رهیافت های سیاسی و بین المللی
رهیافت های سیاسی و بین المللی سال ششم تابستان 1394 شماره 4 (پیاپی 42) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
از آغاز هزاره سوم میان نظریه پردازان روابط بین الملل ، به ویژه کسانی که به جنبه های اجتماعی ساخته شدن هویت ها عنایت دارند و نیز تئوریسین های که توجه خود را معطوف به نقش هنجارها در سیاست بین الملل کرده اند ، و همچنین آن دسته از محققان حقوق بین الملل که برای تحولات هنجاری اهمیت زیادی قایل اند ، گفتگویی برقرار شده است . تحت این شرایط سازه انگاران عمدتا برجنبه های اجتماعی ایجاد هنجارها تاکید کرده اند .از آنجائیکه حقوق بین الملل بر حسب ماهیت آن برهنجارها تمرکز کرده و به ایجاد ، تحول و زوال هنجارها علاقه مند است ، بنابراین این امر می تواند قوی ترین نقطه اتصال میان برخی از محققان حقوق بین الملل و سازه انگاران به شمار رود . چنین پیوندی محور اصلی این مقاله را تشکیل می دهد. سازه انگاری از طریق نشان دادن این مطلب که چگونه ممکن است هنجار ها باعث تشکیل و یا حتی تحت تحت الشعاع قرار دادن منافع شوند ، به عملکرد حقوق بین الملل کمک فراوانی نموده است . در حقیقت بنظر می رسد بسیاری از حقوقدانان بین المللی به نحوی از انحاء از شم خردگرایانه و نیز سازه انگارانه برخوردار بوده اند . مهمترین کمک تحقیقاتی سازه انگاری در عرصه های روابط بین الملل و حقوق بین الملل فهم آن دسته از فرایندهای اجتماعی است که منجر به عملیات حقوق بین الملل می شوند. سازه انگاری نیز از چنان پتانسیلی برخوردار است که می تواند توضیح منسجم تری از حقوق بین الملل عرفی بیش از سایر تئوریسین های روابط بین الملل و حتی حقوق بین الملل ارائه دهد. به منظور برقراری چنین گفتگوی میان این دو رشته مطالعاتی ، حقوق دانان بین الملل باید نسبت به مفاهیم سیاست بین الملل با دید بازتری برخورد کرده و این رشته را به صورت رشته ای که صرفا به موضوع قدرت و منافع مادی می پردازد ، تصور نکنند.
فروپاشی حکومت مبارک در مصر؛ یک تحلیل ساختاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با گذشت چند سال از فروپاشی حکومت مبارک در مصر، بررسی های متعددی در زمینه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی درباره علل وقوع این رخداد ارائه شده است. در همین زمینه، مقاله حاضر تلاش می کند با تکیه بر رهیافتی ساختاری و با توجه به تحلیلی دولت محور به مهم ترین علل وقوع انقلاب در مصر بپردازد. بر این اساس، سوال اصلی مقاله مربوط به «چرایی» آسیب پذیری حکومت حسنی مبارک در مصر است. به نظر می رسد بررسی نقش سه عامل/ متغیر اصلی ساختاری در قالب یک چارچوب تحلیلی و نظری بتواند به این پرسش پاسخ دهد. عامل اول به ماهیت خاصی از رژیم های اقتدارگرا اشاره دارد به این صورت که ماهیت سلطانی حکومت مبارک، رژیم را به مرحله فروپاشی نزدیک کرد. عامل دوم معطوف به ماهیت اقتصاد سیاسی رژیم های اقتدارگراست بدین گونه که رژیم های اقتدارگرای رانتیر و یا نیمه رانتیر در آسیب پذیری و تغییر رفتار سیاسی آن نقش مهمی دارند. عامل سوم مربوط به رابطه رژیم های اقتدارگرای منطقه با ابرقدرت ها است بدین شکل که وابستگی سیاسی و اقتصادی به ابر قدرت ها، و مشخصا ایالات متحده، رژیم را در معرض آسیب پذیری بیشتر قرار می دهد. ترکیب این سه عامل/ متغیر، وضعیتی را ایجاد می کند که یک رژیم را در آستانه فروپاشی قرار می دهد. این نوشته مبتنی بر داده های تاریخی درباره سه دهه حکومت مبارک در مصر (1981-2011) است که به شیوه اسنادی و کتابخانه ای جمع آوری شده است.
