مطالعات اوراسیای مرکزی
مطالعات اوراسیای مرکزی سال چهاردهم پاییز و زمستان 1400 شماره 2 (پیاپی 29) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
فرازوفرودهای همگرایی منطقه ای و عوامل مؤثر بر آن در حوزه کشورهای مستقل هم سود مانند هر منطقه دیگر از جهان مورد توجه پژوهشگران منطقه ای و فرامنطقه ای بوده است. اگرچه در دهه 1990 طرح کشورهای مستقل هم سود نتوانست انتظارها را برآورده کند و حجم گسترده ای از همکاری پدید آورد. باوجود این وضعیت رهبران کشورهای مستقل هم سود با الهام از سازوکارهای موجود همگرایی منطقه ای در مناطق دیگر جهان روند همگرایانه خاص خود را دنبال کرده اند. بر این اساس، کانون تمرکز مقاله پیش رو، واکاوی میزان نقش آفرینی پارلمان گرایی چندجانبه در چارچوب مجمع بین پارلمانی در فرایند همگرایی منطقه ای اوراسیا است. در این زمینه، با بیان زمینه و پیشینه پژوهش، جایگاه پارلمان گرایی چندجانبه در فرایند همگرایی منطقه ای، رابطه بین نظام سیاسی و پارلمان گرایی چندجانبه، یکی از کارکردهای ویژه مجمع میان پارلمانی کشورهای مستقل هم سود یعنی تدوین قوانین نمونه در تسهیل فرایند همگرایی منطقه ای کشورهای مستقل هم سود توضیح داده می شود. افزون بر این، تشکیل نشدن سازوکار پارلمانی در اتحادیه اقتصادی اوراسیا علت کاوی می شود. بدین ترتیب، این پرسش مطرح می شود که پارلمان گرایی چندجانبه در کشورهای مستقل هم سود چه تأثیری بر همگرایی منطقه ای در این منطقه دارد؟ برای پاسخ به این پرسش از روش تحلیل مقایسه ای با بهره گیری از داده های کتابخانه ای و اسنادی استفاده می کنیم. بر این اساس، استدلال می شود در حوزه اوراسیا، چنانچه سازوکارهای همگرایی منطقه ای همچون پارلمان گرایی چندجانبه، علاوه بر رونق اقتصادی بیشتر در منطقه، ثبات سیاسی کشورهای عضو را تضمین کنند، از سوی کشورهای مستقل هم سود در جهت تسهیل همگرایی منطقه ای مورد حمایت قرار می گیرند.
تأثیرهای امنیتی صادرات تسلیحات روسیه به دولت های منطقه غرب آسیا (مطالعه موردی ایران، مصر، عراق وسوریه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
همکاری نظامی ابزاری برای تأمین منافع ملی است. تجارت اسلحه به تشدید یا مهار اقدام های تهاجمی یا تدافعی، ثبات منطقه ای یا برهم زدن آن کمک می کند. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، روسیه کوشید به بازار تسلیحات نظامی در سطح منطقه و جهان بازگردد تا رقابت خود را با تسلیحات پیشرفته ایالات متحد آمریکا حفظ کند. با شروع بهار عربی در سال 2011 و به ویژه مداخله روسیه در بحران سوریه از سال 2015، فروش تسلیحات پیشرفته روسی در این منطقه افزایش یافته است. در این نوشتار با بهره گیری از نظریه معمای امنیتی و روش پژوهش کیفی، به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که با صادرات تسلیحات روسی به کشورهای منطقه غرب آسیا، چشم انداز امنیتی در این منطقه چگونه خواهد بود؟ در شرایط حاضر ملاحظات ژئوپلیتیکی و مزایای نسبی از درآمد فروش این تسلیحات از انگیزه های روسیه برای حضور در این بازار بزرگ است. با وجود رقیب قدرتمندی همچون ایالات متحد بازار صادرات تسلیحات در این منطقه پرآشوب، پیچیده خواهد شد. فرضیه این است که روسیه با فروش تسلیحات خود به کشورهای غرب آسیا، مناسب با شرایط زمانی و مکانی، موجب کاهش یا افزایش معمای امنیتی بین کشورهای این منطقه شده است. یافته ها نشان می دهد فروش تسلیحات روسیه به ایران می تواند سبب شکل گیری معمای امنیتی بین این کشور و اسرائیل شود. در مورد سوریه و عراق نیز می تواند به مبارزه آن ها علیه تروریسم کمک کند و ثبات ساز شناخته شود. همچنین تا زمانی که فروش تسلیحاتی روسیه به مصر توزان قوا بین مصر و اسرائیل را برهم نزند، معمای امنیتی بین مصر و اسرائیل شکل نخواهد گرفت.
