگی اصطلاحی به کار می برد: «دیرند». پرسش اصلی اما آن است که آیا عکس های یادمانی می تواند با چنین مفهومی از زمان از منظر برگسون، و نیز مفهوم سوگواری که زیگموند فروید در برابر فقدان عزیز از دست رفته مطرح ساخته، هم جهت باشند؟ در این تحقیق به روشی تحلیلی و براساس آراء هانری برگسون (در مسئله ی تعریف زمان های درهم شونده) و زیگموند فروید (در فرایند سوگ)، برخی از انواع عکس های یادمانی را مورد مطالعه قرار داده است. نتیجه آن که عکس های یادمانی، علاوه بر عملکردی بت واره گون در فرآیند سوگواری، نوعی زمان بندی تحول پذیر و مفهومی را نیز دارا هستند که سبب تحول در ادراکِ تجربه ی زیست شده ی فرد به واسطه ی تفسیر دیرند در مفهوم زمان می شود.
خوانشی روانکاوانه از روابط سلطه بین زنان و مردان در فیلم گذشته (1392) ساخته اصغر فرهادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گ ئ ورگ وی ل ه ل م ف ری دری ش هگل فیلسوف آلمانی(1831-1770 میلادی) در کتاب پدیدارشناسی روح، بخشی را به دیالکتیک خدایگان و بنده اختصاص داده و به روابط قدرت بین دو فرد در کوچک ترین واحد تجمع انسانی در تاریخ تطور روح مطلق پرداخته بود که در قرن بیستم میلادی بر شکل گیری اندیشه های ژک لکان که از پیروان جدید زیگموند فروید در روان کاوی در آن هنگام بود، تأثیر گذاشت؛ به نحوی که او مفهوم میل به موضع مورد شناسایی( ابژه) در نزد فاعل شناسایی(سوژه) را با مفاهیم خدایگان و بنده مورد نظر هگل ترکیب کرد. بر این اساس، دیالکتیک قدرت در هر رابطه دو طرفه ای از جمله رابطه میان زن و مرد برقرار است. این پژوهش به طریق تفسیری -تحلیلی، روابط دیالکتیکی میان زوج های زن و مرد در فیلم گذشته(1392) ساخته اصغر فرهادی را به عنوان نمونه ای مطالعاتی از افراد طبقه متوسط جامعه ای چند ملیتی بررسی کرده است. جمع آوری اطلاعات با استفاده از منابع کتابخانه ای و مشاهده فیلم بوده و اطلاعات با رویکرد روان کاوانه تحلیل شده است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که وضعیت قرارگیری شخصیت های زن و مرد در دو جایگاه خدایگانی یا بندگی در فیلم گذشته به جایگاه اجتماعی افراد وابسته است و پدیده مهاجرت بر جایگاه آنان در این دیالکتیک تأثیر به سزایی دارد.
