۱.
کتاب مفهوم امر قدسى، (The Idea of the Holy) نوشته «رودلف اتو» فیلسوف و متکلم برجسته آلمانى از جمله آثار کلاسیک در باب فلسفه دین و بویژه تجربه دینى به شمار مىرود که همواره مورد توجه کسانى بوده است که رویکردى پدیدار شناسانه به دین و احوال دینى داشتهاند. اتو در این کتاب به توصیف پدیدار شناسانه تجربه آدمى از امر مینوى (خدا) مىپردازد و ابعاد گوناگون آن را روشن مىسازد. این مقاله گزارشى فشرده از شش فصل آغازین کتاب اتو است که در بردارنده چارچوب اصلى آموزه اتو درباره تجربه امر قدسى است. ضمنا در ابتداى مقاله، شرح حالى از رودلف اتو و توضیحى درباره آثار و افکار او از دائرةالمعارف فلسفى ویراسته پل ادواردز به قلم ویلیام ج. وینرایت که توسط نگارنده ترجمه شده است، تقدیم خوانندگان مىگردد.
۲.
مرکز توجه مقاله به رابطه میان فهمیدن و شرح کردن است در تفسیر یا شرح متن. دیلتاى فیلسوف و هر منوئیست آلمانى (1911-1813) با تفکیک علوم اجتماعى از علوم طبیعى، اختلاف میان فهمیدن و شرح کردن را استنتاج کرد. پل ریکور نشان مىدهد که فهمیدن و شرح کردن مىتواند و باید وحدت داشته باشند و باید چنین نیز تلقى شوند. البته در وحدت مورد نظر ریکور تمایز علوم اجتماعى از علوم طبیعى کلا حذف مىگردد; او این دو مفهوم را با «و» مترادف کرده و به صورت «فهمیدن و شرح کردن» مىنویسد.
نویسنده مقاله تمایز دیلتاى را درست مىداند بى آن که تضاد بین آن دو موافق باشد. باریکور تا آنجا موافق است که رابطه دیالکتیکى این دو مفهوم را لحاظ مىکند، ضمن آن که با زدودن تفاوت آن دو و لذا تفاوت بین علوم طبیعى و علوم اجتماعى روى موافق نشان نمىدهد. نویسنده مقاله استدلال دارد که فهمیدن و شرح کردن در قلمروى علوم در تعارض نیستند، بلکه در فرایند شناخت وحدت مىیابند.
۳.
این مقاله سه بخش عمده دارد، شرح احوال، آثار و سوانح زندگى هوسرل، سیر مفهوم پدیدارشناسى تا هوسرل و شرح و بسط پدیدارشناسى در عصر حاضر است و براساس روش پدیدارشناسى، فلسفهاى جامع ابداع و استوار کرده است. هوسرل متفکرى سخت کوش و باریک بین بود و بر کسان بسیارى تاثیر گذاشت ولیکن تعداد اندکى فلسفه او را به طور کامل پذیرفتند. نگارنده در این مقاله جهد وافر نموده است مفاهیم مهم و اساسى فلسفه پدیدارشناسى هوسرل را به زبانى ساده توضیح دهد.
۴.
در این مقاله سعى شده است تا معناى «شکاکیت» (2) در معرفتشناسى معاصر تبیین شده و اجزاء و مقومات مفهوم معرفت نیز آشکار شود.
شکاکیت منکر امکان معرفت در همه یا برخى از قلمروهاى ممکن است در این مقاله پس از معرفى انواع و اقسام شکاکیت، به عمدهترین ادله شکاکان براى اثبات عدم امکان معرفت اشاره و این ادله مورد نقد و بررسى قرار گرفتهاند، استدلال معروف شکاکان مدرن، ذهن در خمره، (3) به روشنى بیان شده و در کنار استدلال از راه خطا و استدلال از طریق تجربه مورد نقادى قرار گرفته است. مقاله در پایان به این نتیجه مىرسد که: «شکاکى که سعى مىکند از راه استدلال شکاکیت را اثبات نماید، مانند لالى است که فریاد مىزند من لالم.»
