۱.
پژوهش حاضر درصدد تدوین و اعتبارسنجی مدل مطلوب آینده امنیت در نظام بین الملل است. از این منظر از راهبرد پژوهش کیفی و از تحلیل مضمون بهره گرفته است. داده های پژوهش با استفاده از مصاحبه نیمه استاندارد با 15 نفر از خبرگان حوزه امنیت که با استفاده از روش نمونه گیری نظری انتخاب شده بودند؛ گردآوری گردید و با استفاده از روش تحلیل مضمون و از نوع شبکه مضامین مورد تحلیل و مدل مفهومی اندازه گیری شبکه ای برساخته شد. یافته های پژوهش کیفی نشان داد که مدل مطلوب آینده امنیت در نظام بین الملل شامل 7 مضمون فراگیر: 1- توجه به تهدیدات امنیتی مسائل زیست محیطی، 2- توجه به مکانیسم های جامعه مدنی جهانی مستقل در امنیت بین الملل، 3- توجه به توسعه پایدار جوامع در دستیابی به امنیت و صلح بین الملل، 4- ضروری بودن حضور زنان در دستیابی به امنیت بین الملل، 5- توسعه و مقابله با سوء استفاده از مکانیسم های حقوق بشر در سطح بین الملل، 6- توجه به امنیت پایدار در سطح بین الملل، 7- توجه به همگرایی فرهنگی و مقابله با آسیب های آن در سطح بین الملل می باشد. علاوه بر آن، جهت اعتبارسنجی مضامین و مدل برساخته شده، از دو روش ارزیابی اعتبار به شیوه ارتباطی و نیز روش ممیزی و به منظور پایایی سنجی از دو روش قابلیت تکرارپذیری و نیز قابلیت انتقال یا تعمیم پذیری استفاده شده است.
۲.
روابط بین الملل صحنه ای از روابط و تعاملات اجتماعی و سیاسی است که در آن ناگزیر مسائلی چون عدالت و بی عدالتی، اخلاقی و غیراخلاقی، درست و نادرست مطرح می شود یعنی موضوعاتی که سنتاً در حوزه نظریه سیاسی مورد بحث قرار می گیرند. هدف این مقاله بررسی رابطه رشته روابط بین الملل با نظریه سیاسی در ابعاد مختلف آن است. سئوال اصلی که در اینجا به دنبال پاسخ به آن هستیم این است که چگونه نظریه سیاسی و نظریه روابط بین الملل در پیوند قرار می گیرند؟ مقاله نشان خواهد داد که این پیوند از چند طریق صورت می گیرد: الهام بخشی و/یا مشروعیت بخشی نظریه سیاسی برای نظریه های بین الملل، ورود بحث های هنجاری نظریه سیاسی به نظریه های علم گرا و اثبات گرای روابط بین الملل و سرانجام ارائه نظریه های صراحتاً هنجاری روابط بین الملل و امکان تلقی از بخشی از نظریه های متعلق به جریان اصلی روابط بین الملل به عنوان نظریه سیاسی بین المللی که به ویژه در مناظره میان اجتماع محوران و جهان وطن انگاران و در درون و میان واقع گرایان و لیبرال ها تجلی می یابد. این بررسی نشان می دهد که نظریه سیاسی همیشه در رشته روابط بین الملل حضور داشته و حتی در نظریه هایی که دعوی علم گرایی و پرهیز از ابعاد هنجاری در نظریه پردازی را دارند نیز ناگزیر جای پایی دارد. این امر حاکی از پایداری و اجتناب ناپذیری مباحث مرتبط با نظریه سیاسی در نظریه روابط بین الملل است.
۳.