دیرینه شناسی و تجربه «تجدد ایرانی»: کنکاشی در وضعیتِ میان اپیستمه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دیرینه شناسی به عنوان توصیف شرایط امکانِ نظام های فکری این امکان را فراهم می کند که از یک سو با ترجیحِ بحث در باب «تاریخ فکری» به جای «تاریخ اندیشه»، تاریخی غیر از «تاریخِ عدمی» بنویسیم و از سوی دیگر با تحلیلِ اپیستمه ای نظام های فکری معاصر به بررسی شرایط امکان آن بپردازیم؛ شرایطی که در طی تجربه ی «تجددِ ایرانی» مستقر شده و به صورت بندی خاصی از نظام دانایی امکان ظهور داده است. مقاله پیشِ رو پس از تشریح نگاه دیرینه شناسانه، این مسئله را برجسته می کند که رویارویی با تجدد غربی منجر به از دست رفتن یکپارچگی و وحدتِ ساختاریِ شالوده معرفتی در ایران شد. در این دوران، ورود عناصری از تجدد غربی به نظام داناییِ ایرانی همراه با پایداری نظام دانایی سنت، در جهتی خلاف آن، به شکل گیری صورت بندی ویژه ای از نظام دانایی انجامیده است که خصیصه ی چشمگیر آن «درهم تنیدگی امور ذاتاً ناهمگون» است. این وضعیت، بستر امکان نظام ها ی فکری دوران معاصر است؛ وضعیتی میان اپیستمه ای که ناهمخوان با اپیستمه های یکپارچه معرفی شده از جانب فوکوست؛ چرا که بر مبنای شالوده ی معرفتیِ دو بُنی، بنا شده و همین امر منجر به زایش «آگاهی دوپاره» و همینطور اغتشاش ها و کژتابی های معرفتی بسیاری در «تجدد ایرانی» شده است.
بررسی تاثیر برتری منطقه ای ایران بر الگوی رفتاری عربستان در قبال تحولات یمن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یمن به رغم بی ثباتی گاه و بیگاه آن و در تلاقی گاه شرق و غرب، این روزها یکی از بدترین بحران های سیاسی و ناآرامی های چند دهه اخیر را از سر می گذراند. برخی از تحلیلگران آنچه را که در یمن اتفاق می فتد، نوعی رقابت یا به تعبیری «جنگ سرد» ایران و عربستان سعودی به شمار می آورند. در همین راستا، سوالی که در چهارچوب نظریه رئالیسم تهاجمی مطرح می شود این است که «مواضع تهاجمی عربستان در قبال تحولات یمن چه ارتباطی با نقش و جایگاه منطقه ای جمهوری اسلامی ایران دارد؟» در پاسخ به پرسش اصلی، این فرضیه به آزمون گذاشته خواهد شد که «رفتار عربستان در قبال تحولات یمن، در چهار سطح تحلیل بین المللی، منطقه ای، زیر منطقه ای و دوجانبه متأثر از برتری منطقه ای ایران و احساس خطر از نضج گرفتن تفکر شیعی در این مناطق است». یافته های پژوهش نشان می دهد که آنچه یمن را به سوی آغاز جنگ داخلی سوق می دهد رقابت و احساس تهدید عربستان سعودی سنی مذهب از موقعیت ویژه ایران شیعی مذهب و تلاش برای حفظ و گسترش حوزه نفوذ و کنترل خود به عنوان یک بازیگر منطقه ای در قبال ایران است. از همین رو، عربستان و متحدان پادشاه نشین آن در حاشیه خلیج فارس، کنترل حوثی ها بر صنعا، پایتخت یمن را کودتا دانسته اند و با اتخاذ سیاستی تهاجمی و پیشدستانه در عرصه سیاست خارجی در صدد سدبندی ایران و گسترش حوزه نفوذ منطقه ای خود برآمده اند. اما این درحالی است که بحران پیچیده یمن ریشه در سیاست، قومیت و قبیله گرایی در این کشور دارد. بحرانی که پتانسیل تزریق تنش بیشتر به روابط دو کشور تولیدکننده بزرگ نفت در خاورمیانه، یعنی ایران و عربستان را دارد.
