فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۹۸۱ تا ۴٬۰۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
اکثر حکیمان مسلمان به تبعیت از ارسطو جسم را حقیقتی مرکب از دو عنصر جوهری به نام ماده اولی و صورت جسمیه دانسته اند و برای اثبات این مطلب براهین مختلفی اقامه نموده اند. یکی از این براهین برهان قوه و فعل است که در آن ترکیب جسم از ماده و صورت با استناد به دو حیثیت نفس الامری به نام قوه و فعل، اثبات شده است. برهانی که به اعتقاد بسیاری از فیلسوفان محکمترین برهان اثبات ماده اولی است که حتی در دقت و استحکام بر برهان فصل و وصل برتری دارد. بر این برهان نقدهای بسیاری وارد شده است اما آنچه کمتر بدان پرداخته شده بررسی اشکالات نقضی برهان مذکور است. در این میان نقض برهان قوه وفعل به هیولی اولی و نفس، نقض جدی تری است که این مقاله با بررسی آن، رویکرد دوگانه فیلسوفان در قبال جسم با هیولی و نفس را به تصویر کشیده و نقد کرده است.
نقد موضوع فلسفه از دیدگاه ابن سینا و اندیشه ویتگنشتاین متقدم و متأخر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع فلسفه از دیدگاه هر فیلسوف، محور فعالیت فلسفی اوست. در طول تاریخ اندیشه، موضوعات مختلفی مورد پرداخت فیلسوفان قرار گرفته است. مشهور است که لودویگ ویتگنشتاین فلسفه را دچار نوعی چرخش موضوعی کرده و علیه فلسفه سنتی ماقبل خودش شوریده است. همچنین در اندیشه متأخر او، یک گزاره نمی تواند معنای کلی و ذاتی داشته باشد. در این تحقیق سعی گردیده است این تفاوت دیدگاه در حیطه تقریر موضوع فلسفه در بررسی نمونه ای با اندیشه شیخ الرئیس ابن سینا، به عنوان یکی از بزرگترین فلاسفه سنتی-اسلامی، بررسی گردد. به نظر می رسد «وجود بماهو وجود» به عنوان موضوع فلسفه، با تکیه بر فرض های معرفتی چارچوب فکری ابن سینا، در مواجهه با دیدگاه های فلسفی هم دوره متقدم و هم متأخر ویتگنشتاین دچار چالش هایی می گردد و نیاز است فلسفه اسلامی خود را بیش از پیش در معرض پرسش های فلسفه معاصر قرار دهد.
تأثیر رحمت الهی بر کاهش فشارهای روانی مطرح شده از سوی الیس(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
یکی از مشکلات بشریت، فشارهای روانی زیان بار است که بسیاری از بیماری های روانی و جسمانی را در انسان پدید می آورد. از دیدگاه آلبرت الیس، عوامل فکری مانند باورهای نادرست و توقعات زیاد دنیوی از خود، مردم، اوضاع اجتماعی و طبیعیت، موجب ایجاد فشارهای روانی است. یکی از راه های درمان این فشارها، ایمان به رحمت الهی است. رحمت الهی یعنی خداوند تنها روزی دهنده و منعم در عالم هستی است. البته نعمت های ثابت و پایدار روانی و رفاهی، فقط به کسانی تعلق می گیرد که به خداوند و زندگانی پس از مرگ ایمان داشته و به دستورها و توصیه های الهی عمل می کنند. روش این پژوهش، اسنادی تحلیلی است که با استفاده از منابع معتبر تفسیری و روان شناسی، چگونگی تأثیر ایمان به رحمت الهی بر درمان عوامل فکری فشارهای روانی زیان بار را بیان می کند.
بررسی شبهات وارده بر منطق(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
علم منطق در گذر روزگار کانون توجه مکاتب مختلف فکری بوده است و هر مکتبی با توجه به اصول خویش آن را ارزیابی کرده و به طبع، موضع خاصی دربرابر این علم گرفته است. برخی مکاتبْ این علم را دارای شرافت والایی می دانند و به مدح و ستایش آن پرداخته اند؛ گروهی دیگر آن چنان به تقبیح آن همت گمارده اند که گویی مکر شیطان است؛ ازاین رو، فراوان بر آن اشکال گرفته، شبهاتی وارد ساخته اند. در این نوشتار ما بر آن شدیم این سؤالات و اشکالات و شبهات را بررسی کنیم و به ارزیابی صحت و سقم آن بپردازیم. شاید از این رهگذر برای مبتدیانی که تحصیل منطق را آغاز می کنند و با این سؤالات روبه رو می شوند، سودمند باشد؛ ازاین رو، مختصری از کلیات منطق را مطرح کردیم تا ذهنیتی صحیح به مخاطب دهیم و چهارچوب کلی و محدوده مسائل آن را روشن سازیم؛ سپس به طرح اشکالات و پاسخ به آنها پرداخته، درنهایت فواید منطق را بیان می کنیم. ازآنجاکه، مخاطب این مختصر مبتدیان علم منطق اند، درپایان این نوشتار راهکاریی برای آموختن بهتر علم منطق به مبتدیان پیشنهاد می شود.
