فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۰۰۱ تا ۲٬۰۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
«روان روایت شناسی» مطالعه بازنمایی های شناختیِ روایت است. «طرحواره ها» مجرای تحقق بازنمایی ها بوده، حاوی کلیتی از ویژگی های شاخص، و فاقد جزئیات اند. مقاله پیشِ رو بر آن است: با استفاده از مفهوم طرحواره، ابتدا «طنز» را تعریف؛ سپس وفقِ چگونگی تأثیر متن بر بازنمایی های ذهنی مخاطب، سب ک های طنزپردازی را در داستان های کودک دسته بندی کند. روش این مقاله تحلیلی توصیفی و قائم بر دو مؤلفه است. یکی از مؤلفه ها مبین تغییرات طرحواره گفته یابِ درون رواییِ متن (شخصیتِ مضحک داستان) است، دیگری مبین تغییرات طرحواره گفته یاب برون روایی (خواننده). نتایج پژوهش نشان می دهد: اول اینکه طنز عبارت است از علم بر تحقق خطای شناختیِ ناشی از دیالکتیکِ دو طرحواره متباین؛ دوم اینکه خنده آفرینیِ روایت های طنز زاده تعاملِ دو متغیر است: یکی طرحواره ذهنیِ گفته یاب درون روایی و دیگری طرحواره ذهنی گفته یاب برون روایی؛ سوم اینکه از منظر تفکرِ شناختی، سبک های روایت های طنزِ کودکانه تکرار یا تلفیقی از سبک های روایت های ل ط یفه گون (انکدوت ها) است. در این مقاله برای نخستین بار، ضمن بررسی ارتباط میان سازوکارهای معناسازیِ متون طنز کودک با فرایند بازنماییِ ذهنیِ خواننده، طنزپژوهیِ دومؤلفه ای (برحسب دو گفته یابِ درون روایی و برون روایی) معرفی می شود. دستاورد عملی پژوهش، ارائه الگوریتم هایی شناختی برای خنده آفرینی است که می تواند یاریگر طنزنویسانِ حوزه کودک باشد.
مفهوم «دیرند» در فلسفه هانری برگسون و تاثیر آن بر روایت در جنبش سینمای هنری اروپا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمان از دیدگاه هانری برگسون، فیلسوف فرانسوی(1859-1941) عبارت است از تجمع، تکامل و استمرار، و استمرار عبارت است از تکامل دائمی زمان گذشته که در آینده فرو می رود. این دیدگاه پاسخ فلسفه ی او به پرسش همیشه گی انسان در رابطه با ذات زمان است که از دل آن مفهوم دیرند هویدا می شود. این مقاله بر آن است تا به تبیین مفهوم دیرند (Duration) در فلسفه ی هانری برگسون بپردازد و از آنجا که فرضیه ی اصلی این مقاله تاثیر مفهوم دیرند، بر جنبش سینمای هنری اروپا، در حوزه ی روایت و ساختار روایی آن است. ازین رو مقاله ی پیش رو در جهت اثبات این فرضیه، پس از تبیین مفهوم دیرند، به بررسی برخی از فیلم های جنبش سینمای هنری اروپا، یعنی فیلم های هیروشیما عشق من 1959- سال گذشته در مارین باد 1961- جاویدان 1963 خواهد پرداخت و ازین طریق نشان می دهد که این فیلم ها با ایجاد چینش های زمانی بدیع و پیچیده، زمان پریشی در روایت و خلق انواع گذشته نگرهای درونی، بیرونی و مرکب به عرضه ی متفاوت از زمان روایی دست یافته اند که با تعریف هانری برگسون از زمان و مفهوم دیرند قابل ترجمان اند، ولذا این مقاله در پی دستیابی به الگویی واحد برای خوانش و واکاوی این نوع روایات زمان محور است.
