۱.
دستیابی به امنیت و ثبات، از اهمیت راهبردی ویژه ای در جهان امروز، به ویژه برای قدرت های اقتصادی نو پدید و رو به رشد برخوردار است. در این سال ها، اوراسیا، منطقه ای که بر قلب استراتژیک جهان تکیه زده، در حال تجربه کردن رویدادهای نوینی است که می تواند پایه های ثبات کشورهای منطقه را به لرزه در آورند و دستیابی به امنیت را با دشواری همراه سازد. از این رو، برخی ملاحظات امنیتی در میان کشورهای این منطقه در حال افزایش است. با در نظر گرفتن این واقعیت ها، سازمان همکاری شانگهای به عنوان توانمندترین سازوکار برپاداری همکاری منطقه ای در اوراسیای مرکزی، در تلاش است تا نقشی مهم در شکل دادن به یک چارچوب همکاری جمعی در این منطقه بازی کند. در این نوشتار ابزارهای سازمان همکاری شانگهای برای ایجاد امنیت منطقه ای، به ویژه در افغانستان و حوزه پیرامون آن، به عنوان یکی از مهم ترین موضوع های امنیتی در منطقه شانگهای بررسی می شوند. نویسندگان تلاش کرده اند نشان دهند سازمان شانگهای با گستره ای مهم خود، چگونه می تواند به حل دشواری ها و موانع پیش روی امنیت منطقه ای کمک کند؟ چه فرصت هایی را برای گسترش همکاری های منطقه ای می تواند پدید آورد؟ چگونه نقش آفرینی آن در افغانستان، می تواند به گسترش همکاری های سیاسی در دو سطح منطقه ای و بین المللی یاری رساند.
۲.
در نتیجه چاپ کاریکاتورهایی از حضرت رسول (ص) طی سال های 20052006 میلادی در نشریات اروپایی سلسله اتفاقاتی به وقوع پیوست که باعث جلب توجه در سطح بین الملل شد. در این ارتباط با وجود گذشت زمان قابل توجهی از وقوع این حادثه و با توجه به تفاوت دیدگاه اسلام گرایان و غربیان به مقوله کاریکاتورها نظریات خردگرا و غالب در رشته روابط بین الملل (نورئالیسم و نولیبرالیسم) قادر به تحلیل موضوع مورد بحث نبوده اند. بر این اساس به نظر می رسد که نظریه سازه انگاری اجتماعی با توجه به در نظر گرفتن مولفه های تاثیر گذاری مانند قواعد، هنجارها، هویت، روابط اجتماعی و... قادر به تبیین و تحلیل بهینه واقعه یاد شده باشد. مقاله حاضر قصد دارد با رویکردی توصیفی تحلیلی سودمندی نظریه سازه انگاری اجتماعی را در فهم بهتر روابط و نظام بینالملل و بر پایه بررسی یک نمونه واقعی یعنی بحران کاریکاتورها به نمایش بگذارد. در این نوشتار نشان داده خواهد شد که چگونه مذهب به عنوان نشانه هویتی موجود در جوامع اسلامی در بحران کاریکاتورها باعث انسجام و تشکل می شود.
۳.
پژوهش حاضر به بیان این نکته می پردازد که نحوه کاربرد حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد همواره متاثر از تحولات روابط و موازنه قدرت اعضاء دائم این شورا بوده است. بر این اساس در دوره جنگ سرد با توجه به تخاصم و تضاد اعضاء دائم در قالب جهان دو قطبی و امکان و تمایل کمتر برای همکاری و مشورت این اعضاء در شورای امنیت، می توان شاهد استفاده وسیع آنان از حق وتو در جلسات علنی شورا بود. این نحوه کاربرد حق وتو پس از جنگ سرد با فروپاشی شوروی و نظام دوقطبی، فروکش کردن مخاصمات و تضادهای اعضاء دائم، امکان و تمایل بیشتر برای همکاری و مشورت در شورای امنیت، مماشات اعضاء دائم در مقابل یکدیگر و وجود مخالفت ها و ادعاها نسبت به حق وتو متحول شده و اثرات خود را به دو صورت نمایان ساخته است: نخست کاهش شدید تعداد وتوهای باز یا واقعی در جلسات علنی شورای امنیت سازمان ملل متحد، دوم افزایش استفاده از وتوی پنهان عمدتاً در مشورت های غیررسمی شورای امنیت سازمان ملل متحد.