شرح و نقد دیدگاه صدرالمتألهین درباره آموزه وحیانیِ رجعت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۳۴
25 - 38
حوزههای تخصصی:
از مسلمات تعالیم اسلامی، و به ویژه شیعی، اعتقاد به رجعت، به معنای عام آن است، یعنی زنده شدن برخی مردگان و بازگشت آنان به حیات دنیوی. از سوی دیگر، مبانیِ فیلسوفان مسلمان، و به ویژه مرحوم صدرالمتألهین، در باب موضوعاتی همچون نفس، تعریف و مراتب تجرّد، معیار نقص و کمال که به ماد یت و تجرّد بازمی گردد نحوه وقوع مرگ طبیعی و ... لوازمی به دنبال دارد که به نظر می رسد با برخی آموزه های دینی تعارض داشته باشد. یکی از این آموزه ها رجعت است. مقاله حاضر به این موضوع می پردازد که اولاً دیدگاه ملاصدرا درباره رجعت چیست؟ آیا آن را در مورد همه انسان ها می پذیرد، یا یکسره آن را انکار می کند و یا قائل به تفکیک می شود و آن را در مورد برخی انسان ها ممکن و در مورد برخی دیگر محال می داند؛ و در چنین صورتی معیار این تفکیک چیست؟ ثانیاً نظریات صدرالمتألهین در این مباحث چه قدر با هم سازگار است؟ و ثالثاً این نظریات از سویی تا چه اندازه مطابق با موازین عقلی است و از سوی دیگر آیا با ظواهر و نصوص صریح قرآن و حدیث همخوانی دارد یا خیر
دیرند و زمانمندی اصیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هایدگر در کتاب وجود و زمان برگسن را به دلیل طرح مفهوم دیرند و تلاش برای غلبه بر مفهوم سنتی زمان می ستاید. اما او ادّعا می کند که تلاش او به شکست منجر شده است. زیرا معنای دیرند به عنوان "توالی کیفی حالات آگاهی" همچنان با مولفه های زمان سنتی همچون توالی درگیر است. هایدگر در کتاب مسائل بنیادین پدیدارشناسی نیز برگسن را به بدفهمی اندیشه ارسطو درباره زمان متهم می کند. به نظر او این بدفهمی سبب شده است که برگسن زمان سنتی (ارسطویی) را مکان بداند. در این مقاله پس از بررسی معنای زمانمندی اصیل نتیجه می گیریم که نقدهای هایدگر به دیرند بجا و درست بوده است. به عقیده هایدگر دیرند زمانمندی اصیل نیست. زیرا زمانِ اصیل در پیوند با وجود فهمیده می شود، که در تعریف دیرند این عامل نادیده گرفته شده است. زمان به معنای زمانمندیِ وجودِ دازاین است. با تحلیل وجود دازاین به مثابه پروا نمی توان زمان را موجودی پیش دستی دانست. بلکه زمانمندی دازاین چیزی جز فرایند زمانمندسازی نیست. زمانمند سازی شرط امکانِ هر دو معنای زمان -دیرند و زمان سنتی- است.
