حزب دموکرات کردستان ایران و عراق از جمله مهمترین جریانهای حزبی کردهای دو کشور در سالهای قبل و بعد از انقلاب اسلامی بودند که تلاشهای فراوانی را برای کسب استقلال و خودمختاری انجام دادند، اما در نهایت هیچ کدام به اهداف خود نرسیدند. تلاش برای تحقق چنین امری به وجود قابلیتهای سخت افزاری و نرم افزاری داخلی، منطقه ای و جهانی و استفاده صحیح کردها از این ظرفیتها و غلبه بر دشواریهای موجود بستگی داشته است. در این مقاله برای بررسی این موضوع، که آیا عوامل داخلی، منطقه ای و بین المللی برای رسیدن به خواسته های حزب دموکرات کردستان ایران و عراق فراهم بود و آنها چگونه از وضعیت موجود استفاده کردند و چه عملکردی را در رویارویی با جنگ ایران و عراق به کار بستند از «الگوی سنجش وزن اقلیتهای قومی» همراه با مطالعه تطبیقی استفاده می شود. نتیجه نشان می دهد که هر دو حزب دموکرات کردستان از جنگ تحمیلی برای رسیدن به اهداف استقلال طلبانه و خودمختاری خود استفاده کردند و در برابر حکومت مرکزی به همکاری با کشور مقابل پرداختند؛ اما به دلیل نداشتن دیگر توانهای لازم و ناتوانی در غلبه بر مشکلات نتوانستند به هیچ کدام از اهداف خود برسند. البته از آنجا که کردهای عراق نسبت به کردهای ایران از توان سخت افزاری بیشتری برخوردار بودند، مدت، شدت، وسعت و تأثیرگذاری همکاریشان با ایران از همکاری کردهای ایران با رژیم بعث بیشتر بود.
"انور خامهای با چاپ این کتاب دو جلدی میکوشد تصحیح ستون پنجم آلمان در ایران به جنبش هواداران آلمان نازی در ایران را دارد. به باور نویسنده این جنبش به سه مرحلة گوناگون زمانی تقسیم میشود:
الف) از هنگام شکلگیری تا سقوط رضا شاه
ب) از اشغال ایران توسط متفقین تا شکست آلمانیها در استالینگراد و شمال افریقا
ج) از آغاز عقبنشینی نیروهای آلمانی تا زمان فروپاشی نظام هیتلری
"
نویسنده محترم با معرفى مفاهیم وابسته به تکثرگرایى غربى، تقلید جاهلانه برخى نویسندگان اسلامگرا را تقبیح مىکند و عوامل بازدارنده گفتمان اسلام و غرب را برشمرهد؛ سپس چگونگى برخورد صحیح با مسأله تکثرگرایى را تبیین مىکند و در پایان به روشن نمودن بستر طرح مسأله تکثرگرایى مىپردازد. از نظر نویسنده، لزوم برنامهریزى صحیح به شکلى که امکان بازسازى هویت جامعه را از حیث عقلانى و روانى فراهم سازد و کارآمدى و نشاط آن را بازگرداند، راه حل بحران فعلى است.
دولت در ایران در دهه اول انقلاب به سمت سیاست های اقتصادی حرکت کرد که می توان از آنها به سیاست های بازتوزیعی تعبیر کرد. بخشی از استدلالات کلی ادبیات انقلاب این است که حرکت دولت های انقلابی به سمت سیاست های بازتوزیعی از خصلت های عمومی و تا حدی ساختاری آنها محسوب می شود. همچنین آنگونه که برخی جامعه شناسان سیاسی استدلال می کند دخالت دولت در ساخت اقتصادی و در اینجا حرکت دولت به سمت سیاست های بازتوزیعی، می تواند موجد برخی تحولات در ساخت دولت شود. بنابراین تا آنجا که به ایران پس از انقلاب مربوط می شود می توان بحث کرد که اولاً حرکت این دولت به سمت سیاست های باز توزیعی در دهه اول انقلاب از خصلت های عمومی و تا حدی ساختاری دولت های پس از انقلاب محسوب می شود. ثانیاً و در مرحله بعد اجرای این سیاست ها هم به نوبه خود باید بر ساخت این دولت موثر ظاهر شده باشد. بر همین اساس، مقاله ابتدا بر سیاست های بازتوزیعی پس از انقلاب در ایران متمرکز شده آنها را توضیح می دهد سپس استدلال می کند که اجرای سیاست های بازتوزیعی حداقل به دو شیوه باعث غیر یکپارچه شدن ساخت دولت در ایران پس از انقلاب شده است.