تأثیرهای ابتکار یک کمربند و یک راه بر اقتصاد سیاسی غرب آسیا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابتکار یک کمربند و یک راه به عنوان مرحله جدیدی از برون گرایی چین و تأثیرهای جهانی و منطقه ای آن از زمان اعلام در سال 2013 تاکنون محل تحلیل های مختلفی بوده است. در این میان، کمتر تحلیلی این ابتکار را از دیدگاه رژیم های بین المللی اقتصادی نگریسته است. از این رو، می توان پرسید که چین چرا به دنبال رژیم سازی جهانی است و چگونه آن را از راه مناطق مختلف از جمله غرب آسیا به پیش می برد و کنش های نظری و عملی رژیمی چین در غرب آسیا چیست؟ بر این اساس، مسئله اصلی این پژوهش چیستی تأثیرهای ابتکار یک کمربند و یک راه بر اقتصاد سیاسی غرب آسیا در سال های 2013 تا 2021 است. برای بررسی این مسئله، ابتکار یک کمربند و یک راه را با تأکید بر غرب آسیا در دو مرحله نظری و عملی بررسی می کنیم. ابتدا با روش تحلیل محتوا، مقوله هایی از درون چهار متن منتخب مربوط به راه ابریشم نوین، سند مادر راه ابریشم نوین 2015، مقاله سیاستی عرب – چین در سال 2016، سخنرانی شی جین پینگ در مجمع سالانه بوآئو 2021 و ابتکار پنج ماده ای وزیر خارجه چین برای غرب آسیا (2021) را به عنوان کنش نظری چین، شناسایی و در مرحله بعد با مدل فرایندهای عِلی اقتصادی برگرفته از نظریه رژیم های بین المللی اقتصادی کنش عملی چین در غرب آسیا را توصیف و تحلیل می کنیم. یافته های این پژوهش نشان می دهد که چین به دنبال رژیم سازی جهانی به صورت وارونه با تأکید بر سیاست سفلی و به صورت آرام و از راه مناطق مختلف از جمله غرب آسیا است.
جایگاه گاز طبیعی در دیپلماسی انرژی جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه: ظرفیت ها و موانع(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در عصر جهانی شدن و تعامل گسترده سیاست و اقتصاد، انرژی به عنوان ابزار اقتصادی قدرتمند، جایگاه مهمی در دیپلماسی کشورها پیداکرده است. در میان حامل های مختلف انرژی، تقاضای جهانی برای گاز به عنوان سوخت ارزان و پاک به سرعت در حال افزایش است. این امر رقابت میان کشورهای تولیدکننده برای بهره مندی بیشتر از این سوخت را در دیپلماسی انرژی افزایش داده است. با توجه به اینکه جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه جزو بزرگ ترین دارندگان منابع گازی جهان هستند و بازارهای هدف آن ها نیز تا حدود زیادی مشترک است، دو کشور در عمل در موقعیت رقابت در عرصه تجارت این حامل انرژی قرار دارند. این نوشتار بر این فرضیه استوار است که جمهوری اسلامی ایران در حوزه دیپلماسی گاز دست کم در کوتاه مدت توان رقابت با فدراسیون روسیه در عرصهبین المللی را ندارد. پرسش اصلی این است که ظرفیت ها و موانع دو کشور ایران و روسیه در استفاده از گاز طبیعی در دیپلماسی انرژی شان چیست؟ براساس چارچوب مفهومی دیپلماسی انرژی و با استفاده از روش مقایسه ای توان رقابتی این دو کشور را در قالب چهار شاخص ظرفیت تولید، گاز مازاد، تراز تجارت گاز و ظرفیت انتقال گاز مقایسه و تحلیل می کنیم. یافته ها نشان می دهد که جمهوری اسلامی ایران به دلیل فاصله زیادی که در همهاین شاخص ها با فدراسیون روسیه دارد، نتوانسته است از گاز طبیعی به صورت کارآمد در دیپلماسی انرژی خود بهره برداری کند و آن را به ابزاری برای پیشبرد هدف های سیاست خارجی خود تبدیل کند.