تحلیل میدان معنایی همنشینی «تقوا» و «ایمان» در ساختار معنایی قرآن با تأکید بر روش ایزوتسو(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۶
35 - 62
حوزههای تخصصی:
با مراجعه به قرآن کریم این نکته کشف می شود که تقوا از جمله اموری است که در زندگی انسان ریشه دوانده است؛ لذا در جهان بینی قرآن کریم تقوا از جایگاه ویژه ای برخوردار است. تقوا از اموری است که با بسیاری از مؤلفه های دینی ارتباط دارد. از جمله مواردی که در قرآن کریم ارتباطی عمیق با تقوا دارد، ایمان است؛ لذا هم آیی تقوا و ایمان و بررسی ارتباط آن دو با هم که چه میدان معنایی را ترتیب می دهند، ضروری می باشد؛ چراکه فهم میدان معنایی تشکیل شده در فهم صحیح از این دو مؤلفه تأثیرگذار است. در این نگاشته بر آن ایم با روش معناشناسی ایزوتسو که یکی از روش های موجود در معناشناسی می باشد، میدان معنایی از همنشینی تقوا و ایمان را کشف و این ارتباط عمیق را اثبات کنیم. در این پژوهه به این نکته دست می یابیم که ایمان در نسبت همنشینی با تقوا سه ساحت زمینه، مکمل و نتیجه ای دارد؛ یعنی انسان متقی در تمام مراحل سیر خود از ایمان بهره جسته و از آنجایی که ارتباطی دو سویه بین تقوا و ایمان قرار دارد، با ازدیاد ایمان، تقوا نیز افزایش می یابد. می توان بیان داشت مرتبه تقوا فوق مرتبه ایمان می باشد. تقوا فضیلتی است ورای ایمان و هر مؤمنی متقی نیست؛ لکن هر شخص متقی باایمان است.
نقش فلسفه دین در هویت بخشی به علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۰
125 - 148
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم در حوزه علم شناسی، جهت داری و هویت مندی علوم است. دینی یا غیردینی بودن علوم، ناظر به همین ویژگی است. این مسئله درباره تمامی علوم، از فلسفه به مثابه انتزاعی ترین آن تا علوم انضمامی و کاربردی صادق است. علوم انسانی نیز از این قاعده مستثنا نبوده و می تواند وصف و هویت دینی یا سکولار داشته باشد. عوامل مختلفی (معرفتی و غیر معرفتی) در هویت بخشی این علوم نقش دارند که مبادی و زیرساخت های نظری از جمله آن می باشند. یکی از مهم ترین زیرساخت های نظری، مبانی دین شناختی اند. نوع نگاه به ماهیت دین، گستره و غایت دین، منشأ دین و نظایر آن، در دینی یا سکولاربودن علوم انسانی تأثیر جدی دارد. مبانی دین شناختی، محصول دین شناسی فلسفی یا فلسفه دین می باشد. فلسفه دین به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در دینی یا سکولاربودن علوم انسانی نقش دارد. این مسئله درباره علوم انسانی مدرن و فلسفه دین موجود کاملاً مشهود است. از یافته های مهم مقاله حاضر، اصل جهت مندی فلسفه دین و نقش آن در هویت بخشی علوم انسانی است؛ از این رو این مقاله می کوشد با روش فلسفی تحلیلی، ضمن طرح جهت داری علوم به ویژه فلسفه دین، سهم و نقش جهت بخشی آن را در هویت دینی یا سکولاری علوم انسانی نشان دهد.
پلورالیسم تاریخی و نسبی گرایی از نظر آیزایا برلین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پلورالیسم برلین وامدار تاثیرات عمیقی است که وی اولا از جریان کلاسیک یا روشنگری در راستای عینیت باوری و واقع گرایی تجربه محور و ثانیا از جریان رمانتیسم به عنوان قوی ترین جریان ضد تفکر روشنگری پذیرفته است. برلین برای جرح و تعدیل افراط گری های متدولوژیک تفکر روشنگری به سراغ آنتی تز این جریان یعنی جریان رمانتیسم رفته ودر برابر اصحاب روشنگری که تاریخ را به عنوان یک مجموعه دارای روابط علی و معلولی و به نوعی یک علم می نگریستند، جبهه گرفته سعی دارد بر این نظر پافشاری نماید که تاریخ برساخته اراده های آزاد انسانهاست نه الگویی از پیش داده و دارای چهارچوب از پیش تعیین شده. از سوی دیگر واقع گرایی و تجربه باوری کلاسیک مغز و هسته اصلی پلورالیسم تاریخی برلین است. او می خواهد در عین حال به واقع گرایی تاریخی نیز پایبند بماند لذا هرگونه تفسیر فراواقع گرایانه و متافیزیکی از پدیده های تاریخی را طرد کرده، سعی نمود تاثیرات مخرب نگرش روشنگری که به جبر باوری در همه اقسامش از جمله جبرباوری تاریخی می انجامید را با تلفیق انگاره های رمانتیکی تعدیل نموده با سنتز عناصر به زعم خود مثبت این دو جریان تاریخ باوری را به نفع آزادی و بر مهمل پلورالیسم بنشاند. با عطف توجه به این نکات، این نوشتار سعی بر آن دارد اولا سهم ایده های رمانتیک و روشنگری را در برداشت مفهوم تاریخ از منظر برلین روشن ساخته و تفسیری نوین از تاریخیت مد نظر او ارائه دهد. ثانیا قصد بر آن است تا مدلل سازیم تلفیق عناصراین دو جریان تعارضی در تاریخ باوری و اندیشه تاریخ نگری پلورالیستی وی ایجاد کرده است. یعنی باور به ایده های رمانتیکی او را در دام نسبیت گرایی تاریخی که در نقطه مقابل تجربه گرایی واقع گرایانه روشنگری است قرار می دهد. بنابراین این مقاله سعی دارد با روشی توصیفی - تحلیلی اثبات نماید اولا کدام یک از انگاره های دو سنت روشنگری و رمانتیسم در اندیشه برلین با یکدیگر تلفیق یافته اند و در وهله بعد تعارض پایدار تلفیق انگاره های رمانتیک و روشنگری یا کلاسیک در تاریخ باوری پلورالیستی برلین را بوضوح مدلل نموده و نقاط ناسازگار و متعارض این سنتز را شرح و بسط دهد.
