پژوهش حاضر در راستای نظریه خود – حکومتی ذهنی اشترنبرگ، الگوهای تفکر دانش آموزان دختر دوم راهنمایی و دبیرستان تیزهوش و عادی را پس از مهار توانش های سه گانه ذهنی آنان، مورد بررسی قرار داده است. از میان یک گروه 360 نفری که به آزمون توانشهای سه گانه ذهنی استرنبرگ (STAT) پاسخ دادند، 136 نفر با یکی از توانش های برتر انتخاب شدند و پرسشنامه الگوهای تفکر را تکمیل کردند. تحلیل عوامل نشان داد این پرسشنامه می تواند 7 الگو از 13 الگوی تفکر معرفی شده در نظریه خود – حکومتی ذهنی را با اعتبار و روایی مطلوب ارزیابی کند. در تحلیل واریانس چند متغیری الگوهای تفکر بر حسب برتری سه توانش ذهنی در دو مقوله (1- تحلیلی، خلاق، عملی 2- کلامی، عددی، تصویری) اثر اصلی کلی سن و نوع مدرسه دیده شد. دانش آموزان دوم راهنمایی بیشتر از دانش آموزان دوم دبیرستان دارای الگوهای تفکر اجرایی، محافظه کار و حکومت گروهی بودند و دانش آموزان تیزهوش بیشتر از دانش آموزان عادی از الگوی تفکر کل نگر و جزنگر استفاده کرده بودند.
هدف این پژوهش بررسی رابطه شرایط سازمانی و راهبرد های مدیریتی با توانمندسازی مدیران مدارس بود. جامعه آماری مدیران مدارس شهر همدان بودند که از این تعداد 220 نفر به روش نمونه گیری طبقه ای انتخاب شدند. از پرسشنامه محقق ساخته برای سنجش شرایط سازمانی و راهبرد های مدیریتی و از مقیاس توانمندسازی مشارکت کنندگان مدرسه (SPES) برای تعیین میزان توانمندی مدیران استفاده شد. برای تحلیل داده ها از آزمون t ، روش همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه بهره برداری شد. نتایج نشان داد که میزان توانمندی مدیران مدارس در مجموع بیشتر از حد متوسط و در ابعاد توانمندی مقام و منزلت، خود کار آمدی، تأثیرگذاری، نسبتاً قوی، در بعد رشد حرفه ای در حد متوسط و در ابعاد استقلال و مشارکت در تصمیم گیری ضعیف است. بین راهبرد های مدیریتی(دسترسی به اطلاعات و سبک رهبری تحولی) و توانمندسازی و ابعاد آن رابطه معناداری وجود دارد. رهبری تحولی پیش بینی کننده بهتری از توانمندسازی مدیران است. بین شرایط سازمانی و توانمند سازی و ابعاد آن رابطه مثبت و معنادار وجود دارد، اما بین ساختار سازمانی بوروکراتیک و توانمندسازی و ابعاد خودکارآمدی، مقام و منزلت و تأثیرگذاری رابطه ضعیف منفی و معنادار وجود دارد، ولی ساختار سازمانی بوروکراتیک با ابعاد تصمیم گیری مشارکتی، استقلال و رشد حرفه ای رابطه معناداری ندارد. از بین متغیر های شرایط سازمانی، دسترسی به منابع و وجود اهداف روشن پیش بینی کننده های بهتری از توانمندسازی مدیران هستند.
هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش مهارت های زندگی بر کاهش اضطراب و افسردگی افراد با ناتوانی جسمیبود. این پژوهش از نوع آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل، با پیگیری 2 ماهه بود. جامعه این مطالعه شامل تمام افراد با ناتوانی جسمی شهر تهران بود. نمونه شامل 22 نفر که به شیوه در دسترس از مؤسسه رعد انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل با تعداد برابر (11 نفر) قرار گرفتند. پرسشنامه های افسردگی بک ویرایش دوم و اضطراب بک استفاده شد که آزمودنی های هر دو گروه قبل و بعد از آموزش آن ها را تکمیل کردند. آزمودنی های گروه آزمایش 3 ماه (12 جلسه هفتگی) مهارت های زندگی را آموزش دیدند که شامل مهارت های خودآگاهی، ارتباط مؤثر، روابط بین فردی، حل مسئله و تصمیم گیری، مقابله با خلق منفی و مدیریت استرس بودند. داده ها با آزمون های یومان ویتنی، T مستقل، تحلیل کوواریانس و اندازه گیری مکرر تجزیه وتحلیل شدند. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد آموزشمهارت های زندگی علائم اضطراب و افسردگی آزمودنی های گروه آزمایش را به طور معناداری کاهش داده (01/0≥P) است، درحالی که گروه کنترل هیچ تغییر معناداری را در پس آزمون و پیگیری نشان ندادند.بر اساس یافته ها می توان پیشنهاد کرد که برای کنترل اضطراب و افسردگی افراد با ناتوانی های جسمی از آموزش مهارت های زندگی استفاده کرد.