تحلیل روان کاوانه افسانه کُردی «شیرزاد شیرپنج» براساس نظریه عقده اُدیپ زیگموند فروید(مقاله علمی وزارت علوم)
افسانه های عامه به عنوان بازتابی از ناهشیار جمعی و کشمکش های روانی انسان یکی از بهترین منابع تحلیل روان کاوانه به ویژه نظریات جنسیت کودکانه به شمار می روند. مخاطبان این افسانه ها به ویژه کودکان با فرافکنی بسیاری از تعارضات خود بر روی شخصیت های داستان، تکانه های پرخاشگرانه خود را بیرونی می سازنند و ضمن تجربه نمادین برخی عواطف سرکوب شده خویش، می توانند به نوعی یکپارچگی روانی و عاطفی دست پیدا کنند. زیگموند فروید به عنوان بنیاگذار روان کاوی خود بارها بر اهمیت ادبیات کهن و باستانی تأکید داشته و بسیاری از مفاهیم مهم این دانش را با ارجاع به اسطوره ها و افسانه ها بیان کرده است. یکی از کلیدی ترین مفاهیم در گفتمان روان کاو عقده اُدیپ است که به تعبیر فروید مسئولیت هر کودکی که پا بر عرصه هستی می گذارد غلبه بر آن خواهد بود. از سوی دیگر زبان کُردی به دلیل تنوع گویشی و جغرافیای بکر خود دارای یکی از غنی ترین ادبیات های عامه بوده و به باور بسیاری از مستشرقان بر ادبیات عامه سایر ملل خاورمیانه نیز تأثیر گذارده است. نگارنده در این مقاله بنابر مفاهیم روان کاوی و به روش توصیفی تحلیلی به بررسی افسانه شیرزاد شیرپنج از ادب عامه کُردی پرداخته و نشان داده که این داستان تا چه اندازه ای بر نظریه عقده اُدیپ منطبق است و بر چه راه حل هایی برای گذر از این مسیر سرنوشت ساز تأکید می کند. در این قصه کشمکش های اُدیپال در غالب رقابت پسر و پدر آغاز و درنهایت با پذیرش جایگاه پدر و افول تکانه های اُدیپال، بلوغ روانی و صلح درونی پدیدار می شود.
بررسی تقابل غرایز دوگانه اروس و تاناتوس در آثار کن کوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جلوه هنر سال چهاردهم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۳۷)
7 - 20
مطابق با تعریف زیگموند فروید از نحوه عملکرد غرایز انسانی، تمامی جهت گیری های اعمال و رفتارهای انسان از عملکرد متضاد دو غریزه اروس و تاناتوس سرچشمه می گیرد؛ اروس، مظهر سازندگی است و زندگی می بخشد و در تقابل با آن تاناتوس، مظهر مرگ و تخریب است. با توجه به این که او، جایگاه غرایز را بخش ناآگاه ذهن می دانست می توان این بخش را مانند عرصه ای برای نبرد دایمی اروس و تاناتوس به حساب آورد. در این پژوهش، جلوه هایی از تقابل و نبرد بین غرایز دوگانه ِ فرویدی در آثار کن کوری، نقاش فیگوراتیو اسکاتلندی مطالعه می گردد. مساله پژوهش، سیر تکامل دیدگاه هنرمند نسبت به انسان و هم چنین، ارتباط او با جهان است؛ لذا برآنیم تا دریابیم جلوه هایی از نبرد میان غرایز چگونه در آثار این هنرمند قابل تشریح است؟ هنرمند در آثارش به چه تعریفی از بُعد وجودی انسان دست می یابد؟ در این پژوهش برآنیم با استناد بر نظریات زیگموند فروید در ارتباط با عملکرد غرایز و تاثیر تضاد و تنش آن ها بر رابطه انسان و محیط پیرامونش، به نمودهایی از این رابطه دوسویه در آثار کن کوری دست یابیم که به شکل تقابل سازندگی- تخریب، تولد- مرگ، تمدن و بربریت نمایان می گردد. به منظور دست یابی به پاسخ پرسش های مطرح شده، با بهره گیری از فراروان شناسی زیگموند فروید و نظریاتش در ارتباط با ساختار ذهن انسان، انرژی روانی و هم چنین، ساز و کار غرایز به تشریح منتخبی از آثار کن کوری می پردازیم. انسان در آثار کن کوری موجودی است که مابین نبرد دایمی دو غریزه متضاد گرفتار آمده است؛ نبردی که رنج می آفریند، عامل این رنج خواه درونی باشد و یا از محیط پیرامونش بر وی تحمیل گردد، او را به چالش می کشد؛ به همین جهت آثار این هنرمند به عرصه ای برای بازنمایی ناامیدی، بی هدفی و عدم اطمینان بدل می گردد. در آثار او، انسان موجودی است مملو از ابهام، دوگانگی و تردید که می تواند در قالب اثری انتقادی به سیاست ها و جنگ افروزی های سردمداران قدرت و یا نابرابری های اجتماعی ناشی از آن نمود یابد که احساسی از ناتوانی را در جوامع نهادینه می سازد؛ در مراحل دیگر، این ناتوانی مفهوم گسترده تری می یابد و ناتوانی جسمانی و روانی انسان را شامل می گردد. با این وجود، ذکر این نکته ضروری است که در این آثار تعریف مرز مشخصی بین نابودگری و نابود شوندگی ممکن نیست، چرا که وجود انسان در این آثار عرصه ای برای نبرد غریزه مرگ و زندگی است که در تعامل و تقابل با یک دیگر معنا می یابند.
