فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۰۱ تا ۲۲۰ مورد از کل ۳۶٬۶۹۰ مورد.
حوزههای تخصصی:
مقدمه: شادکامی به عنوان تجربه درونی مثبت و یکی از شاخص های سلامت روانی که ناشی از ارزشیابی شناختی و عاطفی افراد از زندگی شان است، موردتوجه روان شناسان بسیاری در دهه اخیر قرار گرفته است. هدف: هدف از پژوهش حاضر تدوین الگوی ارتقا شادکامی در دوران سالمندی است. روش: پژوهش حاضر از نوع کیفی و با روش نظریه بر خواسته از داده ها بود. تعداد شرکت کنندگان در تحقیق 10 نفر بود که از بین کلیه سالمندان بالای 60 سال که از طریق فراخوان در شبکه اجتماعی اینستا (سن کمال ) در سال 1401 به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. داده ها با مصاحبه های نیمه ساختار یافته جمع آوری و در سه مرحله کدگذاری باز، انتخابی و محوری تحلیل شد. یافته ها: پس از بررسی و تحلیل داده ها 94 مضمون، 15 زیر طبقه و 4 طبقه اصلی شناسایی شد. مقولات اصلی شامل اهمیت ارتباط با خویش و دیگران، سلامت روان و جسم خانواده مبدا، ثبات اقتصادی، اجتماعی، معنوی و برخورداری از مهارت های زندگی است. زیر طبقات هم شامل خودشناسی، جمع گرایی، مهرورزی، تربیت خانواده، خاطرات کودکی، تجارب جوانی، عوامل محیطی، عامل شخصیتی، شرایط اقتصادی، سبک زندگی، بعد معنوی، بعد اجتماعی، مهارت های روان شناختی، مهارت های فردی و مهارت های بین فردی بود. نتیجه گیری: باتوجه به اهمیت شادکامی بر سلامت جسم و روان، موضوعات اجتماعی مرتبط با رسیدن به شادکامی، و همچنین تأثیر وضعیت رفاهی بر شادکامی سالمندان نیاز به سیاست گذاری کلان و برنامه ریزی های موثر در راستای ارتقا شادکامی در سالمندان است. این مهم با فراهم کردن بسترهایی جهت تقویت شادکامی در این دوره سنی اهمیت بسیار زیادی دارد.
مقایسه اثربخشی برنامه های مداخله در روابط فرازناشویی مبتنی بر درمان متمرکز بر هیجان و زوج درمانگری شناختی رفتاری بر ادراک رنج و ترس از صمیمیت زنان آسیب دیده از خیانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ پاییز (آذر) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۳
۲۷۱-۲۴۹
حوزههای تخصصی:
زمینه: پدیده خیانت زناشویی یک تجربه دردناک برای شریک زندگی است که با کاهش سلامت روانشناختی پیوند خورده و می تواند رنج و ترس از صمیمیت را بدنبال داشته باشد. علیرغم بررسی اثربخشی درمان متمرکز برهیجان و زوج درمانی شناختی رفتاری بر مشکلات روانشناختی زنان آسیب دیده از خیانت، در مورد مقایسه اثربخشی آن بر ادراک رنج و ترس ازصمیمیت زنان آسیب دیده از خیانت، خلآ پژوهشی در این زمینه وجود دارد. هدف: پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی برنامه های مداخله در روابط فرازناشویی مبتنی بر درمان متمرکز بر هیجان و زوج درمانی شناختی رفتاری بر ادراک رنج و ترس از صمیمیت زنان آسیب دیده از خیانت انجام شد. روش: طرح پژوهش حاضر شبه آزمایشی، از نوع پیش آزمون – پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان آسیب دیده از خیانت مراجعه کننده به مراکز مشاوره توحید، ارشاد و زیتون شهر اصفهان بود. با استفاده از نمونه گیری در دسترس 45 نفر از زنان انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه (هر گروه 15 زن) گمارده شدند. گروه آزمایش اول، برنامه مداخله در روابط فرازناشویی مبتنی بر درمان متمرکز بر هیجان (کریمی و همکاران، 1403) و گروه آزمایش دوم، درمان شناختی رفتاری (گرجیان مهلبانی و همکاران، 1402) در 9 جلسه 90 دقیقه ای، یک بار در هفته دریافت کردند. برای جمع آوری داده ها از ابزارهای مقیاس ادراک رنج (اسچالز و همکاران،2010) و مقیاس ترس از صمیمت (دسکاتنر و ثلن، 1991) بود. برای تحلیل داده ها از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و نرم افزار 24SPSS استفاده شد. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد هر دو برنامه مداخله بر ادراک رنج و ترس از صمیمیت زنان آسیب دیده از خیانت مؤثر بوده اند و اثربخشی آن ها در طول زمان پایدار بوده است ( 001/0 >p). همچنین مقایسه دو برنامه، حاکی از اثربخشی بیشتر مداخله در روابط فرازناشویی مبتنی بر درمان متمرکز بر هیجان بر ادراک رنج و ترس از صمیمیت زنان آسیب دیده از خیانت داشت ( 001/0 >p). نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت، با توجه به اثربخشی بیشتر برنامه مداخله در روابط فرازناشویی مبتنی بر درمان متمرکز بر هیجان، این شیوه درمانی می تواند به عنوان درمان انتخابی برای کاهش مشکلات روانشناختی زنان آسیب دیده از خیانت استفاده شود.
