
مقالات
حوزههای تخصصی:
زمینه: سیستم های بازداری و فعال ساز رفتاری تغییرات خلق و خو و رفتارهای شخص را بر اساس عوامل زمینه ای تبیین می کند و بنابراین تفاوت های فردی در حساسیت ها منجر به تفاوت هایی در پردازش می شود. علاوه بر آن نشخوار فکری به عنوان یک سبک پاسخ پایدار ارتباط نزدیکی با حفظ اختلال افسردگی اساسی دارد و یک الگوی ناسازگار از متمرکز بر افکار و احساسات منفی است. با توجه به تأثیر افسردگی بر ابعاد عاطفی، جسمی و شناختی می تواند در افراد مبتلا مشکلاتی را در توجه، حافظه و کنترل شناختی ایجاد کند، بنابراین، پژوهش های بیشتر در خصوص کنترل شناختی در اختلال افسردگی مورد نیاز است. هدف: این پژوهش با هدف الگوی ساختاری سیستم های بازداری و فعال سازی رفتاری و کنترل و انعطاف پذیری شناختی با افسردگی نوجوانان با نقش میانجی گر نشخوار فکری انجام شد. روش: این پژوهش ازنظر هدف بنیادی و از نظر روش یک پژوهش توصیفی-همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانش آموزان مقطع متوسطه دوم شهر تهران که در سال تحصیلی 1403-1402 مشغول به تحصیل بودند تشکیل دادند. نمونه پژوهش 347 نفر از دانش آموزان شهر تهران بود که به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده های از پرسشنامه های نشخوار فکری نالن هوکسما و همکاران (1991)، مقیاس اضطراب و افسردگی بیمارستانی زیگموند و اسنیت (1983)، پرسشنامه سیستم های بازداری و فعال سازی رفتاری کارور و وایت (1994) و پرسشنامه کنترل و انعطاف پذیری شناختی گیبرس و همکاران (2018) استفاده شد. جهت ارزیابی الگوی پیشنهادی از الگویابی معادلات ساختاری و AMOS.24 و SPSS.27 استفاده شد. یافته ها: نتایج حاصل از ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که بین سیستم فعال سازی رفتاری، کنترل و انعطاف پذیری شناختی با نشخوار فکری و افسردگی رابطه منفی و معنی داری وجود دارد (05/0 P<). یافته ها حاکی از برازش مناسب الگوی پیشنهادی با داده هاست. نتایج مدل یابی معادله ساختاری نشان داد که 20 درصد از واریانس نشخوار فکری توسط کنترل و انعطاف پذیری شناختی و سیستم های بازداری و فعال سازی رفتاری تبیین می شود. در نهایت 29 درصد از واریانس افسردگی توسط کنترل شناختی و انعطاف پذیری و سیستم های بازداری و فعال سازی رفتاری و نشخوار فکری تبیین می شود. نتیجه گیری: با توجه به این یافته ها استفاده از مداخلات درمانی که زمینه را برای انعطاف پذیری روانشناختی و کنترل شناختی فرام سازد می تواند در جهت کاهش نشخوار گری و علائم افسردگی کمک کننده باشد.
نقش واسطه ای تنظیم هیجان در رابطه سبک های دلبستگی با مهارت های اجتماعی و اضطراب در کودکان مبتلا به اختلال طیف اتیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: اختلال طیف اتیسم یکی از پیچیده ترین اختلالات رشدی است که بر توانایی های شناختی، هیجانی و اجتماعی کودکان تأثیر می گذارد. تنظیم هیجان و سبک های دلبستگی از عوامل مهمی هستند که می توانند به طور مستقیم بر مهارت های اجتماعی و میزان اضطراب کودکان مبتلا به این اختلال تأثیر بگذارند. با وجود پژوهش های متعدد در زمینه اختلال طیف اتیسم، هنوز خلأهای بسیاری در فهم کامل نقش واسطه ای تنظیم هیجان در این رابطه ها وجود دارد. هدف: هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی نقش واسطه ای تنظیم هیجان در رابطه سبک های دلبستگی با مهارت های اجتماعی و اضطراب در کودکان مبتلا به اختلال طیف اتیسم بود. روش: روش پژوهش حاضر همبستگی از نوع مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی کودکان مبتلا به اختلال طیف اتیسم در سال 1403-1402 در شهر کرمانشاه بود که از میان آن ها تعداد 200 کودک به صورت دردسترس با توجه به ملاک های ورود و خروج انتخاب شدند. جهت جمع آوری اطلاعات، والد یا مراقب کودکان به پرسشنامه های سبک دلسبتگی در کودکی میانه (رونقی و همکاران، 1392)، مهارت های اجتماعی (بلینی و هوف، 2007)، تنظیم هیجان (شیلدز و سیچتی، 1997) و اضطراب (راجرز و همکاران، 2016) پاسخ دادند. جهت تجزیه تحلیل داده ها از نرم افزار Spss-24 و Amos-24 استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد که سبک های دلبستگی ایمن تر با افزایش مهارت های اجتماعی (382/0 =β) و کاهش اضطراب (138/0- =β) در کودکان مبتلا به اختلال طیف اتیسم همراه است. همچنین تنظیم هیجان نقش میانجی در رابطه سبک دلبستگی و مهارت اجتماعی (067/0 =β) و سبک دلبستگی و اضطراب (029/0- =β) دارد (05/0 <p). نتیجه گیری: پیشنهاد می شود که برنامه های مداخله ای مناسب توسط متخصصان طراحی شود و در مراکز و مدارس استثنایی ویژه اتیسم اجرا شود. همچنین برگزاری کارگاه های آموزش خانواده (به ویژه مادر/ مراقب) مبتنی بر نقش سبک دلبستگی بر مهارت های اجتماعی و اضطراب کودکان دچار اختلال طیف اتیسم تدارک دیده شود.