نقد روانکاوانه بهمن محصص با تکیه بر رساله روانکاوی لئوناردو داوینچی
حوزه های تخصصی:
بهمن محصص، هنرمند معاصری است که برای حیات بخشیدن به آثارش راه هم عصرانش را نپیمود و زبانی نو برای خلق
آثارش خلق نمود. فیگور های بی دست و پایش همواره منتقدان را به خود فرا می خوانند. انسان های اخته آثار او، گرچه در
صورت فاقد اجزای بسیار بودند، اما همگی با دهان های گشوده و فریاد های خاموش شان بیماران روان رنجوری را به ذهن
متبادر می کنند که عاجزانه علم روانکاوی را به مدد فرا می خوانند. هنرمند محبوب ترین اثرش فی فی از خوشحالی زوزه
می کشد را با محبوب ترین اثر داوینچی، مونالیزا قیاس کرده، یادآور می شود که هر دو، اثر محبوب شان را در سراسر عمر به
همراه داشته و عزیز شمارده اند.
امروزه نقد روانکاوانه یکی از روش های نقد برای درک بهتر هنرمند و آثار هنری محسوب می شود و می دانیم که نخستین بار،
به علت علاقه زیگموند فروید به هنر و ادبیات، هم زمان با رشد نظریه روانکاوی توسط خود وی شکل گرفته است. فروید در
سال 1910م و در رساله روانکاوی لئوناردو داوینچی برای نخستین بار به مطالعه روان هنرمند و تاثیر ناخودآگاه و تجربیات
دوران کودکی بر شکل گیری مشهورترین اثر وی، مونالیزا می پردازد. وی با بررسی یکی از خاطرات اولیه دوران کودکی
لئوناردو و بسط آن در بستر اسطوره، زبان شناسی و نماد شناسی در می یابد که لبخند مونالیزا ریشه در خاطرات اولیه او با
مادر دارد که در آثار دیگر وی نیز قابل ردیابی است.
پرسش از امکان دریافت وجوه مشابه در ناخودآگاه بهمن محصص و ظهور آن در آثارش که مرتبط با رابطه او با مادرش در
دوره های آغازین بوده است پژوهشگر را بر آن داشت تا با پای نهادن در جای پای باقی مانده از پدر روانکاوی و دنبال نمودن
اطلاعات بر جای مانده از بهمن محصص در مصاحبه ها و مستند ها، قرابت های متعدد میان حیات روانی این دو هنرمند را
یافته و به تحلیل دقیق تر آن ها بپردازد. فعالیت های گسترده این دو هنرمند در زمینه های گوناگون با مفهوم «تصعید» قابل فهم
می شود و باز شناسی «تثبیت» در دوره های مختلف رشد (به خصوص دوره دهانی) در هنرمند و تطبیق آن با شاخصه های
فیگور های بهمن محصص سبب می شود تا فی فی را در ارتباط پیشا ادیپی وی با مادر به شمار آوریم و یا حتی به عنوان نمادی
از مادر (غیر) به رسمیت شماریم.