جایگاه بریتانیا در روند امنیتی سازی نفوذ فدراسیون روسیه در اروپای شرقی- مرکزی (مطالعه موردی: لهستان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در سال های اخیر، نفوذ راهبردی روسیه در منطقه اروپای شرقی- مرکزی سبب دگرگونی در اولویت های سیاست خارجی بریتانیا و گذار از انزواگرایی به برون گرایی شده است. افزایش تحرک های نظامی روسیه در شرق اروپا، آشوب در اوستیای جنوبی و آبخازیا، پیوسته سازی شبه جزیره کریمه به روسیه و مانند آن، برخلاف قواعد و ارزش های حاکم بر سیاست خارجی بریتانیا است، بنابراین سد نفوذ در برابر روسیه در منطقه، راهبردی است. لهستان یکی از کشورهای این منطقه است که می تواند از نظر ژئوپلیتیک (نزدیکی به روسیه) نقشی به طور کامل بازدارنده در برابر نفوذ روسیه داشته باشد. هدف در این نوشتار، تحلیل تدابیر بریتانیا علیه روسیه در شرق و مرکز اروپا به ویژه در لهستان است. به تبع آن این پرسش مطرح است که بریتانیا چگونه در پی جلوگیری از نفوذ بیش از پیش روسیه در لهستان است؟ در پاسخ این فرضیه مطرح است که راهبرد اصلی انگلستان در شرق اروپا به ویژه لهستان مقابله با نفوذ روسیه با امنیتی سازی راهبرد این کشور در منطقه است. بریتانیا با بهانه جستن از ضعف نظامی و دفاعی لهستان و با دگرنمایی سیاست خارجی روسیه، راهبرد این کشور در شرق و مرکز اروپا را امنیتی کرده است. به بیانی بهتر، بریتانیا با ابزارهایی مانند دیپلماسی، رسانه ها و پژوهشکده های پژوهشی، ایجاد ترس کاذب در منطقه را نهادینه و راهبردهای روسیه در مجموعه امنیتی شرق اروپا را تهدید وجودی براورد می کند. روش این نوشتار کیفی است.
پوتین و پرسش از حکمرانی جهانی، ایده ها و اصول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تمرکز این مقاله بر حکمرانی جهانی است؛ مفهومی که در بیشتر مواقع به معنای مدیریت امور جهانی، چگونگی و شیوه برخورد با مناقشه ها و بحران ها به کار می رود. فهم تغییراتی که در سیاست و روابط میان روسیه و غرب به رهبری ایالات متحد آمریکا به ویژه پس از سال 2014 رخ داده است، به ابزاری نیاز دارد که حکمرانی جهانی، به مثابه سطح تحلیل، می تواند به درک آن کمک کند. روسیه به رهبری پوتین ضمن چالش های هنجاری و ساختاری نسبت به حکمرانی جهانی، در پی اصلاح، بازنگری و حذف برخی از اصول و قواعد حاکم بر حکمرانی جهانی است. در این نوشتار با استفاده از روش پژوهش کیفی و به کمک نمونه پژوهی به دنبال پاسخ این پرسش هستیم که چشم انداز روسیه از حکمرانی جهانی چیست و چه ایده هایی در این زمینه مطرح کرده است؟ در پاسخ بیان می شود که چشم انداز روسیه از حکمرانی جهانی سلطه غرب و حاکمیت نظم نولیبرال به رهبری آمریکا است. مواردی چون تأکید بر نقش سازنده سازمان ملل در حل وفصل منازعه ها، واگذاری حکمرانی در سطح منطقه ای، اهمیت حقوق بین الملل سنتی در تعریف قواعد و قوانین بین المللی، نگاه وستفالیایی به حاکمیت، اصلاح قواعد و رویه های حاکم بر رژیم های پولی، مالی و اقتصادی و سرانجام نقش محوری شورای امنیت در توسل به زور را می توان از مهم ترین ایده ها و اصول روسیه از حکمرانی جهانی برشمرد. یافته های پژوهش نشان می دهد که روسیه، معماری حکمرانی جهانی را در موضوع های مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نهادی و منطقه ای در پیش گرفته است.