انطباق فرهنگی در روان درمانی و مشاوره: مروری بر مدل ها و روش ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: درمانگران متوجه شده اند که درمان باید با شخصیت بیمار و زمینه منحصر به فرد او متناسب باشد. رویکردهای روان درمانی و مشاوره ای که زمینه های فرهنگی را در نظر نگیرند، ممکن است حتی مراجعان را در معرض آسیب قرار دهند. لذا انطباق فرهنگی که یک روند سیستماتیک است، برای متناسب کردن درمان با زمینه فرهنگی مراجعان ضرورتی است که باید طبق مدل های علمی انجام شود. هدف: مطالعه حاضر با هدف مروری روایتی بر مدل ها و الگوهای انطابق فرهنگی در روش های روان درمانی و مشاوره انجام شد. روش: این پژوهش به روش مرور روایتی انجام شد. جامعه پژوهش شامل کتاب ها و مقالات منتشر شده انگلیسی در پایگاه های اطلاعاتی شامل APAPsycNet, Google Scholar, PubMed با کلیدواژه های انطباق فرهنگی، مداخلات روان درمانی، مدل ها و روش ها در بازه زمانی (1990-2023) بود که براساس معیارهای ورود و خروج مورد استفاده قرار گرفت. یافته ها: این مقاله ادبیات مربوط به مسائل فرهنگی مداخلات روان درمانی و همچنین تعریف و انواع تطابق فرهنگی، مؤلفه های اساسی آن و در پایان 8 مدل انطباق فرهنگی را مرور می کند شامل: 1) مدل اعتبار اکولوژیکی، 2) مدل چند بعدی برای درک روان درمانی های پاسخگوی فرهنگی، 3) مدل تأثیر فرهنگ بر درمان، 4) مدل فرآیندی انطباق فرهنگی، 5) مدل برنامه پیشگیری ترکیبی، 6) مدل اقامت فرهنگی لئونگ، 7) چارچوب انطباقی درمان انتخابی و هدایت شده و 8) چارچوب اکتشافی. نتیجه گیری: انطباق فرهنگی یک فرآیند سیستماتیک است که باید طبق اصول و پروتکل های تدوین شده در متون علمی انجام شود و اکثر صاحب نظران خواستار یک فرآیند سیستماتیک و دقیق هستند. مدل های انطباق فرهنگی به اصلاح فرآیند و محتوای درمان ها برای افزایش تعامل، قابلیت پذیرش و همخوانی درمان با فرهنگ درمانجو می پردازند. در این مقاله تلاش شد ضرورت پرداختن به انطباق فرهنگی برجسته گردد و مروری بر تلاش ها و مدل های ارائه شده فعلی صورت گیرد تا زمینه ساز آگاهی اولیه در این حوزه باشد و متخصصان و پژوهشگران ایرانی با استفاده از مدل های ارائه شده، در جهت انطباق مداخلات روان درمانی و مشاوره جهت افزایش اثربخشی این خدمات در حد امکان گام بردارند.
رابطه کارکردهای اجرایی و خودکارآمدی تحصیلی با اعتیاد به بازی های آنلاین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: امروزه انجام بازی های آنلاین به بخشی جدایی ناپذیر از سرگرمی های نوجوانان تبدیل شده است، آنچنان که برای برخی از آنان جدا ساختن زندگی از این نوع بازی ها ناممکن شده و اعتیاد به این بازی ها منجر می شود. بررسی ها نشان داده است که برخی توانمندی های شناختی نظیر کارکردهای اجرایی مناسب و باورهای خودکارآمدی می توانند عامل بازدارنده و ضربه گیر اعتیادهای رفتاری مشابه با اعتیاد به بازی های آنلاین شد. هدف: این مطالعه با هدف رابطه کارکردهای اجرایی و خودکارآمدی تحصیلی با اعتیاد به بازی های آنلاین انجام شده است. روش: روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش را کلیه نوجوانان متوسطه دوم شهر تهران در سال تحصیلی 1403-1402 تشکیل دادند. نمونه پژوهش 250 نفر از دانش آموزان مقطع متوسطه شهر تهران بود که به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های اختلال بازی اینترنتی (پونتز، 2014)، پرسشنامه توانایی های شناختی (نجاتی، 1392) و پرسشنامه خودکارآمدی تحصیلی (مورگان- جینگز و همکاران، 2004) استفاده شد. داده های جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار SPSS.27 و با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندمتغیری انجام شد. یافته ها: نتایج حاصل از ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که بین خودکارآمدی تحصیلی و کارکردهای اجرایی با اعتیاد به بازی های آنلاین رابطه منفی و معنی داری وجود دارد (05/0 ≥P). نتایج حاصل از رگرسیون چندگانه نشان داد که 20 درصد از واریانس اعتیاد به بازی های آنلاین توسط کارکردهای اجرایی و خودکارآمدی تحصیلی تبیین می شود. نتیجه گیری: بنابراین کارکردهای اجرایی و خودکارآمدی تحصیلی تلویحات کاربردی فراوانی در زمینه های پژوهشی، سبب شناسی و درمان اعتیاد به بازی های آنلاین دارد.
