
مقالات
حوزههای تخصصی:
انبوه - داده یکی از دستاوردهای مهم انقلاب فناوری اطلاعات و ارتباطات است که از حیث تأثیری که می تواند بر پژوهش های علمی بگذارد در این مقاله مورد توجه قرار گرفته است. در آنچه که به حوزه معرفت شناسی پژوهش های علمی مربوط می شود، دو گرایش عمده در این موضوع وجود دارد: یکی اینکه چنین پدیده ای به کنار گذاشتن تئوری از فرآیندهای پژوهش منجر می شود و دیگری در نقطه مقابل نقش تئوری ها را همچنان مؤثر می داند. انبوه - داده عبارت است از داده هایی که از گستره وسیعی از جریان فعالیت های اقتصادی، اجتماعی، زیست محیطی و... به صورت خودکار یا نیمه خودکار و با مشارکت فعال کاربران به وجود می آید. از شبکه های اجتماعی، وبگاه ها، وبلاگ ها، ژورنالیسم و «ردپای دیجیتال» افراد گرفته تا خدمات و تعاملات تجاری، اداری، فرهنگی، اجتماعی و... همگی عرصه ای پویا و گسترده را برای ایجاد انبوه - داده فراهم می کنند. انبوه - داده صرفاً حجم عظیم داده نیست؛ بلکه گستره وسیعی است که دارای تنوع، تکثر، سرعت، ارزش و انعطاف است. انبوه - داده زمینه دانش داده کاوی را فراهم کرده است که عبارت است از استخراج دانش های مفید از پایگاه های بزرگ داده یا از جریان داده ها که توسط روش های رایج، به دلیل گستردگی و پیچیدگی آنها قابل مدیریت نیستند. به دلیل حجم بالا، تنوع و سرعت زیاد انبوه - داده فنون جدیدی برای تحلیل آنها ضروری است. انبوه - داده ویژگی لحظه ای بودن دارد و ازاین رو، مشکل زمان را در پیمایش ها حل می کند. این یکی از مهم ترین ویژگی های انبوه - داده است. انبوه- داده و علم داده -ران بحث از اگنوستیک[1] را پیش روی ما می گشاید. «اگنوستیک» که اساساً نوعی «لاادری گری» یا ندانم گرایی است را می توان در ساحت معرفت شناسی به علم مستقل، علم بدون پیش فرض، یا علم قابل انطباق تعبیر کرد. در اگنوستیک ادعا بر این است که پیش فرضی ازسوی پژوهشگر وجود ندارد و می گوید که نمی دانم چه چیزی هست یا نیست، درست است یا غلط، حقیقت دارد یا ندارد. این مبنایی برای ورود به عرصه دانش است. علم داده - ران نیز بر همین ادعا استوار است. ازاین رو، این دو مفهوم مرتبط با معرفت شناسی را در کنار هم آورده ایم. ازآنجاکه داده های انبوه به خودی خود و بدون فرضیه یا تئوری ممکن است ما را در پژوهش علمی یاری دهند، بنابراین راه برای اقبال به اگنوستیسم فراهم می شود. به ویژه آنکه فناوری ها و روش هایی چون داده کاوی، یادگیری ماشین و هوش مصنوعی امکان پردازش داده های انبوه و استخراج الگوها را فراهم می کنند. این پدیده هنوز از حیث تأثیراتی که بر معرفت شناسی و نظریه پردازی دارد به اندازه کافی واکاوی نظری نشده است. مقاله حاضر، در پی بحث از همین ابعاد است.
روش: در این مقاله با روشی تحلیلی نخست، چارچوبی مفهومی از چند مقوله اصلی برساخته می شود که شامل انبوه - داده، علم داده-ران، اگنوستیسم است. این سه مفهوم اصلی با یکدیگر در علوم فناوری های نوین و در علوم اجتماعی ارتباط دارند. این چارچوب مفهومی ازآن رو اهمیت دارد که با ترکیب علوم داده ای، علوم محاسباتی، علوم اجتماعی می تواند مبانی پارادایمی موجود را متحول کند و به تضعیف پارادایم علوم تجربی (پیشارنسانس)، علوم نظری (پیشارایانه) و علوم محاسباتی (پیشاداده انبوه) که پس از رنسانس مسلط بوده است بینجامد (کیچین، 2014).
نتایج: این مقاله استدلال می کند که انبوه - داده ظرفیت آن را دارد که تحولی عمده را در معرفت شناسی علوم اجتماعی پدید آورد. ازسویی پدیده انبوه - داده بازیگران جدیدی را که پژوهشگران سنتی علوم اجتماعی نیستند، وارد توسعه علمی و معرفت شناسی می کند که شامل فناوران حوزه اطلاعات و
ارتباطات و نیز کارآفرینان اقتصادی می شود. ازسوی دیگر، نقش رشته های دانشگاهی و تئوری ها در توسعه علمی کاهش می یابد. علم داده- ران می تواند برنامه های پژوهشی را سامان دهی کند؛ به گونه ای که نقش نظریه ها و تقسیم بندی های رشته ای سنتی در دانشگاه را محدود نماید. پدیده انبوه - داده به فردگرایی روش شناختی در علوم اجتماعی دامن می زند. ازاین رو، تجزیه وتحلیل سیاستی مبتنی بر ابزارهای فناوری اطلاعات یا علوم اجتماعی محاسباتی در معرض توجه بیشتری قرار گرفته است.
بر اساس این، پایه های معرفت جدید بر درک فعالیت های خُرد فردی و فردگرایی روش شناختی بنا گذاشته می شود. «شناختِ ترکیبیِ فردمحور» امکان وقوع می یابد که حاصل سپهرهای گوناگون است. به دیگرسخن، شناخت بهتر فرد زمینه توسعه نظریه های فردمحور را امکان پذیر می کند. شناخت داده های متکثر، ضرورتاً به بی نیازی از نظریه نمی انجامد. تحلیل نظری گریبان انسان را رها نمی کند؛ زیرا این نظریه ها بخشی جداناشدنی از تجربه ها، سلیقه ها، ترجیحات و ادراکات روحی و روانی ما هستند. اما تحول اساسی اینجاست که نقش داده های خُردِ فردی و در مقیاس «نانورفتار» توسعه نظریه های فردمحور - داده محور را بیشتر می کند. به همین سان، نقش داده های فردی و نقش سوژه در شکل گیری نظریه بیش از نقش پژوهشگر - فاعلِ نظریه پرداز می شود؛ زیرا این داده ها به هرحال خود، کم و بیش سخن می گویند و نقش آفرینی بیشتری در فهم و در شکل گیری ذهن نظریه پرداز ایفا می کنند. نظریه های گوناگونی که از داده ها برمی آیند، بدینسان، از تعامل پذیری بیشتری برخوردارند؛ زیرا سهم هریک از عوامل و مؤلفه ها به صورت محسوس تری دیده شده و تصدیق می شود.