ساخت و اعتباربخشی مدل روابط خارجی ایران و جمهوری آذربایجان و استخراج متغیرهای خطرپذیری، بحرانی، راهبردی و تنظیمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هویت جدید ایران پس از انقلاب اسلامی و جمهوری آذربایجان پس از فروپاشی اتحاد شوروی، منجر به کنشگری نوینی از آن ها در منطقه شده است که موردتوجه سیاست مداران و پژوهشگران بوده است. بررسی ادبیات پژوهش نشان می دهد که بیشتر پژوهش های انجام شده در تبیین روابط دو کشور، تک بعدی، خطی، بدون بنیان نظری و مهم تر از آن، نارسایی های روش شناختی دارند. در پاسخ به این پرسش که روابط خارجی دو کشور چه متغیرهایی دارد و ماهیت و شیوه رفتار این متغیرها در نظام روابط دو کشور چگونه است، این نوشتار تلاشی نوآورانه برای ساخت و اعتباربخشی مدل روابط دو کشور با رویکرد تلفیقی است. در گام کیفی مطالعه، به کمک روش سندپژوهی و تحلیل محتوا 33 متغیر مؤثر در روابط دو کشور استخراج شد. در گام کمی، به کمک تحلیل عاملی اکتشافی و نرم افزار اس پی اس اس، 20 متغیر با بالاترین بار عاملی در پنج مؤلفه بقا، هژمونی، اقتصادی، سیاسی و حقوقی و اجتماعی فرهنگی کشف شد. برای ساخت نقشه مدل و اعتباربخشی آن نیز ازنظر نخبگانی ماتریس ضرایب تحلیل اثر متقاطع در نرم افزار میک مک استفاده شد . بر اساس آن، متغیرهای تأثیرگذار ورودی (شامل متغیرهای بحرانی و محیطی)، متغیرهای دووجهی (شامل متغیرهای خطر و هدف)، متغیرهای وابسته و متغیرهای مستقل (شامل متغیرهای جدا و اهرمی دومین)، متغیرهای تنظیمی و متغیرهای راهبردی به همراه نقشه تأثیرگذاری و تأثیرپذیری آن ها را شناسایی و استخراج کردیم. نتایج این پژوهش برای روش شناسی پژوهش های روابط خارجی، تحلیل و تبیین روابط کنونی کشورها و سناریونویسی و پیش بینی آینده روابط کشورها کاربرد دارد.
هویت ملی روسیه در دوران پساشوروی؛ تغییر یا تداوم هویتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فدراسیون روسیه با فروپاشی اتحاد شوروی شکل گرفت، اما دولتی قدیمی محسوب می شود که برخلاف تغییر مکرر نامش، از دیدگاه هویتی توانسته است در سه دوره اصلی تاریخ، تزارها، شوروی و پساشوری (روسیه مدرن) ویژگی های اصلی هویتی خود را حفظ کند. به بیانی، ورود روسیه از دوره ای به دوره دیگر که نخست با انقلاب 1917 و سپس با فروپاشی همراه بود، سبب شد در ساختار و فرهنگ سیاسی دولت تغییر ایجاد شود، اما شاخص های اصلی هویت روسی دچار تغییر نشده است؛ زیرا تعریف هویت روسی بر اساس شاخص ملی (اقتدارطلبی) و بین المللی (قدرت بزرگ) از عصر تزارها تا استالین و پوتین در عصر مدرن تداوم دارد. نمادهای عینی این شاخص ها در دوره پساشوروی آشکار است که از نظر بیشتر نویسندگان، روسیه در اوج سرگشتگی هویتی و در تلاش برای یافتن هویتی مستقل به سر می برد. با توجه به آنچه گفتیم، این پرسش مطرح می شود که چگونه فروپاشی اتحاد شوروی بر ادراک رهبران و مردم روسیه در مورد هویت ملی اثر گذاشت؟ در پاسخ این فرضیه مطرح می شود که فروپاشی اتحاد شوروی مرزها و وابستگی های شوروی را دچار تغییر و فروپاشی کرد، اما ادراک مردم و رهبران از مفهوم هویت ملی بر اساس اقتدارطلبی و قدرت بزرگ از دوره های پیشین تداوم یافته و دچار تغییر نشده است. در این نوشتار تبیین و تحلیل موضوع را با استفاده از رویکرد تفسیری روش تاریخی - تطبیقی و آزمون فرضیه را در چارچوب نظریه سازه انگاری با تأکید بر مؤلفه هویت انجام می دهیم.