مقایسه اثربخشی طرحواره درمانی و درمان هیجان مدار بر پیروی از درمان در بیماران مبتلا به ام اس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: پیروی از درمان پایین در بیماران مبتلا به ام اس، پیامدهای درمانی ضعیف و هزینه های مراقبتی بیشتر را در پی دارد. پژوهش ها نشان داده اند که هر دو شیوه طرحواره درمانی و درمان هیجان مدار بر پیروی از درمان موثراست، اما در زمینه کاربرد این درمان ها و مقایسه آن ها در پیروی از درمان در جامعه مورد پژوهش، شکاف پژوهشی وجود دارد. هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی طرحواره درمانی و درمان هیجان مدار بر پیروی از درمان در بیماران مبتلا به ام اس انجام شد. روش: روش پژوهش شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون – پس آزمون با گروه گواه همراه با پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی بیماران مبتلا به ام اس بود که در نیمه دوم سال 1399 جهت دریافت خدمات به انجمن ام اس ایران در شهر تهران مراجعه کردند. روش نمونه گیری از نوع هدفمند و شامل 60 نفر (شامل دو گروه آزمایش و یک گروه گواه) بود. ابزارهای پژوهش شامل؛ آزمون پیروی از درمان در بیماری های مزمن (سیدفاطمی و همکاران، 1397)، خلاصه جلسات طرحواره درمانی (یانگ و همکاران، 2006) و خلاصه جلسات درمان درمان هیجان مدار (گرینبرگ و گلدمن، (2019) بود. هر دو درمان به مدت 60 دقیقه در هر جلسه ارایه شد و داده ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل واریانس آمیخته و نسخه 26 برنامه SPSS تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که طرحواره درمانی و درمان هیجان مدار بر نمرات پیروی از درمان، در پس آزمون اثر معنی دار داشتند. پیگیری سه ماهه هم پایداری این اثر را نشان داد. مداخله آزمایشی منجر به تغییر در گروه آزمایش شده است و نمرات پیروی از درمان اقزایش یافته است (01/0 p<). همچنین میانگین پیروی از درمان در گروه طرحواره درمانی از گروه درمان هیجان مدار بیشتر بود. نتیجه گیری: با دو شیوه طرحواره درمانی و درمان هیجان مدار، می توان پیروی از درمان را در در بیماران مبتلا به ام اس بهبود داد. یافته های مذکور می تواند در انتخاب نوع درمان در این بیماران، یاریگر درمانگران باشد.
اثربخشی بسته آموزش تلفیقی مبتنی بر درمان چشم انداز زمان و درمان مثبت نگر بر کیفیت زندگی و بهزیستی روانشناختی بیماران افسرده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: درمان چشم انداز زمان با تغییر در نحوه ادراک زمان، به افراد کمک می کند تا تعادل بهتری میان گذشته، حال و آینده خود ایجاد کرده و از تجربیات منفی فاصله بگیرند، درحالی که درمان مثبت نگر با تقویت نقاط قوت و افزایش احساسات مثبت، افراد را به سمت بهزیستی روانشناختی هدایت می کند. با وجود اثربخشی هر یک از این رویکردها به صورت مجزا، مطالعات کافی در مورد تلفیق آن ها و بررسی تأثیر هم افزایی این ترکیب بر روی بیماران افسرده وجود ندارد. هدف: پژوهش حاضر با هدف اثربخشی بسته آموزشی تلفیقی مبتنی بر درمان چشم انداز زمان و درمان مثبت نگر بر کیفیت زندگی و بهزیستی روانشناختی بیماران افسرده انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون پس آزمون با گروه گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی افراد مراجعه کننده به مرکز مشاوره امین وابسته به دانشگاه آزاد اسلامی در سال 1401 بودکه از میان 40 نفر با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به دو گروه آزمایش و گواه (هر گروه 20 نفر) گمارده شدند. ابزارهای جمع آوری داده شامل پرسشنامه بهزیستی روانشناختی (ریف، 2002) و پرسشنامه کیفیت زندگی (سازمان بهداشت جهانی، 1996) بود. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر در نرم افزار SPSS نسخه 26 مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: یافته ها نشان داد که آموزش تلفیقی مبتنی بر درمان چشم انداز زمان و درمان مثبت نگر منجر به افزایش کیفیت زندگی در افراد افسرده شود (01/0 >p)؛ همچنین آموزش تلفیقی در ارتقای بهزیستی روانشناختی مؤثر بود (01/0 >p) و نتایج این تأثیر در بازه زمانی 2 ماهه نیز پایدار بود (01/0 >p). نتیجه گیری: باتوجه به نتایج پژوهش توصیه می شود مسئولین نظام بهداشت و سلامت جامعه، با انجام مطالعات عمیق تر، ضمن رصد و پایش عوامل مؤثر بر افسردگی، بر شیوه های بهبود کیفیت زندگی، بیماران افسرده متمرکز شوند و با ایجاد بانک اطلاعات بیماران دارای اختلال افسردگی، برنامه های مدونی را برای درمان پیش بینی نمایند.