ازاین رو، در نگاه نخست، زمینه برای تلفیق نظریه های گوناگون و شکل گیری کلان نظریه های «متناسب تر» بیش ازپیش فراهم می شود. به عنوان مثال، آنگاه که داده هایی طبقه بندی شده و شفاف از پدیده فقر و سهم ساختارها و رفتارها در آن شناسایی شود و آنگاه که داده هایی روشن و طبقه بندی شده از توانمندسازی انسان، از ابعاد گوناگون محیط زیست، از نقش سیاست دولتی در این زمینه ها، از عوامل مؤثر بر علم، فناوری و نوآوری در ابعاد و اجزای گوناگون و... به دست آید، زمینه برای نظریه پردازی های خُرد در هریک از این موضوعات و درنتیجه نظریه ای جامع فراهم می آید؛ البته در نگاه عمیق تر تحولی پارادایمی در توسعه دانش بدون رشته فراهم می آورد که خود می تواند موجد اغتشاش نظری باشد.
بحث و نتیجه گیری: اگرچه دقیقاً نمی توان گفت که نقش نظریهها پایان یافته است، اما این انقلاب وجوهی دارد که نقشی بنیانی در تغییر پارادایم دارد؛ ازطریق گسست فعالیت علمی از نظریه پردازی، با از بین بردن ساختار سلسلهمراتبی دانشمندان، با تضعیف ساختار رشتهای، با توده ای کردن بازیگران دانش، با گسست تولید علم از زمینه رشته ای و از زمینه متخصصان، و با پدید آوردن دانش غیرتداومی. تقسیم بندی رشته ای به دلیل غرق شدن در اقیانوسی از داده ها اهمیت خود را از دست داده یا اینکه حداقل متزلزل شده است. داده مستقل از رشته است و ازاین رو، همکاری بین رشته ای در فضای «شبه - اگنوستیکی» از علم می تواند بلاموضوع باشد.
در علم در دست کارشناسان فنی، تکنیسین ها و نه ضرورتاً دانشمندان به صورت «آنارشیک» رشد می یابد. امروزه، تحولات نوآورانه ای در حوزه فناوری های نوین ازسوی جوانان (و گاه نوجوانانی)، که دوره های تحصیلات تکمیلی را نگذرانده اند، مشاهده می شود. مایکروسافت، اپل، فیسبوک، تلگرام، واتساپ و بسیاری دیگر ازاین دست توسط کسانی به عرصه نوآوری آمده اند که ابداع کنندگان اولیه اغلب «دانشمند» به معنای مصطلح نبوده اند و حتی گاه از دانشگاه ترک تحصیل کرده اند. این ابتکارات و ابداعات خود سرمنشأ رشد علم بوده اند. نتیجه آنکه تحول علمی از محیط آکادمی به محیط کسب و کار آمده است. علم بیش از گذشته به بازار وابسته شده است و «دینامیسم» بازار سرمنشأ «دینامیسم» علم شده است. فناوری اطلاعات چنین بستری را ازطریق تسهیل ارتباطات و ترکیب فناوری های گوناگون با یکدیگر زمینه جهش متقابل را فراهم کرده است و علم نه اینتردیسیپلینری است و نه دیسیپلینری بلکه بی دیسیپلین است و این می تواند کل ساختار پیشین از رنسانس به این سو را به هم زند.
تأملی بر پژوهش پساکیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و اهداف: در دنیای پیچیده و در حال تغییر امروز، بازنگری در روش های پژوهش و تولید دانش بیش از هر زمان دیگری احساس می شود. بنابراین، به بازنگری و نوآوری در رویکردهای پژوهش کیفی نیاز است تا بتواند به چالش های جدید پاسخ دهد و دانش جدیدی تولید کند که به نتایج متفاوت منجر شود. پژوهش پساکیفی نشان دهنده ضرورت تغییر و اصلاح روش هاست که به طور مداوم در حال تکامل است و در برابر طبقه بندی های ثابت مقاومت می کند. بنابراین چشم انداز پژوهش کیفی را دوباره تعریف می کند.
پژوهش پساکیفی به طورخاص به چالش های موجود در روش های کیفی سنتی پاسخ می دهد و فضایی برای تفکر انتقادی و خلاقانه فراهم می آورد. این رویکرد نه تنها به بررسی عمیق تر پدیده های اجتماعی و فرهنگی می پردازد، بلکه سعی دارد تا مرزهای موجود در روش های پژوهشی را بشکند و به سمت فهمی چندبعدی و پویا از واقعیت ها حرکت کند. با اینکه پژوهش پساکیفی مسیرهای نوآورانه ای برای پژوهش ارائه می دهد، همچنین، با انتقاداتی در رابطه با کاربرد عملی و پتانسیل هرج ومرج روش شناختی مواجه می شود و سؤالاتی را در مورد تعادل بین خلاقیت و دقت در اقدامات پژوهشی مطرح می کند. بنابراین، پژوهش پساکیفی نه تنها ابزاری برای تحلیل پدیده هاست، بلکه فرصتی برای بازنگری در نحوه تولید دانش نیز محسوب می شود. در این پژوهش سعی شده است تا افق و دیدگاهی درخصوص پژوهش در غالب پساکیفی ارائه شود. برای این منظور، در چند مرحله طراحی شده و هدف آن ارائه درک عمیق تری از این رویکرد نوین و تحلیل و تشریح آن در پژوهش بود؛ زیرا در حوزه مطالعات سازمانی، پژوهش پساکیفی هنوز هم ناشناخته باقی مانده است؛ ازاین رو در پژوهش حاضر بررسی این روش پرداخته شد.