نقش میانجی گر نظم جویی هیجانی در رابطه بین جو عاطفی خانواده و سازگاری تحصیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: اعتقاد بر این است که یکی از تأثیرگذارترین عوامل موفقیت نوجوان، سازگاری تحصیلی است و پیامدهای مهمی در توانایی های نوجوانان برای موفقیت در مدرسه و بزرگسالی دارد. ساختار و جو عاطفی خانواده در کنار آموزش مهارت های تنظیم هیجانی به نوجوان می تواند زمینه را برای سازگاری هیجانی، تحصیلی و اجتماعی فراهم کند؛ بنابراین انجام یک مطالعه در جهت عوامل تأثیرگذار بر سازگاری دانش آموزان یک ضرورت اساسی در دوران نوجوانی است. هدف: پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش میانجی گرنظم جویی هیجان در رابطه بین جو عاطفی خانواده و سازگاری تحصیلی بود. روش: پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی که به روش مدل یابی معادلات ساختاری انجام شد. جامعه آماری پژوهش را کلیه دانش آموزان پسر دوره دوم متوسطه شهر خرم آباد در سال تحصیلی 1403-1402 تشکیل دادند. نمونه پژوهش 315 نفر از دانش آموزان دوره دوم شهر خرم آباد بود که به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از مقیاس جو عاطفی خانواده هیل برن (1964)، مقیاس تنظیم هیجان گراس و جان (2003) و مقیاس سازگاری تحصیلی بیکر و سریاک (1984) استفاده شد. برای تجزیه وتحلیل داده ها از نرم افزار SPSS.22 با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و نرم افزار Smart PLS.3 برای مدل سازی معادلات ساختاری استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد تمام ابعاد جو عاطفی خانواده و نظم جویی هیجان با نمره کل سازگاری تحصیلی رابطه مثبت و معنی داری دارند (05/0 >P). نتایج حاصل از مدل سازی معادلات ساختاری نشان داد که جو عاطفی خانواده اثر مستقیم و معنی داری بر سازگاری تحصیلی ندارد؛ بلکه از طریق نقش میانجی گر نظم جویی هیجانی رابطه غیرمستقیم خوبی با سازگاری تحصیلی دارد (05/0 >P). نتیجه گیری: بنابراین با آموزش مهارت های تنظم جویی هیجانی به والدین و دانش آموزان می توان نقش سایر عواملی که منجر به ناسازگاری و عدم انطباق دانش آموزان می شود را به نسبت تعدیل کرد. لذا به مسئولین آموزش و پرورش پیشنهاد می شود تا آموزش روابط والد- فرزند و مهارت های نظم جویی هیجانی را در یک الگوی متقابل والدین و دانش آموزان در دستور کار قرار دهند.
Usability of Serious Games on Visual Attention in Children with High-Functioning Autism Spectrum Disorder
حوزههای تخصصی:
The present study aimed to evaluate the usability of serious games in increasing visual attention among children with high-functioning autism spectrum disorder (ASD). The research had a quasi-experimental design with a pre-test, post-test, and control group with a follow-up period. The statistical population consisted of elementary school students with autism in Tehran in 2024. Using a convenience sampling method, 20 children diagnosed with autism from a specialized autism school were randomly assigned to experimental and control groups. The experimental group participated in 20 sessions of serious game content through computer games but the control group received no interventions. Data were collected using the Visual-Auditory Integration Test before, after, and two months after the intervention. Repeated measures analysis of variance was used to analyze the data. The results indicated that serious games had a significant effect on the visual attention of children with autism spectrum disorder (ASD). These results suggest that serious games can improve visual attention in children with autism. Therefore, it is suggested to use such interventions to improve executive functions and academic performance in children with ASD.
The Relationship Between Personality Traits and Fear of Missing Out (FoMO) During the COVID-19 Pandemic
حوزههای تخصصی:
Objective: Nowadays, the excessive use of smartphones has become a major public health concern. In this context, a syndrome known as Fear of Missing Out (FoMO) has emerged, which is linked to various mental health issues. : This study aimed to examine the relationship between personality traits and Fear of Missing Out (FoMO) during the COVID-19 pandemic. Methods: This correlational study was conducted on a statistical population consisting of students from the University of Tabriz. A total of 337 students were selected through convenience sampling. Data were collected using the NEO Five-Factor Inventory and the FoMO scale, and analyzed using Pearson correlation analysis at a significance level of 0.05. Results: The findings revealed a significant positive correlation between FoMO and the personality traits of neuroticism, extraversion, openness to experience, and agreeableness (P < 0.05). Conclusion: Based on the results of this study, it can be concluded that personality traits serve as good predictors of Fear of Missing Out (FoMO).