هرمنوتیک فلسفی هانا آرنت در تطابق با رویکرد تفسیری هایدگر و گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اگر فهم امور بشری، سیاست و جامعه با رویکردی وجودگرایانه را محور تفکرات فلسفی و سیاسی آرنت بدانیم، در این مقاله برآنیم که به بنیان های فکری و رویکرد تفهمی او بازگردیم و به این پرسش که خودِ فهم در اندیشه آرنت به چه معناست و چه نسبتی با هرمنوتیک فلسفی دارد بپردازیم. در این پژوهش برای فهمِ فهم آرنت از فهم و روش او در فهم مقولات و موضوعات، روش و رویکرد تفسیری او را در متن سنت هرمنوتیکی و تطابق با دقایق فهم در اندیشه های هایدگر و گادامر قرار می دهیم. تأکید بر منحصربه فرد بودن و تازگی و آغازگری هر انسان، نقد جوهرگرایی، ذات گرایی، تقلیل گرایی، علم گرایی و تاریخ گرایی، تأکید بر اهمیت و جایگاه مهم پیش فرض ها در فهم، دوری، عملی، موقعیت مند و جهانی بودن فهم و شاید از همه مهمتر اراده به مواجهه با خودِ پدیده ها، از مهمترین وجوه مشترک رویکرد آرنت، گادامر و هایدگر به فهم است و از این روی رویکرد آرنت به فهم در پیوند با بسترهای فلسفی و فکری او هرمنوتیک فلسفی و پدیدارشناسانه به شمار می رود. فراتر از این، داستان گویی، تصور پژوهشگر به مثابه تماشاگر موقعیت مند و بی طرف، افتراق گذاری و تمایزها و پیش ساختارهای فهم ایده هایی خاص آرنت در هرمنوتیک پدیدارشناسانه او به شمار می روند.
نظریه سیاسی رادیکال در بستر سرمایه داری متأخر: «قدرتِ سازنده» در اندیشه آنتونیو نِگری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پس از جنگ دوم جهانی با چرخش نظریه سیاسی بسوی فلسفه های اسپینوزا و نیچه، شاهد قوام نظریه سیاسی رادیکال متأخر در اروپا هستیم. بویژه پس از دهه ی 1990 و در پی تعمیق پدیده جهانی شدن، نقد بنیادین مفاهیم همبسته ی مدرنیته و سرمایه داری از سوی متفکرین رادیکال مطرح شد. در کنار کسانی چون فوکو، رانسیر، آگامبن، دلوز و گتاری، آنتونیو نِگرینیز سهمی مهم در فربه شدن این نظریه داشته است. نِگری جهت مفصل بندیِ مفهوم رادیکال شده ی قدرت، تولیدِ زیستی - سیاسی را درنظر می گیرد. این شیوه ی دگرگونِ تولید در قلمروی یک امپراتوریِ جهانی که فضای حکم رانی سرمایه داری متأخر است جای دارد. به زعمِ نگری، تولید زیستی سیاسی می تواند امکانِ گذر درون بودی از امپراتوری را فراهم نماید و درنتیجه روی دیگر قدرت که سازندهاست فعلیت یابد. قدرت ِ سازنده ، خمیرمایه ی کار و تولید توأم با میلِ افراد و لازمه ی تحقق دموکراسی مطلق است. هدف این مقاله آن است که ضمن بررسی متن-زمینه محورِ شکل گیری اندیشه ی آنتونیو نگری، چگونگیِ مفصل بندی مفهوم قدرت و درک دگرگونه ی وی از این مفهوم را پی گیری کند. قدرتِ سازنده مفهومی است که به کمک تفسیر رادیکال فلسفه ی اسپینوزا مفصل بندی شده و در مقابلِ مفهوم مدرن و هابزیِ حاکمیّت قرار می گیرد.