پژوهش های ادب عرفانی (گوهر گویا)
پژوهش های ادب عرفانی (گوهر گویا) سال 17 پاییز و زمستان 1402 شماره 2 (پیاپی 51) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
کلیات شمس یکی از آثار بی بدیل عرفانی جهان است که به میزان مثنوی، دیگر اثر مولوی به آن توجه نشده است. قیاس شروح و کتبی که در باب این دو اثر نگاشته شده است، نشان از این تبعیض شگرف دارد. بی شک یکی از علل کم توجهی به کلیات شمس، متن عمیق و زبان خاص آن است که انباشته از ابیات و غزلیاتی است که درک و دریافت آنها را دشوار کرده است. این دشواری یکی به دلیل فضای خاص روحی مولانا در سرایش این اشعار است و دیگری بهره گیری وی از روایات متنوع و متعدد (قرآنی-تفسیری، احادیث و تاریخی-عرفانی) در کلیات است که در لایه های رویین، میانی و زیرین غزلیات مندرج است، چنان که درک و حتی تصحیح برخی از آنها نیاز به آگاهی هایی در چارچوب روایت دارد. این پژوهش با بررسی جوانب برخی از ابیات کلیات شمس در چارچوب روایات، به تشریح و توضیح فضای ابیات پرداخته و با نگرش روایی و دریافت زمینه های روایی به کلیات شمس، اهمیت درک معنایی آن را نمایان تر می سازد. بررسی روایی ابیات انتخاب شده در این پژوهش - که مشتی از خروار و اندکی از بسیار است - نشان می دهد که دریافت فضای کلیات شمس با این نگرش، زیرساخت های تصویری و معنایی آن را روشن تر می کند؛ روایاتی که به صورت آشکار، پنهان، ترکیب و گزینش روایات، در فضای ابیات حضور دارند.
بررسی صورت و محتوای شرح مثنوی اسرار ملا هادی سبزواری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شرح نویسی بر آثار عرفانی یکی از سنت های مهم در تاریخ عرفان و تصوف است و مثنوی ازجمله متون برجسته در این حوزه است. در این میان، شرح اسرار ملاهادی سبزواری، به دلیل شمول آن بر مسائل زبانی، بلاغی، حکمی و فلسفی بسیار مهم و ارزشمند است. از آنجا که شرح سبزواری بر پایه مبانی فلسفی و تفاسیر قرآنی بنا شده است، بررسی نسبت و جایگاه این مبانی و منابع فکری ملاهادی در شکل گیری ساخت و سبک این شرح، از جمله اهداف اصلی این پژوهش است؛ ازاین رو، پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی و با نگاه به پیش متن های اثر، به دنبال درک ساختارهای کلی و محتوای اصلی شرح اسرار ملاهادی سبزواری است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که ملاهادی در شرح اسرار، از روش التقاطی و تلفیقی بهره برده و شرح خود را با تکیه بر تفاسیر قرآنی به شیوه ای جامع سامان داده است. شارح با ایجاد پیوند میان مثنوی و قرآن، اثری جامع و کامل در قالب شرحی موسوم به جامع ارائه کرده است. مطالعه متن نشان می دهد که سبزواری در بخش تبیین کلامی و فلسفی ابیات، از سطح مخاطب عام، فراتر رفته و به ارائه تحلیل و شرح عمیق آرای حکمی و فلسفی می پردازد، به گونه ای که در برخی مواضع، غلبه تشریح آرای فیلسوفان و گستره آن بر متن، اثر را به دو بخش شرح مثنوی و آبشخورهای معرفتی ملاهادی تقسیم خواهد کرد.