۴.
برای دهه های متمادی نگاه تک بعدی در قلمرو سیاست خارجی ترکیه به یک اصل چالش ناپذیر تبدیل شده بود. حاکمیت غرب محوری از زمان حیات یافتن نظام سیاسی جمهوری در سال 1923 مولّفه کلیدی شکل دهنده سیاست های منطقه ای و جهانی ترکیه مطرح می شد. نگاه از زاویه غرب به حوادث و پدیده ها و تعریف منافع و هویت بر اساس منطق اول غرب، دوم غرب و سوم غرب منجر به این شد که ترکیه «دوسرمایه» ملی یعنی ویژگی جغرافیایی و ماهیت ارزشی خود را آگاهانه به صحنه منطقه نیاورد. اینکه ترکیه در جغرافیای خاورمیانه می تواند ایفای نقش کند و اینکه ترکیه به ضرورت مسلمان بودن توان اثرگذاری بر ماهیت و جهتگیری معادلات داخلی در کشورهای خاورمیانه و افزایش قدرت چانه زنی در رابطه با آنها را دارد به ضرورت نگاه «دو جفتی» (مضاعفی) حاکم در قلمرو سیاست خارجی ترکیه، منجر نشد. ترکیه آگاهانه خود را محروم از رانت استراتژیک برآمده از دو مولفه جغرافیا و مذهب کرد.از نیمه های دهه هشتاد به دلیل جابه جایی تدریجی قدرت در صحنه داخلی و فروکش کردن فضای جنگ سرد، به تدریج توجه معطوف به اهمیت نقش نافذ دو سرمایه مذهب و موقعیت جغرافیایی در ارتقاء جایگاه و تاثیرگذاری ترکیه در خاورمیانه شد. حیات یافتن جنبش های اجتماعی در خاورمیانه عربی را باید اوج تجلی این نگاه دانست. ترکیه امروزه اهمیت فراوان به «رانت استراتژیک» بر آمده از این دو سرمایه را در حیات دادن به سیاست های خود در خاورمیانه اعطا کرده است.پرسش اصلی این مقاله معطوف به این نکته است که چه تحولات و عواملی ترکیه را به سوی حضور وسیع تر در معادلات داخلی کشورهای منطقه و ایفای نقش فعال تر در شکل دادن بر روابط بین کشورهای خاورمیانه سوق داده اند. با توجه به تنیدگی دو صحنه بین المللی و داخلی فرضیه مقاله بر این استوار است که استعداد فضای داخلی (به قدرت رسیدن اسلام گرایان و عدم احساس خطر جدی به وسیله ملی گرایان کمالیست) و از سوی دیگر همسویی کلی اهداف ترکیه با آمریکا سبب شده است که تاکید بر هویت خاورمیانه ای نقش تعیین کننده تری در شکل داده به سیاست منطقه ای ترکیه در کنار پای بندی به هویت غربی ایفا کند.
۵.
دو جنبش اسلام سیاسی و الهیات آزادی بخش به عنوان جنبش هایی هویت طلب مذهبی در واکنش به ظلم، استبداد و فقر کشورهای جهان سوم شکل گرفتند. اندیشمندان این جنبش ها عمدتاً از روحانیونی هستند که معتقدند دین دارای بعد اجتماعی است و منحصر به امور فردی نیست. فرد دین دار دارای مسئولیت اجتماعی است. دین از ما می خواهد در برابر ظلم سکوت نکنیم و باید برای آزادی و رفع ظلم قیام کرد و ساختارهای وابسته به سرمایه داری را نابود کرد و پس از آن نظام سرمایه داری را در جهان سرنگون کرد تا همه جهانیان طعم آزادی و برابری را بچشند. این مقاله درصدد بررسی وجوه اشتراک و افتراق الهیات آزادی بخش و اسلام سیاسی در مواجهه با نظام سرمایه داری در بعد جهانی، با این فرض است که الهیات آزادی بخش و اسلام سیاسی دو نهضت ضداستعماری هستند.
۶.