روش پژوهش: این پژوهش به طورجامع و منسجم به تحلیل روش شناسی پساکیفی می پردازد و بینش های جدیدی را در این حوزه ارائه می دهد. روش این پژوهش، روش توصیفی و تحلیلی بود که با هدف ارائه درک عمیق تری از این رویکرد نوین در چند مرحله طراحی شد. در ابتدا مفاهیم و تعاریف کلیدی مرتبط با پژوهش پساکیفی به طور جامع بررسی شد. بدین منظور، از منابع معتبر، مقالات علمی و کتب دست اول موجود در زمینه پساکیفی استفاده و مفاهیم و تعاریف کلیدی مرتبط با این روش به طور جامع بررسی شد. همچنین، تاریخچه و خاستگاه فلسفی پژوهش پساکیفی
به دقت تحلیل شد تا زمینه های نظری و عملی آن به خوبی روشن شود. این بررسی شامل تأثیرات نظریه های مختلف بر شکل گیری این روش و نقاط عطف تاریخی آن بود. در ادامه به بررسی دقیق تر اصول کلیدی و جوانب مختلف پژوهش پساکیفی پرداخته شد. این بخش شامل تحلیل روش های جمع آوری داده ها، تحلیل داده ها و چالش ها و محدودیت هایی است که ممکن است پژوهشگران در استفاده از این روش با آن مواجه شوند. در این راستا، مقایسه ای از پارادایم، هستی شناسی و موضوع پژوهش های کیفی و پساکیفی ارائه شد تا تفاوت های این دو روش روشن شود. درنهایت، جمع بندی مطالب و نقد و بررسی روش از منظر پژوهشگران در قسمت بحث و نتیجه گیری ارائه شد.
یافته ها: باوجود توجه به روش پساکیفی، هنوز تعریف روشن، دقیق و واحدی برای پژوهش پساکیفی وجود ندارد. پژوهشگران به ندرت تعاریف صریحی از پسا کیفی ارائه می کنند: زیرا سؤال از «چیستی» پساکیفی حضور و ماندگاری را متبادر می کند؛ درحالی که این واژه ذاتاً ناپایدار و بی نهایت است. دوم، اصلاً نباید پسا کیفی را تعریف کرد؛ زیرا نام گذاری، عملی محدودکننده، ثابت و بسته است. پژوهش های پساکیفی نمایانگر رویکردهایی بدون ساختارهای هنجاری و مرزهای مشخص هستند. این پژوهش ها متنوع بوده و می توانند در هر زمان و مکانی آغاز شوند؛ اما به دلیل عدم قطعیت و نامشخص بودنشان ممکن است احساس سردرگمی و عدم اطمینان ایجاد کنند. به طورکلی، پژوهش پساکیفی نشان دهنده تغییر قابل توجهی از پژوهش های کیفی سنتی است که بر خلاقیت، آزمایش و انحراف از روش های انسان محور تأکید دارد و مبتنی بر پساساختارگرایی و پساانسان گرایی است و نیز بر سیالیت تولید دانش به جای روش شناسی ثابت تمرکز دارد.
باید توجه داشت که رویکرد پساکیفی به معنای رد کامل روش کیفی نیست؛ بلکه بر روی پیوستاری قرار دارد که بینش های ارزشمندی از این رویکرد به دست می آورد و تمرکز آن را تغییر می دهد تا شامل عوامل انسانی و غیرانسانی شود. برخی از ویژگی های روش تحقیق پساکیفی در زیر مشخص شده اند:
پارادایم پساانسان گرایی: در نظریه های پسا، همه مفاهیم عمده معرفت شناختی و روش شناختی ساختارشکنی می شوند؛
هستی شناسی مسطح: در هستی شناسی مسطح (پساکیفی) سوژه، ابژه و زبان همیشه درهم تنیدهاند و انسان وجود جداگانه ای ندارد، بلکه همه با هم به وجود می آیند؛
هدف: هدف پژوهش پساکیفی کاهش خشونت معرفتی با اتخاذ معرفت شناسی هایی است که در برابر تصورات ازپیش ساخته شده فرهنگ مقاومت می کند؛
موضوع: پژوهش های پساکیفی بر شناسایی ساختارها و گفتمان هایی تمرکز می کند که به افراد اجازه می دهد چیزهای خاصی را بیان کنند؛ زیرا سوژه های انسانی در ساختارها تولید می شوند و صدای آنها اغلب تنها بازتولید و پژواک ساختار است؛
شروع: برخلاف پژوهش های کیفی مرسوم که با روش شناسی هدایت می شود، پژوهش های پساکیفی براساس نظریه هدایت می شود. بدین معنا که هیچ مشکل متمایز و ازپیش موجود یا نقطه شروع بیرونی وجود ندارد؛
جمع آوری داده ها: در پژوهش های پساکیفی، محقق قبل از انجام تحقیق وجود ندارد. محقق با آنچه مطالعه می کند درگیر می شود؛
تجزیه وتحلیل: در پژوهش های پساکیفی، تفسیر و تحلیل داده ها از طریق کدگذاری، کاهش داده ها به مضامین، و نوشتن روایت های شفاف انجام نمی شود و این رویکردها را بسیار ساده تلقی می کنند؛ بنابراین از برخورد متراکم و چندلایه داده ها جلوگیری می کنند؛
ادبیات: در تحقیقات پساکیفی ادبیات سهم و جایگاهی ندارد؛
محدودیت ها: ازآنجایی که پژوهش های پساکیفی حاصل تفکر است، محدودیت تفکر غیرقابل تصور است. به محض اینکه محقق به محدودیت خاصی فکر می کند، بخشی از تحقیق می شود و بنابراین، دیگر محدودیت نیست.
بحث و نتیجه گیری: تأمل بر پژوهش پساکیفی نشان می دهد که این رویکرد به تحلیل دقیق تر و چندبعدی از واقعیت ها و ایجاد دانش جدید و معنادار منجر می شود. با توجه به پیچیدگی های روزافزون جوامع و نیاز به فهم عمیق تر از پدیده های اجتماعی، روش شناسی پساکیفی به عنوان ابزاری کارآمد برای بازنگری در مفاهیم و روش های سنتی پژوهش کیفی مطرح شده است. این رویکرد نه تنها به تحلیل دقیق تر و چندبعدی از واقعیت ها کمک می کند، بلکه امکان ایجاد دانش جدید و معنادار را نیز فراهم می آورد. یکی از ویژگی های بارز روش شناسی پساکیفی، تأکید بر عدم قطعیت و ابهام در فرآیندهای پژوهشی است. این رویکرد به پژوهشگران اجازه می دهد تا از چارچوب های هنجاری و مرزهای مشخص فراتر رفته و به بررسی پدیده ها از زوایای مختلف بپردازند. روش شناسی پساکیفی به پژوهشگران یادآوری می کند که دانش یک فرآیند جمعی است که تحت تأثیر عوامل مختلف اجتماعی، فرهنگی و تاریخی شکل می گیرد. این رویکرد به ویژه درزمینه مطالعات سازمانی و اجتماعی اهمیت دارد؛ زیرا می تواند به تحلیل بهتر روابط میان انسان ها و محیط کمک کند. باوجوداین، چالش هایی نیز در مسیر پذیرش و اجرای روش شناسی پساکیفی وجود دارد. یکی از این چالش ها، احساس عدم اطمینان و سردرگمی ناشی از نبود ساختارهای هنجاری مشخص است. پژوهشگران باید با این چالش ها روبه رو شوند و راهکارهایی برای مدیریت ابهام ها پیدا کنند تا بتوانند از مزایای این رویکرد بهره برداری کنند. با توجه به تنوع روش ها و رویکردهای موجود در این زمینه، انتظار می رود که پژوهشگران با استفاده از این رویکرد بتوانند به تحلیل عمیق تر و جامع تری از پدیده های انسانی دست یابند. ازاین رو، تأمل در روش شناسی پساکیفی نه تنها ضروری است، بلکه می تواند به شکل گیری گفتمانی نوین منجر شود که به فهم بهتر واقعیت های پیچیده انسانی کمک کند.