رهیافت های فلسفی هایزنبرگ در شکل گیری مکانیک کوانتومی با تعبیر کپنهاگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
100 - 130
حوزههای تخصصی:
هدف از این مقاله صورت بندی رهیافت های فلسفی هایزنبرگ در خلال شکل گیری مکانیک کوانتومی با تعبیرکپنهاگی است. پرسش اصلی مقاله این است که آیا می توان رهیافت هایی فلسفی را در فرآیند شکل گیری مکانیک کوانتومی در آثار هایزنبرگ صورت بندی نمود؟ برای پاسخ به این پرسش، دو مقاله کلیدی و مهم هایزنبرگ(1925و 1927) بررسی می شوند. روش پژوهش در این مقاله براساس تحلیل محتوای متن مقالات هایزنبرگ است که در واقع به جای فیزیکدان محوری از روش متن(فیزیک) محوری بهره گرفته شده است. پس از تحلیل و بررسی مقالات، برخی اصول و آموزه های مفهومی استنباط و از خلال آن ها رهیافت هایی فلسفی صورت بندی شده اند. یافته های این پژوهش نشان می دهد که از مقاله 1925 هایزنبرگ سه اصل اساسی مشاهده پذیری، همخوانی و مماثلت نقش کلیدی در شکل گیری بنیان های مکانیک ماتریسی دارند و همچنین آموزه هایی از قبیل فهم و رابطه کلاسیک-کوانتوم، نقش تجربه و اندازه گیری، موضوع علیت و واقعیت در مقاله 1927 وی مورد توجه قرار گرفته اند. در نهایت این پژوهش نشان می دهد که از خلال این آثار هایزنبرگ، چهار رهیافت کلی تجربه گرایی، وحدت گرایی، ضدعلیتی و ضدموجبیتی و نیز ضدواقع گرایانه قابل صورت بندی است.
اثربخشی تدریس مدل هفت مرحله ای چرخه یادگیری بر بهبود مهارت های تفکر خلاق و حل مسأله در درس مطالعات اجتماعی دانش آموزان ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف شناسایی میزان اثربخشی تدریس مدل هفت مرحله ای چرخه یادگیری بر بهبود مهارت های تفکر خلاق و حل مسأله دانش آموزان ابتدایی انجام پذیرفت. طرح پژوهش حاضر به شیوه تجربی و از نوع طرح پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش کلیه دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی آموزش و پرورش شهرستان دهگلان در سال تحصیلی 99-1398 بود، که با توجه به نوع پژوهش، نمونه آماری شامل دو کلاس 20 نفری بود که به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب و گروه آزمودنی تحت آموزش(مدل هفت مرحله ای چرخه یادگیری) قرار گرفتند و در مقابل، گروه کنترل هیچ آموزشی دریافت نکرد. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه تفکر خلاق Torrance(1981) و پرسشنامه مهارت حل مسئلهHepner and Petersen(1982) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها نیز با روش آماری تحلیل کواریانس انجام پذیرفت. نتایج پژوهش نشان داد که آموزش مبتنی بر مدل هفت مرحله ای یادگیری باعث افزایش معنادار مهارت های تفکر خلاق: سیالی(001/0≥P) ، ابتکار (000/0≥P)، انعطاف پذیری (000/0≥P) و بسط (034/0≥P) و حل مسأله (اعتماد به نفس در حل مسأله (002/0≥P)، سبک اجتناب- اشتیاق (006/0≥P) و کنترل شخصی(040/0≥P) در مرحله پس آزمون می شود. در واقع تدریس با استفاده از الگوی چرخه یادگیری هفت مرحله ای باعث افزایش متغیرهای مذکور در جامعه هدف شده است.
