امروزه فناوری های ارتباطی با حجم فراوانی زندگی ما را تحت تأثیر قرار داده اند، به گونه ای که انسان امروز بدون این فناوری های جدید نمی تواند به زندگی اش ادامه دهد. پیشرفت و گسترش فناوری های ارتباطی علاوه بر تأثیرات مثبتی که در زندگی انسان ها دارد، دارای تأثیرات منفی نیز هست که بر همین اساس نظریه پردازان علوم ارتباطات با توجه به آثار و پیامدهای فناوری های ارتباطی به دو گروه تقسیم می شوند: عده ای اعتقاد به تأثیرات مثبت فناوری های ارتباطی دارند و برخی دیگر توجه خود را بر روی آثار منفی فناوری های ارتباطی متمرکز کرده اند.
در این مقاله بر آنیم که به بررسی این دو دیدگاه مثبت و منفی درباره فناوری ها و همچنین پیامدها و تأثیرات سیاسی و اقتصادی فناوری های ارتباطی و اثرات آن بر پدیده جهانی شدن بپردازیم.
پژوهش حاضر به مطالعه نشانه شناسانه جنسیت در یکی از آثار مهم سینمایی داریوش مهرجویی پرداخته است. از آنجاکه یکی از مباحث مهم در متون رسانه ای و آثار سینمایی، ترکیب جنسیت و مباحث پیرامون زنان از سوی سینماگران مؤلف است، مطالعه جنسیت در سینما به منزله پدیده ای اجتماعی-فرهنگی می تواند راهگشای پژوهشگران علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی باشد. براین اساس، پژوهش حاضر که در سنت مطالعات فرهنگی در حوزه مطالعات ارتباطات، انتقادی و شناخت واقعی فرهنگ قرار می گیرد، در پی پاسخ به این پرسش است که، داریوش مهرجویی جنسیت و به تبع آن دوگانه زنانه و مردانه را در فیلم بانو چگونه بازنمایی کرده است؟ از آنجا که هدف این مقاله، آشکار کردن لایه های رمزگذاری شده از معناست که در ساختار رسانه ای سینما و در قالب متون سینمایی روایت می شود، بنابراین روش انجام آن، تحلیل نشانه شناختی است. از سوی دیگر به دلیل آنکه آثار سینمایی از طریق بازنمایی ارزش های حاکم به تولید ایدئولوژی و معنا می پردازد، رمزگشایی بازنمایی جنسیت در سینما، نیازمند تحلیل نشانه شناسانه از متن است. یافته ها نشان می دهد که شخصیت محوری زن (جنس مؤنث) بانو، به مثابه زنی مدرن، کم حرف و تحصیل کرده، واجد تمایلات و رگه های فرهیختگی و فمینیستی و در عین حال از طبقه بالای اجتماع، بازنمایی شده است. همچنین در این فیلم، ایدئولوژی مردسالارانه، مردان را فارغ از طبقه اجتماعی، خودخواه، خودرأی، مستبد، قدرت طلب، دارای نقشی حمایت کننده و در عین حال سلطه جویانه برای زنان، تصمیم گیرنده، نمایش می دهد.
سخن اصلی نظریة «استفاده و رضامندی» این است که رسانه ها قدرت تأثیرگذاری اندکی بر مخاطب دارند و در مقابل، این مخاطبان هستند که میل و نیاز خود را بر رسانه ها تحمیل کرده، بر سیاست گذاری آنها تأثیر می گذارند. از دید این نظریه، رسانه باید مخاطب محور باشد؛ یعنی باید تلاش خود را تنها در جهت تأمین امیال مخاطبان خود یا همان جلب لذت و دفع الم مصروف دارد تا بتواند به تعداد بیشتری از مخاطبان دست یابد. به زعم پردازندگان این نظریه، سخن مزبور با برخی از آموزه های صریح قرآن کریم تقابل دارد. قرآن کریم امیال طبیعی ازجمله میل به لذت در انسان را نه تنها انکار یا محکوم نمی کند، بلکه یک سلسله از تعالیم خود را بر آنها مبتنی ساخته است. از دید قرآن کریم، نیازهای واقعی انسان نیازهایی است که ارضای آنها موجب فعلیت یابی استعدادهای فطری انسان می شود. در مقابل، اندیشه غیردینی، نیازهای غریزی و حیوانی را در انسان نیاز اصیل تلقّی کرده و قاعدتاً رسانه را ملزم به تأمین آنها می داند. از نظر قرآن کریم، فقط ارضای نیازهای واقعی می تواند انسان را به هدف نهایی خلقت نزدیک کند. ازاین رو، یک رسانه مطلوب با معیار دینی، باید به نیاز، مصلحت و خواسته های معقول مخاطب توجه کند. در این نوشتار، سعی شده تا با عطف توجه به محتوای این نظریه، دیدگاه قرآن در خصوص نیازهای انسان و نحوة مواجهة با آنها تشریح گردد.
این پژوهش در پی آن است تا رابطه استفاده از شبکه های فارسی زبان تلویزیون ماهواره ای و پای بندی به هویت فرهنگی زنان را بررسی کند. از آن جایی که در این تحقیق پای بندی فرهنگی زنان مدنظر بوده، زنان 15 تا 49 ساله، به روش پیمایشی مقطعی و با تکنیک پرسش نامه مورد سنجش قرار گرفتند. حجم نمونه 400نفر بوده که این تعداد براساس روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای در شهر تهران انتخاب شدند. تحلیل یافته های تحقیق نشان داده است که میزان استفاده از شبکه های ماهواره ای برابر با 50.64 و میانگین پای بندی به هویت فرهنگی نیز62.55 (درمقیاس 0تا100) است و میانگین بُعد ذهنی هویت فرهنگی به میزان 10درصد بیشتر از بُعد عینی است. همچنین کسانی که از ماهواره استفاده می کنند نسبت به دیگران پای بندی بسیار کمتری به هویت فرهنگی ایرانی دارند. در تحلیل رگرسیون چند متغیره نیز به ترتیب میزان رضایت از ماهواره، استفاده از آن و اعتماد به برنامه های ماهواره باعث تضعیف هویت فرهنگی زنان می شوند و محتوای آگاهی بخش، علمی و خبری آن، باعث تقویت هویت فرهنگی شده است.
نگارنده در این مقاله ضمن برشمردن وجوه اهمیت نظارت در رسانه، به تشریح اختلاف دو دیدگاه اصلی در این خصوص میپردازد. از نظر وی در سطح کلان، اندیشمندان، سیاستمداران و مسئولانی که با رسانه سر و کار دارند یا هوادار تثبیتاند و یا خواهان تغییر و در نتیجة اتخاذ یکی از این دو رویکردها، چگونگی رابطه میان مخاطب و رسانه شکل میگیرد. نگارنده سپس با تشریح ابعاد گوناگون نظارت از جمله فناوری، نیروی انسانی، امور مالی، مضمون و محتوا و سیاستگذاریها، در پایان پیشنهادهای قابل تأملی را در خصوص فرایند نظارت سالم ارائه داده است.