جمهوری های پیشین اتحاد شوروی همواره در میان اولویت های سیاست خارجی فدراسیون روسیه در طول سه دهه گذشته در جایگاه نخست قرار داشته اند. سیاست های روسیه برای حفظ نقش ویژه اش در این جمهوری ها و تحکیم روابط با آن ها با چالش های زیادی نیز روبه رو شده است، در نتیجه روزبه روز بیشتر تکامل یافته است. زیرا همواره منابع مادی و فکری زیادی صرف بهبود اثربخشی و کارایی سیاست ها و تصمیم های روسیه در این منطقه شده اند. در این نوشتار در پی پاسخ به این پرسش هستیم که برداشت نخبگان سیاسی حاکم بر روسیه از جایگاه شایسته کشورشان در نظام بین الملل چگونه در کارکردهای اتحادیه اقتصادی اوراسیائی به عنوان ابتکار منطقه گرایی منعکس شده است؟ این نوشتار، پژوهشی کیفی است که با بهره گیری از روش های واکنش ناپذیر گردآوری و تحلیل داده ها و با تکیه بر داده های کمی و کیفی موجود نوشته شده است. گفتمان حاکم بر روسیه این کشور را «قدرتی بزرگ» می داند که داشتن حوزه نفوذ و رهبری یک گروه قدرت یا یک قطب در جهان چندقطبی، هم حق انکارناپذیر آن و هم یکی از ابزارهای مهم حفظ و تحکیم این جایگاه است. بنابراین نهادینه سازی این حوزه نفوذ به صورت پررنگ تر در دستور کار سیاست خارجی مسکو قرار گرفت و اتحادیه اقتصادی اوراسیائی یکی از جدی ترین طرح هایی است که این انتخاب هویتی در آن تجسم یافته است. چارچوب مفهومی این نوشتار، برگرفته از آن چیزی است که در نظریه های مختلف روابط بین الملل در مورد قدرت های بزرگ یا قدرت های منطقه ای در دوران پساجنگ سرد گفته شده است.