این مقاله از طریق بررسی مقایسه ای پنج استراتژی امنیت ملی اخیر آمریکا، شیوه قالب بندی و توجیه عناصر اصلی سیاست های امنیتی و خارجی این کشور را در دولت های بوش، اوباما و ترامپ با یکدیگر مقایسه کرده است. دولت های بوش و اوباما در تعریف کلی مسئله تهدید و چالش های پیش روی آمریکا با هم اختلاف داشته اند، اما عمدتاً در زمینه اهداف امنیت ملی هم نظر هستند. اختلاف اساسی آنها در زمینه اهمیت نسبی نظم بین الملل است. همچنین، استراتژی های امنیت ملی بوش و اوباما درباره ابزارها و رویکردهای سیاست خارجی تا حد زیادی (منهای جنگ پیش دستانه) شبیه یکدیگرند. این در حالی است که در دولت ترامپ، زبان بیان مسئله (شناسایی تهدیدها) و ارائه اهداف و رویکردها تغییر کرده است و در پرتو واقع گرایی اصولی و خوداتکایی ملل، استراتژی «اول آمریکا» با نفی مسئولیت های بین المللی، کاستن از تعهدات نظامی، حمایت گرایی اقتصادی و تحریم و همچنین کاربست ملی گرایی، تفاوت قابل توجهی را منعکس می کند.
پیشرفت تکنولوژی در زمینه تسلیحات، موجب تلاش هایی برای ساخت سلاح های کاملاً خودمختار شده است. این سلاح های رباتیک قادرند بدون دخالت انسان و به طور مستقل هدف حمله را در میدان مخاصمه انتخاب کرده و به سمت آن شلیک کنند. این قابلیت، چالش های اساسی زیادی را در خصوص مطابقت کاربرد این سلاح ها با اصول حقوق بشر و حقوق بشردوستانه ایجاد کرده است. مقاله پیش رو به خصوص توانایی این سلاح ها در خصوص حمایت و حفاظت از غیرنظامیان و رعایت اصل تفکیک و تناسب را مورد بررسی قرار می دهد. مخالفان کاربرد سلاح های کاملاً خودمختار بر این اعتقاد هستند که این سلاح ها نمی توانند مانند انسان تصمیم بگیرند، قضاوت کنند و درک محیط های پیچیده برایشان مشکل است؛ درنتیجه نمی توانند الزامات حقوق بشر دوستانه ازجمله اصل تفکیک و تناسب را در جنگ برآورده کنند. در مقابل، طرفداران کاربرد سلاح های خودمختار ادعا می کنند قوانین در حال پیشرفت است و این پیشرفت ظرفیت تنظیم و کنترل این سلاح ها در پرتو قواعد حقوق بشردوستانه را دارد. این تحقیق به این نتیجه می رسد که سلاح های کاملاً خودمختار ممکن است در مناطق خارج از سکنه، بیابان ها و مناطق دریایی که عاری از افراد عادی و غیرنظامی هستند بتوانند کاربرد داشته باشند و اصول تفکیک و تناسب را حتی بهتر از انسان ها اعمال کنند، اما در دیگر موارد تردیدهایی بسیار جدی وجود دارد.