درنگی در طبقه بندی های آستین و سرل از افعال مضمون در سخن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
39 - 56
حوزههای تخصصی:
افعال مضمون در سخن، مهم ترین و محوری ترین افعال در نظریۀ افعال گفتاری به حساب می آیند. هر تلاشی برای تکامل یک طبقه بندی، باید دسته بندی آستین را از افعال مضمون در سخن به پنج مقولۀ اساسی حکمی، توضیحی، کرداری، رفتاری و التزامی به حساب آوَرد؛ اما از نظر سرل، طبقه بندی آستین، دسته بندی افعال مضمون در سخن نیست، بلکه دسته بندی های افعالِ جملات انگلیسی مضمون در سخن هستند. بدین سان، سرل معضلاتی را در طبقه بندی آستین فهرست می کند؛ از جمله وجود آشفتگی مداوم میان افعال جملات و اعمال، وجود هم پوشانی بسیار میان مقولات، وجود عدم تجانس زیاد در مقولات و غیره. از نظر سرل، بهتر است پنج مقولۀ اِخباری، تحریکی، التزامی، وصف الحالی و ایجادی را به عنوان انواع افعال مضمون در سخن در نظر بگیریم. همچنین سرل در طبقه بندی خود از افعال مضمون در سخن، دوازده معیار و جنبۀ مختلف از طبقه بندی ارائه می دهد که از میان این دوازده معیار، معیار هدفِ مضمون در سخن را به عنوان بنیاد طبقه بندی خود برمی گزیند که معیارهای جهت تناسب و شرط صداقت، از فروعات آن هستند؛ اما اولاً طبقه بندی کاملی از افعال گفتاری، چنان که سرل انجام داده است، وجود ندارد و اساساً نمی تواند وجود داشته باشد و ثانیاً، در طبقه بندی سرل، تبیین دقیقی از هدف مضمون در سخن انجام نشده است. بدین سان، بررسی نقادانۀ طبقه بندی های آستین و سرل از افعال مضمون در سخن، هدف اصلی این جستار است.
رساله «فی الوجود» از حجّه الحق خیّام(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴۰
203 - 228
حوزههای تخصصی:
پژوهندگان تاکنون درباره رباعیّات خیّام پژوهش های بسیاری ارائه داده اند، ولی درباب رسائل وی -بالاخص رسائل فلسفی او- تنها به مختصری بسنده کرده اند. خیّام مطالبی درباره اعتباری بودن پاره ای از اوصاف، و به خصوص وجود، مطرح کرده که در سنّت فلسفه اسلامی بی تأثیر نبوده است. به طور کلّی، به لحاظ تاریخی درفاصله میان ابن سینا تا سهروردی، خیّام حائز شأن بسزایی است. مهم ترین رساله فلسفی خیّام، رساله «فی الوجود» است که در این مقاله تصحیح دیگری از آن-اصطلاحاً به روش التقاطی- ارائه شده است. عمده ترین مسئله ای که خیّام در همه رسائل فلسفی خود سعی در پاسخ دادن به آنها دارد، مسئله سلسله التّرتیب و تبیین شرور در عالم است. وی برای آنکه نشان دهد شرّ در عالم عدمی است و بالذّات به واجب تعالی بازنمی گردد، در ابتدا به بحث در صفات اشیاء و دسته بندی آنها می پردازد. از این بحث روشن می شود که چه صفاتی ذاتی است و چه صفاتی ذاتی نیست. سپس بیان می دارد که صفات ذاتی ماهیّات مختلف، بالعرض در تضادّ با یکدیگرند و این تضادّ باعث پیدایش شرّ در عالم جسمانی است. ماهیّات همگی خیرند و بر حسب سلسه التّرتیب از حقّ تعالی فیضان یافته اند.