بررسی روانکاوانه نشانه های روان-جنسانی در نقاشی های اقتباسی دالی از کمدی الهی دانته
حوزه های تخصصی:
در پژوهش پیش رو هدف از بررسی روانکاوانه ی نشانه های روان-جنسانی در نقاشی های اقتباسی سالوادور دالی از متن کمدی الهی دانته، یافتن تفاوت ها، شباهت ها، بازتاب نظریه های روانکاوانه ی زیگموند فروید و تحلیل نمادها و نشانه ها در نقاشی های دالی است. دوزخ در کمدی الهی دانته شامل سی و چهار سرود است که پژوهش حاضر از میان آن ها متونی را برگزیده که نشان دهنده ی تفاوت ها، شباهت ها و نظریه های روانکاوانه ی فروید و نمادها در نقاشی های دالی است. پژوهش حاضر از نوع تحلیلی و تطبیقی است که در بررسی نمونه های اقتباسی از روش شناسی نقد روانکاوانه بهره گرفته است. در این پژوهش، محقق از نظریه های فروید به عنوان روش تحقیق استفاده کرده است زیرا فروید هنر شامل ادبیات و نقاشی را شبیه خواب و رویا می دانست. نمونه های مورد استفاده در این تحقیق شامل جملات منتخب از بخش دوزخ در کمدی الهی دانته و نقاشی های اقتباسی سالوادور دالی از این جملات در متن دوزخ دانته است. پژوهش حاضر بخش دوزخ در کمدی الهی دانته را برگزیده زیرا این کمدی به شکل رویا و در خواب به دانته الهام شده و به عبارتی دیگر محصول ذهن ناخودآگاه است. از سویی دیگر، نقاشی های اقتباسی سالوادور دالی مورد بررسی قرار گرفته اند زیرا او نقاش سبک سورئالیسم بوده که رویاها و ذهن ناخودآگاه را در آثارش بازنمایی کرده است. در بررسی تطبیقی نقاشی های اقتباسی دالی از متن دوزخ دانته، نتایج این تحقیق نشان داد که دالی بیشتر به ضمیر ناخودآگاه انسان و نمادهای روان-جنسانی پرداخته است.کلید واژه ها: اقتباس، دوزخ دانته، سالوادور دالی، زیگموند فروید، عقده اُدیپ
نقد و بررسی نظریه سرکوبگری تمدن فروید مبتنی بر اندیشه شهید مطهری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زیگموند فروید در تقابل با خوشبینی مارکسیست ها در پی ریزی بنای یک نظام حکمرانی با کمترین میزان درد و رنج، از تمدن سرکوبگر سخن می گوید. فروید این سرکوب را در دو ساحت فرد پیدایشی و نوع پیدایشی بررسی می کند. در ساحت فردی و با تحلیل دستگاه سه گانه ذهنی، از جانشینی اصل واقعیت به جای اصل لذّت و تعویق در غرایز یاد می کند. در ساحت نوع پیدایشی نیز با شورش فرزندان علیه پدرِ نخستین و قتل او، احساس گناه ایجاد می شود و بذر اخلاقِ سرکوبگرِ غرایز جوانه می زند؛ در نتیجه، فروید سرکوبگری غرایز را لازمه تمدّن می داند. در مقابل، شهید مطهری معتقد است که نه تنها تمدنِ فطرت بنیان سرکوبگری را به همراه نخواهد داشت، بلکه جامعه، تاریخ و فرهنگ انسانی به سوی تمدنی یگانه در حرکت است؛ زیرا مقوله فطرت، در سرشت و ذات انسانی همه انسان ها به ودیعت نهاده شده و انسان ها و به تبع آن جوامع، فرهنگ ها و تمدن، به سمت آن امری در حرکت خواهند بود که ذات انسانی به آن گرایش دارد؛ درنتیجه، پدیده سرکوبگری، نه ذاتیِ تمدّن یا فرهنگ، بلکه امری عارضی و برخاسته از نقش و جایگاه غریزه در تمدّن به انضمامِ عنصرِ «ضرورت بیرونی» است.