راهبری و راهبرد پژوهش در روش شناسی علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
روش شناسی ازجمله مباحث مهم در فلسفه علم است که با نشان دادن فرایندی نظام مند به پژوهشگر، او را در اینکه «چگونه به پاسخ مسئله برسد» یاری می رساند و از کوشش بیهوده و انحراف از مسیر تحقیق برحذرش می دارد. نیز روش شناسی به مطالعه و کنکاش دانش های دیگر از حیث روش شناختی می پردازد و در فهم نظام مند علوم دیگر و آسیب شناسی وضعیت فعلی و جهت دهی آینده شان نقش قابل توجهی دارد.این دانش دارای اجزاء و گام های متعددی است که شناخت دقیق آنها به درک بهتر این حوزه کمک می کند. به باور ما روش شناسی دانشی فرایندی و ساختارمند است که از دو ساحت «بنیادین پژوهش» و «راهبری پژوهش» تشکیل شده است. ساحت بنیادین پژوهش خود دارای دو مرحله مبانی فلسفی و چهارچوب نظری (پارادایم) است و ساحت راهبری پژوهش نیز دارای مراحل درهم تنیده راهبرد پژوهش (استراتژی پژوهش)، روش، رویکرد و رهیافت و فن (تکنیک) است.مقاله حاضر با بهره گیری از نگاهی درجه دوم و فلسفی به فرایند روش شناسی و استفاده از راهبرد ترکیبی و روش های اسنادی، تحلیل منطقی، هرمنوتیکی و قیاسی، در پی پاسخ به این مسئله است که طراحی پژوهش و استراتژی پژوهش چیستند؟ و بر اساس این به بررسی مفاهیم طراحی پژوهش و استراتژی پژوهش پرداخته است.پژوهشگران حوزه روش شناسی تعاریف مختلفی برای طراحی پژوهش و استراتژی پژوهش ارائه داده اند؛ اما این پژوهش دیدگاه های رقیب را قبول ندارد و به تعریف تازه و ترسیم ابداعی از هندسه راهبری پژوهش (طراحی پژوهش) دست یافته است. همچنین، تعریف جدیدی از راهبرد پژوهش (استراتژی پژوهش) ارائه می دهد و نیز انواع راهبرد پژوهش را شامل راهبردهای توصیفی، تبیینی، تحلیلی، استدلالی، تفهّمی، انتقادی و ترکیبی می داند و تعاریف جدیدی برای آنها ارائه داده است.وقتی پژوهشگر با مسئله تحقیق مواجه می شود، برای مدیریت کردن پژوهش و عملیاتی نمودن آن، باید به طراحی یک نقشه دست بزند و فرایند انجام تحقیق را مشخص کند. طراحی پژوهش یا راهبری پژوهش، فرایند طرح ریزی و ترسیم یک نقشه و الگوی نظام مند است که از اجزاء و گام های مختلفی تشکیل شده است. این اجزاء شامل راهبرد، روش، رویکرد، رهیافت و فن (تکنیک) می شود که براساس مبانی فلسفی و پارادایم انتخابی پژوهشگر شکل می گیرند. هدف اصلی طراحی پژوهش، مشخص کردن مسیر حرکت پژوهشگر از طرح مسئله تا رسیدن به راه حل است.راهبرد پژوهش نخستین گام راهبری پژوهش است و انتخاب یک راهبرد پژوهشی مناسب، پایه و اساس هر راهبری پژوهشی است؛ زیرا راهبرد پژوهشی اثر زیادی بر همه تصمیم های بعدی ای دارد که باید طی برنامه ریزی و طراحی پژوهش گرفته شوند. درواقع، راهبرد پژوهش منطق و روح حاکم بر تحقیق و جهت دهنده پژوهش است. راهبرد پژوهش، به عنوان مهم ترین بخش راهبری پژوهش، نحوه بررسی پدیده یا اندیشه توسط پژوهشگر را تعیین می کند. راهبرد تحقیق به پژوهشگر می گوید به هنگام مواجهه و روبه رو شدن با یک پدیده یا اندیشه، آن را چگونه می خواهد بررسی و واکاوی کند تا به واسطه این بررسی بتواند مسئله تحقیق را حل کند.می توان راهبردهای پژوهش را بر دو بخش بسیط و ترکیبی تقسیم نمود که راهبردهای پژوهش بسیط عبارتند از: راهبرد توصیفی، راهبرد تبیینی، راهبرد تحلیلی، راهبرد استدلالی، راهبرد تفهّمی و راهبرد انتقادی. همچنین، راهبردهای ترکیبی حاصل ترکیب دو یا چند راهبرد بسیط با یکدیگر هستند. انواع مختلفی از راهبردهای پژوهش وجود دارد که هرکدام کاربرد و ویژگی های خاص خود را دارند: راهبرد توصیفی: این راهبرد نحوه دستیابی به پاسخ را در برابر پرسش از ویژگی ها، حدود، آثار، علائم یک پدیده و نسبت آن با پدیده های دیگر مشخص می کند. درصورتی که پدیده مورد پژوهش یک متن باشد، پژوهشگر به دنبال معرفی مدلول مطابقی و التزامی بین متن است. راهبرد تبیینی: این راهبرد نحوه جستجو و کنکاش برای یافتن علت یک پدیده یا اندیشه در پرتو قوانین کلی است. راهبرد تبیینی به دنبال پاسخ به چرایی پدیده ها یا اندیشه هاست. راهبرد تحلیلی: در این راهبرد، پژوهشگر به شکافت و تجزیه پدیده یا اندیشه به اجزای اتمی می پردازد و ساختار، محتوا، مبانی و لوازم آن را تحلیل می کند. این فرایند باعث می شود حالت ها، شقوق و احتمالات گوناگون مطرح شوند تا پژوهشگر پس از بررسی تک تک آنها به پاسخ مسئله نزدیک شود و در پایان پاسخ را به دست آورد. راهبرد استدلالی: این راهبرد به محقق کمک می کند تا با طرح پرسش هایی مانند «چرا پدیده یا اندیشه این چنین است؟» یا «چرا این پدیده تحقق پیدا کرده است؟» به دنبال اثبات و توجیه ادعای خود باشد. راهبرد تفهّمی: در این راهبرد، پژوهشگر با مجموعه ای از عناصر معنادار روبه رو است و سعی می کند تا از پیوندهای معنادار میان آنها پرده بردارد و به تفسیر پدیده بپردازد. پژوهشگر با بهره از راهبرد تفسیری در پی انتقال مراد متن است و به مدلولی نزدیک می شود که متن از آن حکایت می کند. راهبرد انتقادی: زمانی که پژوهشگر با توصیف، تبیین، تفسیر، تحلیل یا استدلال موجود درخصوص یک پدیده یا اندیشه روبه رو می شود و آن را دارای نقص و نابسامانی می بیند، از این راهبرد استفاده می کند تا به آسیب شناسی، نقد و ابطال آن مدعا بپردازد. راهبرد ترکیبی: این راهبرد حاصل ترکیب دو یا چند راهبرد بسیط با یکدیگر است. زمانی که محقق برای بررسی و واکاوی لایه ها یا وجوه مختلف پدیده مورد پژوهش به بیش از یک راهبرد نیاز داشته باشد، از راهبرد ترکیبی استفاده می کند.یافته های این تحقیق نشان می دهد که درک صحیح از مفاهیم طراحی پژوهش و استراتژی های پژوهش، نقش مهمی در هدایت صحیح فرایند تحقیق و دستیابی به نتایج معتبر و قابل اتکا دارد. انتخاب راهبرد مناسب پژوهش با توجه به ماهیت مسئله تحقیق، اهداف پژوهش و زمینه مطالعاتی، می تواند تأثیر قابل توجهی بر کیفیت و اعتبار نتایج پژوهش داشته باشد. همچنین، این مطالعه بر اهمیت انعطاف پذیری در انتخاب و استفاده از راهبردهای پژوهش تأکید می کند. درنهایت، این پژوهش بر ضرورت توجه به مبانی فلسفی و پارادایمی در انتخاب و طراحی راهبردهای پژوهش تأکید می کند. این مطالعه می تواند به عنوان راهنمایی برای پژوهشگران در حوزه های مختلف علمی عمل کند و به آنها در انتخاب و طراحی راهبردهای مناسب برای پژوهش های خود یاری رساند. همچنین، این پژوهش می تواند زمینه ساز مطالعات بیشتر در حوزه روش شناسی پژوهش و بررسی کاربردهای عملی راهبردهای مختلف در زمینه های تخصصی گوناگون باشد.
درآمدی بر روش شناسی آینده پژوهی اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهمترین محورهای مطالعه رشته های علمی و تفاوت آنها با یکدیگر مسئله روش است. روش شناسی متکفل مطالعه و بررسی روش و قابلیت و اعتبار آن در دستیابی به واقعیت پدیده ها و تحقق اهداف دانشی است. برخلاف برخی دیدگاه ها که اهمیت روش را در شیوع استفاده آن نسبت به سایر ارکان علم (موضوع، غایت) می دانند، اهمیت یافتن روش و روش شناسی ناشی از جهان بینی مبتنی بر فلسفه دوره مدرن است. بنابراین، وقتی مبانی فلسفی مختلفی وجود داشته باشد، قلمرو موضوعات، مسائل، روش ها و در نتیجه روش شناسی نیز متفاوت خواهد بود. این پژوهش به تبیین روش شناسی آینده پژوهی اسلامی و برخی از روش های آن پرداخته است. روش و روش شناسی در آینده پژوهی اسلامی نیازمند چارچوبی از مبانی مبتنی بر مفاهیم اسلامی است. زیرا جهان بینی، معرفت شناسی و انسان شناسی متفاوت اسلام، قلمرو دیگری از معرفت را معرفی می کند و قلمرو موضوعات، مسائل و روش های معرفت را دگرگون می کند. در این راستا این پژوهش به بررسی مطالعات آیندهپژوهی اسلامی می پردازد و نسبت روش و روش شناسی آن را با آنچه در آینده پژوهی متعارف مطرح است، بررسی می کند. این کار در چند مرحله انجام می شود؛ ابتدا به معرفی مختصر جریان آینده پژوهی اسلامی و ماهیت آن پرداخته شده، سپس روش شناسی آن تبیین شده و موضوع تجربه و عقلانیت به عنوان دو روش رایج در آینده پژوهی اسلامی و آینده پژوهی رایج مورد بحث قرار می گیرد. در پایان، برخی روش های مبتنی بر چارچوب اندیشه اسلامی معرفی می شود. این مقاله از نظر داده ها و تحلیل آنها، پژوهشی کیفی است که بر اساس توصیف و تحلیل اطلاعات برگرفته از مطالعات آینده پژوهی اسلامی سامان یافته است.
تحلیل جامع روش شناسی آیندهپژوهی اسلامی مستلزم ایجاد چارچوبی شناختی-هنجاری مبتنی بر مفاهیم اسلامی است. این چارچوب مجموعه ای از اصول کلی متافیزیکی، اصول خاص مربوط به دانش، فرآیندها و در نتیجه روش ها و ابزار تحقق است که به عنوان پارادایمی منسجم می تواند مبنایی برای نظریه پردازی، روش، روش شناسی و روش های عمل باشد. بر اساس دیدگاه سورل، این چارچوب دارای چهار عنصر است:
ارکان چارچوب شناختی هنجاری سورل (2000, P.497)
مهمترین ویژگی های روش شناسی آینده پژوهی اسلامی عبارتند از:
- ابتنا بر مبانی معرفت شناسی اسلامی و عناصر علم شناختی مسلمانان
- اعتبار توأمان روش های وحیانی، عقلی و تجربی و عدم انحصار در تجربه
- تناسب روش با موضوعات مختلف
- سازگاری با ارزش ها، اهداف و هنجارهای زیست دینی.