نخستین مجرایِ جامعه پذیری بین المللی «سیاست خارجی» است. متولیان سیاست خارجی از طریق عرضه هنجارهای بین المللی در مجامع داخلی و با هدف درونی سازی آن ها دولت متبوعشان را به سوی «اجتماعی شدن» سوق می دهند. مهم ترین نتیجهِ جامعه پذیری بین المللی تسریع فرایند توسعه است. از علل ساختاریِ اجتماعی شدن یا غیراجتماعی شدنِ دولت ها «سیاست خارجی» است؛ زیرا ساخت سیاست خارجی مجموعه ای از بایدونبایدها، اصول و قواعدِ معرفتی برای کارگزاران پیرامون نظام بین الملل تعریف می کند که این گزاره ها می توانند عامل یا مانع پرورشِ اجتماعی دولت باشند. ایده پیوند جامعه پذیری بین المللی و توسعه با محوریت سیاست خارجی که روزنه ای جدید در مطالعات توسعه است، در مقاله پیشرو با مطالعه موردیِ ایران به بحث گذاشته می شود. اینکه «ساخت سیاست خارجی ج.ا.ایران چه نسبتی با جامعه پذیری بین المللی و توسعه دارد؟» پرسش اصلی ماست. در این راستا از نظریه سازه انگاری و روش تفهمی استفاده شده است. سیاست خارجی ایران در تبیین معرفت شناختی ما دارای سه ساحَت است: ساحَت مذهبی (نفی سلطه، دعوت، حمایت از مسلمانان و امت واحده)؛ ساحَت انقلابی (غرب ستیزی، آمریکاستیزی، صدور انقلاب و تغییر نظام بین الملل)؛ ساحَت مدرن (عدم مداخله، همزیستی مسالمت آمیز، عضویت در سازمان های بین المللی و پایبندی به حقوق بین الملل). ساحت هایِ اجتماعی مذکور به ترتیب سه گونه جامعه پذیریِ توسعه آفریده اند: «جامعه پذیری بین المللیِ مذهبی» (فراتوسعه گرا)؛ «جامعه پذیری بین المللیِ انقلابی» (ضدتوسعه)؛ «جامعه پذیری بین المللیِ ابزاری» (توسعه گرا). در این سال ها ساختارهای انقلابی و مذهبی بر ساختار مدرنِ سیاست خارجی ایران غلبه یافته اند؛ بگونه ای که هدف ایران غالباً «جامعه پذیرکردنِ» کشورها براساس اسلام گراییِ شیعه و انقلابی گریِ ایرانی است تا «جامعه پذیرشدن». نتیجه ساختار انقلابی-مذهبیِ سیاست خارجی دشواری توسعه ایران به علت اِعمال محدودیت های اقتصادی و سیاسیِ جامعه بین الملل است.
۴.
در سیاست جهانی دائماً متحول شونده قرن 21 نقش انرژی از اهمیت استراتژیک برخوردار بوده است. استفاده از منابع انرژی و گرینش بهترین مسیر انتقال آن یک امتیاز استراتژیک برای کشورهای ساحلی به حساب می آید. بر همین اساس، جمهوری اسلامی ایران و روسیه به عنوان دولت های ساحلی دریای خزر دارای کارویژه متفاوت در دریای خزر به حساب می آیند. روسیه به عنوان کشور مدعی که تسلط بر منابع کشورهای جداشده از روسیه را دنبال می کند و ایران به عنوان بهترین مسیر انتقال انرژی که در این عرصه ادعاهای قابل اثباتی را مطرح می کند، در سیاست خارجی گاه در کنار هم و گاه در تقابل یکدیگر قرار می گیرند. با توجه به سؤال پژوهش حاضر در مورد کیفیت رویکرد منطقه ای و فرامنطقه ای ایران و روسیه و دولت های تأثیرگذار بر منابع انرژی دریای خزر، فرضیه پژوهش این است که گرچه ایران و روسیه در زمینه جلوگیری از نفوذ قدرت های فرامنطقه ای به ویژه آمریکا همسویی دارند اما در چگونگی بهر ه برداری، کنترل و صدور منابع انرژی دریای خزر به عنوان رقیب یکدیگر محسوب می شوند و یافته های پژوهش نیز این مسئله را مورد اثبات قرار می دهد که رویکرد سیاست خارجی ایران و روسیه در حوزه انرژی دریای خزر از همسانی کافی برخوردار نیست. بنابراین، اهداف ایران و روسیه در حوزه انرژی، سیاست انحصارطلبی، ورود به بازار انرژی منطقه ای و فرامنطقه ای، مبارزه با تروریسم، مداخله گرایی و حضور قدرت های خارجی در الگوی دوستی و دشمنی این دو کشور، متغیرهایی اند که به روش تحلیلی-تبیینی مورد بررسی قرار می گیرد.
۵.