هرمنوتیک زبان دین از نظرگاه گادامر و هابرماس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هرمنوتیک در مغرب زمین، رشته ای نوظهور است که بر بسیاری از قلمروهای فرهنگ غرب تأثیرگذارده است و طی چند قرن اخیر توانسته است به عنوان یک دانش یا فن مستقل، جایگاه ویژه ای در حوزه تفکر بشری پیدا کند و امروزه متفکرین برجسته فراوانی در این خصوص به تأمل و پژوهش، اشتغال دارند. افزون بر اینکه هرمنوتیک در قرن بیستم توانسته است دستاوردهای خود را به دیگر حوزه های دانش همچون فلسفه، الهیات، نقد ادبی، علوم اجتماعی و فلسفه علم سرایت داده و پرسشها و بحثهای نوینی را در آن عرصه ها پی افکند. این مقاله با هدف ارایه تصویری اجمالی از ماهیت هرمنوتیک و زبان دبن به بررسی دیدگاه گادامر و هابرماس در باب این دو مبحث می پردازد
علامه طباطبایی و اصول هستی شناختی برگرفته از لفظ «حق» در قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های هستی شناختی سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۴
105 - 124
حوزههای تخصصی:
موضوعات مرتبط با حق و کاربردهای این لفظ در قرآن کریم از چنان گستره و ظرفیتی برخوردار است که می تواند مبانی و چهارچوب یک نظام فلسفی را پایه ریزی کند. در این راستا و با این جهت گیری، پس از اشاره به معنای لغوی «حق» و مؤلفه های آن (ثبوت، وجوب، و بقا) و همچنین معانی اصطلاحی «حق» در قرآن (حق تکوینی، به معنای حقیقت عینی و واقعیت خارجی؛ حق معرفتی، به معنای شناخت و یا سخنِ حقیقی، صادق و مطابق با واقع؛ حق ارزشی: به معنای عمل شایسته و نیکو)، در این مقاله با مرور کاربردهای لفظ حق، هفت اصل از اصول هستی شناختی در قرآن کریم را براساس آراء علامه طباطبایی در تفسیر المیزان تقریر کرده ایم، اصولی مانند اینکه خداوند، مصداق اتم حقّ است؛ ماسوا و دیگر حقایق، همه از حقّ تعالی و تحت تدبیر اوست؛ و حقّ تعالی، ماسوا و دیگر حقایق را بحق آفریده است. در خلال این مباحث همچنین به این اشکال مقدر پاسخ داده شده است که آیا می توان یک واقعیت زبان شناختی مربوط به یک زبان را مبنایی برای استنتاج واقعیت های هستی شناختی قرار داد؟
فلسفه هراسی
حوزههای تخصصی:
فلسفه کوشش عقلی برای شناخت واقع و راه زیست مطلوب است. ازآنجاکه انسان دارای قدرت تعقل است، در همه فرهنگ ها می توان ردپای فلسفه را دید. اما تدوین فلسفه به صورت یک دانش امری است که برخی از فرهنگ ها در آن فعال تر بوده اند. یکی از خاستگاه های معروف فلسفه، یونان قبل از میلاد است. فیلسوفانی همچون فیثاغورس، هراکلیتوس، پارمنیدس، سقراط، افلاطون و ارسطو از مشهورترین فیلسوفان یونان به شمار می روند. فلسفه یونانی دست کم در ظاهر به دین خاصی وابسته نیست و صبغه دینی ندارد، هرچند اغلب فیلسوفان یونانی الهی هستند. فلسفه یونانی هم به جهان اسلام وارد شد و هم به جهان یهودی مسیحی غرب. ازآنجاکه بین فلسفه و الهیات ادیان ابراهیمی موضوعات و مسائل مشترکی مطرح است، مانند بحث از آغاز و انجام جهان، رابطه طبیعت و ماورای طبیعت، سرشت انسان و سعادت و شقاوت او، برخی از متألهان این ادیان به مطالعه فلسفه روی آوردند و از مباحث فلسفی به ویژه اندیشه های نوافلاطونی در تبیین و توجیه برخی از آموزه های اعتقادی دین بهره جستند. فیلون و ابن میمون یهودی، آگوستین و آکوئیناس مسیحی و فارابی و ابن سینای مسلمان برخی از شناخته ترین متألهانی هستند که کوشیده اند بین یافته های فلسفی و باورهای دینی نوعی هماهنگی برقرار کنند و از روش فلسفی در بحث دینی استفاده کنند. در مقابل این جریان، گروهی دیگر از متشرعان و متکلمان ادیان یادشده قرار دارند که با اصل تفکر فلسفی یا با دخالت دادن آن در فهم دین به ستیز برخاسته اند. تقابل این دو جریان را می توان در نزاع پرماجرای عقل و ایمان در تاریخ قرون وسطای مسیحی مشاهده کرد. یکی از ریشه های اصلی این منازعه، عقل ستیز بودن باورهای بنیادی مسیحیت مانند تثلیث و تجسد است. ناتوانی جریان عقلگرا در دفاع عقلانی از این باورها زمینه شکل گیری ایمان گرایی در مسیحیت شد که تا امروز در الهیات مسیحی حضوری