تحلیل دو جزء شاکله ی شناخت در نظر ارسطو بر اساس دو معنای آرخِه (ἀρχή)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
88 - 108
حوزههای تخصصی:
ارسطو در سرآغازِ آثار مختلفش به شاکله ی کلی شناخت به مثابه سیر طبیعی و ضروری شناختن اشاره می کند. این سیر، حرکتی است ذهنی از آنچه برای ما شناخته تر و پیشین ترست تا آنچه بر حسب خودِ موضوع و به نحو مطلق شناخته تر و پیشین ترست. بیان این طریق در دانش های گوناگون به نحوی یکسان، نشانگرِ نگرش عامِ ارسطو به شاکله کلی شناخت است از این رو تأمل در آن می تواند تصورِ وی را از سرشت شناخت روشن تر کند. برای تبیینِ تصور ارسطو از این ساختار، اجزای آن و ارتباط آنها با هم می توان از مفهومِ هم بسته با شناخت یعنی آرخه استفاده کرد زیرا در نگاه وی شناختن، آغازیدنِ راهی به سوی کشفِ سرآغازها و مبادیِ موضوع شناخت است. بدین سبب مقاله حاضر تلاشی است برای فهمی روشنتر از شاکله شناخت و دو جزء آن بر اساس تحلیل دو دلالت آرخه در ارتباط با سیر شناخت. از میان معانی گوناگون آرخه، دو دلالتِ آن یعنی آغازِ ما و مبدأ شئ متناظر با دو جزء سیرِ شناخت یعنی شناخته تر برای ما و شناخته تر به نحو مطلق است. آغازِ ما، پیش شناختِ ما از موضوع است که برای ما شناخته ترست و با آن سیرِ شناختن ممکن می شود و مبدأ شئ، انتهای سیر است که دریافت آن به شناختی بر حسب خود شئ و به نحو مطلق می انجامد و با آن شناخت به ضرورت می رسد.
بازتاب عرفان دیونوسیوس مجعول در اندیشه ماریون: گذار از هستی شناسی آنالوژیک آکویناس به پدیدارشناسی عشق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار رویکرد ماریون به هستی شناسی آکویناس بررسی می شود. ماریون با بررسی مبانی رویکرد تشابهی آکویناس در الهیاتِ عرفانی دیونوسیوس مجعول نشان می دهد که آکویناس انتوتئولوژیست نیست. ماریون علاوه بر این رویکرد سلبی، از پدیدارشناسی عشق به عنوان بدیل ایجابی برای ارتباط با خداوند استفاده می کند. به نظر او تجربه عاشقانه، آیکون یا تمثال ارتباط با خداوند است. او انکشاف الهی را محل تلاقی «پدیده اشباع شده» و آیکون می داند. در تشابه (آنالوژی) به تفاوت مطلق وجود خداوند و مخلوقات و عدم اشتراک معنوی وجود پی می بریم ولی عشق در مورد خداوند و انسان ها از اشتراک معنوی برخوردار است. ماریون علاوه بر تحلیل پدیدارشناسانه عشق به عنوان زمینه ای برای فهم ارتباط خدا با جهان و انسان، از وجه نفس الامری و آفرینندگی عشق نیز غافل نیست. او معتقد است که برخلاف نگرش هایدگر، ندا یا دعوتِ «رویداد از آنِ خود کننده» ناظر به وجه سوبژکتیو آن است. درواقع ماریون به جای اینکه هستی را امری غیر شخصی بداند، حقیقت هستی را سوژه ای متعالی می انگارد که آدمی را به سوی خود فرامی خواند. الهیات ماریون می تواند برای فلاسفه دین تحلیلی که به دنبال آرمان ضرورت، کلیت و عینیت هستند و از تجربه شهودی و اخلاقی دین غفلت می کنند، منشاء بینشی نوین باشد.
معرفت خدا در بیان اهل بیت (علیهم السلام) و توجیه معرفت شناختی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۲
125 - 144
حوزههای تخصصی:
تبیین معرفت شناسانه بحث خداشناسی، به طور قطع، یکی از مهم ترین و پرمناقشه ترین مباحث در حوزه فلسفه دین است. یکی از نظریّات ارایه شده، خداشناسی فطری است. ائمه علیهم السلام در خانواده حدیثی خویش به فراوانی فطری بودن معرفت خدا را مطرح کرده اند. معرفت فطری خدا در بیان اهل بیت علیهم السلام چنین است که خداوند معرفت خویش را در نهاد تمامی انسان ها قرار داده است و آنان در حصول این معرفت هیچ گونه دخالتی ندارند. افزون بر آن گروه بزرگی از آیات و روایات گزاره هایی را در باب توحید بیان کرده اند که باور به آن صرفا در گرو منابع نقلی است. هدف این پژوهش و نوآوری آن، بررسی اعتبار معرفت شناختی گزاره های مرتبط با معرفت خدا با تکیه بر قرآن و روایات اهل بیت است. بر این اساس، در بین تئوری های توجیه، نظریّه مختار این پژوهه خوانشی از مبناگروی میانه رو است. روش این مقاله، در ارتباط با گزاره های خداشناسی، روش مطالعه کتابخانه ای (مطالعه اسناد و مدارک) و در رابطه با توجیه معرفت شناختی روش توصیفی تحلیلی است.