Comparison of the Effectiveness of Cognitive-Behavioral Interventions in Two Approaches: Coaching and Self-Learning on Marital Satisfaction and Intimacy of Couples(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to compare the effectiveness of cognitive-behavioral interventions using coaching and self-learning methods on marital satisfaction and couple intimacy. Methods and Materials: This semi-experimental study followed a pre-test–post-test design with a control group and two experimental groups (coaching and self-learning). The statistical population consisted of couples who visited family counseling centers in District 8 of Tehran in 2022 and reported low levels of marital satisfaction and intimacy. A purposive sampling method was used to select 45 participants, who were equally divided into three groups of 15. The coaching group received eight 90-minute cognitive-behavioral sessions, while the self-learning group was given a structured 73-page manual to follow independently over two months. The control group received no intervention. Data were collected using the ENRICH Marital Satisfaction Questionnaire and the Thompson and Walker Marital Intimacy Scale. Analysis of covariance (ANCOVA) and multivariate analysis of covariance (MANCOVA) were used to analyze the results. Findings: ANCOVA results indicated that cognitive-behavioral interventions using the coaching method significantly improved marital satisfaction (η² = 0.30, p < .01) and couple intimacy (η² = 0.372, p < .01), compared to the control group. Similarly, the self-learning method showed significant improvement in marital satisfaction (η² = 0.19, p < .01) and intimacy (η² = 0.23, p < .01), although the effect sizes were smaller. Conclusion: Cognitive-behavioral interventions, particularly through coaching, are effective in enhancing marital satisfaction and intimacy. The presence of a coach facilitates deeper understanding, accountability, and behavioral change, making it a more impactful approach compared to self-directed learning.
Humor in Families and Stress Reduction: The Mediating Role of Positive Affect(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to investigate the relationship between humor and stress in families, with positive affect as a mediating variable. Methods and Materials: The study employed a descriptive correlational design with 409 participants selected from families in South Africa, based on the Morgan and Krejcie sample size table. Data were collected through standardized questionnaires measuring humor, stress, and positive affect. Pearson correlation analysis was conducted using SPSS-27 to explore bivariate associations among variables. Structural Equation Modeling (SEM) was performed in AMOS-21 to test the hypothesized mediation model. Model fit was evaluated using multiple indices, including χ², df, χ²/df, GFI, AGFI, CFI, TLI, and RMSEA. Findings: The results revealed significant correlations between the study variables. Humor was positively correlated with positive affect (r = 0.53, p < .001) and negatively correlated with stress (r = −0.41, p = .001). Stress showed a significant negative correlation with positive affect (r = −0.47, p < .001). The structural model demonstrated acceptable fit (χ²(61) = 124.36, χ²/df = 2.04, GFI = 0.93, AGFI = 0.90, CFI = 0.96, TLI = 0.95, RMSEA = 0.049). Path analysis confirmed that humor had a direct positive effect on positive affect (β = 0.39, p < .001) and a negative effect on stress (β = −0.34, p = .001). Stress negatively influenced positive affect (β = −0.28, p < .001). Positive affect mediated the relationship between humor and stress, with a significant indirect effect (β = 0.09, p = .002). Conclusion: The findings highlight the protective role of humor in family contexts, showing that it reduces stress both directly and through the mediating role of positive affect. Integrating humor into family-based interventions may enhance resilience and emotional well-being.
Investigating the Low Motivation of Young Couples for Childbearing in Shiraz Through Developing a Conceptual Model Using a Quantitative Approach(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: Considering the significance of population and its optimal growth in Iran, the present study examined the low motivation of young couples for childbearing in Shiraz by developing a conceptual model using a quantitative approach. Methods: This research is applied in terms of its goal. The statistical population of this study includes all young couples without children in Shiraz in 2021 (based on the 2016 census, approximately 14% of couples are childless). According to the population size, the number of questions, Cochran's formula, and the G-power sample adequacy index, the approximate sample size consisted of 300 young childless couples, who were selected using the convenience sampling method. Data were collected using a researcher-made questionnaire, and based on factor analysis, the conceptual model of factors was explained and extracted. To test the model, the structural equation modeling approach was employed. The software used in this research was SPSS and AMOS. Findings: The results showed significant differences between the component of economic support and the components of personal growth inhibition, body self-concept, semantic attitude, communicative attitude, and social judgment. According to the model's fit indices, it was observed that the X2/df index was equal to 3.70, which is at an acceptable level. Additionally, the values of the RMSEA index were 0.08, CFI was 0.843, FMIN was 3.21, NFI was 0.798, ECVI was 3.70, and IFI was 0.844, all of which were at an appropriate level. Therefore, the model had a good fit. Conclusion: Based on the research findings, it is recommended that researchers focus on improving attitudes in the areas of body self-concept, social judgment, semantic attitude, and communicative attitudes regarding childbearing.
Comparison of the Effectiveness of Unified Transdiagnostic Treatment and Compassion-Based Approach on Suicidal Ideation and Spiritual Well-Being in Women Victims of Domestic Violence(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The present study aimed to compare the effectiveness of Unified Transdiagnostic Treatment and the Compassion-Based Approach on suicidal ideation and spiritual well-being in women victims of domestic violence. Methods: This study is applied in terms of its purpose and quasi-experimental in nature and method, utilizing a pre-test, post-test, and two-month follow-up design with a control group. The study population comprised all women victims of domestic violence who sought help from social emergency centers and family counseling clinics in Tehran during the second half of 2023. The sample consisted of 51 participants who were selected through purposive sampling and randomly assigned to experimental and control groups. The first experimental group received an eight-session (90-minute each) Compassion-Based Therapy intervention program, while the second experimental group received a ten-session (60-minute each) Unified Transdiagnostic Treatment program at these centers. The control group did not receive any intervention. Data collection tools included the Violence Against Women Questionnaire by Haj-Yahya (2001), the Beck and Steer Suicidal Ideation Scale (1991), and the Spiritual Well-Being Scale by Paloutzian and Ellison (1982). The obtained data were analyzed using repeated measures analysis of covariance (ANCOVA) and Bonferroni post hoc test with SPSS 27 software. Findings: The study findings indicate that both Compassion-Based Therapy and Unified Transdiagnostic Treatment led to a reduction in suicidal ideation and an increase in spiritual well-being in the experimental groups. Additionally, considering the mean difference, Unified Transdiagnostic Treatment had a greater effect than the Compassion-Based Approach in reducing suicidal ideation and enhancing spiritual well-being (p < .05). Conclusion: Based on the findings of this study, Compassion-Based Therapy and Unified Transdiagnostic Treatment are effective approaches for improving spirituality and reducing suicidal ideation in women victims of domestic violence. Psychologists and family specialists are encouraged to utilize these findings to enhance the quality of family life.