مؤلفه های سیاسی تأثیرگذار بر روابط ایران و تاجیکستان (2020-2010)؛ بسترهای گذار از واگرایی به ثبات در همگرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سیاست خارجی کشورها برای گذار از مرحله تصمیم سازی و تصمیم گیری به حوزه کاربست تصمیم ها، متأثر از مؤلفه های سیاسی مختلفی است که متناسب با منابع سیاست خارجی و براساس بازخوردهای کاربست تصمیم ها شکل گرفته باشد. با اتکا به این اصل، روابط ایران و تاجیکستان در سال های اخیر متأثر از مؤلفه های سیاسی گوناگون پس از یک دوره نقش آفرینی فعال، وارد یک دوره رکود و انفعال در سال های 2010 تا 2020 شد. در دوره نخست، ایران فرایند فعال از ابزارسازی راهبردی را در قالب مؤلفه های سیاسی و در دوره دوم بر عکس، فرایندی از توقف استفاده از مؤلفه های سیاسی و خنثی سازی ابزارهای سیاست خارجی در تاجیکستان را گذرانده است. در این نوشتار در پی پاسخ این پرسش هستیم که با وجود آغاز روند احیای روابط از سال 2019، گذار روابط دو کشور از واگرایی به ایجاد یک ثبات در روابط همگرایانه، از دیدگاه مؤلفه های سیاسی همچون ابزارهای سیاست خارجی چگونه است؟ در پاسخ، این فرضیه مطرح می شود که روند احیای مؤلفه های سیاسی در قالب ابزارهای سیاست خارجی به ترتیب از اقتصاد، فرهنگ، سیاست و ارائه چارچوبی امنیتی - سیاسی برای حل و فصل مسئله حزب نهضت اسلامی تحقق می یابد که می تواند ضمن گذار از واگرایی، ثبات در همگرایی را به ارمغان آورد. در این نوشتار می کوشیم به روش کیفی و با استناد به منابع کتابخانه ای الگویی تحلیلی برای این دوره گذار ارائه دهیم.
تحلیل سازه انگارانه چرخش در سیاست خارجی ایران در برابر بحران قره باغ (2020)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
منطقه خودمختار قره باغ از ابتدای تشکیل جمهوری آذربایجان و ارمنستان مورد ادعای دو کشور بوده و سبب ایجاد بحران در روابط دو کشور شده است. اوایل دهه 1990 جنگ هایی بین دو کشور در گرفت و پس از برقراری آتش بس با میانجیگری روسیه در سال 1994 منطقه به کنترل ارمنستان درآمد. سیاست اولیه ایران در برابر بحران، بی طرفی بود، هرچند تمایل بیشتری به ارمنستان داشت و از این کشور حمایت نسبی کرد. اما پس از نقض آتش بس توسط جمهوری آذربایجان در سپتامبر 2020، دوره جدیدی از درگیری بین دو کشور شکل گرفت و بحران از سرگرفته شد. در بحران اخیر، جمهوری اسلامی ایران آشکارا از دولت آذربایجان حمایت و بر حق جمهوری آذربایجان بر قره باغ تأکید می کند. پرسش اصلی این است که چرخش در سیاست خارجی ایران در برابر بحران قره باغ را چگونه می توان تحلیل کرد؟ در این نوشتار با استفاده از روش تحلیل کیفی و بر مبنای چارچوب نظری سازه انگارانه عوامل مؤثر در تغییر و چرخش در سیاست ایران در برابر بحران قره باغ و به تعبیری عوامل واگرایی و همگرایی در روابط دو کشور را بررسی می کنیم. یافته های نوشتار نشان می دهد سیاست خارجی ایران در تأثیر عواملی همچون ایدئولوژی اسلامی شیعی، حمایت های داخلی آذری های ایران از جمهوری آذربایجان در برابر بحران قره باغ، کاهش سیاست های قومیتی و پان آذری آذربایجان و گرایش های واقع گرایانه و شرق گرایانه در سیاست خارجی جمهوری آذربایجان و همچنین سیاست غرب گرایانه دولت ارمنستان، دچار تغییر شده است.
