جامعه شناسی کاربردی
جامعه شناسی کاربردی سال سی و دوم تابستان 1400 شماره 2 (پیاپی 82) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
در پژوهش های اخیر که در بسیاری از کشورها برای تبیین باروری پایین انجام شده است، در چارچوب نظریۀ برابری جنسیتی، تقسیم کار و نگرش های جنسیتی، به منزلۀ تعیین کنندۀ اساسی و مهم مطرح شده اند. در این مطالعه، تأثیر تقسیم کار و نگرش های جنسیتی بر فاصلۀ تولد اول تا دوم آزمون می شود؛ بدین منظور از بخشی از داده های طرح تحولات باروری در پنج استان منتخب ایران - 1396 - و از اطلاعات 363 زن ازدواج کردۀ 49-15 سالۀ دارای یک فرزند شهر تهران استفاده شد. برای برآورد تابع بقای تک فرزندی، روش کاپلان مایر و برای شناسایی تأثیر نگرش و تقسیم کار جنسیتی بر فاصلۀ تولد دوم، الگوی گامای تعمیم یافته به کار گرفته شد. نتایج نشان دادند میانۀ فاصلۀ تولد اول تا دوم 84 ماه است و زنانی که نگرش جنسیتی برابرطلبانه دارند و کارهای خانه را به تنهایی انجام می دهند، با فاصلۀ طولانی تری فرزند دوم را به دنیا می آورند. براساس نتایج الگوی گامای تعمیم یافته، مشارکت مردان در کارهای داخل خانه تأثیر معنی داری بر فاصلۀ تولد دوم ندارد؛ اما داشتن نگرش جنسیتی برابرطلبانه و مشارکت نکردن مردان در امور مربوط به فرزندان، فاصلۀ تولد دوم را افزایش می دهد. یافته های این مقاله با نظریۀ برابری جنسیتی مطابقت دارند؛ به گونه ای که داشتن نگرش های برابری طلبانۀ جنسیتی میان زنان، تنها زمانی سبب افزایش باروری و کاهش فاصلۀ بین موالید می شود که مردان نیز در تصمیم گیری و امور خانه و فرزندان مشارکت داشته باشند. در زمینۀ اجرایی شدن سیاست های افزایش باروری، ضمن تلاش برای رسیدن به اقتصاد پایدار و چشم انداز خوش بینانه برای آینده، سیاست های افزایش جمعیت و سیاست های دوستدار خانواده، باید چارچوب وسیعی از ارزش های فرهنگی را در بر گیرند که با حمایت از افزایش مشارکت مردان در امور داخل خانه و کاهش نابرابری جنسیتی، مانع تأخیر بیشتر تولد دوم و افزایش باروری به سطح جانشینی شوند.
بررسی تأثیر معنویت در محیط کار بر هویت سازمانی با نقش میانجی سلامت سازمانی و رفتار انحرافی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی تأثیر معنویت در محیط کار بر هویت سازمانی با نقش میانجی رفتار انحرافی و سلامت سازمانی انجام شده است و ازنظر هدف، کاربردی و ازنظر ماهیت و روش، توصیفی - پیمایشی و از نوع همبستگی است. جامعۀ آماری آن را مدیران و کارشناسان شرکت گاز استان اصفهان تشکیل داده اند که از بین 1532 نفر از مدیران و کارشناسان این شرکت، 243 نفر با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی - طبقه ای متناسب با حجم نمونه، انتخاب و داده ها با استفاده از پرسش نامۀ محقق ساخته گردآوری شدند. برای سنجش روایی، از روش روایی محتوایی و سازه و برای سنجش پایایی، از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شده است. نتایج نشان می دهند روایی و پایایی پذیرفتنی است. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزارهایSPSS20و<AMOS20انجام شد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهند معنویت در محیط کار تأثیر معنادار و مثبتی بر هویت سازمانی (B=0/57) و سلامت سازمانی (B=0/14) دارد و بر رفتار انحرافی، تأثیر معنادار و معکوس (B=-0/19) دارد. همچنین رفتار انحرافی و سلامت سازمانی بر هویت سازمانی به ترتیب با ضریب B=-0/19 و B=0/33 تأثیر معنادار دارند. میانجی گری رفتار انحرافی در تأثیر معنویت در محیط کار بر هویت سازمانی تأیید شد؛ اما میانجی گری سلامت سازمانی در تأثیر معنویت در محیط کار بر هویت سازمانی تأیید نشد.