عوامل اجتماعی مؤثر در کاهش بازگشت معتادان به مصرف مجدد مواد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ بهار (فروردین) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۵
۲۸۱-۲۶۱
حوزههای تخصصی:
زمینه: بیشتر مطالعات حوزه اعتیاد بر شاخص های تأثیرگذار بر اعتیاد متمرکز شده اند و مطالعات معدودی به تأثیر عوامل عوامل اجتماعی در بازگشت مجدد به مصرف مواد متمرکز شده اند. بنابراین با توجه به چند بعدی بودن گرایش به مصرف مواد مطالعه در خصوص گرایش مجدد به مواد از طریق عوامل زیستی، اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی یک ضرورت اساسی است. هدف: این مطالعه با هدف عوامل اجتماعی مؤثر در کاهش بازگشت معتادان به مصرف مجدد مواد انجام شده است. روش: روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش را کلیه جوانان دامنه سنی 15 تا 30 سال شهر ایذه در سال 1403 تشکیل دادند که بر اساس گزارش سازمان مبارزه با مواد مخدر شهر ایذه 3200 نفر می باشند. نمونه پژوهش 345 نفر از جوانان مصرف کننده مواد مراجعه کننده به کمپ های ترک اعتیاد شهر ایذه بودند که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری داده های پژوهش از پرسشنامه های یادگیری اجتماعی، حمایت اجتماعی و مشارکت اجتماعی محقق ساخته و ولع مصرف صالحی فدردی و همکاران (1389) جمع آوری شد. به منظور تحلیل داده های پژوهش از نرم افزار SPSS.26 و با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندمتغیری به روش همزمان استفاده شد. یافته ها: نتایج حاصل از ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که بین یادگیری اجتماعی، حمایت اجتماعی و مشارکت اجتماعی با ولع مصرف رابطه منفی و معنی داری وجود دارد (05/0 >P). نتایج حاصل از رگرسیون چندمتغیری نشان داد که به ترتیب حمایت اجتماعی 35، مشارکت اجتماعی 62 و یادگیری اجتماعی 13 درصد از واریانس وسوسه مجدد مصرف مواد را در جوانان تبیین می کنند. نتیجه گیری: نتایج به دست آمده نشان می دهد افرادی که آمادگی بیشتری برای مصرف مجدد مواد دارند، دارای سطح پایین تری از حمایت، مشارکت و یادگیری اجتماعی هستند. بنابراین، توجه به این متغیرها و تدوین برنامه های آموزشی مبتنی بر این متغیرها در کاهش مصرف مجدد مواد در مصرف کنندگان پیشنهاد می شود.
اثربخشی بازی درمانی عصب شناختی بر کارکردهای اجرایی و حافظه کاری کودکان دارای اختلالات یادگیری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۴ فروردین ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۶)
۲۰۴-۱۹۵
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی بازی درمانی عصب شناختی بر کارکردهای اجرایی و حافظه کاری کودکان دارای اختلالات یادگیری انجام شد. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه کودکان پایه ابتدایی با اختلالات یادگیری مراجعه کننده به مراکز اختلال یادگیری شهر تهران در سال تحصیلی 1403-1402 بود که از بین آنان تعداد 30 نفر از طریق روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه (15 نفر در گروه گواه و 15 در گروه آزمایش) جایگذاری شدند. جهت جمع آوری داده ها از چهارمین ویرایش آزمون هوش وکسلر کودکان (2003WISC-IV, )، آزمون عصب شناختی کولیج (2002، CNI) و آزمون حافظه کاری کورنولدی و همکاران (1998،CWMT ) استفاده شد. مداخله بر اساس پروتکل بازی درمانی عصب شناختی در یازده جلسه 60 دقیقه ای و هفته ای دوبار صورت گرفت. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر استفاده شد. یافته ها نشان داد که بین میانگین پس آزمون حافظه کاری و توجه در دو گروه آزمایش و کنترل تفاوت معناداری وجود داشت. علاوه بر این نتایج نشان داد که این مداخله توانسته تأثیر خود را در طول زمان نیز به شکل معناداری حفظ نماید (۰۰۰۱/0>P). در نتیجه بازی درمانی عصب شناختی می تواند به عنوان رویکردی مؤثر برای افزایش حافظه کاری و توجه در کودکان دارای اختلالات یادگیری مورد استفاده قرار گیرد.