متأثر از تحولات موسوم به بهارعربی که منجر به سقوط سلسله وارِ رژیم های اقتدارگرایِ آسیای غربی و شمال افریقا از اریکه قدرت شد، ملت لیبی نیز با پیگیری حرکت های اعتراض آمیز و دخالت مؤثر ناتو، موفق شد «معمرقذافی» را پس از چهار دهه حکومت، به وادی سقوط کشانده و موجبات تحولات ژرفی را در این کشور انقلابی فرآهم آورد. پژوهش پیش رو با هدف بررسی تحولات و کنشگرانِ میدانیِ مؤثر در لیبیِ پساقذافی کوشیده است تا با تأسی از مؤلفه های تئوریکِ مطالعات امنیتی جهان سوم و با رویکردی توصیفی تحلیلی به این پرسش پاسخ دهد که فقدان امنیت در سامان سیاسیِ نوینِ لیبی متأثر از چه عواملی می باشد؟ فرضیه قابل طرح به عنوان یافته پژوهش ناظر بر آن است که انباشت مؤلفه هایِ مانع و پَس ران در دولت سازی پس از انقلاب، موجب شده است تا لیبیِ پساقذافی به عنوان جامعه ای از هم گُسیخته، مُضمحل و واگرا، که در مارپیچِ تنازلی منازعه، ناامنی و فقر قرار دارد به بهشت تروریست های مدرن از جمله داعش بدل شود؛ گروه هایی که با تمسُک به عنصر دین و با هدف کسب قدرت سیاسی، نه تنها در داخل مانع ایجاد هرگونه مردم سالاری نهادمند شده اند، بلکه در سطحی گسترده تر امنیت منطقه و حتی نظام بین الملل را آماج حملات تروریستی خود قرار داده اند.
۶.
مسئله اصلی درجهان اسلام همواره مسئله نسبت «عقل و شرع» بوده است. برهمین اساس، دراین پژوهش با مفروض گرفتن نظریه لئو اشتراوس درباب آنچه «فلسفه قدما»، بافقدان «سیاست» ارسطو درجهان اسلام و متقابلا «قوانین» افلاطون درمسیحیت قرون وسطی، می نامد با مقایسه اندیشه ابن سینا و آکوئیناس درباب نسبت عقل و شرع/وحی، بحث را معطوف به حکمت عملی آنها خواهیم کرد تا روشن سازیم رابطه دین و سیاست چه وضعیتی پیدا می کند و چه نتایجی بر آن مترتب است. پرسش ما این است که در اندیشه ابن سینا و آکوئیناس عقل و شرع/وحی چه نسبتی دارند و تبعات آن درباب نسبت دین و سیاست درحوزه سیاسی چیست؟ فرضیه پژوهش این است که «ابن سینا با تقسیم فلسفه به دو شاخه عملی و نظری، با غالب شدن خوانش افلاطونی در حوزه سیاسی، عقل را محدود به حکمت نظری به عوان جستجوی سعادت اخروی کرد و شرع را به عنوان جستجوی سعادت دنیوی حاکم بر حوزه سیاست کرد. درنتیجه، ابن سینا نوعی هماهنگی در عین مفارقت میان عقل و شرع برقرار کرد و منجر به تابع قرار گرفتن سیاست نسبت به دین شد وبه تبع آن سیاست خارجی دولت هم تابعی از مفروضات دینی شد. در مقابل، آکوئیناس با وارد کردن معرفتشناسی ارسطویی، بحث عقل و وحی را در نوعی هماهنگی، در عین استقلال، در حکمت نظری و عملی قرار داد که مکمل یکدیگرند و در حوزه سیاست، عقل قانونگذار و قانون الهی مکمل آن در نظر گرفته شد.دنتیجه،اینایدهآکوئیناسمنجر به استقلال سیاست از دین شد ودرحوزه روابط خارجی نیز بازتاب یافت.»
۷.
تحولاتی که در سال 2011 میلادی درخاورمیانه آغاز گردید پیامدهایی را برجای گذاشت. اعتراضات علیه اسد موجب ایجاد بحران ها و پیدایش خشن ترین گروه های تروریستی گردید و ابعاد بین المللی به خود گرفت. بحرانی که پای قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای چون ترکیه و روسیه را به میان کشید. ترکیه به دلیل هم مرز بودن و تهدیدات ناشی از گروه های تروریستی و روسیه به دلیل حفظ پیوندهای اقتصادی و نظامی خود با سوریه، و جلوگیری از کاهش نفوذ خود درخاورمیانه وارد میدان شدند. روسیه و ترکیه پیش از این همکاری های وسیعی داشتند که با وقوع بحران سوریه و مواضع دو کشور، در تقابل با یکدیگر قرارگرفتند و زمانی به اوج رسید که ترکیه جنگنده روسیه را در مرز سوریه سرنگون کرد و روسیه نیز تمامی روابط خود با ترکیه را قطع کرد اما، بار دیگر دو کشور به سمت همکاری گرویدند. هدف این پژوهش تبیین روابط روسیه و ترکیه در بحران سوریه از منظر رئالیسم مشروط می باشد. سوال اصلی نیز به این صورت است که روابط روسیه و ترکیه دربحران سوریه بر اساس چه الگوی نظری قابل تبیین است؟ که در پاسخ به سوال اصلی، فرضیه پژوهش بر این اساس است که روابط روسیه و ترکیه با توجه به تحول از فاز تنش و قطع روابط به همکاری و نزدیکی روابط بر اساس رئالیسم مشروط مبتنی بر اولویت دادن به همکاری به جای رقابت در روابط قدرت های رقیب برای کسب منافع، قابل تبیین است. روش تحقیق دراین مقاله کیفی با رویکرد تبیینی-توصیفی است.