رهیافتی نو در حل معضل ربط ثابت به متغیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
7 - 30
حوزههای تخصصی:
کیفیت ربط ثابت به متغیر یکی از مشکلترین مسائل فلسفی است که فیلسوفان اسلامی از دیرباز درصدد حل آن بر آمده و پاسخ های متفاوتی را بیان کرده اند. تلاش آنها در این زمینه اگرچه ارزشمند است، لیکن به نظر می رسد کامل نیست و به مهمترین پرسش این مسأله که چرایی و چگونگی برآمدن تغیر از دل ثبات است، پاسخ نمی دهد. در این مقاله، ضمن بیان برخی از مهمترین پاسخ های ارائه شده و نقد آنها، به رهیافتی جدید در حل معضل ربط ثابت به متغیر بر اساس مبانی وجودی حکمت متعالیه نائل شده ایم که دیدگاه رایج در هستی شناسی را به کلی تغییر می دهد. بر اساس این رهیافت تغیر ناشی از ضعف وجود است و از ناحیه علت به معلول منتقل نمی شود. تغیر از دل ثبات می جوشد و سیلان امری تشکیکی است که تمامی مراتب امکان را در بر گرفته و وجود نه در یک نقطه، بلکه در طی مراتب متعدد از ثبات و قرارش کاسته و بر پراکندگی و بی قراری اش افزوده شده و جنبشش مضاعف می گردد.
سرل و چالش معنای حقیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
52 - 69
حوزههای تخصصی:
برطبق تلقی رایج، معنای حقیقی جمله، مستقل از هر سیاقی است. سرل، به دنبال به چالش کشیدن این تلقی از مفهوم معنای حقیقی است. سرل معتقد است مفهوم معنای حقیقی یک جمله تنها درباره مجموعه ای از فرضیات پیشینه مند یا مربوط به سیاق کاربرد دارد؛ فرضیات پیشینه مند بدیهی اند و به هیچ وجه در خود جمله به روشنی بیان نشده اند؛ هر اظهاری تعداد نامشخصی از این فرضیات پیشینه مند را دارد و نمی توانیم به این فرضیات در خود جمله تصریح کنیم مگر اینکه فرضیات پیشینه مند دیگری را بیاوریم و لذا شرایط صدق جملاتِ بدون ایهام با تغییراتی در فرضیات پیشینه مند تغییر خواهند یافت. به باور سرل، اصل بیان پذیری یعنی هرچه بتواند قصد شود، می تواند گفته شود شکاف میان معنای جمله و مراد گوینده را همیشه قابل رفع می داند و لذا نتیجه این اصل از منظر سرل، آن است که مواردی که گوینده دقیقاً مراد خود را نمی گوید، از لحاظ نظری برای ارتباط زبانی ضروری نیستند. مفهوم معنای حقیقی یک جمله، مفهوم حیث التفاتی است و این همان چیزی است که جمله را برای همه قابل فهم می سازد. سرل نهایتاً معنای حقیقی را نسبی می داند و تصریح می کند که در نظریه نسبیت معنای حقیقی هیچ چیزی وجود ندارد که با اصل بیان پذیری ناسازگار باشد. بدین سان بررسی، تحلیل و نقد نگاه سرل به معنای حقیقی کلمات و جملات مبنای این پژوهش است.
گنگ بودن ارجاع و تعهد هستی شناختی در فلسفه کواین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
974 - 996
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به رابطه کل گرایی کواین و مسائل هستی شناختی پرداخته می شود. مسئله این است که تجربه گرایی در مقابل هویات مشاهده ناپذیر علمی چه موضعی می توان اتخاذ کند. در ابتدا نقد کواین به راه حل کارناپ، یعنی جدا کردن پرسش های خارج از نظریه از پرسش های درونی نظریه بیان می شود. سپس مفهومِ تعهد هستی شناختیِ کواین بیان می شود که بیان می کند امکان مرزکشی قاطع میان پرسش های بیرونی و درونی وجود ندارد، زیرا تمایز پیشین کارناپ میان صدق های تحلیلی و ترکیبی به لحاظ معرفت شناختی قابل دفاع نیست. در ادامه با بیان تز «گنگ بودن ارجاع» و «معرفت شناسی طبیعی شده» نشان می دهیم که به ظاهر تعارضی میان آراء کواین وجود دارد. در نهایت نتیجه می گیریم حتی با پذیرش عدم تعارض، باز هم دفاع کواین از واقع گرایی از نقد مصون نیست.