چشمگیر دارد. در جهان اسلام نیز از آغاز ورود فلسفه، جریان فلسفه هراسی و فلسفه ستیزی شکل گرفت. بسیاری از متکلمان و محدثان و فقهای اهل سنت از جمله غزالی و ابن تیمیه و سلفی ها با فلسفه و گاه با منطق و عقل به منازعه برخاستند. از نظر بسیاری از آنان برای شناخت واقع و معارف دین به چیزی جز نص دینی (کتاب و سنت) نیاز نیست. به زعم آنها استفاده از روش عقلی و فلسفی به انکار عقاید دینی منجر می شود. تحت تأثیر این جریان تدریجاً مخالفت با فلسفه در میان برخی از علمای شیعه نیز طرح شد. امروزه نیز این جریان فعال است و طلاب علوم دینی را از روی آوردن به فلسفه منع می کند. برخلاف فلسفه هراسی در مسیحیت که ریشه در ناسازگاری بنیادین باورهای مسیحی با عقل دارد، این مخالفت در جهان اسلام ریشه های دیگری دارد. اما در نهایت این مخالفت نیز به توهم ناسازگاری عقل و دین برمی گردد و مخالفان فلسفه برانند که به کارگیری روش عقلی در شناخت ما را به نتایجی می رساند که در مقابل آموزه های دینی قرار دارد. به عبارت دیگر، در این دیدگاه ولو به صورت ناآگاهانه مفروض است که عقل بشری با آموزه های دینی در تعارض است و سیر آزاد تفکر عقلی به نتایجی ناسازگار با دین منتهی می شود. برخی از اینان بین عقل و فلسفه تفکیک می کنند و می گویند ما با تعقل موافقیم اما با روش فلسفی مخالفیم. این سخن ناشی از عدم شناخت حقیقت فلسفه است. فلسفه چیزی جز به کارگیری روش عقلی در فهم واقع نیست. گاه به روایات و یا اقوال علمای پیشین برای نفی فلسفه تمسک می کنند، درحالی که آن روایات و اقوال در مقام مقابله با فلسفه های الحادی و افکار زنادقه است، نه نفی تفکر عقلی برای اثبات عقاید دینی و دفاع از آنها که در فلسفه اسلامی تعقیب می شود. گاهی فلسفه را رقیب دین و در مقابل آن قرار می دهند، درحالی که چنین نیست؛ فیلسوفان مسلمان به ویژه متألهان شیعی تمام تلاششان مصروف فهم حقایق عقلانی و الهیاتی دین است، نه ایجاد مکتبی در برابر دین. ازاین رو از مهم ترین زمینه های مخالفت متشرعان با فلسفه ابهام در نسبت فلسفه و دین است. به گمان آنها فلسفه دین حق را انکار و نفی می کند و خود دین باطلی را طرح و جعل می کند. بله، فلسفه های الحادی دین را انکار می کنند، اما فلسفه های الهی و به ویژه فلسفه اسلامی در مقابل دین خاضع و نسبت به آن خادم است. کار فلسفه الهی کشف دین و فهم آن است، نه طرد دین و جعل آن. فیلسوف متأله با تثبیت مبانی معرفت شناسی و هستی شناسی عقلی، اصول اعتقادی دین را اثبات می کند و در فهم و تبیین آموزه های اعتقادی دین و تفسیر متون دینی از روش عقلی فلسفی مدد می جوید. البته فلسفه مانند هر علم دیگری محصول ذهن بشر غیرمعصوم است و از این حیث مانند همه علوم دیگر در معرض خطاست و نیازمند به نقد و اصلاح است. علوم دینی مانند کلام و تفسیر و فقه هم همین طور هستند. گرچه منبع علوم دینی وحی و کلام معصوم است، اما استنباط و استخراج معارف از متون دینی مصون از خطا نیست، از همین جهت است که در علوم یادشده با آراء مختلف و حتی نحله و مکتب های گوناگون مواجه هستیم و منازعه و نقد و ابرام در آن بسیار است. از آموزه های مسلم قرآن کریم و روایات معصومان علیها السلام اهمیت و ضرورت تعقل و خردورزی و نکوهش سطحی نگری و ظاهربینی و بی توجهی به عقل است. حقیقت فلسفه نیز چیزی جز استفاده حداکثری از عقل نیست. فلسفه آراء فیلسوفان نیست؛ این آراء، گوناگون و گاه در مقابل هم هستند. گوهر فلسفه و حقیقتش به کارگیری روشمند و نظام مند عقل در شناخت واقع است. ازاین رو جای شگفتی است که کسی با معارف اسلام آشنا باشد اما با عقل ورزی به مخالفت برخیزد. ازاین رو این مخالفت ها منشأی جز تصور نادرست از فلسفه و دین و نسبت بین آنها ندارد. اگر توجه شود که اولاً فلسفه اسلامی ناسازگار با دین نیست، بلکه در خدمت اثبات و فهم دین است، و ثانیاً دین نافی تفکر عقلی نیست، بلکه مؤید و مکمل آن است، و سرانجام اینکه عقل و وحی به عنوان حجت های درونی و بیرونی در کنار هم و معاضد یکدیگرند نه رقیب و معارض هم، وجهی برای فلسفه هراسی و فلسفه ستیزی نخواهد بود.