مصرف فضا و بازتعریف زنانگی؛ مطالعۀ تجربۀ کافه نشینی زنان در شیراز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله، تأمل انتقادی دربارۀ زندگی روزمرۀ زنان از خلال مطالعۀ تجربه کافه نشینی و بررسی این نکته است که چگونه این امر سبب تغییر در بازتعریف زنانگی شده<strong> </strong> است. میشل دوسرتو چارچوب مفهومی مناسبی را برای درک تولید فضای شهری و تجربۀ آن ازطریق فعالیت های روزمرۀ ساکنان یک شهر ارائه می دهد. روش شناسی استفاده<strong> </strong>شده، مردم نگاری انتقادی است. داده های پژوهش شامل طیف گسترده ای از مشاهده های غیرمستقیم و مشارکتی، یادداشت های میدانی و مصاحبه های ساخت<strong> </strong>نیافته است که با استفاده از تحلیل تماتیک، سه مقولۀ مرکزی (کافه به منزلۀ مکان سوم، زنانگی به منزلۀ تعارض و تجربۀ زنانگی جدید در فضا) به دست آمد. نتایج نشان می دهند حضور زنان<strong> </strong>(چه مصرف<strong> </strong>کننده و چه تولیدکنندۀ فضا) در کافه ها سبب شکل گیری عاملیت انتخاب و کنشگری بیشتری در آنها شده است و تجربه های رهایی بخشی را به دست آوردند که تعریف آنها از زنانگی سنتی را به چالش می کشد. خوانش دوسرتویی این بررسی نشان می دهد زنان در فضاهای عمومی به منزلۀ یک کنشگر فعال حاضر می شوند و به<strong> </strong>نوعی به مدیریت فضا می پردازند؛ آنها فعالانه در برساخته شدن فضا و هویت جدیدشان سهم دارند و در پی مطالبه گری خود از حق برابری در شهرند.
دموکراسی و آموزش: آزمون دیدگاه های رقیب مطالعۀ تطبیقی داده های بینکشوری در دورۀ زمانی 1970 تا 2018(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهشگران از مدت ها پیش به ارتباط بین نوع رژیم سیاسی و نظام آموزشی توجه کرده اند. در این زمینه دست کم چهار دیدگاه رقیب مطرح است: آموزش به عنوان پیش شرط دموکراسی، خدمات آموزشی در دولت های دموکراتیک، ارتباط بازتولیدی و ارتباط کاذب ناشی از زیربنای اقتصادی بین آموزش و دموکراسی. هدف مقالۀ حاضر آزمون هر یک از این دیدگاه ها با استفاده از داده های بین کشوری است. روش استفاده شده از نوع تحلیل ثانویۀ داده های گردآوری شده برای 208 کشور در بازۀ زمانی 1970 تا 2018 بود. به طور کلی نتایج نشان دادند بین نوع رژیم سیاسی و شاخص های آموزشی ارتباط وجود دارد و در این میان، تأثیر دموکراسی بر آموزش بیشتر است. ازطرف دیگر، نقش واسطه ای نابرابری طبقاتی به تنهایی تأیید نشد؛ ولی این متغیر در کنار متغیرهای دیگر نظیر نسبت دانش آموز به معلم و دانش آموزان محروم از تحصیل، تأثیر معنی داری بر ارتباط بین دموکراسی و آموزش داشت.