بازنمایی به منزله "معنای مجسم" از دیدگاه آرتور دانتو (مطالعه موردی آثار جف کونز)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۶۵)
159 - 179
حوزههای تخصصی:
هنر مدرن و هنر معاصر مفهوم بازنمایی را، که حدود دو هزارسال بر تاریخ فلسفه هنر سیطره داشت، مورد نقد قرار داده است. بر این اساس دیگر تلقی کلاسیک از بازنمایی قادر به تحلیل نمونه های هنری جدیدی نبود که از هنگام شکل گیری هنر مدرن پدید آمده بودند. آرتور دانتو یکی از فیلسوفان هنر قرن بیستم است که به ویژه با توجه به هنر معاصر به ارزیابی مجدد نظریه "بازنمایی" پرداخته است. دانتو معتقد است که هنر امروز، شاهد ظهور ابژه های واقعی[1] در آثار هنری است و دیگر هنر صرفاً بازنمایی واقعیت نیست بلکه ابژه های واقعی خود تبدیل به اثر هنری شده اند. وی آثار هنری را بیان های نمادینی می داند که خود را تجسم می بخشند. مقاله حاضر تلاشی است برای تبیین دریافت دانتو از مفهوم هنر به منزله بازنمایی که با تکیه بر کتاب استحاله شئ معمولی (1981)، فراسوی جعبه های بریلو (1992) و آنچه هنر است (2013) صورت گرفته است. در این مقاله به تحلیل چرایی طرح این نظریه از سوی دانتو اشاره می شود که او چگونه تفسیری دیگر از مفهوم بازنمایی را طرح کرد و آن مفهوم را متمایز از تلقی کلاسیک آن توضیح داد. اهمیت تلقی دانتو در این خصوص بررسی نمونه های هنر معاصر براساس تفسیر تازه ای است که از مفهوم بازنمایی در هنر طرح می کند. همچنین در این مقاله به مطالعه موردی در خصوص هنرمند معاصرجف کونز نیز اشاره شده است.
در باب اهمیت نقاشی: خوانشی پدیدارشناختی از نقاشی ایرانی با نگاه به آرای استیون کروئل و پاول کراودر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
63 - 82
حوزههای تخصصی:
مسئله پژوهش حاضر در وهله اول تبیین چرایی اهمیت نقاشی است.این مقاله در مسیر گشودن این مسئله آرای استیون کروئل و پاول کراودر را در سنت پدیدارشناسی بازخوانی می کند. به اعتقاد آنها نقاشی فقط انتقال اطلاعات تجربی نیست، بلکه شامل یک بینش فلسفی عمیق است که براساس مؤلفه های؛ سکوت، سطح، مکان و زمان می تواند مورد واکاوی قرار بگیرد. در امتداد این مؤلفه ها، ابتدا دو مفهوم زیبایی ایدئال و زیبایی متافیزیکی طرح شده است و در وهله دوم از مجموعه مفاهیم ذکر شده برای رسیدن به خوانشی جایگزین در نقاشی ایرانی استفاده می شود. نگارنده سعی دارد با روش توصیفی و تحلیلی و با استفاده از آرا این دو پدیدارشناس اهمیت نقاشی ایرانی را با خوانشی جایگزین [نسبت به خوانش های سنت گرایانه و تاریخ نگارانه] ارائه دهد. از رهگذر بازخوانی آرای آنها به این نتیجه می رسد که علت اهمیت نقاشی ایرانی راهی است که برای مواجهه با حقیقتی عمیق تر و فراتر از ادراک روزمره ایجاد می کند. مواجهه ای که نقش هستی شناختی ما را نسبت به موجودات دیگر یادآوری می کند؛ ما را از محدودیت های متناهی مان فراتر می برد و دعوت می کند تا عمیق تر به راز هستی بپردازیم و از این مسیر به شکلی از تعالی زیبایی شناختی نزدیک شویم.
واکاوی نگرش دلوز درباره هستی انسان و نسبت آن با مخاطب در هنر تعاملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
83 - 99
حوزههای تخصصی:
گفتمان هنرهای خلاق تعاملی، سبب تغییر رویکرد مفهوم مخاطب هنری از نظاره گری بی کنش و منفعل به آفریننده ای تعامل گر و پویا بوده است که از منظر فلسفه پست مدرن نگاهی قابل تأمل به انسان، بشمار می آید. افادات ژیل دلوز به فلسفه، از جسمانی ترین رویکرد ها به حیات انسان است که با نکته پردازی های خلاقانه وی می تواند ابزار تحلیلی کارآمدی برای بررسی نقش و شناخت واکنش های انسانی بشمار رود. اصطلاحاتی از قبیل صیرورت، ریزوم و بدن بدون اندام در شناخت رفتارهای انسانی که از سوی دلوز مطرح شده می توانند در تحلیل رفتارهای مخاطب بکار روند. در این مقاله به این پرسش ها پرداخته ایم که آیا هنر تعاملی می تواند ترجمان هنری صیرورت باشد و این که انتخاب های پیش روی مخاطب چگونه با تعاریف بدن بدون اندام و ریزوم مرتبط می شوند. در شیوه پژوهش، اطلاعات مورد نیاز از منابع کتابخانه ای و دیجیتال استخراج و سپس با به کارگیری این مستندات، جایگاه مخاطب به روش تحلیلی- توصیفی با رویکرد دلوزی تشریح شده اند. در نهایت به این نتیجه نزدیک شده ایم که بنابر تعریف بدن بدون اندام، مخاطب هنر تعاملی با مجموعه ای از بالقوگی های منحصر به فرد روبه رو است که انتخاب از میان آن ها، روند شکل گیری اثر هنری را به شیوه ای بی قاعده و ریزوم گونه هدایت می کند که این اثر در طی مسیر و در لحظه به ظهور می رسد و همواره میان قوه و فعلیت قرار دارد و در نهایت این تعریف با عبارت فلسفی صیرورت از دیدگاه دلوز، همسان است.