تأملی در گزارش بیت هایی از کلیات شمس در فرهنگ جهانگیری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از ویژگی های مهم و برجسته فرهنگِ جهانگیری که در حدود سال 1017 ه.ق. در هند تدوین شده است، بیان شاهدهای شعری از آثار گویندگان سده های مختلف در ذیل برخی واژه ها و ترکیب هاست. البته شمار زیادی از این شاهدهای شعری، دچار گشتگی های فراوان شده و لغات بسیاری به سبب بدخوانی از آنها وارد فرهنگ ها شده است؛ اما درعین حال، شماری از این شواهد شعری با توجه به دستنویس های کهنی که صاحبِ جهانگیری و نویسندگانِ منابع پیش از وی در اختیار داشته اند، با گزارش هایی دقیق و درست در این کتاب ثبت شده است که با استفاده از آنها امکان تصحیح تعداد زیادی از بیت ها در دیوان های سوزنی، سنایی، اثیر اخسیکتی، مولوی و غیره فراهم می شود. با استفاده از برخی بیت های کلیات شمس که در فرهنگ جهانگیری به عنوان شاهد شعری ذیل لغات مختلف آورده شده است و نیز با مراجعه به سایر بیت های مولوی در مثنوی و کلیات شمس ، تلاش شد تا درباره چند بیت از غزل های مولوی در این فرهنگ، تأملاتی صورت گیرد. در این جُستار با استفاده از فرهنگ جهانگیری ، هفت بیت از کلیات شمس بررسی شده است؛ اختلاف در واژه های «چند» به «جَند»، «بخشیدن» به «پخسیدن»، «زرّینک» به «چوبینک» ازجمله مواردی است که این تحقیق به آنها می پردازد. همچنین بر اساس فقره اخیر، احتمالی تازه درخصوص علت انتساب «چوبینه= سربند سُرخ» به «بهرام ششم» نیز مطرح شده است.
بررسی مبانی اندیشه ابن عربی در باب معنایابی و معنابخشی زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تاریخ تحقیق و ژرف اندیشی در باب «معنای زندگی» به عنوان یک اصطلاح تخصصی در حوزه های علوم انسانی، به سال های پس از جنگ جهانی دوم و اواسط قرن بیستم بازمی گردد. بیشتر دیدگاه های مرتبط با معنای زندگی، بیشتر در متون غربی و در آثار روان شناسان اجتماعی، زبان شناسان و متخصصان نظری حوزه آموزش در همین دوره تاریخی، صورت بندی شده اند. بررسی دیرینه شناسانه مفهوم زندگی و روش های درک معانی آن، خواننده را به آراء و اقوال صاحب نظران و به ویژه فیلسوفان شرق و غرب عالم از ابتدای تاریخ تفکر، همچون تدئوس متز و رابرت نازیک (1938-1974.م) 1 رهنمون می کند. بی گمان، ریشه های بسیاری از یافته های معاصر در باب مقوله معنای زندگی، در اقوال و آراء این دو نظریه پرداز نهفته است. مسئله این نوشتار، حول آرای ابن عربی (560-638ه.ق.)، عارف و صوفی مسلمان، در باب درک معنای زندگی شکل گرفته است. او در قلمرو اندیشه عرفانی و فلسفی خود، به طور مستقیم مقوله معنا و معنایابی زندگی را مطرح نکرده است؛ اما یکی از پیامدهای اندیشه او، مقوله دست یابی به درک معنای زندگی است. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی، پس از ارائه چارچوبی نظام مند از دیدگاه های مرتبط با حوزه معنای زندگی، به بیان ارتباط عرفان و معنا می پردازد و سپس مبانی دیدگاه های ابن عربی را در حوزه معنابخشی به زندگی بیان می کند. مقوله معنا در گفتمان عرفانی ابن عربی، با مفهوم کلمه در سه ساحت انسان، جهان و قرآن، در پیوند است. معنا در مقام هدف با عنصر تأویل و در مقام کارکرد با مفهوم آینه بودگی انسان برای حق و نیز مرتبه کمال ارتباط می یابد. همچنین معنا به عنوان ارزش با اصل وحدت وجود و مقوله شناخت حق و خود و معرفت به نشئه روحانی، در پیوند است. از نظر ابن عربی کارکرد زندگی با داشتن جنسیت خاصی در پیوند نیست و ترکیب انضمامی «معنای زندگی» نیز در اندیشه وی، معادل : الف- عالم خیال و نیز ب- زندگی به مثابه حضور انسان در موقعیت های فردی و اجتماعی در پیوند است. برای یافتن معنای زندگی از طریق اندیشه وحدت وجودی شیخ، می توان از کشفی بودن معنا با توجه به قاعده «النبوه العامه المکتسبه» برای انسان کامل سخن گفت و در عین حال تحلیلی جعل گرایانه از معنا را به کمک اصطلاح «اله المعتقدات» برای معناسازی زندگی انسان حیوانی ارائه کرد؛ بنابراین معنایابی زندگی به روش های طبیعت گرا و فراطبیعت گرا در ساحت اندیشه شیخ، دنبال می شود.