پارادوکس درمانی به روش PTC برای درمان مشکلات شخصیتی: یک گزارش موردی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ویژگی های مشکل ساز شخصیتی، همانند اختلال های شخصیتی، محدودیت ها و هزینه های بسیاری را بر فرد، خانواده، اجتماع و نظام بهداشت و سلامت جامعه تحمیل می کنند. این دسته از مشکلات و اختلال های شخصیتی همواره برای درمانگران چالش برانگیز بوده اند. در این پژوهش، پارادوکس درمانی به روش PTC برای ویژگی های مشکل ساز شخصیتی معرفی می شود. در این مقاله، پارادوکس درمانی به روش PTC برای یک دختر 28 ساله (KB) که از مشکلات شخصیتی رنج می برد به طور کامل گزارش می شود. مقیاس سلامت روانی (MHI-28)، مقیاس استحکام من (ESS) و مقیاس درجه بندی ذهنی نتایج درمان (TOSRS) توسط بیمار تکمیل شد. نتایج چهار جلسه پارادوکس درمانی مشکلات شخصیتی خانم KB به روش PTC نشان داد که این مدل درمانی بسیار کارآمد و اثربخش بود. تغییرات و پیشرفت های درمانی در حد بالای 90% ارزیابی شد. نتیجه پی گیری سه ساله نشان داد که تغییرات درمانی در طول زمان رضایت بخش، مستمر و پایدار بوده و عودی هم صورت نگرفته است. بر اساس یافته های به دست آمده در مورد درمان مشکلات شخصیتی این مراجع، می توان نتیجه گرفت که پارادوکس درمانی به روش PTC برای اختلال ها و مشکلات شخصیتی، درمانی کارآمد و اثربخش است. نتایج پی گیری و تایید پایداری و استمرار تاثیرات درمانی در طول زمان نیز از عمق و گستردگی تاثیرگذاری این روش حمایت می کند. پارادوکس درمانی به روش PTC در عین حال درمانی بسیار کوتاه مدت و مقرون به صرفه است. کاربرد این مدل نوین پارادوکس درمانی برای اختلال ها و ویژگی های مشکل ساز شخصیتی پیشنهاد می شود.
نقش میانجی کمال گرایی در رابطه بین سبک دلبستگی ناایمن و اختلال وسواس-جبری ارتباطی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش میانجی کمال گرایی در رابطه بین سبک دلبستگی ناایمن و اختلال وسواس-جبری ارتباطی انجام شد. پژوهش حاضر توصیفی-همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این مطالعه افراد متاهل شهر لاهیجان در سال 1402 بود؛ در این پژوهش 384 نفر به روش در دسترس انتخاب شدند و به مقیاس کمال گرایی چندبعدی فراست (FMPS؛ فراست و همکاران، 1990)، پرسشنامه دلبستگی بزرگسالان (AAQ؛ هازان و شیور، 1987)، پرسش نامه وسواسی جبری متمرکز بر همسر (PROCSI؛ قمیان و همکاران، 1398) و پرسش نامه وسواس جبری ارتباطی (ROCI؛ قمیان و همکاران، 2021) پاسخ دادند. تحلیل داده ها به روش مدل یابی معادلات ساختاری انجام شد. یافته ها نشان داد که مدل پیشنهادی از برازش مطلوب برخوردار است. یافته ها نشان داد که سبک دلبستگی ناایمن و کمال گرایی به صورت مستقیم بر وسواس جبری ارتباطی اثر داشت؛ همچنین سبک دلبستگی ناایمن بر کمال گرایی اثر مثبت و معنادار داشت (05/0>P). همچنین نتایج آزمون بوت استرپ نشان داد که کمال گرایی بین سبک دلبستگی ناایمن و وسواس جبری ارتباطی نقش میانجی داشت (05/0>P). از مجموع یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که دلبستگی ناایمن به صورت مستقیم و با میانجی گری کمال گرایی بر اختلال وسواس-جبری ارتباطی اثر داشت.
اثربخشی برنامه توالی واجی لیندامود بر کنش های اجرایی و خودپنداشت تحصیلی کودکان با اختلال نارسایی توجه – فزون کنشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: اختلال نارسایی توجه _ فزون کنشی یکی از اختلالات شایع دوران کودکی است که کودکان با این اختلال در هماهنگی با آموزش ها و محیط اجتماعی دچار کام نایافتگی می شوند. بنابراین این پژوهش با هدف اثربخشی برنامه توالی واجی لیندامود بر کنش های اجرایی و خودپنداشت تحصیلی کودکان با اختلال نارسایی توجه _ فزون کنشی انجام شد. روش: این پژوهش شبه تجربی با طرح پیش آزمون _ پس آزمون با یک گروه آزمایش و یک گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانش آموزان پایه سوم تا پنجم ابتدایی با اختلال نارسایی توجه _ فزون کنشی شهرستان خمام در سال تحصیلی 1403 _ 1404 بود. نمونه پژوهش 24 نفر از دانش آموزان جامعه آماری مذکور بودند که با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و با روش تصادفی در گروه آزمایش و گواه جایدهی شدند. گروه آزمایش به مدت 16 جلسه هفتگی در دوره آموزشی برنامه توالی واجی لیندامود به صورت گروهی شرکت کردند، در حالی که گروه گواه آموزش های معمول مرکز آموزشی خود را دریافت می کردند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس نارسایی در کنش های اجرایی (بارکلی، 2012) و خودپنداشت تحصیلی (چن، 2004) بود. داده ها با روش تحلیل کوواریانس و نرم افزار SPSS-25 تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد برنامه توالی واجی لیندامود اثربخشی قابل توجهی بر گروه آزمایش داشت؛ بدین معنا که نمرات کنش های اجرایی (05/0>P، 76/55 =F) و خودپنداشت تحصیلی (05/0>P، 23/45 =F) گروه آزمایش افزایش یافت. نتیجه گیری: نتایج نشان داد برنامه توالی واجی لیندامود با تقویت دیداری و شنیداری و توسعه تفکر انتقادی و حل مسئله به بهبود کنش های اجرایی و خودپنداشت تحصیلی در کودکان با اختلال نارسایی توجه _ فزون کنشی منجر شده است؛ بنابراین می تواند به عنوان یکی از محورهای آموزشی و درمانی توسط متخصصان و درمانگران اجرا شود.