اثربخشی آموزش مثبت نگری بر انعطاف پذیری شناختی و تاب آوری دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: نوجوانی با مخاطرات ویژه دوران بلوغ و بحران های اجتماعی، می تواند زمینه را برای بروز و یا تشدید مشکلات روانشناختی فراهم سازد؛ از آنجایی که این دوران مرحله ای حساس و سرنوشت ساز است، بهره گیری از رویکردهای آموزشی و درمانی در جهت افزایش سطح انعطاف پذیری و تاب آوری در برابر مشکلات اهمیتی ویژه ای دارد. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مثبت نگری بر انعطاف پذیری شناختی و تاب آوری دانش آموزان انجام شد. روش: این مطالعه از نظر هدف کاربردی از نظر روش نیمه آزمایشی از سری طرح های پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه با گروه گواه است. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانش آموزان دختر پایه یازدهم شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بود. نمونه پژوهش 42 نفر از دانش آموزان دختر پایه یازدهم شهر تهران بود که به روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی و گواه گمارده شدند. داده های پژوهش با استفاده از پرسشنامه انعطاف پذیری شناختی (دنیس و وندروال،2010) و تاب آوری (کانر و دیویدسون، 2003) در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری جمع آوری شد. گروه آزمایشی 14 جلسه 90 دقیقه ای آموزش مثبت نگری مبتنی بر برنامه آموزشی (رشید، 2014) به گروه آزمایشی ارائه شد و گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکردند. داده های پژوهش با استفاده از نرم افزار SPSS.27 و با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد که آموزش مثبت نگری بر انعطاف پذیری و تاب آوری دانش آموزان مؤثر است (05/0 >P). همچنین، نتایج نشان داد که بین میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون گروه آزمایشی و گواه در نمرات انعطاف پذیری و تاب آوری تفاوت وجود دارد و اثر مداخله در مرحله پیگیری حفظ شد. نتیجه گیری: با توجه به این نتایج می توان از آموزش مثبت نگری به عنوان یک مداخله مبتنی بر شواهد در جهت بهبود انعطاف پذیری و تاب آوری روانشناختی دانش آموز در مراکز مشاوره و خدمات روانشناختی دانش آموزان استفاده کرد.
طراحی مدل گرایش به خشونت خانگی بر اساس محرومیت هیجانی با میانجی گری ناگویی خلقی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: خشونت خانگی و خیانت زناشویی از جمله رخدادهایی است که ضمن متأثر کردن روابط زوجین به صورت منفی، می توانند باعث از هم گسیختگی خانواده و جدایی زوجین از یکدیگر شوند. مطالعات پیشین به بررسی روبط بین محرومیت هیجانی و ناگویی خلقی با خشونت خانگی و خیانت زناشویی پرداخته اند، اما تا کنون پژوهشی که گرایش به خشونت خانگی را بر اساس محرومیت هیجانی با میانجی گری ناگویی خلقی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی بررسی کند، انجام نشده است. هدف: هدف از انجام این پژوهش، طراحی مدل گرایش به خشونت خانگی بر اساس محرومیت هیجانی با میانجی گری ناگویی خلقی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی بود. روش: روش مطالعه حاضر توصیفی-همبستگی بود که با روش تحلیل مسیر انجام شد. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمامی زنان درگیر با مسئله خیانت زناشویی همسر بودند که در سال 1401 به مراکز مشاوره منطقه 5 شهر تهران مراجعه کرده بودند. 323 نفر به عنوان حجم نمونه در نظر گرفته شد و با روش در دسترس از بین مراجعان درگیر در خیانت زناشویی مراکز مذکور انتخاب شدند. ابزارهای جمع آوری اطلاعات در پژوهش شامل چهار پرسشنامه خیانت زناشویی (ینیسری و کوکدمیر، 2006)، ناگویی خلقی تورنتو (بگبی و همکاران، 1994) خشونت خانگی (محسنی تبریزی و همکاران، 1391) و محرومیت هیجانی (یانگ، 1998) بود. هم چنین برای تحلیل داده های پژوهش از نسخه 26 نرم افزار SPSS و نسخه 3 نرم افزار Smart PLS استفاده شد. یافته ها: یافته های این پژوهش نشان داد که بین محرومیت هیجانی با گرایش به خشونت خانگی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی رابطه مستقیم وجود دارد (05/0 P<). بین محرومیت هیجانی با گرایش به خشونت خانگی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی به واسطه ناگویی خلقی رابطه غیرمستقیم وجود دارد (05/0 P<). هم چنین مدل گرایش به خشونت خانگی بر اساس محرومیت هیجانی با میانجی گری ناگویی خلقی دارای برازش مطلوب است. نتیجه گیری: با توجه به یافته های به دست آمده پیشنهاد می شود زوج درمانگران در جهت پیشگیری از خشونت خانگی و متعاقب آن خیانت زناشویی، از راهکارهای لازم جهت کاهش اثرات محرومیت هیجانی و تعدیل ناگویی خلقی استفاده کنند.