۸.
ماهیت سیاسی منابع آب در خاورمیانه و پیش بینی اینکه آب جای نفت را به عنوان یک منبع منازعه بگیرد به عنصری تعیین کننده در تامین ثبات و آرامش منطقه به شمار می رود. مصرف زیاد آب با توجه به الگوی رشد جمعیتی خاورمیانه و سیاست های پر تنش آبی دولت ها برای سیطره بر آب های مرزی و زیرزمینی بخصوص در مدیترانه شرقی، مدیریت آب را در آن منطقه بحران زا کرده است. اسرائیل با ترکیبی از سیاست تهدید و ترغیب به صلح با اعراب به سرقت آب از رودخانه های مرزی و سفره های زیرزمینی دست زده است و هرگونه قرارداد آبی را منوط به تامین آب اسرائیل دانسته است و کنترل بر منابع آبی رود اردن، یرموک، حصبانی، بانیاس و کلیه سفره های آبی کلیدی را به عنوان حداقل نیاز امنیتی خود تلقی می کند. علاوه بر این با استفاده از تکنولوژی نمک زدایی آب به دنبال حل کمبود آب خود در مقایسه با محیط پیرامونی گام برداشته است. با تشریح مبحث سوال مقاله آن است که، اسرائیل چگونه به تامین امنیت آبی در قیاس با محیط پیرامونی خود دست زده است؟ نتایج حاکی از آن بوده که اسرائیل با سیاست توسعه سرزمینی مناطق جولان و کرانه باختری و بهره گیری از راهبرد نمک زدایی به همراه اصلاح الگوی مصرف و هزینه به تامین امنیت آبی خود دست زده است. نویسندگان این مقاله با روش تبیینی بر اساس داده های کتابخانه ای و اظهارنظر مقامات سیاسی به تبیین آن پرداخته اند.
۹.
1 بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد نظام دوقطبی درجهان فرو ریخت و روابط بین الملل دچار تغییر و دگرگونی گردید. به دنبال فروپاشی نظام دوقطبی، قدرت های جدیدی در مناطق مختلف جهان سر بر آوردند که می توانستند در مناطق خود حضور و نفوذ آمریکا را به چالش بکشند. علی رغم فراز و نشیب های روابط هند و آمریکا در دوره جنگ سرد روابط فعلی آمریکا با هند بسیار گسترده و در تمام ابعاد فرهنگی، اقتصادی و نظامی است. روابط هند با ایالات متحده آمریکا (و یا روابط هند و آمریکا) اشاره به روابط بین المللی است که بین هند و ایالات متحده آمریکا وجود دارد. علی رغم اینکه هند یکی از پیشگامان و اعضای مؤسس جنبش عدم تعهد در سال ۱۹۶۱، بود اما رابطه نزدیک تر هند با اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ سرد توسعه یافت. در طول آن دوره، همکاری هند و روابط استراتژیک و نظامی با مسکو و همراهی با سیاست های سوسیالیستی تأثیر منفی بر روابط آن با ایالات متحده گذاشت. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، هند شروع به بررسی سیاست های خارجی خود در جهان تک قطبی و گام برای رسیدن به توسعه روابط نزدیک تر با اتحادیه اروپا و ایالات متحده نمود. امروز، هند و ایالات متحده روابط فرهنگی، استراتژیک، نظامی و اقتصادی گسترده ای دارند. امروزه هند با پیوستن به نهادهای بین المللی و منطقه ای تلاش می کند که در مدیریت بین الملل خود را سهیم کند و با پیوستن به روندهای اقتصادی چون بریکس و تقویت سازمان سارک و.. در تلاش است تا جایگاه خود را در تصمیم گیری نظام بین الملل تقویت کند. و از آنجایی که هند کشوری است که از نظر فرهنگی با جمهوری اسلامی ایران اشتراک دارد و می تواند در سیاست خارجی خود به عنوان همسایه شرقی به عنوان همسایه خوب بیا ن شود و با تکیه بر این اصل ایران می تواند با همکاری های اقتصادی، فرهنگی با این کشور در راستای افزایش پیشرفت تلاش کند. سؤال اصلی مطرح شده در این رساله این است که ساختار نظام بین الملل بر روابط هند و آمریکا داشته است؟ فرضیه و پاسخ ارائه شده این است که الزامات هند برای رشد در نظام بین الملل، باعث افزایش تمایل هند به گسترش پیوندهایش با ایالات متحده آمریکا شده است.