اثربخشی بسته آموزش تلفیقی مبتنی بر درمان چشم انداز زمان و درمان مثبت نگر بر کیفیت زندگی و بهزیستی روانشناختی بیماران افسرده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: درمان چشم انداز زمان با تغییر در نحوه ادراک زمان، به افراد کمک می کند تا تعادل بهتری میان گذشته، حال و آینده خود ایجاد کرده و از تجربیات منفی فاصله بگیرند، درحالی که درمان مثبت نگر با تقویت نقاط قوت و افزایش احساسات مثبت، افراد را به سمت بهزیستی روانشناختی هدایت می کند. با وجود اثربخشی هر یک از این رویکردها به صورت مجزا، مطالعات کافی در مورد تلفیق آن ها و بررسی تأثیر هم افزایی این ترکیب بر روی بیماران افسرده وجود ندارد. هدف: پژوهش حاضر با هدف اثربخشی بسته آموزشی تلفیقی مبتنی بر درمان چشم انداز زمان و درمان مثبت نگر بر کیفیت زندگی و بهزیستی روانشناختی بیماران افسرده انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون پس آزمون با گروه گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی افراد مراجعه کننده به مرکز مشاوره امین وابسته به دانشگاه آزاد اسلامی در سال 1401 بودکه از میان 40 نفر با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به دو گروه آزمایش و گواه (هر گروه 20 نفر) گمارده شدند. ابزارهای جمع آوری داده شامل پرسشنامه بهزیستی روانشناختی (ریف، 2002) و پرسشنامه کیفیت زندگی (سازمان بهداشت جهانی، 1996) بود. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر در نرم افزار SPSS نسخه 26 مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: یافته ها نشان داد که آموزش تلفیقی مبتنی بر درمان چشم انداز زمان و درمان مثبت نگر منجر به افزایش کیفیت زندگی در افراد افسرده شود (01/0 >p)؛ همچنین آموزش تلفیقی در ارتقای بهزیستی روانشناختی مؤثر بود (01/0 >p) و نتایج این تأثیر در بازه زمانی 2 ماهه نیز پایدار بود (01/0 >p). نتیجه گیری: باتوجه به نتایج پژوهش توصیه می شود مسئولین نظام بهداشت و سلامت جامعه، با انجام مطالعات عمیق تر، ضمن رصد و پایش عوامل مؤثر بر افسردگی، بر شیوه های بهبود کیفیت زندگی، بیماران افسرده متمرکز شوند و با ایجاد بانک اطلاعات بیماران دارای اختلال افسردگی، برنامه های مدونی را برای درمان پیش بینی نمایند.
پیش بینی ریاکاری روانشناختی در سازمان بر اساس سواد اخلاقی و سبک های رهبری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ بهار (خرداد) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۷
۳۰۶-۲۸۹
حوزههای تخصصی:
زمینه: منافع و نگرانی های عمومی اغلب برای مدیران مدارس دوراهی ایجاد می کند. به این ترتیب معضلات اخلاقی برای مدارس به عنوان مکان هایی که با تنوع اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مشخص شده اند، وجود دارد. لذا بررسی ارتباط سبک های مدیریت و سواد اخلاقی با ریاکاری روانشناختی در سازمان در جهت درک این تنوع ها چندگانه ضروری است. هدف: هدف پژوهش حاضر پیش بینی ریاکاری روانشناختی در سازمان بر اساس سواد اخلاقی و سبک های رهبری بود. روش: روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش را کلیه مدیران مدارس شهرستان سلماس در سال تحصیلی 1401 تشکیل می دهند. نمونه پژوهش 35 نفر از مدیران مقاطع مختلف تحصیلی شهرستان سلماس بود که به توجه به حجم جامعه محدود به روش سرشماری انتخاب شدند. برای جمع آوری داده های پژوهش از پرسشنامه های سبک های رهبری (سالزمن اندرکولک، 1982)، مقیاس ریاکاری روانشناختی در سازمان (قلیچ اوغلو و یالماز قلیچ اوغلو، 2019) و پرسشنامه سواد اخلاقی (استوکوویچ و بگلی، 2017) استفاده شد. به منظور تحلیل داده های پژوهش از نرم افزار SPSS.26 و با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندمتغیری به روش هم زمان استفاده شد. یافته ها: نتایج حاصل از ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که بین سبک های رهبری و سواد اخلاقی با ریاکاری روانشناختی در سازمان رابطه منفی و معنی داری وجود دارد (05/0 >P). نتایج حاصل از رگرسیون چندمتغیری نشان داد که به ترتیب سبک های رهبری آزادمنشانه 13 درصد، حساسیت اخلاقی 3 درصد و استدلال ورزی اخلاقی 7 درصد از واریانس ریاکاری روانشناختی در سازمان را در مدیران تبیین می کنند. نتیجه گیری: این مطالعه با تأکید بر اینکه کدام متغیرها با ریاکاری روانشناختی در سازمان مرتبط هستند و چه نوع رفتارهایی می تواند در مدارس ایجاد کند، به مدیریت آموزشی، رفتار سازمانی و ادبیات رهبری کمک می کند.