بازخوانی مروری سنّت تحلیلِ هستی شناختی نماد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش هایی که به موضوع نماد می پردازند در کل ذیل دو سنّت کلان قرار می گیرند. در سنّت نخست، معنا امری پیشینی تلقی می شود که در نهایت در بستر زبان جاری می شود. چنین نگرشی با هستی شناسی افلاطونی آغاز شده است. به همین سبب، در این جستار تمامی این دیدگاه ها ذیل سنّت هستی شناختیِ تحلیل نماد گنجانده می شوند. در سنّت دوم، معنا خود اساساً ازطریق نماد ممکن می شود. این منظر شامل دو رویکرد کلی رئالیستی و ایده الیستی است. به هر ترتیب، زبانی که شاخصه اصلی آن بهره مندی از حضورِ مسلط نماد است، یا به بیانی فنّی تر، زبان شعر، زبان تمثیلی یا زبان عرفانی، همواره موضوع بحث و بررسی بوده است. براین اساس، جُستار پیش رو بر آن است که با اتخاذ رویکردی در-زمانی یا تاریخی، به بررسی اجمالی این موضوع بپردازد که سنّت تحلیلِ هستی شناختی نماد در چه دوره های تاریخی و در کدام نگرش ها غالب بوده است. به این ترتیب، این پژوهش ضمن بازخوانی مروری سنّت تحلیلِ هستی شناختی نماد، روشن می سازد که این سنت چه موضعی در بابِ مفهوم، جایگاه و کارکردِ نماد اتخاذ می کند.
صورت بندی گفتمانی گزاره های فاتالیستی در شعر حافظ (با تأکید بر گفتمان عرفانی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شعر حافظ به دلیل انباشتگی از ایهام ها و استعاره هایی که وجه صراحت گریزی و سیالیت آن را دوچندان کرده، بیشترین قابلیت را برای بررسی از منظر تحلیل گفتمان دارد. بررسی گزاره های فاتالیستی در شعر حافظ، فراتر از دلالت ظاهری آنها بر سرنوشت باوری افراطی، ارتباط این گزاره ها را با واقعیت های اجتماعی، سیاسی، ایدئولوژیکی زمان روایت متن و عواملی مانند «بافت تاریخی» و «روابط قدرت در جامعه» آشکار می سازد. پژوهش حاضر با در نظر گرفتن گفتمان فاتالیزم در شعر حافظ به مثابه برساخته ای از ارتباط ساختار و بن مایه های شعر وی با عوامل برون متنی، کوشیده است صورت بندی جدیدی از آن به دست دهد که با آزاداندیشی و دیدگاه های منتقدانه حافظ سازگار باشد. این مقاله به روش توصیفی- تحلیلی نگاشته شده است. بررسی ها نشان داد که حافظ در پس صورت متن و فراتر از عبارات ظاهری شعرش که از تسلیم در برابر تقدیر سخن می گوید، درصدد برساختن گفتمانی انتقادی ازطریق بهره برداری از زبان، برای ایجاد تغییر در ساختارهای کلان اجتماعی و مبارزه با نهادهای قدرت و ایدئولوژی های وابسته به آنهاست. وی در روند یک بازی زبانی، ضمن بسط ایدئولوژی محبوب خود در روکشی از فاتالیزم، هدفی فراتر از اشاعه تقدیرگرایی را در شعر خود دنبال می کند و می کوشد با بازتولید و القای پیام و معنایی جدید از تقدیرگرایی در ذهن مخاطب، از دامنه هژمونی گفتمان های زهدگرا و شریعت مدار در عصر خود بکاهد.