اصل مشترک حاکم بر روش شناسی آینده پژوهی اسلامی، اعتبار توأمان روش های وحیانی، عقلانی و تجربی است و به دو دسته روش های «متن محور» و «غیرمتن محور» تقسیم می شود. روش شناسی دریافت از متن (متن محور) فنون جمع آوری اطلاعات از متون اسلامی و روش تجزیه و تحلیل و طبقه بندی آنهاست که مربوط به موضوع یا موضوعی از موضوعات و مسائل علوم انسانی است. هدف، کشف نظر و دیدگاه متون اسلامی در مورد آن موضوع یا موضوعات است. دو روش «تفسیر» و «تدبّر» از مهم ترین روش های این نوع روش شناسی هستند. روش شناسی غیرمتن محور به دنبال شناسایی ماهیت، علل و عوامل رویدادها، پدیده ها، کنش های انسانی و کشف روابط و همبستگی بین آن هاست. این روش شناسی بر محوریت عقل تأکید دارد. در قلمرو معرفت شناسی، عقل هم به عنوان منبع معرفت و هم به عنوان وسیله ای برای کسب معرفت مورد استفاده قرار می گیرد که خود در قالب انواع روش های توصیفی، تبیینی، استدلالی و تفسیری ظاهر می شود.
نسبت سنجی یافته های عقلی با آموزه های دینی باید در چارچوبی منسجم، منظم و برخوردار از معیار موجه باشد. «مقاصد شریعت» و شناخت «اصول دین» بر اساس نظام ارزشیابی از مهم ترین مبانی این چارچوب است. بنابراین در آینده پژوهی اسلامی نه تنها روش های عقلانی و غیرمتن محور نفی نمی شود بلکه انواع روش های تفسیری، توصیفی، استدلالی، نخبگانی، آماری و مشاهده ای نیز مورد توجه قرار می گیرد. درعین حال عقلانیت در چارچوب قلمرو دین و توجه به حضور آن تبیین و تفسیر می شود.
مرور روایی واقع گرایی انتقادی در پژوهش های سیستم اطلاعات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: پژوهش در زمینه سیستم های اطلاعاتی در دو دهه گذشته با تحولات چشمگیری مواجه بوده است. این تحولات به تغییرات اساسی در روش شناسی های مورد استفاده در این حوزه منجر شده اند. در این راستا، سه رویکرد اصلی که در مطالعات سیستم های اطلاعاتی به کار می روند، شامل اثبات گرایی، تفسیرگرایی و رویکرد انتقادی می باشند که نظریه و روش، تحت هدایت آنها تعیین می شود. هریک از این رویکردها، خود دارای مفروضات هستی شناختی خاص و نقاط قوت و ضعف متعددی هستند. ازجمله چالش های اساسی که پژوهش های سیستم های اطلاعاتی با آنها دست وپنجه نرم می کنند، وجود تناقضات نظریه و عمل در چهارچوب پارادایم های اثبات گرایی و تفسیرگرایی است. این تناقضات ناشی از ناسازگاری بین مفروضات هستی شناختی پژوهشگران و عملکرد واقعی علم است و نیازمند بازنگری در مقدمات هستی شناختی پژوهش و عمل سیستم های اطلاعاتی می باشد.
طبق روش شناسی واقع گرایی انتقادی، بین جهان «واقعی» و «مشاهده پذیر» تمایز وجود داشته و ساختارهای غیرقابل مشاهده باعث رخدادهای قابل مشاهده می شوند و سیستم های اطلاعاتی اطلاعاتی با ماهیت فنی - اجتماعی را تنها زمانی می توان درک کرد که ساختارهای ایجادکننده رویدادها درک و شناخته شوند. واقع گرایی انتقادی با بالا بردن اهمیت موضوعات فلسفی، زمینه مفیدی برای پژوهش های سیستم اطلاعات فراهم کرده و بازتفسیر فعالیت های علمی و مفاهیم ساختارها و مکانیسم های مولد را ممکن می کند و قدرت توضیح بیشتری نسبت به روش های پژوهشی فعلی دارد و تناقضات نظریه و عمل را حل می کند. ازاین رو، این مطالعه یک بررسی نظام مند از مبانی نظری با رویکرد بررسی روایی برای ایجاد یک درک جامع از مفاهیم عملی و نگرش های تخصصی پیرامون یکی از روش های مطرح در پژوهش های مربوط به سیستم های اطلاعاتی تحت عنوان واقع گرایی انتقادی می باشد. این مطالعه یک بررسی نظام مند از مبانی نظری با رویکرد بررسی روایی است که یافته هایی را از یک ترکیب روایتی از اطلاعات منتشرشده قبلی درباره واقع گرایی انتقادی گزارش می کند.
روش: پژوهش حاضر از یک رویکرد مرور نظام مند روایی با هدف بررسی مبانی نظری مرتبط با واقع گرایی انتقادی استفاده می کند. برای این منظور، پژوهش در دو گام اصلی انجام شد. در گام نخست، جستجو برای دستیابی به منابع معتبر با استفاده از دو رویکرد خودکار و گلوله برفی پیش رونده و بازگشتی در پایگاه های اطلاعاتی معتبر انجام شد. با جستجوی منابع با استفاده از کلمات کلیدی تعریف شده، 137 مقاله مرتبط به دست آمد. در مرحله بعد مقاله ها به هر دو روش بازگشتی و پیش رونده مورد بررسی قرار گرفته و 19 مطالعه معتبر به مجموع مقاله ها اضافه شده و تعداد مقاله ها به 156 رسید. درنهایت، پس از غربالگری منابع به دست آمده در جست وجوهای خودکار، پیش رونده و بازگشتی و حذف موارد تکراری، 152 منبع به دست آمد. منابع یافت شده مطابق با معیارهای ورود و خروج تعریف شده برای انتخاب مقالات، بررسی و تعداد 103 منبع حذف شد. درنهایت، پس از ارزیابی کیفی مطالعات جمع آوری شده، تعداد 49 مطالعه برای بررسی عمیق انتخاب شد. در گام دوم، براساس روش بررسی روایی و در چهارچوب دستورالعمل های روش شناختی ابزار SANRA[1] مفاهیم اساسی مرتبط با روش شناختی واقع گرایی انتقادی بررسی و استخراج شد.