نیاز به احیای سامانه عمومی خدمات سلامت روان(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
سازمان بهداشت جهانی در ژانویه سال 2020 گسترش کووید-19 را به عنوان یک فوریت بهداشت عمومی اعلام کرد و در مارس سال 2020 این وضعیت را به عنوان یک بیماری دنیاگیر شناسایی کرد [1]. پس از اعلام رسمی ظهور موارد کووید-19 در ایران و در پاسخ به درخواست وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، سامانه تلفنی 4030 در هشتم اسفند سال 1398 برای ارائه خدمات پزشکی جهت رفع نیازهای مرتبط با کووید-19 راه اندازی شد. این سامانه دارای چندین شاخه بود که به پرسش های مردم درباره علائم، سیر، پیشگیری، درمان و اخبار مربوط به کووید-19 پاسخ می داد. یکی از این شاخه ها به پرسش های مردم درباره سلامت روان می پرداخت (می پردازد) و همه می توانستند با شماره تلفن 4030 تماس بگیرند تا از مشاوره با یک فرد حرفه ای در زمینه سلامت روان برخوردار شوند.
ساختار عاملی نسخه دوم مقیاس های سنجش شناختی رینولدز در کودکان شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ تابستان (تیر) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۸
۱۱۵-۹۷
حوزههای تخصصی:
زمینه: شناخت و توانایی های شناختی کودکان نقش کلیدی در موفقیت تحصیلی و سازگاری اجتماعی آن ها دارد. مقیاس های سنجش شناختی رینولدز (RIAS-2) ابزاری معتبر برای ارزیابی این توانایی هاست، اما ساختار عاملی و اعتبار آن در کودکان شهر تهران به طور کامل بررسی نشده است. هدف: این پژوهش با هدف بررسی ساختار عاملی نسخه دوم مقیاس سنجش شناختی رینولدز در کودکان شهر تهران انجام شد. روش: روش این پژوهش از نوع توصیفی- تحلیلی بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامیکودکان 3 تا 6 ساله شهر تهران بودند که از این جامعه یک گروه نمونه به حجم 200 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شد. سپس نسخه دوم مقیاس های سنجش شناختی (رینولدز و کامپهاوس، 2015) بر روی گروه نمونه اجرا شد و داده ها با استفاده از روش تحلیل عامل تأییدی در نرم افزار لیزرل نسخه 8 تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که از میان مدل های مختلف، مدل های تحلیل عاملی تأییدی تک عاملی هوش عمومی با چهار خرده مقیاس اصلی (حدس بزن، تصویر متناقض، استدلال کلامی و اشکال ناقص) و دوعاملی (کلامی و غیرکلامی) با چهار خرده مقیاس اصلی (حدس بزن، تصویر متناقض، استدلال کلامی و اشکال ناقص) از برازش مطلوب برخوردار بودند. نتیجه گیری: نتایج این مطالعه می تواند به روان شناسان، مربیان و متخصصان حوزه کودک کمک کند تا با استفاده از نسخه دوم مقیاس های سنجش شناختی رینولدز، ارزیابی دقیق تری از توانایی های شناختی کودکان شهر تهران انجام دهند. این امر زمینه ساز طراحی مداخلات آموزشی و شناختی هدف مند برای بهبود نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت شناختی کودکان خواهد بود. همچنین، اعتبارسنجی این ابزار در جامعه ایرانی، امکان استفاده گسترده تر و مؤثرتر از آن را در پژوهش ها و کاربردهای بالینی فراهم می کند.