استدلال جدلی ارسطو در نفی متحرک بذاته و دیدگاه های ابن سینا و ابن رشد درباره آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و یکم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲
177 - 196
حوزههای تخصصی:
ارسطو کوشیده است با قیاسی غیرمستقیم ثابت کند که متحرک بذاته وجود ندارد. بدین منظور، وی ابتدا جسمی را فرض می کند که اولاً و بالذات، متحرک است. سپس متذکر می شود که جسم متحرک اجزایی دارد و در گام بعد، نتیجه می گیرد که اگر جزیی از این متحرک بذاته ساکن شود، کل آن ساکن می شود. پس از ارسطو، مناقشه هایی بر سر این استدلال درگرفت؛ به طوری که بسیاری از اندیشه ورزان اشکالاتی به آن وارد کردند و عده ای نیز از آن دفاع کردند. ابن سینا و ابن رشد نیز که از زمره شارحان آثار ارسطو بودند، در صدد برآمدند تا اشکالات استدلال یادشده را به حداقل برسانند. در این پژوهش دیدگاه های این دو فیلسوف درباره استدلال ارسطو واکاوی می شود و بر مبنای نظام ارسطویی و همچنین معیارهای عقلی، قوت و ضعف هر یک آزموده می شود. از رهگذر این بررسی دانسته می شود که این دو فیلسوف درعین حال که در پی آن اند که دیدگاه مخالف این استدلال را بررسند و پاسخی درخور به آن بدهند، نظراتشان تفاوت هایی با هم دارد. به طور خلاصه باید گفت ابن سینا ابتدا سعی می کند این استدلال را بازسازی کند؛ اما پس از اینکه اشکالات واردشده بر آن را نقل می کند، ضعف هایش را می پذیرد و بر پذیرش بی قیدوشرط آن پافشاری نمی کند. از طرف دیگر، ابن رشد نه تنها مفهوم متحرک بذاته را رد نمی کند، بلکه با تطبیق آن بر متحرک اول، نظریه ای جدید را مطرح می کند.
نقش دیگری نزد یوهانس اکهارتوس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
امروزه «دیگری» و نوع ارتباط با آن یکی از مسائل مهم فلسفه است. در این مقاله سعی می شود با این مسئله جدید به بازخوانی افکار یوهانس اکهارتوس، فیلسوف عارف متعلق به قرون وسطی بپردازیم، تا ضمن بررسی چگونگی مطرح شدن «دیگری» در اندیشه ای عرفانی، به این پرسش پاسخ گوییم که چگونه فیلسوفی در اواخر قرون وسطی می تواند برای انسان معاصر سخنی برای گفتن داشته باشد و او را در پاسخ به مسائلش یاری رساند. در این پژوهش نشان داده می شود که چگونه نوع نگاه اکهارتوس به «خود» موجب اهمیت یافتن «دیگری» در اندیشه وی می شود. در ادامه ضمن تبیین ویژگی های «دیگری» و تقسیم آن به «دیگری» حقیقی و «دیگری» موهوم، نوع ارتباط فرد با هر یک از آنها بررسی می شود. آنچه برای اکهارتوس اهمیت دارد ارتباط با «دیگری» حقیقی است که برای او عبارت است از ذات الوهیت. لیکن ارتباط با او از طریق شناخت فلسفی ممکن نیست، لذا وی چگونگی این ارتباط را از طریق مفاهیمی عرفانی چون عشق، تبتّل، پسر خدا شدن و... توضیح می دهد. در نهایت ملاحظه می شود چگونه فرد از طریق یکی شدن با ذات الوهیت از طرفی به خودشناسی می رسد و از طرف دیگر ذات الوهیت اعمال و ارتباط او با دیگران را هدایت می کند.
نقش ضرورت در مواجهه با مسئله شر در فلسفه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
افلاطون در مواجهه با مسئله شر بیش از هر چیز می کوشید تا تنزه و تعالی خیر و مثل را از دخالت در ایجاد شر حفظ کند. از این رو جز این که سبب برخی شرور را خود آدمیان برمی شمرد، از عنصری به نام ضرورت سخن می گوید که در کنار عقل در کیهان و ساماندهی آن نقش می آفریند. وجود ضرورت به مثابه مانع و مزاحمی در مسیر کار عقل، تبیینی برای بروز نظام مند شر در جهان است. در واقع افلاطون برای یافتن راه حل بار دیگر به ثنویت روی می آورد. در این نگرش خیر می خواهد جهان را تا جایی که برایش مقدور است بدون نقص بیافریند و تا جایی که کار به دست عقل است امور بر مدار خیر می گردد، ولی ضرورت با دخالت خود در این روند اخلال می کند. در این مقاله می کوشیم با تبیین و تحلیل ضرورت، نقش هایی که می آفریند، انواع شر، عناصری مانند ایده خیر و دمیورژ در نسبت با ضرورت، نشان دهیم که افلاطون به رغم کوشش های فراوان نتوانسته از زیر بار سنگین ثنویتی که در جای جای فلسفه او به چشم می خورد شانه خالی کند.
