در این مقاله، جایگاه و تأثیر اندیشه هالفورد مکیندر، واضع نظریه قلب زمین، در سیاست های جهانی بریتانیا طی سه دوره زمانی از اوایل قرن بیستم تا زمان حاضر بررسی شده است. این مقاله، ضمن توجه به روند تکامل تاریخی و سیر تکوین دیدگاه ژئوپلیتیک مکیندر، با بررسی متغیرهای موقعیت سرزمینی، قدرت، جبر ژئوپلیتیک و رقابت های ژئوپلیتیک، جایگاه این نظریه در روابط خارجی بریتانیا را مورد مطالعه قرار می دهد. امتیازها و ضعف های ژئوپلیتیک بریتانیا، موقعیت سرزمینی آن و ارتباط معنادارش با عامل قدرت در حوزه سیاسی و اقتصادی این کشور اهمیت بسیاری دارد. این دیدگاه که نظریه هارتلند برای رهایی از تنگناهای جبر ژئوپلیتیک بریتانیا و در راستای توسعه امپراتوری بوده است، بررسی می شود. مکیندر ابتدا در شناخت امتیازها و ضعف های ژئوپلیتیک بریتانیا، و در مرحله بعد، برای ارائه راه حل به منظور جلوگیری از افول امپراتوری و نیز استمرار و نفوذ آن در عرصه جهانی تلاش کرد. اسناد ارائه شده، نشان می دهد که نوع و مدل روابط خارجی بریتانیا با جهان، به ویژه در راستای حفظ توازن قدرت و استمرار نفوذ این کشور، تا حد چشمگیری تحت تأثیر نظریه مکیندر بوده است که در برخی نقاط جهان، از جمله خاورمیانه همچنان ادامه دارد.این تداوم، در مناسبات و تعاملات جهانی این کشور و روابط ویژه اش با ایالات متحده آمریکا پس ازجنگ جهانی دوم عینیت و نمود بیشتری داشته است.
ورود ایران به عصر جدید و ایجاد شکاف و انقطاع در سیر طبیعی تاریخ و سنت- که با خشونتی همراه با شکست های خارجی و استعمار همراه بود- ایران را وارد دورانی کرد که به رویارویی بزرگ میان سنت و مدرنیته انجامید. درحالی که سنت و مدرنیته از نظر بنیادهای فلسفی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با یکدیگر دارای تعارض ماهوی است، چنین تعارضی همه جامعه را در اشکال مختلف ذهنی و عینی در بر گرفت؛ از جمله یکی از عمده ترین نهادهایی که در نقطه آغازین و اصلی این تعارض واقع شد، دین و روحانیت بوده است. روحانیت که تا قبل از تجدد تنها از منظر دینی و تفاسیر مذهبی قابل دسته بندی بود، پس از آن با مسائل جدیدی مواجه گردید که نه درون دینی بلکه برون دینی بوده اند و اصل دین و اعتقادات سنتی را مورد هدف قرار داده بودند. چنین تعارضی زمانی جدی تر شده است که ورود مدرنیته به ایران با غلبه غرب و عقب ماندگی ایرانیان و ناتوانی آن ها در پاسخ گویی به بحران های جدید و حل مشکلات توام بوده است. انقلاب مشروطه که نقطه آغازین ورود ایران به عصر جدید و تعارض جدی و رسمی میان سنت و مدرنیته محسوب می گردد، سبب شد که میان نیروهای سیاسی و از جمله روحانیت شکاف بزرگی در رابطه با سنت و تجدد و انقلاب شکل گیرد. در این باره، میان روحانیت تقسیم بندی های عمده ای به وجود آمد که می توان آن ها را در سه گروه شریعت مداران، عدالت محوران و نوگرایان دینی تفکیک پذیر دانست. آنچه این مقاله در پی بررسی آن خواهد بود، دیدگاه ها و مواضع هر سه جریان مذهبی در چالش میان سنت و تجدد پس از انقلاب مشروطه است که برای نخستین بار در ایران ظهور یافت.
ظرفیت مشارکت سیاسى بستگى به نوع مشروعیت حکومتها دارد. در مورد نظام ولایت فقیه سه دیدگاه وجود دارد. نظریه انتصاب و انتخاب از لحاظ قابلیت و ظرفیت مشارکت سیاسى هیچ تفاوت عینى و عملى با یکدیگر ندارند؛ اما در نظریه الهى - مدنى، مشارکت سیاسى به معنى واقعى کلمه امکان تحقق بیشترى دارد.