الگوی عوامل مؤثر بر رفتارهای خودآسیب رسان در فضای مجازی: یک مطالعه آمیخته اکتشافی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: رفتارهای خود آسیب رسان در بین نوجوانان به ویژه در ارتباط با فضای مجازی، در سال های اخیر شایع است و مشکلات متعددی را ایجاد کرده است؛ بنابراین بررسی این موضوع و تلاش برای ارتقای نوجوان، نیازمند درک جامع و عمیقی از رفتارهای خود آسیب رسان در فضای مجازی، متناسب با شرایط محیطی و فرهنگی هر کشور است. اگرچه در طول سال گذشته، افزایش رفتارهای خود آسیب رسان در فضای مجازی مورد توجه قرار گرفته است، اما تحقیقات بسیار کمی در مورد این موضوع حیاتی در ایران وجود دارد. هدف: پژوهش حاضر باهدف طراحی الگوی عوامل مؤثر بر رفتارهای خود آسیب رسان در فضای مجازی: یک مطالعه آمیخته اکتشافی انجام شد. روش: این پژوهش با رویکرد آمیخته (کمی و کیفی) و به شیوه اکتشافی در دو فاز انجام شده است. در فاز اول (بخش کیفی)، به منظور شناسایی رفتارهای خود آسیب رسان در فضای مجازی، از روش سه سویه سازی استفاده شد. جامعه آماری این بخش شامل خبرگان حوزه های درمان اختلال های روان شناختی ناشی از فضای مجازی، شامل روان شناسان، مشاوران و متخصصان مرتبط در سطح شهر تهران بود. نمونه گیری به روش هدفمند انجام شد و داده ها از طریق مصاحبه های نیمه ساختاریافته جمع آوری گردید. تجزیه وتحلیل داده های کیفی با استفاده از روش تحلیل مضمون انجام شد و نتایج حاصل برای طراحی ابزار اولیه (پرسش نامه) مورد استفاده قرار گرفت. در فاز دوم (بخش کمی)، ابزار طراحی شده بر اساس نتایج بخش کیفی شامل پرسش نامه ای با محوریت اطلاعات فردی و رفتارهای خود آسیب رسان در فضای مجازی بود که به صورت آنلاین در سراسر ایران توزیع شد. جامعه آماری این بخش شامل والدین، معلمان، مشاوران و متخصصان مرتبط با حوزه پژوهش بود. نمونه گیری به روش دردسترس انجام شد و پرسش نامه های 400 نفر از افراد نمونه پس از ارزیابی های اولیه برای تجزیه وتحلیل نهایی انتخاب شد. داده های بخش کمی با استفاده از روش تحلیل عاملی تأییدی و با کاربرد نرم افزار Smart PLS 3.8 مورد بررسی قرار گرفت. یافته ها: پژوهش حاضر نشان داد که رفتارهای خود آسیب رسان در فضای مجازی را می توان در دو مقوله اصلی دسته بندی کرد: عوامل فردی یا روان شناختی و عوامل اجتماعی. در ادامه، نتایج تحلیل عاملی تأییدی که بر روی داده ها انجام شد، برازش مناسب مدل دو عاملی رفتارهای خود آسیب رسان در فضای مجازی را تأیید نمود. همچنین، همبستگی مثبت و معناداری بین ابعاد عوامل فردی/روان شناختی و عوامل اجتماعی رفتارهای خود آسیب رسان در فضای مجازی مشاهده گردید (05/0 > P) که نشان دهنده روایی هم زمان مناسب ابزار است. اعتبار ابزار نیز از طریق محاسبه آلفای کرونباخ برای هر دو عامل بالاتر از 7/0 به دست آمد که حاکی از قابلیت اعتماد مطلوب ابزار می باشد. نتیجه گیری: یافته های این پژوهش می تواند مبنایی برای شناسایی و سنجش و مدیریت رفتارهای خود آسیب رسان در فضای مجازی در میان نوجوانان ایرانی و بهبود رفتارهای خود آسیب رسان در فضای مجازی در بین دختران متوسطه باشد.
طراحی مدل پیشگیری قلدری سایبری مبتنی بر مشارکت دانش آموز، مدرسه و والدین– رویکرد فراترکیب نظریه ساز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی تربیتی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۴ شماره ۷۵
157 - 205
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش، ارائه مدل پیشگیری قلدری سایبری مبتنی بر مشارکت دانش آموز، مدرسه و والدین بود. رویکرد این پژوهش سنتز پژوهی کیفی، از نوع فراترکیب نظریه ساز بود. بر اساس جستجوی نظام مند منابع در پایگاه های اطلاعاتی پرداخته شدو نهایتا 67 مقاله اصیل انتخاب شدند. با تکنیک دسته بندی یافته ها و تکنیک کمی فراچکیده نویسی، ابتدا 66 کد باز استخراج گردیدند و سپس براساس مشابهت ها ارتباط مفهومی و خصوصیات مشترک بین کدهای باز، 17 کد محوری افراد (مانند والدین، مشاوران و...)، برنامه های مداخله ای (شامل برنامه های ویژه دانش آموزان مانند مداخله مبتنی بر هنرهای رزمی، مداخله پیشگیرانه و...) و ویژه والدین (مانند برنامه ویدیویی موردکاوی، برنامه پیشگیری مداخله خانواده و...)، شایستگی ها و توانمندی های دانش آموزان (مانند ترویج و افزایش همدلی، ارتقا رشد شخصیتی و...)، توانمندی های ایجاد شده در سایرین (مانند افزایش آگاهی معلمان و افزایش نقش والدین در نظارت و...)، پیامدهای عاطفی-روانی (مانند ایجاد محیط حمایتی، بهبود حمایت اجتماعی و...) و پیامدهای اجتماعی (مانند کاهش تاثیر قلدری سایبری، کاهش قربانی شدن در قلدری سایبری و...) مشخص شدند و و در مدل نهایی پیشگیری قلدری سایبری مبتنی بر مشارکت دانش آموز، مدرسه و والدین جایابی شدند. با استفاده از تکنیک های اعتبارپذیری و انتقال پذیری، اعتبار یافته های مدل انجام شد. به طور کلی، برای توانمندسازی دانش آموزان در مقابل قلدری سایبری نیاز به آگاهی سازی خود آنان و آگاهی سازی و حمایت والدین و معلمان، مدیران و مشاوران مدرسه در کنار استفاده از برنامه ها و نرم افزارهای ویژه پیشیگیری و آموزش قلدری سایبری است.