در صورتی که ارتباط میان «گفتمان انقلاب اسلامی ایران» و تحولات منطقه موسوم به «بیداری اسلامی» را ارتباطی دو سویه فرض کنیم، باوجود پژوهش های گسترده درباره تاثیر گفتمان انقلاب اسلامی ایران بر بیداری اسلامی، سویه دوم این رابطه که تاثیرات «جنبش های منطقه» بر آینده گفتمان انقلاب اسلامی است، موضوع مهمی است که کمتر مورد توجه پژوهشگران واقع شده است. بر این اساس تاثیر تحولات منطقه بر آینده گفتمان انقلاب اسلامی ایران، موضوع مورد بحث مقاله حاضر است. پرسش اصلی مقاله این است که تحولات اخیر در جهان اسلام که با جنبش در این کشورها همراه بود، چه تاثیری بر آینده «گفتمان انقلاب اسلامی ایران» خواهد داشت. مقاله حاضر برای پاسخ به این پرسش در قالب پژوهشی جدید با استفاده از شیوه «سناریونویسی» به عنوان یکی از روش های نوین «آینده پژوهی»، به بررسی تاثیر تحولات منطقه بر آینده گفتمان انقلاب اسلامی ایران پرداخته است. نگارنده با طرح سه سناریو در حوزه مورد بحث که عبارت اند از: «تاثیر بازدارنده»، «تاثیر پیش برنده»، «تاثیر خنثی»، از رهگذر نقد و بررسی هر یک از سناریوها، در تلاش برای یافتن پاسخ برای سئوال اصلی پژوهش است. یافته های پژوهش پس از نقد و بررسی هر یک از سناریوهای محتمل، نشان می دهد که احتمال وقوع سناریوی «تاثیر پیش برنده» درباره آینده گفتمان انقلاب اسلامی ایران، بیش از دیگر سناریوها است.
۷.
جهانی شدن از زوایای مختلفی بررسی شده است که بیش از هر چیز لازم است مباحث فرانظری یعنی بعد هستی شناسی و معرفت شناسی آن مورد ارزیابی قرار گیرد. اینکه چه موضوعات و سوژه هایی در مطالعه جهانی شدن باید مورد توجه قرار گیرد مهم ترین ویژگی هستی شناسی جهانی شدن را تشکیل می دهد. در این میان واژه شناسی، تاریخچه، نقش کنشگران، ماهیت ساختاری کارکردی و ابعاد مختلف آن از مهم ترین موضوعات و سوژه های جهانی شدن محسوب می شود. همچنین تاکید بر سه روش مطالعاتی اثبات گرا، پسا اثبات گرا و هنجارگرا نیز از مهم ترین مباحث معرفت شناسی جهانی شدن است. اختلاف پیرامون مباحث فرانظریه جهانی شدن بر اختلاف میان نظریه پردازی در خصوص جهانی شدن موثر بوده است که در این مقاله به چهار مناظره بزرگ نظری اشاره می شود. در این راستا هدف از نگارش این مقاله پاسخ به این پرسش ها است که مباحث فرانظری جهانی شدن چه تاثیری بر دیدگاه های نظری جهانی شدن داشته است؟ عمده ترین جدال نظری مربوط به کدام دسته از نظریات است؟ و این جدال نظری بیشتر متاثر از بعد هستی شناسی است یا معرفت شناسی؟ شیوه پاسخگویی به این پرسش ها به صورت توصیفی– تحلیلی و با استناد به منابع کتابخانه ای و اسنادی است.
۸.
رویداد یازده سپتامبر سر آغاز عصر جدیدی در تاریخ روابط بین الملل است. این رویداد مفاهیمی متشکل از هویت، تروریسم، تسلیحات کشتار جمعی و «دولت های یاغی» را در صدر موضوعات بین المللی قرار داد و بین امنیت آمریکا و هویت آن دولتها، نوعی رابطه خصمانه ایجاد کرد. بعد از یازده سپتامبر خطر اصلی از دید آمریکا، هویت «دولت های یاغی» است که
ارزش ها و منافع این کشور را نشانه رفته اند. در صورت دستیابی این دولت ها به فناوری حساس به ویژه هسته ای، تهدید هویتیامنیتی محسوب می شوند که باید به فوریت و با حمله پیشگیرانه، خطرشان را دفع کرد. با نگرش فوق فرضیه این مقاله شکل می گیرد که هویت گرایی در سیاست خارجی آمریکا پس از یازده سپتامبر مهم ترین عامل مخالفت آمریکا با برنامه هسته ای ایران بوده است.