پیش بینی مهارت حل مسئله و کمک طلبی تحصیلی بر اساس ابعاد پنج گانه شخصیت با نقش میانجی خودپنداره در دانش آموزان دختر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: توانایی حل مسئله یکی از اهداف والا در نظام های آموزشی است. از طرفی پرورش روحیه کمک طلبی در ابعاد مختلف در اسناد بالا دستی نظام آموزش و پرورش مورد تأکید قرار گرفته است. با بررسی ادبیات این حوزه کمتر مطالعه ای را می توان یافت که زمینه را برای ارائه مدلی برای مهارت حل مسئله و کمک طلبی تحصیلی براساس ابعاد پنج گانه شخصیت با در نظر گرفتن نقش خودپنداره فراهم ساخته باشد. هدف: هدف مطالعه حاضر، ارائه مدلی برای پیش بینی مهارت حل مسئله و کمک طلبی تحصیلی دانش آموزان دختر براساس ابعاد پنج گانه شخصیت با میانجی گری خودپنداره بود. روش: طرح پژوهش توصیفی همبستگی از نوع مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری مطالعه شامل تمامی دانش آموزان دختر متوسطه اول شهر تهران به تعداد 98237 نفر در سال تحصیلی 1402-1401 بود. مطابق با جدول مورگان 538 نفر به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای (به نسبت پایه تحصیلی دانش آموزان) به عنوان نمونه انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های شخصیت نئو (کاستا و مک کری، 1986)، حل مسئله (هپنر، 2012)، کمک طلبی تحصیلی (ریان و پنتریچ، 2007) و مقیاس خودپنداره (راجرز، 1975) استفاده شده است. تجزیه و تحلیل داده ها با نرم افزارهای Spss25، و Amos24 انجام شد. یافته ها: نتایج مدل یابی معادلات ساختاری حاکی از برازش مناسب مدل بود. یافته ها نشان داد که میان ابعاد پنج گانه شخصیت (روان رنجوری، برون گرایی، گشودگی در برابر تجربه، سازگاری و توافق، وظیفه شناسی) و مهارت حل مسئله و کمک طلبی تحصیلی دانش آموزان رابطه معنی داری وجود دارد، به طوری که ابعاد پنج گانه شخصیت به صورت همزمان 285/0 از واریانس مهارت حل مسئله دانش آموزان و 38/0 از کمک طلبی را تبیین می کنند (05/0 >P). همچنین نقش میانجی خودپنداره
نقش میانجی حساسیت بین فردی در رابطه ذهنیت های طرحواره ای با حل ناسازگارانه تعارض زنان تک والد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: ذهنیت های طرحواره ای به عنوان الگوهای پایداری از افکار، احساسات و رفتارها که در دوران کودکی شکل می گیرند، می توانند در شیوه های مقابله با تعارضات نقش اساسی ایفا کنند. حل ناسازگارانه تعارض، به ویژه در زنان تک والد، می تواند با این ذهنیت ها در تعامل باشد و تحت تأثیر حساسیت بین فردی قرار گیرد. حساسیت بین فردی، به عنوان توانایی درک و پاسخ دهی به احساسات دیگران، ممکن است نقش میانجی در این رابطه ایفا کند. با این حال، تحقیقات موجود کمتر به بررسی نقش حساسیت بین فردی در این زمینه پرداخته اند، و شکاف پژوهشی در تبیین این روابط وجود دارد. هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی نقش میانجی حساسیت بین فردی در رابطه ذهنیت های طرحواره ای و حل ناسازگارانه تعارض در زنان تک والد بود. روش: روش پژوهش توصیفی-همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان 20 تا 30 ساله شهر تهران در نیمه ی دوم (شش ماه دوم) سال 1402 بودند. تعداد 359 نفر به روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه حساسیت بین فردی (پارکر و بایس، 1989)، ذهنیت های طرحواره ای (یانگ و همکاران، 2003) و حل ناسازگارانه تعارض (توماس و کیلمن، 1974) بود. به منظور تحلیل داده ها از روش مدل یابی معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزار AMOS-24 استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد مدل براساس داده های تجربی برازش مطلوب دارد و همچنین ذهنیت های طرحواره ای اثرمستقیم بر سیک حل ناسازگارانه تعارض و نیز ذهنیت های طرحواره ای اثرغیرمستقیم به واسطه حساسیت بین فردی بر سبک حل ناسازگارانه تعارض در زنان تک والد دارد (05/0 >P). همچنین حساسیت بین فردی اثرمستقیم بر سبک حل ناسازگانه تعارض زنان دارد (05/0 >P). نتیجه گیری: یافته های این پژوهش می تواند کاربردهای مهمی در حوزه مشاوره و مداخله های روانشناختی برای زنان تک والد داشته باشد. تقویت حساسیت بین فردی از طریق آموزش های مهارتی یا درمان های روانشناختی می تواند به بهبود شیوه های حل تعارض کمک کند و از تأثیرات منفی ذهنیت های طرحواره ای ناسازگار جلوگیری کند. این نتایج می توانند به طراحی برنامه های حمایتی برای این گروه آسیب پذیر کمک کنند و کیفیت زندگی آن ها را بهبود بخشند.