کارکرد اتحادیه اقتصادی اوراسیائی در پرتو نقش قدرت بزرگ در ذهنیت روسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جمهوری های پیشین اتحاد شوروی همواره در میان اولویت های سیاست خارجی فدراسیون روسیه در طول سه دهه گذشته در جایگاه نخست قرار داشته اند. سیاست های روسیه برای حفظ نقش ویژه اش در این جمهوری ها و تحکیم روابط با آن ها با چالش های زیادی نیز روبه رو شده است، در نتیجه روزبه روز بیشتر تکامل یافته است. زیرا همواره منابع مادی و فکری زیادی صرف بهبود اثربخشی و کارایی سیاست ها و تصمیم های روسیه در این منطقه شده اند. در این نوشتار در پی پاسخ به این پرسش هستیم که برداشت نخبگان سیاسی حاکم بر روسیه از جایگاه شایسته کشورشان در نظام بین الملل چگونه در کارکردهای اتحادیه اقتصادی اوراسیائی به عنوان ابتکار منطقه گرایی منعکس شده است؟ این نوشتار، پژوهشی کیفی است که با بهره گیری از روش های واکنش ناپذیر گردآوری و تحلیل داده ها و با تکیه بر داده های کمی و کیفی موجود نوشته شده است. گفتمان حاکم بر روسیه این کشور را «قدرتی بزرگ» می داند که داشتن حوزه نفوذ و رهبری یک گروه قدرت یا یک قطب در جهان چندقطبی، هم حق انکارناپذیر آن و هم یکی از ابزارهای مهم حفظ و تحکیم این جایگاه است. بنابراین نهادینه سازی این حوزه نفوذ به صورت پررنگ تر در دستور کار سیاست خارجی مسکو قرار گرفت و اتحادیه اقتصادی اوراسیائی یکی از جدی ترین طرح هایی است که این انتخاب هویتی در آن تجسم یافته است. چارچوب مفهومی این نوشتار، برگرفته از آن چیزی است که در نظریه های مختلف روابط بین الملل در مورد قدرت های بزرگ یا قدرت های منطقه ای در دوران پساجنگ سرد گفته شده است.
سیاست خارجی مستقل و برون گرای روسیه سفید و تنش با روسیه در دوره پوتین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روسیه سفید همیشه نزدیک ترین متحد روسیه برآورد شده است. روسیه پس از فروپاشی اتحاد شوروی با همه همسایه های خود تنش های جدی و حتی جنگ داشته است، اما روسیه سفید در میان آن ها استثنا بوده است و همیشه به عنوان دولتی طرفدار روسیه شناخته می شد. روسیه سفید نه تنها در بسیاری از طرح ها و نهادهای منطقه ای روسیه شرکت کرده است، بلکه دو کشور در سال ۱۹۹۹ پیمان دولت متحد را امضا کردند تا بر اساس آن روسیه و روسیه سفید یکپارچه و تبدیل به یک کشور شوند. اما نه تنها این پیمان اجرایی نشد، بلکه اختلاف های دو کشور به تدریج افزایش یافت تا جایی که مقام های دو کشور با تندترین واژه ها یکدیگر را متهم کرده اند. بر این اساس این پرسش مطرح می شود که با وجود پیوند های دو کشور و روابط گسترده فرهنگی، تاریخی، اقتصادی، سیاسی و امنیتی آن ها، علت تنش های پایدار روسیه و روسیه سفید به ویژه در دوره پوتین چیست؟ در این نوشتار با توجه به چارچوب مدل تحلیلی اولاف نودسن، نشان می دهیم که شدت یافتن تنش میان روسیه و قدرت های جهانی، رویکرد مستقل و گاه خصمانه روسیه سفید نسبت به روسیه و گرایش آن به همکاری با قدرت های بیرونی مانند اتحادیه اروپا، سبب افزایش فشارهای روسیه بر روسیه سفید برای همگرایی بیشتر و سپس تنش بین این دو کشور شده است. مؤلفه هایی مانند راهبرد مشارکت شرقی اتحادیه اروپا، بحران اوکراین، اختلاف های مربوط به انرژی، روس ستیزی فرهنگی در روسیه سفید، منطقه گرایی اجباری روسیه و گسترش روابط روسیه سفید با سازمان ها و کشورهای غربی سبب افزایش تنش در میان دو کشور شده است.
