۱.
کلیدواژهها:
معقول نظریه معقولیت طبیعى مکتب ادینبورا نسبىگرایى معرفتشناختى نامعقول دستهبندى اشیا منافع اجتماعى نظریه بهکارگیرى فعالانه اجتماعى طبیعت
این مقاله یکى از جالبترین براهین مکتب ادینبورا براى نسبىگرایى را بازسازى و سپس مورد ارزیابى نقّادانه قرار داده است. این مکتب براى این منظور نظریه معقولیت طبیعى را طرح مىکند؛ نظریهاى که همه عقاید و دعاوى معرفتى را به طور طبیعى معقول مىشناسد. در صورت توفیق در این کار، تبیین درجه دوّم ما از چگونگى و چرایى اخذ و رفض آن عقاید و دعاوى معرفتى هیچ نیازى به مقولات معقول و نامعقول نخواهد داشت؛ زیرا مطابق این نظریه همه عقاید و نظریهها به طور طبیعى معقول هستند. هدف اصلى مکتب ادینبورا از این نظریهپردازى این است که تمام دعاوى معرفتى را به لحاظ معرفتشناختى، از جهت منزلت معقولیتشان، معادل و همسنگ کند. همچنین بهکارگیرى مفهوم منافع اجتماعى در نظریه به کارگیرى فعالانه اجتماعى طبیعت این مکتب، مورد طرح و نقّادى قرار گرفته است.
۲.
از جمله رهیافتهاى عمده در بیان رابطه عقل و دین، دیدگاهى است که به «عقلگرایىِ حداکثرى» مشهور گشته است. تجلّى عقلگرایى حداکثرى الهیات طبیعى و عقل محور بوده است، و مفروض الهیات طبیعى این است که معقولیت معتقداتِ وحیانى، شرط مقبولیت آنها را فراهم آورد. تفسیرى از معقولیت که همواره مدنظر الهىدانان طبیعى بوده، با عنوان مبناگرایى یا بنیادگرایى سنّتى قلمداد شده که مطابق با آن گزارههاى عقلانى یا پایه هستند یا مستنتج از گزارههاى پایه. در این تفسیر عقلانیت و صدق همواره توأمانند. در مقابل مبناگرایى سنّتى، معرفتشناسى اصلاح شده، تفسیرى دیگر از عقلانیت را معرفى مىکند. نویسنده در این مقاله مىکوشد تا با نظر به برخى از متفکران نهضت اصلاح دینى، معرفتشناسى اصلاح شده و تفسیر آنان از عقلانیت را معرفى کند و در ادامه با بیان برخى از انتقاداتى که به این نظریه وارد شده، نتیجه مىگیرد که معرفتشناسى اصلاح شده، به نوعى دچار نسبىگرایى و تا اندازهاى ایمانگرایى است. مقاله حاضر، توصیفى اجمالى از دیدگاههاى معرفتشناختىِ فیلسوف دینشناس امریکایى معاصر، آلوین پلنتینجا (1932م) است که با توجه به مقالات و آثار وى فراهم آمده است.
۳.
معروف است که ویتگنشتاین در طول حیات خود طى دو دوره، دو فلسفه را به وجود آورد که هرکدام تازگىها و نوآورىهاى خاص خود را دارد؛ وجه جامع آن دو این است که به مسأله زبان از دید فلسفى مىپردازد. آنچه در این نوشتار تقدیم مىگردد گزارشى نسبتا جامع از این دو فلسفه است. نویسنده کوشیده است به توصیه خودِ ویتگنشتاین، خطوط اصلى فکر او و مسائل اساسى را که براى او مطرح بوده دنبال کند. در فلسفه متقدم مسأله اصلى نسبت بین زبان و جهان است که ویتگنشتاین تئورى تصویرى را مطرح مىسازد. در فلسفه متأخر، ویتگنشتاین معتقد است اساسا فلسفه وظیفه دیگرى برعهده دارد و آن اینکه چون مشکلات فلسفى زاییده سوءتفاهمند باید ریشه آن را بشناسند و آن این است که بازىهاى زبانى را با هم خلط مىکنیم. در این جا دیگر نباید دنبال معنا رفت، باید به کاربرد زبان توجه کرد. در یک کلمه، فلسفه ویتگشتاین بر آن است تا حد و مرز زبان را مشخص سازد: با زبان چه چیزهایى را مىتوان بیان کرد و چه چیزهایى را نمىتوان
۴.
یکى از جدالهاى اساسى در حوزه اندیشه سیاسى غرب که به جرأت مىتوان گفت همزمان با آغاز تفکر سیاسى بشر نمایان شده و تاکنون نیز ادامه دارد، جدال تاریخى بین فضیلت و آزادى است. این پژوهش بر آن است تا ویژگىهاى اصلى هریک از دو دسته نظریههاى سیاسى فضیلتمدار و آزادىمحور را در تاریخ اندیشه سیاسى غرب (از پیش سقراطیان تا قراردادگرایان) ردیابى و برجسته نماید. در این باره، مىتوان ویژگىهاى اصلى نظریههاى سیاسى فضیلتمدار را براساس غایتگرایى، اخلاقگرایى و ساختار اجتماعى و سیاسى عمودى (سلسله مراتبى) ترسیم کرد؛ در حالى که نظریههاى سیاسى آزادى محور به انسانگرایى، حقوقگرایى و ساختار اجتماعى و سیاسى افقى تأکید دارد
۵.
مقاله حاضر ترجمهاى است از مقدمه کتاب «فلسفة الصدر» نوشته دکتر محمد عبداللاوى استاد فلسفه در دانشگاهها و مؤسسات الجزائر، سودان، ایتالیا و بریتانیا، که تحقیقات متعددى در زمینه آثار شهید صدر نموده و آثارى از ایشان در این زمینه منتشر شده است. ایشان در این اثر به مبانى فکرى و فلسفى شهید صدر(ره) پرداخته و نوآورىهاى ایشان را در زمینه معرفتشناسى و مسائلى که در رابطه با واقعیت و حقیقت و عقلانیت و رابطه فقه و فلسفه، توضیح و تبیین نموده است. عبداللاوى نتیجه مىگیرد که شهید صدر(ره) میراث فلسفه اسلامى و بطور کلى تفکر اسلامى را بازسازى کرده است و از آن جهت که فلسفه اسلامى و غربى را مورد نقد قرار داده، فلسفه اسلامى معاصر را از حیث مفاهیم و روش غنى ساخته است؛ همچنین شهید صدر(ره) براى فرهنگ انسانى به طور کلى فلسفه جدیدى را ارائه داده که در پى ارتباط دادن انسان با خداوند سبحان و ارزشها از طریق ارتباط انسان با نبوت و امامت مىباشد.