۶.
این مقاله بر آن است که دو تفسیر از اصالت وجود به دست دهد: یکى اصالت وجود به معناى صدرایى که پیش از او سابقه روشنى در فلسفه ندارد و آثار و فواید مهمى نیز بر آن مترتب نیست. و دیگرى اصالت وجود به معناى عرفانى که سابقه طولانى و درستى از عصر باستان تا کنون دارد.
فى المثل در تعالیم اوپانیشادها اعتقاد بر آن بود که جهان محسوس مایا است و مایا نمود و توهم و خیال است و در پس آن برهمن است که واقعیت ثابت و کلى جهان است و از درک آن محرومیم.
از دیدگاه افلاطون و ارسطو، جهان محسوس سایه تلقى شد و جهان مثل به عنوان هستى اصیل و پایدار معرفى گردید. و در عرفان اسلامى نیز همه ظواهر، جلوهها و مظاهر حقیقت وجود دانسته مىشود.
سپس هر دو تفسیر را از نظر هستى شناسى ، معرفتشناسى و ارزش شناسى و عملى مورد بحث و نقادى قرار مى دهد و مطرح مىکند که تفسیر صحیح از اصالت وجود همان تفسیر عرفانى از اصالت وجود است که بر خلاف تفسیر صدرایى از جهات مورد بحث آثار و فوایدى بر آن مترتب است.
۷.
نویسنده محترم مقاله «نگرش انتقادى...» با هدف بررسى و تحقیق از عقب ماندگى علمى و صنعتى جامعه اسلامى به تحلیل فلسفه در میان مسلمانان پرداخته و از آنجا که فلسفه خاستگاه علوم و فنون در زمانهاى متاخر بوده، به این سؤال که چرا جوامع ما به لحاظ علمى عقب مانده است پاسخ گفته و ریشه آن را در وحدت فلسفه با دین و در نتیجه تقدس و قداست فلسفه و عدم نقد پذیرى و ثبات آن دانسته است. به نظر مؤلف محترم این اتحاد هم به گوهر دین آسیب رسانده و هم به فلسفه صدمه اساسى زده است.
این نوشتار در صدد پاسخ به بعضى از شبهات نویسنده مقاله فوق مىباشد.
از این رو نخستبگونهاى خلاصه و به عنوان مقدمه به سابقه رابطه دین و فلسفه در عالم اسلام و چالشى که میان به اصطلاح «متدینان و فیلسوفان» و به تعبیر دیگر «نص گرایان و عقل گرایان»، اشارهاى نموده و سپس به پاسخ مواردى از نقدهاى نویسنده محترم پرداخته است.
۸.
مطلب اصلى مقاله «نگرش انتقادى بر روش تحقیق و تفکر در فلسفه اسلامى» این است که در فلسفه اسلامى تنوع و تشعب وجود ندارد. این امر معلول نبود عنصر انتقاد در این فلسفه است. امر اخیر خود معلول مقدس شمرده شدن این فلسفه و این نیز حاصل اتحاد آن استبا دین. چون دین به عنوان یک امر مقدس بیرون و برتر از حوزه شناسایى و نقد است. در این مقاله همه این ادعاها مورد نقد قرار گرفته و بدانها پاسخ داده شده است و ثابتشده که: نه فلسفه اسلامى بى بهره از تنوع، و نه فاقد عنصر انتقاد استبلکه انتقاد همواره در آن موجود بوده است، و نه دینى استبدان معنى که مقصود نویسنده مقاله «نگرش انتقادى» است، و نه (از همه مهمتر) اسلام دخالت عقل را در فهم دین ممنوع و دین را برتر از شناسایى و نقد مىداند، بلکه، برعکس، سفارش اکید به فهم عاقلانه دین مىکند و آنرا دائر مدار عقل مىداند. ضمنا به بعضى از تناقضها و تزلزلهاى سخن نویسنده مقاله مذکور نیز اشاره شده است.