استالین و مدیریت فرهنگی در سینما(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از آغاز قرن بیستم، بحران های ریشه داری در سطوح اجتماعی، سیاسی و اقتصادی روسیه بروز کرد. این بحران ها به اندازه ای گسترده بود که پس از تحولات بنیادین به سرنگونی حکومت تزاری در سال 1917 منجر شد. دولت موقت نیز کارایی لازم را نداشت و سرانجام پس از سرنگونی دولت موقت در اکتبر 1917 حکومت به دست بلشویک ها افتاد. در سال های ابتدایی انقلاب، لنین در سخنانی توجه عمیق خود را به ابزار رسانه ای سینما ابراز کرد. پس از مرگ لنین، استالین نیز به این شاخه از فرهنگ اهمیت فراوانی داد. مدیریت فرهنگی استالین بر سینما مؤلفه ها و ویژگی هایی داشت که نوع خاصی از مدیریت رسانه را ایجاب می کرد. در این نوشتار می خواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که شیوه مدیریت فرهنگی استالین در سینمای سیاسی شوروی چگونه بود؟ سپس با استفاده از رویکرد توصیفی- تحلیلی و ابزار کتابخانه ای، شیوه مدیریت او بر سینما را ارزیابی می کنیم. در این نوشتار فرض بر این است که مدیریت استالینی بر سینمای شوروی نشان داد که در شرایط کنترل و سانسور نیز کارگردان هایی آثار متفاوت و فاخری خلق کردند. نتیجه اینکه، کنترل و سانسور به ضرورت سبب افت کیفی آثار هنری در سینما نمی شود و هنرمند می تواند در یک فرایند والایش هنری، اثر سفارشی را تبدیل به اثری ارزشمند در سینما کند. در این نوشتار با استفاده از نظریه های گلوله جادویی، برجسته سازی و جریان دو مرحله ای پیام، مدل مدیریتی استالین بر سینمای شوروی را تبیین می کنیم.
چرخش در سیاست خارجی افغانستان در دوره اشرف غنی: رویکردی ادراکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«تصمیم های دور از انتظار» در دوران ریاست جمهوری اشرف غنی در افغانستان از ویژگی های سیاست خارجی او به حساب می آید. یکی از این تصمیم ها نقض اصل بی طرفی از سوی اشرف غنی بود که پیش از این همواره در نقش یک اصل در سیاست خارجی افغانستان عمل می کرده است و کنارگذاشتن آن چرخشی بنیادی براورد می شود. در این مقاله با طرح این پرسش که چرا اشرف غنی رویکرد بی طرفی را از سیاست خارجی افغانستان کنار گذاشت؟ می خواهیم نشان دهیم این تصمیم بنابر تأثیر ادراک های ویژه اشرف غنی از سیاست خارجی مطلوب برای افغانستان و درک او از واقعیت های بیرونی گرفته شد. در این چارچوب، از نظریه نقشه ادراکی به عنوان یکی از رویکردهای ادراکی در تبیین سیاست خارجی بهره می گیریم. همچنین با اتکا بر روش تحلیل محتوای کیفی، متن هایی را که بازتاب ادراک های غنی محسوب می شوند، واکاوی می کنیم تا چگونگی رسیدن غنی به این تصمیم را تبیین کنیم. مهم ترین یافته پژوهش این است که براساس نگرش اقتصادی و عمل گرای اشرف غنی و در ادراک های ویژه او، هدف نهایی حکومت یعنی ایجاد صلح و تأمین امنیت برای افغانستان، از مسیر رشد اقتصادی، جلب سرمایه های خارجی و ایجاد وابستگی متقابل دوجانبه و چندجانبه منطقه ای و فرامنطقه ای می گذرد. بر همین اساس او تصمیم به نقض بی طرفی گرفت.