اثربخشی یکپارچه سازی طرحواره درمانی و درمان پذیرش و تعهد بر بهزیستی ذهن و نگرانی از تصویر بدنی زنان مبتلا به سرطان پستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: سرطان سینه یکی ازشایع ترین سرطان هاست و به عنوان یک بیماری مزمن دارای عوارض روانشناختی متعددی است. لذا اثربخشی مداخلات روانشناختی یکپارچه که بتواند ابعاد هیجانی، شناختی، رفتاری و بین فردی را مورد توجه قرار دهد یک ضرورت کاربردی است. هدف: هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی یکپارچه سازی طرحواره درمانی و درمان پذیرش و تعهد بر بهزیستی ذهنی و نگرانی از تصویر بدنی زنان مبتلا به سرطان پستان بود. روش: پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و از نظر روش شبه آزمایشی از سری طرح های پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری سه ماه با گروه گواه بود. پژوهش جامعه آماری پژوهش را تمام زنان مبتلا به سرطان پستان شهرستان یزد را در سال 1402 تشکیل دادند. نمونه پژوهش 30 نفر از زنان مبتلا به سرطان پستان بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی و گواه گمارده شدند. دو نفر از شرکت کنندگان گروه آزمایش در مرحله پس آزمون ریزش داشتند و دو نفر از اعضا گروه کنترل برای تساوی گروه ها کنار گذاشته شدند (13 نفر در هر گروه). یکپارچه سازی طرحواره درمانی و درمان پذیرش و تعهد در 8 جلسه 5/1 ساعته به گروه آزمایشی آموزش داده شد. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه های بهزیستی ذهنی (مولوی و همکاران، ۱۳۸۸)، و نگرانی از تصویر بدنی (لیتلتون و همکاران، 2005) استفاده شد. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 27 و آزمون تحلیل واریانس آمیخته با اندازه گیری مکرر انجام شد. یافته ها: یافته های به دست آمده از تجزیه وتحلیل داده ها نشان داد که بین دو گروه آزمایش و کنترل در میزان بهزیستی ذهنی و نگرانی از تصویر بدنی پس از دریافت مداخله جلسات درمانی یکپارچه سازی طرحواره درمانی و درمان پذیرش و تعهد تفاوت معناداری وجود دارد (05/0 >p). همچنین یافته های مرحله پیگیری نشان داد که کاهش میزان نگرانی از تصویر بدنی و افزایش بهزیستی ذهنی در گروه آزمایش در مرحله پیگیری پایدار بوده است (05/0 >p). نتیجه گیری: یکپارچه سازی طرحواره درمانی و درمان پذیرش و تعهد، یک مداخله امیدوارکننده را برای زنان مبتلا به سرطان پستان ارائه می دهد که فرآیندهای شناختی و عاطفی را هدف قرار داده، باعث بهبود مشکلات روانشناختی آن ها می شود؛ اما برای نتیجه گیری بهتر، تحقیقات بیشتری مورد نیاز است.
نقش سیستم های فعال سازی و بازداری رفتاری (BIS/BAS) در رفتارهای تکانشگری با نقش میانجی دشواری در تنظیم هیجانی در نوجوانان دختر هنرستانی دارای اختلال شخصیت مرزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: سیستم بازداری و فعال سازی رفتاری که اساساً زیربنای احساسات و رفتارها هستند، با اختلال شخصیت مرزی مرتبط هستند. با این حال، دلایل این ارتباط ها در نوجوانان نیاز به بررسی بیشتر دارد. هدف: هدف پژوهش حاضر، بررسی نقش سیستم های فعال سازی و بازداری رفتاری در رفتارهای تکانشگری با نقش میانجی دشواری در تنظیم هیجانی در نوجوانان دختر هنرستانی دارای اختلال شخصیت مرزی بود. روش: روش توصیفی-همبستگی و جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان دختر هنرستان های کار و دانش و فنی حرفه ای دارای اختلال شخصیت مرزی در منطقه پنج تهران بود. به همین منظور تعداد 176 نفر از دانش آموزان دختر هنرستان های کار و دانش و فنی حرفه ای به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه اختلال شخصیت مرزی جکسون و کلاریج (1991)، پرسشنامه سیستم های فعال سازی و بازداری رفتاری وایت و کارور (1994)، پرسشنامه تکانشگری بارت و همکاران (2004) و پرسشنامه دشواری در تنظیم هیجانی گراتز و روئمر (2004) بود. داده های حاصله بوسیله روش مدل سازی معادلات ساختاری با نرم افزار اسمارت PLS با استفاده از روش حداقل مربعات جزئی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد، میزان اثر غیرمستقیم سیستم فعال سازی و بازداری رفتاری بر تکانشگری با نقش واسطه ی دشواری در تنظیم هیجانی 523/0 و در سطح 05/0 معنادار است (05/0 >p). میزان اثر مستقیم سیستم های مغزی بر دشواری در تنظیم هیجانی 436/0 و در سطح 05/0 معنادار است (05/0 >p). میزان اثر مستقیم سیستم های مغزی بر تکانشگری 463/0 و در سطح 05/0 معنادار است (05/0 >p). میزان اثر مستقیم دشواری در تنظیم هیجانی بر تکانشگری 524/0 و در سطح 05/0 معنادار است (05/0 >p). نتیجه گیری: یافته های مطالعه حاضر نشان داد، بین حساسیت سیستم های مغزی در دشواری در تنظیم هیجانی و بدنبال آن رفتارهای تکانشگری رابطه معناداری می باشد. در این راستا پیشنهاد می گردد به شناسایی نوجوانان و دانش آموزان مستعد رفتارهای تکانشگری پرداخت تا برای این گروه از افراد، مداخله های پیشگیرانه (مانند ارائه راهبردهای مقابله ای و تقویت عوامل محافظتی نظیر حمایت های فردی، اجتماعی و خانوادگی) تدارک دید.