سیاستها به طور کلی در منطقه خاورمیانه و به طور خاص در جهان اسلام، به واسطه حرکتهای اسلامی مشخص شده اند. در کنار ناسیونالیسم، سوسیالیسم با همه تغییرات شان، اسلام سیاسی به عنوان یک ساختار محترم مطرح شده است. هرچند در بسیاری از کشورها اسلام سیاسی یک جنبش که در اطراف یک حزب سیاسی و در برخی از کشورهای مانند سودان، پاکستان و افغانستان خود را به عنوان برچسب سازماندهی کرده است، «جمهوری اسلامی» تنها در مورد ایران است که اسلام به عنوان یک مدل سیستماتیک حکومت مطرح است.
مقاله حاضر در پی تحلیل این تحولات می باشد. تعدادی از پرسش های مهم که در این زمینه قابل طرح میباشند، عبارتند از: 1- تا چه حد جنبش اسلامی از زمان معرفی آن در مصر در دهه 1930 و بعد از آن یک مدل برای اداره جامعه تولید کرده است؟ 2- اینکه این جنبش های اسلامی در چه درجه ای از واکنش نسبت به غرب استعمارگر بوده اند؟ 3- تا چه حد فرآیندهای جهانی شدن و اصول جنبش های اسلامی مکمل یکدیگرند؟
افراط گرایی یکی از پدیده های رو به رشد، سرنوشت ساز و تعیین کننده عصر حاضر است. این پدیده به گونه ای روزافزون بر تحولات ملی و منطقه ای و جهانی اثر گذاشته و تفسیر و تحلیل رویدادهای سیاسی، امنیتی، اجتماعی و اقتصادی امروز بدون توجه به این پدیده و در نظر گرفتن ابعاد مختلف آن به ناچار ناقص و نارسا است. افراط گرایی فرقه ای در کشور پاکستان در اواخر دهه 1970م ظاهر شده، در دهه 1980م افزایش پیدا کرده و در دهه 1990 استمرار یافته است. درک علل پیدایش و گسترش افراط گرایی فرقه ای در پاکستان در تعیین راه حل های مهار آن اهمیتی بسیار دارد. در حالی که بسیاری از پژوهش های صورت گرفته به مطالعه جنبه های متنی ـ گفتمانی، عوامل فروملی یا ملی تأثیرگذار تمرکز دارند، این مقاله با ترکیب دو سطح تحلیل ملی و منطقه ای، به بررسی تأثیر تحولات مهم این دو سطح، در فاصله سال های 1979-2001م، در افراط گرایی فرقه ای در این کشور پرداخته است. پس از ارائه تعریفی از افراط گرایی فرقه ای، معرفی فرقه های مذهبی پاکستان و رویکردهای موجود به مطالعه آن، این مقاله به بررسی تأثیر برنامه اسلامی سازی در پاکستان، نهضت جهادی افغانستان در دهه 1980م و جهاد کشمیر و به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان در دهه 1990م در افراط گرایی فرقه ای در پاکستان پرداخته است. ادعای مقاله این است که افراط گرایی فرقه ای در پاکستان، بیش از آن که در اثر عوامل داخلی باشد، حاصل تحولات منطقه ای است که بیرون از خاک پاکستان رخ داده و نحوه رویارویی دولت ملی پاکستان با آنها است