سازمان های مردم نهاد محیط زیستی و شیوه های جلب مشارکت اعضا (مطالعۀ سازمان های مردم نهاد محیط زیستی تهران با رهیافت نظریۀ بنیادی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، تحلیل راهبردهای سازمان های مردم نهاد محیط زیستی در برنامه های سازگاری با تغییرات آب وهوا و انرژی است. رویکرد این پژوهش تفسیرگرایی است و با استفاده از نظریۀ زمینه ای انجام شده است. مشارکت کنندگان با استفاده از نمونه گیری هدفمند و در قالب نمونه گیری گلوله برفی انتخاب شدند که بر این اساس، تعداد 16 نفر از اعضای سازمان های غیردولتی محیط زیستی شهر تهران در سال 1398 برگزیده شدند. داده ها با استفاده از مصاحبۀ نیمه ساختاریافته گردآوری و با استفاده از مراحل کدگذاری باز، محوری و انتخابی تجزیه و تحلیل شدند. مفاهیم حاصل از کدگذاری، درخرده مقوله ها و مقوله ها قرار گرفتند و الگوی پارادایمی استخراج شده در چهار بخش شامل شرایط علّی، شرایط مداخله گر، راهبرد ها و پیامدهاست که پیرامون پدیدۀ مرکزی شکل گرفت. تحلیل داده ها نشان دادند شرایط علی اثرگذار بر شیو های جلب مشارکت سازمان های مردم نهاد و آنچه موجب پیدایش پدیدۀ اقناع و راهبرد های مربوط به آن می شود، عبارت اند از: احساس مسئولیت نسبت به محیط زیست، توان علمی و اجرایی اعضای سمن ها، خودکارآمدی و اعتقاد به تأثیر اقدام فردی (اثربخشی). همچنین شرایط مداخله گر مؤثر بر پدیدۀ اقناع شامل ضعف جامعه در زمینۀ آگاهی (نسبت به وظایف فردی، دانش محیط زیستی و وضع موجود)، نبودن بسترهای مناسب در جامعه ازجمله ضعف در تعاملات گروهی، به کار نگرفتن زیرساخت های مناسب در ساختمان ها و محدودیت قوانین، ضعف مدیریتی و تخریب محیط زیست است. علاوه بر این، نتایج پژوهش نشان دادند راهبردهای در پیش گرفته شده به وسیلۀ سازمان های مردم نهاد عبارت اند از: آموزش و ارتقای دانش محیط زیستی در دو سطح درون سازمانی و برون سازمانی، به روزآوری دانش محلی، بیم و امید (نوید آیندۀ بهتر و بیم از مخاطرات احتمالی)، تغییر پایدار محلی (توانمندسازی، مشاغل جایگزین، تشکیل سازمان محلی)، انتفاع و ایجاد اجماع بین سیاستگذاران و بازیگران فعال انرژی برای مشرعیت بخشی در سطح دولت، صنعت و دانشگاه. پیامدهای در پیش گرفتن این راهبرد ها نیز عبارت اند از: ارتقای سطح آگاهی، مسئولیت پذیری، توانمندی و استقلال جوامع محلی، کسب درآمد و رونق اکوتوریسم. به طور کلی، نتایج نشان دادند شیوۀ اصلی اعضای سمن های محیط زیستی برای جلب مشارکت گروه های هدف، شیوۀ اقناع بوده است. اعضای سمن ها برای تحقق این مهم، تلاش خود را بر آموزش و انتفاع گروه های مختلف متمرکز کرده اند. نتایج این مطالعه می توانند به سایر سمن های محیط زیستی و سازمان های دولتی برای استفاده از ظرفیت های مختلف سمن های محیط زیستی کمک کنند.