طراحی و بررسی ویژگی های روانسنجی ابزار سنجش هوش ورزشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: هوش ورزشی به عنوان توانایی پردازش و واکنش مؤثر به محرک های محیطی، به ویژه در ورزش های سطح بالا، نقش کلیدی ایفا می کند و شامل مؤلفه هایی چون زمان واکنش، توجه، دقت، مهارت های همزمان و انعطاف پذیری ذهنی است. بسیاری از مطالعات به اهمیت این مؤلفه ها در موفقیت ورزشی پرداخته اند، اما ابزارهای موجود تنها به ارزیابی جنبه های محدودی از هوش ورزشی پرداخته و به طور جامع توانایی های چندگانه ورزشکاران را در شرایط پویا نمی سنجند. این شکاف پژوهشی نیاز به طراحی ابزاری جامع و روان سنجی شده را برجسته می سازد که بتواند با ارزیابی چندبعدی، درک دقیق تری از توانمندی های شناختی و عملکردی ورزشکاران ارائه دهد. بنابراین، طراحی و بررسی ویژگی های روان سنجی این ابزار می تواند به شکل گیری معیارهای معتبر در ارزیابی هوش ورزشی و بهبود عملکرد ورزشی منجر شود. هدف: این پژوهش باهدف بررسی ساختار عاملی و ویژگی های روان سنجی ابزار هوش ورزشی در میان ورزشکاران و غیرورزشکاران انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر توصیفی-تحلیلی از نوع ساخت ابزار بود. جامعه آماری آن شامل تمامی ورزشکاران و غیرورزشکاران 16 تا 55 ساله استان البرز در سال 1401 بود. با استفاده از نمونه گیری در دسترس، 624 نفر انتخاب شدند. علاوه بر ابزار هوش ورزشی، از آزمون هوش کتل (1961) نیز استفاده شد. داده ها با نرم افزارهای SPSS نسخه 27 و R نسخه 4.0.2 و از طریق تحلیل عاملی اکتشافی، ضریب همبستگی پیرسون، آلفای کرونباخ، امگای مک دونالد و ضریب همبستگی درون طبقه ای تحلیل شدند. یافته ها: نتایج تحلیل عاملی اکتشافی نشان داد که ابزار هوش ورزشی شامل پنج عامل است. همچنین، همبستگی مثبت و معنی داری بین ابعاد هوش ورزشی و آزمون هوش کتل مشاهده شد (05/0 >P) که نشان دهنده روایی ملاکی مناسب ابزار است. اعتبار ابزار از طریق آلفای کرونباخ برای هر پنج عامل بالاتر از 7 /0 محاسبه شد که حاکی از قابلیت اعتماد مطلوب ابزار است. نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان می دهد که ابزار هوش ورزشی از روایی و اعتبار کافی برخوردار بوده و می تواند به عنوان یک ابزار مناسب برای ارزیابی هوش ورزشی در افراد 16 تا 55 سال مورد استفاده قرار گیرد.
عوامل اجتماعی مؤثر در کاهش بازگشت معتادان به مصرف مجدد مواد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: بیشتر مطالعات حوزه اعتیاد بر شاخص های تأثیرگذار بر اعتیاد متمرکز شده اند و مطالعات معدودی به تأثیر عوامل عوامل اجتماعی در بازگشت مجدد به مصرف مواد متمرکز شده اند. بنابراین با توجه به چند بعدی بودن گرایش به مصرف مواد مطالعه در خصوص گرایش مجدد به مواد از طریق عوامل زیستی، اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی یک ضرورت اساسی است. هدف: این مطالعه با هدف عوامل اجتماعی مؤثر در کاهش بازگشت معتادان به مصرف مجدد مواد انجام شده است. روش: روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش را کلیه جوانان دامنه سنی 15 تا 30 سال شهر ایذه در سال 1403 تشکیل دادند که بر اساس گزارش سازمان مبارزه با مواد مخدر شهر ایذه 3200 نفر می باشند. نمونه پژوهش 345 نفر از جوانان مصرف کننده مواد مراجعه کننده به کمپ های ترک اعتیاد شهر ایذه بودند که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری داده های پژوهش از پرسشنامه های یادگیری اجتماعی، حمایت اجتماعی و مشارکت اجتماعی محقق ساخته و ولع مصرف صالحی فدردی و همکاران (1389) جمع آوری شد. به منظور تحلیل داده های پژوهش از نرم افزار SPSS.26 و با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندمتغیری به روش همزمان استفاده شد. یافته ها: نتایج حاصل از ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که بین یادگیری اجتماعی، حمایت اجتماعی و مشارکت اجتماعی با ولع مصرف رابطه منفی و معنی داری وجود دارد (05/0 >P). نتایج حاصل از رگرسیون چندمتغیری نشان داد که به ترتیب حمایت اجتماعی 35، مشارکت اجتماعی 62 و یادگیری اجتماعی 13 درصد از واریانس وسوسه مجدد مصرف مواد را در جوانان تبیین می کنند. نتیجه گیری: نتایج به دست آمده نشان می دهد افرادی که آمادگی بیشتری برای مصرف مجدد مواد دارند، دارای سطح پایین تری از حمایت، مشارکت و یادگیری اجتماعی هستند. بنابراین، توجه به این متغیرها و تدوین برنامه های آموزشی مبتنی بر این متغیرها در کاهش مصرف مجدد مواد در مصرف کنندگان پیشنهاد می شود.