تروریسم نوین عنوانی است بری موج جدید اقدامات تروریستی که اوج آن را می توان حادثه 11 سپتامبر دانست. یالات متحده در واکنش به رویداد 11 سپتامبر و در نبرد با ین موج جدید، سعی نمود تا محیط عملیاتی آن را به منطقه خاورمیانه منتقل نمید که با محیط امنیت ملی جمهوری اسلامی یران هم پوشان است. از ین رو، مقاله حاضر به تبیین ین موج جدید و پیامدهی آن در صورت تهدید منافع ملی جمهوری اسلامی یران می پردازد. به اعقتاد نویسنده، تروریسم نوین به واسطه مؤلفه هیی چون هویت پیگی، برخورداری از صبغه جهانی، برانگیزانندگی و تک پیگی، از گونه هی پیشین متمیز می شود و شیوه مشخص آن عملیات انتحاری است. ین موج در صورتی که منافع ملی جمهوری اسلامی یران را تهدید کند، می تواند روحیه ملی را در بعد اخلی و منزلت یدئولوژیک جمهوری اسلامی را در محیط منطقه ی در معرض آسیب جدی قرار دهد.
پیوند انسان در گروههای اجتماعی و سیاسی، ضرورت مشارکت اجتماعی افراد را فراهم ساخته و نوع مسئولیت و کارکرد و جایگاه واقعی و یا آرمانی فرد را معین می سازد، انسان اجتماعی برای داشتن نظام حکومتی مورد علاقه خود نیازمند به مسئله مشارکت سیاسی بوده و لذا بدون حضور فعال در عرصه سیاست جایگاه مورد نظر خود را نمی یابد. هدف این تحقیق، بررسی میزان تمایل به مشارکت سیاسی در شهر خورموج و عوامل اجتماعی موثر بر آن بود. روش این تحقیق از نوع پیمایشی و ابزار گردآوری داده ها نیز پرسشنامه بوده است. جامعه آماری این تحقیق را کلیه افراد 18 ساله و بیشتر شهر خورموج تشکیل می داد که با توجه به پراکندگی متغیر اصلی تحقیق و سطح اطمینان 95 درصد، 341 نفر از آنها به عنوان نمونه انتخاب شدند و با آنها مصاحبه گردید. داده ها با استفاده از نرم افزار spss مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. از مهمترین نتایج تحقیق می توان به موارد زیر اشاره کرد: میزان تمایل به مشارکت سیاسی مردان بیشتر از زنان بود، با افزایش تحصیلات، میزان تمایل به مشارکت سیاسی نیز افزایش می یافت، طبقات اجتماعی بالا نسبت به طبقات اجتماعی پایین، میزان تمایل به مشارکت سیاسی بیشتری داشتند. بین سن، محل سکونت و وضعیت تاهل با میزان تمایل به مشارکت سیاسی رابطه وجود نداشت. در بین متغیرهای تحقیق، متغیرهای تحصیلات و روابط سازمانی به ترتیب با بتای 47/0 و 28/0 شدیدترین تاثیر معنی دار را بر میزان تمایل به مشارکت سیاسی داشتند. با استفاده از واریانس ترکیب خطی متغیرهای مستقل 5/52 درصد از واریانس میزان تمایل به مشارکت سیاسی تبیین شد.
در حالی که مباحث مربوط به دولت و ساختارهای آن کماکان در محور مباحث علم سیاست قرار دارد، هر از چندگاهی زمزمه هایی از افول ملت - دولت ها شنیده می شود. آیا دولت وستفالیایی که از 1648 میلادی تا به امروز مراحل روبه توسعه خود را پشت سر نهاده به انتهای کار خود رسیده است و یا اینکه اکنون شاهد مقطع دیگری از تکامل تدریجی این الگوی سیاسی هستیم. این مقاله با عطف توجه به ریشه تحولات ملت - دولت ها، درصدد است تا تحولات و تغییرات ساختاری دولت ها را در سه وجه مفهوم، ساختار و نظریه سیاسی مورد باز اندیشی قرار دهد. بر این اساس نخست شاهد تحول مفهوم ارگانیکی دولت به مفهوم مکانیکی، سپس شاهد تحول ساختار دولت بزرگ به دولت کوچک و در نهایت نظاره گر تحول نظریه های حداکثر گرای دولت به نظریه های دولت حداقل هستیم. پرداختن به چالش های ساختاری فراروی ملت - دولت ها حسن ختم مقاله خواهد بود.