جدایی گزینی فضایی یا جدایی گزینی اجتماعی؟ بررسی مقایسه ای الگوهای ازدواج زنان مناطق بالا و پایین شهر همدان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جدایی گزینی فضایی طبقات اجتماعی در بیشتر مواقع با جدایی گزینی اجتماعی همراه است؛ بدان معنا که الگوهای رفتار اجتماعی نیز متناسب با جدایی گزینی فضایی طبقاتی تغییر می کنند. بر این اساس، انتظار می رود افراد متعلق به طبقات مختلف که در مناطق جدا از هم زندگی می کنند، الگوهای رفتاری متفاوتی داشته باشند. هدف اصلی این پژوهش، مقایسۀ الگوهای ازدواج زنان در مناطق بالا و پایین شهر همدان است. الگوهای ازدواج عبارت اند از: الگوهای سنی، نحوۀ آشنایی، میزان شیوع ازدواج خویشاوندی، ازدواج درون قومی و نیز تفاوت ها در معیارهای ازدواج. فرض بر این است که منطقه (تجلی جدایی گزینی طبقاتی) با الگوهای ازدواج ارتباط دارد. در این پژوهش از نظریه های جغرافیای اجتماعی معطوف به کنش ورلن و نظریۀ قومی - فرهنگی و همانندی مشخصه ها استفاده شده است. روش پژوهش، روش پیمایشی و جمعیت مطالعه شده شامل زنان متأهل مناطق بالا و پایین شهر همدان است. حجم نمونۀ بررسی شده 325 نفر است که ازطریق فرمول کوکران و بعد از پیش برآورد صفت در جامعه برآورد شده است. روش نمونه گیری نیز نمونه گیری طبقه ای است. داده ها با استفاده از نرم افزار spss تجزیه و تحلیل شده اند. از آزمون های کای اسکوتر (خی دو)، آنالیز واریانس و آزمون T برای بررسی ارتباط متغیرها استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان دادند میانگین سن ازدواج در مناطق پایین شهر از مناطق بالای شهر کمتر بوده است (اختلاف حدود 7 سال و Sig =.000). در زمینۀ الگوی ارتباط قبل از ازدواج، تفاوت چشمگیری میان این دو منطقه وجود نداشت (Sig =.206). الگوی ازدواج خویشاوندی (Sig =.023) و انطباق قومیتی زوجین نیز در مناطق پایین شهر بیشتر بوده است (Sig =.000). معیارهای اقتصادی ازدواج در مناطق بالای شهر اهمیت بیشتری داشته است (Sig =.000). الگوی سنی و معیارهای ازدواج برحسب قومیت، تفاوت معنادار داشت (Sig =.000). با توجه به این نتایج می توان گفت جدایی گزینی های فضایی تنها در برخی موارد با جدایی گزینی های اجتماعی همپوشانی دارند.
عملکرد کودکان در فعالیت های مشارکتی محیط زیستی؛ موردکاوی محلۀ سنبلستان اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطابق ادعای ایده پردازان جامعۀ ایرانی، مشارکت اجتماعی از مهم ترین و تأثیرگذارترین مسائل مربوط به توسعۀ ایران است. اگر گام نخست نهادینه کردن مشارکت را تمرین آن بدانیم، باید بپذیریم که کودکان بهترین گروهی هستند که می توانند مشارکت را تمرین کنند و در خانواده و جامعه اشاعه دهند؛ ازاین رو، این پژوهش به مبحث مشارکت کودکان پرداخته و در فرایند پژوهشی اقدام پژوهانه، کنش های مشارکتی - غیرمشارکتی کودکان را در فعالیت های عملی بررسی کرده است. چارچوب مشارکت، محلۀ سنبلستان اصفهان و زمینۀ انتخاب شده برای مشارکت، محیط زیست محله است. داده های این پژوهش در چارچوب روش اقدام پژوهی ازطریق مشاهده و مصاحبه با 14 کودک دختر در خلال انجام 8 فعالیت علمی به دست آمد و ازطریق روش تحلیل مضمون تحلیل شد. یافته ها نشان می دهند این کودکان در 3 مرحلۀ ورود، اجرا و اتمام فعالیت عملی تمایل دارند در قالب یک جمع قرار بگیرند؛ ولی به صورت انفرادی عمل کنند. پژوهشگران این وضعیت را «جمع طلبی غیرمشارکتی» نام نهاده اند. معنادارنبودن مشارکت برای کودکان، نبود الگوهای مشارکتی در خانه و مدرسه، مرزبندی های پررنگ جنسیتی در خانواده ها و ناتوانی در قدرشناسی، بخشی از دلایلی اند که کودکان نمی توانند عملکرد مطلوبی در یک فعالیت مشارکتی داشته باشند؛ البته یافته های این پژوهش که در طول بیش از یک سال کار با کودکان به دست آمده اند، نشان می دهند استمرار در تمرین مشارکت، بسیاری از موانع بر سر راه کار مشارکتی مانند اصرار بر آشناگزینی، وجودنداشتن مسئولیت پذیری، ناتوانی در ارزیابی سهم و ... را تخفیف می دهد.