تدوین مدل ساختاری خودپنداره تحصیلی براساس نظم جویی هیجانی و تمایزیافتگی با میانجی گری اهداف پیشرفت در دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: دانش آموزان با تمایزیافتگی بالا و توانایی مدیریت و تنظیم هیجانی با به کارگیری اهداف پیشرفت مناسب به طور فردی می توانند خودپنداره تحصیلی بالاتری داشته باشند و این موضوع موجب افزایش انگیزش آنان به یادگیری بعدی می شود. لذا تعیین میزان رابطه تمایزیافتگی و نظم جویی هیجانی با اهداف پیشرفت و خودپنداره تحصیلی در جهت متناسب سازی برنامه درسی دانش آموزان یک ضرورت اساسی است. هدف: این پژوهش با هدف تدوین مدل ساختاری خودپنداره تحصیلی براساس نظم جویی هیجانی و تمایزیافتگی با میانجی گری اهداف پیشرفت در دانش آموزان انجام شد. روش: روش پژوهش توصیفی-همبستگی از نوع تحلیل مسیر است. جامعه آماری این پژوهش را کلیه دانش آموزان مقطع متوسطه دوم شهرستان سبزوار در سال تحصیلی 1402 تشکیل دادند. نمونه پژوهش 327 نفر از دانش آموزان مقطع متوسطه دوم شهرستان سبزوار بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به پرسشنامه های خودپنداره تحصیلی چن و تامپسون (2004)، راهبردهای تنظیم هیجانی کرنفسگی و همکاران (2001)، تمایزیافتگی دریک (2011) و اهداف پیشرفت میگلی (1998) پاسخ دادند. جهت ارزیابی الگوی پیشنهادی از تحلیل مسیر با استفاده از Smart PLS. 3 و SPSS.26 استفاده شد. یافته ها: نتایج حاصل از ضریب همبستگی نشان داد که بین اهداف پیشرفت، تمایزیافتگی و نظم جویی هیجانی با خودپنداره تحصیلی دانش آموزان رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد (001/0 ≥P). یافته ها حاکی از برازش مناسب الگوی پیشنهادی با داده هاست. نتایج حاصل از تحلیل مسیر نشان داد که 78 درصد از واریانس اهداف پیشرفت و 67 درصد از واریانس خودپداره تحصیلی توسط خودپنداره تحصیلی، نظم جویی هیجانی، تمایزیافتگی و اهداف پیشرفت تبیین می شود. نتیجه گیری: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که در مجموع تمایزیافتگی، نظم جویی هیجانی می تواند پیش بین مناسبی برای خودپنداره تحصیلی از طریق اهداف پیشرفت باشند و با استفاده از راه های افزایش نمرات اهداف پیشرفت می توان خودپنداره تحصیلی را افزایش داد.
مدل پیش بینی ذهنی سازی بر اساس سبک های دلبستگی با نقش میانجی توانمندی ایگو در دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: سبک های دلبستگی و ذهنی سازی از جمله عوامل روانشناختی هستند که با مهارت های تنظیم هیجانی مرتبط هستند استفاده از توانایی ذهنی سازی با توانایی ایگو در افراد مرتبط است. بنابراین بررسی مسیر تحول ذهنی سازی از طریق سبک های دلبستگی به توانمندی ایگو یک ضرورت اساسی است. هدف: هدف پژوهش حاضر پیش بینی ذهنی سازی بر اساس سبک های دلبستگی با نقش میانجی توانمندی ایگو در دانشجویان بود. روش: روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی که به روش مدل سازی معادلات ساختاری انجام شد. جامعه مورد مطالعه شامل کلیه دانشجویان دانشکده علوم انسانی دانشگاه آزاد واحد قم در سال 1403-1402 می باشد. نمونه پژوهش 335 نفر از دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم بودند که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت آنلاین به پرسشنامه های عملکرد بازتابی (فوناگی و همکاران، 2016)، سبک های دلبستگی بزرگسالان (کولینز و رید، 1990) و مقیاس توانمندی ایگو (مارکستروم و همکاران، 1997) پاسخ دادند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش مدل معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 19 و Amos نسخه 24 استفاده شد. یافته ها: نتایج حاصل از مدل معادلات ساختاری نشان داد سبک دلبستگی ایمن، دلبستگی اجتنابی، دلبستگی دوسوگرا و توانمندی ایگو بر اطمینان و عدم اطمینان اثر علّی مستقیم و معناداری داشت (05/0 >P). همچنین سبک دلبستگی دوسوگرا، سبک دلبستگی ایمن و سبک دلبستگی اجتنابی بر توانمندی ایگو اثر علّی مستقیم و معناداری داشت (05/0 >P). همچنین نتایج نشان داد که 60 درصد از واریانس توانمندی ایگو توسط سبک های دلبستگی تبیین می شود؛ 23 درصد از واریانس اطمینان و 46 درصد از واریانس عدم اطمینان توسط سبک های دلبستگی و توانمندی ایگو تبیین می شود. نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش، می توان نتیجه گرفت که سبک دلبستگی ایمن، دلبستگی اجتنابی، دلبستگی دوسوگرا و توانمندی ایگو به عنوان عوامل مؤثر بر ذهنی سازی می توانند ما را به درک عمیق تری از ذهنی سازی برسانند و با آموزش شکل گیری سبک های گوناگون دلبستگی و ساختار ایگو به دانشجویان می توان ذهنی سازی را در آنان تقویت کرد.