مقایسه ترولچ و هیک پیرامون مسئله درجه بندی ادیان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۵۵)
29 - 52
حوزههای تخصصی:
از مسائل اصلی در تبیین پدیده کثرت ادیان در جهان، مسئله درجه بندی ادیان است؛ یعنی پرسش از اینکه آیا ادیان اساساً مقایسه پذیر هستند یا نه، و در صورت موافقت، ملاک و معیار این مقایسه باید چه ویژگی داشته باشد. چنین به نظر می رسد که مرز فارق میان دو موضع مختلف در تبیین پدیده کثرت ادیان، یعنی نسبی گرایی و کثرت گرایی دینی، از دقت در مسئله درجه بندی ادیان به دست می آید. در این مقاله، ضمن طرح و بررسی این مسئله، از دو نماینده اصلی این دو جریان سخن به میان خواهد آمد و از میان نسبی گرایان دینی به ارنست ترولچ و از میان کثرت گرایی دینی به جان هیک پرداخته خواهد شد. این مقاله درصدد است با نهادن این دو نظریه در برابر هم، شباهت های آنان را متذکر شود و از تفاوت های بنیادین آنان پرده بردارد. اجمالاً می توان متذکر شد که شباهت عمده میان ترولچ و هیک، تکیه بر مقوله های فرهنگی در قوام آگاهی دینی است، در حالی که تفاوت بنیادین میان آنان، در زمینه ابژکتیو یا سوبژکتیو دیدن معیار درجه بندی است. هیک در پایان مدعی می شود که هرچند اصولاً می توان ادیان را با هم مقایسه کرد، ولی عملاً این مقایسه نشان از یکسانی دعاوی حقیقت آنان دارد. این در حالی است که ترولچ بیان می کند که ادیان را اصولاً نمی توان با یکدیگر مقایسه کرد، هرچند در اظهارات اولیه خویش تصریح می کند که در عمل، مسیحیت نسبت به سایر ادیان برتر است. البته او در اظهارات متأخر خود، این نتیجه را بازبینی می کند و مدعی می شود که ادیان صرفاً به صورت نسبی مطلق هستند.
آیا شرطی های خبری غیر تابع ارزشی هستند؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ناهمخوانی ادات ربط زبان طبیعی و ادات زبان منطق کلاسیک در تابع ارزشی بودن، موجب شده است تا برخی گمان کنند که زبان منطق کلاسیک در بازنمایی جملات زبان طبیعی و صورتبندی استدلالهای این زبان ناتوان است. در این مقاله تلاش می شود تا نشان داده شود که زبان منطق کلاسیک یکسره از آن صورت بندی عاجز نیست و مدعای مخالفان توانایی زبان منطق در بازنمایی جملات و استدلالهای زبان طبیعی، کامل نیست. دفاعیات در این زمینه به دو دسته دفاعیات مستقیم و غیر مسقیم تقسیم میشوند. اگرچه نظریه گرایس در این زمینه یک نقطه عطف برای دفاع غیر مستقیم محسوب میشود، در این مقاله به طرح بخشی از دفاعیات مستقیم در برابر مدافعان نا همخوانی استدلالهای صوری شده زبان منطق با زبان طبیعی می پردازیم: ابتدا با ذکر استدلالهای استراسون در مخالفت با بازنمایی جملات زبان طبیعی توسط زبان منطق کلاسیک به دفاعیات کلارک خواهیم پرداخت و سپس چالشهای یانگ در مقابل کلارک و پاسخهای کلارک را خواهیم دید.