نقد و برسی رمان موت صغیر محمد حسن علوان، بر پایه نظریه گفتمان محور ون لیوون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شخصیت ها در رمان و اثری روایی یا داستانی عنصر مهمی از روایت قلمداد می شوند. این عنصر، افزون بر جنبه ساختاری، ازنظر مضمون پردازی نیز بخش بزرگی از بار ایدئولوژیک داستان را بر عهده دارد. ون لیوون در نظریه گفتمان کاوی خود، به پیوند عنصر شخصیت و گفتمان اثر پرداخته و از نحوه بازنمایی و عدم بازنمایی ایفاگران و ارتباط آن با گفتمان اثر، سخن گفته است. این مقاله باتکیه بر همین نظریه، به بررسی رمان معروف «موت صغیر» از محمدحسن علوان می پردازد. رمانی شخصیت محور که به پردازش زندگی ابن عربی، صوفی مشهور قرن ششم، در قالب روایتی آمیخته از تخیّل نویسنده و واقعیت می پردازد. ابن عربی در سیروسلوک عرفانی و در سفرهایی که برای دستیابی به اهداف و مقاصد عرفانی دنبال کرده، با شخصیت های مختلفی مواجه شده است و راوی داستان نیز باتوجه به صبغه تاریخی اثر و اثرگذاری هرکدام از تیپ های شخصیتی در شکل گیری گفتمان، به بازنمایی آنها باتکیه بر شیوه های مختلف حذف و اظهار پرداخته است. نتیجه نشان می دهد که علوان در اثر خود، در بازنمایی شخصیت ها به گونه فنّی و مطابق با گفتمان اثر عمل کرده است و شخصیت هایی که در خدمت این گفتمان عرفانی هستند، بخش عمده ای از بازنمایی را به خود اختصاص داده و به شیوه های مختلفی به نمایش درآمده اند؛ درحالی که شخصیت های تاریخی، باوجود صبغه تاریخی رمان، سهم کمتری از بازنمایی دارند. روش پژوهش در این مطالعه، توصیفی – تحلیلی است.
تئوری شعر عرفانی از منظر تجربه شعری مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شعر عرفانی آنجا که گویای تجارب عرفانی شعرا است، می تواند از دیدگا ه های متفاوت مورد توجه قرار گیرد. نویسنده در این پژوهش، با رویکردی هگلی و با تأکید بر ساحت معنوی، شعر عرفانی مولانا را به عنوان نمونه ای بارز بررسی کرده است. شاعران عارف ایرانی، با توجه به سائقه تمایزطلبی در ساحت بیانی همانند دیگر ابعاد حیات مادی و معنوی خود، زبانی متمایز برای آثار خویش انتخاب کرده اند. عمده تمایز زبانی اینان از زبان دیگر گروه های زبانی عبارت است از تقیّد زبان شعر آنان به متن ذهنی، شخصی شدگی، نمادین بودن آن زبان و گسیختگی روابط دال و مدلولی برای مضاف شدن وابسته های ماهیتی و عاطفی در فاصله آن دو. شعر عرفانی آنجا که مقصور بر بیان تجارب صرف عرفانی است، متأثّر از ناخودآگاه شاعر، عرضه کننده عمده ترین تمایلات و علایق سرکوب شده و محقق ناشده شاعر است. تخیّل در چنین سروده هایی برای ملموس کردن بُعد ناملموس و معنایی عالم ورای طبیعت از لوازم بایسته شعر عرفانی است. شعر عرفانی صرفاً عرصه تقابل دو سطح روحانی و جسمانی نیست؛ بلکه عنصر سوم یعنی میانجیِ آن دو، فعّال ترین و اثرگذارترین نقش را در آن عرصه دارد. «عشق» اغلب در نقش همان عنصر واسطه ظاهر می شود، اما در شعر شاعری همچون مولانا، خود مولانا نیز برای به دست آوردن چنین نقشی با «عشق» مساهمت می کند. زیبایی در چنین سروده هایی بیشتر در ساحت معنایی متمرکز است. زیبا هرآن چیزی است که مجلای معنای تامّ هستی باشد. لذت ناشی از خوانش اشعار عرفانی عمدتاً در گرو اصل «تذکار» است؛ بدین معنی که خوانش این اشعار سبب تداعی خاطرات ازلی و انبعاث شوق تجربه آن خاطرات است.