این مقاله درصدد بررسی رابطه ی فساد درون سازمانی با اقتدارگرایی شخصیت و ساخت پاتریمونیالیسم سنتی در ایران می باشد. نویسندگان این مقاله معتقدند که تعاملات ناسالم درون خانواده ی ایرانی که نتیجه ی اقتدار فرا قانونی پدر است، منجر به شکل گیری شخصیتی اقتدارگرا می شود که به واسطه ی فقدان امنیت در درون خانواده، دارای ترمزهای روحی و روانی بسیاری است و این موانع روانی باعث می شوند تا فرد از یک طرف با خودخواهی همه چیز را برای خود بخواهد و با نزدیکی به مقامات قدرت سعی در کسب قدرت داشته و از سوی دیگر سعی دارد تا بر زیردستان سلطه براند. میل به تحت سلطه گرفتن دیگران و زیر سلطه دیگران قرار گرفتن به منظور کسب قدرت، انجام هرگونه عملی از جمله رشوه، پارتی بازی و تملق و چاپلوسی و... را برای فرد توجیه می کند. به علاوه ساختار جامعه ی ایران از یک طرف در طول تاریخ استبدادی و مبتنی بر پاتریمونیالیسم سنتی بوده و از سوی دیگر بنیانی ایلیاتی داشته است. لذا تعلق واقعی افراد به قبیله، طایفه و خانواه ی خود می باشد و در واقع این سازمانها بوده اند که افراد، خود را در درون آنها تعریف می کنند. بنابراین ورود «سازمان» به شکل وارداتی در دوران مشروطه، بدون داشتن بستر لازم و بر فراز شخصیت های دارای ویژگی های دوگانه و متناقض گونه ی تسلیم طلبی و سلطه جویی همراه با تعلق به فرهنگ طایفگی باعث می شود تا از یک طرف فرد با شخصیت دارای سرخوردگی های روانی به پست و مقام خود در سازمان نه به چشم یک مسئولیت بلکه به دیده ی فرصت نگاه کند و در نتیجه به دنبال جاه طلبیهای شخصی خود باشد و نیز سعی کند تا با احساس تعلق به خانواده و ایل خود، افراد خانواده،طایفه و قبیله ی خود را وارد سازمان کنند که نتیجه محتوم و گریز ناپذیر آن ناکارایی سازمان و فساد بالای درون سازمانی می باشد.
با بهره گیری از رهیافت اقتصاد سیاسی بین الملل، این پژوهش به بررسی راهبرد سیاست انرژی روسیه در منطقه اوراسیا با تأکید بر نقش انرژی (نفت وگاز) به عنوان وَجه غالب در اقتصاد سیاسی و نیز روابط این کشور با اتحادیه اروپا می پردازد. روندهای موجود، بیانگر آن است که هیئت حاکمه روسیه با تدوین راهبرد بلندمدت این کشور، همواره به دنبال آن بوده اند که روسیه را به عنوان یک امپراتور نفتی و بازیگری که با ارتقای جایگاه خود، قادر به ایفای نقشی ژئوپلیتیک و کلیدی در عرصه انرژی است، مطرح کنند و از منابع انرژی روسیه و نیز انحصار خطوط لوله انتقال انرژی به عنوان ابزاری سیاسی و اقتصادی جهت تأمین منافع ژئوپلیتیکی این کشور در منطقه اوراسیا و به ویژه در روابط با اتحادیه اروپا بهره برداری کنند. امّا به نظر می رسد، این کشور برای رسیدن به چنین هدفی با موانعی اساسی و از جمله حضور قدرت های نافذ فرامنطقه ای همچون چین، امریکا و اتحادیه اروپا مواجه باشد؛ امری که در این پژوهش، قصد تبیین آن را داریم.
این مقاله به دنبال بررسی دیدگاه کارل مارکس، به عنوان جامعه شناس و فیلسوف سیاسی در ارتباط با برساخت عینی شرایط وقوع انقلاب با توجه به مفهوم کلیدی رنج انسانی است. مارکس در بررسی شرایط و زمینه های وقوع انقلاب، بر مفهوم رنج (که آن را در قالب الیناسیون و شرایط عینی و ذهنی منتهی به وقوع آن تعریف می کند) تمرکز کرده و از وجه پارادوکسیکال رنج سخن می گوید که مبتنی بر توأمانی وجوه مثبت و منفی رنج اجتماعی پرولتاریا است. از دید او، پیش شرط تحقق پراکسیس و کنش انقلابی، وابسته به وجود عینی و ذهنی رنجی اجتماعی است که با تحقق آگاهی (عینی و ذهنی) پرولتاریا نسبت به آن و خروج از وضعیت الیناسیون، می تواند او را از ابژه منفعل به سوژه فعال امر اجتماعی در جهت برساخت کنش انقلابی تبدیل کند. در این راستا او به عنوان فیلسوف سیاسی و جامعه شناس از نقش دین (که به زعم او برساخت عامدانه طبقه سرمایه دار برای آگاهی بخشی کاذب و خنثی کردن اثر رنج اجتماعی موجود است) غافل نیست و آن را به مثابه مانعی در جهت به اوج رسیدن رنج اجتماعی پرولتاریا و تبدیل آن به محرکه عینی لازم برای انقلاب نکوهش می کند. بنابراین مارکس با اذعان به وجه ایجابی رنج (علی رغم تعینات سلبی اجتماعی آن)، آن را در فرایند برساخت کنش سیاسی پرولتاریا (انقلاب) به مثابه یک نیروی حیاتی، پیش برنده و حتی ضروری در پروسه دیالکتیک تحول اجتماعی و سیاسی مورد توجه قرار می دهد.