معناشناسی لوحِ محفوظ در قرآن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۷ شماره ۷۳
5 - 46
حوزههای تخصصی:
یکی از واژگانی که در حوزه معنایی کتابت در قرآن قرار می گیرد، لوح محفوظ است. واژه «لوح محفوظ» یک مفهوم بنیادین بوده و به این شکل تنها یک بار در قرآن آمده و همین امر سبب به وجودآمدن اختلاف نظرها درباره ماهیت این واژه از دیرباز میان قرآن پژوهان بوده است. واژه شناسان در بررسی معنای لوح از تورات، قرآن و منابع عصر نزول استفاده کرده و معانی الواح موسی، تخته های کشتی و هر چیزی را که بتوان بر روی آن نوشت، بیان کرده اند. پژوهش حاضر با روش معناشناسی هم زمانی، میدان معنایی لوح محفوظ را تبیین کرده است. واژگان ام الکتاب، کتاب مکنون، کتاب مبین، فی کتاب، کتاب حفیظ و علم الکتاب با آیه لوح محفوظ بافت و سیاق مشترک دارد و در میدان معنایی لوح محفوظ قرار می گیرند. تحلیل همنشین ها و بافت آیات این واژگان، نشان دهنده علم خداوند است که با الفاظ گوناگونی آمده است. اگر از علم خداوند به لوح محفوظ، کتاب و... تعبیر شده است، به دلیل زبان عرفی قرآن و کاربرد مجاز در آن است که علم خداوند از نوع مجاز محل و حال تعبیر شده است. همچنین وضعیت علم در جاهلیت و وجه اصلی اعجاز قرآن نیز نشان می دهد مراد از لوح محفوظ همان علم خداوند است.
بازخوانی اصول انسان شناختی در نظریه ی معاد جسمانی ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارائه تصویر فلسفی از معاد جسمانی از ابداعات فلسفی ملاصدرا است. او این نظریه را در کتب الشواهد الربوبیه، المبدأ و المعاد، الحکمه المتعالیه، زاد المسافر، مفاتیح الغیب و العرشیه در قالب 6 الی 12 اصل تبیین کرده است. با بررسی دقیق اصول درمی یابیم که بعضی از آنها متضمن چند اصل دیگر هستند که به آنها اشاره نشده است. با احصاء تمامی اصول، به بیش از صد و پنجاه اصل خداشناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی و وجودشناختی دست می یابیم. در این نوشتار اصول انسان شناختی ملاصدرا در قالب 53 اصل بعید و 35 اصل قریب بازخوانی و استخراج شده است. همچنین اصول قریب ملاصدرا در قالبی جدید ذیل یک دسته بندی چهارگانه قرار گرفته است: (الف) اصول ناظر بر ارتباط نفس و بدن در معاد: بر این همانی نفس و بدن اشاره دارند؛ (ب) اصول ناظر بر صور خیالیه حاضر در معاد: بر خیالی بودن معاد جسمانی و جسم خیالی اشاره دارند؛ (ج) اصول ناظر بر تمایزات نفوس انسانی حاضر در معاد: بر کیفیتِ متمایز معاد نفوسِ متفاوتِ از هم اشاره دارند. (د) اصول ناظر بر حرکت جوهری و مرگ (پل عبور از عوالم): بر کیفیت عبور از عوالم و ورود بر معاد اشاره دارند.
شمول تئوری های بازنمودگرایی درباره حالات پدیداری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۶
125 - 149
حوزههای تخصصی:
این مقاله به دسته ای خاص از اشکالات علیه تئور های بازنمودگرایی درباره تجربیات پدیداری می پردازد. نویسنده در ابتدا توضیحی درباره تئوری های بازنمودگرایانه ارائه کرده و برخی تقسیم بندی ها از تئوری های مذکور در این مقاله را شرح داده است.
سپس یک دسته از اشکالات در مقابل تئوری های بازنمودگرایی که شمول و اطلاق این تئوری ها نسبت به تمامی حالات پدیداری را زیر سؤال می برد، بحث شده است تا توانایی تئوری های بازنمودگرایی در تبیین تمامی حالات پدیداری، ارزیابی شود. این بخش از مقاله، دو اشکال درباره خصیصه پدیداری احساسات بدنی و خصیصه پدیداری حالات التفاتی را به تفصیل، ذکر کرده که اشکال اوّل، دامنه فراوانی در ادبیات بحث دارد و اشکال دوّم نیز توسّط نویسنده مطرح شده است.
در انتها با بررسی پاسخ های بالفعل و بالقوّه طرفداران بازنمودگرایی، این جمع بندی به دست می آید که تئوری مذکور از پس اشکال مربوط به احساسات بدنی، بر می آیند. اما در مورد حالات التفاتی، این تئوری ها باید برخی تبیین های خاص برای پاسخ به اشکال، ارائه کنند.