تأثیر مجتمع های نظامی- صنعتی بر سیاست خارجی ایالات متحد در برابر روسیه و چین (۲۰۰۱ تا ۲۰۲۰)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رویداد یازده سپتامبر در سال 2001 بهانه ای شد تا مقام های ایالات متحد مبارزه با تروریسم جهانی را بهانه ای برای به کارگرفتن سیاست های تنش زای خود در جهان مطرح کنند. سیاستی که در ادامه و به سبب نفوذ عاملی به اسم مجتمع های نظامی - صنعتی در ساختار قدرت آمریکا، با بزرگ نمایی تهدیدهای کشورهای چین و روسیه، موجب تنش و اختلاف در تعدادی از مناطق از جمله آسیای شرقی و اروپای شرقی شده است. از این رو، این پرسش مطرح می شود که مجتمع های نظامی- صنعتی آمریکا چگونه بر سیاست خارجی این کشور در برابر روسیه و چین تأثیر گذاشته است؟ در پاسخ، این فرضیه مطرح می شود که مجتمع های نظامی - صنعتی با استفاده از ظرفیت های در اختیار و ارکان مؤثر خود و در نوک آن پیمانکاران نظامی، با تأثیر بر تصمیم گیری های مقام های آمریکایی، سبب به کارگرفتن سیاست فروش تسلیحات نظامی به بهانه محدودسازی قدرت های بزرگی مانند چین و روسیه شده اند. در کنار روند افزایشی درآمدهای پیمانکاران نظامی، سبب ایجاد اختلاف و تنش در مناطق آسیای شرقی و اروپای شرقی شده اند. در این نوشتار برای تشریح تأثیر جریان مجتمع های نظامی - صنعتی، از نظریه نخبگان رابرت دال به عنوان چارچوب نظری استفاده می کنیم تا در قالب آن تأثیرگذاری این جریان بر سیاست گذاری ایالات متحد در برابر این دو کشور بهتر تبیین شود.
ماهیت تجدیدنظرطلبی روسیه و چین؛ سیاست و منافع ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف در این نوشتار بررسی ماهیت تجدیدنظرطلبی روسیه و چین و تأمل در مورد منافع و رویکرد بایسته ایران در این زمینه است. در دیالکتیک تشدیدشده موضوعی و کارگزارانه در شرایط گذار به نظم جدید، تجدیدنظرطلبی این دو کشور بیش از گذشته برجسته شده است و پیامدهای ملموسی بر سیاست بین الملل و منافع ایران دارد. در این نوشتار با رویکردی نظام مند و در چارچوب مفهومی تجدیدنظرطلبی میانگیر ماهیت تغییرخواهی روسیه و چین را تحلیل می کنیم. این دو کشور تا یک دهه پیش به دلیل دسترسی اندک به منابع «خارج نظام» در ردیف تجدیدنظرطلبان همگرا بودند که مترتب بر تغییرطلبی در چارچوب نظم موجود، بدون چالشگری جدی است. در سال های اخیر با تقویت منابع خارج نظام، تجدیدنظرطلبی آن ها به نوع میانگیر متمایل شده است که در آن تمایل و امکان تغییرها افزایش و هزینه تغییرطلبی کاهش می یابد. بنابر یافته های این نوشتار، نظر به اینکه همچنان بخش عمده ای از منابع این دو از «درون نظام» تأمین می شود، ماهیت تجدیدنظرطلبی آن ها نه معطوف به اساس نظم موجود، بلکه اصلاح بخشی، تدریجی و غیراساسی برخی روندها و تمرکز بر نفی نسبی نیروی مسلط بر نظم موجود یعنی آمریکا و غرب از بعضی روندها و ساخت ها است. با توجه به وجود وابستگی و آسیب پذیری متقابل و اینکه آمریکا و غرب بیشتر توان شبکه ای و نهادی خود را تا آینده پیش بینی پذیر حفظ خواهند کرد، تغییرخواهی نسبت به آمریکا و غرب نیز تدریجی، غیراساسی و عملگرایانه است. بر این اساس، منافع و رویکرد ایران در فهم واقع گرایانه این مسئله است و تجدیدنظرطلبی تهران با روسیه و چین مشابه نبوده است و فرض امکان دریافت حمایت پایدار از آن ها به این دلیل، دقیق نیست.