نتایج: نتایج به دست آمده از این تحقیق چندین نکته کلیدی را برجسته می کنند؛ نخست، تمایز بین جهان واقعی و مشاهده پذیر بدین شرح که واقع گرایی انتقادی به پژوهشگران این امکان را می دهد که به بررسی عمیق تری از پدیده ها پرداخته و درکی دقیق تر از ساختارهای مؤثر در سیستم های اطلاعاتی پیدا کنند. دوم، حل تناقضات نظری و عملی که در آن با به کارگیری اصول واقع گرایی انتقادی، پژوهشگران می توانند تناقضات میان نظریه و عمل را شناسایی و حل کنند. همچنین، این تحقیق پیشنهاد می کند که پژوهشگران باید از رویکردهای ترکیبی پویا در پژوهش های سیستم اطلاعات شامل واقع گرایی انتقادی برای بهبود کیفیت و کارایی تحقیقات آینده استفاده کنند؛ زیرا واقع گرایی انتقادی به ویژه برای سیستم های اطلاعاتی اجازه می دهد ضمن پذیرش انتقادات وارد بر واقع گرایی، موضعی واقع گرایانه اتخاذ شود و نیز با واقعیت سیستم های اطلاعاتی به عنوان یک رشته کاربردی همسو می شود. به طورکلی، این مطالعه به پژوهشگران در این حوزه توصیه می کند که با تأکید بر واقع گرایی انتقادی، به بررسی عمیق تری از مسائل کنونی بپردازند و به دنبال دستیابی به نتایج واقعی و معنادار در زمینه سیستم های اطلاعاتی باشند.
بحث و نتیجه گیری: یافته های این مطالعه نشان دهنده اهمیت واقع گرایی انتقادی به عنوان یک رویکرد مؤثر در پژوهش های سیستم های اطلاعاتی هستند. واقع گرایی انتقادی بر این اصل تأکید دارد که برای درک کامل سیستم های اطلاعاتی، نباید صرفاً به ساختارهای قابل مشاهده اکتفا کرد؛ بلکه لازم است تا ساختارهای غیرقابل مشاهده و مخفی نیز بررسی شوند که عامل پدیده های قابل مشاهده هستند. با توجه به اینکه بسیاری از روش های پژوهشی جاری در زمینه سیستم های اطلاعاتی ممکن است نتوانند به درک جامع و معتبری از واقعیت دست یابند، واقع گرایی انتقادی به عنوان جایگزین مناسب و مؤثر برای حل این تناقضات نظری و عملی به شمار می آید. افزون براین، بررسی های انجام شده در این تحقیق نشان دهنده این واقعیت است که انتخاب روش های پژوهشی مناسب براساس نوع داده ها و سؤال های تحقیق، می تواند به تسهیل در درک بهتر سیستم های اطلاعاتی منجر شود. درنتیجه، پژوهشگرانی که به دنبال تولید دانش جدی و معتبر در این حوزه هستند، باید از اصول واقع گرایی انتقادی بهره برداری کنند. این مطالعه بر اهمیت ایجاد یک چهارچوب نظری روشن و جامع برای پژوهش های سیستم های اطلاعاتی تأکید دارد و نشان می دهد که واقع گرایی انتقادی می تواند بستر مناسبی برای فهم عمیق تر ساختارهای پیچیده و مکانیسم های فعال در این حوزه فراهم کند. انتظار می رود که با تکیه بر این رویکرد، پژوهشگران بتوانند به نتایجی قابل اعتمادتر دست یابند و ازاین طریق، توانایی های تحلیل و درک بهتری نسبت به تغییرات و چالش های موجود در پژوهش های سیستم های اطلاعاتی به دست آورند. روایات و مفاهیم اساسی شناسایی شده، با در نظر گرفتن مفروضات هستی شناختی به مثابه هسته اصلی روش واقع گرایی انتقادی برای بررسی موضوعات معرفت شناختی کلیدی مانند علیت و اعتبار؛ توضیح دسترسی به واقعیت از طریق شناخت واقعیتی که موجود و شناخته شده است و دانش در آن باره موجود است؛ منطق استنتاج در فرآیند پژوهش از طریق آنچه به عنوان پس کاوی (بازآفرینی) یعنی استفاده از اطلاعات یا ایده های فعلی برای استنتاج یا توضیح یک رویداد (یا وضعیت گذشته) شناخته می شود؛ و انتخاب روش شناختی پژوهش و راهبرد پژوهش به عنوان مفاهیم اساسی در انجام پژوهش با روش شناسی انتقادی در حوزه سیستم اطلاعات استخراج و شرح داده شد. روایات یادشده در چهار دسته با عناوین: 1. روایات هستی شناسی و مکانیسم های تولید و علیت؛ 2. واقعیت[2] در واقع گرایی انتقادی؛ 3. فرآیند پس کاوی[3] در واقع گرایی انتقادی و 4. طراحی پژوهش ارائه و تشریح شده اند.
کاوشی در روش های حقوقی و غیرحقوقی موثر برای فیصله ی اختلافات رسانه ای در داخل و خارج از محاکم دادگستری؛ (مطالعه تطبیقی: ایران و آمریکا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع: اختلافات رسانه ای به ویژه در دنیای معاصر که با سرعت انتشار اطلاعات روبه رو هستیم، یکی از چالش های عمده نظام های حقوقی و قضائی در سرتاسر جهان به شمار می روند. رسانه ها به عنوان یک ابزار تاثیرگذار در جامعه، اغلب در معرض شکایات و دعاوی مختلف قرار می گیرند که این دعاوی ممکن است جنبه های حقوقی، اقتصادی و اجتماعی داشته باشند. در این میان، روش های قانونی و غیرحقوقی مختلفی برای حل این اختلافات وجود دارد که هرکدام ویژگی ها و پیچیدگی های خاص خود را دارند. پرسش اصلی این تحقیق آن است که «چه روش های قانونی و غیرحقوقی مرسومی برای فیصله اختلافات رسانه ای وجود دارد؟» و در این راستا، به ویژه این پرسش مطرح می شود که «چگونه دادگستری خصوصی می تواند تضمین کننده کیفیت، امنیت و ضمانت اجرایی لازم برای حل اختلافات رسانه ای باشد؟» هدف این تحقیق بررسی و تحلیل این روش ها، به ویژه با مطالعه تطبیقی نظام های حقوقی جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا است. در این پژوهش، ضمن تحلیل روش های قانونی، همچون سیستم تسویه حساب، روش های غیرحقوقی همچون داوری و حل اختلافات به صورت داوطلبانه نیز بررسی خواهد شد. در این تحقیق، تأکید بر این نکته است که، علاوه بر فرایندهای قضائی، روش های غیرحقوقی می توانند به طور قابل توجهی در کاهش حجم پرونده های دادگستری و همچنین حل و فصل اختلافات رسانه ای به روشی مسالمت آمیز و موثر کمک کنند. با توجه به پیچیدگی ها و تنوع دعاوی رسانه ای، استفاده از این روش ها می تواند به حل مشکلات به ویژه در زمینه هایی که جنبه های تخصصی دارند، کمک کند.