اگوی فربه؛ تفسیر مرداک از تصویر انسان در اخلاق مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال پانزدهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۳۶)
607 - 624
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به بررسی دیدگاه آیریس مرداک (فیلسوف اخلاق ایرلندی) درباره فلسفه اخلاق مدرن می پردازیم. به عقیده مرداک، اخلاق مهم ترین فعالیت بشر است که دو چیز از آن مطالبه می شود: اول اینکه واقع گرایانه باشد و دوم اینکه به این سؤال پاسخ دهد که چگونه می توانیم خودمان را بهتر سازیم. بر اساس این دو مطالبه، او از تبیین های اخلاقی فلسفه های مدرن انتقاد می کند. به نظر وی در فلسفه های اخلاق مدرن حوزه اراده انسان تا جایی گسترده شده که گویا انتخاب اخلاقی چیزی دلبخواهی و امری مربوط به اراده شخصی است. تأکید بیش از اندازه بر اراده انسان، نه تنها کمکی به زیست اخلاقی نمی کند بلکه امکان انتخاب اخلاقی و انجام دادن عمل اخلاقی را نیز دشوارتر می کند. حاصل تمرکز افراطی بر اراده انسان دو چیز است: یکی فاصله گرفتن از واقع گروی اخلاقی و دیگری ایجاد توهم برای انسان. به تعبیر دیگر ایجاد اگوی فربه ای که به توهمی گرفتار می آید که او را از عمل اخلاقی دور می کند، چراکه خودمحوری، مانع اصلی عمل اخلاقی است.
تأملی در باب نظرگاه عارفان خراسان و الزامات هستی شناسانه آن با تکیه بر میراث عرفانی بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۳۳
5 - 25
حوزههای تخصصی:
تأمل دقیق و عمیق در میراث برجای مانده از عارفان خراسان حکایت از آن دارد که این میراث عرفانی را می توان مصداقی از تفکر شاعرانه و فراخوان وجود برای مأواگزیدن در مأمن زبان به شمار آورد؛ تفکری که در آن، موجودات زیر سایه قاب بندی های ذهن فاعل شناسا قرار ندارند و لاجرم عرصه گشوده و مسطحی را مهیا می سازند که در آن، دیدار وجود صورت می بندد و موجودات چنانکه بایسته است ارج نهاده می شوند. شاعرانگی، بکارت زبانی، برآسودگی از مفهوم اندیشی های متافیزیکی و آن سوباوری، مهمترین ویژگی های این شیوه تفکر به شمار می روند. از منظر عارفان خراسان، هستی و همه شیونات و اطوار آن صرفاً ملک طلق خداوند و بلکه با او هم هویت است. از این رو، عارف خراسانی به جای التفات به هستی، به حقیقت هستی که ذات خداوند است رو می آورد. هستی نزد عارف خراسانی به جای آنکه در پرتو تفکر بازنمودی به مثابه یک معقول ثانی فلسفی محل توجه نظری واقع شود، به مثابه روشنای حضوری فراگیر که وقوع همه اشیاء از او مایه می گیرد، متعلق تجربه عارف قرار می گیرد.
زمینه های گذر به وجود به مثابه بنیان آگاهی در شلینگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۶ بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱
17 - 36
حوزههای تخصصی:
تفکرات و جهت گیری هایفلسفی شلینگ در طول دوران حیاتش دستخوش تغییر و دگرگونی بسیاری قرار گرفت؛ اما به یک معنی می توان اذعان داشت که همگی در چهارچوب یک طرح بنیادین قرار می گیرند، چرا که وجود یا این همانی مطلق در معرض تعاطی فکر واقع نمی گردد. شلینگ از اواسط دهه 1790 به تلاش های فیشته برای بازبینی فلسفه استعلایی کانت، که نقش اول را در ساخت جهان شناخت پذیر به فعالیت آگاهی داده بود، به همراه یک اشتغال دائمی به این اعتقاد اسپینوزایی عطف توجه کرد که فلسفه باید از یک مطلق خود اکتفا شروع کند. او درانتهای این قرن، فلسفه طبیعت را بسط می دهد که عبارت است از تعمیم مفهوم فعالیت سوژه به ایده تولیدگری همه طبیعت و اجتناب از اینکه حتی طبیعت غیر جاندار را درتضاد با فکر زنده باشد. او در اوایل ۱۸۰۰ به فلسفه زندگی اینهمانی توجه کرد که مطابق آن یک سیستم کامل باید بیانگر این باشد که ذهن و ماده، ایده آل و رئال صرفاً درجات یا جنبه های مختلف یک چیز هستند. از این رو شلینگ در این دوره از فیشته جدا می شود چرا که به نظر او فیشته نتوانسته است فراتر از دایره خود آگاهی، به وجودی برود که بنیان آگاهی بوده، آگاهی فقط یک جنبه از آن است.