سلامان و ابسالِ فیتزجرالد جامی: بررسی بازنویسی فیتز جرالد از منظومه عرفانی جامی بر اساس دیدگاه لفویر (۱۹۹۲)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله به شیوه کیفی- تبیینی و مبتنی بر مبانی بحث «بازنویسی» در «مکتب دست کاری» نشان می دهد که چگونه و به چه ترتیب فیتزجرالد با کاربست دو رویکرد بوطیقایی و ایدئولوژیکی پیشنهادی لفویر (۱۹۹۲)، روایت منظوم جامی را «بازنویسی» کرده است. بوطیقا، تبعیت از قواعد عصر و ایدئولوژیک، ناظر به نقش حامیان است. یافته ها نشان می دهند تغییرات متعدد فیتزجرالد، نه فقط به دلیل تفاوت های زبانی و بوطیقایی که به دلیل تطبیق با بافت فرهنگ و ایدئولوژی زمانه خود بوده است. ازجمله مهم ترین نتایج این پژوهش، نمایش نحوه بازنمایی فرهنگ عرفان ایرانی در بازنویسی های فیتزجرالد است. او با ایجاد تغییرات در متن اصلی، تصویری متفاوت و گاه خیال انگیز از فرهنگ و ادبیات ایرانی، به ویژه ادبیات عرفانی ارائه داده است؛ تصویری که بیشتر با تصورات و انتظارات مخاطبان غربی همخوانی دارد. همچنین، فیتزجرالد این منظومه را به گونه ای بازنویسی کرده که با سرمایه فرهنگی در شبکه های فرهنگی و اجتماعی انگلستان مطابق باشد. این بازنویسی ها شامل انتخاب واژگان جدید، تغییر ساختار جمله ها و حتی حذف یا افزودن بخش هایی از متن اصلی بوده است تا اثر نهایی برای مخاطبان انگلیسی جذاب تر باشد. درنتیجه، بازنویسی های فیتزجرالد نه فقط ترجمه ای ساده نیست که فرایندی پیچیده از بازنویسی و بازنمایی فرهنگی است که در آن ایدئولوژی، بوطیقا و انتظارات اجتماعی نقش مهمی ایفا کرده اند. این یافته ها به درک بهتر از نحوه تعاملات فرهنگی میان شرق و غرب در دوران مدرن کمک می کند و نشان می دهد که ترجمه ها و بازنویسی های ادبی چگونه می توانند وسیله ای برای انتقال و تحول فرهنگی باشند.
از تجربه های زبانی تا ساحت فرازبانی در مراحل سلوک نفّری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قاطبه پژوهش ها در بررسی عنصر «زبان» و نقش آن در کتاب مواقف و مخاطبات نفّری، بیشتر بر روی «سکوت» تمرکز کرده اند و به دیگر مظاهر زبانی و فرازبانی موجود در متن، کمتر توجه شده و یا تنها اشاره ای گذرا به آنها شده است. بااین حال، این تأکید به معنای غافل ماندن نفّری از نمودهای عینی زبانی یعنی «سخن» و «سکوت» و درنهایت، گذر از این ساحات زبانی و ورود به اقلیم فرازبانی (فراسخن فراسکوت) یا به عبارتی اقلیم «تجلّی» نیست. پژوهش حاضر به شیوه توصیفی - تحلیلی و با بهره گیری از منابع کتابخانه ای، می کوشد تا با رویکرد پدیدارشناسی و درنگ در متن کتاب مواقف و مخاطبات ، سه مرحله مختلف در مسیر سیروسلوک در این اثر را شناسایی، تبیین و تحلیل کند. همچنین، می کوشد تا نشان دهد که تأملات زبانی عرفای ما، به ویژه تأملات هستی شناختی شان آنان، چگونه قابل طبقه بندی و تعریف هستند. نتایج این پژوهش نشان می دهد که دو مرحله از سه مرحله سلوک، ماهیت زبانی دارند و شامل «سخن» و «سکوت» می شوند و عارف با گذر از آنها، وارد سومین منزلگاه، یعنی عرصه تجلی و شهود می شود. به تعبیر دقیق تر، سفر سالک از عالم «سخن»گفتن آغاز می شود، به پهنه «سکوت» می رسد و درنهایت به مرز تجلی (فراسخن فراسکوت) می رسد. ماندن در مرحله «سکوت» و بی توجهی به مراحل «سخن» و خاصه «تجلّی»، به نوعی نادیده گرفتن مراتب تجربه های سلوک و ابترماندنِ دستگاه معرفتی نفّری است.