لِم های فلسفی ساختن هنر از منظر دریدا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
141 - 159
حوزههای تخصصی:
نخستین مقاله کتاب حقیقت در نقاشی، «پارارگون/Parergon»، را بعضی به «پیرامون کار» و یا «پیراکار» ترجمه کرده اند. اما «پارارگون» برای دریدا چیزی بیش از معنای لغوی صرف است. در بیان بی مأواییِ پارارگون، دریدا آن را «نه کار و نه بیرون از کار» می داند، «پارارگون نه در درونْ جایی دارد و نه در بیرونْ، نه در ماورأ و نه در مادون قرارگرفته است». دریدا این واژه را از نقد سوم برگرفته است. فصل «Lemmes» نقطه عزیمت دریدا در این کتاب است. در این مقاله، کلیدواژه «لِم» (فوت وفن، شگرد) را معادل کلیدواژه فرانسوی «Lemmes» قرار داده ایم و آن چه دریدا لم های کار می خواند، که فی الواقع روش هایی برای فلسفی ساختن هنر هستند، را بررسی کرده ایم. روش هایی که هنر را در ساختار متافیزیکیِ فلسفه محدود ساخته اند و آن را در حالتی اولیه و راستین تعریف می کنند. این روش ها شامل: لم هجوآمیزِ زمان، لم آموزه های هنر، لم حلقه های مدور و لم سوم یا میانی است. در این حین به مفهوم «مغاک» خواهیم پرداخت. مفهومی که نشانگر برخورد ذهن و عین (سوژه و ابژه) به عنوان یکی از مسائل تعیین کننده فلسفه است و خاصه پس از کانت دغدغه ای جدی برای تعریف سوبژکتیویته بوده است. از دیگر ارجاعات مغاک (شکاف، خلیج) در متن دریدا، اشاره به فاصله پرنشدنی دو نقد نخست کانت، و افزون بر آن رابطه نومن و فنومن است.
معناشناسی منطقی گفتار و گذار به جهان اینترسابجکتیو در پدیدارشناسی هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۶۶)
75 - 97
حوزههای تخصصی:
هوسرل در روش پدیدارشناسی دریچه ای نوین را به بحث تجربه می گشاید که به واسطه تعریف نوین شناخت و در راستای پیشگیری از خطای فلاسفه پیشین -به ویژه تجربه باوران کلاسیک- صورت گرفته است؛ به نحوی که شناخت، دیگر مبتنی بر تجارب بی واسطه از جهان نیست، بلکه بر پایه تجارب التفاتی که بر شهود بی واسطه ابژه ها تکیه دارد، صورت می پذیرد. پیامد این برداشت، دستیابی به تجربه زنده است. بنابراین، برای هوسرل، شناخت جهان پیرامون مبتنی بر زیسته هایی است که بر حیث التفاتی آگاهی استوارند. سخن گفتن از این جهان التفاتی در اندیشه هوسرل به واسطه معانی ایدئال صورت می گیرد و این دسته از معانی حول محور یک خوداستعلایی قرار دارند که مرکز کنش ها و حالات التفاتی است. بنابراین، تحلیل کنش گفتاری این «خود» به شکل معناشناختی و بر پایه منطق استعلایی صورت می پذیرد و از نگرش نحوی جداست. هوسرل این تغییر جدید را در راستای تحویل بردن سوژه استعلایی به جهان اینترسابجکتیو صورت می دهد. در این پژوهش، هدف ما این است که چگونگی تاثیر معناشناسی منطقی بر گفتار و گذار به جهان اینترسابجکتیو را مورد تحلیل قرا دهیم.