مقدمه و هدف: بررسیهای جهانی نشان میدهد که جمعیت سالمندان به علت ارتقاء سطح بهداشت در حال افزایش است، این در حالی است که این گروه همچنان مشکلات بهداشتی ـ درمانی زیادی را تجربه میکنند به طوری که یکی از مشکلات اساسی سالمندان مساله افسردگی است . این مطالعه با هدف تعیین تاثیر خاطرهگویی گروهی بر میزان افسردگی سالمندان ساکن شهرکرد انجام شده است .
مواد و روشها: این مطالعه یک پژوهش کارآزمایی بالینی است که تعداد 64 نفراز سالمندان مراجعه کننده به کانون بازنشستگان کشوری شهرکرد در سال 1385 به روش در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه آزمون و شاهد تقسیم شدند. در گروه آزمون خاطرهگویی گروهی و در گروه شاهد جلسات گروهی به طول 8 جلسه و هر جلسه به مدت یک و نیم ساعت انجام شد. میزان افسردگی واحدهای پژوهش قبل و بعد از مداخله با استفاده از پرسشنامه افسردگی سالمندان ارزیابی گردید. دادههای جمعآوری شده با استفاده از نرمافزار SPSS و آزمونهای آماری مجذور کای و تی زوجی تحلیل گردید.
یافتهها: نتایج نشان داد که میانگین امتیاز افسردگی سالمندان گروه آزمون از 95/17 قبل از مداخله به 92/12 بعد از مداخله رسید و نتایج اختلاف معنیداری را در این گروه نشان داد(04/0=p)، این در حالی است که در گروه شاهد قبل و بعد از مداخله اختلاف معنیداری مشاهده نشد .
نتیجهگیری: با توجه به نتایج میتوان گفت که خاطرهگویی گروهی بر کاهش میزان افسردگی سالمندان موثر است، لذا میتوان این تکنیک را که مورد بیتوجهی قرار گرفته است، به طور آسان، و قابل اجرا در تمام مراکز نگهداری سالمندان و یا در منزل به کار برد.
این پژوهش، که از نوع مطالعات نیمه تجربی پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل و پیگیری بود، با هدف تعیین اثربخشی آموزه های هستی شناسی اسلامی بر افزایش رضایت زناشویی زنان متأهل انجام شد. بدین منظور، از بین مراجعه کنندگان مرکز مشاوره باب الحوائج شهرستان میبد، 24 نفر به صورت تصادفی انتخاب و در گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. به شرکت کنندگان گروه آزمایش، هر هفته دو جلسه نود دقیقه ای به مدت 10 جلسه آموزه های مبتنی بر هستی شناسی اسلامی دربارة ارتباط زناشویی داده شد و به گروه کنترلی هیچ گونه آموزشی ارائه نشد. هر دو گروه یک بار پیش از انجام آزمایش، یک بار بلافاصله پس از اتمام آزمایش و یک بار یک ماه پس از انجام مداخلات، فرم کوتاه آزمون رضایت زناشویی انریچ را تکمیل کردند. در نهایت، داده های جمع آوری شده به کمک تحلیل کوواریانس چندمتغیره تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که آموزه های هستی شناسی اسلامی بر افزایش رضایت زناشویی شرکت کنندگان گروه آزمایش تأثیر معنی داری داشت. این افزایش در مرحله پیگیری نیز حفظ شده بود. با توجه به یافته های پژوهش می توان گفت که ارائه آموزه های مذهبی مبتنی بر هستی شناسی اسلامی، شیوة مناسبی برای افزایش رضایت زناشویی زوجین است.