روش تحقیق: این پژوهش، تحلیلی و توصیفی است و با استفاده از مطالعه تطبیقی، به بررسی روش های حقوقی و غیرحقوقی حل اختلافات رسانه ای در دو نظام حقوقی جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا پرداخته می شود. برای این منظور، ابتدا به جمع آوری اطلاعات مربوط به قوانین و مقررات حاکم بر رسانه ها در هر دو کشور پرداخته شده و سپس روش های حل اختلافات رسانه ای در هر کدام از این نظام ها تحلیل می شود. در بخش اول، اطلاعات از طریق مطالعه متون قانونی، آیین نامه ها، و دستورالعمل های قضائی مربوط به رسانه ها در هر دو کشور جمع آوری می شود. این اطلاعات شامل قوانین شکایت رسانه ای، فرآیندهای دادرسی، و روش های جایگزین حل اختلاف در نظام های حقوقی ایران و ایالات متحده است.در بخش دوم، روش های غیرحقوقی حل اختلافات مانند داوری، تسویه حساب، و فرآیندهای جایگزین، بررسی شده و مقایسه ای بین کاربرد این روش ها در ایران و آمریکا صورت می گیرد. برای این منظور، از منابع ثانویه شامل مقالات علمی، گزارش ها، و تحلیل های موجود در این زمینه استفاده می شود. همچنین، با بهره گیری از تحلیل های تطبیقی، شباهت ها و تفاوت های میان دو نظام حقوقی از نظر مدیریت و حل اختلافات رسانه ای بررسی می شود. روش تحقیق همچنین شامل تحلیل موارد واقعی و پرونده های نمونه از دو کشور است تا نشان دهد که چگونه سیستم های حقوقی مختلف می توانند به طور مؤثر یا ناکارآمد در حل اختلافات رسانه ای عمل کنند. در نهایت، این پژوهش از روش های کیفی برای تحلیل داده ها استفاده می کند و نتایج حاصل از مقایسه تطبیقی و تحلیل پرونده های نمونه را برای پیشنهاد بهبود روش های حل اختلافات رسانه ای ارائه می دهد.
یافته ها: تایج این پژوهش نشان می دهد که روش های قانونی و غیرحقوقی مختلف برای حل اختلافات رسانه ای به طور گسترده در کشورها و نظام های مختلف به ویژه در ایران و آمریکا مورد استفاده قرار می گیرند. در ایران، برخی از این روش ها، همچون دادگاه های عمومی رسانه ای، همچنان به طور سنتی در حال اجرا هستند، در حالی که در ایالات متحده، قوانین و روش های جدیدتری چون سیستم تسویه حساب و داوری رسانه ای مطرح شده است. مطالعه تطبیقی دو نظام حقوقی ایران و ایالات متحده نشان می دهد که در ایالات متحده آمریکا، روش های جایگزین حقوقی همچون سیستم تسویه حساب، که در آن طرفین به صورت داوطلبانه از طریق شخص ثالث به حل اختلاف می پردازند، توانسته است موفقیت هایی در کاهش حجم پرونده های دادگستری داشته باشد. این روش ها علاوه بر کاهش بار دادگستری، به حل مسالمت آمیز اختلافات کمک می کنند و از طرفی می توانند اطمینان حاصل کنند که طرفین به تصمیمات نهایی پایبند خواهند بود. در جمهوری اسلامی ایران، با توجه به ساختار حقوقی خاص و تفاوت های موجود در قوانین رسانه ای، بسیاری از این روش ها کمتر کاربرد دارند. با این حال، در سال های اخیر، برخی از این مدل های حقوقی مانند داوری در اختلافات رسانه ای در حال معرفی و استفاده قرار گرفته اند. این مدل ها به ویژه در مواقعی که اختلافات رسانه ای پیچیده و نیاز به تخصص دارند، مفید واقع می شوند. نتایج این پژوهش همچنین نشان می دهد که سیستم های حقوقی باید توجه ویژه ای به حقوق متهمان رسانه ای و همچنین نیاز به حفظ منافع عمومی و شفافیت در فرآیندهای قضائی داشته باشند. به همین دلیل، روش های غیرحقوقی در بسیاری از موارد می توانند نقش مکملی برای دادگاه ها ایفا کنند.
بحث و نتیجه گیری: بحث در این زمینه نشان می دهد که روش های حقوقی و غیرحقوقی می توانند به طور قابل توجهی در فیصله اختلافات رسانه ای موثر باشند. در حالی که دادگاه های سنتی ممکن است به دلیل فرآیند طولانی و پیچیدگی های خود قادر به حل سریع و مؤثر دعاوی رسانه ای نباشند، روش های غیرحقوقی مانند داوری و سیستم های تسویه حساب به عنوان گزینه های مفید و کارآمد در کاهش بار دادگستری مطرح شده اند .در ایالات متحده، سیستم تسویه حساب، به ویژه در موارد مربوط به رسانه ها، به دلیل انعطاف پذیری بالا و امکان دستیابی به توافقات سریع و قابل اجرا، به طور گسترده استفاده می شود. این روش با توجه به طبیعت مشاجرات رسانه ای، که ممکن است اغلب به صورت فنی و تخصصی باشند، به ویژه مفید است. در جمهوری اسلامی ایران، باوجود پیشرفت هایی در زمینه استفاده از روش های غیرحقوقی، هنوز این روش ها به طور کامل در سیستم قضائی رسانه ای پذیرفته نشده اند. اما با توجه به ظرفیت های موجود و نیاز به حل سریع و کم هزینه اختلافات، می توان از این مدل ها در کنار روش های قضائی استفاده کرد. در نهایت، تحقیق حاضر نشان می دهد که برای تضمین کیفیت، امنیت و اجرای بهتر تصمیمات، استفاده از ترکیبی از روش های قانونی و غیرحقوقی ضروری است. علاوه بر این، نهادهای قضائی باید به تدریج از این روش های غیرحقوقی حمایت کنند و فرآیندهای قضائی را به گونه ای طراحی کنند که هم پاسخگوی نیازهای رسانه ها باشد و هم از شفافیت و عدالت برخوردار باشد.